نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
سلام دوستان ،
نمی دونم چی بگم شوهرم نمی فهمه ؟ بی مسئولیته ؟ بی خیاله ؟ کینه ای و لجبازه ؟
شوهرم 30 سالشه ولی گاهی فک می کنم با یه پسر بچه 10ساله دارم سر و کله می زنم که هر چی بهش می گی هیچی نمی فهمه .
اصلا نمی تونم باهاش حرف بزنم . هر وقت یه مشکل پیش می آد تا می ریم حرف بزنیم کار به دعوا می کشه و متاسفانه خجالت می کشم بگم که جدیدا کار به فحش دادن و چیز پرت کردن و هل دادن همدیگه می رسه .:(
می گم "مشکل" . چیزایی که من بهش می گم مشکل اگه براتون بگم خندتون می گیره که من اسم اینا رو مشکل می ذارم ، چون با کارایی که شوهرم می کنه تبدیل می شه به یه مشکلی که چند روزی درگیرشیم و سرش داد و دعوا داریم .
بزارین همین آخریه رو که باعث شده بیام اینجا تا درد دل کنم تا کمی سبک شم رو براتون تعریف کنم :
قراره بریم حج ، شوهرم تحویلدار بانکه ، دیروز بهش زنگ زدم می گم 5/4 میلیون بریز به حساب بابا بره دنبال کارای اعزام حج ، الکی لج کرده می گه امروز نمی تونم ، وقت ندارم ، بابا مگه نگفته بود 2 -3 میلیون می شه ؟ منم عصبانی شدم و پشت تلفن با عصبانیت باهاش حرف زدم و قطع کردم . خیلی تعجب کردم از این کارش .
غروب که رسیدیم خونه بهش می گم چته ؟ حرف حسابت چیه ؟ الکی موضوع رو کشش می ده و تمام مشکلات و نقطه ضعفهای منو مکشه وسط ( این عادتشه تو بحثا ) مثل بچه ها لج می کنه که من با شماها حج نمی آم . نزدیک به یک ساعت هی اون یه چیزی گفت و من . تازه فهمیدم صبح که من بهش زنگ زده بودم ظاهرا چون عجله داشتم لهن صحبتم طوری بود که آقا پیش خودش سوء تعبیر کرده (می گه تو به من حالت دستوری گفتی که پولو بریز بحساب بابا . من دوست ندارم کسی بهم دستور بده !)
خندتون گرفت نه ؟ همین موضوع کوچیکو گرفت تا شب ما تلفنی و حضوری و اس ام اسی با هم دعوا و بگو مگو داشتیم . داره با من لج می کنه و کارایی رو که می دونه منو ناراحت می کنه انجام می ده و آزارم میده اونم تو این موقعیت که داریم برای حج اقدام می کنیم و باید خوشحال باشیم !
همیشه اوضاع ما همینه . صبح خوبیم طوری که فک می کنیم خوشبخت تر از ما توی دنیا نیست . یه حرف ، یه حرکت ، یه چیز کوچیک باعث می شه که همه چیز بهم بریزه بدترین حرفا بین ما رد و بدل می شه .
اصلا انعطاف نداره ، اصلا نمی تونه هلاجی کنه ، هر چی من توضیح می دم تو کتش نمی ره ، نمی فهمه . حتی اگر هم ثابت بشه که اشتباه کرده زیر بارش نمی ره و به لجبازیش ادامه می ده . خیلی کینه ایه .
یه کتاب دارم در مورد تربیت کودکه ( برای بهتر تربیت کردن بچم می خونمش ) ولی وقتی می خونمش فک می کنم خیلی از شگرداش راجع به همسرم کاربرد داره . اینو واقعا می گم . گاهی فک می کنم شوهرم یه پسر بچه لجباز و نفهم 10 سالست . درکش ، فهمش ، تفکرش اندازه بچه 10 سالست .
راستشو بخواید منم زود عصبانی می شم و صدام بالا میره و اینم یه جورایی اوضاع رو بدتر می کنه .
یه مورد دیگه که خیلی اذیتم می کنه ولی هر چی بهش می گم نمی فهمه و ترک نمی کنه :
ما هردو کارمند یه بانکیم تو یه شهر ولی شعب مختلف .
شوهر من عادت داره با دوستاش و همکاراش اس ام اس و شوخیهای بد مردونه انجام می ده . از این کار لذت می بره و این کار زیاد انجام می ده . البته که اونا هم خوششون می آد و به خاطر همین همه دوسش دارن .
کلا ماها توی یه شعبه ثابت نمی مونیم و هر چند وقت یک بار کارمندای بانک رو جابجا می کنن یعنی خیلی از همکارای شوهرم ممکنه یه روزی همکار نزدیک من بشن ( که این اتفاق بارها افتاده )
بهش می گم زشته با وجود من و همکاری من با اونا تو به اونا چنین اس ام اس هایی می دی ، وقتی منو می بینن یاد تو و شوخیهات و اس ام اس هات می افتن . باور کنید گاهی گوشیشو می بینم و بعد که چشمم به اون همکار می افته خجالت می کشم ، می گم الان تو چه فکریه ؟
اینا در صورتیه که آقا خیلی غیرتی تشریف دارن !
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
سلام دوست عزیز
به نظر من اصلا خنده دار نبود شما باید یه کم لحن حرف زدنتو عوض کنی و با حالت دستوری با شوهرت صحبت نکنی. شوهر منم اخلاقش مثل شوهر شماست. وقتی چیزی ازش بخوام و با لحن عادی بهش بگم میگه تو داری به من دستور میدی و باهام لج میکنه و اون کارو انجام نمیده میگه من خوشم نمیاد زنم بهم دستور بده. ولی اگه همون کارو با لحن خواهش ازش بخوام مثلا بهش بگم عزیزم لطف میکنی فلان کارو واسم انجام بدی؟ یا اینکه ممنونت میشم اگه فلان کارو واسم بکنی با جون و دل انجام میده. شما می تونستی به شوهرت بگی عزیزم اگه وقت داری یه لطفی بکن پولو به حساب بابا واریز کن اگه هم وقت نداری اشکالی نداره (عجله داشتی ولی این جمله 1 دقیقه بیشتر طول نمیکشه)اونوقت میدیدی که شوهرت با اشتیاق اون کارو واست انجام میداد. باید یه کم غرورتو کنار بذاری و با خودت نگی که وظیفشه این کارو بکنه.
اینم بگم که وقتی یه کاری ازش می خوای حتی اگه وظیفشم باشه وقتی انجام داد باید بعدش ازش تشکر کنی. این کار خیلی جواب مییده مردا از قدردانی و تشکر خیلی خوششون میاد.این کار باعث میشه که دفعه بعد بیشتر ترغیب به انجام کار بشه.
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
سلام مهتاب جان میخواستم منم بهت بگم که شوهر منم دقیقا اینجوریه با این که خیلی خیلی مهربون و دوست داشتنیه ولی به محض اینکه من به حالت دستوری اونم ناخواسته بهش یه چیزی میگم:163: فوری اخلاقش عوض میشه فوری میگه مگه بچه ی کوچیکم که بهم دستور میدی خوشم نمیاد و باهام سرد برخورد میکنه یه دو روزی:325: من فکر کنم اکثر اقایون اینجورین یه غروری خاصی دارن یه احساس برتری نمیدونم دوست دارند همسرشون بهشون احترام بزاره همیشه و در ضمن فکر میکنم این خواسته زیادی نباشه چون وقتی ما زنا هر جور خودمون باهاشون رفتار کنیم همونو رفتارو ازشون پس میگیریم
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
کجای این رفتار خنده داره؟ اصلا هم ربطی به بچه بودن نداره! یک اخلاق مردونه است که دوست ندارند با لحن دستوری، بعدش با عصبانیت وبعد از اون با قطع کردن تلفن باهاشون رفتار بشه!
شما ماشالله سه پاراگراف نوشتی جز تحقیر همسرت کاری انجام ندادی.
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
سلام مهتاب عزیزم
به نظر من هم زیاد با شوهرت خوب حرف نمیزنی!! لحن درخواست خواسته هات رو تغییر بدی میتونی نتیجه بگیری. اینو بدون که با دعوا و مرافه و لحن طلبکارانه هیچ نتیجه ای نمیگیری عزیزم !
برای تنهاییت همخودت باید فکری بکنی و توی این شهر جدید دوستان تازه پیدا کنی. حتی میتونی یک کلاس نیمه خصوصی زبان برای خانمها ترتیب بدی که تا حدودی هم دستت توی جیب خودت باشه! موفق باشی عزیزم
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
ایست ..... ایست .... ایست
کلا بحث من این نیست که چرا از لحنم ناراحت شد . ( علی رغم اینکه من تو لحنم عجله داشتم و سرم شلوغ بود مشتری بود بالای سرم )
حرف من اینه : چرا نمی تونه مثل آدم حرف بزنه ، بگه از این حرفت ناراحت شدم . حالا هم که من اومدم می گم چته؟ باز نمی گه . الکی لج می کنه قهر می کنه هزار مساله و عیب و ایراد دیگه رو پیش می کشه روی اعصاب من راه می ره . من هزار تا فکر کردم تا غروب . خیلی بهم بر خورد که گفت : بابا گفته بود 2-3 میلیون ولی حالا شده 5/4 میلیون .
وقتی هم فهمیدم از لحنم ناراحت شده بهش توضیح دادم که من عجله داشتم ، مشتری داشتم ، اصلا منظوری نداشتم . بازم قبول نمی کنه . بابا...... نمی فهمه حرف منو . نمی خواد قبول کنه اشتباه کرده . بازم مثل بچه لج می کنه
اگر هم می بینید توی این تاپیک اینقدر تحقریش کردم چون خیلی از دستش عصبانیم خیــــــلــــی . به خاطر هیچ و پوچ یک روز کامل حرص خوردم به خاطر هیچ گناه و تقصیری .
من دردم اینکه که چرا ما نمی تونیم بشینیم مثل دو تا آدم مثلا تحصیلکرده به هم نگاه کنیم و حرف بزنیم در کمال آرامش . بهش می گم بیا ببینم چی می گی . می گه من با تو حرف ندارم . خودشو مشغول بازی با موبایل یا تلویزیون می کنه . من که حرفم رو می زنم چیزی می گه که من عصبانی می شم و صدام می ره بالا .
بعدشم خدا نکنه چیزی از دهن من بیرون بیاد . همونو پیرهن عثمان می کنه . انگار دنبال بهانه می گرده .
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahtab65
منم عصبانی شدم و پشت تلفن با عصبانیت باهاش حرف زدم و قطع کردم . خیلی تعجب کردم از این کارش .
غروب که رسیدیم خونه بهش می گم چته ؟ حرف حسابت چیه ؟
سلام عزيزم
يعني واقعا خودتون نميدونستيد چشه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
همین حالا از خواندن نوشته هایت هم می شه فهمید که وقتی عصبانی و ناراحت می شی هیچ کنترلی روی اعصابت نداری
معلومه. منم اگه شوهرم با لحن دستوری باهام حرف یزنه بهم بر می خوره و ازش انتظاار دارم تا خودش متوجه رفتار بدش بشه. نه اینکه من برایش توضیح بدهم
چه برسه به شوهرت که یک مرده و غرورش خیلی بیشتره
بعضی وقتا لازمه به خاطر بدست آوردن آرامش یه جاهایی گذشت کنیم. به خدا زندگی خیلی آسون تر می شه با گذشت.اگه دائم در حال تحلیل و بررسی این باشیم که حق با کی بوده، همش باید حرص و جوش بخوریم یا در حال دعوا باشیم.
این قضیه هم اصلا چیزی نبود که تو یک روز تمام به خاطرش خودتو اذیت کنی.یک جمله مهربانانه می تونست مشکلتون و حل کنه تا کار به دعوا نرسه.
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
عزیز دلم
اول از همه به خودت ایست بده. :311: با این طرز برخورد با شوهرت به هیچ جا نمیرسی! این رو از من که دو تا پیراهن بیشتر پاره کردم قبول کن :72::72:
نقل قول:
حرف من اینه : چرا نمی تونه مثل آدم حرف بزنه ، بگه از این حرفت ناراحت شدم . حالا هم که من اومدم می گم چته؟ باز نمی گه . الکی لج می کنه قهر می کنه هزار مساله و عیب و ایراد دیگه رو پیش می کشه روی اعصاب من راه می ره . من هزار تا فکر کردم تا غروب . خیلی بهم بر خورد که گفت : بابا گفته بود 2-3 میلیون ولی حالا شده 5/4 میلیون .
اولا سعی کن که یک مقدار صبرتو بیشتر کنی و با کوچکترین چیز و یا حرفی که بینتون پیش میاد اینجور به هم نریزی!!
بعد هم اگه میبینی عصبیه و به قول خودت قهر کرده! یک کم بهش فرصت بده خیلی آروم کارهاتو انجام بده انگار که هیچ اتفاقی نیافتاده. تا هر دوتون یک کم آروم بشید. بعدش هم نباید بااین لحن بگی ""چته؟!!"" یا ""بیا ببینم چی می گی "" بعد از اروم شدن هر دوتون میتونی بری بهش بگی میخوای راجع به اون موضوع حرف بزنیم؟ مثل اینکه دچار سوتفاهم شدی!! درسته که شما زن و شوهر هستید و نزدیکترین آدمها به همدیگر هستید ولی این دلیل نمیشه که با بی احترامی با هم حرف بزنید و همدیگر رو خطاب قرار بدید! سعی کن همیشه احترامش رو نگه داری حتی در خلوت!!
نقل قول:
وقتی هم فهمیدم از لحنم ناراحت شده بهش توضیح دادم که من عجله داشتم ، مشتری داشتم ، اصلا منظوری نداشتم . بازم قبول نمی کنه . بابا...... نمی فهمه حرف منو . نمی خواد قبول کنه اشتباه کرده . بازم مثل بچه لج می کنه
اگر هم می بینید توی این تاپیک اینقدر تحقریش کردم چون خیلی از دستش عصبانیم خیــــــلــــی . به خاطر هیچ و پوچ یک روز کامل حرص خوردم به خاطر هیچ گناه و تقصیری .
هر چه قدر هم که عصبانی باشی نباید با لحن تحقیر آمیز با شوهرت صحبت کنی. بذار خودت و اون آروم بشین و بعد بشینید با هم صحبت کنید.تحصیلکرده ها اینجوری صحبت میکنند .اشتباه دیگه ات اینه که با صجبتهات میخوای بهش بقبولونی که تو اشتباه کردی و حق با من بوده!! معلومه که این بحث به نتیجه نمیرسه!! باید حرفات رو بهش بزنی بدون اینکه در حرفات بخوای کسی رو محکوم کنی. اینکه با زور و و دعوا صدا بلند کردن نظرت رو به کسی بقبولونی هیچوقت جواب نداده.
اول از همه خودت رو آروم بکن و به خاطر این چیزای پیش و پا افتاده هم اعصاب خودت رو و هم اون بنده خدا رو به هم نریز عزیزم. حیف نیست روزهای به این خوبی رو با این دعواهای الکی خراب کنید؟!
عزیزم به نظر من یکم باید روی کنترل عصبانیتت کار کنِی!! این میتونه به بهتر شدن روابطت با شوهرت و کلا اجتماع کمک کنه موفق باشی عزیزم.
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
سلام مهتاب جان
اول از حضور تمام دوستان و كارشناسان عذرخواهي مي كنم كه بنده حقير پامو از گليمم درازتر كردم. ولي اين مشكلات كه در ارسال هاي اخير مشابه است موارديه كه خودم درگيرش بودم و با راهنمايي و تجربيات و مطالعات تونستم تا حدودي كنترل كنم.
كاش اين آزمايشگاه ها كه وقتي ميري آزمايش ازدواج بدي به جاي كلاس هاي آموزشي در مورد روابط جنسي كمي هم در مورد ارتباط موثر زوجين و شناخت تفاوتها و شباهتهاي دنياي متفاوت مرد و زن مي پرداختند. به نظر من آمار طلاق و اختلافات به شدت كاهش مي يافت:305:
نقل قول:
دیروز بهش زنگ زدم می گم 5/4 میلیون بریز به حساب بابا بره دنبال کارای اعزام حج ، الکی لج کرده می گه امروز نمی تونم ، وقت ندارم ، بابا مگه نگفته بود 2 -3 میلیون می شه ؟ منم عصبانی شدم و پشت تلفن با عصبانیت باهاش حرف زدم و قطع کردم . خیلی تعجب کردم از این کارش .
غروب که رسیدیم خونه بهش می گم چته ؟ حرف حسابت چیه ؟ الکی موضوع رو کشش می ده و تمام مشکلات و نقطه ضعفهای منو مکشه وسط ( این عادتشه تو بحثا ) مثل بچه ها لج می کنه که من با شماها حج نمی آم . نزدیک به یک ساعت هی اون یه چیزی گفت و من . تازه فهمیدم صبح که من بهش زنگ زده بودم ظاهرا چون عجله داشتم لحن صحبتم طوری بود که آقا پیش خودش سوء تعبیر کرده (می گه تو به من حالت دستوری گفتی که پولو بریز بحساب بابا . من دوست ندارم کسی بهم دستور بده !)
شما هم مثل اكثر زوج هاي جوان مشكلاتتون به دليل عدم آگاهي از مهارتهاي گفتگو و ارتباط بين زوجينه.:305: اولا بايد ببخشيد كه اينو مي گم ولي طريقه حرف زدن با شوهر رو ياد بگيري تا مثل موم تو دستت باشه. خوب معلوم با اين لحن كه صحبت كردي هر كس ديگه اي هم بود لجش مي گرفت.:311:
دوماً لج بازي از خصلت مردهاست كه توي بعضي زياده و توي بعضي كم.
به شما هم توصيه مي كنم كتاب زنان ونوسي و مردان مريخي رو بخونيد خيلي توي نگرش و رفتارت تاثير مي ذاره. توي اين كتاب نوشته ممكنه خانم جمله اي بگه ولي آقا يه چيز ديگه بشنوه و يك برداش ديگه بكنه. باور كن دكشنري مردها و زن ها در برخي كلمات و جملات كاملاً متفاوته.
نقل قول:
اصلا انعطاف نداره ، اصلا نمی تونه هلاجی کنه ، هر چی من توضیح می دم تو کتش نمی ره ، نمی فهمه . حتی اگر هم ثابت بشه که اشتباه کرده زیر بارش نمی ره و به لجبازیش ادامه می ده . خیلی کینه ایه .
یه کتاب دارم در مورد تربیت کودکه ( برای بهتر تربیت کردن بچم می خونمش ) ولی وقتی می خونمش فک می کنم خیلی از شگرداش راجع به همسرم کاربرد داره . اینو واقعا می گم . گاهی فک می کنم شوهرم یه پسر بچه لجباز و نفهم 10 سالست . درکش ، فهمش ، تفکرش اندازه بچه 10 سالست .
اولاً يكي از دوستان من پيش يك روانشناس رفته بود و جمله اي در توصيف مردها گفت كه خيلي جالب بود( البته با پوزش از تمام آقايان تالار) مردها همان بچه هاي قولدراند
دوماً اولين چيزي كه به زنها گفته مي شه اينه كه مواظب باش نقش مادر را براي همسرت بازي نكني. تو زنشي نه مادرش. از حرفت معلومه كه اونو مثل بچه ات مي بيني كه بايد همه چي رو بهش توضيح بدي. بگي اين كارو بكن و اون كارو نكن. يا اين كارت اشتباه تو هنوز انقدر نمي فهمي كه چه كاري درسته و چه كاري اشتباه بايد من بهت بگم. قدرت حلاجي مسائل رو نداري هميشه من بايد حلاجي كنم :324:
نقل قول:
شوهر من عادت داره با دوستاش و همکاراش اس ام اس و شوخیهای بد مردونه انجام می ده . از این کار لذت می بره و این کار زیاد انجام می ده . البته که اونا هم خوششون می آد و به خاطر همین همه دوسش دارن .
کلا ماها توی یه شعبه ثابت نمی مونیم و هر چند وقت یک بار کارمندای بانک رو جابجا می کنن یعنی خیلی از همکارای شوهرم ممکنه یه روزی همکار نزدیک من بشن ( که این اتفاق بارها افتاده )
ببخشيدها دوست عزيز اصلاً شما چه اجازه اي داري گوشي شوهرت را وارسي كني و بعد به روش بياري:327:
اگه هم خودش بهت مي گه كه ديگه بدتر با اين كارت باعث مي شي ديگه بهت اعتماد نداشته باشه و اس ام اسهاش رو برات نخونه. بعدش هم چقدر حساسي مگه خود شما با دوستان اس ام اس بازي نمي كني. خانمها هم شايد اس ام اس ها يا جك هاي بد بهم بگن. چرا فكر مي كني چون اون اين كارو مي كنه پس آقاي همكارتون ممكنه با ديدن شما به اون اس ام اس فكر كنه:163: با درست و غلط بودن اصل موضوع كاري ندارم ها. ممكنه شما اين نوع ارتباط دوستي را بد بدونيد ولي براي يكي ديگه بي تفاوت باشه .
يكمي سعي كن بيشتر راجع به دنياي زن و مرد مطالعه داشته باشيد. بيشتر تمركزت رو روي يادگيري مهارت هاي زندگي بذار نه روي رفتارها شوهرت. يكم منصف باشي مي بيني كه رفتارهاي غلط شوهرت در نتيجه رفتارهاي شماست.
موفق باشي:72:
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
قبول دارم لحن من گاهی خیلی بد می شه . به قول شوهرم اصلا مثل خانوما نیست .
اصلا اهل قربون صدقه رفتن و ناز کردن نیستم .
من با پسرا بزرگ شدم (دوستان خانوادگی و فامیلای هم سن من همه پسر بودن . سه تا دایی و عموی با 5 سال اختلاف سنی دارم که خیلی باهاشون صمیمی هستم ، خواهر ندارم یه برادر کوچیکتر دارم و رابطمم با بابام بهتر از مامانم بوده و هست ).
کلا پسرونه بار اومدم . به جز روز عروسی ام هیچوقت دامن و کفش پاشنه بلند نپوشیدم و ندارم !:162:
تفکراتم مردونست . کارای مالی خونه با منه . مدیریت تمام پولها و وامهامون با منه . هر دو تو بانکیم ولی من پیگیر می شم و وام می گیرم . من نگران نرخ ارز و سکه هستم . من موعد چکهامونو می دونم و برنامه ریزی می کنم که چطور پاسش کنیم .
باورتون می شه داشتیم یه معامله 170 میلیونی می کردیم ( توی شیش و بش بودیم که بخریم یا نخریم ) .تو بنگاه بابام که می گفت خودتون می دونید شوهرمم می گفت هر چی تو بگی ! ( یعنی در لحظه باید یه تصمیم میلیونی می گرفتم ) آخرش کلی سبک سنگین کردم اونو نخریدیم . به جاش رفتیم با هماهنگی من چندتا زمین دیدیم و دو قطعه زمین خریدیم . روز معامله شوهرم اصلا دسته چکشو نیاورد (یادش رفت !). من چک کشیدم .
می دونید منظورم چیه می خوام بگم بی خیاله . می مسئولیته . شاید چون من همه چیزو به عهده گرفتم اون ول کرده . ( تقصیر خودمه نمی تونم بی خیال شم )
گاهی غبطه می خورم به اکثر خانوما که چقدر بی خیال فقط خرج می کنن و خوش می گذرونن . آرامش دارن .
ببخشید که اینقدر زیاد می نویسم . آخه اینجا تنها جایی که من می توم درد دل کنم . :302:
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
خوب مهتاب جان نمي شه آدم همش اشتباه كنه بعد بگه چرا طرفم اينجوريه. خوب دختر خوب تو داري خلاف طبيعت زنانه عمل مي كني و با اين كار حس مسئوليت رو ازش مي گيري كه اگه ادامه بدي بدون شرايط بدتر و شوهرت بي مسئوليت تر مي شه. يعني تو شدي شوهرش و او همسرت (البته ببخشيدا) ظاهرا شما نقش هاتون با هم عوض شده. البته علاوه بر شوهري برايش مادري هم مي كني.
براي حل مشكلاتت و جلوگيري از مشكلات بعدي روي خودت كار كن. روي زنانگي ات كار كن. يكم وقت بزار در اين ضمينه مطالعه كن:325::303:
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
خب ریشه یابی درستی کردید به نظر من وقت بگذارید به تدریج عوض بشید. سالها طول کشیده به این شکل دراومدید ماهها طول می کشه که به حالت تعادل برگردید.
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
مهتاب جان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مهتاب جان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟ مهتاب ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مهتاب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟:316: بچه ها که جوابت رو دادن که چرا نیمیتونین مثل دوتا آدم تحصیل کرده به هم نگاه کنین و با هم حرف بزنین ولی انگار متوجه نشدی دختر گل و یا چشمت رو بستی و گوشت هم گرفتی فقط دهنت رو باز کردی و شکایت پشت شکایت ....
یبار دیگه نوشته ها رو بخون نوشته های خودت رو با دقت بیشتری بخون ... چون عصبانی هستی با این لحن در مورد همسرت صحبت میکنی؟ به خاطر رفتن به خونه خدا با همسرت دعوا میکنی و باز به خاطر رفتن به خونه خدا اعصاب خودت رو خرد میکنی و یک روزت رو از دست میدی ؟؟؟ فکر کنم خدا راضی نباشه که تو بخوای تو این موقعیت هم پولت رو هم روح و روانت رو از دست بدی و به خودت و همسرت سختی بدی و از اون ور هم ناراحتی و نارضایتی تو یه زندگی پیش بیاد ... من اصلا آدم مذهبی نیستم ولی فکر کنم خدا اینطوری راضی نباشه ... که بری خونش ...
دختر یه ذره آروم یه نفس بکش یه ذره فکر کن برو جلو یه آینه و این حرفها را بهش بگو (چون فکر کنم تو خودت رو ندیدی یا درک نکردی که در مقابل همسرت چکار کردی و چی گفتی) بعد قضاوت کن ..
عجله داشتی به همسرت گفتی انقدر بریز به حساب بابا (برداشت همسرت: دستور داد) و اون گفته بابا گفته بوده ... ولی حالا ... (سوال یا تعجب) بعد شما عصبانی شدی بحثت شده و گوشی رو قطع کردی روش (این یعنی چی؟؟؟) بعد انتظار داشتی همسر با یه دسته گل رز خوشگل خدمت خانم بیاد و اذت عذر خواهی کنه ؟
و همسر هم گفته من اصلا باهاتون نمیام...
فکر کنم تا زمانی که بخوای حق رو همه جانبه به خودت بدی و انگشت اشاره ات به سمت هسمرت (یا دیگران) باشه اوضاع از اینی که هست بهتر که نمیشه هیچ بدتر هم میشه...
