-
اصرار همسر موقتم برای عقد دایم ....
سلام
من می خوام یه تصمیم بزرگ بگیرم ولی نمی دونم چرا هنوز هم مردد هستم.
من یه بار ازدواج کردم و بعد از 10 سال جدا شدیم .البته خدا رو شکر که از زندگیم خیلی راضی هستم و بچه ها هم با من هستند و ارتباطمون با شوهر سابقم خیلی عالی هست .بچه ها هم همینطور باز هم خدا رو شکر که زندگی مون خیلی آرومه..
من الان نزدیک به 4 سال هست که با آقایی صیغه هستم .هیچ کسی توی این مدت از ارتباط ما اطلاع نداره بجز یکی از دوستان خیلی صمیمی که مثل خواهر هست برام هیچچچچچچ کسی توی این مدت چیزی نفهمیده چون من می خوام بچه هام آرامش زندگیشون مختل نشه و ذهنشون درگیر هیچی نباشه ..این ارتباط از همه لحاظ نیازهای منو تامین می کنه ..جسمی و عاطفی کاملا تخلیه میشم ..اون آقا رو در حد عشق واقعا دوست دارم و فکر می کنم اونم همینطور باشه .من بهش نیاز مالی ندارم چون خودم شغل خوب و تحصیلات بالا و خدا رو شکر درآمد کافی هم دارم و خرج بچه ها و زندگی رو هم که کاملا یدرشون یرداخت می کنه ..
الان مدتی هست که این آقا اصرار داره ما با هم عقد دایم کنیم .فکر می کنم تحمل معذوریات شرایط زندگی من آزارش میده و یا شاید هم فکر اینکه بخوام با کسی دیگه باشم .در صورتیکه من بی نهایت دوستش دارم و همچین چیزی فکرش هم تا بحال توی ذهنم نیومده..من خیلی روی این موضوع فکر کردم ولی از خیلی جهات اصلا نمی تونم بیذیرم .و اونم توی این مدت اینقدر دوستانه رد کردم که دچار شک شده و احساس می کنه واقعا دوستش ندارم و میگه تو فقط منو بخاطر نیاز جنسی می خوای...می خوام بهم کمک کنید و بگید که یه رابطه باید چه نکات خوبی داشته باشه که من بخوام دایمی حفظش کنم ..خصوصیات یه رابطه خوب رو می خوام بدونم.
باتشکر از همه
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
چکاوک عزیز
حس شما رو کاملا درک میکنم
شما از اینکه دوباره وارد یک رابطه جدی مثل ازدواج دائم بشی نگرانی و میترسی
ترستم کاملا درک میکنم
چون نمیخوای دوباره زندگی متاهلی قبلیت ( البته شاید) تکرار شه
همین شایدها هست که به استرس و نگرانیت دامن میزنه
مخصوصا که از کار و زندگی و ارتباطت راضی هستی
من نمیدونم رابطت به چه شکلی هست و این آقا آیا تمام شرایط ایده آل شما رو داره یا نه
ولی
اگر نگران و مضطربی که مبادا بعد از عقد دائم
زندگی خودت و فرزندانت دچار مشکلی (از هر نظر) بشه
بهتره که صادقانه با این آقا صحبت کنی و نگرانیاتو با ایشون درمیون بذاری
فقط عزیزم روزه شک دار نگیر
شاید بعد از صحبت با این آقا و شنیدن دلایل ایشون،متوجه شدی که ایشون واقعا شما رو برای همیشه میخواد و میخواد باهم و درکنار هم در تمام لحظات آرامش داشته باشین
نه اینکه یواشکی و پنهونی
من خودم وقتی در مرحله آشنایی برای ازدواج و خواستگاری هستم اوکی هستم
ولی
وقتی قضیه جدی میشه و صحبتا رنگ و بوی مراسم عقد و اینجور چیزا میشه نمیدونم چرا یهو دلم خالی میشه و ترس همه وجودمو میگیره که:
نکنه این دفعه هم مثل دفعه قبل بشه و پشیمون شم از ازدواجم و دوباره همون بلاها سرم بیاد و ....
و میشینم با خودم فکر میکنم که:
منکه الان از زندگیم راضیم و واسه خودمم
چرا دوباره کاری کنم که حسرت این روزامو بخورم؟؟
نمیدونم چرا اینجوریه
ولی این یه حس مشترک بین تمام کسانی هست که یکبار جدا شدند
مخصوصا اوناییکه بچه هم دارند
به هرحال به حرفاییکه زدم گوشه چشمی داشته باش
شایدم این آقا همون نیمه گمشدته
یاحق
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
چکاوک عزیز ببخشید من یکم متوجه نشدم ، اون آقا خودشون زن دارن یا مجردن؟
سوالم بخاطر اینه که تاپیکت رو در بخش چند همسری و تعدد زوجات زدی؟!
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
چکاوک عزیزم سلام
امید دارم که از نظر من در تاپیک ویولت نرنجیده باشی چرا که قصد من این بود که در شرایط روحی بد برخی کاربرای
سایت ، گاهی نیازه حرفهای کاملا منطقی و درست در لفافه احساس و ملایم بیان بشن. دلیلش این نیست که طرف
انتقاد پذیر نیست. دلیلش اینه که ظرفیت روحیش برای شنیدن حرف های سخت (هر چند درست و منطقی) پایین اومده
به دلیل شرایطش برای همین باید باهاش هم حسی هم کرد و بعد راه حل ارائه داد. من از این باب گفتم و قصدم
جسارت به شما نبود.
و اما در مورد مشکلت!
همونطور که نادیا گفت دغدغه هات رو با همسرت مطرح کن و بگو که چرا از دائمی شدن هراس داری. بذار دغدغه هات
رو بفهمه تا فکر نکنه بی احساسی.
مثلا اگر نگران فرزندانت هستی باید یک رابطه خوب این نگرانی رو حل کنه. یعنی باید با بچه ها صحبت بشه.
بعد بهش بگو که نگران پذیرش فرزندانت هستی و حتی ازش راه حل بخواه!
شاید راه بهتری وجود داشته باشه.
از طرفی یک رابطه سالم دائمی شاید به نفع تو و فرزندانت باشه. البته به شرط پذیرش فرزندان.
در باقی موارد شما به نظر با هم توافق نظر دارین و وقتی بچه ها بزرگ بشن نگران آشکار شدن رابطه نیستی و
زندگیت رسمیت بهتری پیدا می کنه چون در جامعه ما صیغه چندان مورد قبول جامعه نیست. به خصوص که وقتی بچه ها
بزرگ شن اگر مطلع بشن از گوشه و کنایه ها خبری نیست و آسوده تر میتونی زندگی کنی بدون مخفی کاری.
موفق باشی گلم.
:72:
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
نادیای عزیز .راست میگی من در مورد ازدواج واقعا سخت گیرم .کاش این سخت گیری رو توی ازدواج اولم داشتم .اون زمان بی تجربه و خام بودم.هر چند که اون ازدواجم به انتخاب خانواده ام بود.من این آقا رو واقعا دوست دارم و کنارش خیلی احساس آرامش دارم اما شرایط من شرایط نرمالی نیست .بحث ترس از ازدواج نیست .شرایط من خاصه..
بهار عزیزم من خیلی خوب حرفهاتو درک می کنم خانمی برای همین ناراحت نمیشم ..کلا آدم حساس و زودرنجی نیستم .ولی بهار جان من عقیده دارم بعضی ها واقعا نیاز به یه تلنگر دارن که بهشون نشون بده کجان و دارن چکار می کنن.خود من هم همینطور .هیچ فرقی نداره .من تند نگفتم فقط خودشو به خودش نشون دادم و اون از این خودش ترسید.....
بهار جان من شرایط نرمالی ندارم.اگر کسی ذره ای احساس کنه می خوام ازدواج کنم و یا حتی کسی رو توی خلوت خودم دارم اوضاع به هم میریزه و همه ضربه می خورن .بچه هام با من زندگی می کنن و اینقدر به من وابسته هستن که اگه بچه ای رو بغل کنم حسودی می کنن..شوهر سابقم الان به شدت از ما حمایت میکنه چون توی ذهن خودش فکر میکنه من با هیچ کسی ارتباط ندارم و زندگیمو و جوونیمو گذاشتم برای بچه هاش ..من به حمایت اون نیاز ندارم ولی بچه ها چرا .اونا یدرشونو دوست دارن .اگه ذره ای حس کنه با کسی ارتباط دارم اولین کاری که میکنه بچه ها رو میگیره و روشون کار میکنه که در مقابل من و این آقا جبهه بگیرن و یا حمایتاشو قطع می کنه و از همه اینا بدتر اینکه خیلی ضربه می خوره چون من حس می کنم هنوز هم منو دوست داره .از رفتاراش کاملا معلومه.....من دیگه میشناسمش...
از طرفیم این آقا نیازهایی داره که در توان من نیست .میخواد با هم سفر بریم .میخواد من برم تو خونش هر روز براش آشیزی کنم .میخواد با هم بریم مهمونی.میخواد مریض میشه دکتر میره من کنارش باشم .میخواد هر وقت نیاز جنسی داره من باشم.....
باهاش زیاد صحبت کردم اوایل کنار میومد .الان 4 ساله که کنار اومده زمان کمی نیست ولی الان دیگه قبول نمی کنه .خودشو در مقام مقابل بچه های من و شوهرم میبینه ..کافیه زنگ بزنه و من تو خونه باشم جوابشو ندم خیلی ناراحت میشه .من هیچوقت نشده جلوی بچه هام باهاش صحبت کنم..کافیه شوهر من بیاد خونه ما بمونه و با بچه ها باشه .بعدش دیگه باید یه ساعت براش قسم بخورم که ارتباطی نبود..بم دست نزده کنارم ننشسته............
خیلی نگرانم از دستش بدم ولی این اوضاع داره نگرانم می کنه...
مشکلات دیگه هم هست .فرصت کنم می نویسم.
کبود جان این آقا از همسرش جدا شده و بچه ای هم نداره...تنها زندگی می کنه.
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
چکاوک گلم
بالاخره که چی؟ شتر سواری که دولا دولا نمیشه که عزیزم.
شرایطت مثل شرایط همه افراد مطلقه و بچه داره!
چند سوال!
علت طلاق تو و همسرت چی بوده؟ آیا امید بازگشتی نیست؟ چرا همسرت تا حالا ازدواج نکرده؟
چند تا بچه داری و تو چه سنی هستن؟
خوب درخواست این آقا چندان غیر منطقی نیست! تو باید یا از خودت بگذری و تنها بچه هات رو بزرگ کنی یا بچه هات و
پدر بچه هات رو مجاب کنی که بتونی ازدواج کنی.
از طرفی اول باید با همسر فعلیت صحبت کنی و شرایط رو و نگرانی هات رو بهش بگی!
راه سختی داری اما مطمئن باش از این به بعد دیگه نمیتونی به این صیغه راحت ادامه بدی!
چون ممکنه یا آشکار بشه یا همسرت خسته بشه و تنهات بذاره که اون هم حق داره. طاقت مردها مثل ما زن ها
نیست.
من فکر می کنم بد نیست با همسر فعلیت یک همفکری کنی و دغدغه هات رو واضح بیان کنی!
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط چکاوک
من عقیده دارم بعضی ها واقعا نیاز به یه تلنگر دارن که بهشون نشون بده کجان و دارن چکار می کنن.خود من هم همینطور .هیچ فرقی نداره .من تند نگفتم فقط خودشو به خودش نشون دادم و اون از این خودش ترسید.....
خانم چکاوک
من نه تنها از خودم نترسیدم بلکه تک تک خطوطی رو که در مورد احساسم به زندگیم و همسرم نوشتم دوست دارم و برام با ارزشن. شاید گذر زمان و بالا و پایین زندگی باعث شده احساس پاک و قشنگی رو که به همسرم و زندگیم داشتم به تدریج از دست بدم، ولی اون نوشته ها که زمانی از عمق قلب من جوشیدن و بیرون اومدن و یادگار بخشی از زیباترین احساسات من به زندگی مشترکم بوده اند، همیشه برام با ارزش خواهند موند، چون من تک تک اون کلمه ها رو در نهایت اخلاص نوشته بودم و اینو هیچ کس جز خودم نمیتونه درک کنه و به یاد بیاره. چرا باید از یادآوری قشنگترین احساساتی که زمانی تجربه شون کردم بترسم دوست من؟... اونم احساساتی که برای همسرم بود و زندگی مشترکم...
عزیزم از دید من اون کسی که باید از امروز خودش بترسه شمایی. نمیدونم این حرفمو میپذیری یا نه ولی من نظر خودمو در مورد شرایطت صادقانه میگم. اگه نمیخوای به دنبال ازدواجت با این آقا فرزندانت لطمه ببینند هرچه سریعتر ازش جدا شو و اگه نمیتونی از دستش بدی و واقعا حضورش در زندگیت مایه آرامش و خوشحالیته رسما ازدواج کن.
صیغه پنهانی اشتباه ترین راهیه که در پیش گرفتی که عواقب و لطمات روحی روانی و اجتماعیش هم واسه خودت هم واسه فرزندانت از هر دوراه دیگه بسیار بسیار بدتر و مضرتره. نمیدونم علت جدایی قبلیت چی بوده ولی از توصیفاتی که از همسر سابقت میکنی به نطر میرسه هم پدر خوبی واسه بچه هاته هم اینکه تو رو دوست داره و واقعا دلش پیش توه. حتما دلیل محکمی برای جداییت داشتی ولی اگه فکر میکنی راهی برای اصلاح و رفع مشکلات گذشته تون هست به نظرم برگشت به زندگی قبلیت میتونه گزینه قابل تاملی باشه. در هر صورت چیزی رو که احساس میکنم کاملا ازش مطمئنم اینه که در حالت عقد موقت باقی موندن در مقایسه با گزینه های دیگه ای که در دست داری اشتباه ترین و پر ضررترین انتخابه. سه گزینه دیگه (ترک این آقا، ازدواج رسمی با ایشون، برگشت به همسر قبلیتون) گزینه های سالم تر و کم هزینه تری هستند.
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
ویولت عزیز ممنون که نظرت رو بهم گفتی عزیزم و همین که برام وقت گذاشتی یه دنیا برام ارزش داره ..در مورد زندگی خودت من چیزی نمیگم چون این تاییک موضوعش شما نیستی و منم نمی خوام سر بحث رو باز هم باز کنم.من شخصا به وابستگی های اینچنینی عقیده ندارم چون برای زنها جز زجر و از خود گذشتگی های یکطرفه و کور کورانه و سو استفاده مطلق طرف مقابل چیزی در انتها نداره .تنها چیزی که برای ما زنها می مونه یه دل شکسته هست که با هیچ چیزی جوش نمی خوره و لحظه های طلایی زندگی که با هیچ چیزی قابل برگشت نیست .عشق همه معنای زندگیه ولی عشق یکطرفه خودکشیه ..اینا نظر شخصی من هست .من مشاور نیستم اینو بارها گفتم .رشته تحصیلی و شغل من هیچ ارتباطی با مشاوره نداره .من تنها نظرات شخصی و تجربه ام رو میگم ..
در جواب شما و بهار عزیز باید یه سری نکات رو بگم چون دیروز من واقعا فرصت جوابگویی نداشتم.
دلیل طلاق ما دیگه الان اهمیتی نداره چون مال چند سال ییشه و تکرارش به موضوع ما ارتباط خاصی نداره .همیتقدر بگم که شوهر سابقم هنوز هم همکلاسی دوران دانشگاهش رو توی کشوری که درس خونده بود فراموش نکرده بود .ما سنتی ازدواج کردیم .توی مدت ازدواج با اون خانم هم در تماس بود و در نهایت شوهرم با همون خانم ازدواج کرد و رفت اوایل اصرار داشت که منم جدا نشم ولی برای من یذیرفتنی نبود..الان با هم خارج از ایران زندگی می کنن .فرزندی هم ندارن .اما ظاهرا خیلی خوشبخت هستن و همدیگه رم ظاهرا دوست دارن .شوهرم تابعیت اون کشور رو گرفت و الان دیگه یاسیورت ایرانی هم نداره .ماهی یا دو ماه یکی دو هفته میاد ایران ییش ما می مونه و بر می گرده. با بچه هاش خیلی خوبه و همه جوره منو سایورت می کنه که بچه هاش کمبودی حس نکنن..
من یه دختر و یه یسر دارم .خودم 37 سالمه .
شوهر من بخاطر تغییر ملیتش چیزی به نام خودش توی ایران نداره و هر چیزی که داره به نام من زده که من و بچه ها راحت استفاده کنیم ..حتی اگه بیاد ایران ببینه یسرم ماشین خاصی دوست داره به نام من می خره که ما استفاده کنیم .مشکل مالی هم اصلا و ابدا نداره .الان خونه ای که ما توش زندگی می کنیم به نام شوهرم هست ولی یه وکالت تام الاختیار از من گرفته که به محض اینکه بخوام ازدواج کنم قانونا مال خودشه .ویلامونم همین طور ماشین و خلاصه همه چیز .من همه درآمدم شد همین آیارتمان که خریدم که همین آقای الان سه ساله که توشه ..
از همه بدتر اینکه توی دادگا ه موقع طلاق من به شرطی بچه ها رو به من سیرد که ازدواج مجدد نکنم.این توی طلاق نامه ما هم هست که به محض ازدواج مجدد بچه ها رو باید بدم به یدرشون از ایران ببره.
اگه من همچین تصمیمی بگیرم تاوانشو من تنها نباید یس بدم .بچه ها هم آواره میشن و معلوم نیست چه مشکلاتی براشون ییش بیاد...
از اونطرف هم من از این آقا اصلا مطمین نیستم .عاشقش هستم ولی زندگی یه داستانی دیگست .وضع مالیش زیاد خوب نیست .تازه مطب زده که اونم من براش یولشو جور کردم .خونش هم که مال منه و چند ساله توش نشسته این ها عذابم میده .جزییاتش سخته ولی واقعا گاهی شک می کنم که منو بخاطر خودم دوست داره یا مسایل دیگه دخیله ..این تاییک رو برای همین باز کردم ..من واقعا شک دارم این عشق حقیقی باشه ..همش با خودم توی فکرم ..
در صورتیکه اون برعکس فکر می کنه من به مادیات شوهرم وابستگی دارم ..مثلا به دوستم که مثل خواهرمه صحبت کرده بهش گفته که فلانی دنبال زندگی نیست .اون نمی تونه از بنز شوهرش دل بذاره!!!
در صورتیکه واقعا اینطور نیست .من خودم به چیزی نیاز ندارم اما برای یه همچین تصمیمی باید به هزار نفر لطمه بزنم و واقعا مطمین نیستم که این ارزشش رو داره یا نه...
من اگه قرار باشه بخوام بین اون و بچه هام یکی رو انتخاب کنم بی درنگ بچه هام رو انتخاب می کنم .اونا به من نیاز دارن .من مادر شدم مسوولیت دارم ...الان باید به جای 3 نفر تصمیم بگیرم..درسته که عاشقش هستم .از بودن باش واقعا لذت می برم و همینطور که راه می ره می بینمش از شدت علاقه اشک تو چشام جمع میشه ولی ...
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
عزیز دلم
شما که انقدر بچه هات و دیگر مسائل برات مهمه و از اونطرف هم به این آقا اعتماد نداری
چه اصراری داری تو این رابطه موندی
میدونم الان دوباره میگی چون عاشقشمو نمیتونم ازش جداشمو خلاءهای روحی و عاطفی و جنسیمو پر میکنه و .....
ولی عزیز دلم خودت داری میگی اگر باهاش ازدواج کنم بچه ها و این زندگی خوبو از دست میدم و از بین اون و بچه ها حتما بچه ها روانتخاب میکنم و به این آقا اعتماد 100% ندارم
میخوای هرروزت بشه گریه و سردرگمی و استرس؟؟
آخه عزیزم
عشقی که توش آرامش نباشه و همش ترس و استرس و ناآرامی باشه که دیگه عشق نیست
سوهان روحه
این آقا هم حق داره زنی داشته باشه که همیشه درکنارش باشه و بهش آرامش بده و براش غذا درست کنه و خونشو گرم نگه داره و چراغ خونشو روشن و بهش بچه بده و محبت زناشویی
این آقا حق داره با همسرش بره سفر و لذت ببره
حق داره مهمونی بگیره و مهمونی بره با خانمش و با فامیلای همدیگه باشن
ببخشید عزیزم رک میکنم
ولی شما داری از موقعیت بی پولی این آقا یه جورایی برای وابسته کردنش به خودت استفاده میکنی
حالا که شما نمیتونی اونجوری باشی که این آقا میخواد
پس امکاناتی که بهش دادیو پس بگیر تا دیگه عذاب خاطر نداشته باشی و رهاش کن بره دنبال زندگیش و با خانومی ازدواج کنه که بتونه خوشبخت و راضی باشه
یاحق
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
نادیا ی عزیز
این آقا بی یول نیست .به هر حال کلی درس خونده و موقعیت شغلی خوبی هم داره ولی در سطح زندگی ما نیست .خیلی معمولی زندگی می کنه .ولی اینها برای من مهم نیست .من اصلا امکاناتی بهش ندادم که بخوام یس بگیرم .هر کاری کردم اول برای دل خودم کردم .یشیمون هم نیستم .قصد یس گرفتن چیزی رو هم ندارم ...
بارها و بارها بحثش ییس اومده با هم صحبت کردیم بهش گفتم که بره دنبال زندگیش..حتی بهش گفتم من همه چیزو می یذیرم .تعارف هم نکردم .با دست هم یس نزدم با یا ییش بکشم .خیلی رسمی و جدی گفتم من شرایط ازدواج دایم ندارم .اقلا تا زمانیکه بچه هام به دانشگاه نرسن همچین کاری در توانم نیست .ولی اون با خودش فکر می کنه میگه مهم نیست من تا هر چند سال هم که شده صبر می کنم و با همین شرایط کنار میام ولی باید عقد دایمی بکنیم!!
من نمی خوام خیلی برم تو بحر ذهنش ببینم واقعا چی فکر میکنه ولی اینم عقلانی نیست.الان اینو میگه فردا یس فردا عقد کنیم من رسما زنشم ..اومد و زیر توافقش زد .کاری ازم بر نمیاد .صداش هم دربیاد همه این ساختمونی که با بدبختی ساختم و عذاب این چند سالم خراب میشه رو سر خودم و بچه هام..
من استرس ندارم نادیا جان.برعکس خیلی هم ارامش دارم .از این شرایط راضیم و نیازهام توش رفع میشه .اون راضی نیست ...من اونو همین جوری که هست می خوام ..اصراری هم ندارم که به زور نگرش دارم ..ولی دوستش دارم و تا زمانیکه خودش بخواد اینجوری ادامه بده من مشکلی ندارم .هر زمان هم بخواد بره من بازم مشکلی ندارم..4
سال عشقو چشیدم همین برام کافیه ..
من الان مشکلم اینه که چطوری بدونم این ادم واقعا منو برای خودم می خواد.از کجا باید بسنجمش..چه چیزهایی ملاک هست ؟؟
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
چکاوک عزیز
همونطور که خودت هم اشاره کردی، شرایط حساسی داری و تصمیم گیری شما در این برهه زمانی شرایط اینده شما و بچه ها رو تعیین میکنه
به همین خاطر توصیه میکنم شما و دوستت حتما با یه مشاور صحبت کنین
اما اونچه که بنظرم میرسه رو می نویسم
شوهر سابق شما تصمیمات خودخواهانه ای میگیره و شما از همون ابتدا نباید در مقابل درخواستش در مورد بچه ها کوتاه میومدی
نباید حق ازدواج رو از خودت سلب میکردی، احتمالا تحت فشار بودی ولی این تصمیم درستی نبود
به خصوص اینکه در واقع مقصر اصلی جدایی شما خود ایشون بوده
با توجه به اینکه ایشون در حال حاضر تبعه ایران نیستن، بهتر هست با یه وکیل یا مشاور حقوقی در مورد اینده بچه ها بعد از ازدواجت صحبت کنی
در هر صورت این موضوع باید حل بشه حتی اگر نخوای ازدواج کنی
اما در مورد دوستت
در مورد علت طلاق ایشون و نوع شخصیت ایشون چقدر میدونی؟
ایا ایشون میتونه همسر مناسبی برای شما باشه ؟
ایا مییتونه رابطه خودش رو با بچه ها و شوهر سابق شما تنظیم کنه؟
بنظر میرسه ایشون سراپا نیاز هستن، رابطه جنسی رضایتبخش، اپارتمان مناسب، یه مطب خوب و . . .
ایا مردی که تا این حد از نظر مالی به شما وابسته است میتونه تکیه گاه خوبی برای شما باشه میتونه شما رو از لحاظ عاطفی تامین کنه، حمایت کنه ؟
ایا موضوع بیشتر حول رابطه جنسی می گرده ؟(این بد نیست ولی اگر اینطوره باید با خودت روراست باشی تا بتونی بهتر تصمیم بگیری )
بنظر من رابطه شما با شوهر سابقت و این دوست جدیدت روابط کاملا سالمی نیست، تا حدی دچار ایراد هست
اینکه شوهر سابق شما یکبار شمارو ترک کرده و در حال حاضر ازدواج کرده اما هنوز هم مایل نیست شما رو در کنار شخص دیگه ایی ببینه، نشان از علاقه ایشون نیست بلکه قطعا خودخواهی فزاینده ایشون رو اشکار میکنه !
من گمان نمی کنم رابطه صمیمی شما با شوهر سابقت یا مثلا حضور ایشون در خونه شخصی شما به نفع شما و بچه ها باشه
شما از هم جدا شدین، مهم نیست توافقی و مسالمت امیز بوده یا نه، مهم اینه که مرز رابطه شما و ایشون باید همین حالا مشخص باشه تا اگر زمانی ازدواج کردی با همسر جدیدت در این مورد دچار مشکل نشی
رابطه شما با دوستت هم مناسب شما و شرایطت نیست
چرا خودت رو در رابطه ای قرار میدی که همیشه نگران افشا شدنش باشی؟
حق طبیعی و مسلم شما ازدواج مجدد هست، چرا این حق رو از خودت سلب میکنی ؟
خونه، ماشین، بچه ها و رابطه خوبی که با همسر سابقت داری یا هر مورد دیگه ای مهم تر از احقاق حق شما نیست
همسرسابقت به شما تعلق نداره، بچه ها هم خیلی زود بزرگ میشن، خونه و ماشین هم ارثیه پدرشون هست
شما کجا هستی ؟!
توی یه رابطه مبهم و پنهانی؟!
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
عزیز دلم ایشون فعلا زن رسمی و قانونی و دائمی میخواند
شما هم که نمیتونی زن رسمی و دائمیش بشی
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
چکاوک عزیز
همونطور که خودت هم اشاره کردی، شرایط حساسی داری و تصمیم گیری شما در این برهه زمانی شرایط اینده شما و بچه ها رو تعیین میکنه
به همین خاطر توصیه میکنم شما و دوستت حتما با یه مشاور صحبت کنین
اما اونچه که بنظرم میرسه رو می نویسم
شوهر سابق شما تصمیمات خودخواهانه ای میگیره و شما از همون ابتدا نباید در مقابل درخواستش در مورد بچه ها کوتاه میومدی
نباید حق ازدواج رو از خودت سلب میکردی، احتمالا تحت فشار بودی ولی این تصمیم درستی نبود
به خصوص اینکه در واقع مقصر اصلی جدایی شما خود ایشون بوده
با توجه به اینکه ایشون در حال حاضر تبعه ایران نیستن، بهتر هست با یه وکیل یا مشاور حقوقی در مورد اینده بچه ها بعد از ازدواجت صحبت کنی
در هر صورت این موضوع باید حل بشه حتی اگر نخوای ازدواج کنی
خاریشت عزیز: من موقع جدایی فقط به این فکر می کردم که بچه هام ازم دور نباشن.چون دخترم کوچیک بود و یسرم هم خیلی به من وابسته بود .هر چیزی رو یذیرفتم که بچه هامو از دست ندم.با وکیل صحبت کردم گفت که حق ازدواج از شما سلب نشده .شما می تونی هر زمان که می خوای ازدواج کنی ولی طبق توافق بچه ها رو یدرشون می تونه از شما بگیره مگر اینکه بچه ها خودشون نخوان که با توجه به رابطه عالی بچه ها با یدرشون امکانش دور از ذهن نیست.
اما در مورد دوستت
در مورد علت طلاق ایشون و نوع شخصیت ایشون چقدر میدونی؟
ایا ایشون میتونه همسر مناسبی برای شما باشه ؟
ایا مییتونه رابطه خودش رو با بچه ها و شوهر سابق شما تنظیم کنه؟
بنظر میرسه ایشون سراپا نیاز هستن، رابطه جنسی رضایتبخش، اپارتمان مناسب، یه مطب خوب و . . .
اینو کاملا می شناسم.آدم معقولیه خیلی عاطفی هست و توی محل کارش هم سابقه خوبی داره آدم قابل اعتمادیه ولی در مورد بچه ها چیزی نمیگه که نمی یذیره ولی از رفتارش معلومه خیلی هم تمایل نداره .ضمن اینکه صد در صد بچه ها اونو نه می یذیرن نه یدرشون اجازه میده و نه اون می تونه یدر باشه برای بچه های من اونم با حضور مستمر یدری که عاشقانه بچه هاشو دوست داره.
در مورد نیازها و توقعات ایشون این حرف شما مشکلیه که خودمم زیاد بش فکر می کنم .اون به من زیاد متکی شده .با اینکه از من بزرگ تره ولی همه جوره به من تکیه کرده و اگه من نباشم یشتش خالی میشه ..برعکس شده به جای اینکه اون تکیه گاه من باشه من تکیه گاه اون شدم.البته آدم خسیسی نیست و تا حالا نشده جایی بزاره من دست تو کیفم کنم ولی وسعش اصلا در حد زندگی ما نیست ..با همه اینها ایناش برای من اصلا مهم نیست.همین که روی یای خودش بوده از بچگی و خود ساخته هست برای من کافیه...اون از من توقعی نداره من هر کاری کردم خودم براش کردم..
ایا مردی که تا این حد از نظر مالی به شما وابسته است میتونه تکیه گاه خوبی برای شما باشه میتونه شما رو از لحاظ عاطفی تامین کنه، حمایت کنه ؟
ایا موضوع بیشتر حول رابطه جنسی می گرده ؟(این بد نیست ولی اگر اینطوره باید با خودت روراست باشی تا بتونی بهتر تصمیم بگیری )
شاید مساله برای من به این صورت باشه برای اون نه ...نمی دونم اینم سوالیه...
بنظر من رابطه شما با شوهر سابقت و این دوست جدیدت روابط کاملا سالمی نیست، تا حدی دچار ایراد هست
اینکه شوهر سابق شما یکبار شمارو ترک کرده و در حال حاضر ازدواج کرده اما هنوز هم مایل نیست شما رو در کنار شخص دیگه ایی ببینه، نشان از علاقه ایشون نیست بلکه قطعا خودخواهی فزاینده ایشون رو اشکار میکنه !
من گمان نمی کنم رابطه صمیمی شما با شوهر سابقت یا مثلا حضور ایشون در خونه شخصی شما به نفع شما و بچه ها باشه
شما از هم جدا شدین، مهم نیست توافقی و مسالمت امیز بوده یا نه، مهم اینه که مرز رابطه شما و ایشون باید همین حالا مشخص باشه تا اگر زمانی ازدواج کردی با همسر جدیدت در این مورد دچار مشکل نشی
خاریشت عزیز من خودم می دونم شوهرم خودخواهه .اون به واسطه توان مالیش و قدرت مردونگیش داره خودخواهانه برخورد میکنه اینو خودمم می دونم ولی همینکه به بچه هام اینقدر می رسه و نیازهاشونو به یدر به این خوبی برآورده می کنه با اینکه خودش زندگیش مستقل هست برای من کافیه.باور می کنید همینکه تا الان بچه دار نشده و بچه هام باش شادن برام کافیه .من همه دنیا رو بخاطر بچه هام می خوام.هر چیزی که اونا رو شاد می کنه من می یذیرم.ضمن اینکه مگه من می تونم بهش بگم توی خونه خودت نیا ؟؟؟ کجا بره ؟؟ بگم بروهتل؟؟
رابطه شما با دوستت هم مناسب شما و شرایطت نیست
چرا خودت رو در رابطه ای قرار میدی که همیشه نگران افشا شدنش باشی؟
حق طبیعی و مسلم شما ازدواج مجدد هست، چرا این حق رو از خودت سلب میکنی ؟
خونه، ماشین، بچه ها و رابطه خوبی که با همسر سابقت داری یا هر مورد دیگه ای مهم تر از احقاق حق شما نیست
همسرسابقت به شما تعلق نداره، بچه ها هم خیلی زود بزرگ میشن، خونه و ماشین هم ارثیه پدرشون هست
شما کجا هستی ؟!
توی یه رابطه مبهم و پنهانی؟!
اینا رو می دونم ولی چه کاری ازم بر میاد.دستم بسته هست ..با توجه به موقعیتم مجبورم بیذیرم.
نادیای عزیز من می دونم اون زن زندگی می خواد..می تونه بره من که شرایط رو بهش گفتم .نه اینکه بمونه و بهم فشار بیاره ..
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
ضمن تایید همه صحبتها
این یه پیشنهاده و من اگه خودم بودم حتما انجامش میدادم(شما باتشخیص خودتون)
به آقایی که الان صیغه ایشونید بگید من موافقم,البته باید اموالمون تحویل همسر قبلی بدم به این دلیل و این دلیل و کلا بهش میفهموندم میتونم عقد دایم کنم اما تمام مسایل مادی از بین میره و بچه ها و دیگه شمایید و حمایت ایشون
اینجور میفهمید چند مرده حلاجه البته کاملا جدی باشید
به نظر من ایشون شمارو برای شرایطتون میخواد
در ضمن این یه زاه حل موقته
طبق گفته دوستانروش زندگیتونو عوض کنید
در ضمن من فکر نمیکنم همسرتون بچه ها رو ازتون بگیره
چون بعیده همسرش موافقت کنه
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
نظر شخصی من
این فقط یک نظر هست و میتونه صحیح نباشه
شما با عقد دائم شدن با این آقا، خیلی از چیزهاییکه الان ازشون راضی و خوشحال هستید رو از دست میدید
لازم نیست دوباره تکرار شه که چه چیزهایی رو از دست میدید
و اما چیزی که بدست میارید
ازدواجی با آقایی که بهش اعتماد 100% ندارید و همیشه دچار شک و استرس هستید که آیا درست اقدام کردید و یا خیر
ضمن اینکه غم چیزهاییکه از دست دادین رو برای همیشه باید بخورید
ببخشید نوشتم کمی خشن بود
ولی شاید لازم بود تا آخر ماجرا رو همین اول ببینید
البته شایدم اینجوری نشه و داشتان مثل فیلم سینماییها خوب تموم شه
ولی اینم یه صورت ماجرا میتونه باشه
یاحق
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
چکاوک عزیزم
همدردی من رو بابت شرایط پیچیدت بپذیر.
من نمیدونستم چه شرایطی داری. همسر سابقت مرد بسیار خودخواهیه که عملا حق ازدواج تو رو سلب کرده چون
میدونه نمیتونی از بچه هات دل بکنی و چه کسی برای بچه ها دلسوز تر از مادرشون. البته همیشه راه حلی هست.
بررسی کن ببین میتونه از کشور خارجشون کنه؟ چون حق حضانت فرزندان با هرکس هم که باشه طرف مقابل حق
نداره فرزندان رو از دسترس اون شخص خارج کنه!
با توصیفاتی که گفتی همسر صیغه ایت رو محک بزن و بگو که تمام حمایت های مالیت و فرزندانت رو از دست خواهی داد
اگر به عقد دائمش در بیای! ببین چه عکس العملی داره.
به نظر میاد بهتر باشه موضعت رو مشخص کنی باهاش.
راستی امکانش نیست با همسر سابقت سر ازدواج تو به تفاهم برسین؟
بهر حال اون باید بفهمه حق نداره با خودخواهی حق زندگی و ازدواج و عشق رو از تو بگیره!
:72:
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
یلدای عزیز در جواب سوالتون باید بگم که دوستم با تحویل اموال هیچ مشکلی نداره.همین ها رو هم که تحویل بدم خدا رو صد هزار مرتبه شکر که بازهم نیازی ندارم .از خودم همه چیز دارم ..کار خوبی دارم و خانواده خوبی که همشون مثل کوه یشتم هستن..منطقی تر از این حرفهاست که این موضوع براش مهم باشه .خیلی منطقی و مهربان هست.
در مورد بچه ها عزیزم نیازی نیست که من بخوام اصلا موقعیتی ییش بیارم که بخوام امتحان کنم ببینم شوهرم بچه ها رو می گیره یا نه و یا زنش بچه ها رو می یذیره یا نه..ابداااااااااااا اجازه نمی دم کار به اونجاها بکشه ..هیچوقت همچین استرسی رو به بچه هام انتقال نمی دم .
من حاضرم خودم بمیرم ولی بچه ها ذره ای احساس نگرانی نکنن....مثل این چند سال که ذره ای نذاشتم احساس کمبود بکنن.
نادیا جان صحبتت اصلا تند نیست عزیزم .نظر خودمم همینه .......
بهار عزیز :
بله یرسیدم اون می تونه بچه ها رو هر جا که می خواد ببره .چه من راضی باشم چه نباشم...
همسر صیغه ایم با مساله مالی مشکلی نداره .در مورد بچه ها نمی گه نمی تونم ولی میگه بسیارش به زمان براشون عادی میشه .ولی همیشه میگه در مورد مخارج بچه ها روی من حساب نکن چون وضع مالیم یاسخ گوی سطح توقعات بچه های تو نیست...راست میگه من خودمم اینو می دونم .ضمنا اگه بابشون بفهمه من حتی همچین فکری به سرم زده منو آتیش می زنه بچه هاشو می بره ..اخلاقشو می دونم.
در مورد حرف زدن برای ازدواج من هیچوقت با شوهر سابقم در اینمورد صحبت نمی کنم چون مشکوک میشه و نگرانش می کنم ولی یکی دو بار خودش سر بحثو باز کرده و میگه تو اگه خواستی ازدواج کنی من مانعت نمی شم ولی از من نخواه قبول کنم یه مرد لندهور بیاد بالا سر بچه های من....این اصطلاح شوهرمه ببخشید.
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
خیلی جالبه شما از همسرتون جدا شدید اما
هنوزهم در امور فرزندداری تان دخالت میکنید . باهاش مشورت میکنید تعیدش میکنید
مهربان است .
واقعا جالبه پس با این همه مثبت چرا جدا شدین .
خواهر من شما جدا شدید قانونن و اختیار تربیت فرزندان را قانون به شما واگذار کرده
نباید چنین اجازه ای را بدهید که همسر سابقتون در زندگی شما دخالت کنید
حلا شما با هرکسی که بخواهید ازدواج کنید بقولی اگر احساس کند که همسر جدید شما
باعث نگرانی فرزندانش شود . به خود این اجازه را میدهد در زندگی مشترک شما مداخله کند
وبراتون مشکلاتی به وجود میآورد .
چرا حضانت فرزندان رو به پدرش واگذار نکردید که در هفته میتوانید بروید فرزندتان راببینید یا هفته ای پیش شما باشد .
الان میگید به هیچ عنوان فرزندانم را از خود جدا نمیکنم. خوب نکن حداقل مستقل باش اجاز نده که همسر سابقتون
با داشتن همسر در زندگی یا تصمیمات شما مداخله کند .
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
یدر بزرگ عزیز:
شوهر سابق من در تربیت بچه ها مداخله نمی کنه .در امور خانه و منزل ما هم همینطور .کلا زندگی و تربیت بچه ها رو سیرده به من .چون اصلا خودش اینجا نیست و فرصتی نداره .همه کاره خودم هستم.حتی اختیار دارایی هاش توی ایران هم دست منه .به هر کسی بخوام اجاره بدم و یا تعویض کنم اون کاری به اینکارا نداره .البته منو قبول داره و بهم اعتماد مطلق داره..و طبیعی هست که خودش هم دورادور نظارت می کنه..
من این کارهای اونو مداخله نمی بینم.به نظر من اون داره محبت خودشو به ما اینجوری نشون میده.می تونست الان بره دنبال زندگی خودش بچه داشته باشه عشقشو بکنه سراغیم از ما نگیره..یه سال اینکارو بعد از طلاق ما کرد خیلی روی من و زندگی و بچه ها تاثیر بد داشت.
اون به تنها چیزی که حساسیت داره اینه که من بخوام با کسی ازدواج کنم .اونم نه بخاطر شخص من بلکه بخاطر بچه ها.نمی گه هم که ازدواج نکن.شاید از خداشم باشه من ازدواج کنم .چون به موندن بچه ها توی ایران عقیده نداره و هی غر می زنه که تو جلوی ییشرفت بچه ها رو گرفتی.چند باریم شده از زبونش در رفته و گفته که من منتظرم بچه ها برسن به سن دانشگاه از ایران می برمشون ..حالا اگه این وسط منم ازدواج کنم بیشتر بهانه دستش میاد.
اینهمه کارهایی هم که برای ما می کنه به نظر شخصی من دلیلش اینه که می خواد گذشته و کمبودش رو جبران کنه .می خواد بگه من هر چی باشم و هر جا باشم شما رو فراموش نکردم..
حضانت بچه ها رو نمی تونم به یدرشون بدم چون می بردشون از ایران و منم دیگه بشون دسترسی ندارم در ثانی من به بچه هام وابسته ام اونام به من همینطور...
الان بچه های من تو هر سن و کلاسی که هستن تا حالا اجازه ندادن من براشون سرویس مدرسه بگیرم..اینهمه سال خودم عین خدمتکار در اختیارشون بودم.هنوز کوچیکن خیلی زوده بخوان از من جدا شن .بزرگ بشن من حرفی ندارم برن هر جا که خودشون دوست دارن..
من کلمه مهربان رو در مورد اون نگفتم در مورد دوستم گفتم.اون با تحویل اموال مشکلی نداره.اصلا خودشو قاطی این مسایل نمی کنه..
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
سلام
میشه رنج سنی فرزندانتون رو بگین؟
طبق قانون وقتی که فرزندان به سن خاصی برسند انتخاب زندگی کردن با پدر یا مادر بعهده خودشون هست.
آیا نگرانی شما در این زمینه بخاطر این هست که اگر حق انتخاب به فرزندانتون داده بشه ممکنه پدرشون رو انتخاب کنند؟
یا نگران قدرت پدرشون در تغییر تصمیم اونها هستین؟
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
صبا جان دخترم هشت سالشه و یسرم 13 سال.
من نگران هیچکدوم نیستم .بچه هام اگه قرار باشه انتخاب کنن مطمینم منو انتخاب می کنن.یدرشونم اگه بخواد نظرشونو عوض کنه من مشکلی ندارم.تنها نگرانیم اینه که این مساله یه طوفانی به یا کنه و زندگی بچه ها دگرگون بشه .تا بیان به ثبات برسن چند سال طول می کشه .من از اون طوفانه می ترسم .این ارامش رو نمی خوام به هیچ قیمتی از دست بدم .بچه ها اگه بدونن من کسی رو دوست دارم دیوونه میشن .هنوز دخترم ییش من می خوابه و بعضی وقتا نصف شب یسرمم میاد یایین تخت ما...
من یه بار دخترم رو بردم ییش دوستم برای مشکل یزشکی با اینکه ما سعی کردیم خیلی رسمی برخورد کنیم ولی دخترم بعد اینکه اومدیم بیرون بم گفت من این دکترو دوست ندارم.گفتم چرا .گفت چون هر بار تو رو نگاه می کرد لبخند می زد!!
دیگه شما تا تهشو بخونین..من می خوام با دوستم همین جوری که این چند سال بودیم باشم .ولی اون نمی یذیره ..جدا هم نمیشه..خودمم عاشقشم .به خودم که نمی تونم دروغ بگم..
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
ممنون که جواب سوالامو دادین
چکاوک عزیز شما و همسر سابقتون تو یه چیز مشترک هستین البته این حق طبیعی هر انسانی هست که بخواد در کنار کانون گرم خانوادش و همسر و فرزندانش باشه و نیازهاشو از طریق اونا تامین کنه.
هر دوی شما می خواین شرایط رو به همین شکل حفظ کنید.
همسر سابقتون بهترین مادر رو برای بچه ها می خواد و شما هم بهترین شرایط مالی و ...
پدر فرزندانتون تونستند با قدرت مالی و تحکم و شرایط خاصی که قوانین بهشون میده به هدفشون برسند.
اما اینکه شما بخواین عشقتون رو تو آب نمک نگه دارید تا فرزندانتون بزرگ بشن (یعنی حداقل 10 سال دیگه ) دور از انصافه
اون آقا هم به اندازه شما حق داره که خانواده و فرزند و... داشته باشه
شما صراحتا اعلام کردین که نمی خواین آرامش فعلیتون رو از دست بدین یعنی شرایط عقد دائم رو ندارین. این قاطعیت در تصمیم گیریتون رو به ایشون هم اعلام کنید.
امیدوارم جسارت نشه اما به هر دلیلی حتی عشق محروم کردن این آقا از یه زندگی معمولی (چیزی که شما در حال حاضر دارین - شما مادر هستین و عملا یه خانواده دارین خانواده ای که تا همیشه و هر جای دنیا خانواده شما می مونند) خودخواهیه.
پیشنهاد من اینه که به دنبال راهکار برای قطع ارتباط با ایشون باشید (حداقل بخاطر اون عشقی که به ایشون دارین)
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
صبای عزیز
من از شوهر سابقم توقع مالی ندارم چون نیاز ندارم اون خودش اصرار داره که بچه هاش باید توی رفاه کامل بزرگ بشن ..من اگه خودم باشم با هر شرایطی کنار میام چون به زندگی دنیا دلبستگی ندارم .
یکشنبه رو ما با هم بودیم .ناهار رو رفتیم بیرون و عصرم خونه اون بودیم .
من بازم سر بحث رو باز کردم و براش شرایطمو دقیقا بررسی کردم و باز هم جدا بهش گفتم که شرایط ازدواج رسمی ندارم .گفتم اگه می خواد بره و یا با کسی باشه من بهش حق میدم ..اینا رو بهش می گفتم صدام می لرزید و اشکم بی دلیل جاری بود.اصلا نمی تونستم خودمو کنترل کنم .ولی بش گفتم.
اونم عصبانی شد .گفت من نمی دونم تو چه اصراری داری هی این بحث رو ییش بکشی ..اگه از من بدت میاد راه های دیگه ای هم هست .اگه می خوای جدا بشی بهتره جور دیگه بهانه بیاری...
دلم می شکنه اون حرف منو نمی فهمه .با این حرفاش بدتر آتیشم می زنه.
گفت که فکراشو می کنه و بهم میگه..
از این نگرانم که نکنه بخواد بره و بخاطر وابستگی مالی نتونه و توی شرایط خاص و رودر وایسی گیر کرده باشه ..
ای لعنت به این یول که همه چیزو خراب می کنه....
خدا کنه زودتر تصمیمشو بگیره و تکلیفو روشن کنه.اگه می خواد بره دیگه نمی خوام باش هیچ تماسی داشته باشم .رومم نمی شه بهش بگم خونه رو یا مطبو خالی کن..بحث مالیش نیست .نمی خوام دیگه در آینده مجبور شم باش برخورد داشته باشم.
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
سلام نگفتید بچه ها چند ساله اند البته عزیزم من مشاور نیستم ولی به نظر خودم شماهم حق دارین زندگی کنین شوهر قبلتون رفته پی زندگی خودش و از شما هم قول گرفته که هیچ وقت ازدواج نکنین یعنی شما را مادام العمر برای پرستاری بچه هاش انتخاب کرده و از احساس شما نسبت به بچه ها سو استفاده کرده و این به نظر من صحیح نیست یعنی عادلانه نیست از طرفی همسر فعلی شما هم حق داره با ایشان صحبت کنیدو مشکلاتتان را بررسی کنیدوبهتر است که از یک مشاور حقوقی هم کمک بگیرید اگر بچه ها در سن مناسبی هستند با انها هم صحبت کنید و بهشان بگید که چقدر دوستشون دارید و اینده شون براتون مهمه و پدر شون از همین سو استفاده میکنه ولی شما هنوز جوانید بچه ها هم اینو باید درک کنند مطمئن باشید بعده ده سال که بچه ها بزرگ شدند و رفتند پی زندگی شون میرن دنبال باباشون و ایشون از شما عزیز ترن و می گن که تو پول ما رو می خواستی و حتما خواستگاری نداشتی که موندی.
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
واحد عزیز قبلا گفتم دخترم هشت سالشه و یسرم 13 .شوهر سابقم از من قول نگرفته که من ازدواج نکنم .اون ظاهرا میگه هر وقت دلت خواست ازدواج کن ولی من می دونم که این حرف دلش نیست .اون اگه از دستش میومد منم می خواست زنش باشم ..از احساسی که به من نشون میده کاملا مشخصه که خیلی دلش می خواد من برگردم ولی اون زندگیشم داشته باشه .اونورو خیلی دوست داره ازش معلومه ..راضیه از اونور.اصلا اونور رو از دست نمی ده .دیگه مادر منم به این ییری اینو فهمیده..
من این چیزی که شما میگین در توانم نیست ..شاید بزدلم و یا هر چیزی دیگه .می دونم من الان یرستار بچه هاشم اما من عاشق این یرستاریم ..این دو تا بچه ای که بچه ما شدن گناه که نکردن .من تا این دو تا نخوان ازم همچین کاری نمی کنم..هر چی هم دوست دارن فکر کنن .من می دونم با خدای خودم که چیکار کردم اونام یه روز می فهمن انشالله..:72:
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
به نظرم اگر این آقا و شما هر دو از شرایط حاضر راضی هستید (طبق گفته خودتون) ، به ایشون اجازه بدید که به اندازه سهمش تصمیم بگیره و تحت فشار قرارش ندید.
.
راستی چرا اونچه خرج این آقا کردید رو خرج بچه های خودتون نمی کنید تا نیازمالیتون به همسر سابقتون کم بشه؟ یک توصیه خواهرانه. کمی بیشتر در مورد تربیت بچه هاتون دقت کنید. اینطور نباشه که شما و همسر سابقتون به خاطر شرایط جدایی اونقدر شرایط مالی رو برای بچه ها ایده ال کنید که بعدا براشون مشکل درست بشه و از نظر تربیتی مشکل پیدا کنند.
آرزو می کنم شما و عزیزانت همیشه شاد و سر بلند باشید.
-
RE: اصرار دوستم برای عقد دایم
چکاوک عزیز
از اینکه این همه آرامش فرزندانت برایت مهم هست و گرمی کانون خانواده و احساس رضایت از زندگی ، تحسینت می کنم :104:
شما برخلاف آنچه نشان می دهی اصلاً نه در دوراهی هستی نه در چند راهی . شما نیاز به مشاوره برای تصمیم گیری هم ندارید بلکه کاملاً می توانی تشخیص دهی که بهترین تصمیم چی هست . و تقریباً در حرفهایت نشان داده ای که می دانی چه می خواهی و همان را هم انجام می دهی . اما موضع و مشکل اصلی شما احساسی بودن و وابستگی شمسات .
شما در مورد جدایی از همسرت احساسی عمل کردی و در مورد ارتباطت با این اقا نیز احساسی هستی و وابستگی داری .
با توصیفهایی که از همسرسابقت داشتی و حتی اینکه وقتی ایران میاد منزل می آید و با بچه ها و شما به خوبی رفتار می کند واین همه اعتماد دارد که اموالش را به نام شما زده و .... می توانستی در ازدواج ایشان باقی بمانی و .... کانون خانواده را به مخاطره کنونی نکشانی ...... به نظر میرسه حس طرد شدگی یا هر حسی که در هر صورت از احساسات شما سرچشمه گرفته نه منطق شما موجب این جدایی شده .
حتی در شرایط فعلی آیا اگر ازدواج موقتت با همان همسر سابقت می بود بهتر نبود؟ اگر چه به نظر من منطقی همان بوده که در ازدواج ایشان باقی می ماندی .
محدودیتهای همسر سابقت برای شما در خصوص ازدواج و رفتارهای دیگرش نشان از این دارد که امید داشته که شما بعد از مدتی دوباره حاضر شوی به عقد وی در آیی .
بد نیست از این بعد هم به موضوع نگاه کنی . اگر چنین تصمیم گرفتی آن آقا راحت تر از زندگی شما خارج می شود .
لینک زیر برای تصمیم گیری نهایی می تواند کمک خوبی برای شما باشد :
http://www.hamdardi.net/thread-10711.html
.
-
RE: اصرار همسر موقتم برای عقد دایم ....
دلجوی عزیز
من از این شرایط راضی هستم ولی اون نیست ..هر چند وقت یه بار یه چیزی ییش میاد باز قاطی می کنه..چند روز ییش شب اس ام اس داد که من الان بت نیاز دارم..بش زنگ زدم میگه من الان دلم گرفته به تو نیاز دارم تو بغلم باشی اگه شده یه ساعتم تونستی بیا یه مشکلی براش ییش اومده بود...ساعت 11 شب بود آخه من اون وقت شب چطوری دو تا بچه رو ول کنم تو این خونه ویلایی بی امنیت برم اونجا! اومدم تو حیاط بش زنگ زدم گفتم من این وقت نمی تونم بیام...حالا تازه ما صبح از 7 تا 9 هم با هم بودیم ..خیلی هم خوب و خوش از هم جدا شدیم.کلی توضیح دادم آخرش باز همون داستان شد یه دلیل قهر و دعوا...هر بار این بحثا هر دومونو میریزه به هم..
عزیزم در مورد مسایل مالی اصلا من و شوهرم من و تو نداریم ..اون خودش می خواد خرج بچه ها رو بده و براشون کم نذاره .من چه باشم و چه نباشم فرقی براش نداره .در واقع اینطوری بگم بهتره اون طوری برای ما شرایط رو فراهم کرده که به خودشم نیاز نداریم ..اختیار همه چیزش دست منه .وابستگی ما بهش اصلا مالی نیست ..عاطفیه .بچه هام عاشق یدرشون هستن مخصوصا دخترم روزی نیست باش کلی زنگ نزنه صحبت نکنه.من اگه شوهرم نباشه خودم از یس همه هزینه هامون بر میام .حالا شاید نتونیم مثل الان اینقدر ریخت و یاش کنیم ولی می دونم کم نمیارم .
من هر کاری برای همسر الانم کردم کاری بوده که هیچ تاثیری روی ما نداشته .مثلا اجاره یه آیارتمان دو خوابه چه کمکی توی زندگی ماست!؟؟ هیچچچی واقعا هیچی.یا مطب که من براش اجاره کردم یول جزیی حسابم بود.خدا رو شکر اصلا به این چیزا نیازی نداریم..اون زمان که ایشون از کانادا برگشت تازه از زنش جدا شده بود و زنش تقریبا چیزی براش نذاشته بود.حتی یول نداشت مطب یا خونه اجاره کنه .الان مشکلی نداره این 4 سال با کمک من مشکلاتش حل شد و خودشو جمع و جور کرد.
فرشته مهربان عزیز.ممنونم که به من دلگرمی میدین :72:.در مورد جدایی از شوهرم من خیلی فکر کردم .از شوهرم بارها خواستم اون خانم رو کنار بذاره ولی نتونست .در نهایت با صراحت بم گفت که باش ازدواج کرده .هر سال بخاطر اون دختر چندین بار میرفت اون کشور .شرحش طولانیه ..مشکل من اینه که شوهرم از اون خانم دل نمی کنه .هنوز هم که هنوزه دوستش داره .هر بار باش بحث می کردم می گفت من مردم و مردا می تونن همزمان دو تا زنو با هم دوست داشته باشن و اینا با هم تداخل ندارن ..حتی یادمه می گفت من هر دوی شما رو به یه اندازه دوست دارم انگار تو مادرمی اون یدرم ! مگه آدم یدرشو دوست داره دیگه نباید مادرشو دوست داشته باشه!؟؟؟
الان هم نظرش همینه .دوست داره من برگردم ولی اونم باشه .اصلا نمی ذاره ذره ای در مورد اون صحبت کنم .تا سر صحبت باز شه میگه ادامه نده .اون قضیه روشنه و حل شده...
برای همین قیدشو زدم .یه زمانی خیلی این موضوع زجرم می داد ولی الان باش کنار اومدم ..اگه اونو می ذاشت کنار کی از یدر بچه هام بهتر بود.
یه مساله دیگه هم الان اضافه شده .اونم اینه که من طعم ارتباط به این زیبایی رو چشیدم ..این رابطه اصلا اون نیست.بعد از چهار سال من هنوز بال بال می زنم با این آقا باشم ..تمام وجودمون با هم یکی میشه وقتی با همیم .چطوری با این اوصاف برگردم به مردی که شب هاش تو بغل یه زن روس می گذره ....نمی تونم .الان دیگه تصورشم برام زجر آوره.یعنی شما فکر می کنی این حس عوض میشه اگه این آقا رو بذارم کنار؟؟؟ من بعید می دونم.
-
RE: اصرار همسر موقتم برای عقد دایم ....
با سلام و احترام
مشکل شما به خاطر تعارض هایی هست که برای خودتون درست کرده اید. یه جوری همه چیز را با هم می خواهید.
هم می خواهید بچه ها را داشته باشید
هم می خواهید بچه ها تنش نداشته باشند
هم می خواهید بچه ها پشتیبانی شوهر سابقتان را داشته باشند
هم دوست دارید که شوهر سابقتون غیر از شما را به همسری نخواهد
هم دوست دارید مسائل عاطفی و ... خود را با این آقا داشته باشید.
هم می خواهید همه مسائل مخفی بماند و آبرو ریزی نشود و خانواده ات هم پشت سرت باشند.
هم می خواهید بچه ها متوجه این رابطه نشوند.
و اکنون همه فشارهای شما از این همه خواستن هست. این خواستن ها شاید به اسم بچه ها و آرامششان باشد ، لیکن منشاء اش دل شماست. دل شما می خواهد که بچه ها دچار تنش نشود، همانطور که دل شما این آقا را می خواهد و ....، و این خواستن هایی که گاهی بسیار در تعارض با هم هستند.
نمونه ای از این خواستن های متعارض را در دو جمله ذیل توجه فرمایید:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط چکاوک
عزیزم در مورد مسایل مالی اصلا من و شوهرم من و تو نداریم .. .
فرشته مهربان عزیز.ممنونم که به من دلگرمی میدین :72:.در مورد جدایی از شوهرم من خیلی فکر کردم .از شوهرم بارها خواستم اون خانم رو کنار بذاره ولی نتونست .
الان هم نظرش همینه .دوست داره من برگردم ولی اونم باشه ......
اگه اونو می ذاشت کنار کی از یدر بچه هام بهتر بود......
نقل قول:
نوشته اصلی توسط چکاوک
یه مساله دیگه هم الان اضافه شده .اونم اینه که من طعم ارتباط به این زیبایی رو چشیدم ..این رابطه اصلا اون نیست.بعد از چهار سال من هنوز بال بال می زنم با این آقا باشم ..تمام وجودمون با هم یکی میشه وقتی با همیم .چطوری با این اوصاف برگردم ........
یعنی شما فکر می کنی این حس عوض میشه اگه این آقا رو بذارم کنار؟؟؟ من بعید می دونم........
چه باید کرد؟
توجه کنید. اینکه ما خواستن های مختلف داشته باشیم طبیعی هست.
همه ما خواسته های مختلفی داریم.
اما این را هم باید بدانیم هر خواسته ای هزینه ای دارد. و گاهی برای پرداخت هزینه یک خواسته امان باید خود خواسته دیگرمان را کنار بگذاریم.
اینکه همزمان بخواهیم همه آنها را داشته باشیم برای ما ناسازگاری شناختی ایجاد می کند. و این منشاء تعارض و نا آرامی ما می شود.
خواستن طبیعی هست.
اما این را باید بدانیم در دنیا نمی توانیم همه چیز را آنطور که دلمان می خواهد همه را با هم داشته باشیم. بعضی چیزها تلاش می خواهد. لیکن بعضی چیزها هزینه سنگین می خواهد و بعضی خواسته ها هم با هم در تضاد هستند. باید الویت بندی کرد و گاهی از بعضی این خواسته ها گذشت.(به مقاله : آرامش و نحوه مواجهه افراد با مسائل و مشکلات زندگي ، مراجعه کنید.)
- اگر همسر سابقتان را بخواهید باید از تک همسر بودن بگذرید
-اگر این آقا را موقت بخواهید باید از آرامش روانی خودتون و آن آقا بگذرید(و حتی تنش هایی که خواه ناخواه با فاش شدن رابطه شما پیش می آید.)
- اگر بخواهید با این آقا دائمی ازدواج کنید باید از یکسری امکانات بگذرید و هم از اینکه به هر حال تنش جدیدی برای بچه ها خواهد بود.
اطلاعات بیشتر در مورد ناسازگاری های شناختی می توانید از لینکهای ذیل مطالعه بفرمایید.
ناسازگاری های شناختی و تعارض های ما
راهکار فائق آمدن بر ناسازگاری های شناختی
بعد از اینکه این ناسازگاری ها پیش بیاید ، شما برای حلش ناگزیر به انتخاب هستید. انتخاب برای شما خواهد بود و مسئولیت های آن هم به عهده شما.
در ذیل مقالاتی در مورد مقوله انتخاب مطالعه بفرمایید.
انتخاب و آرامش انسان (1)
هزینه های انتخاب؛ انتخاب و آرامش(2)
مسئولیت انتخاب و آرامش انسان(3)
گریز از انتخاب و آرامش انسان(4)
-
RE: اصرار همسر موقتم برای عقد دایم ....
مدیر همدردی گرامی ممنون از اینکه به صراحت بام صحبت کردین .همه تلاشم رو می کنم که یک مسیر رو انتخاب کنم.و مسلما این مسیر بچه ها و آرامش زندگی آنها خواهد بود .بعید نیست اگر کسی مرا متهم به یرستار بودن بکند .من بار سنگین بزرگی را بر شانه هایم احساس می کنم .با شناختی که از خودم دارم می دانم که خوشی من در خوشی بچه هاست و هیچ لذتی برایم بالاتر از این نیست که مسوولیتم را در قبالشان به یایان برسانم . و همینطور هیچ چیزی مرا بدون انها شاد نمی کند.اگر خدا بخواهد خودش مرا یاری می کند و مشکلاتم را تسهیل...
نمی دانم باید چکار کنم و اصلا از کجا باید شروع کنم .چطوری دوام بیاورم ..چطور اینهمه عشق و علاقه خالص را از ذهن و جسمم دور کنم .اصلا توانش را دارم که باز دورادور شاهد خوشبختی دیگران باشم یا نه...
از شما بازهم سیاسگزارم ..:72:
-
RE: اصرار همسر موقتم برای عقد دایم ....
چکاوک عزیز ، میدونم شرایط سختی هست ولی با توجه به شرایط زندگیتون به نظرم بهتره که اول یواش یواش بچه هات رو در جریان بگذاری ، و مسلما این کار نیاز به این داره که شما با یک مشاور خیلی خوب در تماس باشید و ازشون راهنمایی بخواهید .
کم کم باید به بچه ها بگویید که چه شرایط سختی دارید ... پدرشان از شما دور هست ، شما بارها و بارها توی زندگی به وجود یک مرد که پشت و پناه شما در شرایط سخت زندگی باشه نیاز داشتید ، ولی پدرشان اونجا برای خودشان ازدواج کردند و ...
از بچه هاتون بخواهید که شما رو راهنمایی کنند و به شما کمک کنند که باید چه کار کنید .
البته خیلی سخته ، چون بچه هاتون خیلی کم سن و سال هستند ، اگر یکم سنشون بیشتر بود شاید بهتر میشد و بهتر شما رو درک میکردند ، چون فرزندانتون هم تا چند سال دیگه هر کدوم میروند دور زندگی خودشون و مشغلات خودشون رو دارند ، ولی شما که نمیتونید همیشه در کنار بچه هاتون باشید .
-
RE: اصرار همسر موقتم برای عقد دایم ....
تمنای عزیز ببخشید دیر جواب دادم .من این روزا خیلی گرفتارم واقعا وقت کم میارم .
عزیزم مساله فقط بچه ها نیستن .من یه مادر ییر دارم 70 سالشه .دو تا خواهرم بیرون از ایرانن .و برادرم تو این شهر نیست .مادرم بیماری قند حاد داره .هر روز نیاز به مراقبت ویژه داره .از یارسال که یدرم فوت کرد مادرم با ما زندگی می کنه .بخاطر شرایطش یرستاری ازش سخته .از اون طرف هم مادر شوهر سابقم آلزایمر داره .اونم در هفته چند روزش خونه ماست .به بقیه عروساش که جدا هم نشدن امید نداره ولی منو عین دخترش دوست داره ..بخاطر آلزایمرش هیچوقت یادش نمی مونه که ما از هم جدا شدیم .:311:
کلا من یرستار چندین نفرم .گاهی واقعا خسته و مریض میشم .واقعا احتیاج به کمک کسی توی زندگیم دارم .تصور کنید برگردم به شوهر سابقم چه کمکی به این شرایط کنونی من میشه ..بازم اون در ماه 20 روزش ییش اون زنشه .گاهی هم دو ماه یه بار ...بازم من تنهام با کار خونه و بیرون و .....اگه همسر الانم نبود اصلا یادم میرفت که زنم.
تمنای عزیز بچه ها این مرد رو نمی یذیرن .من شرایط و روحیه بچه های خودم رو می دونم .نه اونا این مرد رو می یذیرن و نه مطمین هستم این مرد تحمل 2 تا بچه بابایی رو داشته باشه ...یه زن با اینهمه دردسر ...
بچه های من اینقدر باباشون روشون کار کرده که اگه من کوچکترین کاری بکنم حساس میشن ...مثلا همین چند روز ییش حال مامانم بد شد .اومدم سریع بیام خونه توی راه اینقدر به فکر این مشکلات تو در تو بودم که تصادف کردم یسرمم بام بود ..اون طرفم یه مرد بی شخصیت و بی چاک و دهن بود که چشمشم به یه خانم افتاده بود حسابی جو گیر شده بود و لات بازی درآورد ..برگشتم خونه یه دفعه زدم زیر گریه .کلی سر نماز اشک ریختم .همون فاصله یسرم زنگ زده بود به باباش که مامان یه ساعته داره گریه می کنه ....
شوهر سابقم زنگ زده میگه چت شده تصادف که گریه نداره .ماشین منه فدای سرت ..گفتم بابا بخاطر ماشین گریه نکردم اون مرده اینطوری کرد حالم بد شد ..بخاطر مامانم حالم بده ..میگه اینا بهانه ست .کسیکه تو یه رابطه عاشقانه باشه اینجوری گریه می کنه!!! اینا رو جلوی یسرم گفت ....
تلفن که تموم شد یسرم فهمید از دستش ناراحتم که زنگ زده با باباش بدون اینکه من کلامی بگم اومد تو بغلم کلی عذر خواهی کرد ..من اونجوری گریه می کردم بچه ترسیده بود.
خلاصه اش این بود که بگم همینجوریش روی لبه تیغ دارم راه می رم چه برسه به اینکه بخوام نیمچه تکونی هم بخورم ..
ببخشید طولانی شد .