-
خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
سلام دوستان عزیز
حلول ماه عزیز ربیع الاول رو به همه شما تبریک میگم امیدوارم تو این ماه عزیز مشکلات همه مشکل دارها به بهترین شکل ممکن حل بشه(آمین)
قبل از بیان سوال خودم بگم که موضوع ازدواج خواهرم فعلا مسکوت مونده اما به احتمال زیاد پسرداییم جواب مثبت میگیره.
حالا سوال خودم
یکی از دوستانم آقایی رو برای ازدواج بهم معرفی کرده که هنوز ندیدمش و چیز زیادی در موردش نمی دونم جز کلیات.
ایشون:
دیپلم داره
حدود 38 سالشه
پیمانکاره
قبلا ازدواج کرده
8 تا بچه هستن
من:
لیسانسم
35 سالمه
کارمند هستم
مجردم
ما م 8 تا بچه هستیم
دوستم حدود 6 ساله که منو می شناسه و میدونه اخلاقم چطوره و قبلا هم کسی رو بهم معرفی کرده اما قسمت نشده.خیلی دوست داره من عروس بشم و اینو بارها بهم گفته.برای همین زیاد تو فکرمه!
حاا آقایی رو با مشخصاتی که گفتم بهم معرفی کرده.خودش ابتدا گفت که ممکنه شرایطش مورد پسندم نباشه اما بهتره در موردش فکر کنم و صحبت کنم بعد تصمیم بگیرم.منم از اونجایی که تا حالا بازهم به زحمت افتاده و دوستمه خجالت کشیدم فورا جواب رد بدم راستش روم نشد گفتم به خاطر تو باشه باهاش صحبت میکنم.
آخه دست خودم نیست.خودم میدونم اشتباه میکنم اما به خدا دست خودم نیست بام خیلی خیلی سخت بوده و هست که با کسی ازدواج کنم که قبلا ازدواج کرده.نه اینکه اون طرف گناه کرده باشه، خودم نتونستم کنار بیام چون قبلا هم داشتم موردهایی که حتی تو دوران عقد جدا شدن با شرایط بهر از ایشون اما بلافاصله و بدون فکر جواب رد دادم.
به گفته دوستم ایشون فقط 2 ماه با همسر سابقش زندگی کرده و تقاضای طلاق هم از طرف ایشون بوده و به دلیل بی حیایی و بی حجابی.من که هنوز مطمئن نیستم الله اعلم.
میگفت خیلی هم اصرار داره که با صداقت جلو بره و گفته با هرکی بخوام صحبت کنم تمام ماجرا رو صادقانه باید براش توضیح بدم چون حق داره بدونه و درست تصمیم بگیره.
اما من می ترسم، به خدا میترسم:316:
برادر خود من همچین تجربه ای داره میدونم هر کی طلاق بگیره لزوما مقصر نیست اما چون کسی رو ندارم که برام ته و تو اینها رو در بیاره میترسم گول بخورم و اشتباه کنم.
موضوع رو به همون دوست عزیزم که همیشه راهنماییم میکنه و خدا ازش راضی باشه گفتم.خیلی از دستم عصبانی و ناراحت شد.
بهم گفت " تو دیگران رو به اشتباه میندازی.وقتی از خدا و دین حرف میزنی آدم فکر میکنه وارسته و عارفی اما اینجور موقعه ها میفهمی که نه چیزی که میگی و نشون میدی نیستی.گفت با خدا خالص نیستی و ..."
به این دلیل که من گفتم: منو واقعا 10 سال جوانتر از سنم هستم هم از لحاظ ظاهر و چهره هم اخلاق هم دلم جوون مونده خدا رو شکر.گفتم اگر اون اینجوری نباشه و پیر و شکسته شده باشه و به دلیل ازدواج قبلیش مثلا شاد و سرزنده نباشه من چکار کنم؟
چون من تا حالا جوانی نکردم و میخوام از این به بعد در کنار همسرم تازه جوانی کنم اگر اون اهلش نبود چی؟
اگر این آقا اخلاق مشکلی نداشته باشه ن از خدامه که سر و سامان بگیرم و برم دنبال زندگیم...اما میترسم.میدونم هرچی سن بره بالاتر وسواس هم بیشتر میشه، چکار کنم؟
ایا من واقعا مشکل دارم یا این اخساسم طبیعیه؟
خواهش میکنم راهنماییم کنید و دعا کنید هرچی که باید بدونم و حقمه و هرچی که ممکنه ازم پنهان کنن برام عیان بشه
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
من هم مثله تو از این که با مردی که قبلا ازدواج کرده ازدواج کنم میترسم به دلیل این که خودم یک بار ازدواج کردم وجدا شدم .. وقتی جدا میشی چه اون ادم مقابلت خوب بوده باشه چه بد نفر بعدی رو با اون مقایسه میکنی هی میگی این رفتارش از قبلی بهتره این رفتارش از قبلی بدتره همیشه در حال مقایسه کردن...
ولی خوبی هایی هم داره این که مرد به دلیل تجربه قبلی خیلی بهتر میتونه با شما سر کنه و این که ادمی که یک بار طلاق گرفته به هیچ عنوان حاضر نیست دوباره این زجر رو بکشه و جدا بشه و تمام تلاشش رو میکنه تا زندگی دومش رو حفظ کنه .. سعی میکنه عشقی که برای نفر قبلی نتونسته خرج کنه برای شما بکنه و کارهایی که با اون نتونسته انجام بده با شما انجامش بده
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
سلام فرانک خانم
شما عضو فعالین و مطمئنم تجربه تون هم خیلی از من بیشتره ولی به عنوان یه خواهر کوچیکتر توصیه میکنم زود جواب رد ندین چون واقعا درسته که میگن با افزایش سن وسواس بیشتر میشه. سعی کنین با خصوصیاتش بیشتر آشنا بشین.
با احتیاط پیش برین. قرار نیس گول بخورین .
امیدوارم شادو موفق باشین:43:
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
ممنون از شما سمیرا خانم که حرفاتون خیلی بهم آرامش داد.با اینکه خودم اینو میدونم چون گفتم که برادرم همچین موقعیتی داره، اما شنیدنش از زبان یه دوست خیلی آرام بخشه مرسی عزیزم:72:
از خواهر عزیزم خانم sevil هم ممنونم.د.ست عزیز درسته که سابقه حضورم توی تالار بیشتر از شماست اما به هیچ وجه تجربه و داناییم بیشتر نیست اینو کاملا جدی و واقعا میگم برای همین جدا نیازمند مشورت با شما دوستان هستم
دوستم که واسطه ماست نیم ساعت پیش زنگ زد.گفت مادرش صبح پرسیده که جواب دوستت چی شد؟
دوستمم گفته چون شرایط پسر شما طوری نیست که در نگاه اول جواب مثبت بده نیاز به فکرکردن داره و یکی دو روز میخواد فکر کنه.
از دوستم خواهش کردم به ایشون و خانوادش نگن روی یه سری مسائل خیلی حساسم بلکه بگن از همه لحاظ یه دختر کاملا معمولیه تا راحت بتونه صحبت کنه و سعی نکنه خودشو طوری که فکر میکنه من دوست دارم نشون بده و بنابراین من بهتر بتونم بشناسمش.
دوستم گفت خیلی وقت بوده خواستم شما رو بهشون معرفی کنم اما هر بار فکر کردم حق تو بیشتر از اینهاست برای همین چیزی نگفتم .اما پریروز تو روضه مادرش خیلی ازش تعریف میکرده بدون اینکه کسی چیزی بگه.انگار خواست خدا بوده.واسه همین منو مادرم دیگه شما رو معرفی کردیم. گفت بعدش که اومده دنبال مادرش ،مادرم رفته بیرون باهاش صحبت کرده و گفته چرا دیر ازدواج کردی(فکر میکنم این یعنی اینکه خیلی وقته جدا شده)؟ گفته چون یه بار اشتباه کردم و شکست خوردم نمیخوام باز هم اشتباه کنم.دختر برام زیاده اما میترسم باز هم اشتباه کنم.میخوام از طرفم مطمئن بشم بعد اقدام کنم.
میخوام انشا الله ببینمش...بعد تصمیم بگیرم
برام دعا کنید:316:
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
سلام دوست عزيز!
بعنوان كسي كه با يه آقايي كه قبلا ازدواج كرده بود ازدواج كردم ميخواستم از تجربه ام بگم.به نظر من بزرگترين ايرادي كه به يه ازدواجي كه يكيشون دفعه اولش نيست ميشه گرفت اينه كه كسي كه يه بار جدا شده پيش ذهنيت هايي داره كه اغلبشونم خاطرات بدي هستن.
مثلا من توي زندگي اجازه تجربه كردن خيلي از چيزهاي ساده و پيش پا افتاده را نداشتم و ندارم.وقتي يه اشتباه خيلي كوچيك ميكنم و دفعه اولمم هست براي همسرم شايد دفعه چندمه كه اين مورد را تجربه ميكنه و يه عكس العمل شديد و غير قابل پيش بيني از خودش نشون ميده.اين براي من خيلي دردناكه.چون اين فكر توي ذهنم مياد كه همسرم همه خاطرات ازدواج قبليش را حفظ كرده.و شايد به نظر اون من همون خانم اولشم فقط ظاهرم عوض شده.
خواستم اين قضيه را بگم كه با چشم باز انتخاب كنين.موفق باشين.
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
فرانک جان
در این زمینه شرایط هرکسی منحصر به فرد و مستقل از هرکس دیگری هست . لذا تجربه های خوب و بد دیگران لزوماً نمیتوانه برای تو نسخه باشه پس دقت کن که او را منحصر به فردیت خودش ببینی و شرایط و موقعیت و گذشته اش را بررسی کنی .
عزیزم خوب دقت کن به حرفهام :
1 - دغدغه داری که مبادا گول بخوری >>> چه کسی می تواند ترا گول بزند وقتی تو نخواهی و با روند و روشی پیش بروی که احتمال گول خوردن را ضعیف کند ؟ مثلاً از جمله عواملی که باعث می شود فردی گول بخورد ، احساسی شدن و احساسی بررسی کردن موضوع و شرایط هست . عامل دیگر ضعف آگاهی و چشم بسته عمل کردن و انتخاب کردن هست .... وقتی تو بدور از احساسات کاملاً عقلانی و به کمک ابزارهای مناسب و با آگاهی از معیارهایت و تنظیم درست و واقع بینانه معیارهایت وارد عمل شوی و از ابزاری مثل مشاوره برای شناخت کمک بگیری گول نخواهی خورد . اساساً اگر درست انتخاب نکنی از این نیست که ترا گول زده اند از این است که تو روش و روند درست انتخاب کردن را به کار نگرفته ای .
2 - اینکه کلاً در معیارهایت این باشد که صرفاً یک پسر مجرد باشد و کلاً کسی که قبلاً ازدواجی داشته را در شأن خودت نبینی با معیارهای زندگی و عقایدت در تعارض هست چون بر اساس عقایدی که از تو دستم اومده زندگیت بر مبنای خدا محوری هست و لذا در این محور محتوا و معنا بیشتر مد نظر قرار می گیرد و اگر این برایت حل نشده و ظواهر برایت مهم هست پس دچار یک تعارض هستی که اول باید رفع تعارض کنی .
3 - بدون بررسی ، بدون دیدار و صحبت و آغاز شناخت ، ذهن خوانی می کنی و می ترسی ، می ترسی از مباداها که هیچ معلوم نیست باشد یا نباشد . و این دغدغه های کاذب که در رفتارت وقت مواجهه و صحبت و نوع صحبت اثر می گذارد برای خودت پیش می آوری ، اینها یعنی نگرش و برخورد احساسی ، چه در ذهن باشد چه در طرح با دیگران چه در رفتارت . هیجانی نشو و منطقی و واقع بینانه و عقلانی پیش برو و این ترسهای پیشاپیش را کنار بگذار و مواجه شو ببین این شخص چگونه آدمی هست بعدش اگر جا داشت و لازم دیدی مرثیه سرایی کن .
4 - اینجا نشان داده ای که تمایلاتی طبیعی برای زندگی متأهلی داری و می ترسی که او اینرا نداشته باشد و نگذارد احساسات و عواطف ذخیره شده ات را در زندگی خرج کنی . آیا بررسی کرده ای که منشاء این دغدغه و ترست چیست ؟
به نظر من از اینجاست که فرانک >> با تصور دینداری ، یک سری از احساسات و خواسته های طبیعی خود را سرکوب کرده و به تصور خودش وارستگی پیشه کرده و باز به تصور خودش بخاطر همسر آینده از چیزهایی پرهیز کرده ، مثلاً از آرایش و به خود رسیدن و .... پرهیز داشته و همه را به امید به پای همسر آینده ریختن گذاشته حالا می ترسد که نکند نگذارد! این یعنی سرکوب کردن احساس در زمانی ، به امید اجابت آن در زمان دیگر .
می دانم الآن سئوال فرانک این است که یعنی اشتباه کردم این کارها را که گناه بوده نکردم و این سرکوب کردنه ؟
می گویم فرانک حرفم این نیست که باید برخلاف عقیده ات عمل می کردی ( یعنی نه اینکه آنچه مجاز نبوده و فقط در برابر همسر مجاز هست را پرهیز کرده ای اشتباه کرده باشی ) منظورم این است که آنرا سرکوب کرده ای نه مهار و مدیریت ، یعنی همش بهش آرام باش گفته ای که بزار وقتش برسه و .... و نگفته ای اینجا و اکنون احساسات و تمایلات من باید صبور باشید و جای اینکه شما بیایید وسط نیست ، شما مال جای دیگر و وقت دیگر هستید اگر پیش آمد که می آیید وسط ، اگر هم پیش نیامد که طبیعی هست که جای حضور شما نیست .
این فرق دارد با اینکه آنها بخواهند حضور داشته باشند ، تو هم تمایل داشته باشی به حضورشون اما به خاطر نوع نگاهت اجازه نمیدی و به تصورت فداکاری میکنی و میگذاری برای همسر آینده و بگویی ببخشید عزیزانم ( احساساتم ، غرائزم ) نمی توانم اجازه بدهم شما حضور داشته باشید آخه نمی گذارند ، خدا می گوید نه ، من هم نمی توانم برخلاف نظر خدا کار کنم چون دوست دارم خدا ازم راضی باشد امادلم میخواهد شما ها را هم داشته باشم اما خدا راترجیح میدهم ، بهتون قول میدم وقتی که وقتش شد حسابی از خجالتتون در بیام . و اونها را پس می زنی . اما اونها قانع نشده اند آنها وقتی می شنوند که ببخشید نمی شود ، نمی گذارند ، نباید اجازه دهم ، می دانم چه حالی دارید و من هم دوست دارم شما باشید اما نمیشه ، گناهه .... اون تمایلات و احساسات اشتباه برداشت می کنند ، این پیام را دریافت می دارند که من دوست دارم شما بیایید وسط ولی قوانینی هست که نمی گذارد و من هم این قوانین را قبول کرده ام و ناچارم بهشون پای بند باشم ، در حالیکه باید دریافت می کردند که جای حضور شما نیست و عاقلانه نیست بهتون اجازه حضور بدهم و دوست ندارم جایی که شما جاتون نیست باشید که آسیب ببینید و هدر بروید و ...... خدا هم به همین خاطر از من انتظار داره مواظب باشم که شماها نابجا نیایید وسط و ضرر نشه و به شخصیت من و حال شما خللی وارد نشه و .......
وقتی قاطعانه و جرأتمندانه بگویی جای شما نیست ، وقت شما نیست ، شما در جای خود و به وقت خود حضور خواهی یافت و من از شما بهره می برم . هر وقت شد خودم خبرتون می کنم . آنها آرام می گیرند و سرکوب نمی شوند ، تصور نمی کنند که می توانند باشند اما نمی گذارند و مانع دارند ، باید باشند اما منع تحمیلی ای وجود دارد و وعده داده می شوند .
سرکوب ، حسرت به دنبال دارد و ترس از گذرزمان و مجرد ماندن . اما مهار و مدیریت ، آرامش و اشباع در پی دارد .
کسی که احساسات و تمایلات عاطفی و غریزی ای که تنها باید در وقت ازدواج بروز یابد را سرکوب می کند همیشه غمی و فشاری و بحرانی را با خود حمل می کند و اگر مقید به تقیدات باشد ، هرچقدر دیرتر ازدواج کند حسرت می خورد . از زندگی و مسیر آن لذت نمی برد. هرچقدر هم همه چیز بروفق مراد باشد باز هم راضی نیست و شکاف بزرگی در زندگیش احساس می کند . مشکلی پیش آید زود به هم می ریزد و از اینکه مجرد مانده غمگین می شود . از گذر زمان در رنج است و از آن لذت نمی برد و می ترسد که نکند هیچ وقت فرصتش نشود . در مواقع آمدن خواستگار می ترسد نکند خواستگارش کسی باشد که تمایلاتش را راه ندهد یا پاسخ ندهد ( نکند از نظر جنسی سرد باشد ، نکند عاطفی نباشد ، می خواهم اهل عشق باشد و .....) و ......
کسی که احساسات و غرائضش را نه سرکوب که مدیریت و مهار می کند ، آرام است و تحت فشار آنها نیست ، او برآنها مسلط هست نه آنها بر او ، غمی ندارد ، حسرت نمی خورد اصلاً خلائی احساس نمی کند ، نمی ترسد که اگر فرصتش نشد چی ، چون در همین شرایط و لحظاتی که هنوز ازدواج نکرده از زندگیش و برنامه هایش لذت می برد و زندگیش بی هدف نیست . از گذر زمان و عمر به خاطر ازدواج نکردنش ناراحت نیست ، از گذر زمان لذت هم می برد و مهم برایش این است که بیهوده زمان نگذراند، به غلط از ازدواج رویگردان نباشد و موردها را بیحا و سخت گیرانه رد نکند .فکر نکند که تا ازدواج نکرده گذر زمان بیهوده است . در یک کلام از زندگی راضی هست .
نگرشش برای ازدواج مبتنی بر عقل هست . خواستگار که می آید نمی ترسد که نکند با احساس نباشد ، سرد باشد ، .... بلکه می داند بنا به معیارهایش که بخشی هم مربوط به احساس و عواطف و غرائز هست باید بررسی کند و ..... و اینگونه و با این روند از مسیر زندگی لذت می برد و احساسات و عواطف و حتی غرائزش آرام می شوند گویی تأمین می شوند و .... از دیدن زندگی و نشاط دیگران لذت می برد و خشنود می شود و شارژ می شود نه این که حسرت بخورد و آه بکشد و افسوس بخورد ، گویی با شادی و آرامش دیگران همراه و همنوا هست .
اینکه ما قیدهای شرعی را وسیله سرکوب احساسات کنیم نه کنترل و مدیریت آنها یعنی برمحتوای دین نیستیم و فقط ظواهرش را گرفته ایم و اینگونه به ما سخت می گذرد ، عمل به تکالیف آزار دهنده می شود و گاه اعتراض می کنیم، مثلاً اگر وقتی و زمانی خواستگاری برای ما بیاید که قبلاً ازدواجی داشته حتی فرزندی هم داشته باشد ، زود می رنجیم از خدا که ای خدا جواب این مدت پرهیزگاری من این بود ، چرا ؟ آخه چرا ؟ من این همه سال جوانی نکردم حالا اینجور موردی .....؟ یعنی احساسات ناآرام ما سر برمیآورد و با گله مندی از زندگی و خدا و احساس حسرت و یأس و نارضایتی خود را نشان می دهد
اما اگر دین به ما کمک در مهار و کنترل احساسات و غرایز کرده باشد ، شرایط این فرد را با توانایی ها و معیارهای واقع بینانه ( نه احساساتی ) خود بررسی می کنیم و می سنجیم و محتوا را در نظر می گیریم و می بینیم آیا می توانیم در کنار چنین فردی زندگی موفقی و همراه با رشد با نرمی که برای آن در نظر گرفته ایم داشته باشیم و ..... خیلی طبیعی می سنجیم و بررسی می کنیم و بر اساس محتوا و ظواهر با اولویت محتوا تصمیم می گیریم که انتخاب کنیم یا نه . یعنی اینجا دیگر اولویت ها و نگرش ما فرق می کند .
دینداری شکل اول پر از تعارض هست و متأسفانه خیلی از ما گرفتارشیم .
طولانی شد . باقی حرفم بماند برای پستی دیگر .....
.
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
من فکر می کنم توقعتون بالاست.35سالته منتظر یه خاستگار مجرد هستی؟کسی که تا این سن یا بالاتر ازدواج نکرده
اول می ره سراغ کوچیک تر از شما و دخترهای کوچیک تر از شما فراوونی بیشتری دارن و احتمال ازدواج فرد مورد نظر
شما،با اون دسته،خیلی بیشتره.نمی گم چون سنت بالاست،باید با مطلقه ازدواج کنی،ولی باید خاستگار مطلقه م قبول کنی.
یا اینکه با فرد کوچیک تر از خودت که اونم باید بری تو فاز دوستی و ... که شما اهلش نیستی.
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
سلام
خوش خبر عزیز ممنون از نظرتون.
دوست عزیز میدونم گاهی این که شما گفتید درسته اما فکر میکنم همه اینطور نیستند.
نمیدونم درست فکر میکنم یا نه اما به نظرم کسانی چنین رفتاری با همسر دوم دارند که خودشون هم توی ازدواج اول مقصر بودند و کوتاهی هایی داشتند.
آقای فرهنگ از شما هم ممنونم که نظرتون رو گفتید.
حق با شماست، دید من اشتباه بوده تا حالا.اما دیگه اشتباهمو تکرار نمیکنم(از این به بعد منتظر همه مدل خواستگاری هستم:311:)
فرشته جان از شما هم خیلی ممنونم که خیلی ساده و روان برام توضیح دادید.
تماااام حرفاتو قبول دارم بی کم و کاست:72::104:
آنچه که در مورد احساسات و غرائز با زبان ساده و به شکل یک گفتگوی دوستانه و شاید کودکانه گفتید رو چندین بار با دقت خوندم.واقعا حق با شماست.
من نباید تقیدات دینی و مذهبیم رو دلیل رد و سرکوب احساساتم بکنم(البته هرگز چنین قصدی نداشته و ندارم.این اتفاق ناآگاهانه و ناخواسته و بدون توجه و خواستم بوده)بلکه باید به احساسات و غرائزم قاطعانه بگم : من یک سری قوانین رو بدون جبر و کاملا با اختیار خودم پذیرفتم و قلبا راضی هستم و باید بهشون عمل کنم.بنابراین شما باید با من همراه باشید و تا وقت مناسب صبور باشید.کسی هم مانع بروز شما نیست اما شما هر کدام وقت و زمان مناسب خودتون رو دارید.
یعنی باید قانعشون کنم طوری که اونها هم مقید بشن نه اینکه نسبت به تقیدات دینیم بدبین و خشمگین بشن و آرزو کنن که ای کاش چنین مقرراتی نبود!:163:
متوجه شدم منظورت چیه فرشته جون، ممنونم ازت دوست عزیز
منتظر ادامه صحبتهات هستم
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
باید به احساسات و غرائزم قاطعانه بگم : من یک سری قوانین رو بدون جبر و کاملا با اختیار خودم پذیرفتم و قلبا راضی هستم و باید بهشون عمل کنم.بنابراین شما باید با من همراه باشید و تا وقت مناسب صبور باشید.کسی هم مانع بروز شما نیست اما شما هر کدام وقت و زمان مناسب خودتون رو دارید.
یعنی باید قانعشون کنم طوری که اونها هم مقید بشن نه اینکه نسبت به تقیدات دینیم بدبین و خشمگین بشن و آرزو کنن که ای کاش چنین مقرراتی نبود!:163:
اتفاقاً همینجا هم نوعی سرکوب هست ، باز هم پستم را بخوان .
فرانک ابتدا باید برای خودت و عقلانی روشن شود این تقیدات دینی یعنی چی ؟ باید روشن شود که این احساس و غرائز پیش از ازدواج باید مدیریت و کنترل شود یعنی چی ؟
وقتی عقلانی برایت جا افتاد ، احساسات و غرائزت مرتب پارازیت نمی شوند و نیاز نیست بگی من قوانینی پذیرفته ام و باید بهشون عمل کنم ..... بلکه با روشن شدن برای عقلت ،عمل تو به گونه ای خواهد بود و چنان لذت بخش می شود که احساس و غرائزت جای خود را پیدا کرده یعنی در همون لذتت از عمل به تقیدات آگاهانه و عاقلانه جاری می شوند و شکلی از آن که در رابطه با همسر هست نیز پارازیت نمی شود چون فهمیده به وقتش و در جای خود به حق باید بروز کند.
هرکدام از ما که میخواهیم دیندار باشیم باید بدانیم که :
وظیفه داریم که در گام اول مقید به شریعت ( ظواهر فقهی دین باشیم ) اما نباید در این گام بمانیم بلکه باید پشتوانه عقلانی با فهم دین برای این اصول فقهی بیابیم که اولین فاز آن غور در اصول دین است که اصل و اساس هست چون با فهم اصول دین ( به صورت تحقیقی و فکری ) ( توحید ، عدل ، نبوت و امامت و معاد ) حتی دیگر نیاز نداریم تک تک حکمت احکام و تکالیف را که گاه به کنه آن نمی رسیم را دریابیم که اگر دریابیم فهم حکمت احکام است و لذت مضاعف دارد.
به اعتقاد من خود توحید را اگر فهم کنیم و عمیق شویم حتی بقیه اصول را هم جا می اندازد و اشتیاق در عمل به فروع دین را ایجاد می کند ، آنوقت مقید بودن برای ما لذت بخش خواهد بود و این تکالیف و تقیدات ، بند و اسارت و سرکوب نخواهد بود چون ما با استدلال عقلانی یافته ایم که عین سلامت از آن بر می خیزد و سلامت نیز مایه آرامش و لذت این جهان و آن جهان هست و حتی در اوج رنجهای طبیعی این جهانی باز هم ماآرام و بانشاط خواهیم بود و ...... از مقید بودن خوددر لذت و رضایت عمیق چون زندگیمان محتوایی و معنایی هست ، محتوا و معنایی عمیق و با ثبات و جاودانه
اینگونه دیگر تعارضی نخواهد بود .
پس اگر خوب حرفهایم را در میافتی ، متوجه می شدی که جای کار دارد و به این زودی نمیشه گفت فهمیدم و چنان می کنم ، به لفظ و سخن نیست که آن احساسات آرام می شود ....... درگوشی بهت میگم که توحید ترا از تعارضهایت رها خواهد ساخت و توحید هم مدتی کار می برد ،اگر بخواهی ، و فکر نکن حل شد و رفت ......... ( یا رومی روم یا زنگی زنگ )
موفق باشی
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
ممنون فرشته جان
فرشته به کلی از خودم نا امیدم کردی دیگه تمایل به ادامه تاپیک و حتی فکر کردن به خواستگار و این چیزا رو ندارم:302:
بعضی از حرفات به نظرم فلسفی هستن و من نمیتونم درک کنم.
از مدیر همدردی هم تشکر میکنم که تاپیکم رو خوندن
از دیروز علاقمند شده بودم که این اقا رو ببینم .شاید باور نکنید اما واقعا قضیه ازدواج قبلیش داشت برام کمرنگ و عادی میشد.
اینکه دوست نداشتم با چنین کسی ازدواج کنم نه به خاطر اینکه کثر شانم باشه چون گناهی نکرده خلاف شرع نکرده...یا مقصر بوده یا نه .اما دوست نداشتم چون میترسیدم و میترسم .چون نصف زندگی ای که یه بار متلاشی شده سهم من میشد یعنی مرد اون زندگی .این برام سخت بود چون فکر میکردم اون مرد نیاز به کسی داره که تمام نداشته های زندگی قبلی رو براش تامین کنه و چون خودم رو در اون حد نمی دیدم برام خطر بود.
شما فکر میکنید من ترجیح میدم کسی تو دوران مجردی زنا کنه و چون اسمش مجرده خوبه یا کسی که طبق شریعت و قانون ازدواج کرده و باز هم طبق شریعت به ناچار جدا شده؟؟
دیگه اصلا نمیدونم چکار کنم...با این فکر مشغول چه جوابی باید به اون بنده خدا بدم
من از خدا خواستم هر کی هست اگر هر 2 نفرمون نه فقط من، با هم خوشبخت میشیم اسباب ازدواجمون رو خودش فراهم کنه
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
ببین عزیزم
اگر عقلانی نگاه کنی :
خواهی دید کسی که در دینداری بخواد کفو تو باشد طبیعی هست که مجرد بودنش تا این زمان اشتثنائی هست که باید شرایط خاصی بوده باشد . و این همانطور که گفتم اسثناء هست . اهل شرعیت اغلب زود ازدواج می کنند و استثناء هستند که دیر تر ازدواج کرده باشند و ......
پس کسی که قبلاً و به وقتش ازدواج کرده و همسرش یا فوت شده یا جدا شده و مقید هم هست و پرهیزگار مطمئن تر هست از خواستگار تا این سن مجرد مانده که یا به شکل دیگری نیازهایش را برطرف کرده یا سرکوب کرده و کلاً اگر شرایط استثنائی و خاصی برای دیر ازدواج کردنش نداشته باشد ، همین دیر ازدواج کردنش یک نشانه قابل بررسی در مورد افکار و روحیات و روند زندگی اوست .
یا این اوصاف در نگاه اولیه چنین موردی که برای شما پیش آمده نباید ناراحت کننده باشد و با دید منطقی اگر نگاه کنی می فهمی طبیعی هست که چنین موردهایی پیش بیاید . و مهم برای شما می شود بررسی دقیق مطابق معیارهایت و البته مهم هست که معیارهایت بنا به شناخت دقیق وضعیت خودت و احساسات و نیازهایت باشد و کمال گرایانه و ایده آل نگر نباشد .
خیلی راحت می توانی با کمک یک مشاور به شناخت بهتر خودت و او برسی و تصمیم درست بگیری .
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
من از خدا خواستم هر کی هست اگر هر 2 نفرمون نه فقط من، با هم خوشبخت میشیم اسباب ازدواجمون رو خودش فراهم کنه
خدا هم میگه از تو حرکت از من برکت ......
انتظار نداشته باشیم که خدا بدون اسباب به ما شناخت بدهد . باید تلاش کنی تا بفهمی که او و شما چنین که می خواهی هستید یا نه . توکل فعال باید داشت ،نه منفعلانه . پس به جای دغدغه ها زمان بده بیاد خواستگاری و بررسی اولیه را داشته باش و برای دقیق ترش وقت مشاوره بگیر .
.
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
فرشته موضوع ازدواج قبلی خواستگارم رو قبول کردم، دیگه برام مسئله مهمی نیست.
چیزی هم که در مورد مجردی و ازدواج ناموفق گفتم منظورم همین بود که شما بازش کردید.
چشم انشا الله بعد از 4 ماه اگه اعصاب داشتم رفتم آرایشگاه زمان میدم بیاد خواستگاری
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
سلام
بعضی وقتا که باید روی مسئله تمرکز داشته باشم، برعکس چند کار و مسئله رو همزمان با هم قاطی میکنم و گیج میشم.الان از اون موقع هاست.
دوستم گفته فردا خواستگارم میاد دیدنم.
اما اینطور که معلومه میخواد مادرش رو هم همراه بیاره.
برام سوال شد، اون که حدودا 38 سالشه و یه بارم ازدواج کرده پس دیگه بچه یا بی تجربه که نیست با مادرش بیاد محل کار من که صحبت کنیم؟:325:
به دوستم گفتم راستش من فکر کردم فقط خودش میاد(آخه از اول این طور بهم گفت) و اگر مادرش هم بیاد من راحت نمیتونم صحبت کنم و سوالاتمو بپرسم.اما اگر بیان خونه مسئله ای نیست و حتی میتونه خواهرشم بیاره
اونم گفت سعی میکنم ترتیبی بدم که تنها بیاد.
