به دل نشستن یعنی چی ؟

با سلام خدمت دوستان ، من 34 سال دارم و 2 سالی هست که به دختری که ازمن 10 سال کوچکتره علاقمند شده و پیشنهاد ازدواج دادم و یک جلسه باهم بیرون شام خوردیم و راجع به برخی مسائل کلی صحبت کردیم رابطه ما دو هفته خوب بود و از اون به بعد با صبر و گذشت من هست که برقرار مونده (بی توجهی اونو خیلی تحمل میکنم مثلا از 10 تلفن به یکی جواب میده) مامان با مادرش صحبت کرده و گفته که دخترمون قصد ازدواج نداره بالاخره با هزار مصیبت یک واسط پیدا کردم و دختر به اون گفته که من به دلش ننشستم ، حالا سوالی که واسم پیش اومده اینه که آیا این مسئله با گذشت زمان حل میشه ؟ یا کلا بیخیال موضوع بشم ، من یک استاد دانشگاه هستم و اون هم ترم آخر مهندسیه
با تشکر

farzad1357 عزیز
احتمالا ایشون شما رو با پسرهای دیگه مقایسه میکنه

من درک میکنم که شما از ایشون خیلی خوشتون اومده
ولی ایشون هم باید شما رو بپسندن و خوششون بیاد
احتمال میدم هم میخوان شما رو داشته باشند و هم میخواند جوری باشه که هروقت خواستند و کیس مورد نظرشون اوکی اوکی بود،به راحتی شما رو رد کنند

به اصطلاح عامیانه
شما فعلا در آب نمکشون در حال خیس خوردن هستید

البته خیلی معذرت میخوام که اینطور به صراحت این موضوع رو عنوان کردم

چرا شما به کسی که سنش نزدیک به سن خودتون هست فکر نمیکنید؟
نزدیکی سن به هم خیلی خوبه
چون زن و مرد در یک دوره سنی باشند خیلی بهتر همدیگر رو درک میکنند
مخصوصا خانومها و آقایون در رده سنی 30به بالا خیلی طرز فکرشون بهم نزدیکتره تا دهه 20 ای با دهه 30 ای

یاحق

سلام
اگر بخوام از دید یه دختر به شما کمک بکنم، پیشنهاد میکنم باهاش صحبت کنید و ازش بخواید که یه 2-3 جلسه دیگه همدیگرو ببینید و صحبت کنید،ممکنه دیدی که نسبت به شما داره یه برداشت آنی باشه و با یه مقدار رفت و آمد و صحبت بیشتر این دید از بین بره..
و بعد از این 2-3 جلسه دوباره ازش نظرش رو بپرسید..البته در نظر داشته باشید که بعد از این چند جلسه هم ممکنه نظرش تغییری نکنه ..

با تشکر از دوستان به خاطر پاسخ ها

بله نکته ای که واسه خود من هم عجیب هستش همینه که اگه واقعا یکی از ظاهر کسی خوشش نیاد (چون ایشون تقریبا 20 باری من رو قبلش دیده بود) دیگه قبول نمیکنه که با اون فرد بیرون بره و راجع به ازدواج صحبت کنه ، نمی دونم شاید بچه هستش و گفته که بریم ببینیم چی میشه !! نظر شخصی منم اختلاف سنی کمه چون واقعا سخته که طرف یک بچه باشی اگه همسن بودیم خیلی منطقی تر میتونستم صحبت کنم گاهی وقتا حس میکنم خودش هم نمی دونه چیکار میکنه ، حیف که بهش خیلی علاقه دارم وگرنه یک روز هم این کارها رو تحمل نمی کردم

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Tina64_000

سلام
اگر بخوام از دید یه دختر به شما کمک بکنم، پیشنهاد میکنم باهاش صحبت کنید و ازش بخواید که یه 2-3 جلسه دیگه همدیگرو ببینید و صحبت کنید،ممکنه دیدی که نسبت به شما داره یه برداشت آنی باشه و با یه مقدار رفت و آمد و صحبت بیشتر این دید از بین بره..
و بعد از این 2-3 جلسه دوباره ازش نظرش رو بپرسید..البته در نظر داشته باشید که بعد از این چند جلسه هم ممکنه نظرش تغییری نکنه ..

---

با تشکر از شما ، الان تقریبا دو سال هستش که باهم در ارتباطیم (البته اگه اسمش ارتباط باشه) پیشنهاد شما رو مامان هم بهش کرده بود اون گفت ما خیلی باهم صحبت کردیم و چیزی نیست که راجع به من ندونه !

[align=justify]دوست عزیز به نظر من ایشون کمی رفتارش بچه گانست و هنوز با پختگی لازم برای تصمیم گیری جهت امر مهمی به نام ازدواج جلو نیومدن! از طرفی اگه ایشون هم مثل شما علاقه مند بود حتما واسه ارتباط بیشتر بستر سازی میکرد نه اینکه ده تا تماس یکیو جواب بدن.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(این واقعا نشانه بدیه):303:
شما دچار عشق یک طرفه شدید و ایشون در اون سمت متقابلا این حس را حداقل به این پررنگی نسبت به شما نداره. از طرفی نسل سن من و شما معمولا با دخترایی که ده سال کوچکترن نمیتونیم ارتباط عمیق برقرار کنیم چون اختلاف فرهنگیمون با اون نسل خیلی خیلی عمیقه. یکیش همین که اونها رابطه دختر و پسری را اینقدر لوث میبینن و اکثرشون تو فضای بچگین(اگه متولیدین حدود 70 و جلوتر از این تعبیرم ناراحت شدند میبخشن)
حتی من از یکی از دوستانم که دوست دختر همون سنی داره شنیدم دختر خانم بهش (به دوست من)گفته تو چرا با هیچ دختری دوست نیستی و از این حرفا که برای نسل من و شما اصلا قابل قبول نیست البته نه که همشون اینطور باشن ولی غالبا نوع فکرشون خیلی با ما فرق کرده.
موقعیت شما خوبه و میتونید فارق از عشق(که باعث کوری و کریه) به دنبال همسری کاملا هم شان و هم کف خودتون بگردید بعد واسه ابراز عشق وقت بسیاره! [/align]:310:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط kamrava

[align=justify]دوست عزیز به نظر من ایشون کمی رفتارش بچه گانست و هنوز با پختگی لازم برای تصمیم گیری جهت امر مهمی به نام ازدواج جلو نیومدن! از طرفی اگه ایشون هم مثل شما علاقه مند بود حتما واسه ارتباط بیشتر بستر سازی میکرد نه اینکه ده تا تماس یکیو جواب بدن.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(این واقعا نشانه بدیه):303:
شما دچار عشق یک طرفه شدید و ایشون در اون سمت متقابلا این حس را حداقل به این پررنگی نسبت به شما نداره. از طرفی نسل سن من و شما معمولا با دخترایی که ده سال کوچکترن نمیتونیم ارتباط عمیق برقرار کنیم چون اختلاف فرهنگیمون با اون نسل خیلی خیلی عمیقه. یکیش همین که اونها رابطه دختر و پسری را اینقدر لوث میبینن و اکثرشون تو فضای بچگین(اگه متولیدین حدود 70 و جلوتر از این تعبیرم ناراحت شدند میبخشن)
حتی من از یکی از دوستانم که دوست دختر همون سنی داره شنیدم دختر خانم بهش (به دوست من)گفته تو چرا با هیچ دختری دوست نیستی و از این حرفا که برای نسل من و شما اصلا قابل قبول نیست البته نه که همشون اینطور باشن ولی غالبا نوع فکرشون خیلی با ما فرق کرده.
موقعیت شما خوبه و میتونید فارق از عشق(که باعث کوری و کریه) به دنبال همسری کاملا هم شان و هم کف خودتون بگردید بعد واسه ابراز عشق وقت بسیاره! [/align]:310:

---

واقعا ممنون ، کاملا درسته ، اون دو هفته اول همه چیز خیلی خوب بود ها ، همیشه در دسترس بود ، ساعت ها باهم حرف میزدیم اما بعدش یهو غیب شد من واقعا نگرانش شدم بعد از یک هفته اس داد گفت آمادگی ازدواج رو نداره ، بعد از یک مدت دوباره مهربون شد ، بعدش دوباره غیب شد ، خلاصه دو سال اینطوری وقت تلف کردیم ، من همون روز اول گفتم بیا این کار رو جدی بگیریم اما اون گفت عجله نکن چون من خواستگار قبلیمم به این خاطر رد کردم که عجله داشت ، منم گفتم شاید دلنگرانی داره و با زمان حل میشه ، حالا موندم چیکار کنم ، میگم تا عید صبر کنم شاید اوضاع بهتر شد ، اما دارم خودم رو فریب میدم اینطور نیست ؟ شما یکم نصیحتم کنید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط farzad1357

واقعا ممنون ، کاملا درسته ، اون دو هفته اول همه چیز خیلی خوب بود ها ، همیشه در دسترس بود ، ساعت ها باهم حرف میزدیم اما بعدش یهو غیب شد من واقعا نگرانش شدم بعد از یک هفته اس داد گفت آمادگی ازدواج رو نداره ، بعد از یک مدت دوباره مهربون شد ، بعدش دوباره غیب شد ، خلاصه دو سال اینطوری وقت تلف کردیم ، من همون روز اول گفتم بیا این کار رو جدی بگیریم اما اون گفت عجله نکن چون من خواستگار قبلیمم به این خاطر رد کردم که عجله داشت ، منم گفتم شاید دلنگرانی داره و با زمان حل میشه ، حالا موندم چیکار کنم ، میگم تا عید صبر کنم شاید اوضاع بهتر شد ، اما دارم خودم رو فریب میدم اینطور نیست ؟ شما یکم نصیحتم کنید

---

اولا احتمالش هست که شما را تو آب نمک داره نگه میداره و ی مورد دیگه را هم هندل میکنه تا ببینه آب به آسیاب کی میریزه!

دوسال یعنی عجله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[align=justify]شما سن ازدواجتون گذشته دوست عزیز بعد با یه دختر خانومی که حالا حالاها وقت داره(و واقعا شایدم الان نمیخواد به این زودی ازدواج کنه!) وقت تلف کردید!!!!! همون موقع(با توجه به سن و شرایطتون) باید کار را رسمی میکردید ولی متاسفانه مثل جوونای 22-23 ساله وارد روابط رمانتیک جهت شناخت آروم آروم واسه ازدواج در سالهای دور شدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!(ای افسوس از عمر رفته) شما الان باید سرخونه زندگیتون بودید و احیانا بچتون را تروخشک میکردید!!:310:

ایشون اصلا شاید آمادگی ازدواج نداره یا همون فرض اولم درسته ولی به هر حال ی دختر دم بخت در شرایط عادی پیشنهاد ی استاد دانشگاه را اینطوری سرسری نمیگیره که بخواد حالت برزخ را دو سال ادامه بده! شما بهتره سفت و سخت دنبال همراه واقعی زندگیتون بگردید! زودتر از این رابطه بچه گانه(با توجه به سن شما)بیاید بیرون. البته چون خودتون خواستید یکمی چاشنی توپیدنو اضافه کردما!:72: [/align]

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط kamrava

اولا احتمالش هست که شما را تو آب نمک داره نگه میداره و ی مورد دیگه را هم هندل میکنه تا ببینه آب به آسیاب کی میریزه!

دوسال یعنی عجله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[align=justify]شما سن ازدواجتون گذشته دوست عزیز بعد با یه دختر خانومی که حالا حالاها وقت داره(و واقعا شایدم الان نمیخواد به این زودی ازدواج کنه!) وقت تلف کردید!!!!! همون موقع(با توجه به سن و شرایطتون) باید کار را رسمی میکردید ولی متاسفانه مثل جوونای 22-23 ساله وارد روابط رمانتیک جهت شناخت آروم آروم واسه ازدواج در سالهای دور شدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!(ا ی افسوس از عمر رفته) شما الان باید سرخونه زندگیتون بودید و احیانا بچتون را تروخشک میکردید!!:310:

ایشون اصلا شاید آمادگی ازدواج نداره یا همون فرض اولم درسته ولی به هر حال ی دختر دم بخت در شرایط عادی پیشنهاد ی استاد دانشگاه را اینطوری سرسرینمیگیرهکه بخواد حالت برزخ را دو سال ادامه بده! شما بهتره سفت و سخت دنبال همراه واقعی زندگیتون بگردید! زودتر این رابطه بچه گانه(با توجه به سن شما)بیاید بیرون. البته چون خودتون خواستید یکمی چاشنی توپیدنو اضافه کردما!:72: [/align]

---

خیلی ممنون ، میدونی مشکل از کجا ناشی شد ؟ بابای من ازمامان 13 سال بزرگتر هستش و من کاملا جو مردسالاری رو تجربه کردم تو زندگیم ، تو این مورد هم گفتم نمیخوام مثل بابا باشم و کنترل امور رو به دست بگیرم ، خلاصه خیلی ملایمت به خرج دادم و نازشو کشیدم حتی خونه هم گرفتم و تمامی وسایلش رو هم خریدم بهش گفتم تو فقط یک چمدون لباس با خودت بیار اونم اگه نمیخوای من میگیرم یعنی هیچ انتظاری جز همراهی ازش نداشتم ، نمی دونم آخه چشه این انسان !؟!؟ خودم هم موندم !!!!

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد، خواهان کسی باش که خواهان تو باشد!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط شب شکن

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد، خواهان کسی باش که خواهان تو باشد!

---

نه مسئله این نیست ، اشتباهی که من کردم این بود که کنترل ماشین رو دادم دست کسی که رانندگی بلد نبود ، اگه همون جلسه که گفت من از مورد قبلیم به این علت جدا شدم که عجله میکرد منم میگفتم که نه باید همه چیز اصولی باشه و خودم اوضاع رو کنترل میکردم این داستان اینطوری نمیشد ، حالا هم وقتشه که باز خودم کنترل اوضاع رو بدست بگیرم

[align=justify]اگه میخواهیدش ی ضرب الاجل و قطعیت بدون مصامحه نشون بدید تا ایشون نتونه کنترل رابطه را اونم به این شکل ادلمه بده! بگید قد قطعی واسه تشکیل خانواده دارید و چند روز بیشتر صبر نمکنید تا جواب نهاییشو بده.
بعد معلوم میشه که ایشون واقعا شما را میخواد یا نه؟ مرگ ی بار شیونم ی بار. شما هم از این بلاتکلیفی نجات پیدا میکنی! سه احتمال وجود داره:

1-شما را اونطور که واسه ازدواج بخواد دوست نداره!:305:

2-بین شما و کسی دیگه دودله و حالا مجبور میشه که یکیو انتخاب کنه:303:

3-ی مشکلی داره که بخاطر اون مشکل نمیتونه یا نمیخواد ازدواج کنه که واستون میگه و شما بهش کمک میکنی یا بیخیالش میشی!:302:

4-بر میگرده میگه میخواسته ببینه چقدر حاضر بودید واسش صبر کنید که شما این همه صبر کردید و در نتیجه قبول میکنه!:310:

ما را هم از نتیجش بی خبر نذار:72:[/align]

نه . به نظر من بی خیال بشید
من خودم یه دخترم
اگه از ده تا تلفن به یکیش جواب بدم و با بی محلی پیاماشو جواب بدم یعنی ازش خوشم نیومده
این که خیلی رک و مستقیم هم جواب نمیده احتمالا به خاطر موقعیت شماست که اون از نظر عقلی بررسی می کنه می بینه خوبین . ولی از نظر احساسی به دلشون ننشستید
اگر سریعا رابطه رو باهاش قطع کنید تکلیف اونم با احساسش معلوم میشه . اگه برگرده طرفتون یعنی دوستتون داره
در غیر این صورت زیاد تو همچین رابطه ای موندن براتون جز تحقیر شدن و عذاب نمیاره
ببخشید اگه رک حرف زدم

دوست عزیز
اگر به دلش نشسته باشین با یلدا موافقم...
ازش دور شین و ببینین چه عکس العملی داره. یکمی با جرات رفتار کنین که احساس کنه داره از دستتون میده ببینین چه رفتاری داره. اگر نیومد سمتتون بدونین شما رو نمیخواد واسه ازدواج و بی خیالش بشین به نظر من .

آقای farzad1357
به نظر من قطع یکدفعه رابطه درست نیست چون رفتار منطقی نیست بعد اگر همون دختر همینجا بیاد مشاوره بگیره بهش گفته میشه که احتمالا طرف منصرف شده و رابطه رو ادامه نده!
شما مگه دنبال بررسی احتمالات هستید و یا دنبال یه رفتار درست؟
اینکه گفتید کنترل رابطه مثل رانندگی هست درست نیست.شاید یه مثالش یه اره دو طرفه باشه که دو نفر با هم باید هر مانعی رو از سر راه بردارن.حتی همون مثال رانندگی شما هم به این معنیه که ایشون آمادگی ازدواج ندارن.
بعد اگر پس فردا بچه شما هم درست تربیت نشه هم میگید خودم باید تربیتش میکردم نباید دست خانم میدادمش؟
به نظر من یه بار واقعا معیاراتون ورابطه تون رو بررسی کنید اگر هنوز مایلید یک دفعه رسما به خانوادشون بگین تا ایشون هم نظر قطعیش رو بگه و بدونه که قصد ناز خریدن ندارید و تکلیفتون قراره معلوم بشه.
حرفام نظر شخصی من بود.
موفق باشید.

با سلام و تشکر از دوستان عزیز

بله ، بهش گفتم این وضعیت دیگه قابل تحمل نیست یک ماه بهش فرصت دادم تا با آرامش فکر هاشو بکنه گفتم اگه نظرت مثبت بود بیا باهم بریم و بقیه رابطه رو زیر نظر یک مشاور دنبال کنیم اگه هم میلی به این کار نداری بعد این یک ماه به من بگو ، البته من خودم شخصا امیدی ندارم و چند تا مورد هستن که خانواده و دوستان پیشنهاد کردن میرم خواستگاری اونها

[align=justify]نهههههههههههههههههههههههه هههههه
تا تکلیف این رابطه کلا مشخص نشده واسه خواستگاری اصلا اقدام نکنید! خیلی اذیت خواهید شد اگه با یکی پیش برید و ایشونم جواب مثبت بده!به ریسکش نمیارزه شما که تا حالا اینهمه صبر کردی این یک ماه هم روش[/align]:310:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط kamrava

[align=justify]نهههههههههههههههههههههههه هههههه
تا تکلیف این رابطه کلا مشخص نشده واسه خواستگاری اصلا اقدام نکنید! خیلی اذیت خواهید شد اگه با یکی پیش برید و ایشونم جواب مثبت بده!به ریسکش نمیارزه شما که تا حالا اینهمه صبر کردی این یک ماه هم روش[/align]:310:

---

فکر نکنم ، داستان رو برات تعریف کردم ، احتمالش 1 به 1000 هم نیست ، نظر شما چیه ؟ احتمالی داره ؟

[align=justify]اگه احتمالش صفر بود همون موقع بهتون میگفت که دیگه بهش فکر نکنید. داستان هرچی که بوده وقتی ایشون قبول کرده یک ماه فکر کنه پس هنوز رد یا قبول نکرده. به نظر من ارزش یک ماه دیگه صبر کردن را داره و بعد برای همیشه.....[/align]:310:

سلام من با حرف هاي دوستان موافقم همه دوستان حرف ها رو زدن من طبق چيزي كه تو دوستان خودم و خواهرم كه متولد سال70 هست ديدم فكر ميكنم شما نميتونيد باايشون خوشبخت باشيد چون نسل سال هاي 65 به بعد خيلي فرق كردن و دنياشون و مرزهايي كه براي خودشون قائل ميشن خيلي متفاوت با نسل شماست. بهتره بيشتر فكر كنيد و خودتون پيش يه روانشناس بريد خودتون و براي هر جوابي آماده كنيد كه اگه جواب منفي بود خيلي اذيت نشيد
موفق باشيد

به نظر من اين خانوم تصوري از شما تو ذهنش داشته
ممكنه با همون 1 بار بيرون رفتن رفتاري از شما ديده كه خلاف ميل و تصوش بوده و نسبت به شما سرد شده

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط saharjavid

سلام من با حرف هاي دوستان موافقم همه دوستان حرف ها رو زدن من طبق چيزي كه تو دوستان خودم و خواهرم كه متولد سال70 هست ديدم فكر ميكنم شما نميتونيد باايشون خوشبخت باشيد چون نسل سال هاي 65 به بعد خيلي فرق كردن و دنياشون و مرزهايي كه براي خودشون قائل ميشن خيلي متفاوت با نسل شماست. بهتره بيشتر فكر كنيد و خودتون پيش يه روانشناس بريد خودتون و براي هر جوابي آماده كنيد كه اگه جواب منفي بود خيلي اذيت نشيد
موفق باشيد

---

خیلی ممنون از راهنمایی شما ، بله کاملا با حرفتون موافق هستم ، خودم مدرس دانشگاه هستم و از نزدیک با این نسل آشنام ، دوره 57 تفاوت های فکری خیلی خیلی متفاوتی با دوره 67 دارن ، نمونش همون تلفن های همراه و تلویزیون های ماهواره ای و اینترنت هستش که زمان دانشجویی ما وارد زندگیمون شد و این نسل از بچگی باهاشون بزرگ شدن روش برخورد پدر و مادرها هم متفاوت هستش و کلی مسائل دیگه ...

با سلام خدمت دوستان عزیز ، همونطور که قرار بود اومدم تا آخر داستان رو تعریف کنم ، البته چون خودم مدرس هستم اول یک خلاصه بگم :

خلاصه : دو سال قبل ا دختری آشنا شدم که تو دانشگاه ما بود من 32 سال داشتم و اون هم 22 بهش پیشنهاد ازدواج دادم و اونم بعد از یکی دو هفته فکر کردن قبول کرد ، اولین باری که بیرون رفتیم از من خواهش کرد که عجله نکنم و اجازه بدم که همه چیز به مرور زمان جلو بره ، خلاصه دوسالی ناز خانم رو کشیدیم و .. تا قرار شد که یک بار جدی باهاش صحبت کنم

ادامه ماجرا :
خلاصه با هزار زحمت و ناز باهم تو همون رستوران 2 سال قبل قرار گذاشتیم ، اومد و شروع کرد خاطرات خوب این مدت رو تعریف کرد بعد گفت که تو این دو سال خیلی چیزا از من یاد گرفته و من جز خوبی چیزی در حقش نکردم ، گفت من نمونه یک مرد متعهد هستم که سر حرفم بودم و کلی از پسرهای کوچیکتر بد گفت ... خلاصه اومد و رسید به خودش و گفت که آدم کاملی نیست و اشتباه زیاد داشته گفت بزرگترینش همین قبول پیشنهاد من بوده در حالی که حسی نداشته و چون حسی نداره نمیتونه ادامه بده ، گفت تو این مدت با خانواده ، مشاور و دوستانش صحبت کرده و همه اونها گفتن که رابطه رو ادامه بده (اگه ما بودیم ادامه میدادیم) ولی اون کسی رو میخواد که عاشقش بشه ، بعدش هم لبخندی زد و گفت من اشتباه کردم و باز از من تعریف ...

خوب این هم آخر داستان ، اگه منم 24 سالم بود این حرفاش رو باور میکردم ، خیلی زشته دیگه آدم به دروغ از یکی بیاد تعریف کنه بعد بگه حسی ندارم و ... اشتباه از خود من بود ، 2 سال بیخودی به هدر رفت :302:

واااااای خیلی ناراحت شدم
امیدوارم بتونی زودتر با این قضیه کنار بیای
:323:
احساس ناراحتی نکن برادر عزیزم
دست خدا رو ببین . اون نخواسته که شما قسمت هم باشید. من مطمئنم روزای خوبی با آدمای خوبی با همسفر آینده ت در راهه. :43:

خوبه الان فهمیده که حسی نداره و به حرف بقیه گوش نکرده و ازدواج نکردید که بعد پشیمون بشه
حالا هم خوشحال باشید
یه مدت صبر کنید که بتونید با این قضیه کنار بیاید بعد برید خواستگاری دخترهایی که بهتون معرفی شده
واقعا 10 سال خیلی زیاد هست