-
نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
نمي دونم از كجا شروع كنم انقدر سر در گم و اشفته هستم كه تمركز افكارم برام سخت شده .ان قدر مشكلاتم زياده كه اي كاش مي تونستم كلامي بيان كنم. من 29 ساله و ليسانس هستم همسرم 44 ساله و دكتر. البته هنوز موفق به گرفتن مدركش نشده چون طرحش را نگذرونده و قصد گذروندن را هم نداره! يك سال از ازدواج ما مي گذره.همسرم از اولش ادم شكاكي بود سر هر چيز به من تهمت مي زد .چرا به اون نگاه كردي چرا اونجا خنديدي ... بعدها متوجه شدم كه پدرش هم ادم بدبيني بوده و هنوزم كه 70 سال از عمرش مي گذره مادر شوهرم به تنهايي خانه كسي نمي ره . اوايل زندگي فقط بحث بود و جدل براي اثبات حقانيت خودم تا اينكه پيش يك مشاور رفتيم و اون كلي دارو به همسرم داد . شايد براتون جالب باشه اون هيچكدام از اون داروها را نخورد و از نظرش دكتر تحت تاثير حرفاي من قرار گرفت و اون داروها را بهش داد . در حالي كه خودش يك ساعت تمام با اون دكتر حرف زد.باور كنيد كلي گشتم تا يك مشاور پيدا كنم كه عالي باشه ،استاد دانشگاه باشه تا توش حرف و حديث در نياره چون قبلا هم پيش مشاور رفته بوديم و اون اصلا اون مشاور را قبول نداشت چه برسه به اينكه به حرفاش گوش كنه ( همسر من مي گه من خودم بيشتر از همه مي فهمم سر همين خود خواهي هاشه كه با هيچ كس نمي تونه حتي حرف بزنه . خانوادش از بحث كردن باهاش گريزانن چون اصلا گوش نمي ده ديگران چي مي گن . ) و تنها ارزوي زندگيش اينه كه وقتي ادله لازم را بر عليه من پيدا كرد ببره پيش اون دكتر تا حقانيت خودش را ثابت كنه.مي دونيد بدي اين افكار اينه كه ان قدر در اونها غرق مي شه كه ديگه جايي براي ديدن واقعيت نمي گذاره من را به هر كثافتي مي كشونه تا ذهن بيمار خودش را سيراب كنه . قضاوت مي كنه دليل مي آره حكم مي ده بدون اينكه تو بفهمي اصلا داره در مورد چي حرف مي زنه . الان چند ماه كه ديگه حرفي براي گفتن به هم نداريم . من باردارم ولي اون بازم شرايطم را درك نمي كنه . كار هر روزم شده اشك ريختن از دست رفتارهاش . مي گه ديگه براش اهميت ندارم و دنبال يك دليل محكمه پسند مي گرده كه هم خانواده و هم دادگاه را راضي به طلاق كنه .دوستان تو شرايط روحي بدي به سر مي برم . اين را هم بگم كه همسرم بيكاره و صبح تا شب توي خانه خواب و من كارمند هستم ودر يك شركت معتبر كار مي كنم. همسرم توي بورس كار مي كرد ولي انقدر ضرر كرد كه ديگه پولي براي سرمايه گذاري نداره از همه پول گرفته حتي 6 ميليون وام ازدواجمان را هم علي رغم مخالفت شديد من باز توي بورس سرمايه گذاري كرد ولي تنها چيزي كه ازش موند تماس هاي بانك براي پرداخت نكردن اقساطه. تازه با من قهر كرده كه تو به من اعتماد نداري و چرا نمي گذاري ماشين را بفروشم و پولش را دوباره در بورس بريزم ! واقعا در مانده شدم نمي دانم بايد چي كار كنم . اخه چطور بگذارم تنها دارايي را كه ان هم پدرش براش خريده باز در راهي سرمايه گذاري كنه كه 8 ساله فقط فقط توش ضرر كرده
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
سلام عزيزم
درك ميكنم احساست رو
من فكر ميكنم بين شما و همسرت نوعي نمايش قدرت و عقلانيت وجود داره
ايشون ميخواد ثابت كنه كه مقصر نيست و حق با خودشه شما هم همينطور
احتمالا همسرتون سرلج افتاده بعيد ميدونم واقعا تصميمش طلاق باشه اونم با وجود بارداري شما
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكمه پسند براي جدايي است
سلام خانم
من هميشه پيگير تاپيك هاي شما بودم و خوشحالم كه مرا راهنمايي مي كنيد . اون نمايش قدرت را براي همه داره . اوايل خيلي سعي مي كردم كه اون را راضي نگه دارم براش توجيه مي اوردم دليل براي اثبات حقانيت خودم . من كلا دختر خيلي صبوري هستم .ولي نكته اصلي اينه كه اون به هيچ كدام از وظايف همسر بودنش عمل نمي كنه . هيچ كدام . من تمام خرج و مخارج خودم را مي دم اگر براي خانه خريدي باشه توسط من بايد انجام بشه . خوب حتما مي گيد نگير . براي اون فرقي نداره اون به نان و چايي خوردن عادت داره . چند سال تنهايي زندگي مي كرده و به اين رويه عادت داره اگر من خريدي نكنم اون محاله انجام بده . باور كنيد هر طور كه بگيد سعي كردم شرايط را تغيير بدم . من ويار بد بارداري دارم و چون شاغل هستم وقتي مي رسم خانه ديگه تواني برام باقي نمي مانه شايد جالب باشه براتون ديشب التماسش مي كردم كه زير گاز را روشن كنه تا غذا گرم شه چون حالم خيلي بد بود و توان بلند شدن نداشتم .ولي اون پاي تلويزيون بود و تكون نخورد نمي دانم گاهي اوقات فكر مي كنم افسردگي شديد داره اخه ما هيچ جا نمي ريم . باورتان نمي شه حسرت يك پارك رفتن را دارم ولي اون فقط پاي تلويزيون و فيلم تماشا مي كنه . اخه اين هم شد زندگي . بايد التماسش كنم تا پاشه بره حمام فكر كنيد! واي به حال بقيه چيزها
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
ببين عزيزم ميدوني من اگه جاي شما بودم چيكار ميكردم
همون نان و چايي م بعد يه مدت ته ميكشه ديگه مگه نه همسرت خيالش از بابت شما راحته ميدونه اگه چيزي تموم بشه شما خودت خريد ميكني
بذار همه چيز تموم بشه حتي نون ، خودت به هيچ وجه نرو بخر بهش بگو كه بره و تهيه كنه اگه پشت گوش انداخت
هيچي درست نكن ، اگه پرسيد بگو نداريم برو تهيه كن
البته براي خودتون يه چيزايي تهيه كنيد ولي به ايشون نگيد ،به خوتون برسيد ولي براي ايشون غذا درست نكنيد تا مجبور بشه بره و خريداري كنه
اصلام التماسش نكن هربار كه ازت پرسيد يا غر زد بازم همون جمله تكرار كن
يا مثلا وقتي حالت بده و نميتوني بري زير گاز رو روشن كني و اونم بيخيال نشسته و داره تلويزيون نگاه ميكنه و نگران وضعيت شما نيست چرا نگران گرم بودن غذايي بذار غذا رو سرد بخوره
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكمه پسند براي جدايي است
ممنون هاجس عزيز.من بيماري گوارشي دارم اگر دقيقه ايي غذام دير يا زود بشه عود مي كنه به همين دليل مجبورم غذا بخورم . تازه اون خانه پدرش طبقه پايين ماست و همش در حال سرك كشيدن تو يخچال انهاست . من نمي دونم با همچين ادمي بايد چطور رفتار كنم .واقعا در مانده شدم . خيلي راحت مي ره از مادرش هر روز پول سيگارش را مي گيره اون وقت براي خريدن داروهاي من هيچ اقدامي نمي كنه . باور كنيد يك ماه اون هم توي اين شرايط دارو نخريدم تا خودش يك فكري به حال پولش بكنه ولي مي دانيد نتيجش چي شد . خاك خوردن دفترچه بيمم روز ميز ناهارخوري تا اين كه خودم دلم به حال اين بچه سوخت و داروها را گرفتم.مي گه مي خوام كاري كنم خودت به زانو در بيايي.من سعي مي كنم گله و شكايت نكنم چون نتيجش مي شود فروش ماشين و دود شدن تنها دارايي. من همسر دوم اين اقا هستم . البته اين اقا هم همسر دوم منه.همسر اولش ايراني نبود و من دورادور در جريان مشكلات و درگيري اونها بودم .همش كارشون كتك كاري بود به طوريكه يك بار مچ دست همسرم را با ساطور زد.همه مي گفتن زنش مشكل داره چون حرف ما را نمي فهمه و فرهنگش با ما يكي نيست .الان هر وقت اسم اون مي ياد من بهش مي گم كه بايد بره از اون حلاليت بطلبه چون واقعا منشا خيلي از مشكلات خودشه. دوستان منتظر راهنمايي هاي شما هستم
:325:كسي اينجا نيست . من فكر مي كردم كلي راهكار بدست مي ارم
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
سلام عزیزم.
خیلی متأسف شدم. خیلی....بدون اینکه اول مطلبت اشاره کنی همسر دوم این آقا هستی من این حدس رو زدم و به کررات یاد زندگی خودم افتادم...یاد اینکه شوهر من هم یه بحثی رو شروع میکرد ادامه میداد و بعد برای من یه سؤال 4 گزینه ای طرح میکرد و به من میگفت الف یا ب یا ج یا د...و به شرافتم قسم من حتی صورت سؤال رو نفهمیده بودم...البته بحث های شوهر من همش اس ام اسی بود! همیشه از بحث رو در رو گریزون بوده...بگذریم.
خواستم بگم احساساتت رو درک میکنم. هر انسانی یک روح پاک داره که ممکنه روزگار و زندگی بکارت روحش رو خط خطی کنه...اونوقته که تا اون روح ترمیم نشه نباید وارد یه زندگی جدید بشه...
من فکر میکردم 4 سال برای اینکه زخم های همسرم التیام پیدا کرده باشه کافی بوده...من از گذشته شما و همسرتون چیزی نمیدونم. ولی مطمئنم که زندگی و جدایی قبلی برای همسرتون یا حتی هردوتون حل نشده...گره های کور و باز نشده گذشته است که الان یکی یکی رو میشه.
یه مدتی دوری از هم رو تجربه کنید تا کوچولوتون به دنیا بیاد...به نظر من اگه از هم دور باشید خیلی از تنش ها از بین میره و یه آرامش نسبی رو تجربه میکنید. تو آرامش بهتر میشه تصمیم گرفت. تا این جو متشنج به نحوی آروم نشه هیچ راهکاری به سرانجام نمیرسه.
به نظر من مشکل شما فقط بی مسئولیتی شوهرتون نیست که با خرید نکردن و لجبازی مجبورش کنید به خودش بیاد. ایشون 44 سالشه. پس رفتارش حسابی فیکس شده و با این راه حل های موقت به جواب نمیرسین. امیدوارم مشکلتون حل بشه دوست عزیز.
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
من تصور نمیکنم رابطه شما در حال حاضر بدون کمک گرفتن از مشاور تغییری بکنه. در حال حاضر به این فکر باشید که با دستمزد خودتون این دوران رو با بهترین شکل ممکن و به دور از استرس بگذرونین تا فرزندتون به دنیا بیاد.
ممکنه به دنیا اومدن فرزندتون شوک مثبتی برای همسرتون باشه اما با توجه به شرایط مالی و سنی همسرتون نمیتونه معجزه کنه ، با همسرتون ضحبت کنین که شما موظفین برای فرزندتون شرایط مناسب و محیط پر از عشق و مهربانی فراهم کنین و این وظیفه هر دو شماست.
اگز همسرتون نتونست در فراهم کردن محیط مناسب کمک شما باشه ، با مراجعه به مشاور تصمیم مناسب رو بگیرید.
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
عزیزم فعلا فقط به آرامش خودت و کوچولوت فکر کن.
اصلا باهاش بحث نکن و همون روال قبل رو ادامه بده چون ایجاد دعوا و مرافه ممکنه خدای نکرده منجر به ناراحتی های روحی و جسمی جنین بشه که واقعا قابل جبران نیست.
فقط تنها کاری که میشه کرد به نظر من اینه که داروهاش رو در غذا و یا نوشیدنی بریزی و بدون اینکه بفهمه به خوردش بدی.
من متخصص نیستم ولی احتمالا همسرتون افسردگی و پارانوئید داره و به دارو درمانی نیاز داره....بهترین کار از نظر من اینه که بصورت نامحسوس داروها رو بهش بخورانید
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكمه پسند براي جدايي است
ممنون گل ارا عزيز
شايد حق با شما باشه . اوايل كه در مورد علت جداييش مي پرسيدم مي گفت همسرم به من خيانت كرد ومن چقدر نادان بودم كه نفهميدم اون در توهم به سر مي بره. همسر فعلي من دوست همسر سابقم بود. همسر سابقم متاسفانه به بيماري اعتياد دچارشد و همه تلاش هاي من براي بازگرداندن اون به زندگي به هيچ نتيجه ايي نرسيد . شايد برايت جالب باشه من در بين دوستان همسرم به يك اسطوره تبديل شده بودم بابت تمام تلاش هايي كه براي حفظ زندگي و نجات همسر سابقم كردم . روز دادگاه سه تا از دوستان خودش به عنوان شاهد من آمدند ! كه دو تا از انها بعدا از من خواستگاري كردن .باور كنيد اين اقا صبح تا شب پشت در خانمان بود تا من را راضي به ازدواج با خودش بكنه و من هم عاشق همين رفتارهاش شدم ولي الان تمام اون رفتارها برعليه خودم استفاده مي شه.مي دونم دوري دواي دردهاي ما نيست چون در اون صورت فكر مي كنه من با كس ديگه ايي هستم كه تونستم اون رو تنها بذارم و بعد خودش را محق مي دونه كه بره با هر كسي كه خواست حرف بزنه و چت كنه . اين را به تجربه ديدم روزهايي كه باهاش حتي حرف نمي زنم فكر مي كنه سرم جاي ديگري است!
ممنون samanis عزيز
از قديم گفتن آدمي كه خوابه را مي شه بيدار كرد ولي ادمي كه خودش را به خواب زده نه.با يك دكتر در موردش مشورت كردم اون هم يك دارو داد كه 100 تومان پولش را دادم ولي دو روز خورد و بعد ديگه نخورد مي گه من تو دانشگاه كلنگ نمي زدم مي دونم كه كدام دارو تاثير داره كدام نه.مشاور هم كه مي دانم اگر دوباره بريم اون دكتر بنده خدا هم به ليست دشمناش اضافه مي شه
ممنون sunlife
مادر شوهرم هم همين كار را با پدرش مي كنه و مخفيانه بهش دارو مي ده . مي دونيد وقتي داروهارا مي خوره بي حال مي شه مي گه تو اگه من را دوست داشته باشي بايد همه اينها را بريزي دور وقتي مي بيني حال من را بد مي كنه.واي باورتان نمي شودمن بابت هر چيزي بايد توضيح و دليل بيارم اون هم نه يك دقيقه چند ساعت وگرنه محال است از ذهنش خارج شود و رفتار من را بپذيرد . مي گويد تو مي خواهي من بي حال باشم كه كاري باهات نداشته باشم حالا نمي دانم مگر من چي كار مي كنم ؟ دوستان منتظر راهنمايي هايتان هستم .مغز خودم ديگر قفل كرده
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
من از کلمه "خیانت" بیشتر از فرد خائن میترسم.
چون خودم با همین یک کلمه زندگی خودمو فنا کردم! نمیگم کار اشتباهی کردی که چند و چون جدایی ایشون رو در نیاوردی...چون خودم هم همین اشتباه رو کردم! و حتی بهت حق میدم که تونستی خودتو قانع کنی که باهاش ازدواج کنی...
چون کسایی مثل من و شما که کلمه خیانت رو حتی به زبون هم نمیارن...اینقدر این واژه براشون بار منفی و ثقیلی داره که ترجیح میدن بهش فکر نکنن چه برسه به اینکه کندوکاوش کنن و یه جورایی تا اسمش میاد 100% به طرفی که مورد خیانت واقع شده حق میدن و اعتماد میکنن.
بگذریم مقصودم همدردی بود اگه نه باز کردن گذشته چاره ساز نیست.
نمیدونم شرایط سختی داری به خاطر کوچولویی که تو راهه...کاش بتونی تا به دنیا اومدنش خودتو یه جور آروم کنی تا با فکر باز تصمیم بگیری...
من برات دعا میکنم. مواظب خودت باش.
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
با سلام
به فکر کوچولویت باش و پس از بدنیا آمدن بچه تصمیم بگیر . کاش قبل از باردار شدن فکر می کردی . بنظر من همسر شما باید به روانپزشک مراجعه کنه و دارو مصرف کنه . چون من مشابه شرایط شما را دارم این مورد را گفتم و من چون دارای یک بچه هستم تصمیم گیری بسیار مشکل است و متاسفانه زندگی با این آدمها مشکلتر . انشااله
خدا کمک کند و تصمیم درستی بگیرید ولی منتظر زمان و معجزه نباشید.
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكمه پسند براي جدايي است
دوستان خواهش مي كنم كمكم كنيد من واقعا در برخورد با اين آدم درمانده ام . مي دانم بيمار است ولي قطعا راه حلي براي رفتار با يك آدم بيمار هم وجود دارد . من هر لحظه و هر ثانيه توسط همسرم در حال چك شدن هستم .اگر توي مهماني حرف بزنم به فكر خود نمايي هستم اگر حرف نزنم به فكر مظلوم نمايي هستم .اگر باهاش قهر باشم به فكر خيانت بهش هستم . اگر سر قضيه ايي داد بزنم مي گه معلوم نيست چي كار كردي كه دچار عذاب وجدان شدي اينطوري بهم ريختي .اگر بهش محبت كنم مي گه معلوم نيست چي كار كردي كه حالا با من اينقدر مهربان شدي:316: نمي دانم چرا اين قدر دنبال اثبات علاقه من به خودش است . از زجر كشيدن من خوشش مي ايد مي گويد مي خواهم بدانم بعد از رفتار هاي من باز هم مرا دوست داري يا نه . براي خودش ميل جعلي درست مي كنه و از اون ميل هاي عاشقانه براي خودش مي فرسته تا عكس العمل من را ببينه و بعد از يك دعواي حسابي و بهم ريختگي و داغون شدن من مي گه كار خودش بوده تا ببينه من چقدر بهش اهميت مي دم . مي دانيد اون خودش داره داغون مي شه و من بيشتر از هر چيز ناراحت همين قضيه هستم چون تمام مدت در حال نقشه كشيدن و فكر كردن است اين را هم بگم من واقعا همسرم را دوست دارم ولي ديگه انرژي براي اين توضيحات ندارم :302:
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
همسرت هم دوستت داره خيلي م دوستت داره
ولي از دوست داشتن شما مطمئن نيست ، اينكه مدام داره نقشه ميكشه واسه اينه كه ميخواد بهش ثابت بشه كه دوسش داري
فكر كنم اين كارام به خاطر شكستيه كه تو زندگي اولش خورده
شما گفتين واسه همسر سابقتون خيلي مايه گذاشتين تا خوب بشه و اعتيادش رو ترك كنه و اين اقا به خاطر همين از شما خوشش اومده بود
شايد انتظار داره كه مث همسر اولتون به اونم اهميت بدين
اين كار رو ميكنيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
سلام عزیزم. چقدر سخت.
این چیزایی که شما میگی اگه به طور مداوم باشه روان آدم رو نابود میکنه...من نمونه هایی از این رفتار ها رو تو شوهرم دیدم ولی نه همیشه مثلا هر از گاهی که دعوامون میشد... ولی تحمل همونقدرش هم برام سخت بود حتی سخت تر از آزار فیزیکی...شما گفتی که نمیتونی ترکش کنی... ولی چون بارداری به آرامش احتیاج داری...و چون دوستش داری قطعا آرامشت در گرو آرامش و رفتار شوهرته...ولی شما نمیتونی آرومش کنی چون ریشه مشکل جای دیگه است. از ایشون بخواه بره مشاوره و اگه مقامت کرد که حتما میکنه سعی کن یه جوری مشغولش کنی که ذهنش گرد این مسائل نچرخه و شما رو راحت بذاره...
هر انسانی به یه چیزی علاقه داره ....هنر...فیلم...سفر...چی دوست داره؟ خودت فراهم کن. چند تا فیلم خوب جور کن...از این سریال های پخش خانگی که هر هفته تو همه سوپری ها میفروشن...بعد با مهربونی بگو واسش گرفتی چون میدونستی علاقه داره!
به هر طریقی بلدی سرش رو گرم کن. البته این راه حل ها موقته ها...فقط تا زمانی که بارداری ...اونم واسه اینکه کمتر گیر بده ... بعد باید ریشه ای حلش کنی...تو این مدت حواس خودتو پرت کن...سعی کن به حرفاش اهمیت ندی و کاری بهش نداشته باشی (گرچه میدونم خیلی وقتا شما کاری نداری و ایشونه که ول نمیکنه خودم تجربه کردم) ولی چاره ای نیست
هاجس عزیزم...
من کاملا شرایط این خانوم رو درک میکنم. اینجور افراد فقط جریان ذهنی و موهوم خودشون رو دنبال میکنن و به هیچ وجه کاری به انوااااع عکس العمل های طرف مقابل ندارن... اون جریان ذهنی هیچ وقت متوقف نمیشه و بیمارگونه ادامه پیدا میکنه... درمان میخواد که کار ایشون نیست. الان چون بارداره باید هرچی انرژی داره صرف خریدن آرامش برای خودش کنه...
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكمه پسند براي جدايي است
ممنون بچه ها بابت راهنمايي هايتان. من كاري جز توجه به اون ندارم !چون كس ديگري برايم نمانده . من با هيچ كدام از دوستانم در ارتباط نيستم .ولي مشكل اينجاست كه توجهي كه اون مي خواد نشدنيه. يك مغز ازاد مي خواد كه بشينه فقط باهاش حرف بزنه.هميشه از اين گلايه داره كه وقت بذار با من حرف بزن منظورش حرف زدن يك ساعت نيست 20 ساعتس.و من توان اينكه در مورد يك موضوع اينقدر حرف بزنم را ندارم.شما هم باشيد خسته مي شيد البته بعد از بارداري بسيار كم تحمل شدم و اين قدر شرايط جسماني بدي دارم كه فرصت براي حرف زدن كمتر شده.ولي باور كنيد تمام تلاشم رو براي محبت بهش مي كنم به طوري كه مادرش ديگه صداش در اومده كه تو خيلي اون رو لوس مي كني .مي دونيد اگر 10 روز محبت كنم و يك روز نكنم اون ده روز را اصلا بياد نمي اره اين را جدي مي گم و براي من عجيبه كه چقدر اين ذهن بيمار فعال عمل مي كنه كه در عرض يك روز به اين سرعت اون همه خاطره خوب را از بين مي بره.اتفاقا همسرم در زمينه فيلم ديدن بسيار فعاله به طوريكه من فكر نمي كنم فيلمي توي سالهاي اخير در دنيا توليد شده باشه كه اون نديده ولي فكر نكنيد وقت كم مي ياره ديشب تا ساعت 6 صبح بيدار بود و داشت بررسي رفتار من را مي نوشت اين را وقتي رفت سيگار بكشه ديدم .صبح بهم مي گه بزار يك كد بهت بدم( انقدر هم خودش را قبول داره انگار داره با بچش حرف مي زنه و اون را راهنمايي مي كنه) مي گه رفتارهاي توديگر برام مهم نيست با كي بياي بري حرف بزني هر وقت يك زندگي به اينجا برسه فاتحه اون زندگي را بايد خوند و اين نشون مي ده كه طرف مقابل يك مشكلي داره و بايد بهش شك كرد:316:
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
همسر شما دچار مشکلات شدید روحی و روانیه و برام عجیبه که تا حالا متوجه نشدین و با شک و شبهه صحبت مبکنین. دلتون میخواد با همچین آدمی زندگی کنین؟ بستگی به خودتون داره همه چیز.
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
من روانشناس نیستم ولی از روی تجربه آدمی مشابه همسر شما که رابطه نزدیکی با من داشت فکر میکنم که همسرتون توهم داره و قانع کردن همچین آدمی غیر ممکنه و به دلیل شرایط سختی که در زندگیش به هر صورتی وجود داشته بوجود اومده و تنها راه حلش درمانپزشکه و کاملا هم درمان پذیره شوهرتون اینو مطمئن باشید اینم بگم که حدودا بعد یکی دوماه داروها اثر خودشون رو تا حد زیادی نشون میدن و شخص کاملا نرمال میشه . اگر میتونید از طریق یه دوستی کسی قانعش کنید که داروهاشو مصرف کنه . ببینید خانوم اکاشا این بیماری مثل تمام بیماری های دیگست و درمان پذیره یعنی از اون اعتیادیم که گفتید همسر سابقتون داشته و درمانش کار واقعا مشکلیه بسیار درمانش راحت تره و وظایف همسرهام اینه که تو بیماری ها به هم کمک کنند وگرنه ازدواج بی معنی میشه بنابراین تنها مشکل شما در حال حاضر به نظر من اینه که شوهرتون رو به خوردن داروهاش از یک راهی قانع کنید و تمرکزتون بعد از بچه روی این قضیه باشه . راستش این دوره زمونه با این همه مشکل و استرسی که هر روز به آدم وارد میشه و این وضع مواد غذایی هممون در معرض ابتلا به این بیماری ها هستیم .
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
سلام
خیلی سخته با چیزایی که گفتید...........
الان دارم خدا رو شکر میکنم که شوهرم اینحوری نیست اگه بود من چه خاکی به سرم میکردم نه تحمل شما رو داشتم و نه صبر..................
فقط میتونم دعا کنم که مشکلتون زودتر حل بشه انشالله و با اومدن نی نی کوچولو زندگیتون رنگ و روی شادی به خودش بگیره:305:
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكمه پسند براي جدايي است
سلام دوستان ممنون از راهنمايي هاي همگي . من مي دانم كه اون بيمار و توي اين قضيه هم هيچ شكي ندارم مي دونيد دكترش هم همين را به من گفت كه اون بيمار تو مي خواي چيكار كني؟ من هم در جوابش گفتم شايد اوايل تلاش براي اثبات بي گناهي خودم مي كردم ولي ديگه اين كارو نمي كنم ولي من نگران خودشم كه اينجام وگرنه من كاري جز بي محلي نمي تونم بكنم .يك مشكلي كه چند ماه شب و روز من را بهم زده مسئله فروش ماشين . البته تا حدودي حق با همسرمه . اون مي گه ما وقتي از پس هزينه هاي ماشين بر نمي ايم بايد اون را بفروشيم و يك ماشين متناسب با توانايي خودمان بخريم راست هم مي گه هزينه هاي ماشين ما خيلي بالاست بطوريكه الان دو ماه از بيمش گذشته وما 800 تومان بيمه را نتوانستيم پرداخت كنيم يا هزينه يك لاستيك عوض كردنش يك تومان شد.حالا هزينه بنزينش كه ديگه بماند . ولي من نگرانم بسيار نگران.مي دونم اگر بفروش بره همه پولش دود مي شه .چون پدرش سر ساخت خانه ايي كه چند واحدش به نام همسرمه به پول نياز داره و مطمئنا كه قسمتي از اين پول را از ما مي خواد و ما نمي تونيم نديم قسمتي را هم كه حتما دوباره مي ريزه توي بورس و ...
ولي همسر من دقيقا مصداق ضرب المثل كچل چي داري كلاهيه. مي گه ماله خودم و اختيارش را دارم چند بار تا حالا مشتري اورده و من با داد و بيداد پشيمانش كردم ولي تا كي . ديشب هم باز بحث كرديم و من گفتم ديگه برام اهميتي نداره من تمام تلاشم رو كردم كه تو ماهيگيري ياد بگيري ولي تو تا اين را هم از دست ندي خيالت راحت نمي شه . به نظر شما باز هم مقاومت كنم يا نه؟
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكمه پسند براي جدايي است
چرا هيچكس من و دوست نداره :302:چرا كمكم نمي كنيد:316:
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
من هر روز مي يام شايد فرجي بشه ولي مثل اينكه مشكل من زياد جدي نيست كه كسي وقت براي راهنمايي من بزاره.خدا را شكر
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
درود بانو
منم همسرم باردار هستش فکر کنم دختره :46: همه حرفاتون درست ولی مسئله اصلی الان بارداری شماست بنظر این خیلی مهمه امکان داره روی بچتون تاثیر منفی بزاره پس فعلا همه فکر و تمرکزت رو بزار روی بچت کمتر هم حرص بزن بخدا گناه داره اون طفلی ولی اینو بدونین حتی تصور زندگی که دارین هم برای من یکی فوق العاده سخته که توی دوران بارداری یه بانو بدینگونه باهاش برخورد بشه ولی فعلا بهتره روی نی نی خوشگلتون تمرکز کنین راستی دختره یا پسر واسش اسم انتخاب کردین خریداش رو انجام دادین:227:
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
سلام
عزیزم بعضی مرد ها به خاطر شکست در زندگی خانوادگی و بعضی ها به خاطر زن بازی زیاد رد دوران مجردی در دوران بعد ازدواج همش به زنشون شک می کنند . البته اینطور که معلومه شوهر شما فقط با بیان این قضیه می خواد به شما بفهمونه که توجهتون بهش کم شده .
مخصوصا الان با بارداریتون فکر می کنه یک هوو هم داره میاد که رقیب عشقیش بشه . نمی دونم راهکارم درسته یا نه اما وقتی واسش حرف می زنی همون 20 ساعتی که گفتی:311: سعی کن در حرف هات موضوع رو بکشونی به بچه ات . واسش حرف بزن که چقدر قراره بچتون دوستش داشته باشه قراره باباش واسش چه کار ها که بکنه و دستاش رو بزار رو شکمت بزار اون هم حس پدر شدن بهش دست بده اما نگو تو رو هم قراره دوست داشته باشه یا تو چقدر دوستش داری (بچه رو ). با این کار هم حس عاطفی اش رو به بین خودت و بچه اش پخش می کنی هم یک مقدار حس اعتماد به نفس و تحرک در کار کردن رو .
در مورد ماشین که نمی تونید خرجش کنید حق با شوهرتونه اما اینکه می گید بفروشه پول رو می ده به باباش چی بگم والله
اگه خونه ای که داره ساخته می شه بعد اتمتم یمرسه به شوهرتون خوب چه ایراد داره اون هم سرمایه تونه . و خوب بقیه اش رو حتما ماشین می خره شما رو با این وضع که نمی تونه بی ماشین این ور اون ببره . عزیزم شما بارداری انقدر حرص و جوش برات خوب نیست .
بعضی ها رو دیدم بعد بچه دار شدن این حسشون خیلی کمتر شده . چون معمولا دیگه حس می کنند با بچه دار شدن دیگه امکان نداره بزارید برید . پس فکرت رو بده به این دوران در این افکار قشنگ شوهرت رو دخیل کن . سعی کن باهاش حرف های قشنگ بزنی . یک چیز هم همیشه روزی 100 بار بهش بگو کوتاهه خسته هم نمیشی . هر دفه چشمت تو چشمش افتاد با محبت بهش بگو ازت راضیم و خوشحالم که با توام یک بوس هم بفرست .
درسته شوهرت مریضه اما با حرص خوردن درست نمیشه یک مقدار باهاش مدارا کن تا راضی بشه بیاد پیش روانپزشک
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
با سلام و احترام
akasha گرامی
شما خیلی وقته که عضو همدردی هستید، و احتمالا مطالب زیادی در تالار مطالعه کردید و اینکه می بینیم بعد از ماهها مسئله خود را این جا طرح کردید خرسند هستیم. مخصوصا اگر این تاپیک موجب شود شما بتوانید زندگی خود را بازسازی کنید.
هم حسی ها و نظرات بسیار خوبی اعضاء همدردی به شما دادند که نشان می دهد که دوستتون دارند و شما را تنها نگذاشته اند. مخصوصا تاکید روی بیماری همسرتان و لزوم دارو درمانی و همچنین تاکید روی اینکه شما باید گام به گام زیر نظر یک مشاور خانواده گامهای خود را بردارید حتی اگر همسرتان مستقیما همراهی نکردند.
اما با وجود همه اینها در ذیل بنده گامهایی را پیشنهاد می دهم که هدفم توانمند کردن شما، آگاه کردن شما و فعال کردن شما در جهت بازسازی چنین زندگی هست.
یکم: موتور خود را خاموش کنید.
شما بسیار تلاشگر هستید، بسیار اهل حساب و کتاب و فکر هستید، بسیار مسئولیت پذیر هستید. به تنهایی می توانید وظیفه چند نفر دیگر را هم انجام دهید. دوست دارید به آنچه که حق خود می دانید برسید و در این راه زیاد از خودتون انرژی می گذارید.
وقت آن رسیده که این موتور را خاموش کنید. کاری که هیچ وقت نکرده اید!!
در زندگی قبلی اتان یادتان هست. گفته بودید 11 مرتبه برای ترک او اقدام کرده بودید. و شاید اگر جدا نشده بودید این عدد هنوز هم در حال افزایش بود.
akasha گرامی
خدا هم همه اختیار انسان را در دست نمی گیرد تا او را به یک طرف سوق دهد. این انسان ها که با ما زندگی می کنند خودشان هم هستند، اختیار هم دارند، کارهای درست و نادرست انجام می دهند. ما تا مقداری می توانیم آنها را به کاری تشویق کنیم یا مانع شویم. اما آنها موم در دست ما نیستند. لذا پرتلاشی شما کافی نیست که یک انسان دیگر مثل شوهرتان تغییر یابد.
به نظرم وقتش رسیده که برای ماههای آینده به کلی روشت را تغییر دهی. خودت را رها کن. کاملا مسئولیت های بی موردت را کنار بگذار. نخواه ناجی این زندگی باشی. فرض کن فردی هستی که از این دنیا رفتی و اکنون روحت ناظر به این زندگی هست. حضور داشته باش. اما سعی نکن انرژی بگذاری تا زندگیت تغییر کند.
نکات کاربردی این محور:
از مسائل اقتصادی پا پس بکش. از توضیح دادن و توجیه کردن همسرتان در مورد مسائل مختلف عقب بکش، انتظاراتت را از او به صفر نزدیک کن. اگر شرایطت سخت هست و می توانی مرخصی استعلاجی، یا بدون حقوق بگیر. به خودت خوش بگذران تا می توانی.
دوم: اکثر نگرانی هایت را باید کنار بگذاری
شما یک جدایی داشتید، خواه ناخواه همیشه یک گزینه ترسناک برای شما اینست که اگر از این زندگی هم بروی بیرون، شاید دیگران شما را مقصر بدانند.
همچنین همیشه نگران این هستید که آخر این زندگی چه می شود؟ آخر این بچه چه می شود؟
این نگرانی ها منجر می شود که مرتب فعالیت ذهنی شما زیاد شود، بعد هم فعالیت های کلامی و رفتاری اتان زیاد می شود و این ها از یک زن باردار انرژی زیادی می برد و او را مستاصل می کند.
نگرانی را کنار بگذار.
در یکی از پستهای گذشته شما دیده بودم که در توصیه به یکی از کاربران گفته بودید باید از خدا کمک گرفت.
پس شما خود را مسئول کامل همه چیز ندان. و نگران آینده نباش. در حیطه مسئولیت هایت قرار بگیر و مابقی را فرو گذار. تو مسئول آنچیزی نیستی که مربوط به وظایف همسرت هست. شما در این زندگی به اندازه خودت نقش داری نه بیشتر. شما واقعا فقط وظیفه ات را انجام بده و بقیه را به عهده خدا بگذار. اگر همسرت خواست طلاق بگیرد یا نگیرد؟!
نکات کاربردی این محور:
از آینده نترس، نتیجه کار با شما نیست با خداست. شما وظیفه ات صرفا انجام مسئولیت های کنونی ات هست. شما اگر بررسی کردید و دیدی با این معایب در زندگی و اقداماتی که می کنید، این زندگی پتانسیل کافی برای ادامه ندارد یا نقاط ضعف بیشتر از قوت هست و تغییر پذیری آن پس از مشورت با مشاوران صفر هست. می توانی از این زندگی بیرون بیایی. و اگر بعد از اینکه همه کارهایی که صحیح هست انجام دادید و مشورت گرفتید واقدام کردید متوجه شدید تغییرات مثبتی در حال انجام هست ادامه می دهید.
پس مهم این نیست که طلاق بگیرید یا نگیرید؟ مهم اینست که شما درست اقدام کنید و با توجه به اقدامات صحیح خود ارزیابی کنید چه انتخابی مناسب هست.
نگرانی ها و ترس ها و ... موجب سراسیمگی ، پریشانی و پرکاری های شما شده و ذهن شما را مشوش می کند.
سوم: دست به هر اقدامی نزن
معمولا کسانی که تحت مشکلات شدیدی قرار می گیرند می ترسند و وقتی می ترسند و نگران می شوند مرتب اقدامات مختلف می کنند. در حالیکه در مسائل روانشناختی استمرار و ثبات در بستر زمان بسیار مهم هست.
شما به جای اینکه اقدامات مختلف بکنید طبق پستی که برایتان زدم روشی مناسب را انتخاب کنید و ماهها ادامه دهید.
چهارم: منفعل هستید، منفعل نباشید
علیرغم تلاشگری که داشته اید شما بسیار منفعل از رفتار همسرتان هستید. و هر کاری که می کنید شروع به ارزیابی عکس العمل همسرتان در آن مورد می کنید گفته اید:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط akasha
من هر لحظه و هر ثانيه توسط همسرم در حال چك شدن هستم .اگر توي مهماني حرف بزنم به فكر خود نمايي هستم اگر حرف نزنم به فكر مظلوم نمايي هستم .اگر باهاش قهر باشم به فكر خيانت بهش هستم . اگر سر قضيه ايي داد بزنم مي گه معلوم نيست چي كار كردي كه دچار عذاب وجدان شدي اينطوري بهم ريختي .اگر بهش محبت كنم مي گه معلوم نيست چي كار كردي كه حالا با من اينقدر مهربان شدي:316: نمي دانم چرا اين قدر دنبال اثبات علاقه من به خودش است . از زجر كشيدن من خوشش مي ايد مي گويد مي خواهم بدانم بعد از رفتار هاي من باز هم مرا دوست داري يا نه . براي خودش ميل جعلي درست مي كنه ....
مي دانيد اون خودش داره داغون مي شه و من بيشتر از هر چيز ناراحت همين قضيه هستم
دقت کردید. یعنی شما به جای اینکه یک روش صحیح ، مستقل و مستمر داشته باشید. مرتب نگران عکس العمل شوهرتان هستید. به گفته مشاور و خودتون او اشتباه می کند و بیمار هست. پس شما نباید بر اساس عکس العمل یک بیمار ، خودتون را تنظیم کنید. مهم اینست که شما درست و ثابت رفتار کنید. حالا بیمار ممکن است تایید یا رد کند.
پنجم: راه صحیح با فردی که بدبین هست.
اگر این فرض را بپذیریم که او به روانپزشک مراجعه کرده و حتما فردی پارانویا هست و بدبین، برای کمک به چنین فردی 2 راهکار غیر دارویی به موازات دارو درمانی وجود دارد
الف) شناسایی محرکات و کاهش آنها.
شما فهرستی از چیزهایی که او را به هم می ریزد و تحریک می کند و نگران می کند تهیه کنید. بعد این فهرست را مورد ارزیابی قرار دهید. به هر مقدار که توانایی دارید سعی کنید موارد تحریک کننده آن را حذف کنید. توجه کنید با این عمل او درمان نمی شود، اما فشار روی او کم شده و احتمال اصلاح بالا می رود.
من می دانم توان شما هم محدود هست. شاید یکسری از انتظارات او را در این زمینه نتوانید برآورده کنید. لیکن تا جایی که مقدور هست محرکات ایشون را حذف کنید.
ب) شفاف سازی
با شناسایی که از همسرتان دارید بسیار مسائل که ممکن است برای فرد ابهام شود قبل از سئوال ایشون، توضیح دهید. تلفن زنگ می زند مثلا همکارتون هست، یک لحظه در گوشی را بگیر به همسرتون بگو مثلا فلانیه، فکر کنم در مورد فلان مسئله سئوال داره، بعد ادامه بده و تلفنی صحبت کن.
یا مثلا یک روز خرید کردی دیر اومدی، آمدی در مورد کارهایت که طول کشیده توضیح بده
دقت کنید ، توجه داشته باشید: این اقدامات فقط روش کمکی درمانی هست. نه اینکه بگوییم وظیفه شماست. اما اگر خواستید برای درمان او شما کمکی کرده باشید این راهش هست. ولی به نتایج زود بازده امیدی نداشته باشید اما مطمئنا میزان آرامشتان از میزان فعلی بیشتر خواهد شد.
ششم: همسر شما به هیچ دلیل محکمه پسندی نیاز ندارد.
همسر شما ضعف ها و مشکلات و بدبینی هایی دارد که واقعا هم شدید و آزارنده است اما دوستتون دارد.
یک مرد وقتی همسرش را نخواهد طلاقش می دهد.
اما فردی چون همسر شما خودش از خودش بدش می آید. و همه ضعفهایی را که شما گفتید می داند، لیکن پیش شما اعتراف نمی کند. بلکه تصورات خودش را به شما نسبت می دهد(تصور می کند چنین مرد بد و بی مسئولیتی قابل زندگی نیست)، بعد با گفتن چنین حرفهایی می خواهد چک کند، شما هم همینطور فکر می کنید یا خیر؟!
یک نکته ظریف:
شما هر انتقادی که به او می کنید، یا توصیه ای می کنید، یا حتی غری که می زنید، بدانید قبل از شما یک نفر دهها این کار را کرده و او را تحت فشار قرار داده است. و آن خود همسرتان هست.
دیدن فیلمهای زیادی و پناه بردن به اینجور چیزها برای رها شدن از شر خودش هست.
حالا حسابی تحت عذاب وجدان قرار می گیرد که همسرباردارش کار بیرون و درون و مالی و ... را انجام می دهد و او فقط مشکلات را ایجاد می کند. وقتی که حسابی از خودش کلافه می شود و به خودش فحش می دهد. شما می آیید و دو کلمه حرف حساب می زنید. او برای رهایی از فشار درونی ، شما را از بیرون قرار می دهد و به شما می تازد.
در این راستا یک کار کاربردی می توانید انجام دهید:
سعی کنید خیلی مهربان، و ظریف همسرتان را با خودش آشتی دهید.
شما همیشه طرف دعوا بوده اید و همسرتان آنطرف. لذا نمی توانستید حامی کارهای او باشید و لذا حامی خودتان می شدید.
اما اگر بدانید دعوای اصلی درون همسرتان هست. و سعی کنید او را با خودش مهربان کنید ، می توانید او را اصلاح کنید.
به این منظور باید به جای انتقاد و توصیه و غر زدن و ....، مدتی حامی ایشون باشی. با همه این مشکلاتش.
از لفظ بیمار در مورد او و در حضورش اجتناب کنید.
(اینکه گفتم موتور خود را خاموش کنید و تلاش زیاد نکنید به همین منظور بود، چون وقتی فعالیت زیاد بکنید انتظارتان هم زیادی می شود و بعد نمی توانید با چنین مرد بدبین و وظیفه نشناسی کنار بیایید. اما اگر خودتان را رها کنید و کاری نکنید. با همسرتان از این نظر مساوی می شوید. حالا می توانی به همسرت بگویی علیرغم مسائلی که داری دوستش داری و همیشه در کنارش هستی و هر طور هم که او بخواهد حمایتش می کنید.)
در واقع به جای تلاش های زیاد، به جای نگرانی های زیاد. شما صرفا کلامی هم آغوش همسرتان می شوید و لب به اعتراض نمی گشایید.
خلاصه:
1 - دست از تلاش هایت بردار
2 - دست از نگرانی هایت بکش
3 - دست به هر اقدامی نزن، با ثبات باش
4 - منفعل نباش. مرتب به عکس العمل های همسرت فکر نکن
5 - راه صحیح ارتباط غیر دارویی با فرد بدبین: تحریک نشود، کارها و حرفهایت را شفاف سازی کن
6 - همسرتان دوستتان دارد. اما خودش را دوست ندارد. شما میانجی گری کنید و حمایتش کنید تا خودش را قبول داشته باشد
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكمه پسند براي جدايي است
Banned عزيز
ممنون .تمام تلاشم را مي كنم .مي دانيد از دست خودم به همين خاطر عصبانيم كه چرا اين قدر قدرتمند نيستم كه هيچ چيز جز آرامشم برام مهم نباشه. من هم فكر مي كنم كه دختر باشه.فكر خريد كردن براش كلي ذهنم را مشغول كرده پرنسس مامانه ديگه:43:
Sara عزيز ممنون بابت راهنماييت .خوشبختانه بچه را خيلي دوست داره و خيلي باهاش حرف مي زنه. در مورد خونه هم آخه همه اون خونه مال ما نيست .دو واحدش مال ماست و بقيش به خواهران شوهرم مي رسه .خوب چرا ما هزينه كنيم در صورتي كه آنها همه وضعيت بسيار خوبي دارن و به همان اندازه سهم مي برن
مدير همدردي عزيز
ممنون بابت راهنماييتان .ممنون كه دركم مي كنيد .
اشكم درآمد از شادي!!! چقدر قشنگ من را شناختيد . بالاخره يكي مرا فهميد .مي دونيد هيچ وقت ،هيچ كس نفهميد كه من چي مي كشم .هيچ كس هيچ وقت بابت اين همه زحمت از من قدرداني نكرد .هيچ كس نگفت بابا اين دختر همش 25 سالشه . بعد از سه سال كه از همسر اولم خواستم جدا بشم تازه خانوادم فهميدن كه اون اعتياد داشته آن قدر كه نزاشتم هيچ كس بفهمه من از 7 صبح تا 11 شب كار مي كردم تا هزينه هاي زندگي را بدم و همه اين كارها روح مرا زخمي كرد .مي دونيد مقصر خودم بودم كه هيچ وقت اعتراض نكردم . هيچ وقت از كسي جز خودم انتظار نداشتم . گاهي وقتي مشكلات بعضي جوانهاي هم سن و سالم را مي خونم خندم مي گيره .هميشه مي گفتم عيب نداره عوضش تو دختر دنيا ديده ايي شدي ولي الان مي بينم كه هيچ كدام از اونها به دردم نخورد
من همه اميدم به خداست . ما بچه دار نمي شديم . مشكل از طرف همسرم بود . باور كنيد توي اين يك سال به اندازه ده سال دوندگي كردم .ديگه براي خودم يك پا استاد نازايي هستم هر دكتري كه شما بگيد رفتم و در اخر خدا معجزه اش را شامل حال من كرد اون بود كه تنهايي من رو ديد .من بچه دوست داشتم چون كسي رو مي خواستم كه به عاشقانه هايم خيانت نكنه و خدا در اوج نا اميدي اون را به من داد.چطور مي تونم بهش فكر نكنم بهش اميد نداشته باشم خدا همه اميد منه.
اره راست مي گيد از تنهايي و جداشدن مي ترسم .چون جايي را ندارم كه بعد ازاون برم. از محيط خانه پدري ام متنفرم سرمايه ايي هم ديگر برايم نمانده كه بتوانم دوباره تنها زندگي كنم و همين ها اضطراب من را زياد ميكنه كه اگر جدا شدم چيكار كنم كجا برم ( من مهريه ام را از همسر قبلي ام نگرفتم چون عقيده دارم كسي را كه نخوام پولش را هم نمي خوام شايد خيلي ارتيست بازي در آوردم )
اره منفعل عمل مي كنم آخه وقتي هر روز مي گه من تا يكسال ديگه بيشتر زنده نيستم ، من يا معتاد مي شم يا از افسردگي خود كشي مي كنم .وقتي انقدر افسرده است كه همش در حال خوابيدن و سيگار كشيدن .چطور مي تونم اينها را ببينم و نترسم ،غصه نخورم .
اون واقعا ادم بي مسئوليتي نيست دقيقا درست مي گيد اون بارها خودش را محاكمه مي كنه حتي خودش را تنبيه مي كنه من مي دانم كه اون در چه شرايطي هست .اون كلي زحمت براي بورس كشيد نه شب داشت و نه روز ولي باز موفق نشد.خانه را قرار بود همسر من بسازه نمي دانيد چقدر انرژي گرفته بود كلي ايده طراحي كرده بود واقعا انسان باهوشيه ( مدرك پزشكيش مال دانشگاه تهرانه)ولي پدرش آنقدر ادم خود رايي ومغروري كه نذاشت . آنقدر سنگ انداخت مثل يك رقيب جلوي پاش كه باز هم همسرم را خانه نشين كرد اين قضيه اون را داغون كرد كه پدرش هم بهش اطمينان نكرد و يك افغاني را به اون ترجيح داد .
برايم دعا كنيد دعا كنيد كه بتوانم اون را با خودش آشتي بدم .دعا كنيد راه درست را برم چون من واقعا نگرانش هستم نگران اون و زندگي مون
-
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
مدير همدردي عزيز الان حتما مي گيد اين همه گفتم منفعل نباش باز اين دختر منفعل حرف زد ( برايم دعا كنيد دعا كنيد كه بتوانم اون را با خودش آشتي بدم .دعا كنيد راه درست را برم چون من واقعا نگرانش هستم نگران اون و زندگي مون ):311: نه! ولي دختر حرف گوش كني هستم قول مي دم
-
نياز جدي به راهنمايي دارم . من ديگه بريدم
سلام دوستان توي اين روزها سعي كردم تمام راه هايي را كه مدير همدردي عزيز و دوستان دادند اجرا كنم .باور كنيد روزي چند بار پست ها را مي خوندم شايد من را از اين آشفتگي نجات بدن.ولي اوضاع روز به روز آشفته تر شد . كار به خانواده ها كشيده شد ولي هيچ چيز درست نشد. روز به روز توهمش بيشتر شد ،تهمت هاش، حرفاي ركيكش .ديگه از هيچكس واهمه نداره جلو همه انواع و اقسام اتهامات را به من مي زنه. يك موبايل هر روز با من مي فرسته (كه نمي دانم چكارش كرده چون صفحش را كاملا پوشانده )صداي من را براش تو خانه پخش مي كنه تمام حركات و حرفام را توي محيط كار كنترل مي كنه . بهش مي گم بيا بريم پيش مشاور حرف بزنيم مي گه تو چرا اين قدر دوست داري من را ديوانه نشان بدي .مي گه تا وقتي كه سر كار بري وضع همينه كه مي بيني .مي دونيد با وقاحت كامل به من مي گه من دارم درگير يك رابطه عشقي با كس ديگه ايي مي شم و مطمئن باش اون را به تو ترجيح مي دم ( نمي دانم راست مي گه يا نه اصلا هم برام مهم نيست) اين روزها بدترين روزهاي زندگيم را تجربه كردم . من 4 سال با يك آدم معتاد زندگي كردم ولي ببينيد چي دارم تو اين روزها مي كشم كه توي اين سالها تجربه نكرده بودم . كافيه يك حرف بزنم مثلا بيا كمد را اينجا بزاريم كه شروع مي كنه به داد و بيداد كه تو شعور معماري و.. نداري و همين را سوژه مي كنه براي يك هفته در آوردن اشك من . ديگه هيچ كنترلي روي رفتارم ندارم شدم يك انسان جيغ جيغو كه هر چي دم دستم مي ياد پرت مي كنم . (باور كنيد توي يكي از همين دعواها مي خواستم خفش كنم ) دلم خيلي براي دخترم مي سوزه اون نذاشت من لذت اين دوران را حس كنم .داشتن دخترمه كه من را به ادامه راه رفتن و زندگي كردن اميد وار مي كنه دخترم همه زندگي من شده، هرچند كه همسرم مي گه سه ماه ديگه كه به دنيا بياد ازت مي گيرمش چون تو سر كار رفتن را به ما ترجيح مي دي . به يكي از همكاراي تلفن خانه شركت ما زنگ مي زنه كه ببينه من تو طول روز چكار ميكنم به كيا زنگ مي زنم يا كيا به من زنگ مي زنن .ديگه نمي تونم توي شركت هم سرم را بالا نگه دارم چون زنگ زده به خانمه كه من كه مي يام دنبال خانمم شما هم كه مسيرت به ما مي خوره با ما بيا . همكارم بارداره مي گه گناه داره مي گم بابا خودم بهش مي گم چرا تو زنگ مي زني نتيجش اين شد كه همكارام فكر مي كنن شوهر من از اين خانم خوشش مي ياد كه بهش زنگ مي زنه . مي دونيد ديگه مي خوام سكوت كنم در مقابل هر حرف و رفتارش . ديگه تواني برام نمونده . روز به روز دارم ازش دورتر مي شم. ببخشيد اگه خيلي متمركز ننوشتم خيلي به هم ريخته هستم
-
همسر شما داره نشونه های جدی بیماری های روحی و روانی رو نشون میده. با توجه به نوصیفی که از اخلاق و رفتارش کردید و عدم اطمینان به پزشک معالجش خوب شدنش شبیه معجزه است و من به خاطر دخترتون توصیه میکنم از ایشون دور بشین.
اگر فرزندی نداشتید پاسختون این بود که باید خودتون تصمیم گیرنده باشید اما در شرایط فعلی باید سعی کنین محیطی آرام و مناسب برای فرزندتون مهیا کنین که با این وضعیت همسرتون و شما غیر ممکنه که توی اون خونه محیط مناسبی فراهم بشه.
-
ممنون samanis عزيز. ديشب اتاقش را از من جدا كرد .خيلي وقتي كه ازش دورم آرامش بيشتري دارم اصلا دوست ندارم اين را بگم ولي واقعا ديگه خسته شدم نمي دانم سكوت كنم يا جوابش را بدهم نمي دانم رفتار درست ديگه چيه واقعا خستم خانوادش مي گن ولش كن جوابش را نده چند بار ازشون خواستم كه خودشون بيان باهاش حرف بزنن ولي سر اونها چنان دادي مي زنه كه بنده هاي خدا سكوت را ترجيح مي دن
-
نياز جدي به راهنمايي دارم .
سلام
مي رم سر اصل مطلب تو رو خدا سريع كمكم كنيد . ديشب همسرم بهم نگفت كجا مي ره ساعت 6 رفت و ساعت 1 شب اومد. خانوادش خيلي نگرانش شدن به هر جا كه فكر مي كردن زنگ زدن . خواهراش به من زنگ زدن كه نگران نباش اون مي خواد اعصاب تو را خرد كنه و كاري نمي كنه من هم ان قدر داغونم كه فقط گريه مي كردم . خواهراش آدماي فهميده ايي هستن از من خواستن كه برم خانه پدرم و به همسرم بگم كه طلاق مي خوام و تمام حق و حقوقم را هم بهش مي بخشم و بچم هم كه به دنيا بياد بهش مي دم . گفتن بايد خيلي جدي جلوش بايستم تا اون قضيه را جدي بگيره و اونها اون را به دكتر ببرن . نمي دانم چكار كنم . اونها مي گن قوي باشم و همين امشب از خانمان برم . بچه ها من نمي خوام تنهاش بزارم ولي نمي دانيد چه قيافه ايي شده . ديشب وقتي ديدمش وحشت كردم داغونه داغونه . هيچي نمي خوره اصلا نمي خوابه . صبح به من مي گه من فقط با اين خانم ( منشي مطب دوستشه البته مطب هم ماله دخترست و خواهر شوهرام مي شناسنش و باهاش دوست هستند . اون هم متاركه كرده است ) حرف مي زنم و هيچ خيانتي به تو نمي كنم همان كاري كه تو با همكارات مي كني و با اونها حرف مي زني .امروز هم مي گه مي خواد بره اونجا .مادر شوهرم كه به دختره صبح زنگ زده چون با همسرم كار داشته گفته همسرم بهش زنگ زده كه ديرتر مي ره اونجا. برام اين عجيبه كه اون گوشيش دست منه و با گوشي كس ديگه زنگ مي زنه به دختره كه بگه من ديرتر مي يام. نمي دانم به خدا مغزم كار نمي كنه و نمي خوام به خاطر بچم زياد خودم را درگير كنم . به من بگيد چي كار كنم . برم خانه پدرم يا نه . ديشب بهم مي گه برات يك عروسك خريدم كه با پيك مي فرستم سر كارت و من هم بهش گفتم كه امروز به خانه پدرم مي رم و ديگه باهاش زندگي نمي كنم . اون گفت من همه كار كردم كه اين زندگي به اينجا نرسه من هم گفتم تو م ي تونستي پيش يك دكتر بري و با خوردن دو تا قرص نه خودت را به اين روز بندازي نه اين زندگي رو .
-
سلام
akasha عزیز تو که این همه پیشش موندیو هرکار تونستی کردی و شرایط بهتر نشده. این یه بارم حرف خانوادشو گوش کنو ببین نتیجش چی میشه. از عکس العملشم نترس. به نظر من اگه خانوادت پشتت هستن و اونجا راحتی حتما اینکارو بکن. این وضعیتی که الان داری برای خودتو بچت خطرناکه
-
ممنون سارا عزيز .پدر شوهرم مي گه اون تو شرايط روحي بديه اين كار رو نكن مي ياد درب محل كارت آبروريزي مي كنه مي گه من درستش مي كنم ولي دختراش مي گن برو.دور شدن از خونه برام سخته ،دل كندن از تختم اتاقم باورتون مي شه .ادم ضعيفي نيستم الان توانش را ندارم