1- نظر شما در این مورد چیه؟
2- اگه تنها یا با مادرش بیاد محل کارم، همینجوری خشک و خالی بشینیم و هیچ پذیرایی ازشون نکنم؟
3-تو همین جلسه اول بهشون بگم میخوام با همسر سابقش صحبت کنم یا نه؟اصلا صحبت با خانم قبلیش درسته یا نه ؟
4- با همکارم که مشورت کردم گفتم برام خیلی سواله بدونم چرا بعد از 2 ماه ضربتی همسرش رو طلاق داده؟ چه اتفاق مهمی افتاده که براش انقدر مهم بوده که تلاشی برای حفظ زندگیش نکرده و سریع جدا شدن؟ بدتر منو ترسوند! گفت احتمالا این اقا یه مشکل روانی داره که زود خانمش رو طلاق داده
اینجا مشاور خوب سراغ ندارم در این مورد چکار باید بکنم؟
ممنون میشم به سوالاتم جواب بدید
فرشته و بقیه دوستان منتظرم
ای کاش مدیر گرامی هم منت بذارن و راهنماییم کنن در این زمینه ها
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
فرانک1389 عزیز
حتما حتما حتما با خانوم قبلی این آقا یه صحبتی بکن
البته نه همین اول کاری و هنوز هیچ شناختی از این آقا نداری
میتونی یه سرچ بزنی تو همین تالار و ببینی خانومهاییکه پشیمونن از اینکه از همسر قبلی شوهرشون هیچ تحقیقی نکردند
اینم بهت بگم که ممکنه واقعا آقا مشکلی نداشته و خانومش مشکل داشته ولی به هرحال خودت به یقین برس
شوهر سابق من قبلا ازدواج نکرده بود ولی حتی دوست دختراش(به گفته خودش بعدها) بیشتر از 1 ماه نمیتونستند تحملش کنند) البته من نمیتونستم از دوست دخترای قبلیش تحقیق کنم ولی اگر زن داشت حتما از خانوم قبلیش تحقیق میکردم
اینارو نگفتم که بترسی
گفتم که هواست رو جمع کنی
مطمئنا الان اگه کسی با همسر سابقم ازدواج کنه ،سر 1 هفته از دستش فرار میکنه
منم چون ازش بچه داشتم 4 سال مجبور شدم تحملش کنم
نمیخواد همین اول کاری بری و از خانومش تحقیق کنی چون هنوز هیچ شناختی نداری ولی تو صحبتات آروم و بدون جبهه گیری و گارد گیری عنوان کن که:
اگر یه زمانی نامزدتون بخواد با همسر سابقتون یه مکالمه داشته باشه،نظرتون چیه؟
یاحق
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
ممنون نادیا جون
با توجه به اینکه گفتن همسر قبلیش رو به خاطر بی حیایی و بی حجابی طلاق داده، خودم فکر میکنم شاید خانمش رابطه ای با کسی داشته و چون این موضوع برای خودش و خانواده اش قابل بخشش و پذیرش نبوده، بدون اغماض طلاقش داده یا اینکه ایشون واقعا مشکل جدی ای داشته که خانمش فراری شده .البته تو این مورد چون مرد باید به طلاق دادن راضی باشه باز هم فکر نمیکنم به این سرعت میتونستند جدا بشن .
وگرنه هر مشکل دیگه ای بوده باشه چطور به این سرعت دو نفر میتونن از هم جدا بشن؟
البته میدونم تا وقتی باهاش صحبت نکردم نباید ذهن خوانی کنم یا تصورات ناخوشایند بکنم اما خب می ترسم
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
سلام فرانك جان:72:
ابتدا اجازه بده اين آقا بيان، ظاهر شما رو بپسندن، شما ظاهر ايشون رو بپذيريد، صحبت هاي خيلي اوليه و مقدماتي انجام بشه. شايد در همون جلسه اول شما يه چيزي در ظاهر و رفتار ايشون ديدي و خوشتون نيومد و بالعكس در مورد ايشون.
بعدش اگه جلسه اول منتهي به جلسه دوم شد، خودشون به احتمال خيلي زياد در مورد علت طلاقشون ميگن. مخصوصا اگر طلاق از سمت ايشون بوده باشه.
باز هم اگر به توافقات اوليه رسيدين. اونوقت دورادور در مورد خانواده ايشون و همسر سابقشون و علت طلاق تحقيق كنيد.
اگر نتيجه تحقيقات و برخوردهاي اين آقا شما رو به ادامه اين رابطه ترغيب مي كرد اونوقت بريد و با خانم سابقشون صحبت كنيد.
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
آدم از هرچی زیاد بترسه ،سرش میاد
ترس رو بذار کنار و خیلی منطقی و پخته و آروم و صبور عمل کن
با صحبت میتونی به سوالای ذهنت پاسخ بدی
به جای اینکه انقدر باخودت درگیر باشی ،با ایشون قرار بذار و سوالایی که تو ذهنت هست رو ازشون بپرس
در برابر پاسخهای ایشون هم اصلا نه عکس العملی نشون بده و نه نظر خاصی رو بگو
فقط گوش کن
بعد بیا برای خودت تحلیل کن
فقط وقتی صحبت کن که ایشون از شما سوال کردند
سوالای ایشون رو هم به طور کامل و واضح (و همووووون چیزی که نظر و سلیقه و خواست و....)خودت هست جواب بده
هرگز برای پسندیده شدن توسط طرف مقابلت چیزی رو که نظر و عقیده خودت نیست بیان نکن
مثلا اگر حجابت معمولیه و اون آقا چادری دوست داره
نگو: مهم نیست...بعد ازدواج چادری میشم
البته میدونم که بسیار پخته تر از اینحرفایی و خودت اوستایی عزیزم
به هرحال قرار رو برو و صحبتاتو کامل بکن
یاحق
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
فانک جان
بهت که گفتم این ترسها و ذهن خوانی ها را بگذار کنار ، تو اینجوری توی زندگی مشترک هم خیلی مسئله پیدا می کنی ها .
عزیز مگه قراره در اولین صحبت بله بگی که میخواهی با احتمالات اونم همه اش منفی از زبان ما حرف بکشی و برای خودت ببری و بدوزی . تو قراره صحبت کنی و به شناخت برسی ، بعدش تصمیم بگیری .
وقتی اینجا اینگونه از ما سئوال می کنی یعنی ما بگیم ایشون چطور آدمیه ؟ به نظرت درسته ، از فردی که نه خودت دیدیش نه باهاش حرف زدی نه هیچ شناختی ازش داری ما بیایم بگیم و جواب سئوالات تو را بدهیم ؟؟؟
عاقل باش فرانک .......
همچنان همان ذهنیت بی میلی نسبت به ازدواج با کسی که قبلاً ازدواج کرده این ترسها را بیرون میریزی و می خواهی که ما هم بگیم فرانک بترس این به دردت نمیخوره تا بگی خدا خیرتون بده نجاتم دادید . نه عزیز هرچه هم از این ترسها دم بزنی ما باز هم میگیم برو جلو نترس و بشناس .
یادته در رابطه با پسر داییت علائم رفتاری را می گفتم ( نمونه های منفی) ، اما مقاومت می کردی و توجیه می کردی یا از حرفهای برادرات در باره اش ناراحت بودی می گفتی تهمت میزنند و ..... چرا ؟ چون احساساتت درگیر او بود و می خواستیش .
اما اگر ما بیاییم در مورد این آقا بگیم مثلاً احتمالاً ایشون شکاک باشند ، با مادرش میخواد بیاد بچه ننه هست و .... شما نه تهمت می دانی ، نه اعتراض می کنی که چرا نشناخته نسبت می دهید از کجا معلوم و ... بلکه استقبال هم می کنی .... چرا ؟ چون از اول با معرفی شدن این آقا با توجه به بی میلی نسبت به اینجور ازدواجی گارد گرفتی و این هنوز در درونت هست .
والا فرانک جان احتمالات خوش بینانه هم میشه داد که ذهن تو اصلا طرفش نمیرود چون نمیخواهد ، اما ما نه خوش بینانه نه بد بینانه هیچی جز این بهت نمیگیم که :
فرانک ، نترس ، احتمالات بی پشتوانه شناختی نده ، برو جلو و بررسی کن و بشنو آنوقت اگر رفتاری برات سئوال بود بیا اینجا ما کمکت می کنیم که تحلیل کنی .
.
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
سلام من با حرف هاي فرشته مهربان در پست هاي اول كاملا موافقم منم يكي از اون كسايي هستم كه وقتي حجاب رو(چادر)انتخاب كردم براش دليل قانع كننده و عقلاني داشتم و كلي كتاب خوندم و بررسي كردم تا تونستم قلبا انتخابش كنم براهمين خيلي راحت پذيرفتم و احساسم رو سركوب نكردم.به نظر من چيزي كه الآن بيشتراز ازدواج اولش مهمه اينكه اون باداشتن يه سري تجربه ها كه براي تو اولين باره مشكلي نداشته باشه مثل عروسي مثل سفرمكه ياچيزهاي ديگه كه تو برات مهمه ولي اون تو زندگي اولش تجربشون كرده وبااتفاق افتادن دوبارش باتومخالف نباشه.حتما تو جلسات بعدي اگه مورد پسندت بود و خواستي ادامه بدي ازش بپرس اگه بخواي باهمسرسابقش ارتباط برقراركني و درمورد علت طلاقشون سوال كنه مشكلي نداره؟اگه مشكل خاصي نبوده ياپنهون كاري در كارنباشه به راحتي ميپذيره.چهي درمورش ميگه اگه خيلي گله كنه و همه تقصيرهاي طلاق رو گردن اون بندازه يه كم بايد بيشتر دقت كني.بعدم اينكه به صورت كامل ازاون زندگي و اون زن فاصله گرفته باشه اگه از همسرش متنفر بوده يااتفاقات بدي كه بينشون افتاده رو باخودش حل و فصل كرده باشه و تونسته باشه بپذيره يه اتفاق بوده و تموم شده و اون و وارد زندگي مشترك جديدش نكنه. حتما ازش بخواه دلايلشو واسه ازدواج مجدد بيان كنه و درخودش ميبينه يه رابطه جديد داشته باشه به دور از اون زندگي و اتفاقاتش.ببخشيد اگه زياد شد اميدوارم بهترين تصميم رو بگيري خواهر خوبم رو كمك ما حساب كن.
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
سلام
فرشته و سحر عزیزم ببخشید نتونستم زودتر بیام نوشته هاتونو بخونم و تشکر کنم:72:
سحر عزیزم راسش من واقعا نمی تونم قبول کنم که تا حالا حس یا خواسته ای رو در خودم سرکوب کرده باشم چون هیچوقت فکرشم نکرده بودم و فقط تو این مدت که اینجا تاپیک زدم حرفاهای فرشته اینو بهم میگه در حالیکه واقعا گیج شدم چون همچین حسی ندارم.
منم چادر و بقیه موارد رو اختیاری و با اشتیاق پذیرفتم حتی تو خونه ما اولین کسی که نماز خون شده من بودم و خدا رو شکر به دنبال من بقیه هم نماز خون شدند.خواهر کوچیکم به تبعیت از من و البته با اختیار خودش چادری شد و موارد دیگه.
اما همه آنچه که لذت محسوب میشه و بعضا جز در زمان خاصی گناه باشه رو من گذاشته ام که در کنار همسر آینده ام تجربه کنم و برای لذت ایشون انجام بدم.چون برای غیر همسر حرام هستند ...مثل آرایش کردن، پوشیدن بعضی لباسها، خرج کردن احساس و عاطفه و خلاصه جسم و روحمو گذاشته ام که برای اون باشه نه دیگران.
از آرایش کردن بدم نمیاد چون ظاهر زن رو زیباتر میکنه و هر زنی و هر انسانی ذاتا طالب زیباییه اما اگر برای غیر همسر باشه بدم میاد و اینکارو نمیکنم چون حرامه.
از پوشیدن لباسی که نامحرم رو تحریک کنه هرچقدر هم که زیبا باشه و دخترهای دیگه بپوشن پرهیز کردم چون مرتکب گناه میشدم حتی تو عروسی خواهر و برادرهام شاید ساده ترین نه دختر بلکه زنی که وجود داشته من بودم! در حالیکه مشکلی برای تهیه اش ندارم، میدونم اگه بپوشم زیباتر جلوه میکنم، در نظر بعضیها ارزشم میره بالاتر! و میدونستم چون خواهر عروس یا داماد هستم مورد توجه هم هستم اما اینکارا رو نکردم چون گناه بوده.
حالا واقعا برام سواله آیا چنین کارهایی که جز برای همسر گناه محسوب میشه و من نکردم و دوست دارم برای همسرم انجام بدم ، یعنی کار درست یا سرکوب احساسات؟
فرشته جان لحن صحبتت طوریه که من فکر میکنم تنده یعنی داری دعوام میکنی، چرا؟!
من اصلا نمیخوام شما بهم بگید این شخص آدم بدیه، اتفاقا از خدام بود خوب مناسبم باشه تا برم دنبال زندگیم.
سوالاتی که پرسیدم یکیش در مورد پذیرایی بود که چون چیزی نگفتید و من تجربه ای نداشتم به خاطر اینکه نکنه کارم درست نباشه پذیرایی نکردم!
در مورد اومدنش با مادرش پرسیدم که سوال مهمیه، نیست!؟اینکه یه مرد با تجربه قبلی ازدواج و 39 سال (خودش گفت 39) سن با مادر پیرش بیاد دختری رو ببینه، جای سوال نیست؟!به نظرم اگر به این مورد دقت و سوال نمی کردم خودش جای سوال بود.
مگر نه اینکه باید به نشانه ها توجه کرد؟اینم یه نشانه بود
صحبت کردیم حدود 1 ساعت.
گفت بفرمایید، گفتم بیشتر مایلم شما صحبت کنید.خودشو معرفی کرد از سن و محل کار(حقوق رو نگفت منم نپرسیدم)یه بیوگرافی مختصر.منم همینطور.
بعدش گفتم دوست دارم از خودتون در مورد ازدواج قبلیتون بشنوم هر مطلبی که لازمه و باید بدونم.
گفت زیاد دوست ندارم در موردش صحبت کنم اما چون شما میگید باشه.
مدام میگفت دوست دارم با همسرم دوست باشم نه زن و شوهر صرفا اما زنم اینطور نبوده.
سال 83 ازدواج کرده، فاصله عقد و عروسیشون به گفته خودش چون برمیخورده به محرم و صفر حدود 10 روز بوده!
بعدا متوجه شدن که فامیل دور هم هستند اولش نمی دونستن.
خانمش روستایی بوده و ساکن روستا،بی سواد( اما اونا اولش گفتن سیکل داره و بعد گفتن ابتدایی و بعد هیچ!)8 سال ازش کوچیکتر بوده.از خصوصیات ظاهریش هیچی نگفت منم نپرسیدم.سواد و این رو هم خودش گفت.
گفت پنهان کار بوده و مثلا سکه هایی که کادو گرفته رو گفته تو بازار گم کردم در حالیکه بعدا از دیگران شنیده ام که خودش فروخته!
انگار خودش عقل نداشت حرف مردم زیاد روش تاثی داشت و ...
می گفت برعکس من کار میکرده همیشه، مثلا گفتم موهاتو کوتاه نکن عمدا از لج من رفته کوتاه کرده و از این مسائل که باز نمیکرد.
خلاصه منو بازداشت کرده و مهریه و دادگاه و ...
گفتم نمیشد بهش فرصت بدید شاید اصلاح میشد ؟
گفت از همون هفته اول زندگی مشکل داشتیم و درواقع این 3 4 ماه همش فرصت بوده البته با این رفت و آمد دادگاه و کلانتری و ...
بزرگان فامیل واسطه شدند که بزارم برگرده منم هر بار بخشیدمش اما وقتی اومده باز شروع کرده و منم دیگه خسته شدم و طلاقش دادم.
اوایل ماهی یک نیم سکه قرار بوده مهریه بدم اما حالا 8 ماهه که خودش شکایت کرده و گفته نیم سکه نمیخوام یک چهارم حقوقشو میخوام که این به سود من هست اما هنوز قطعی نشده و این 8 ماه مهریه ندادم.(نگفت کلا چقدر بوده منم نپرسیدم)
گفتم راضی شد به طلاق؟
گفت نه حتی جلو قاضی هم گفته که طاق نمیخوام.اما من به قاضی گفتم که دیگه نمیخوامش
گفتم بعدها تمایل نداشت برگرده؟
گفت چرا زیاد میخواسته اما من قبول نکردم
گفتم حالا چی؟
گفت خیلی وقته با شاگرد اتوبوس پدرش ازدواج کرده و دختری هم داره
گفتم بعد از گذشت این سالها فکر میکنید کارتون درست بود یا اشتباه کردید جدا شدید؟
گفت کارم درست بوده و اگر برگردم به اون سالها اصلا انتخابش نمیکردم و اگر میکردم بازم طلاقش می دادم.
فعلا
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
فرانك من باتو در مورد كارهايي كه انجام ندادي كاملا هم عقيده اممن هم خيلي وقته همين رويه رو در پيش گرفتم ما احساسمون و سركوب نكرديم به احساسمون جهت داديم براي احساسمون باتوجه به مطالعه و شناخت راهكار درست و داديم اين همونيه كه فرشته مهربون بهش اشاره كرد(البته اگه درست برداشت كرده باشم) منظور ايشون همين كنترل و هدايت درست بوده اينكه تو احساسي رو بي دليل سركوب نكرده باشي كه بعدا ازدواج كردي براي همسرت آرايش كني ولي اون تعريف نكنه بخوره تو ذوقت و انتظار داشته باشي تاحالا كه اين كارونكردي تا براي همسرت بكني الآن بايد از احساسات سيراب بشي.اگه به اين باور رسيدي كه جلب توجه نكردن براي نامحرم چه دليلي داره بهتر باهاش كنار مياي همه ما به جلب توجه احتياج داريم ولي وقتي باعقيده و باور قلبي كنترلش ميكنيم هيچ وقت احساس سركوب شدن نداريم.
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
سحر جان صحبتهای فرشته کاملا درسته اما منظور من از حرفاهایی که زدم و فرشته در جوابم اینارو گفت منظور دیگه ای داشتم نه اینکه تو گفتی.
منظور من این بود که اگر همسر آینده ام از این جهات تو فاز دیگه ای باشه و اهلش نباشه و احتمالا شاید مخالف هم باشه و...اونوقت نه به خاطر آرایش کردن (و حتی گفتم قرو فرم رو گذاشتم واسه همسرم)بلکه به این دلیل که کلا متفاوت باشیم نگران بودم مثلا اینکه یکی درونگرا باشیم اون یکی برونگرا.
یا تعصبی باشه یا بدبین و ...
و من فقط به عنوان یه نگرانی به این مسائل فکر کردم وگرنه من اگر همسر خوبی داشته باشم و همه چی برگرده به اینکه ایشون آرایش کردن رو نپسنده حتی آرایش زن فقط برای شوهرش من مشکلی ندارم چون به این وضع عادت دارم و تازه بلد هم نیستم :311:
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
سلام فرانک جان
به نظر من اینکارا یعنی سرکوب احساس!!
همه ی آدما یه میل طبیعی دارن که زیبا باشن و به خودشون برسن و مورد توجه باشن .تا این حد خوبه که مورد سوءاستفاده ی مرد نامحرم قرار نگیره و این زیبایی هارو پیش یه مرد نامحرم به نمایش نذاری نه اینکه خودت رو کلا از همه چی محروم کنی!!
کجای دین گفته یه زن تا قبل از ازدواج نباید لباس های خوب بپوشه و آرایشگاه بره و به خودش برسه؟!!
اینجوری رضایتمندیت از زندگیت کم میشه!چه ایرادی داره که به خودت برسی تو خونه یا مجالس زنونه لباس های خوب و شیک بپوشی و آرایش کنی .اینکارها اگه درست و به جا انجام بشه این احساس بدت از بین میره.
خودت به این کار تمایل داری و طبیعی هم هست ولی انگار داری خودتو سرکوب میکنی!
با این تفسیر یعنی یه دختر تا وقتی ازدواج نکنه حق یه زندگی شاد و ابراز احساس و... رو نداره.
مگه عروسی های برادر و خواهرات آقایون و خانم ها یه جا بودن که میگی لباس خوب نمیپوشیدی؟!اگه فقط خانم ها بودن چرا به خودت نرسیدی؟!
خرج کردن احساس و عاطفه در مقابل نامحرم نباید انجام بشه ولی چه ایرادی که از خواهرت و برادرت و.. تعریف کنی و وقتی دوستشون داری بهشون بگی و شادی و محبتت رو نشون بدی؟!!
بعضی کارها خواه ناخواه روحیه آدم رو بهتر میکنه عزیز دلم
تو باید به خودت برسی و از زندگی فعلیت راضی باشی عزیزم تا بتونی موقع انتخاب همسر هم راحت تر تصمیم بگیری و قدم برداری
اینجوری که پیش بری حتی بعد از ازدواج هم مشکل پیدا میکنی چون همش داری رفع نیاز های طبیعیت و احساس رضایتمندی از خودت و زندگیت رو وابسته به حضور و رفتار و عملکرد یکی دیگه میکنی
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
فرانك جان حرف هاي ترانه هم كاملا درسته اگه خودت به اين باور رسيدي و ساده پوشي راضيت ميكنه خوبه ولي اگه داري حست و سركوب ميكني خوب نيست بهت صدمه ميزنه. سعي كن خودت باشي و ببيني چي آرومت ميكنه شادت مينكه باتمام احساس هايي كه داري نه سركوبشون كن نه منتظر باش يكي مثل همسر حس و برات به وجود بياره و باعث شاديت بشه.در مورد ترس هايي كه داري طبيعيه همه دخترا اين حس ها رودارن چون ما ياد گرفتيم همه چيزمون و براي زندگي و همسرمون بذاريم ولي اين نبايد باعث بشه شادي و آرامشمون به بودن يه انسان خلاصه بشه.
بايد از خودت راضي باشي حتي اگه همه دنيا ازت ناراضي باشن عقايدت و قبول كني و راهت و انتخاب كني حتي اگه همه آدماي اطرافت باهات مبارزه كنن مثل پيامبرمون بالاخره موفق شد ولي سختي هايي هم داشت.
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
عزیزم
یکی از اشکالات دنیای مجازی و مسیج همینه که منظورها و نوع برخورد را نمی رسونه و خیلی وقتها سوء تفاهم را باعث می شود :46::43:.
مفهوم سرکوب را گویا متوجه نشدی .
مثلاً در همین پستهای اخیرت گفتی این کارها را نکردم و گذاشتم برای همسرم تا او لذت ببرد . این بازهم تعارض و سرکوب دارد .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
اما همه آنچه که لذت محسوب میشه و بعضا جز در زمان خاصی گناه باشه رو من گذاشته ام که در کنار همسر آینده ام تجربه کنم و برای لذت ایشون انجام بدم.چون برای غیر همسر حرام هستند
کجای دین ما گفته شما این آرایش و به خود رسیدنها را برای خودت و بدور از نامحرم انجام دهی حرام هست ؟
اگر خودت را از آنچه دوست داری و در موقعیت مناسب ( بدور از چشم نامحرم ) هم حرام نیست ( مثل آرایش و لباسهای دوست داشتنی پوشیدن ) محروم می کنی فقط بخاطر آینده و کسی دیگر ، سرکوبی آشکار است . یا باید دلیلی قانع کننده و منطقی برای نپرداختن به این امورا بدور از چشم نامحرم که امکانش هست داشته باشی یا بپذیری هیچ اشکالی ندارد بدور از چشم نامحرم ودر همین مجردی چنین باشد . اگر دلیل منطقی نداشته باشی و علیرغم میلت انجام ندهی فقط بخاطر دیگری درآنیده پس سرکوب کرده ای .
اگر برای لذت همسر گذشاته ای دیگر نباید نگران باشی که اگر او اهلش نبود چه کنی . وقتی برای او می خواهی و او دوست نداشته باشد تو هم انجام نمی دهی ...... اما این نگرانی یعنی اینها تمایلات خودت برای خودت هست که فکر می کنی جایش فقط در خانه همسر هست . یعنی دوست داری آرایش کنی ، به خودت برسی و قرو فر داشته باشی و همه را گذاشته ای برای همسر آینده و در واقع انتظار می کشی و اگر ازدواجی پیش نیاید یا همسرت اهل این برنامه ها نباشد تو حسرت میخوری و رنج می بری . دقت کن بارها در مقابل شرایطتت به من می گفتی این حق منه این همه سال برای خدا چنین کرده ام و .... مثلاً پسر داییت چه وضعیتی پیدا کردی ؟؟؟ و چقدر به خدا گله داشتی !!! یادت هست .
حتی عبادت و بندگی به امید بهشت و ترس از جهنم هم گاه مسئله سازی می کند که جای بحث ما نیست و منظورم اینه که روی تقید مبتنی بر پذیرش اصول اگر پیش برویم این حسرتها پیش نمیاد . و در همه وقت لذت می بریم . حتی از همون ساده زیتس هم لذت می بریم و انتظار نمی کشیم که یه روزی بالاخره چنان خواهم بود . یعنی احساسات و غرائز را در انتظار نگه نمی داریم بلکه آنها قانع هستند و می دانند جاشون نیست و انتظاری هم نمی کشند و آرامند و حسرت هم ندارند و از همین موقعیت که نابجا وارد نمی شوند بسیار لذت می برند .
حرف من با توی عزیز اینه که انتظار می کشی و چشمت به روزیه که ازدواج کنی و همسری بیاید و بگی آخی چه خوب و با لذت و ولع بپردازی به کارای تا امروز نکرده .
اما اگر درست بخوای عمل کنی یا اکنون برای خودت و در خلوت خودت و به قول ترانه جایی که نامحرم نیست راحت همین کارها را می کنی . یا بنا به باور و پذیرش منطقی و بدون سرکوب انجام نمی دهی و حتی از این انجام ندادن هم لذت می بری و در انتظار نمی گذاری .
من اهل آرایش نیستم طبیعی بودن رابیشتر دوست دارم ، وانگهی لوازم ارایشی و .... هم می دانم که چون یا موارد شیمایی دارند یا در هر حال آلودگیهایی ممکنه داشته باشند را زیاد مایل نیستم به کار ببرم که آسیب به پوست و ... بزند بنا به این وضعیت دارم زندگی می کنم و لذت می برم . دوست دارم هم دارم که همسر دلخواهم (اگر یافت شد:311: ) از زندگی با من لذت ببرد و از جلب رضایت او لذت می برم و نگران هم نیستم که اگر روزی ازدواج کردم و همسرم خواهان آرایشی که اهلش نیستم بود چه کنم . بلکه وقت انتخاب از ایشون جویا می شوم و می فهمم روحیه اش چطوره روحیه خودم را هم شرح می دهم و اگر دیدم افراط خواه هست همین نشانه ای هست برای من اگر دیدم بطور معمول دوست دارد من هم به حد لازم به او و علائقش توجه خواهم کرد و از این توجه لذت می برم . اصلاض هم نگران نیستم که روزی ازدواج نکنم و چنین نشود و آنچه دوست دارم فقط برای همسرم داشته باشم تحقق نیابد . چون همین حالا هم از مجردی و زندگی آنطور که دوست دارن و در آن خودم هستم ، دارم لذت می برم و .....
منظورم اینه اگر تونسته باشم با این مثال روشن کرده باشم .
عزیزم
نگرانی های شما پیش از اینکه اصلاً خواستگار را دیده باشی و وارد فاز شناخت شده باشی که خوره ذهنت شده و ترس به همراه دارد یعنی شدت تمایلاتی که ولع تحققش را داری و می ترسی که نشود . خوب همسرت زیاد اهل این چیزا نباشد آیا دنیا به آخر می رسد ؟ یا برای خودت نمی توانی داشته باشی ؟ چرا فقط برای او ؟ .... اگر اینطوری فکر کنی دیگه اون خودخوری وترسها را نخواهی داشت که نشونه سرکوب این احساس و غرائز هست ( در انتظار نگه داشتن آرزومندانه ، سرکوب هست )
.
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط taraneh89
سلام فرانک جان
به نظر من اینکارا یعنی سرکوب احساس!!
به نظر من نه چون راضی هستم و احساس نمیکنم کاری که نکردم برام عقده شده!
کجای دین گفته یه زن تا قبل از ازدواج نباید لباس های خوب بپوشه و آرایشگاه بره و به خودش برسه؟!!
هیچ جا ندیدم از لباس " خوب " نهی شده باشه اما عزیزم لباس خوب با لباس محرک فرق داره.من لباس خوب و شیک می پوشم اما محرک(مثلا تاپ و شلوارک و دامن کوتاه طوری که ساق پام مشخص باشه یا لباس تنگ و چسبان و بی روسری جلو نامحرم و...) رو سعی میکنم نپوشم.آرایشگاه هم میرم موها و ابروهامو مرتب میکنم یعنی پیرایش اشکال نداره اما آرایش نمیکنم چون اشکال داره به دلیل همون محرک بودنش برای نامحرم.اما تو خونه موهامو چون خیلی بلنده مرتب میکنم و هر وقت دلم بخواد مثلا ریمل میزنم اما مثلا رژلب رو اصلا دوست ندارم هر جا که باشه. والا همکارام و دوستام که همیشه میگن وقتی می بینیمت دلمون باز میشه و روحیه میگیریم از نوع و رنگ پوششت.چی بگم؟
ولی انگار داری خودتو سرکوب میکنی!
بازم میگم نه!
با این تفسیر یعنی یه دختر تا وقتی ازدواج نکنه حق یه زندگی شاد و ابراز احساس و... رو نداره.
نه زندگی شاد مگه با این چیزهاست؟! شما چرا فکر میکنید با حجاب داشتن و آرایش نکردن و ...نشاط از زندگی میره؟
مگه عروسی های برادر و خواهرات آقایون و خانم ها یه جا بودن که میگی لباس خوب نمیپوشیدی؟!اگه فقط خانم ها بودن چرا به خودت نرسیدی؟!
بله، اگر هم جدا بودن یه عده همیشه هستند که قاطی میشن...اما راستش وقتی هم که فقط خانمها باشن بعضی لباس ها رو اصلا خوشم نمیاد و روم نمیشه بپوشم دروغ چرا بگم
خرج کردن احساس و عاطفه در مقابل نامحرم نباید انجام بشه ولی چه ایرادی که از خواهرت و برادرت و.. تعریف کنی و وقتی دوستشون داری بهشون بگی و شادی و محبتت رو نشون بدی؟!!
این کارو میکنم عزیزم .من شادترین عضو خانواده ام هستم باور کنید.با وجود تمام گرفتاریهایی که بنا به موقعیتم دارم اما باز هم از همه شادترم تا جایی که گاهی خودشون بهم میگن تو چطور میتونی انقدر شاد و پر انرژی باشی؟مگه این گرفتاریها رو نمی بینی؟
همه میگن به خاطر همینه که خیلی جوانتر از سنم موندم
تاپیکم داره منحرف میشه ها!
میگم جواب سوالهای پیش اومده دوستان رو بدم وگرنه حواسم هست:72:[color=#FF0000]
فرشته جان جواب سوال ابتدای پستت رو قبلا در جواب ترانه دادم.
و جواب خیلی از حرفای دیگه تونو
منظورم از اون صحبتم رو که نقل قول کردی هم اینه که مثلا من تا ازدواج نکنم روم نمیشه با تاپ بندی و شلوارک تو خونه باشم حتی جلو برادرم و برادرزاده ام که 8 سالشه.اما اگر اونها نبانشد بله.و تنها زمانی میتونم جلوی یک مرد با خیال راحت چنین لباسهایی بپوشم که اون مرد شوهرم باشه نه کس دیگه.حالا اگر آقای شوهر خوشش اومد که چه بهتر :46: اگر فرقی به حالش نکرد که واسه راحتی خودم می پوشم و اگر مخالف بود:163: که نمیام جنگ و دعوا راه بندازم به خاطر تاپ و شلوارک:311: یا برم طلاق بگیرم و بگم تفاهم نداریم:311:خب نمی پوشم.
منظورم از گفتن این حرفا در مورد خواستگارم رو هم قبلا گفتم .خودم که 35 سالمه ایشونم چند سال ازم بزرگتر(39) قبلا هم یه ازدواج ناموفق داشته، نکنه کلا سرخورده و شکسته شده باشه(دقیقا اینا رو گفتم) و اهل چنین برنامه هایی(لحظات مخصوص همسران) نباشه به این معنی که من شاد و شنگول باشم و اون مدام کز کنه و احساس شکست زندگی قبلی همراهش باشه.اینجوری هم خودش اذیت میشه هم منو آزار میده.
و این شاید همون سرد مزاج و گرم مزاجی باشه که تو ازدواج مسئله ساز میشه و مهمه
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
خب ادامه صحبتهایی که با خواستگارم داشتم:
گفتم از حجاب و روابط همسرتون با اطرافیان راضی بودید؟
گفت بله مشکلی نداشتیم.چون خودم با همه راحتم! از اون هم انتظار سختی نداشتم و تاکید نکردم که چادر بپوش یا آرایش نکن یا ...
کاملا آزاد بوده
گفتم راستش برای من خیلی سوال بوده چرا به این سرعت زندگی تون رو به طلاق کشوندید وفکر کردم شاید خدای نکرده از این جهات که گفتم خانمتون مشکلی داشته.
گفت نه
گفتم فرض کنید توی کی مهمانی که چند خانواده دیگه هم هستند.شما شوخی و گفتگوی یک فرد مجرد رو با یک فرد متاهل رو با هم چطور می بینید؟
گفت خوشم نمیاد
گفتم نظرتو در مورد دست دادن خانمها و آقایان با همدیگه چیه؟
گفت چیز مهمی نیست!! من خودم با دختر عموها و ...خیلی راحتم و دست میدم و شوخی میکنم و ...!!!
ایشون پرسید شما از همسر اینده ات چه انتظار و توقعاتی داری؟
گفتم مهمترین ملاکم همسانی در اعتقادات هست.انجام واجبات/حلال و حرام/داشتن صداقت تو زندگی/اعتماد متقابل/رعایت حریمها و موارد دیگه
گفت راستش من نماز نمی خونم، روزه هم نمی گیرم.البته قبلنا میخوندم اما از وقتی زندگیم اینطوری شده رهاش کردم!
من باور نمیکنم
گفتم خب نمیخواید دوباره شروع کنید؟
گفت راستش چرا دروغ بگم، اصلا معلوم نیست( سرش رو انداخت پایین و یه لبخند کوچولو زد) الان بگم میخونم بعد بریم تو زندگی بگم نه اونوقت شما نمیگی چرا دروغ گفتی؟
گفتم به خاطر من نه باید به خاطر خود خدا بخونید
گفت اصلا هم به این دعا و جادو!!! و این چیزها اعتقادی ندارم و درسته که ائمه(ع) اومدن برای هدایت ما اما من هرچی میخوام از خود خدا میخوام
گفتم جادو؟؟؟
گفت آره اخه بعضیها میکنند:163:
گفت گفتن! حی علی خیر العمل!! سعی میکنم خوب باشم اما نماز نمی خونم
گفتم ولی قبلش گفتن حی علی الصلوة! (بازم خندید و سرش رو انداخت پایین)
خلاصه... چند بار هی گفت امیدوارم نظرت مثبت باشه...چند بار هم گفت با حرف نیست باید تو زندگی معلو بشه هر کسی چطور آدمیه!(یعنی تو حالا بگو بله بعدا می فهمی:311:)
گفت مادرم همش میگه تو زن بگیری من خیالم راحت میشه!
دو تا دیگه برادر دارم کوچکتر و مجرد یکیشون هم سن شماست اما میترسن زن بگیرن مثل من بشن!
هم خودش هم مادرش خیلی راضی بودن تابلو بود خودش که دیگه خیلی خابلو بود.
مادرشم یه شکلات بهم داد که فکر کنم از تو روضه همون روز به نیت برداشته بود اما من نخوردمش ترسیدم به قول خودش جادم کنن:311: دادمش برادرزاده ام.
به دوستم گفتم که خیلی از هم دوریم اما اون و مادرش خیلی راضیه!
حالا فرشتـــه چیکار کنم؟
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
فرانک عزیزم من از کل پست هاتون برداشتم این بود که شما کلا حتی وقتی دوست داری هم خلاف میلت رفتار میکنی که مثله اینکه اینطور نیست:46:
خب یه چیزایی باید رعایت بشه و مسلمه که پوشیدن تاپ و شلوارک و لباس های خیلی باز پیش برادرات اصلا صحیح نیست و اینکارت خیلی خوبه.درسته محرمن ولی منم قبول دارم که باید حدود رعایت بشه و تو این مورد باهات موافقم
منظور من هم این نبود که با نداشتن حجاب و آرایش نکردن آدم شاد نیست منظورم اینه که گاهی وقتی آدم دلش میخواد خوشگل باشه بد نیست تو خلوت خودش آرایش کنه و به خودش برسه و.... ولی همین حدودی که گفتی مثله برادر و برادر زاده و...باید رعایت شه
نمیدونم از کجای پستم احساس کردی انحراف تایپیکه!:46:چون منظورم اینه که باید رضایتمندی از زندگی وجود داشته باشه و وابسته به نظر کس دیگه ای نباشه تا بتونی بهتر و درست تر انتخاب همسر کنی و اگه خدا خواست و ازدواج کردی زندگی خوبی داشته باشی که شما تو پست آخرت گفتی نظر فرد خیلی هم برات مهم نیست و این خیلی خوبه
به هر حال عزیز دلم احساس کردم از خوندن نوشته هام یه کم دلخور شدی هدفم از گذاشتن این پست این بود که بگم قصدم فقط کمک بهته خواهر عزیزم:46:
موفق باشی :72:
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
فرانك جان اين طوري كه معلومه اين آقا زياد مقيد به انجام واجبات دين كه براي تو مهمه نيست و اين ميتونه مشكل ساز بشه مثل اينكه تو دوست داشته باشي بري مكه ولي اين آقا باداشتن امكانات ترجيح بده بره اروپا يابه مهموني دعوت بشين كه اين آقا بخواد بره ولي تو نخواي بري و جوش و نپسندي اون ازت همراهي بخواد. يا همين راحت بودن با دختر عموها و دست دادن ميتونه باعث عذاب تو بشه از لحاظ اعتقادي و ديني همخوني ندارين ولي از حرفاش معلومه كه اون دغدغه فكريت وجود نداره و اهل محبت كردن و برطرف كردن نيازهات هست.فكر ميكني چقدر بتوني بااختلاف اعتقادي باهاش كنار بياي اگه به قول خودش نماز نخوند ميتوني كنار بياي؟البته به نظر من نماز يه چيز شخصيه و تو فقط ميتوني نقش يه الگو رو داشته باشي و اين شخص بتونه باعقايد مذهبي تو كنار بياد و انتظار نداشته باشه كه كارهايي بكني كه با عقايدت همخوني نداره.
از دوستت نپرسيدي چرا تورو پسنديدن؟چه دليلي دارن كه تورو انتخاب كردن ؟
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
سلام
ممنون ترانه و سحر عزیزم
سحر جان حتی تصورش رو هم نمیتونم بکنم که شوهرم نماز نخونه و سحرهای ماه رمضان بگیره بخوابه و ظهرا هم من براش ناهار درست کنم:324:
بعدشم همه چی که فقط به نماز نخوندن ختم نمیشه.مسائل مرتبطش همه مهمه که با مقید بودن به نماز رعایت یا ترک میشن.مثلا خود من اگر نماز نمیخوندم خیلی راحت عطر هم میزدم بیرون از خونه اما حالا اصلا عطر نمیزنم چون نامحرم استشمام کنه نماز و روزه 40 روز باطل میشه.یا چون تو خوردن لقمه حلال و حرام همش تاثیر داره وگرنه خم و راست شدن ظاهری که مد نظر نیست.
و مسلما کسی که خودش نماز نخونه و رعایت نکنه از همسرش هم انتظارات نابجایی داره به احتمال خیلی زیاد!
وقتی به دوستم گفتم این تفاوتها رو داریم گفت من اصلا نمیدونستم نماز نمی خونه و... حالا که برای شما ملاک هستند کاریش نمیشه کرد.
دوستم که میگفت از خیلی وقت پیش میخواستم تو رو بهشون معرفی کنم اما هر بار پشیمان شدم و گفتم حق فرانک بیشتر ای از اینهاست اما وقتی دیدم مادرش خیلی زاش تعریف کرده گفتم خب این بنده خدا هم تقدیرش بوده که یه بار تو ازدواج شکست خورده این بوده که دیگه تو رو معرفی کردیم.
راستی فرشته موقع صحبت حواسم به حرکاتش بود(منظورم زبان بدن هست).ریلکس بود اما دستهاشو زیاد به هم میزد. هر دستش هم یک انگشتر داشت هر دقیقه صداشون در می اومد:324:
گفت خونه ندارم .پس انداز زیادی هم ندارم اما انقدر هست که بشه برای شروع زندگی روش حساب کرد.
پیمانکار هم نبود گفت کارمند پیمانی هستم.
ولی مشخص بود که آدم کم حوصله و گاهی عصبی ایه.
چون هی سرش رو یه جوری تکون میداد و زمین رو نگاه میکرد و میگفت من بهش گفتم حوصله ندارم مدام حرف اینو اونو بیاری و ببری و منو درگیر مسائل خاله زنکی کنی
گفتم با این همه که میگید خانمتون اذیتتون کرده شما دست که روش بلند نکردید؟!
گفت چرا اتفاقا دست بلند کردم
فرشته؟
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
فرانك بااين توصيف هايي كه ازش كردي من به اين نتيجه رسيدم كه اين آدم به درد تو نميخوره اصلا فعلا به درد زندگي مشترك نميخوره مسئله نماز رو جدي بگير چون براي دخترايي مثل ماكه مقيد به نماز هستن سخته باآدم بي نماز زندگي كنيم اصلا اين قضيه رو پشت گوش ننداز.بهتره اگه موافقت ميكنه پيش يه روانشناس خوب بريد روانشناسي كه عالم به امور ديني هم باشه اون ميدونه چه سوالاتي بپرسه و سوالائي كه ماروم نميشه رو ميپرسه آخر ميگه مطابقت داريد يانه اگه موافق مشاوره گرفتن نبود كه كلا بذارش كنار چون اين آدم خودمحوره و به رشد شخصي فكر نميكنه. مادرش به دوستت نگفته چرا تورو پسنديدن؟
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
مرسی سحر جان
نه عزیزم از مسئله نماز نمی گذرم اگه گذشت میکردم شاید تو 18 سالگی ازدواج می کردم:43:
راستش چی بگم ؟ نمیخوام تعریف کنم از خودم اما آخه من مشکلی ندارم که نپسندن!
مثلا
سنم به سنش میخوره
کارمند دولت هستم
به قول دیگران خوش برخورد و خوش اخلاق و مهربون :46:هستم
و باز به قول دیگران مقید و ... هستم
زیبایی به اندازه کافی دارم
مجرد هستم
خانواده ساده و خو شنامی دارم
هم زبان هستیم
دیگه چی میخواد؟!
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
عزیزم من هم خودم یکی از مهم ترین ملاکهام نماز خونی بود
همسرم روزی که حرف می زدیم زودتر از من گفت من نماز می خونم و ملاکم نماز خون بودن طرفه
و این که به حلال و حروم به حدی حساس بود که نذری که نمی دونست صاحبش مالش حلال یا نه نمی خورد
ولی این دلیل نمیشه به بقیه اصول پایبند باشه
مثلا اصلا احترام پدرو مادرشو نگه نمی داشت و خیلی بی احترامی می کرد .همیشه می گفت تحت هر شرایطی باید حرف حرف من باشه
الان دارم جدا می شم
به این نتیجه رسیدم اصلا نماز خونی ملاک خوبی نیست چون باعث می شه فکر کنی مثلا کسی که نماز می خونه
دیگه هیچ مشکل اخلاقی نداره ولی این طور نیست
الان می گم اصلا طرف نماز نخونه ولی همین که آدمیت داشته باشه و پست نباشه مهمه
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
عزيزم اينايي كه گفتي خيلي خوبه تو خيلي خانومي بايدم تورو ميپسنديدن من منظورم از اين سوال اين بود كه نظر اون آقا درمورد اعتقادات تو چي بوده و تو رو به چه دليلي انتخاب كرده اين خيلي مهمه كه بااين همه اختلاف اعتقادي اون يه دليلي واسه انتخابش داشته باشه وگرنه دوباره يه شكست ديگه ميخوره چون نميدونه چي ميخواد و طرف مقابل چقداون ويژگي ها روداره.
خيلي خوشحالم دوستي مثل تو دارم كه مثل من عاشق نمازه و به نماز به يه ديد ديگه نگاه ميكنه. و حاضر نيست به خاطر رسيدن به خواسته هاش از چيز باارزشي مثل نماز بگذره.
با حرفاي تسليم خدا هم كاملا موافقم اول انسان بايد انسانيت داشته باشه بعد ديانت انسانيت خالي ميتونه خوب باشه اما ديانت خالي نميتونه بهترين حالتش انسانيت باديانته
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
فرانک جان نظر خودت الان در مورد این آقا چیه؟ آیا منتظر تایید یا رد دوستان یا فرشته مهربان هستی؟
فکر می کنم الان باید خودت بتونی یک نظر کلی با توجه به صحبتهایی که شده بدی.
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
سلام
ممنون از راهنمایی هاتون دوستان عزیز:72:
تسلیم خدا
بابت مشکل زندگیت متاسف شدم.
نمیدونم شاید از صحبتهای من طوری برداشت کردید که من صرفا به خوندن چند جمله و انجام چند حرکت که بهش در ظاهر نماز خوندن گفته میشه اکتفا میکنم و این برام مهمتر از هر چیزی حتی انسانیت شده.
نه دوست من، اصلا منظور من اینها نیست.
من میخوام همسر آینده ام نماز خون باشه چون لازم و واجب و حیاتیه برام اما نماز به تنهایی کافی نیست.
من نمازی میخوام که بازدارنده از معصیت باشه تا جایی که امکان داره نه اینکه طرف معصوم باش چون معصوم فقط 14 نفر بودند و تمام.خودمم که با اینکه نماز خونم اما خطاها و گناهان زیادی هم دارم اما این دلیل نمیشه بگم چون امکان خطا ازم میره پس نماز به دردم نمیخوره و بهتره که نخونم میشه؟!
اینکه طرف مقابلم نماز خون باشه تازه اول راهه یعنی بهم اجازه میده در مورد سایر خصوصیاتش تحقیق و فکر کنم و اگر خصوصیات اخلاقیش خوب بود(مثل صداقت/نجابت/پاکی/احترام والدین/سلامت و...) اما اگر نخونه سایر امتیازاتش اصلا برام مهم نیست و به چشمم نمیاد حالا هرکی باشه و هرچی داشته باشه.
همین مسئله احترام به والدین بسیار بسیار برام مهمه و خودم تو زندگیم و تا زمانیکه پدر و مادرم در قید حیات بودند تمام تلاشم این بود که اونها رو از خودم راضی نگه دارم چرا که خداوند توی قرآنش بعد از اطاعت خودش اطاعت والدین رو سفارش کرده نه حتی اطاعت پیامبر رو!
یا حرف حرف خودش بودن هم برخلاف فرمان خداست چون"مشورت کردن" باز هم توی قرآن خدا هست که " و امرهم شوری بینهم "یعنی خودرای نبودن
یا نماز خونی که بد اخلاق باشه یا مغرور یا ریا کار یا ... اینها مد نظرم نیست.
من مخیوام نماز خونی مد نظرم هست که در حد امکان "عامل به قرآن" باشه نه حتی نماز خونی که حافظ قرآن باشه.
سحر جان
راستش نمیدونم! اون آقا قصد ازدواج داشته و دوستم و مادرش منو بهشون معرفی کردن!
گفتن خیلی دختر خوبیه و ...نمیدونم با اینکه میدونستن من چطوریم و ایشون چطوریه چطور اومده خواستگاری!؟
در بین صحبتهاموئن هم گفت که به اعتقادات همه احترام میذارم اما خودم نماز خون نیستم
اما من که نماز رو واسه اینکه مورد احترام شوهر و دیگران باشم نمیخونم!! من نماز رو واسه جلب رضایت خدا میخوام نه خلق خدا
deljoo-deltang عزیز
قبلا هم گفتم که منتظر تایید یا رد خواستگارم از طرف تالار همدردی یا کس دیگه ای نیستم.
من از دوستان راهنمایی خواستم و میخوام.
منتظرم فرشته بیاد و بهم بگه حالا که همه گفتید اول ببینش بعد تصمیم بگیر، با توجه به حرفایی که زدیم،و من دقیقا به شکل سوال و جواب منتقل کردم نظرشون چیه؟
خیلیها میگن تو خیلی سخت میگیری نماز مهم نیست (یا مثل نظر دوستمون تسلیم خدا)ایا به قول این افراد من واقعا سخت میگیرم؟؟
ایا من با این اخلاق میتون با کسی با این مشخصات که دادم میتونم ازدواج کنم و خوشبخت بشم؟
این سوالاها رو از فرشته مهربان به عنوان مشاور و کسی که تجربه مشاوره داره می پرسم نه اینکه بخوام کسی بهم بگه ردش کن یا بله بگو
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
فرانك احترام به اعتقادات هم خيلي خوبه ولي اين شخص در آينده الگوي پسر و دختر تو ميشه تو نميتوني خيلي به بچه ت بگي نماز خون باش روزه بگير كه در جواب ميگه پس چرابابا نميخونه يا اگه خوبه چراشما نتونستي بابا رو قانع كني كه خوبه و انجام بده؟به نظر من نماز خيلي واست مهمه بايدم باشه چون بااعتقاد انتخابش كردي البته يه بحث ديگه اينكه شايد تو بتوني بارفتارت رواين آقا تاثير بذاري و اين آقا شايد نماز خون خوبي اطراف خودش نديده تا جذب نماز بشه اگه تاثير ايمان و نماز و تو رفتار آدم ببينه شايد ترغيب بشه و اين خودش اجر خيلي زيادي برات داره بايد ببيني در توان خودت ميبيني يه الگو باشي و صبر پله پله اومدن اونو داري؟
خدا خودش تو قرآن فرموده(سوره نور آيه 26) زنان ناپاک برای مردان ناپاک و مردان ناپاک برای زنان ناپاک و زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاک آنها از آنچه در باره شان می گويند منزهند آمرزش و رزق نيکو برای آنهاست.
پس مطمئن باش يه مرد پاك كه لياقت پاكي توروداشته باشه هست تا در كنارش خوشبخت باشي نگران نباش.
فرانك به غير از اعتقادات نظرت در مورد بقيه ويژگي هاي اين آقا چيه؟قيافش،طرز حرف زدنش،وبقيه چيزاشو پسنديدي؟
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
خب سحر جان گفتم که مسائل مرتبط دیگه با نماز و عامل بودن هست که خود نماز رو مهم میکنه نه صرفا اون حرکات.
همین الگو بودن برای فرزند و الگو گرفتن بزرگان دین در کل امور زندگی که این همه به نماز سفارش کردن
اصلا نمیتونم به امید اصلاح کسی باهاش ازدواج کنم مخصوصا تو مسائل اعتقادی.
دروغ چرا بگم خودم رو در اون حد نمی بینم.البته گفتم که توی خونه ما اول کسی که نماز خون شد من بودم و خدا رو شکر بقیه به دنبال من نماز خون شدن:323:
اما خواهر وبرادر با شوهر فرق داره...خواهر و برادر من اگر نمار نخونن برای من زیاد مهم نیست چون تو زندگی شخصی من زیاد تاثیر ندارن مثلا درآمدشون حلال باشه یا نه و ...بلکه برای خانواده های خودشون مهمه
برای من هم شوهرم مهمه و من نمیتونم قبول کنم عیسی به کیش خود موسی به کیش خود
اگر ازدواج کردیم و نشد چی؟
ضمن اینکه این اقا حتی یه امید کوچیک هم نداد که در آینده نماز یخونه و روزه بگیره و مثلا اگر درآمدمون اجازه داد خمس مالمون رو بدیم.
در حالیکه گاهی کسانی هستند که قبول میکنن تا حالا اشتباه کردند و یا به قول شما مشوق نداشتند(هرچند تو این مسائل ما مشوق و الگو داریم یعنی فرمان خدا/و بزرگان دین مون و دیگه نیازی به اطرافیان نیست) و اظهار پشیمانی میکنن و قول جدی میدن که مثلا اگر کسی مثل شما کنارم باشه حتما به فرائض عمل میکنم اما ایشون حتی اینم نگفت:302:
راستش سحر جان، از قیافه اش که خوشم نیومد!بعدشم ایشون هیکلی بود و من ریزه میزه:311:
بقیه خصوصیاتش هم که مثل راحت بودن و باز بودن با دخترهای فامیل رو اصلا نمی پسندم.
اینکه میگفت فقط خدا (درحالیکه فرمانش رو انجام نمیده) به نظرم خطرناکه! یعنی انتظار داشته باشی واسه هر چیزی خدا یاد بهت بگه اینکارو بکن یا نکن.پس رسول خدا چی؟ جانشینان برحقش چی؟
کتابش چی؟
اما حرف زدنش خوب بود، وقتی هم که خودش صحبت میکرد اصلا منو نگاه نمیکرد.وقتی من صحبت میکردم گاهی نگاه میکرد گاهی هم سرش رو مینداخت پایین.
چند بارم گفت امیدوارم نظرن مثبت باشه...یه بارم گفت اگر عروسی کردیم:163: بعدا خودت می فهمی چطور آدمی هستم به حرف زدن که نیست(یعنی وقتی کار از کار گذشت:311:)من خیلی از این حرفش خجالت کشیدم
غیر از اینها با قضیه ازدواج قبلیش که خیلی برام مهم بود و مدرک دیپلمش که برام مهم نبود کنار اومدم.شغلشم خوبه کارمند پالایشگاست.
-
RE: خواستگارم قبلا ازدواج کرده پذیرشش برام سخته
خواهر عزيزم من خودمو جات ميذارم ميبينم كه همخوني هاي لازم تو زمينه هايي كه برات مهم هست رو باهاش نداري بعدم به نظرت اينكه يه نفر بادونستن اين همه اختلاف و يه شكست باديدن يه نفر براي بار اول به نتيجه برسه كه به دردش ميخوره خطرناك نيست منظورم اينكه اين همه عجله يه كم غير طبيعيه نظر خودت چيه؟