من خیلی خیلی معذرت میخوام که بی پرده بهت گفتم امیدوارم که ناراحتت نکرده باشم ... یه ذره فکر کن همه اونهائی که اومدن واست نوشتن همشون به یه زبانی گفتن کارت یه ذره درست نبوده باید اصلاحش کنی ... من هم واست یه مثال میارم ... یه روز که همسرم خونه بود من رفتم بیرون یه سری کارای بانکی داشتم بعدش هم یه سری کارای شخصی دیگه و تقریبا دیر شد که رسیدم خونه (البته همسرم هم رفته بود به یه سری کاراش رسیده بود و زودتر از من رسیده بود خونه ) زنگ زد که گرسنم هست زود بیا ناهار بخوریم منم تو ترافیک گیر کردم و یه ذره دیرتر رسیدم دیدم داره تو حیاط ماشینش رو میشوره با عجله که داشتم میرفتم تو خونه بهش گفتم غذا رو گرم کردی یه هو ناراحت و با عصبانیت تمام بهم گفت فکر کنم اشتباه گرفتی ها من مرد این خونه ام زن که نیستم من نمیدونم زن گرفتم یا شوهر کردم و ... منم اشک تو چشمام جمع شد ولی به روش نیاوردم کلی تو دلم به خودم حق رو دادم سریع رفتم خونه لباسام رو درآوردم و غذا رو گرم کردم و صداش کردم اومد که ناهار بخوره بهش با لحن کاملا آرام گفتم چرا ناراحت شدی شروع کرد ... گفت که به من دستور میدی به من امر میکنی میگی غذارو گرم کردی گفتم بابا عزیز دلم چون گفتی گرسنه ات بوده گفتم شاید گرم کردی منظوری نداشتم و ... کلا یه هو از یه آدم ناراحت تبدیل شد به همسر مهربون همیشه .... بهتر بود بعد از اینکه فهمیدی از چی ناراحته (لحن کلام شما) بعدش از دلش در می آوردی نه اینکه داستان را ادامه بدی گلم .
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
من مطمئنتون می کنم که مدیریت رفتار با مردها بسیار ساده تر از رفتار با خانومهاست. شما به راحتی با نرم صحبت کردن و مهربون برخورد کردن می تونید نتایجی رو بگیرید که هرگز با تند برخورد کردن به اون نتایج نخواهید رسید. عمده مردها برده یک زن طناز و شیرین سخن و مهربون می شن. رفتار خانم malakeh رو ببییند چه تغییری در رفتار همسرش باعث شد!
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
شوهر من یکبار بهم گفت تو که می دونی من با مهربونیات خر می شم، همیشه باهام مهربون باش
خودش اعتراف کرد
به همین راحتی
و واقعا هم همینطوره
وقتی خودم و برایش لوس می کنم امکان نداره چیزی ازش بخواهم و بهم نه بگه
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahtab65
ایست ..... ایست .... ایست
فقط شوهرت نیست که نمی تونی باهاش درست صحبت کنی! :324: با همه این مشکل رو داری :305:
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
تسلیم !
قبول !
همه اشکال از منه .
می خوام اصلاح شم . کتاب زنان ونوسی مردان مریخی که گفته بودید خوبه بخونمش ؟
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
سلام دوستان ،
من چهارشنبه که این تاپیک رو باز کردم چون فک می کردم هیچ تقصیری ندارم خیلی خیلی عصبانی بودم و اون حرفها رو نوشتم . من اونقدرهام با شوهرم بد رفتار نمی کنم ( البته به جز وقتای عصبانیت ) ، فک کنم باید روی اعصابم کار کنم تا وقتی که چیزی به مرادم نیست اینجوری نریزم بهم .
باید سعی کنم عصبانیتم رو کنترل کنم همین و بس . چون الان که خوب فک می کنم تو عصبانیت آدم غیر قابل تحملی می شم .
با کمک شما دوستان به عیبم پی بردم و این دو روز تعطیلی سعی کردم تو خونه باشیم و همش با شوهرم با مهربونی صحبت کردم غذاهای مورد علاقشو درست کردم و .... معجزشو دیدم . واقعا تو این دو روز بهمون خوش گذشت .
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
خیلی خوشحالم عزیزم ... پس به معجره زبان خوش باید همه ماها ایمان داشته باشیم ....
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
آفرين دختر خوب كه اشتباهت رو متوجه شدي و در تلاش براي اصلاح هستي:104:
به نظر من كتاب زنان ونوسي و مردان مريخي و يا كتابهاي مشابه براي آگاهي خودمون و شناخت تفاوتها خوبه تا در مقابل رفتارهاي اشتباهمون اگه رفتار غير منتظره اي مي بينيم تعجب نكنيم. البته بعضي از خانمها شايد اصرار داشته باشند كه حتما اينگونه كتابها و مطالب را با همسرانشان با هم بخوانند. اين خوبه كه همسرتان هم متوجه اين تفاوت ها بشه و بدون ويژگي هاي ذاتي يك زن چيه و چطور در مواقع مختلف بايد باهاش رفتار كرد ولي اگه (مثل اكثر آقايون) مقاومت كرد و نخواست چيزي بخونه و بدونه و گفت من خودم همه چيزها رو مي دونم:311: خيلي مهم نيست بهش گير نديد خودت بخون و ياد بگير و بهش عمل كن. تغييرات رو كه در رفتار شما و بهبود روابط ببينه شايد به مفيد بودن كتاب و اين جور مطالب پي ببره و شايد مثل شما دنبال يادگيري چنين چيزهايي باشه. اگر هم همراهي تان نكرد حداقل 50% درصد موضوع با رفتار درست شما حل مي شه و ديگه مشكلات و درگيري ها خيلي كمتر و روابط خيلي بهتر مي شه.
موفق باشي دوستم:72:
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
دختره خوب همه این مشکلات رو همه تجربه می کنن من یبار که از دست شوهرم سر همین مسائل ناراحت بودم رفتم خونمون و پیش مامان بابام گریه کردم بعدش بابام یه حرف خیلی خوبی بهم زد که خیلی آروم شدم گفت که اوایل زندگی همه ،جنگ قدرته . یعنی هر دو طرف می خوان بهم بگن که این منم که دستور میدم.
آدم وقتی مجرده با این سیستم شاکی شدنو اینا جواب میگیره و اعضای خوانوادش به حرفش گوش میکنن ولی وقتی ازدواج میکنه شرایط عوض میشه و تطبیق پیدا کردن با شرایط جدید یکم زمان میبره و باعث درگیری میشه . بویژه خانم هایی که مثل من و شما تصمیمات مالی میگیرند احساس می کنند که باید رئیس باشن و شوهرشون به حرفشون بی برو برگرد گوش کنه در واقع هم هستند:227: ولی باید شیوشو پیدا کنن .کسی که انقدر زن قدرتمند و باهوشی هست که میتونه مسائل مالی رو هندل کنه قطعا میتونه سیاست زنونه رو بلد بشه و شوهرشو مجاب کنه که به میل اون تصمیم بگیره .
منم منم کردن فقط اوضاعه آدمو بدتر میکنه و باعث میشه که طرف به جای اینکه ممنونت باشه احساس کنه که دارن ازش سوء استفاده میکنن و دیگه مرد خونه نیست. یه چیزم خواهرانه بهت بگم که احساس میکنم بین صحبت دوستان کمتر بهش پرداخته شد. خودتو از مسائل مالی بکش بیرون من چندین نفرو دیدم که سر این مسآله به مشکل جدی برخوردن و برای اینکه زمام امور تو دستشون باشه شوهریو تربیت کردن که خودشونم نمیتونن تحملش کنن . منم مثل شما خیلی وارد این مسائل میشدم با اینکه برام سخت بود خودمو کشیدم بیرون و الان خیلی بیشتر احساس آرامش میکنم .
در مورد مسئله sms هم حقو به شوهرت میدم :46:
RE: نمی تونم با شوهرم حرف بزنم
باران جون راستشو بخوای یه جورایی مجبورم که من کارهای مالی رو انجام بدم . شوهرم تحویلداره و سرش خیلی شلوغه ، خیلی . گاهی حتی یه پولی بهش می دم که بریزه تو حساب یهو شب یادش می افته که نریخته یعنی اینقد سرش شلوغ بوده که حتی وقت نکرده دست کنه تو کتش .
از اول همینجوری بودیم چون صندوق امانات تو شعبه ماست یعنی همه سپرده و اوراق ها دست منه و من مجبورم که پیگیر تاریخ سودش باشم . و همینطور بقیه چیزا . چون به نسبت من سرم خلوت تره تو بانک .
بعدشم همیشه من تصمیم گرفتم و البته که همیشه با شوهرم مشورت کردم بعد نهاییش کردیم . یه جورایی نه من می تونم ولش کنم چون عادت کردم و نمی تونم بی خیال این مسائل شم و نه اون می تونه بر عهده بگیره چون وقت نداره .
این روزا خیلی سعی می کنم که به اعصابم مسط بشم . خیلی تو خونه مهربون شدم و به شوهرمم گفتم که من تصمیم گرفتم دیگه عصبانی نشم اونم خوشحال شد و اونم سعی می کنه که عصبانی نشه هر وقتم که یه اتفاقی می افته یاد هم میندازیم . امیدوارم بتونیم ادامه بدیم :323: