از زن بودنم حالم بهم میخوره
سلام دوستان همدردی
من قبلا مشکلمو اینجا مطرح کردم و تعدادی از دوستان راهنماییم کردن و انصافا رو زندگیم تاثیر گذاشت ولی هربار که اینجا میام و مشکلات بقیه رو میخونم میبینم که برای اکثر مشکلات مطرح شده یک راه حل مشابه گذاشتن به اصطلاح برا همه یک نسخه پیچیده میشه واقعا چرا ازتون خواهش میکنم جوابمو بدید چرا هر مشکلی که پیش میاد باید ما زنا بیشتر محبت کنیم عادی رفتار کنیم اصلا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باید بیشتر به خودمون برسیم تا نکنه آقا دلزده بشه و هوایی بشه چرا من وقتی از شوهرم بی احترامی میبینم باید سکوت کنم و خودمو به بیخیالی بزنم وقتی ازش عصبانیم چرا نباید بفهمه چرا اون حق داره خیلی راحت غرورمو زیر پاهاش له کنه ولی من باید در جواب بغلش کنم و بیشتر بهش بچسبم از زن بودنم حالم بهم میخوره این همه حقارتو چرا باید تحمل کنم مگه نمیگید مردا از زن قوی خوششون میاد پس چرا باید خودخوری کنم مگه میشه هم عزت نفس داشت هم خودتو نادیده بگیری؟ مگه جواب هر عملی عکس العملی نیست پس چرا دربرابر اینهمه تحقیر باید سکوت کرد و لبخند هم زد که نکنه طرف بهش بربخوره و ناسازگار بشه از خودم متنفرم که باید اسم این تحمل احمقانه رو بذارم سیاست زنانه
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
چی بگم روژینا جون. انگار هزاره سومم بیاد وضع جامعه زنان همینه و عوض بشو نیست. از ماست که برماست. بهر حال سیاست زنانه داشتن خوبه مثل اقتدار مردانه که بدرد مردا می خوره. اما من وقتی یه زن بهش خیانت میشه و احساسش جریحه داره تو کتم نمیره که بهش میگن طردش نکن بیشتر محبت کن.بیشتر بکشش طرف خودتو نذار اون زن دیگه برنده شه و....
اما تو موارد دیگه برام قابل قبوله که زن شمشیر از رو نبنده و با لحن نرمو رفتار آرومش مسایلو حل کنه.
اما بعنوان یه زن خیلی خیلی خیلی سخت بود اما سعی کردمو تونستم بخودم یکی حداقلش بقبولونم که مهم نیست تو جامعه حسابم نکنن مهم نیست خیلی ها نصفه و نیمه ببیننم مهم نیست آرزوی یه پیاده روی تنهای و بی مزاحمت به دلم مونده..اما خودم خودمو با همه نقطه ضعفها و نقاط قوتم میشناسم و افتخار میکنم که زنم.اگه بقیه درست منو نمیشناسن مشکل خودشونه من هیچوقت دلم نخواهد خواست مرد باشم و تو خواهر گلم:
به داشتن شما هم افتخار میکنم.
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
سلام
این همون احساسیه که منم دارم عزیزم
منم نمیدونم چرا اینجوریه
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
من فکر می کنم اینجا به همه میگن زندگیتونو بسازید و خرابش نکنید. چه آقا چه خانوم. ولی چون بیشتر مراجعان خانوم هستن، برای شما این ذهنیت بوجود اومده که به خانوما همش میگن گذشت کنید ولی تاپیک هایی هم بودن که خانومی خیانت کردن و به آقا گفتن که زندگیشو از دست نده و اصلاحش کنه
اینی که میگید در واقع برای هر دو طرف یه قانونه که به هم محبت کنن و خطاهای همدیگه رو ندید بگیرن و گذشت داشته باشن
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
سلام
می دونی من خودم با کلی مشکل اومدم تو این سایت و به قول شما نسخه مشابه همه واسم نوشتن اما بدجور تاثیر داشت .
به نظرم زن ها و مرد ها یک سری خصوصیاته مشترک دارند واسههمین نسخه یکسان پیچیده میشه .
اما قبول ندارم که همیشه باید ما کوتاه بیایم . ما باید بلد باشیم جه جوری برخورد کنیم که غرور مرد مون شکسته نشه . خوب مرده و غرورش . به قول مختار اگه غرورم جریه دار شه عشقم رو سر میبرم . این هم خصوصیات مرد هاست. خدا در وجودشون قرار داده به هزار دلیل . بد بختانه به خاطر عوض شدنه سبک زندگی زن ها هم یک پا مرد شدند واسه همین غروراین دو تن روبه رو هم قار می گیره . تا حالا به این توجه کردید که چرا دیگه مرد ها معلم دوران ابتدایی نمیشن ؟
چون فهمیدن که مرد ها نیم تونند مهر و محبتکافی و صبر و حوصله لازم رو برایبچه های ابتدایی داشته باشند عزیزم این هم خصوصیت ما زند هاست. به قول شوهرم میگه تو مثل گربه ای همش خودت رو به من میمالی . البته از گفتن این حرفش لذت می برم و اون هم با لذت اینحرف رو می زنه . خوب این هم جزء خصوصیات ما دو جنس مختلف . این تعادلیه که خدا ایجا کرده . پس بهتره هر کی نقش خودش رو بازی کنه . ه میگم بدبختانه با مرد شدن زن ها این معضل زیاد شده
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
کلا به نظر من زندگی به عنوان یه مرد خیلی اسونتره تا زندگی به عنوان یه زن. ولی کاریش که نمی تونیم بکنیم. حداقل نه به این سرعت. خیلی کم کم می شه تغییر داد. به ما شاید اثار محسوسش نرسه. به نسل بعدی مثلا بچه هامون اثر محسوسش می رسه. زیاد خودتو واسه این چیزا ناراحت نکن. موفق باشی.
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
سلام دوست عزیز
من نمیدونم چرا چنین احساسی ندارم! در واقع همیشه فکر میکنم که این خواست خداوند بوده که زن رو اینگونه خلق کرده.نگاه کنید اگر یک مرد از دست همسرش ناراحت بشه شاید به آسونی فراموش نکنه اما برای یک زن یک شاخه گل یا یک کلام عاشقانه کافیه تا بدترین وقایع رو از یادش ببره....زن احساساتی آفریده شده.این یک واقعیته:مردها عشق بازن و زن ها عشق ورز...زنها با گوش ارضا میشوند و مردها باچشم
البته همیشه اینطور که شما میفرمایید نیست.همه مردها یکسان نیستند.در مورد خودم شاید بیشتر مواقع من پیشقدم میشم اما هست مواقعی که همسر پیشقدم میشوند.
من صبور بودن باگذشت بودن تحمل کردن رو دوست دارم چون همه از صفات خداست
امیدوارم از حرفهای من ناراحت نشین:72:
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
سلام
دقیقا منم همین احساسو دارم ولی بیشتر تو ایران اینجوریه و خود ما خانم ها باعثش هستیم .
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
از این دست بحث ها در این تالار کم نبوده .
تمام اینها برای حفظ زندگی است . یک زندگی با تلاش های یک طرفه میتونه دوام پیدا کنه اما با لج بازی های دو طرفه حتما نابود خواهد شد .
متاسفانه یا خوشبخاته نمیدانم اما اکثرا خانم ها بیشتر روی کیفیت روابط حساس هستند و با کوچکترین مشکلاتی پیگیر می شوند و این فقط مختص این تالار نیست و معمولا به شخص مراجع کننده راهکار داده می شود (نه شخصی که حضور ندارد) و اغلب خانم ها مشتاق تلاش برای بالا بردن کیفیت روابط هستند و همکاری بیشتری نسبت به آقایان دارند شاید به خاطر این باشد که معمولا انعطاف پذیری زنان بالاتر از مردان است و تغییر را راحت تر می پذیرند .
اما در همه ی رفتارها تعادل باید وجود داشته باشد حتی در محبت کردن و نباید به گونه ای باشد که خود و خواسته های خود را کاملا کنار گذاشت چرا که سرخوردگی به دنبال دارد ویا درحدی باشد که عدم پاسخ مناسب با آن از طرف همسر ، احساسات منفی به بار بیاورد .
از خودگذشتگی های افراطی در طول زمان موجب سرخوردگی احساسی و یاس و ناکامی خواهد شد . باید به خود و خواسته های خود نیز توجه داشت .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baran.68
نتایج فداکاریهای بیمورد برای بدست آوردن
هنگامی که خود را فدای نامزدتان می کنید ممکن است او شما را بیشتر دوست داشته باشد یا برعکس برای او فرقی نداشته باشد اما چیزی که حتما اتفاق میافتد:
وقتی شخصیت خودتان را برای این که بیشتر دوست داشته شوید زیرپا میگذارید نتیجه این خواهد شد که خودتان را کمتر دوست داشته باشید .
هر گاه یکی از علایق خود را زیر پا گذاشته در حقیقت بخشی از وجود خود را زیر پا گذاشته و به مرور زمان به این کار عادت کرده و می بینید که کمتر چیزی از شما به جا مانده است .
تا جایی که یک روز هوشیار شده و احساس میکنید از درون تهی هستید و نسبت به شخصی که این کار را به خاطر او انجام داده بودید انزجار و عصبانیت پیدا میکنید و کم کم دچار افسردگی میشوید چون او در ازای این همه از خود گذشتگی شما ، آن طور که باید رفتار کند و دوستتان داشته باشد ندارد و این موضوع برایتان به یک فاجعه ی بزرگ تبدیل خواهد شد.
هنگامی که رفتار همسر یا نامزدتان با شما غیر قابل تحمل است، چه باید کرد؟
- احساسات خود را با او در میان گذاشته و صبر کنید که جوابی بشنوید تا نشان دهندهی این باشد که احساساتتان را درک کرده است و پشیمان شده است .
- راههایی را بیابید تا بتوانید از طریق عقل و منطق از بروز چنین مشکلاتی جلوگیری کنید .
- آنگاه همهی مشکلات را کنار بگذارید و آشتی کنید و سعی کنید آینده ای روشن کنار هم بسازید.
کاریزما
در ضمن چنین بحث ها و موضوعاتی مربوط به انجمن آزاد هست .
.
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
دوستان خوبم
معنی زندگی مشترک ، شریک زندگی،همسر چیه مگه غیر از اینه که دو نفر باهم یه زندگی رو میسازن پس باید در همه چیز با هم شریک باشن در خوشیاش ناخوشیاش بدبیاریاش و .....پس چرا این شراکتو فقط تو کتابای روانشناسی و اتاقای مشاوره میبینیم و میشنویم نمیدونم شاید من زیادی بدبینم ولی وقتی اینهمه بیعدالتی رو میبینم حالم بد میشه نمیدونم من کجای این زندگی هستم سهم من از زندگی مشترک چیه فقط تحقیر شدن و دم نزدن؟ تا کی تا کجا ؟ مگه غیر از اینه که بعد از مدتی این سکوت و گذشت تبدیل به وظیفه میشه آخه حفظ زندگی به چه قیمت؟ به قیمت نابودی خودم؟ازتون خواهش میکنم کمکم کنید هیچ انگیزه ای برا زندگی ندارم هر شب به این امید میخوابم که صبح فردا رو نبینم مشتاقانه در انتظار مرگ هستم به پوچی رسیدم اگه قراره از نظر کسی که همه کسمه درجه 2 باشم دیگه به چی دلخوش باشم
در ضمن چنین بحث ها و موضوعاتی مربوط به انجمن آزاد هست .
دوست خوبم ممنون از یادآوریت ولی بخدا قصدم از مطرح کردن این موضوع جنجالی کردن بحث نیست صادقانه میگم غیر از این تالار جایی رو برا مطرح کردن مشکلاتم ندارم من توی شهر غریب زندگی میکنم و کاملا تنهام
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
مگه نمیگید مردا از زن قوی خوششون میاد پس چرا باید خودخوری کنم مگه میشه هم عزت نفس داشت هم خودتو نادیده بگیری؟ مگه جواب هر عملی عکس العملی نیست پس چرا دربرابر اینهمه تحقیر باید سکوت کرد و لبخند هم زد
روژيناي عزيز
احساس ميكنم اين پست را در جواب من به هاجنس آوردي.
ببين خانمي اتفاقاً منظور من اصلاً اين نيود كه ما زن ها خودمون را ناديده بگيريم. بلكه بر عكس قدرت واقعي خودمون را بهشون نشون بديم. اين قدرت لزوماً قدرت بازو نيست. يك قدرت نرم و نفوذ پذيره. كه ميتونه عمق وجود يك مرد را پر كنه.
زن و مرد تفاوتهاي فاحش خلقتي دارند. شما در مقابل مردي كه عصباني است اگر بخواهي مقابله به مثل كني مطمئن باش بازنده ميداني. اون از نظر قدرت جسمي و بازو از شما قويتره و اگر عقل يارياش نكنه و كنترلش را از دست بده (كه در بعضي اوقات متاسفانه ما خانومها به اين حالت مردها دامن ميزنيم) آخرش به يك جنجال بزرگ ختم خواهد شد. كه صد البته هر دو نفر بازنده ميدان خواهند بود. در موارد بسيار نادر جنايتهاي خانوادگي كه اتفاق افتاده حاصل همين تشنجها بوده است.
بر اساس همين تفاوتها، زنها قدرتي دارند كه به مراتب بسيار قويتر از قدرت بازو عمل ميكنه. شما نمونههاي بسياري در تاريخ داريد كه پشت سر هر امپراتور و يا ديكتاتوري يك زن نقش مهمي را بازي كرده و در واقع امپراتور و يا آن ديكتاتور مجري خواستهاي يك زن شدند. (نمونهاش را در حريم سلطان ميبينيد)
منظور از بيخيالي در مقابل بيوفايي و يا رفتارهاي ناپسند يك مرد، به هيچ عنوان بعد انفعالي نداره. بلكه منظور محروم كردن مرد از چيزي كه بهش نياز اساسي داره كه همان مورد توجه واقع شدن از طرف يك زن (همسر) است. به نظر من مردها واقعاً پسر بچهاي هستند كه فقط جسمشون بزرگ شده. ميخوان به خواستههاشون با قلدري برسن. اما اگر مادر فهيمي داشته باشد مي تواند طبق نظر و سليقه خودش اين پسربچه را راضي كند.
البته به هيچ عنوان منظورم اين نيست كه همسر بايد نقش مادري داشته باشد. بلكه استفاده از شيوههاي نرم و انعطاف پذيره كه مرد را مي تونه تحت سيطره يك زن قرار بده.
البته زمانهايي هم وجود داره كه يك زن بايد از قوه قهريه استفاده كنه. اما بايد شرايط زماني و مكاني و شرايط روحي همسر را در نظر بگيره.
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
اگر دوست داشته باشي مي تواني پست هايي كه من مطرح كردم بخوني. اما خلاصه آن چيزي كه ميخواهم بگويم اين است:من در باور اطرافيانم يك زن قوي، مستقل و موفق به حساب مي آيم و هميشه احساس مي كردم كه هم سطح يا برتر از همسرم هستم(اشتباه زيادي!) اما مشكل ما چه بود:
من هرگز نمي خواستم از سياست هاي زنانه ! (آن چيزي كه شما مطرح كردي) استفاده كنم و تلاش مي كردم با قدرت و مشابه يك مرد با همسرم برخورد كنم اما با آمدن در همين سايت و مشاوره هايي كه از دوستان گرفتم متوجه شدم روش من اصلا روش مناسبي نبوده! من عملا تلاش مي كردم خلاف روند طبيعي روابط زن و مرد عمل كنم. با مستقل و قوي تر نشان دادن خودم در تمام مراحل زندگي ام ، افسار كنترل آن را از همسرم گرفته و به خودم منتقل كرده بودم.حسي كه در همسرم ايجاد شده بود ناكارامدي و عدم اعتماد به نفس بود.
در حال حاظر سعي مي كنم اقتدار و قدرت و موفقيت و هر آن چيزي كه قبلا داشته ام را كماكان حفظ كنم ولي نه صد در صد در مقابل همسرم. در حال حاضر تلاش ميكنم آن سياست هاي زنانه و گاهي وقتها گذشت ها و سكوت ها ي زنانه اي كه قرن ها مادربزرگ ها و اجداد مونث ما در مقابل زورگويي همسرانشان از خود نشان داده اند را بطور موقت اعمال كنم ولي ....ولي پس از اينكه همسرم آرامشش را بدست آورد و خشمش خالي شد با همان قدرت قبلي اما در كلماتي محبت آميز و زيبا حرف و خواسته ام را به همسرم بفهمانم.
در حال حاضر هم واقعا احساس مي كنم اين سياست ها و رفتارهاي لطيف زنانه اصلا چيز بدي نيست. فقط بايد بلد بود كجا و كجا از قدرت و سياست بطور توامان استفاده كرد.
من هرگز از اينكه زن هستم ، ناراحت نيستم. خوشحالم از اينكه موجودي هستم كه يك انسان را در بطنم پرورش داده ام و مي دهم و حضورم گرمابخش يك خانواده است. خوشحالم كه خداوند مرا زن آفريد كه منبع گرما و محبت و اميد براي اطرافيانم شوم.
من اين حس زن بودن را با حتي لحظه اي مرد بودن عوض نمي كنم.
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
بابا مرد بودن چی داره؟ نه میتونی گریه کنی، نه می تونی احساساتت رو بروز بدی، همه انواع احساساتت رو تنها به صورت خشم می تونی بروزبدی اونم نتیجش می شه دوری طرفین! بغض نمی تونی کنی، اشک نمی تونی بریزی، رنجتو نمی تونی بگی، نمیتونی ابراز ضعف کنی، نمیتونی بگی تنهام، غریبم ، نمیتونی بگی به یکی نیاز دارم کمکم کنه و
نمی تونی همون طور که یک زن به راحتی میاد می گه من در زندگی قبلی در رفاه بودم الانم رفاه می خوام!! همچنین جملاتی بگی. بهت می خندن! باید محکم باشی، نباید تزلزل نشون بدی، برنامه کلان باید داشته باشی و... اینقدرها هم آش دهن سوزی نیستا!
یعنی هر جنسیتی مشکلات خاص خودشو داره!
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهرو
اگر دوست داشته باشي مي تواني پست هايي كه من مطرح كردم بخوني. اما خلاصه آن چيزي كه ميخواهم بگويم اين است:من در باور اطرافيانم يك زن قوي، مستقل و موفق به حساب مي آيم و هميشه احساس مي كردم كه هم سطح يا برتر از همسرم هستم(اشتباه زيادي!) اما مشكل ما چه بود:
من هرگز نمي خواستم از سياست هاي زنانه ! (آن چيزي كه شما مطرح كردي) استفاده كنم و تلاش مي كردم با قدرت و مشابه يك مرد با همسرم برخورد كنم اما با آمدن در همين سايت و مشاوره هايي كه از دوستان گرفتم متوجه شدم روش من اصلا روش مناسبي نبوده! من عملا تلاش مي كردم خلاف روند طبيعي روابط زن و مرد عمل كنم. با مستقل و قوي تر نشان دادن خودم در تمام مراحل زندگي ام ، افسار كنترل آن را از همسرم گرفته و به خودم منتقل كرده بودم.حسي كه در همسرم ايجاد شده بود ناكارامدي و عدم اعتماد به نفس بود.
در حال حاظر سعي مي كنم اقتدار و قدرت و موفقيت و هر آن چيزي كه قبلا داشته ام را كماكان حفظ كنم ولي نه صد در صد در مقابل همسرم. در حال حاضر تلاش ميكنم آن سياست هاي زنانه و گاهي وقتها گذشت ها و سكوت ها ي زنانه اي كه قرن ها مادربزرگ ها و اجداد مونث ما در مقابل زورگويي همسرانشان از خود نشان داده اند را بطور موقت اعمال كنم ولي ....ولي پس از اينكه همسرم آرامشش را بدست آورد و خشمش خالي شد با همان قدرت قبلي اما در كلماتي محبت آميز و زيبا حرف و خواسته ام را به همسرم بفهمانم.
در حال حاضر هم واقعا احساس مي كنم اين سياست ها و رفتارهاي لطيف زنانه اصلا چيز بدي نيست. فقط بايد بلد بود كجا و كجا از قدرت و سياست بطور توامان استفاده كرد.
من هرگز از اينكه زن هستم ، ناراحت نيستم. خوشحالم از اينكه موجودي هستم كه يك انسان را در بطنم پرورش داده ام و مي دهم و حضورم گرمابخش يك خانواده است. خوشحالم كه خداوند مرا زن آفريد كه منبع گرما و محبت و اميد براي اطرافيانم شوم.
من اين حس زن بودن را با حتي لحظه اي مرد بودن عوض نمي كنم.
:104::104::104: مرسی مهرو جان واقعا عالی بود!!
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
سلام روژینا جون
خیلی اینجا حرفای قشنگ زده میشه
ولی واقعیت قشنگ نیست
من هم حس تو رو دارم خیلی شدید
منم از زن بودنم حالم بهم میخوره
انقدر زیاد که هیچ شبی نیست که دعا نکنم خدا بهم دختر ندهههه
چون طاقت ندارم بدبختی های ذاتی دخترم رو ببینم ......
خیلی چیزایی هست که باعث این تنفر میشه
از خود گذشتی و سیاست داشتن تو زندگی مشترک البته باعثش نیست شاید ی گوشه کوچیکه ...
با عنوان تاپیکت به شدتت موافقم ولی با متنش نه زیاد.........
در کل می دونم این پست رو نباید می زدم و این بحث ها ماله بحث آزاده
ولی من خیلی وقته خیلی وقته که از زن بودنم متنفرم بیشتر از 10 ساله
از زمانیکه از دنیای بچگیم خارج شدم این تنفر مثل ی درخت تو وجودم ریشه کرد و بزرگ و بزرگتر شد ...
و این تنفر از بین نمیره فقط فراموش میشه ولی همیشه گوشه ذهنم هست
امیدوارم ی روزی این درخت بخشکه یا از ریشه کنده شه:72:
ببخشید قوانین رو زیر پا گذاشتم
راستی ی بار تازه عضو تالار شده بودم به مدیر همدردی پیام خصوصی زدم و سر ی بحثی و گفتم که این مشکلم رو در مورد عدالت خداو جنسیت و ....
گفت مشکل شما فرا روان شناسیه
آره مشکل ما فرا روانشناسیه و هیچ راه حلی نداره
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
زن بودن يه نعمته!
هرچند به قول شريعتي زن شانس آدم حسابي شدنش توي اين جامعه كمتر از مرده، اما اين مشكل جامعه ست.
نازنين عزيزم ما هيچ مشكل ذاتي نداريم.
نميخوام الكي چيزي رو بگم ، اما واقعا خدا يه شاهكاربزرگشو توي آفرينش زن نشون داده.
اگه زن اراده كنه حتما ميتونه.
اين جمله رو نشنيدي كه زن با يه دستش گهواره رو تكون ميده و با دست ديگرش دنيا رو!
اينا رو گفتم كه بگم شايد يه كوچولو خواستن و اراده ميخواد كه بتوني به وضعيتي برسي كه با رضايت تمام بگي خدايا شكرت كه يه زن هستم.زن به معناي واقعي كلمه.
اول بايد نگرش خودتو اصلاح كني ، بعد نگرش اطرافيانت اصلاح ميشه.
فكر نكن بيرون گود نشستيم و ميگيم لنگش كن!
هركي يه جوري درگير اين قضاياست!
فقط كافيه بخواي بانو
((lord hamded) كلي خوشم اومد از پستت)
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط زنده دل
من فکر می کنم اینجا به همه میگن زندگیتونو بسازید و خرابش نکنید. چه آقا چه خانوم. ولی چون بیشتر مراجعان خانوم هستن، برای شما این ذهنیت بوجود اومده که به خانوما همش میگن گذشت کنید ولی تاپیک هایی هم بودن که خانومی خیانت کردن و به آقا گفتن که زندگیشو از دست نده و اصلاحش کنه
اینی که میگید در واقع برای هر دو طرف یه قانونه که به هم محبت کنن و خطاهای همدیگه رو ندید بگیرن و گذشت داشته باشن
با گفته زنده دل موافقم.:72: موضوع اينه كه اكثراً زنها دنبال ساختن روابط و احساسات هستند و از كم شدن روابط و احساسات رنج مي كشند پس ميان دنبالش تا ياد بگيرند چه كار كنند. (پس اگر مي خواهي دنيا را تغيير دهي، خودت را تغيير بده. اينه كه همه توصيه مي كنند كه از خودت شروع كن. او بد است تو خوب باش. او سرد است تو گرم باش. او كم است تو زياد باش...)كمتر مردي مياد ببينه روابطش، احساساتش، و محبتش رو چطوري با شريك زندگيش و يا با اطرافيانش درست كنه. مردها مي روند دنبال اين كه چه طوري به فلان پيشرفت مادي برسند كه تحولي در زندگي مشتركشان شود. چطوري به فلان پيشرفت علمي برسند تا توي اين وضعيت وانفساي جامعه براي خود جايگاهي پيدا كنند. چه طوري قست فلان چيز رو بدند. چطوري فلان خونه يا ماشين را براي همسر و فرزندانشون بگيرند و...(براي مردها هم نسخه هايي هست اگه دنبالش بيايند. براي همينه كه مي گند هر دو طرف مرد و زن بايد ارتباط موثر زوجين را ياد بگيرند. به نظر من قبل از ازدواج كلاس هاي آمادگي براي ازدواج نبايد فقط در آموزش روابط جنسي باشد بلكه از آنها مهمتر آموزش عواطف و چگونگي بيان آنها و چگونگي درك متقابل زن و مرد هست.)
ولي علاوه بر آن فكر مي كنم نقش زن و مادر و همسر در انسجام زندگي، در گرمي زندگي پر رنگ تر است. زن لطيف آفريده شده، مهربان آفريده شده، عاشق آفريده شده، مادر آفريده شده و منعطف آفريده شده، صبور آفريده شده و... و اينها همه قدرت هاي يك زن است. پس نبايد خلاف آفرينشش عمل كنه. مرد هم بيشتر منطقي تر و حسابگرتر و كمتر احساسي تر آفريده شده، جسماً قدرتمند يا به زباني شايد قلدر آفريده شده، مغرورتر آفريده شده كه اين غرورشون اونقدر مهم و حياتي كه اگه حفظ شه خيلي سازنده و مهربان و مطيع و فداكار مي شوند كه با حفظ غرورشون هر كار خوبي ازشون بر مياد و به طور كل موجودي به درد بخور مي شوند و امان از روزي كه غرورشان بشكند و يا جريحه دار شود، كلاً هر كار منفي ازشون سر مي زند، سركش مي شوند، لجباز مي شوند، ضعيف و بي مسئوليت و ... مي شوند.
همانطور كه احساسات لطيف زنانه براي ما حياتي است و باعث رشد و زيبايي زندگي مي شود و اگر ناديده گرفته شود سرخورده و مايوس و ناميد مي شويم و روحمان مي رنجد، اقتدار و قدرت مردانه هم براي مردها حياتي هست و در صورت حفظ آن از سمت ما باعث رشد و زيبايي زندگي مي شود، و در غير اين صورت روحشان و بنيانشان مي ريزد.
يه استادي داشتم كه مي گفت: زن غمدونش خيلي بزرگه...
براي همينه كه شانه هاي زن هميشه آماده پذيرش خسته اي هست كه سر بگذارد و هاي هاي گريه كند و خالي شود و انرژي بگيرد و برود. براي همينه كه زن شنونده خلق شده يك شنونده خوب يك سنگ صبور ولي مرد اين گونه نيست.
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
به نظرم این توجیه درست نیست زنها بیشتر دنبال بهبود روابطشونن چون براشون مهمتره این یه واقعیته در ضمن با این صحبت روژینا در مورد راهنمایی های سایت هم موافقم یه پستی رو خوندم که خانوم از روزی که ازدواج کرده بود یه روز خوشم نداشت و بعد یکی دو سال شوهرش می خواست طلاقش بده بعد همه نصیحتش کرده بودن که بچسب به شوهرت !!!!
در این شرایط دو راه هست یا اینکه تو این زندگی بمونی و له بشی یا اینکه طلاق بگیری و با سختیاش به عنوان یک زن دستو پنجه نرم کنی که هردوشم اساسا مشکل زن بودنه :(
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
آخــــــــــــــــــه چرااا؟؟؟ اینهمه بدبینی و نفرت نسبت به جنسیت خودمون؟
با وجود مطلقه بودن و همه ی عواقبش ولـــــــــــــــــــــی خدایا شکرت که من زنم
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
گذشت خوبه فداکاری خوبه چشم پوشی خوبه اما همه اینا تا وقتی خوبه که باعث بشه ما زن ها به لحاظ روحی ارتقا پیدا کنیم نه اینکه دچار انحطاط بشیم. وقتی گذشت و فداکاری من باعث بشه همسرم به اخلاق بد خودش عادت کنه و ارزش این گذشت رو نفهمه و براش عادی بشه ... اونوقته که من کم کم عزت نفسم پاییین میاد... شخصیتم تحلیل میره و به قول baran.68 از درون تهی میشم. گذشت و فداکاری چیز بدی نیست ولی در صورتیکه طرف مقابل بفهمه و در رفتارش نشون بده که قدر این رفتار پسندیده رو میدونه... ولی اگه بخواد سواستفاده کنه... پسرهای اون خونه بی منطق و زورگو بار میان دخترها هم توسری خور و بی اعتماد به نفس.
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گل آرا
گذشت خوبه فداکاری خوبه چشم پوشی خوبه اما همه اینا تا وقتی خوبه که باعث بشه ما زن ها به لحاظ روحی ارتقا پیدا کنیم نه اینکه دچار انحطاط بشیم. وقتی گذشت و فداکاری من باعث بشه همسرم به اخلاق بد خودش عادت کنه و ارزش این گذشت رو نفهمه و براش عادی بشه ... اونوقته که من کم کم عزت نفسم پاییین میاد... شخصیتم تحلیل میره و به قول baran.68 از درون تهی میشم. گذشت و فداکاری چیز بدی نیست ولی در صورتیکه طرف مقابل بفهمه و در رفتارش نشون بده که قدر این رفتار پسندیده رو میدونه... ولی اگه بخواد سواستفاده کنه... پسرهای اون خونه بی منطق و زورگو بار میان دخترها هم توسری خور و بی اعتماد به نفس.
گل آرا حرف من به این تاپیک ارتباطی نداره. مشکل همسر شما زورگویی نیست. ایشون دچار مشکل روانی هستند. 90 درصد جامعه ایران این مشکل را دارند. منتهی در همسر شما حاد شده است. بسیاری از رفتارهای ایشان از روی عمد نیست، به نظر من به جای محکوم کردن تصمیم بگیرید که آیا ارزشش را دارد که به درمانش بپردازید(دقیقا چیزی شبیه درمان یک بیمار جسمی) یا بایستی رهایش کنید. در هر دو صورت تصمیم شما ارزشمند است.
RE: از زن بودنم حالم بهم میخوره
عزیزم به نظر منم حرفات راسته....منم برای شوهرم در درجه ی دوم هستم...اول مامانشه بعد من...هیچی به من نمیگه...وقتی بهش میگم من چقدر از زندگی تو اطلاع دارم،میگه همون قدر که مامانم میدوووونه!!!!!!!!!!
ما خیلی مورد ظلم قرار گرفتیم