زندگی پر از غصه

با سلام خدمت دوستان تالار همدردی
من دختری 25 ساله هستم که مدت 4 سال توی ی شرکت نیمه خصوصی کار میکنم سال قبل یکی از همکارانم بهم پیشنهاد ازدواج داد بعد ی مدتی که رابطمون بیشتر شده بود از لحاظ عاطفی خیلی بهم نزدیک شده بودیم خواهرشون فوت کرد و همه چی بهم خورد من چون آدم احساساتی هستم نمیتونستم با این موضوع کنار بیام و وقتی میدیدم اون با آدامای دورو برم همکارای دختر شرکت میگه میخنده داغون میشدم رفتن به سره کار برام شده بود جهنم.......متاسفانه چند ماهی ذره ذره داشتم آب میشدم از لحاظه روحی....تا بالاخره یکی از همکارام که با اون خیلی صمیمی شده بود رفت از شرکت بعد ی هفته ی خواستگار سنتی برام اومد که از آشناهای خانوادگی بود فوق لیسانس مشاوره بود از همه لحاظ کامل بود چون اون اتفاقا یی که از طرف همکارم دیده بودم خواستم فقط از جهنم دربیام بیرون تو مدت کوتاهی جواب مثبت دادم عقد کردیم!!!اون مدتی که باهم به قصد آشنایی بودیم خیلی خوب و مودبانه بود ولی همون شبی که عقد کردیم 180 درجه عوض شد چون اونا ی شهر دیگه زندگی میکردن همون شب حرفای مشکوک میزد که (من ی ماه ی بار بیام ببینمت کافیه) داشتم منفجر میشدم روز بعد از عقد رفت ....و به اسرارای من هفته بعد برگشت بعد مثل دیونه ها مثل یخ سرد بود؟؟؟؟کلا عوض شده بود....همون روز کیفشو تو ماشین من جا گذاشت از اون جایی که یبار به داروهای زیاد تو کیفش مشکوک شده بودم کیفشو گشتم دفترچه درمانیشو پیدا کردم پر دکتر اعصاب و روان بود......دنیا دور سرم میچرخید!!بردم داروهاشو به دکترای مختلف نشون دادم وسواس شدید فکری افسردگی اضراب همه ی اینارو داشت.........من از اول سالی برام داره از آسمان بدبختی میباره ...اولاش که این دارو اینارو فهمیدم دیگه طاقت زندگی کردن کردن نداشتم .....چون خانواده ای دارم خیلی اسم رسم داره اصلا فکرشم نمیتونستم بکنم بخوام جدا شم.....ولی ایقدر باهام حرف زدن بالاخره این کارو کاردم کلا 1 ماه نامزدی من طول کشید ضربه روحیم 100 برابر شد احساس تنهایی خیلی شدید مایوس از تمام زندگی باعث شد بازم با کشش بسیار زیادی به طرف اون آقایی که همکارم بود برم و اون آقا از اون جایی که با همه دخترا راحته همش آزارم میده.....طوری شدم با خوب بودن اون من خوبم با بد بودن اون من داغونم! یعنی داره بازیم میده از ی طرف میگه من به هیچ کی تعهد ندارم یعنی به منم نداره که برا عوضی بازیاش دستش باز باشه و از ی طرف همش کنارم میشینه حرفای محبت آمیز و عاشقانه میزنه!! مگه ی آدم چقدر تحمل داره ....این مدت پیش چند مشاور رفتم ولی هیچ فایده ای نداشت!!!هر روزم شده گریه و هر روز تصمیم میگیرم درست شم ولی باز روزه بعد داغونم!!میخوام از اون شرکت بیام بیرون ولی میترسم کاری که پیدا کنم خوب نباشه یا از ی طرفم بودن تو این شرکت همه ی زندگیمو گرفته از تصمصم گرفتن میترسم دیگه جرات ندارم هر روز میگم در بیام ولی باز ...!!!منو کمک کنین!!

اشتباه پشت اشتباه
خانمم یک ذره به خودت مهلت بده
اولین اشتباهت این بود که برای فرار از یک احساس ازدواج عجولانه کردی
دومین اشتباهت که از اولی بدتره اینکه داری دوباره اشتباه اولت رو تکرار می کنی .
این آقا که به این راحتی به شما می گه من هیچ تعهدی ندارم چه انتظاری میشه ازش داشت . اون هایی که میگن متعهدیم معلوم نیست چی از توشون در میاد چه برسه به این ....
خانمی شما دچار یک وابستگی شدی . کم سن و سال هم نیستی . انقدر خودت رو دست کم نگیر . عزیرم از فردا دیگه نزار بهت ابراز احساسات کنه . و کاملا با هاش مثل یک همکار و جدی برخورد کن . ارزش خودت رو بدون و کاملا دور این رابطه رو خط بکش برای همیشه . اصلا سعی کن جایی که اون هست سرتم بالا نیاری . دوری کن از این رابطه :305:

دوست عزیز:72:

به همدردی خوش آمدی:72:

خیلی ناراحت شدم از تصمیمات عجولانه ات.

خودت ببین که دستی دستی داری با زندگیت چیکار می کنی:305:

با همکارت صمیمی شدی بعد دیدی با کسای دیگه دوستِ، برای اینکه انتقام بگیری یا یکجوری فراموشش کنی رفتی

سراغ یکی دیگه.

بدون شناخت کافی باهاش عقد کردی بعد فهمیدی بیمار جداشدی. حالا برگشتی به همکار قبلی

که پیداست یک انسان بدون قید و بند و سواستفاده گر هست، اگر همین رویه رو ادامه بدی یا چندسال دیگه این

آقا مثل ببخشید (این و میگم :163: ) دستمال مصرف شده کنارت می ذاره و تو می مونی هزارتا بیماری روحی روانی و آبروی رفته.

ویا دوباره فرار می کنی تا در کنار مردی باشی بدون شناخت وارد رابطه معیوب دیگه ای بشی:324:

لطفا بخودت یک ایست بزرگ بده اصلا اصلا .... اصلا وارد هیچ رابطه ای تا 6 ماه یا یکسال دیگه نشو:305:

اگر میتونی محیط کارت و رو سریعتر عوض کن، در این فاصله اصلا با اون آقا دیگه روبرو نشو و نادیده بگیرش حتی اگر سمتت اومد، برای خودت جایزه یا پاداش مشخص کنه

مثلا اگر یکماه کامل باهاش روبرو نشدم میرم برای خودم فلان چیز رو میخرم یا مسافرت میرم :305: لطفا هرچه سریعتر محیط کارت رو تغییر بده تا مجبور نباشی ببینیش.

با کار و درس و ورزش و تکنیکهای توقف فکر در این سایت سرتو حسابی مشغول کن.

در غیر اینصورت دوست عزیز این ره که تو می روی به ترکستان است:305:

موفق باشی:72:
-----------------

ببخشید انگار پستم با دوستمون ساره همزمان شد:72:

سارای عزیز من هزاران بار تصمیم گرفتم پیش مشاور رفتم تا ی مدت همین کارو کردم باهاش حرف نمیزدم ...ولی تا ی ذذره میبینه من اینجوری هستم سریع میاد شوخی میکنه باهام همش کاری میکنه باهام حرف بزنه؟؟؟؟؟ولی همین که چشمم به چشمش میوفته همه چیو فراموش میکنم باز نمیشه و نمیتونم و باز روز از نو روزی از نو!!!!من خستم دیگه دلم نمیخواد عذاب بکشم.....تو خانواده منو بخاطر موقعیت و شرایطم آدم موفقی میدونن ولی تو این مورد داغونم!!!

معلومه اون آقا ببخشید لفظ قشنگی نیست باهاتون داره حال لفظی می کنه . شما رو گیر اورده که تو محیط کارش خوش بگذرونه . شما نباید خودت رو بازیچه دست این آقا کنی . هر وقت اومد شوخی کنه با یک رفتار بسیار بسیار جدی حدودش رو بهش بفهمون . اصلا بهش دروغ بگو بگو با کس دیگه ای هستم و خوشش نمیاد درمحیط کار با کسی راحت باشم. هر جور که می تونی بهش اجازه نده . اون وقتمیبینی که بعد شما یکی دیگه رو برای خوش گذرونی در محیط کار پیدا می کنه .
عزیزم بااین تعریف هایی که کردی اون آقا صد سال دیگه هم نمیاد شما رو بگیره . پس شما هم قدر خودت رو بدون و نزار اون مرد ازت سوء استفاده کنه
اون اگه ببینه شما واقعا حاضری بخاطرش هر کاری بکنی بهت قول می دم بزودی زود درخواست رابطه جنسی هم از شما می کنه . عزیزم عزت نفس داشته باش . شما لایق همچین رفتار هایی هستی ؟ مطمئنا نه . فقط به این فکر کن که اون لایق تو نیست .
خواهش می کنم این رابطه رو که خیلی بو های بدی از توش میاد قطع کن

سنجاب عزیز از زاهنمایی تون ممنون و اینم بگم که من الان 1 سال و نیم به اصل این جریان میگذره و اجازه هیچ سو استفاده بهشون ندادم!!

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

سارای عزیز بالاخره من از این آقا خوشم میومد الانم خوشم میاد میدونم همه ی اینایی که شما گفتین ولی میدونین چی بیشتر عذابم میده اینکه همش میترسم کسه دیگه بیاد تو زندگیش دلیلش این رفتارای که الان یک سال باهام میکنه همیشه کاری کرده بترسم.....البته واقعیتم همینه با دخترای زیادی در ارتباطه....برام مثل خره شده شدیدا شکاک شدم....شدیدا کنترل گر شدم.....کارم شده فقط حواسم به این باشه با موبایلش با کی حرف میزنه به کی اسمس میده ............اوضام خیلی بده!!

دوستای عزیز تالار همدردی
من این چند روز رو به حرفها و مشاوره های شما گوش گردم کلا به این آقا کم محلی میکردم یعنی نادیدش گرفتم با این که باز ناراحتی هایی داشتم ولی خودمو کنترل میکردم ....همش میومد میگفت چته چرا این جوری تو خود در گیری داری ی روز خوبی ی روز بد ....بهش نگفتم مشکل چیه گفتم شخصی همش میگفت اگه شخصسیه چرا از من رو برمیگزدونی خودتو میگیری و یکم شروع کرد به اذیت کردنه من......همش ازم ایراد میگیره تو محل کار ....امروز به طور فجیعی منو ضایع کرد جلو چندین نفر.....در حالی که من مستحق این کارا نیستم......به خاطره اینکه یکی از دوستای و همکلاسی دختره قدیمیش اومده و من خلوت محترمشون واسه کار بهم زدم...جلواون دختره منو سکه ی پول کرد....در حالیکه من نیروی کلیدی اونجام و حق همچین رفتاری با من نداره........که بازم امروز کلا بهم ریختم ............این که میگین کارمو عوض کنم خیلی دلم میخواد ولی از مسائلیم میترسم که کاره جدید چه جوریه ؟؟آدماش؟اینکه اونجا جا بیوفتم!!از ی طرفم اگه کار پیدا نکنم نمیدونم چی میشه !!من نه راه پس دارم نه راه پیش!!!منو کمک کنین!!

سلام خانمی! قصه پر دردت دلمو واقعا به درد آورد نه به این خاطر که اون آقا چنین رفتاری باهات انجام میده، بخاطر اینکه خودت داری خودت رو آزار میدی.

من اون آقا رو می گذارم کنار. اصلا هیچ کاری به قضیه اش نداریم. از خودت برام بگو. اون آقا رو از تمام صحنه های ذهنی ات پاک کن و بعدش بگو خودت برای خودت کی هستی؟

تو بشدت دچار کمبود اعتماد بنفس شدی و این باعث سواستفاده اطرافیانت شده. احساس تنهایی ات هم بهش دامن میزنه و حال تورو هر روز بدتر میکنه. تو داری محبت و توجه رو گدایی می کنی عزیزم هیچ گدایی محترم نیست و صرفا از روی دلسوزی ممکنه بهش کمک بشه.

در اولین قدم از تو می خوام روی اعتماد بنفست کار کنی. از تو توقع هم ندارم یکدفعه بی خیال اون آقا بشی که نمیشی! بلکه ازت می خوام اول بدرستی خودت رو بشناسی و به خودت ایمان بیاری تا اون آقا بصورت اتوماتیک از زندگیت خارج بشه.

برای بالا بردن اعتماد بنفست در مرحله اول باید خودت و شرایط موجودت رو بشناسی.
جواب سوالهایی مثل:
من کیم؟
گذشته ام چی بوده؟
دستاوردهای زندگیم چه چیزهایی بودند و هستند؟
حال الانم چطوره؟ چه احساسی نسبت به خودم دارم؟
چه احساسی نسبت به همسر سابقم دارم؟
چه نعمتهایی هست که خدا بهم داده و می تونم بنویسم؟ 50 مورد بنویس حتی لباسهایی که دوستشون داری.
.
.
چند نکته کلیدی هست که به تو کمک می کنه در خودت احساس خوشبختی ایجاد کنی و نگذاری احساساتت به راحتی جریحه دار بشن.

1. بخشش خطاهای خودت و دیگران
2. مقایسه نکردن خودت با دیگران
3. کم کردن توقعت از دیگران
4. هدف گذاری و تلاش برای رسیدن به اون هدف
5. تشکر و سپاسگزاری از خودت و خدای خودت
6. توجه به همه جنبه های زندگی اعم از سلامتی، پول، تفریحات، مسائل اعتقادی و خودسازی.
7. ایجاد حریمهای شخصی در همه زمینه ها و رعایت اون بطوریکه کسی نتونه مرزهای شمارو بشکنه. مرزبان واقعی خودتون باشید.
8. امید به زندگی و توکل به خدا برای بهتر شدن اوضاع.

در نهایت اینو میگم که هیچ کس نمی تونه احترام و محبتی که خودتون می تونید به خودتون بدید به شما تقدیم کنه. هیچ کس نمی تونه شمارو از خودتون بیشتر دوست داشته باشه و اگر این اتفاق بیفته اون رابطه بیمارگونه است. پس خودتون رو هرچه بیشتر دوست داشته باشید تا دیگران هم شمارو خیلی دوست داشته باشند.

غصه عزیز

به همدردی خوش آمدی

قصه غصه هاتو خوندم و متأثر شدم . چه خوب که خانواده ای حمایتگر داری و کمک کردن وارد یک زندگی پر مخاطره نشوی و خدا هم خیلی هواتو داره که نشانه هایی برای فهمیدن حقایقی مهم برات قرار داد . و چه خوب که در رابطه با این همکار اجازه سوء استفاده ندادی :104:که او هم از روی لج تحقیرت می کند تا وابسته تر شوی

عزیزم معلومه باید حالت بد باشه ، باید این همه رنج بکشی . وقتی هیچ بستر زدایی نمی کنی ، وقتی تن به تحقیر می دهی ، وقتی منفعل برخورد می کنی و عزت نفست را نادیده می گیری ، معلومه این بلاها سرت میاد .


نگران نباش اگر بخواهی می توانی از این غصه رهایی یابی :310:.

برای اینکه بیشتر از این آسیب نبینی از این رابطه بیرون بیا و تمام موقعیتهای ارتباطی را ببند . و بستر زدایی کم ، یعنی از اون محیط کاری بیرون بیا و خط تماست را نیز تغییر بده و شماره او را هم از بین ببر و اوقاتت را با برنامه های مفید پر کن .

این آقا که قید و بند ندارد حتی اگر به خواستگاری شما هم بیاید ازدواج با او ریسک هست چون شما را در موضع تحقیر قرار داده و ریسک خیانت در او بالا هست و شما هم نمی توانی معترض باشی و زندگی همراه با تحقیر با وی خواهی داشت .

بعد از بستر زدایی هروقت به یاد ایشون می افتی از تکنیک توقف فکر استفاده کن .

تا زمانی که در دسترس او هستی و او را می بینی و امکان مواجهه و ارتباط هست نزد صدها مشاور و حتی روانپزشک هم بروی به نتیجه نخواهی رسید . بعد از بستر زدایی و قطع رابطه حضوری مشاوره برو برای کسب ارامش و احیاء عزت نفس و اعتماد به نفس و خود شناسی بیشتر و اموختن مهارتهای ارتباطی تا برای بار دیگر گرفتار اینجور روابط نشوی .

مواظب خودت باش عزیز :46::43:



.

سلام فرشته مهربان
ممنونم از راهنمایی هاتون این که گفتیم از اون شرکت بیام بیرون میترسم من 4 سال دارم کار میکنم نمیتونم خونه بشینم فعلا کاری نتونستم پیدا کنم.....الان دو هفته ای هست رابطش با من خوب شده ولی من همش بهش شک دارم از اون جایی که خیلی چیزای بدی ازش دیدم هر کاری میکنه بهش شک دارم فک میکنم دروغ میگه....اگه بره فیس بوک بهش شک دارم که داره با کسی چت میکنه اگه ی ساعتی ازش خبری نباشه بهش شک میکنم که با کسه دیگه داره حرف میزنه اسمس میده ....آخه من دیدم هر شب که میرفت فیس با خیلیا چت میکرده من تو آرشیوش میدیدم...هر بار گوشیش رو میز بود نگا میکردم اسمس دخترا بودن....من چیکار کنم از فکرش بیام بیرون خداا!!!!بخدا بودنش ی جور اذیتم میکنه نبودنش ی جوره دیگه............

سلام عزیزم
داستان غم انگیزی داری علت پیدایشش خودت نبودی ولی علت تداومش فقط خودتی:300:
:305:این آقا یه خانم باز حرفه ایه تموم شکهایی که بهش داری کاااااااااااااااملا درسته حتی اگه باهاش ازدواج کنی کارت به جدایی میکشه میدونی چرا؟چون به تمام رفتارهاش شک میکنی چون یه چیزایی ازش به عینه دیدی که واسه هیییییییچ خانمی قابل تحمل نیست واون رفتارهاش رو به موارد وموقعیتهای مشابه تعمیم میدی و در اون صورت 2راه بیشتر نداری

1_جدایی(طلاق دوم)
2_سوختن وسوختن وسوختن


هرچه زودتر توذهن وفکرت بکششششششششششششششششششششش:160: :160: 0::160::160::160::160::160::160: