-
مرد رفیق باز
تورو خدا کمکم کنید دیگه خسته شدم.
قبل از به روز رسانی سایت این سوال و پرسیده بودم ولی حالا میبینم که پریده.
دیگه خسته شدم کم آوردم.
شوهر من خیلی رفیق بازه البته اکثرا رفیق هاش متاهل هستند و اهل خلافی نیستن چون ما باهاشون ارتباط خانوادگی هم داریم. ولی شوهر من و دوست هاش دیگه شور هر چیزی رو در آوردن.
من نمیدونم چی کار باید بکنم. واقعا گیج شدم دیگه مغزم کار نمیکنه.
همیشه با دوستاش خوشه با اون میگرده و کیف میکنه تو این 11 ماهی که ازدواج کردیم فقط یه بار اونم با خانوادش منو برد مسافرت درصورتیکه آخرهفته ها فوتبالش به راهه تا 4 صبح. دو بار مجردی مسافرت رفته. یه بارشو من 7 روز از زایمان ناموفقم گذشته بود که تنهام گداشت و رفت. فکرشو بکنین یه زن زائو که غم ناشی از مرگ بچه داره تنها گذاشت و رفت.بار دوم گفت ماموریت میرم که از زن دوستش شنیدم رفتن شمال. از طریق خانوم دوستاش کلی دستگیرم شد که فشم و لواسان و درکه رفتن با دوستش کار همیشه شونه. عاشورا تاسوعا همه برادر و خواهراش خونه مامانش بودن منو گذاشت اونا و گفت میره جمکران و میاد ولی خانوم دوستش لو داد که همشون رفته بودن خونه ما. هر کاری بگین کردم درست نشد که نشد.
دعوا کردم محبت کردم قهر کردم تهدید کردم تشویق کردم تنبیه کردم.............. هر کاری بگین کردم درست نمیشه.
آخر همین هفته گفت دیگه هر کار کردم راستشو میگم دیگه دروغ نمیگم. رفته بودن خونه یکی از دوستاش که قرار بود تا 1 برگرده آخه من از تاریکی خیلی میترسم خودشم میدونه. ساعت 2 شد که گوشیشو خاموش کرد به هر کدوم از دوستاش هم که زنگ میزدم از دسترس خارج کرده بودن. ساعت 7 صبح اومد خونه منم اول درو براش باز نکردم گفتم برو همون جایی که بودی. کلی بهونه آورد که بهت توضیح میدم. که خیلی غیر منطقی گفت پول نداشتم منتظر شدم یکی منو بیاره خونه. بهش گفتم برقمون رفته بود داشتم سکته میکردم. آخر سر با کلی ببخشید و غلط کردم و دسگه تکرار نمیشه موضوع فیصله پیدا کرد. تا دیشب که قرار بود واسه کار بره قزوین و تا 12 برگرده. اولا یه چراغ قوه برام آورد که اگه برق رفت نترسم. از ساعت 12 گوشی رو خاموش کرد و ساعت 4:30 اومد خونه. منم دیگه اعصابم نمیشکه بهش گفتم چرا گوشیت خاموشه گفت شارژنداشت. که گرفتم روشنش کردم دیدم شارژش پر.
دیگه خسته شده. اوایل خواهرشوهرم گفت تو هم با خانوم دوستاش رفت و آمد کن که هرجا میره با هم باشین ولی وضع من بدتر شد که بهتر نشد. منو میذاره خونه دوستش و به بهونه خرید مثلا بستنی یا........... میرن بیرون 4 5 صبح میان.
وقتی اعتراض میکنم با پررویی تمام میگه ببین چی کار کردی من از خونه فرار هستم در صورتیکه عروسی ما چهارشنبه بود و از فردای عروسی رفت بیرون ساعت 3 صبح اومد.
تورو خدا کمکم کنید واقعا بریدم.
-
RE: مرد رفیق باز
سلام عزیزم
والا چی بگم . خیلی شرایط سختی هست. میشه یک کم از روحیات خودتو شوهرت برام بگی؟ تو از چی خوشت می یاد اون از چی؟ به نظر من باید بری پیش یک مشاور و شوهرت هم ببر ببین مشکلش چی هست؟ نحوه برخورد و لباس پوشیدنت توی خونه چطوره؟ باید شاد باشی و تا می تونی سکسی بگرد . در روابط جنسی با شوهرت چطور هستی ؟ ایا این احساس رو داری که از خوابیدن کنار تو لذت کامل رو می بره؟ ببین دوستای شوهرت چه خصوصیاتی دارن که تو نداری؟
-
RE: مرد رفیق باز
شغل شوهرت چيه ؟
شايد نوعي اختلال توي خواب داره كه باعث مي شه شب زنده داري بكنه .اگه اينطور باشه حتما" بايد درمان بشه
-
RE: مرد رفیق باز
خب سعی کن به یه بهانه تو خونه نگهش داری
یا بگو خرید برام سخته تنهایی بیا با هم بریم
یا بگو تنهایی نمی تونم بخوابم
بت انقدر وابستم که نمی تونم بی تو نفس بکشم
یه جوری تو خونه نگهش دار
-
RE: مرد رفیق باز
گلم ببخش اینو می گم
مطمئنی شوهرت چیزی مصرف نمی کنه
یکم مشکوکه مه فردای عروسی رفته
البته این فقط یه حدسه
-
RE: مرد رفیق باز
دوست عزیزم
مطمئنا شرایط سختی داری. دقیقا مورد مشابه وضعیت شما رو توی فامیل داشتیم. البته مربوط به 30 سال پیشه. الان دیگه اون خانم و آقا پیر شده اند. من داستان زندگیشون رو از مادرم شنیدم. اون آقا دقیقا از فردای عروسی ساعت 3 صبح خونه میومده و با به رفیقاش دنبال خوشگذرونی بوده. کم کم به دام مواد و مشروب گرفتار شده. الان هم یک پیرمرد معتاده که خودش اعتراف میکنه که در حق زن و زندگیش بد کرده. امیدوارم که شما سریعا ریشه یابی کنید و نگذارید که کار از این که هست بدتر بشه. وقتی میاد خونه سر و وضعش مرتبه؟ بوی مشروب یا دود نمی ده؟؟ به نظر من سریعا به یک مشاور مراجعه کنید و ازش کمک بگیرید. چون با بحث و دعوای دائمی کم کم حرمتها از بین میرن.
-
RE: مرد رفیق باز
داغ دلمو تازه كردي اين مردا همشون سرو ته يه كرباسن بعضياشون يه كمي بهترن بعضيهاشون يه كم بد تر واقعاً خدا به همه خانوما صبر بده منم مشكل مشابه اي دارم فكر كنم بايد به مشاور خانواده مراجعه كنيم
-
RE: مرد رفیق باز
سلام به همه دوستان خوبم.
من همون روژین هستم که ازتون کمک خواستم.
نمیدونم چرا رمز ورودم کار نمیکنه خوب یکی دیگه درست کردم.
ممنون که راهنماییم کردین.
من اطمینان کامل دارم که شوهرم اهل مواد نیست. همه دوستاشون اینجوری اهل رفیق بازین. از نظر شب زنده داری هم همه خانوادش اینجورین که شب 2 و 3 میخوابن صبح زود پا میشن.
ولی در مورد خودم که پرسیده بودین از روابطمون خیلی گرم گرمه هیچ وقت نشده کوتاهی کنم ولی از نظر ظاهر و تیپم نه مثل قدیما به خودم نمیرسم به زور ماهی یه بار آرایش کنم. هیکلمم که بعد از زایمان ناموفقم کلی به هم ریخته. ولب این از بچگی اینجوری بوده که باباش هم شاکی بوده. یه روز به دوستش که شاکی شدم و گفتم این چه زندگیه شماها برای ما درست کردین گفت ما 12 سال اینجوری بودیم حالا یهو نمیتونیم تغییر رویه بدیم.
-
RE: مرد رفیق باز
همسر منم رفیق بازه البته اون با رفیقاش خوشتره تا با من
همسرای تمام دوستاشم از این کارای شوهراشون ناراضیند اما هیچ کدوممون نتونستیم کاری کنیم
-
RE: مرد رفیق باز
تا حالا شده یه بزرگتری رو واسطه کنی باهاش صحبت کنه؟
-
RE: مرد رفیق باز
دوستای خوبم من با خیلی ها راجع به مشکلم صحبت کردم و هر کدوم یه راهکاری دادن که منم انجام دادم.
تا حالا کلی مامانش باهاش صحبت کرده ولی فایده ای نداشته.
به خانواده خودم هیچی نمیگم که احترامش از بین نره و اگه هم بدونن کاری نمیتونن بکنن.
دیروز (چهارشنبه- عید فطر) تولد من بود. این دومین تولد بود که تو خونه خودم هستم. پارسال که کارش تو شهرستان بود و نتونست بیاد گفت کار دارم. فقط زنگ زد و تبریک گفت وفتی بهش اعتراض کردم گفت دستم خالی بود منم گفتم هیچ توقعی نداشتم فقط دلم میخواست تو کنارم باشی.
اینم از امسال:
دوشنبه بهم گفت فردا میخوام با رضا (همون دوستش که باهاش ارتباط خانوادگی داریم) برم برای کار سبزوار و بیام من خیلی ناراحت شدم که شب تولد من میخواد کجا بره ولی فقط بهش گفتم بذار پنجشنبه حالا واجب نیست که به این زودی برین.
با داد و بیداد گفت نمیرم دنبال شر نگرد. رفتیم مهمونی یکی دیگه از دوستاش زنگ زد و شروع کرد باهاش حرف زدن و من شک کردم که اینا واسه کار نمیرن.
من یه حس عجیبی دارم که هر چقدر هم خوب فیلم بازی کنه میفهمم. یه جورایی به دلم میوفته بعد میگم نه حتما من اشتباه میکنم که وقتی اون اتفاق افتاد میگم من چقدر خوشبین بودم خدا داشت بهم الهام میکرد که جلوشو بگیرم ولی من خوش خیال.....
خلاصه دیگه حرفی پیش نیومد تا سه شنبه که خیلی رومانتیک خداحافظی کرد و رفت شرکت. ساعت 11 زنگ زد که عصر زود میام بریم خونه مامانت منم گفتم حالا ببینم چی میش من خیلی کار دارم. گفت آخه میخواستیم امشب همه دور هم باشیم و من هم ساعت 10:30 باید برم. منم ناراحت شدم و گفتم
من: خوب حالا نمیشه بزاری واسه یه روز دیگه. آخه این چه دنبال کار رفتنه که روز تعطیل میخواین اونجا باشین.
مرد: نه ما داریم میریم مرغداری مگه میشه بسته باشه بیا من 10 جا زنگ بزنم ببین بازن
من: آره مرغها روز عید نمیخوابن ولی مسئول اونجا که میخواد باهاتون قرارداد بنویسه چی اونم مثل شماها خونه زندگی نداره که روز تعطیل بیاد سر کار. تو که میتونی بذاری واسه پنجشنبه که به کار شرکتت هم لطمه نخوره.
مرد: نه نمیشه منو مضحکه اینو اون نکن. رضا رفته بلیط گرفته من نمیتونم مثل این بچه ها برم بگم زنم نمیزاره بیام.
من: آره عارت میشه بگی بخاطر زندگیم بخاطر تولد زنم بزار یه روز دیگه امروز میخوام سر خونه زندگیم باشم راست میگی مردونگیت میره زیر سوال اگه به یه وقت به خاطر زنت تو روی رفیقت وایسی.
خانوم رضا زنگ زد به من که باور کن اینا میخوان برن شمال . گفتم نه مهران به من گفته ضا واسه امشب ساعت 10:30 بلیط گرفته میریم فردا شب برمیگردم با هم بریم شام بیرون. خندید و گفتن نه همین الان رضا منو گذاشت خونه مامانم و گفت ساعت 6 میریم و یه چند روزی کار داریم بعد گفت مهران قراره بلیط و بگیره. خیلی اعصابم ریخت بهم بیشتر باورم شد که دارن فیلم بازی میکنن و مسافرت کاری در میون نیست.
زنگ زدم بهش و گفتم اصلا نمیخوام بری اونم با داد و بیداد گفت نمیرم میام خونه ولی اگه یه جیک صدات در بیاد نفستو میبرم.
خیلی عصبی بودم مامانم هی زنگ میزد میگفت پس کی میاین اینجا ما منتظریم که گفتم مهران نمیاد زود میخواد بره مامانمم زنگ زده بود که چرا نمیای بهش گفته بود من به روژین گفتم 2 تا بلیط هست یکی واسه 6 یکی واسه 10:30 روژینم گفته که با 6 برو. مامانم با من دعوا میکنه که چرا اون میخواد بیاد اینجا نمیذاری میگی زود برو.
حسابی کفری شدم اعصابم کلی بهم ریخته بود. اگه جلوی چشمم بود خفش میکردم.
کلی گریه کردم و بهش گفتم تو همیشه منو تنها گذاشتم چه اون موقع که باردار بودم و اون بلاهارو سرم آوردی چه حالا که دلم میخواست تو روز تولدم کنارم باشی.
بهم چی بگه خوبه؟ گفت بدبخت عقده ای. کادوتو گرفتم دست مامنته. عقده ای.
منم گفتم بخوره تو سرت مگه من از تو کادو خواستم گفتم فقط میخوام کنارم باشی تا آرامش داشته باشم. ولی تو همه زندگیمو به جهنم تبدیل کردی. دیگ هر حرفی میزدم هی میگفت عقده ای عقده ای بدبخت فردا برمیگردم برات تولد میگیرم شمع میذارم فوت کنی تا عقده ای نمونی.
داشتم خفه میشدم از این زندگی که بعد از 10 سال انتطار این اولین سالش بود. آخه چقدر من بدبختم.
خلاصه ساعت 10 رفتن. بهش زنگ زدم گفت من همه این سختی هارو به خاطر تو دارم تحمل میکنم واسه راحتیه تو دارم میرم دنبال خر حمالی. گفتم نمیخوام تو ایت یه سال با صرفه جویی زندگی کردم بازم میکنم من پول تورو نمیخوام من فقط آرامش میخوام. بهش گفتم تو از ساعت 12 رفتی محلتون پیش رفیقای آشغالت که ساعت 10 بری مسافرت. میتونستی برای رضایت جزئی منم که شده از 12 بیای سر خونه زندگیت بعد شب بری ولی تو منو به همه چی میفروشی.
سه شنبه ساعت 10 شب رفت و موبایلشونو خاموش کردن الان که ساعت 10 صبح پنجشنبه هست هیچ خبری ازشون نداریم. اقلا پارسال یه زنگ زد بهم تبریک گفت امسال اونم نزد.
حالا که به چند تا از دوستاش زنگ زدم فهمیدم که بازم رفتن مسافرت با رفیقاشون.
خیلی داغونم دیگه از همه چیز بریدم دیگه طاقت ندارم فقط دلم میخواد بمیرم.
من با چه آرزوهایی اومدم تو این زندگی حالا چجوری دارم زندگی میکنم.
واقعا از ته دلم میگم دلم میخواد بمیرم. اگه به خاطر خانوادم نبود یه بلایی سر خودم میاوردم.
****************
در ضمن کار اصلی مهران تو تهرانه. برادرش شرکت داره و اونم اونجاست و قرار بود با این آقا رضا که تو کار مرغه شریک بشن اینجوری که پول از مهران باشه کار از اون.
تورو خدا کمکم کنید این از هیشکی نمیترسه که بخواد حرف شنوی داشته باشه دیگه هیچ راهی به دهنم نمیرسه خیلی داغونم خیلی. یه راهی جلو پام بزارین تا اینقدر عذاب نکشم.
تصمیم گرفتم برم دادگاه نفقه یا مهریه مو بزارم اجرا تا برگه دادخواست و ببینه و شاید بترسه ولی گفتم اول با شما مشورت کنم بعد. خواهش میکنم تنهام نذارین.
-
RE: مرد رفیق باز
راستش نمی دونم چی بگم
جز اینکه متاسفم
هرکدوم از ما زنها داریم با یه درد می سوزیم و می سازیم
دلم برای خودم و باقی می سوزه
جرا ما زنا همیشه محکوم می شیم تو دعوا
چرا حق ما رو می خورن و بعد باز ما محکومیم
منم دلم بد جوری گرفته و الان نمی توم کمکت منم منو ببخش
-
RE: مرد رفیق باز
چرا مسئولین سایت کمکی به من نمیکنن.
از هر کی راهنمایی خواستم فقط گفت آخی طفلک چقدر سختی میکشی
-
RE: مرد رفیق باز
سلام گلم وضعیتت اشک منو دراورد همه خاطرات تلخ اوایل ازدواجمو برام زنده کرد.شوهر منم همه این کارا رو میکرد یه دوست داشت که باغ داشتن تا صبح جمع میشدن تو باغ اونا هر هر کرکر.اهل هیچ خلافی هم نبودن نه سیگار نه مشروب.اگرم جایی رو نداشتن برن تا نزدیک صبح با ماشین میگشتن اون لذتش براشون اذ خونه رفتن بیشتر بود یه جمعه خونه بود اونم از صبح میرفتن شکار دم غروب میومدن اگه یه مترم برف میومد هیچ تغییری تو برنامشون نداشت هیجکسم حریفشون نمیشد باورکن شب تا صبح گریه میکردم همه کارای شمارم میکردم بعضی وقتا راش نمیدادم می رفت خونه مامانش.منم عین خودت نمیذاشتم هیچکس دردمو بدونه فکر میکردم حرمتش پایین میاد بعد از 9 سال زندگیم شد این که الان تو تالاره حتما بخونش.نمیخوام نمک به زخمت بپاشم گلم ولی اگه هنوز بچه ای نداری اصلا حالا حالاها فکرشو نکن وجود بجه از اینی که هستی مشکلتو صد برابر میکنه و دوم اینکه در مورد اصلاح وضعت اصلا کوتاه نیا اصلا فکر آبرو و عشق وهیچی رو نکن .زندگی شوخی نیست.والا عین من یه چند سال دیگه این روزا همه برات عقده میشه جمع میشه رو هم با هیچبچی درست نمیشه.شوهر من 4 تا دوست بودن 3 تاشون زناشون طلاق گرفتن منم که تا حالا موندم صد بار پوست انداختم.نمیگم عزیزم مشکلتو با شر ودعوا حل کن ولی کوتاه نیا تا حل نشده برات ارزوی ارامش دارم یه گله هم از اعضای تالار دارم هر چیزی رو به سکس ربط ندین تو رو خدا یه کم فراتر فکر کنین همه مردا عین هم نیستن سکس یه عامله ولی تو صد تا عامل دیگه چرا تربیت خانوادکی جامعه فرهنگ ایمان دوست بد فقر محیط از همه مهم تر تفاوت ساختار جسمی مردا با همدیگه همه رو ندید میگیرین هی میچسبین به این سکس.یه کاری کردین هر مردی وارد این تالار شه فکر کنه زنا همش تو فکر سکسن و اینو کردن حربه که مردا رو رام کنن!!!!به نظر شما ما زنا دیگه به یادگیری هیچی نیاز نداریم ؟اینا که همش تکرار <زن به عنوان یه کالاست>شد.ببخشین ازم ناراحت نشین عقیده شخصیه.
-
RE: مرد رفیق باز
روژين عزيزم
وضعيتت رو درك ميكنم .. همسر منم دو تا دوست داره كه البته يكيش پسر دائيشه و اون يكي دوست چندين و چند سالشه از روز اول كه من زن اين آقا شدم ، اگه 2 ساعت پيش منه حتما بايد 2 ساعتم پيش اونا باشه ، اين موضوع خيلي كلافم كرده ، هر چي كه تلاش ميكنم هيچ راه حلي براش پيدا نمي كنم و كارم شده غصه خوردن و جلوي خونوادم آبرو داري كردن اما چه سود !!!!!
هر بار كه از اونجا ميومد تمام شيشه ادكلن و رو خودش خالي ميكرد كه مبادا من بوييه دهانشو( كه قليون كشيده بودنو ) متوجه نشم اما هميشه تو دلم گفتم ، خودتي ...
روزاي اول خيلي به خودم فشار مي اوردم اما چيزي دستگيرم نشد جز يه اعصاب داغون و روحيه افسرده .. مي دوني الان چيكار ميكنم ؟ زدم به رگ بي خيالي !! ديگه مثل اون موقعها پا پيچش نميشم .. ميدوني اون چيكار كرد ؟
كمتر ميره بيرون با دوستاش و خيلي بهتر شده ... روز اول ازدواجمون يه چيزي رو بهم گفت كه آويزه گوشم شده ، گفتش كه : مرد رو نبايد به چيزي حساس كرد كه بخواد عكس العمل نشون بده ، عادي باش تا همه چيز عادي باشه ...
-
RE: مرد رفیق باز
-
RE: مرد رفیق باز