-
زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام دوستان
من قبلا تاپیک زدم.اصلا نمیخوام در موردش صجبت کنم.فقط از اوضاع الانم باید بگم که بعد مشکلاتی که پیش اومد برام،خانمم رفت بیمارستان و من نتونستم تجمل کنم و رفتم پیشش.الان چندین و چند روز اون اتفاق بد میگذره..من تقریبا شغلم رو به خاطر عدم حضور از دست دادم و خانمم هم هیچ حرفی برای گفتن نداره.در روز به زور و اصرار من نهایت 5جمله باهم حرف میزنیم.
من بهش گفتم بخشیدمش،و اصلا نمیخوام در مورد اتفاقات صحبت کنم دیگه(گرچه واقعا از عمق وجودم نتونستم ببخشمش).اما خودش نمی تونه فراموش کنه و این کاملا مشخصه.فعلا گذر زمان هم اوضاع خراب تر کرده.پیشنهاد رفتن پیش مشاور هم قبول نمیکنه.واقعا بریدم.نگاهمم نمیکنه،با تو اتاقشه یا اشپزخونه.جند بار ازش خواستم بیاد بشینیم و برنامه جدیدی برای برای ادامه زندگی و بحران پیش اومده بریزیم(همیشه باهم مدیریت میکردیم مشکلات رو)هیچ واکنشی نشون نمیده.
نگرانشم،می ترسم دچار بیماری روجی بشه.با خانواده اش هم ارتباط نداره فقط در حد تلفن.اجازه حضورشون هم نمیده.
اوایل جدا میخوابیدم.اما الان اینکارو نمیکنم.اما کم محلیش و اصرارش خودش باعث شده باز جدا بخوابیم.من خودم رو مشغول نوشتن ترجمه کتابی که مدتی بود میخواستم انجام بدم مشغول کردم،تا بیش از این افکار منفی بهم هجون نیارن.
اصلا بهش پیشنهاد کردم،از ایران بریم تا مدتی.من هر لحظه بخوام میتونم خارج از ایران کار پیدا کنم.دوستانم هم هستن تا کمکم کنن.نیمدوم شاید دور کردنش از محیط براش بهتر باشه.واقعا نمیدونم کار درست چیه؟!
1بار روز 2 ام که مجددا برگشیتم خونه ازم خواست بریم توافقی جدا بشیم گرچه دیگه تکرار نکرده.خودم هم بریدم.پبش مشاور هم نمیتونم برم.اصلا وقتی به این فکر میکنم باید بعضی مسادل رو برای مشاور توضیج بدم،از شدت ناراحتی سر گیجه میگیرم.
مدیر همدری عزیز ممکنه کمکم کنید؟
ایا لازم بیشتر از این روی بخشیدنش تکیه کنم؟
اصلا اجازه نمیده لمسش هم بکنم،دوست دارم دستاشو بگیرم و مطمئنش کنم که بخشیدمش اما اجازه نمیده.
احساس میکنم خودش هم از خودش خجالت میکشه.اخه قبلا خیلی با حیا بود.هنوزم برای من هست:302:
خانم ها میشه بگید تو این وضعیت چه کاری خانم ها رو دلگرم میکنه؟شاید اگه اقایی از من این سوال میکرد در مورد اقایون،می تونستم کمکش کنم،اما واقعا برخورد با خانم های نیاز به رفتار پیجیده و سنجیده تری داره....میترسم بدتر بشه اوضاع.
روز های اول به شدت عصبانیتش رو نشون میداد،گوشی موبایلش رو خورد کرد،تابلو مورد علاقه هردومون که خودش کشیده بود نابود کرد.من کاری نداشتم بهش،فقط محیط رو تمیز نگه میداشتم تا اسیب بدنی نبینه.البته یک بار داشت به یکی از وسایل مورد علاقه من آسیب میزد که از دستش گرفتم.الان این رفتار ها تند نداره،اما معمولا گونه هاش خیسه..بی صدا گریه میکنه.چند بار ازش خواستم،خواهش کردم نکنه،اشکاش رو پاک کردم،اما فقط ازم دور میشه.
این رفتار نشونه چیه؟روانشاس های عزیز؟
نمیدونم چطور رفتار کنم،که حس منت گذاری و کوچک شده به واسطه بخشیده شدنش توسط من نکنه؟!!
از طرفی میخوام مطمئنش کنم بخشیدمش،اما میترسم بیان مستقیم غیر مستفیم این موصوع باعث بشه احساس موارد جمبه بالا رو بکنه:316:
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام
کاشکی آدرس اون تاپیکتون رو هم مینوشتید اینجا
چون من با چیز های خوندم چیزی دستگیرم نشد که خانمتون چه اشتباهی کرده که شما بخشیدیشون!!!
موفق باشی
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
با اجازه آقای بیکس آدرس تاپیک قبلیشون رو می ذارم اینجا که دوستان بخونن و در جهت مناسب راهنماییشون کنن.
http://www.hamdardi.net/thread-26916.html
آقای بیکس بهتون تبریک می گم که تونستین بعد از مدتی به خودتون مسلط بشین و جلوی خسارت های بیشتر رو بگیرین. ان شاالله از این به بعد هم بتونین به خوبی مسائل رو کنترل کنین و به بهترین نحو حل کنین.
آقای بیکس خیلی راهنمایی کردن و گفتن اینکه توی این شرایط چه کاری بکنین سخته. فقط خواستم بگم که با توجه به تاریخ گذاشتن پست هاتون الان باید حدود دو هفته از اون ماجرا گذشته باشه و شاید هنوز زود باشه که هم خودتون و هم همسرتون از اون شرایط خاص خارج شده باشین. باید صبر داشته باشین. من نظر شخصی خودم رو می گم از دید یک خانم ولی نمی دونم نظرم توی شرایط شما درسته یا نه.
به نظر من خودتون باشین. سعی نکنین نقش بازی کنین. اون مردی که چند روز پیش اون قدر عصبانی بود یعنی می شه الان کاملا بخشیده باشه و بگه خب همه چی از اول؟ لازم نیست به همسرتون بگین بخشیدم اگر از ته دل نبخشیدین. اگر یه روزی واقعا بخشیدین اون موقع بگین که بخشیدم. بجاش الان گاهی حرف های دلتون رو براش بگین. لازم نیست بگین بیا اینجا بشین و صحبت کنیم. شاید هنوز آمادگیش نباشه. ولی می شه یه موقع فقط یه جمله از حرفای دلتون رو بگین. هم اینکه روزای سختی رو گذروندین. هم اینکه دوست دارین تصمیم درستی بگیرین. هم اینکه دوستش دارین. هم اینکه واقعا انتظارشو نداشتین. یا هر چیزه دیگه که از دلتون بر می آد. گفتنش هم برای خودتون خوبه و هم برای همسرتون. ولی بحث نکنین یا منتظر جواب خاصی نباشین. فقط مثل درد دل. می دونم برای آقایون درد دل کردن سخته ولی برای خانم ها خیلی خوب جواب می ده. صادقانه و بدون پرسش و پاسخ برای همسرتون که فرض کنین یک دوست قدیمیه که بیرون این ماجراست فقط درد دل کنین.
برخوردتون با دیگران خارج از خونه رو هم مثل همین حالا کاملا محدود کنین و به
هیچ وجه اجازه ندیدن هیچ حرفی به بیرون منتقل بشه.
بازم تاکید می کنم شاید نظری که دادم درست نباشه و بهتره منتظر نظر کارشناسی باشین
دعا می کنم که مشکلتون به خیر و خوبی ختم بشه
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام اقای بیکس من هم با شما همدردی میکنم و می فهم که چقدر این موضوع سخته بفهمی که عشقت و همه کست بهت خیانت کرده بذار ین ی کم از این موضوع بگذره گذر زمان همه چیرزرو درس میکنه من فکر می کنم خانمتون الان بابت کاری که در حق شما کرده بسیار شرمگین با هم ی مسافرت برید چیز هایی رو که دوست داره براش فراهم کنید حتمن پیش ی مشاور ببرید موقعیت های ارام بخش برای خودتون و همسرتون فراهم کنید تا نتیجه بده بزارید در مورد این قضیه با خودش کنار بیاد :rolleyes::rolleyes::rolleyes::rolleyes::46:
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
جناب bikas
احوال شما؟
امیدوارم که این ماجرای دردناک که تو زندگیتون رخ داده با کمترین پیامد ها و تخریبها ، رفع و حل بشه.
در مورد خانومتون خواهش میکنم نگرانشون نباشید. بذارید به حال خودشون باشن تا دوباره بتونن باهاتون حرف بزنن.همین که بتونید از دور مواظبشون باشید و هواشونو داشته باشید، فعلا کافیه.
قرار نیست برای ایشون دل بسوزونید. شما الان دارید ترحم میکنید. یعنی در واقع نبخشیدید اما نگرانید و حال خراب ایشون شما دل شما رو به درد میاره.
خانوما خوب فرق بین ترحم و دلسوزی رو با یه احساس واقعی بخشیدن درک میکنن. اون باورش نمیشه شما بخشیدید، چون در واقع شما نبخشیدید.
در مورد احساسات خودتون، تعادل رو حفظ کنید. احساساتی برخورد نکید. و نمیگم هم که خصمانه برخورد کنید. بلکه با خودتون روراست باشید و به احساس و منطق خودتون احترام بگذارید. ببینید واقعا میتونید ببخشید و دوباره کنارش زندگی کنید یا اینکه نه. بعد از مدتی سرکوب و طعنه ها رو خواهید داشت. یا اینکه بدتر . اثر این ماجرا روی زندگی شما، شدید تر از این حرفاست.
صادقانه قضاوت کنید.
اگر خانوم شما اشتباهی کردن، خب باید پای اشتباهشون بایستند. همین.
اما گاهی وقتا این اشتباه ، نشون از یه گول خوردنه، یا یه پاپوش که کسی برای زندگی شما دوخته...
گاهی وقتا این اشتباه قابل ترمیم و گذشت کردنه. قابل بخشیدنه.
این چیزیه که مهمه.
هرموقع همسرت در شرایطی بود که کمی حرف بزنه(حالا هرچه قدر طول کشید) ببین نظرش چیه. ببین چه دفاعی میکنه.
اون موقع میتونی بهتر تصمیم بگیری.
اما در کل داداش من، اوضاع بغرنجیه و شما حق دارید. غیرت و مردانگی در کنار احساسات شما، زخم خورده و خراشیده شدن. اما به هر حال اینهم یه امتحانه تو زندگی شما. انشالله سربلند باشید.
نگران خانومتون نباشید. براش دعا کنید که این بحران وحشتناک رو پشت سر بگذاره.
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
من متوجه خشم خانوم شما نمیشم. ایشون خشمگین هستند به خاطر رفتاری که داشتند یا اینکه این رفتار برملا شده؟ دوست عزیز احتمال اینکه شما دونفر بدون کمک مشاور و روانکاو بتونین این مساله را حل کنین تقریبا غیر ممکنه ، دوستانه به عنوان مردی که تجربه مشابه رو در یکی از دوستانم دیدم بهتون توصیه میکنم روی این قضیه سرپوش نذارین ، شما باید متوجه بشین چه کسر و کمبودی در زندگیتون بوده که همسرتون اینکارو کرده. پیدا کردن دلیل فقط با کمک مشاور ممکنه و لا غیر.
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
bikas نوشته :
اوایل جدا میخوابیدم.اما الان اینکارو نمیکنم.اما کم محلیش و اصرارش خودش باعث شده باز جدا بخوابیم.من خودم رو مشغول نوشتن ترجمه کتابی که مدتی بود میخواستم انجام بدم مشغول کردم،تا بیش از این افکار منفی بهم هجون نیارن
بسیار عالی. سعی کنید تو خونه و کنار همسرتون باشید . از طرفی خیلی دم دستش نباشید و به کارهای خودتون مشغول باشید. ترجمه کتاب فکر بسیار خوبیه. کمک میکنه برای دقایقی غمتونو فراموش کنید. این هم برای خودتون خوبه و هم برای همسرتون.
نگران نباشید.
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
شاید درست عنوان نکرده باشم.من اونو بخشیدم،اما هنوز با خودم در این باره کنار نیومدم.
نقل قول:
من متوجه خشم خانوم شما نمیشم. ایشون خشمگین هستند به خاطر رفتاری که داشتند یا اینکه این رفتار برملا.....
دوست عزیز خانم من ادم مغروری بود،الان غرورش کاملا توسط خودش نابود شده.روز های اول که برگردوندمش خونه،واکنش های که نوشتم رو برای من انجام نمیداد.بلکه کاملا واضح بود که داشت خودشو تنبیه میکرد(نمیدونم اسمشو چی میشه گذاشت،من میگم تنبیه) اون تابلو رو 6 ماه براش زحمت کشیده بود،مطمئنم شکستنش به خاطر من نبود،بلکه داشت خودش رو تنبیه میکرد.
در مورد مشاور هم من در حال حاضر مشاور تلفنی با یکی از متخصصینش دارم.اما مشاور عزیز فقط بر ادمه رفتار فعلی من تاکیید داره.من میخوام سرعت ترمیم زندگیم رو بالاتر ببرم.به همین خاطر اینجا تاپیک زدم.
دوست داشتم از دید خانم ها این واکنش ها رو بررسی کنم.
از دوستانی که پست گذاشتن تشکر میکنم،خوندمشون شاید چند بار....:72:
البته مشاور با توجه به اینکه من رفتن حضوری پیشش رو قبول نکردم،قبول کرده تلفنی با دریافت هزینه اش راهنمایی کنه.اگر قرار باشه حضوری برم ،فقط 2 نفری میریم.تنها فایده نداره.در ضمن من اصلا دوست ندارم درباره بی وفایی خانمم با کسی حتی مشاور صجبت کنم.به این مشاور تلفنی هم خلاصه گفتم،(البته خودشم تاکیید کرد احتیاج به جزئیات نیست).
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام
من ازدواج نکردم اما اگر یکی مثل شما اینقدر در برقراری ارتباط پافشاری می کرد فکر کنم من ناخودآگاه نه تنها مشکل خودم را به گردن طرف مقابلم می انداختم و او را مقصر می دانستم دقیقا همین رفتار خانم شما را داشتم.
به نظر من جای شما و همسرتون عوض شده. به جای اینکه ایشون به سمت شما بیاد شما مدام به سمت ایشون میرید. یه مدت به حال خودشون رهاشون کنید.اجازه بدین بفهمه که چی شده و باید چکار کنه برای ادامه ی زندگی.اگه همسرتون واقعا عذاب وجدان داشته باشه با این کارهاتون عذاب وجدانشو بیشتر میکنید و فکر میکنه دارین با این کارا تحقیرش میکنین.خلاصه میانه روی در کارها بهترین چیز است.شاد باشید
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
من حس می کنم شما شناخت خوبی در مورد همسرتون دارین و بنابرین می تونین موضوع رو به خوبی تحت کنترل خودتون در بیارین. فقط نباید عجله کنین و در ضمن حل مسئله به ریشه یابی مشکل هم بپردازین
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام آقای bikas گرامی
با خوندن پست اولتون اشک از چشمام سرازیر شد
عشقی که بین شما و همسرتونه واقعا قابل ستودنه می دونید
شما بخشیدینش اون هنوز خودشو نتونسته ببخشه چون در مقابل شما و بخششتون شرمنده است و کم اورده به نظر من اون فکر می کنه که شما بخاطر حس ترحم اونو بخشیدید نه بخاطر علاقهتون یه جورایی این روزا باهاش روراست باشید
خیلی خوشحال شدم که تا اینجا پیش اومدید و مطمئنم روزای خیلی خیلی خوبی در انتظارتونه
یه سوال واقعا برای چی همسرتونو بخشیدید؟
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام
خيلي خوشحالم كه تونستيد خشمتونو مديريت كنيد. آقاي bikas ، از همان ابتدا يخواندن تاپيكتان سوالي ذهنمو درگير كرده و آن هم اينه كه كلا ريشه اصلي اين اتفاق چي بوده. آنچه كه از نوشته ها و احساس شما به نظر مي رسه جاري بودن يك عشق خالص و رشد يافته بين شما و همسرتون بوده تا قبل از اين ماجرا. همسر شما چه احساس نيازي به يك رابطه ديگه پيدا كرده ؟ آيا صرفا بخاطر كمبود هيجان در زندگي اش بوده؟ من احساس مي كنم براي اينكه به زندگي عاديتان برگرديد بايد جواب اين سوال را پيدا كنيد. به نظر من بهتر است همسرتان با يك روانكاو و مشاور چندين جلسه بصورت منفرد صحبت كند. شايد لازم باشد همسرتان از خشم هاي دروني اش به شكل ديگري رها شود. شايد اين عذاب وجدان هاست كه حال ايشان را خراب كرده. آقاي محترم، گاهي وقتها براي آنكه نتيجه بهتري از اقداماتت بگيري بهتر است دورادور همسرت را زير نظر بگيري و زياد در اين روزها دورو برش نباشي. منظورم اين است ضمن اينكه روابط روزمره تان را با هم داريد زياد سوال ازش نكنيد. در ظاهر خود را خيلي نگران نشان ندهيد. بگذاريد اين دوران نقاهتش را طي كند. شايد دارد تلاش مي كند كه از نو متولد شود و هر زايشي يك درد هم دارد!
من فكر ميكنم شما بايد حتما با يك مشاوره حضوري مشكلتان را حل كنيد. نهراسيد از اينكه مشاور متوجه بي وفايي همسرتان شود. اين مشكل تمام جوامع در حال پيشرفت است كه تلاش مي كنند از پوسته باورهاي سنتي بيرون بيايند و مساله بي وفايي و خيانت يك ياز بزرگ ترين مشكلات اين جوامع مي شود (علي الخصوص در مورد زنان ). درست يا غلطش بماند براي بحث هاي ديگر. فقط به اين فكر كنيد كه همسرتان بنا بر دلايلي اين اشتباه را كرده كه شايد شما هم در شرايطي مشابه مرتكب مي شدي. پس به اين قضيه به شكل يه فاجعه نگاه نكن و مطمئن باش مشاور هم امين راز زندگي شماست و اصلا برايش مورد شما عجيب و غريب نيست كه باشنيدنش آنرا براي هميشه به خاطر بسپارد.
در آخر ،خيلي خوب است كه شما همسرتان را بخشيدي ولي قطعا اين بخشش براي آنكه كامل و بدون فلاش بگ به گذشته باشد زمان لازم داريد.
اميدوارم به زودي زندگيتان عطر خوش عشق را بيشتر از قبل به خود بگيرد.
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام
چه خوشحال شدم تاپیکتون رو دیدم
چقدر ماجرای شما و غیب شدن ناگهانیتون من و به فکر فرو برد
من نفهمیدم اخرش رابطه همسرتون در چه حد بود. ( روابط جنسی ؟ )
اگر اینطوره خیلی سخت می تونه خودش رو ببخشه . وقتی کنار شما می خوابه فکر ایناگکه شما می دونید این کار رودرمورد کس دیگه هم کرده از خودشبدش میاد . من اگه جاش بودم همین کار ها رو شاید می کردم.
بی کس به نظرم شما در همینحد که بهش گفتی بخشیدیش بسته
بزار راحت باشه بزار با خودش کنار بیاد اگه می خواد تنها باشه بزار باشه . اما اگر واقعا بخشیدیش در همین حد که بهش گفتی بسته
وقت یک کلام بهش بگو
بگو بخشیدمت به شرطی که تکرار نشه . تنهات میزارم تا با خودت کنار بیایی در صورتیکه من باهات کنار اومدم
:302:( بهش بگو به عشقم خیانت کردی اما من هنوز عاشقتم . باهاش حرف بزن تا اون هم تخلیه شه . یک وقت هایی ما زن ها نیا زداریم شوهرمون حتی سرمون داد بزنه . اما دادش عاشقانه باشه تا ترحم قاطی آرامششون باشه . آقای بی کس در کنارش باش در حالیکه در کنار نیستی
خیلی سخته آدم خودش رو ببخشه
وقتی خدامون می بینه ما چی کار ها می کنیم و می دونیم اشتباهه انگار کسی ندیده
اما اون روز که خدا پرده ستار بودنش رو کنار بزنه وای بر ما که اون وقته ه نمی تونیم خودمون رو ببخشیم .
به نظر من بزار با خودش خلوت کنه با خداش خلوت کنه
واسش جا نماز و سجاده هدیه بگیر بده بهش . این عمل خودش حاوی هزار پیامه . اگه نگرفت تو اتاقی که زیاد میره توش پهنش کن . بزار با خداش تنها باشه
انقدر خدا آدم رو آروم می کنه که نگو . بهش بفهمون تو بخشیدی بره از خدا طلب بخشش کنه
البته همه این ها نظر منه
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام دوست عزیز
خوشحالم حالتون بهتره.چند نکته که نظر شخصیمه روخواستم بگم.
1-چرا انقد اصرار داری سریع همه چی رفع و رجوع بشه و برگردین به حالت قبل؟بخشیدن و بخشیده شدن شرایطی لازم داره که باید با صبر و حوصله فراهم بشه.
به نظر میاد ادم احساساتی هستین.درجه خشم و درجه احساسات لطیف در شما بالاست.اونموقع دوست داشتین داد بزنید و عصبانی بشید تا خشمتونو تخلیه کنید.و الان دوست دارد لمسش کنید و باهاش حرف بزنید تا احساسات لطیف شما و میل به محبت طلبی شما ارضا بشه.در واقع بعد احساساتی درونتون الان نیاز به محبت و یه رابطه دو نفره صمیمی داره برای همین بی قرارید.
اما از طرفی هنوز نتونستین از ته دل ببخشید،غرورتون جریحه دار شده و اینجا یه کشمکش بین غرور اسیب دیده تون و نیازهای عاطفی و احساسات لطیفتون برقرار شده و نتیجش میشه این که میگی بهش گفتم بخشیدمش هرچند از عمق وجود نبخشیدمش.(پست اولتون)
2-اما به نظر میاد خانمتون روندش با شما فرق داره.روندش کندتر و اهسته تره.نمیتونه مطابق سرعت شما از حال بد به خوب تغییر وضع بده.
3-بهتره خیلی به سریع بودن اصرار نکنید بلکه یه بازه زمانی معقول مثلا دو ماهه رو در نظر بگیرید و سعی کنید تو این مدت شرایط رو بهتر کنید.
اگر سریع پیش برید سَمبَل کاری میشه و یه سری موارد مهم که تو بوجود اومدن اون اتفاق موثر بوده دوباره ندید گرفته میشه.و در عمل اصلاح مهمی رخ نمیده.
و همچنین شما باید به خودتونم فرصت بدید.غرور جریحه دار شدنتون رو باید ترمیم کنید.باید زمان بدید تا واقعا بتونید ببخشید.کار راحتی نیست.اما کار سختیم نیست.اگه رهاش کنید میشه یه زخم کهنه که با هر اتفاق کوچولو به درد میاد و اذیتتون میکنه.
4-در رابطه با همسرتون خیلی اصرار به گفتن بخشیدمت نکنید.خصوصا الان که واقعا نبخشیدین.مهم این بود که شما بتونید کنترل احساستونو دست بگیرید و اوضاع متشنج اونموقع رو اروم کنید که به بهترین شکل اینکارو کردین و این جای افرین داره:104:.قدرت مدیریت و عشق در شما بالاست.
حالا که به سلامت از اون اوضاع گذشتین سعی کنید اول به خودتون برسید.برخلاف اینکه میگید نمیخواید تنها پیش مشاور برید توصیه میکنم برید و تلاش کنید زخمتون درمان بشه.
5-با همسرتون باشید.همینکه هستید کافیه.فقط بهش اطمینان بدید در صورت احساس نیاز میتونه رو حمایت شما حساب باز کنه.بذارید وقتی احساس امادگی کرد سمتتون بیاد.
ضمنا میتونید حالات همسرتونو به مشاور بگید و اون راهنمایی کنه در هر قدم چه رفتاری باش کنید.
6-نه از این ور بوم بیفت نه از اونور.شاید الان لازمه همسرت سختی بکشه تا درک کنه اشتباه تاوان داره.این به نفع خودش و سلامت روحش هم هست.
متاسفم طولانی شد.
موفق باشید
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
برادر گرامی
دوستان خیلی خوب به نظرم راهنماییتون کردن ولی به عنوان یک زن باید به شما بگم بدترین کار تو این شرایط اینه که زیادی و اینطور اغراق شده به همسرتون محبت کنید این کارتون دقیقا جواب عکس میده . شما هنوز به احساساتتون غالب نشدید باید به خودتون و همسرتون فرصت بدید و فکر کنید .بهش فرصت بدید که در خلوت خودش متوجه عواقب کارش بشه این خیلی مضره که یکی از طرفین میدونه که بدترین اشتباهم که بکنه آب از آب تکون نمیخوره .
من اینو نمیگم رابطتونو درست نکنید ولی فرصت بدید مسیر درستشو طی کنه با عجله کردن کارو خراب می کنید . بزارید به کارش و عواقبش و جایگاه شما تو زندگیش فکر کنه و به این حس برسه که نمیتونه شما رو از دست بده اونموقع خودش میاد سراغتون شما اصلا فرصت نمیدید اهمیتتون رو تو زندگیش حس کنه .
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام مجدد
ببخشید دیر جواب میدم.نمیدونم چرا هر وقت اینجا مینوسیم،یک حس کاذب ارامش دارم اما بعدش به دلیل اینکه موقع نوشتن در مورد گذشته فکر میکنم،دچار بی قراری و سر درد میشم.به همین خاطر دیر سر میزنم.
خانم eghlima عزیز
من همسرم رو به چند دلیل بخشیدم،اما دلیل اصلیش خودش بود.چون مطمئن بودم اگر رهاش کنم دیگه هیج وقت نمی تونه بایسته.من خیلی بهتر از خودش میشناسمش.تمام افکارش رو میتونم بخونم.این موضوع 2 طرفه بود همیشه.اون هم خیلی باهوشه و همیشه از دل من خبر داشت.نمیدونم یک رابطه مجازی عاطفی خیلی قوی در حد فیبر نوری! بین ما بود.هنوزم فکر میکنم هست.البته به هیچ عنوان دلسوزی یا ترحم یا هر چیز دیگه در کار نیست و فقط اسمش رو میذارم بخشیدن.
مهرو خانم ،خانم من فقط و فقط گول یک فرد شیاد رو خورد.از اونجایی که ما هر دو تو محیط نسبتا ازاد تو خانواده بزرگ شده بودیم،رابطه با جنس مخالف رو اصلا محدودیت خاصی براش قائل نبودیم.از همین نقطه ضعف هم ضربه دیدیم.اون فرد از رابطه صرفا دوستی معمولی با استفاده از موقعیتش این اتفاقات رو برای من و خانمم رقم زد.در کل به جرات میتونم بگم بزرگترین اختلافات زندگی ما خیلی ساده و سطحی بودند(در حد اختلاف سلیقه در انجام کار،مسائل طاهری،و....).انگار ما برای هم خلق شده بودیم.یک مکمل خیلی عالی برای هم.تنها دلیل این اتفاق با مشورت مشاور فقط محیط نامناسب محل کارش(تئاتر)و شکستن مرز ها و چارچوب های تربیتی بر اثر عادی سازی بود.
شاید دوست دارم خودم رو قانع کنم از این استدلال.....
sare jo0on خانم عزیز ، ممنون از پست خوبتون.
بهار.زندگی عزیز
درست حدس زدید من احساسی هستم.البته فقط برای 2 نفر: همسرم و مادرم ،حتی شدت احساساتم خیلی کمتری نسبت به مادرم دارم.
احساسی بودن من همیشه یک پوئن مثبت بود.همسرم همیشه از این ویژگی من تعریف میکرد.
نکات دیگه که گفتید همه درست بود تقریبا،سعی میکنم به کار ببرم.ممنون از شما بابت پست طولانی
تو این چند روز تنهاش گذاشتم تا بیشتر فکر کنه.دیشب خودش اومد و شروع به صحبت کرد و گفت من دیگه لایق تو نیستم و بهتره به زندگیون پایان بدیم و خیلی تاکیید کرد بر اینکه اصلا دوست ندارم دیگه ارامشتو بهم بزنم و بهتره بدون حاشیه اقدام به جدایی کنیم.اجازه نداد اصلا من هم حرفم بزنم.فقط بهش گفتم من این کارو نمیکنم و بهتره این فکرو از سرت بیرون کنی...بعدش هم با گریه رفت اتاقش.
نمیدونم باید چه واکنشی نشون بدم!؟ من اصلا قصد همچین کاری رو ندارم.دیگه مغزم از کار افتاده
چطور میشه مدیر همدری بیاد به تاپیک من سر بزنه؟
از پست بعضی خانم ها احساس کردم از نوشته های من برداشت کردند که من شاید فردی هستم که رفتار به شدت احساسی و غیر مردانه و... دارم.باور کنید این طور نیست.نوشته های من حالت درد دل به خودش گرفته ،و این باعث شده اینگونه برداشت بشه.برعکس من در محیط کار ادم کاملا جدی هستم.همیشه همسرم از رفتار مردونه خارج از محیط خونه من احساس خوشنودی میکرد،اما در محیط خانه من خیلی معمولی هستم.هر وقت صحبت از بچه دار شدن میشد،همسرم از ترسش از کم شدن این توجه و عاطفه من بهش صحبت میکرد و به سختی با گرفتن قول از من راضی میشد بهش فکر کنه......
نمیدونم شاید اینها که جز نکات مثبت زندگیه 2 نفره ما بود،از دید دیگران نکته منفی باشه................
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
آقای بی کس ( ای کاش اسمتون عوض شه . در این دنیا ما همه خدا رو داریم )
باز هم بزارید به حال خودش باشه . بزارید تو تنهاییش آروم شه . اون خطا بزرگی کرد انقدر تاوان نیازه . همین که اومد گفت طلاق بگیریم یک مقدار تخلیه شد . شما فقط با یک جدیت بهش بگید طلاق نمی دم اما وقتی آروم شدی بیا تا سر یک مسائلی حرف بزنیم . بگو که می خواهی برگردیم به زندگی عادی .
یادت هم باشه وقتی اومد تا باهم حرف بزنید حتما چند شرط رو با جدیت براش بگذارید چون اینطوری اون هم راحت تره . بهش بگید دیگه کار کردن در هر محیط مردونه ی آزادی ممنوع
و دوم اینکه در صورت تکرار این قضیه حتی در حد خیلی ساده دیگه یک لحظه هم تحمل نمی کنید و دیگه بخششی وجود نداره
همسر شما اشتباه کرده و ترجیح می ده تنبیه شه . اول خودش خودش رو تنبیه می کنه بعد نیازه شما هم تنبیه کنینش همون 2 مورد بالا
اگه غذا نمی خوره یا به خودش آسیب می زنه نیازه شما داد هم بزنید( گفتم یک وقت هایی دادی که از سر محبت باشه خیلی آرامش بخشه تا آرامشی که حس ترحم بده 9
آقای بی کس شما هم در این مدتی که ان داره با خودش کنار میاد سعی کنید با خودتون کنار بیایید( سعی کنید بخواهید که فراموش کنید ) چون اگه فراموش نشه و تبدیل به یک زخم خشک شده بشه با کوچکترین رطوبتی چرک می کنه )
سعی هم نکنید واسه بهتر شدن محیط فعلا بخواهید بچه دار شید . بچه دار شدن رو حداقل به یک سال دیگه موکول کنید .
ایشالله موفق باشید
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام
مرسی از کنترل اونهمه خشم که منو ترسوند اما با دیدن تاپیک جدید خوشحال شدم واقعا خوشحال شدم :104:
حرفهای خوبی رو اینجا خوندم خودم رو گذاشتم جای همسرتون:
...دوست داشتن شما سرجاشه کم کم به خاطر همون عادی شدنی که گفتید.. دیگری اومده ونزدیک شده..اماخیلی نزدیک بعضی وقتها خودم هم احساس بدی دارم یه جور عذاب وجدان اما مگه من دارم چی کار میکنم ..من وتو عاشق همیم هیچ کس هم جای تور رو واسم نمیگیره ما باهم صمیمی هستیم خیلی صمیمی مثل دور روح در یک بدن .اما تو اومدی و بهم از خیانت میگی ...
انگار تازه ازیه خواب باورنکردنی بیدار شدم یعنی من دارم خیانت می کنم ...
گاهی اونقدر مبادی ادابیم و پایبند, که حتی چشمامونو به روی خودمون هم می بندیم از اعتماد زیادی
انگار حسش نمیکنیم این خروج تدریجی رو ...
شوکه هستم و دلم هیچی نمیخواد میگم طلاق من لیاقت تورو ندارم توافقی جداشیم ...
شاید دوست دارم اینو بشنوم مرددم اما شاید اینا جملاتی که دوست دارم بشنوم ..
چقدر بی انصافی
زندگی عاشقونمون رو به اینجا روسوندی ,غرور خودتو ,غرور منو خرد کردی ,الانم بی انصافانه تر میگی جدا شیم پس تو این زندگی جای من کجاست ؟ یه مترسک که هروقت خواستی کنارم باشی هروقت نتونستی بجنگی وپاش وایسی, بی لیاقتی بشه بهونت واسه جدایی؟ الانم فقط به خودت فکر میکنی ,به احساس خودت به غرور خودت , من تصورم از اون همه نزدیکی چیز دیگه ای بود منو ببین همون همسر مغرورتم با رفتار مردونه که خرد شدم اما نشکستم ,هستم که بازم کنارهم باشیم که به هردومون یه فرصت دیگه بدیم که بازم نه من باشم نه تو , عشقمون باشه صمیمیتمون باشه |,چیزای که خودتم میدونی سخت میشه جای دیگه وبا کس دیگه پیداشون کرد
نمی دونم اینا همه احساس من بود فقط وفقط وفقط گفتید خانمها بگن من فقط از این زاویه دیدم و گفتم
درپناه خداوند ارام و خرسند باشید انشالله
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام
داستان زندگی تون رو خوندم . روراست بگم که نمی تونم شرایط تون رو درک کنم و سختی هایی که کشیدین البته فکر می کنم خودتون هم کمی مقصر بودین . پس بیخودی راهکار ارائه نمی دم ولی از صمیم دل آرزو می کنم به خواسته هاتون برسید و موفق باشید
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام
امروز بدترین روز زندگیم بود و خواهد بود.شاید نوشتن اینجا یکم اروم بشم.
فایده نداشت اون همه تلاش من،دیگه رسیده بودیم به اخرش.........
امروز برای طلاق توافقی رفتیم و من هنوز تو شوک ام.پیش 2 تا مشاور رفیتم.اوضاع خیلی بدتر شد که بهتر نشد.یعنی با ورود مشاور به حریم شخصی 2 نفرمون تو این موضوع،تقریبا تمام تلاشام از بین رفت.
یکی از بهترین مشاور های تهران،تو این اوضاع من و خانمم حتی فکر سو استفاده افتاده بود.بعضی ها به معنای واقعی کثیفن.چهره زیبای خانم من فکر میکنم بدترین نعمت خدادادی باشه نصیبش شد.چون تمام مشکلات ما فکر میکنم از زیبای بی اندازه خانم من شروع شد.
الان فقط نگران آینده اونم.جامعه ما اصلا محیط خوبی برای یک خانم مطلقه نیست.باید به پدرش هم موضوع بگم(تا حالا نقش ادم بد رو من بازی کرده بودم و تمام تقصیر ها افتاده بود گردن من).ولی نمیدونم چطور و چگونه؟شاید هیچ وقت نتونم بگم.
دوستان لطفا دعا کنید آینده خوبی برای همسرم رقم بخوره.من میتونم زندگیم رو جمع و جور کنم اما اون با شناختی که ازش دارم،خیلی سخته براش.
فقط از خدا میخوام که روزاش خوشحال و راحت بگذره
شاید در گذشته اگر میذاشتم بعضی اوقات ازم دور باشه و دلتنگم بشه،الان کنارم بودش هنوز
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام
يعني به همين راحتي تمومش كردي؟ واااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااي
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
يعني كار طلاقتون تموم شد و الان جدا شديد؟
اگه نه كه توي اين سايت خوندم كه اگه هنوز علاقه اي هست نبايد طلاق گرفت.
انشالله خدا به هردوي شما كمك كنه و صبر و آرامش بده.
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
متاسفم براتون . شايد چند درصد (10%) بفهمم حال الانتونو و با اين حال قلبم گرفته و نفسم بند اومده. خدا كمكتون كنه. ... ولي باز هم اميد هست. شايد اين دوران نيازه تا همسرتون با خودش خلوت كنه.
اميدوارم خودتون بتونيد جمع و جور كنيد. اميدوار باشيد.
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
خيلي تاسفانگيزه.
اين تصميم خيلي زود و ناپخته گرفته شده. هيچ ثباتي نداره.
لطفاً اجرايي نكنيد. صبر كنيد.
توي پست 11 تاپيك قبلي شما كه مصادف با 10 دي ماه بود و اولين روزهاي بحراني شما بود من اين پست را براتون گذاشتم. كه با تاييد جناب مدير همدردي و خانم فرشته مهربان و دوستان ديگر قرار گرفت.
"
شما الان در مرحله شوك هستين كه شايد چند روز طول بكشه، بعد وارد فاز انكار ميشيد، بعد هم خشم و عصبانيت،
مرحله بعد از اون افسردگي و نهايت پذيرش موضوع. اينها مراحل و فازهاي عزاداري براي يك اتفاق ناخوشاينده. مثل از دست دادن عزيز.
اين مراحل براي هر انساني متغييره، زمان وقوع آن، شدت و طول مدت آن هم تفاوت خواهد داشت.
لطفاً هيچ اقدامي نكن. بگذار دوران سوگواريت تموم بشه. بگذار ذهنت به تعادل برسه.
شما احساسهاي متناقض و گاهاً متضادي خواهيد داشت.
حس عشق
حس نفرت
حس آرامش
حس پوچي
حس خشم و غضب
اين احساس ها را ممكنه حتي در يك روز تجربه كنيد. كه به مروز زمان تغيير خواهد كرد.
بگذار همسرت با شما صحبت كنه. حرفهاش را بشنو. بگذار توضيح بده. علت را بپرس.
قوي باش.
اين عشق مي تونه مرحم خوبي راي زخم عميقت باشه.
در نهايت اگر نتونستي، مي توني با فراغ بالا تصميم بگيري. گزينه طلاق را حداقل به 6 ماه ديگر موكول كن."
العان حدوداً يك ماه ميگذره. اين زمان براي تصميمگيري مناسب به شما كمكي نخواهد كرد. لطفاً دست نگه داريد.
من مطمئنم كه پشيمان خواهيد شد.
صبر كنيد و سختيها را تحمل كنيد. به شما اطمينان ميدهم كه روزهاي خوبي در انتظار شما خواهد بود.
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام
براتون آیت الکرسی و ام یجیب خوندم تنها کاری که از دستم برمیاد...
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
من فقط تو شوكم و با خوندن آخرين پستتون جلوي مانيتور خشكم زده آخه چرا اين طوري شد؟يعني هيچ راه برگشتي نيست؟اي واي از اين آدمايي كه تو اين زمونه زندگي ميكنن نميدونم چي بگم اصلا نميفهمم چي نوشتم
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
ممنون که تنهام نمیذارید.این روز ها تنهایی رو از عمق وجودم حس میکنم.
امید زندگی عزیز،باور کنید من راضی نبودم.حدود 1 هفته به هیچ صراطی مستقیم نبود،فقط و فقط برای 1 جمله دهان باز میکرد: تو رو جون هر کی دوست داری ،قبول کن بریم توافقی طلاق بگیریم.
من واقعا بریده بودم.مشاور هم کمکی نیمتونست بکنه،1 روز که تو این 1 ماه برای اولین بار تنهاش گذاشتم خونه برگشتم و دیدم وسایل شخصیشو جمع کرده و رفته.شبش بهم ایمیل زد و باز خواست که من راضی بشم.
امروز صبح من راضی شدم که دیگه تموم کنیم و فعلا رفتیم دادگاه و کار هایی اولیه کردیم.مثل اینکه طول پروسه2- 3ماهه داره.
من خسته ام.خیلی تلاش کردم اما حتی به اندازه سر سوزنی پیشرفت ندیدم.به قول بعضی از دوستان جای من و اون عوض شده تو این قضیه...
مطمئنا نمیتونم فراموشش کنم ولی سعی میکنم کنار بیام با موضوع.احتمالا از ایران برم بعد از پایان زندگیم تا از شر حرف و حدیث ها راحت بشم.
میتونم به راحتی اونجا پیشرفت کنم،اما خوب چه فایده داره وقتی نیستش.من خیلی ازش خواهش کردم که باهم بریم تا شاید محیط جدید بیشتر بهش کمک کنه تا مشکلش رفع بشه.اما نمیخواست
یک بار قبل از این اتفاقات باهم یک گزارش از دادگاه های خانواده تو تی وی دیدم،چقدر برای کسایی تو گزارش بود ناراحت شد،صبح جای همون ادم ها نشسته بودیم.سرنوشت عجیبیه....
نمیدونم چیکار کردم به کی و کجا ظلم کردم که این طوری شد
1 ماه شاید از دید شما ها،1 ماه باشه اما برای ما 1 سال بود.
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
واقعا متاسف شدم از اتفاق ناراحت کننده و پایان ناراحت کننده ترش.
دوست عزیز لطفا به توصیه مشاوران به این سادگی اطمینان نکنید ٰ خیلی وقتها هست که غیر از خودزن و شوهر هر شخص سومی که وارد بشه کار رو خراب میکنه ٰ حالا می خواد مشاور باشه یا غیره ..
خود من از همین مشاورا بدترین آسیب رو تو زندگیم دیدم و هنوزم بعد 8 سال دارم چوبشو می خورم.
شرایط زندگی ها ، روحیات افراد و نیت هاشون بسیار باهم متفاوته اما این به اصطلاح مشاوران همه رو با یک چشم می بینند و یک نسخه برای همه می پیچند.
استفاده از توصیه ها خوبه اما اول عقل خودتون رو قاضی قرار بدید نه عقل مشاور رو ، ٰ عقل خودتون رو دست مشاور و این و اون نسپرید و تا زمانیکه کاری به نظر خودتون صحیح نیست ، به صرف توصیه مشاور انجامش ندید.
تا مراحل طلاق توافقی انجام بشه هنوز فرصت دارید ، سعی کنید تا جایی که میشه مراحل رو کش بدید البته همسرتون متوجه نشه.
تو این مدت رفتارتون رو باهاش تغییر بدید ، رفتار واقعی خودتون رو نشون بدید ، نه ملاحظه نه ملایمت ، بابت کارش ابراز ناراحتی و صدمه دیدنتون رو بکنید و اصراری هم به ادامه این رابطه نکنید.
بذارید فکر نکنه همیشه دنبالش هستید. البته به نظرم سعی کنید اگر میشه این مدت رو باهم زندگی کنید نه اینکه اون بره منزل پدرش ، اگه تو یه خونه باشید خیلی بهتره ..
البته تمام این توصیه ها درصورتیه که شما نخواید زندگیتون تموم بشه.
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
خواهش میکنم خواهش میکنم واسه طلاق هیچ وقت دیر نمیشه.
مطمئنن خانمتون به خاطره عذاب وجدانی که داره این تقاضا رو از شما کرده که به خیال خودش دیگه عذاب وجدان نداشته باشه
ولی شما نباید اجازه بدید طلاق به خواسته اون انجام بشه. زندگی ساختن اصلا آسون نیست که شما میخواید به این راحتی خرابش کنید.
نمی دونم ولی فکر میکنم شما آلان باید به جای دادگاه تو خونه خودتون باشید و یکم هم از اون ابهت مردونه استفاده کنید. بگید اون اشتباه رو که کردی تموم شد حالا دیگه قرار نیست اشتباه دوم (طلاق) هم اضافه بشه . فکر کنم لحنتون هم قاطع و کمی عصبانی باشه بهتره
شما نباید خنثی باشید و در مورد ادامه دادن یا ندان زندگیتون خانمتون با این شرایطی که داره تصمیم بگیره. به نظر من شما آلان با رفتارتون فقط میگد چشم هر جی تو بخوای
آلان وقتش نیست که هر چی اون بخواد بشه.
زندگی ،خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ،تنهائی ست
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
خوب خدا روشكر هنوز وقت هست ميشه هنوز اميد داشت تا وقتي اميد هست چرا نااميدي؟شما نميتونيد به شخص مطمئني مثل پدرش يا مادرش يا كسي كه باهاش صميمي باشه قضيه رو بگيد و ازش بخوايد باهاش صحبت كنه و ازش بخواد يه بار ديگه به خودتون فرصت بديد؟يه مسافرت كوتاه دو نفره هم براتون خوبه براش شرط بذاريد به شرطي ميريد دادگاه كه يه سفر كوتاه باهم داشته باشيد اونجا باهاش حرف بزنيد و دور از اين جريانات باهم سواتفاهمات و برطرف كنيد توروخدا دست از هيچ كاري نكشيد و همه تلاشتون و بكنيد اگه هنوز دوستش داريد چرا شما انقدر زود كوتاه اومديد حيفه اين همه عشق و محبت كه پايان به اين تلخي داشته باشه.
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
تحت هیچ شرایطی تا زمانیکه با همسرتون به طلاق عاطفی نرسیدید اقدام به اینکار نکنید چون حتماحتما پشیمون می شید
همه چیز تو زندگیتون خیلی سریع داره اتفاق می افته بابا یکم سرعت اتفاقات رو تو زندگیتون بیارید پایین به کجا می خواین برسید با این عجله
بذارید پرسه طلاقتون یک سال طول بکشه تا می تونید وقت بگیرید
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام آقای Bikas
راستش از نظر من یکم کارهای خانمتون به علت عذاب وجدان برام عجیب به نظر میرسه!!
من اگه کار بدی میکردم و همسرم میبخشیدم ، سعی میکردم که کارم رو جبران کنم نه اینکه بدترش کنم!! و به مردی که من رو بخشیده پشت کنم و عذابش بدم!! چند تا سئوال داشتم:
1- آیا خانمتون مطمئن شده که شما بخشیدینش؟ آیا شما مطمئنش کردید؟ آیا فکر نمیکنه که بعدا شاید بخواهید ازش انتقام بگیرید؟
2- در مورد رابطه اش با اون اقا چیزی میدونید؟ رابطه شون عمق داشته یا فقط یک رابطه سطحی بوده؟ میخواد بعد از اینکه از شما جدا شد با اون آقا باشه؟ اصلا چرا اینقدر اصرار داره که از شما جدا بشه!! آیا تا به حال پرسیدید برای چی؟!
3- آیا شما رو دوست داره؟ اگر بله، چرا میخواد ازتون جدا بشه؟
به نظرم این سئوالاتی هست که باید ازش بپرسید. بلاخره این حق شماست که همه چیز رو به طور روشن و واضح بدونید و جوابهای منطقی از سئولاتون بگیرید.به نظر من زنی که شوهرش رو دوست داشته باشه به این راحتی نمیتونه ازش جدا بشه.
موفق باشید و امیدوارم تونسته باشم کمکی کنم.
-
RE: زندگی مجدد؟هنوز موفق نشدم برگردم به زندگی عادی
سلام
شاید بهتر باشه یه مدت هیج ارتباطی با ایشون نداشته باشید کاش میشد یه مدت برید یه شهر دیگه برای کار واصلا باهاشون ارتباطی نداشته باشید
بعضی وقتها وقتی یکی تقاضای طلاق یاجدای می کنه راحتر با قضیه کنار میاد تا کسی که مورد ترک قرار میگیره یا به هر نحوی با عدم رضایت مجبور به جدایی میشه..شاید اگه بی خبر ازش دور بشید و یه مدت ترکش کنید بهتر باشه تا اینکه منتظر بشینید روزها وماهها رو بشمارید که چی میشه یا نمیشه شاید اگه شما ایشون رو یه مدت ترک کنید به خودش بیاد وباور کنه دارید ازهم جدا میشید و تجدید نظر کنه
امیدوارم نظرم اشتباه نباشه ....
در پناه خداوند باشید:72: