-
خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
سلام دوستان خیلی ممنون میشم جوابم را بدهید. من 27 سالمه .مدرک کارشناسی دارم و برای ارشد می خوانم و در عین حال یک مدرک کارشناسی دیگه هم دارم می گیرم چون کمک به رشته اصلیم میکنه و دوست دارم ان شا الله درسم را ادامه بدهم چند وقت پیش خواستگاری داشتم (31 ساله) که با دیپلم اسخدام شده بود و دانشجو کارشناسی هم بود مسکن هم داشت البته با پدر و برادرش این اپارتمان را شریکی ساخته بودند ( البته خودش قبلا یک اپاتمان داشته که به گفته خودش چون پدر و مادرش براش زحمت کشیده بودن و می خواسته زحمت انها را جبران کنه اپارتمان را فروخته و به پدرش هم گفته که خانه را بفروشه و شریکی با هم خانه بسازن و همگی بتوانند کنار هم باشن) روز اول خواستگاری گفت که فکر میکنید مشکلی پیش نمیاد که درس بخونید من گفتم که میتونم و مشکلی پیش نمیاد و گفتم میشه بگید چه مشکلی ممکنه پیش بیاد میشه چند تا مثال بزنید گفت که مثلا یکی از همکارام غذا از بیرون میاره سر کار یا یکی دیگه از همکارام صبح ها زنگ میزنه به بچه اش که از سرویس جا نمونه. منم گفتم خوب اینا که خیلی پیش پا افتاده است و با بر نامه ریزی دوستانه بین بین دو همسر حل میشه .....یک چیز دیگه ای که گفت این بود که اگر روزی پدر و مادرم احتیاج به نگهداری داشتن حاضری ازشون نگهداری کنی منم خدا شاهده واقعیت را گفتم که اره اونا پدر و مادر بزرگ بچه ها ان شا الله میشن و هیچ مشکلی ندارم ...خلاصه اینکه فردا که زنگ زدن من جواب منفی دادم چون پیش خودم فکر کردم که با این مثال هایی که زد نمیگذاره که درس بخونم دیگه خلاصه نزدیک یک هفته هر روز پدر مادرش را می فرستاد که سوءتفاهم شده و من هیچ مشکلی با درس خواندن ندارم .....به اصرار مادرم دوباره گذاشتم که بیان ....خلاصه قرار شد یک مدت بیشتر با هم اشنا بشیم مشاوره پیش از ازدواج هم رفتیم و یک سری از خصوصیات اخلاقی را گفتن در طی مدت اشنایی همیشه من تلاش میکردم برای شناخت بیشتر و ارتباط بیشتر خانواده ها و تقریبا میشه گفت ایشون نسبت به من هیچ تلاشی نمیکرد نمی دانم حالتی به من دست داده بود که انگار من رفتم خواستگاری :302: و دارم التماس میکنم :302:چندین دفعه مادرشون به مادرم گفته بود که بهش میگم بیا مثل برادرت با یکی از دختر خاله هات ازدواج کن میگه نمیخوام یک بار هم گفته بود غریبه چیه اشنا خوبه دیگه مشاور هم نمی خواد .......خلاصه چی بگم؟ یک بار قرار شد درباره جواب مشاوره با هم صحبت کنیم ولی ایشون انگار نه انگار ....و گفت که شما بیایید منزل ما و همیشه سر اینکه بیاد خانه ما مشکل داشت و می گفت خانه خودمان راحت هستم و من که دیگه سر این موضوع خیلی ناراحت بودم گفتم خانواده ام میگن که در این مراسم ها شما باید تشریف بیارید گفت که چه اشکالی داره گفتم که لطفا خودتون با خانواده ام هماهنگ کنید (اینو از این بابت گفتم که خانواده اش کلا خودشون را کشیده بودن کنار و خبری ازشون نبود) گفت که باشه مشکلی نیست خودم درستش میکنم ......و حالا هیچ خبری ازشون نشده نزدیک ده روزه :300: نمی دانم چی شده من احساساتی هستم بهش وابسته شدم چکار کنم اخه من هیچ وقت با پسری این قدر صمیمی حرف نزده بودم کلا ارتباط من با جنس مخالف خیلی خیلی کمه و با پسرا حرف نمی زنم همین محبت کمی که به من می کرد منو وابسته کرده تو را خدا کمکم کنید دیگه روی درس هم تمرکز ندارم:302:
-
RE: خواهش میکنم جواب بدهید ناراحتم
واسه کسی که 10 روز ازش خبری نیست اصلا غصه نخور.زمان همه چیز رو حل میکنه.بهش فکر نکن
-
RE: خواهش میکنم جواب بدهید ناراحتم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط l.a
در طی مدت اشنایی همیشه من تلاش میکردم برای شناخت بیشتر و ارتباط بیشتر خانواده ها و تقریبا میشه گفت ایشون نسبت به من هیچ تلاشی نمیکرد نمی دانم حالتی به من دست داده بود که انگار من رفتم خواستگاری :302: و دارم التماس میکنم :302:چندین دفعه مادرشون به مادرم گفته بود که بهش میگم بیا مثل برادرت با یکی از دختر خاله هات ازدواج کن میگه نمیخوام یک بار هم گفته بود غریبه چیه اشنا خوبه دیگه مشاور هم نمی خواد .......خلاصه چی بگم؟ یک بار قرار شد درباره جواب مشاوره با هم صحبت کنیم ولی ایشون انگار نه انگار ....و گفت که شما بیایید منزل ما و همیشه سر اینکه بیاد خانه ما مشکل داشت و می گفت خانه خودمان راحت هستم و من که دیگه سر این موضوع خیلی ناراحت بودم گفتم خانواده ام میگن که در این مراسم ها شما باید تشریف بیارید گفت که چه اشکالی داره گفتم که لطفا خودتون با خانواده ام هماهنگ کنید (اینو از این بابت گفتم که خانواده اش کلا خودشون را کشیده بودن کنار و خبری ازشون نبود) گفت که باشه مشکلی نیست خودم درستش میکنم ......و حالا هیچ خبری ازشون نشده نزدیک ده روزه :300: نمی دانم چی شده من احساساتی هستم بهش وابسته شدم چکار کنم اخه من هیچ وقت با پسری این قدر صمیمی حرف نزده بودم کلا ارتباط من با جنس مخالف خیلی خیلی کمه و با پسرا حرف نمی زنم همین محبت کمی که به من می کرد منو وابسته کرده تو را خدا کمکم کنید دیگه روی درس هم تمرکز ندارم:302:
سلام دوست عزیز
اولا که این رو بدانید که در هر اتفاقی خیر و مصلحت خدا نهفته است و با این باور دل خود رو آرام نگه دارید و بدانید که اگر نشد خواست خدا و مصلحت او بوده اگر هم شد باز هم خواست خدا بوده و فقط در این میان شما باید وظایفتون رو درست انجام بدید تا اشتباه نکنید و بقیه ی امور رو به خود خدا بسپارید .
اما دوست عزیز شما دنبال شناخت بودید ولی احساسات رو هم وارد کردید . احساسات مسیر شناخت رو منحرف میکنه و نمیگذاره شناخت درستی داشته باشید و در نهایت به خاطر وابستگی عاطفی جواب مثبت حتمی خواهد شد حتی اگر متوجه عیب هایی شده باشید .
شما باید نوع و نحوه ارتباط برای شناخت رو به خانواده ها واگذار می کردید و روند درست این هست که اونها پیگیر می شدند و این رو باید خانواده شما مطرح می کردند که برای مدتی اونها تشریف بیارن تا شناخت بیشتر بشه یا هر شکل دیگری بود خانواده ها تعیین کننده باشند و همینطور رفت آمدی اگر از سمت شماست به همراه خانوادتون باشه و به اتفاق هم منزل اونها برید (برخورد خانواده ها به شناخت شما کمک فراوانی خواهد کرد) . دقت کنید که دقیقا بعد از آخرین بار که شما درخواستتون مناسب بوده خبری نشده . بنابراین اگر زودتر از اینها به خانواده ها واگذار می کردید اطلاعات بیشتری دستگیرتون می شد .
برخوردهای مادر ایشون ، و اینکه ایشون گفتند :خودم درستش میکنم ! نشانه هایی از مخالفت خانواده ایشون با ازدواج شماست و این نکته ی مهمی است .
درضمن شما در مسائلی سریعا موافقت خودتون رو اعلام کردید . مثلا حتی اگر این درست باشه که ایشون با درس خواندن شما مشکلی ندارد اما آیا واقعا در زمینه دغدغه ایشون که نسبت به مسئولیت های زندگی هم زمان با درس خواندن است ، به این شکلی که شما در حال تحصیل هم برای کارشناسی در رشته ای دیگر هم کارشناسی ارشد هستید آیا واقعا می تونید مسئولیت هاتون رو کامل انجام بدید و اگر نه به چه صورت ؟ پاسخ مثبت بدون توضیحات و ... توقع ایجاد خواهد کرد .
در هرصورت نگران نباشید بلکه این رو یک اتفاق مثبت ببینید که صلاح خدا در اون هست . این درگیری احساسی نباید برای شما به وجود می آمد اما حالا سعی کنید مشغله تون رو بیشتر کنید و از هرچیزی که ذهنتون رو درگیر ایشون می کنه ، دوری کنید .
.
با عذرخواهی از ناظمین تالار متوجه عنوان تاپیک نشدم . چرا که قرار بر این بود که به تاپیک هایی با عنوان کلی تا زمانی که مراجع عنوان را انتخاب نکرده پاسخ ندهیم .
دوست عزیز لطفا عنوان مناسبی برای تاپیک خود انتخاب کنید و در پستتون اعلام کنید .
-
RE: خواهش میکنم جواب بدهید ناراحتم
سلام دوستای خوبم الان چشمام پر از اشکه :302: خیلی خوشحالم که شما رو دارم اخه من هیچ کسی را ندارم براش درد دل کنم :302:
-
RE: خواهش میکنم جواب بدهید ناراحتم
دوستان همیشه میان و میگن وابسته نشید و...
مگه میشه وابسته نشد؟ خوب آدم احساس داره دیگه
فکر کنم یه مقدار گذر زمان باعث شده که خونوادش سرد بشن.
یکم صبر کنید. همه چی درست میشه
یعنی خیر و صلاحتون هرچی باشه پیش میاد
-
RE: خواهش میکنم جواب بدهید ناراحتم
سلام.
منم معتقدم انشاالله هر چی خیره پیش میاد.
در ضمن ، ماها که عادت به خواستگاری سنتی داریم،10 روز زمان زیادی نیس و ممکنه واسه هرکسی بیماری یا مشکل و کلا کاری پیش اومده باشه.عجله نکنین و نگران نشین.
هرچند که منم با نظر باران جان موافقم که باید از اول خانواده ها درگیر میشدن که این دغدغه های شما کم بشه.
بخدا توکل کنین("و من یتوکل علی الله فهو حسبه")
موفق باشین.
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
سلام دوستان خوبم ممنون از راهنمایی و توجه همگی . خدا را شکر که با دوستان خوبی مثل شما اشنا شدم.ببخشید من تازه عضو شدم نمی دانستم نمی دانم مدیران سایت مثل اینکه زحمتش را کشیدن و عنوان را درست کردن ممنون
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
دوستان خوبم خیلی ناراحتم پیش خودم میگم پس دلیل ان همه اصرار برای خواستگاری چی بود؟ حالا دلیل رها کردن چیه؟ کاش حداقل دلیلش را می دانستم تا عذاب نکشم . میگم شاید چهره من خوب نیست:302: مشاوره که رفتیم گفتن ویژگی های من اینها است: 1- مطمئن بردبار معمولا ارام هستید حتی در موقعیت های بغرنج 2- برون گرا معاشرتی فعال بلندپرواز3-مهربان خوش طبع و از مقابله جویی می پرهیزید و مشتاق همکاری با دیگران4- بالاترین برافراشتگی در قسمت علایق و انگیزه ها 5- در بروز احساساتتان کمی ضعیف عمل میکنید5- وجدانی بودن سطح بسیار بالایی را نشان می دهد6- عصبی بودن پایین ترین میزان ارائه شده است 7- پایین ترین ویژگی مربوط به احساس خشم و کینه است7- افسردگی مشاهده نمی شود8- اسیب پذیری از استرس در حد نرمال 8- جمع گرایی و قاطعیت و فعالیت در حد مناسبی است 9- فردی صمیمی و عواطف مثبت در شما قابل توجه است . میگم شاید به خاطر اینکه گفته در بروز احسا سات کمی ضعیف عمل میکنید . خودم هم نمی دانم چرا این طوری نوشته به طور مثال من روزی چندین بار به مامانم میگم دوست دارم و میبوسمش :302:
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
دوست خوبم می شه این احتمال رو داد که خانواده با این وصلت مخالف بوده ولی به اصرار پسرشون اومدن به امید اینکه جواب رد بدین حالا که می بینن قضیه جدیه پا پس کشیدن.
شاید هم در این مشاوره ها فهمیده به درد هم نمی خورید.نه اینکه شما بد باشی.
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
دوست عزیز شاید گذاشتن بعد محرم و صفر جواب بدن.اینقدر عجله نکنید.دارن فکر میکنن حتما.اگه بعد ماه صفرم تا ده روز زنگ نزدن شما باید همه چیز را تموم شده فرض کنید و تا اون موقع هم صبر کنید به نظر من:310:
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
سلام دوستان عزیزم من خیلی فکرم مشغوله و روی هیچ کاری تمرکز ندارم. به نظر شما اگر به ان اقا ایمیل بزنم و علت را بپرسم کار بدی نیست ( من خودم مذهبی هستم ان اقا هم همین طور ) فکر بدی نمیکنه با توجه به اینکه در یک محله هستیم و اگر به خانواده اش بگه این مسئله برای من و خانواده ام بد نمیشه؟(پشت سر برای من و خانواده ام حرف در نمیارن) اصلا چطوری بگم منظورم چیه؟ فقط علتش خیلی برام مهمه . خیلی دارم اذیت میشم :302: شاید من ایرادی دارم و خودم نمی دانم :302: می خواهم اگر ایرادی دارم رفتار خودم را اصلاح کنم. خواهش میکنم من را راهنمایی کنید از همگی ممنونم
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
سلام عزيزم
به نظرم بي خيال شو با اين كارت خودت رو كوچيك ميكني
چرا اينقدر برات مهمه كه طرف پشيمون شده
هر دليلي كه داشته باشه مطمئن باش كسي كه اول مياد خواستگاري بعد يهو بدون اينكه چيزي بگه غيبش ميزنه قابل اعتماد نيست
اگه ايميل بزني حتي اگه ايرادي هم نداشته باشي مجبور ميشه يه چيزي بگه كه خودش رو توجيح كنه يا جواب ايميلت رو نميده در هر صورت به ضرر شماست چون غرورت ميشكنه.
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
به نظر من(صرفا نظر شخصيم) اصلا درست نيست ايميل بدي.
انقد به اين فكر نكن كه چه علتي داشته
خوب ميشد اگه ميتونستي دليلشو پيدا كني،(هرچند به نظر من اون آقا شايد با خودش و خونواده ش مسئله اي پيدا كرده)،اما حالا كه نميتوني انقدر خودتو اذيت نكن و بهش فكر نكن.
بازم ميگم نظرم شخصيه و ممكنه اشتباه باشه
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
همونطور که شما و خانوادتون حق انتخاب و تصمیم گیری داشتین، اون ها هم دارن، پس به این حق احترام بزارین. :305:
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
سلام دوستای خوبم ممنون بابت راهنماییتون خیلی دوستتون دارم خوشحالم که می توانم ازتون راهنمایی بگیرم. دوست عزیزم rude boy شما متوجه منظور من نشدید من نگفتم که حق انتخاب نداشتن من فقط می خواهم علت را بدانم این حق را به من بدهید که بدانم به چه علتی . راستش دوستای عزیزم فکر می کنم اگر یک توضیح بیشتری بدهم بهتر بتوانید من را راهنمایی کنید روزی که جواب مشاوره ما اماده شد ان اقا رفتن و جواب مشاوره را گرفتند و جواب ها را که داخل دو تا پاکت جدا بود را اوردن به من دادند ایشان پاکت جواب خودشون را باز کرده بودند و خوانده بودند و داخل برگه مشاوره ایشان یک خصوصیتی نوشته شده بود که خط خوردگی داشت ولی باز هم قابل خواندن بود این حالت خط خوردگی مثل حالتی بود که مثلا من شک دارم ان لغت راخط بزنم یا نزنم و یا پشیمان بشوم موقع خط زدن ( من چون شک داشتم که این خط خوردگی کار خود مشاور هست یا ایشان خط زدن رفتم مرکز مشاوره و پرسیدم که منشی گفت خیلی کم احتمال می دهد این کار مشاور باشه و گفتن که معمولا اصلا خط خوردگی ندارند و متاسفانه من با خود مشاور نتونستم صحبت کنم تا 100% مطمئن بشم چون دکتر مشاور فعلا به علت مشکلاتی در دسترس نیستند ولی باز هم از طریق منشی قرار شد پیگیری کنم ) ایشان خیلی مشتاق بودند که برگه مشاوره من را بخوانند ولی از اینکه بخواهیم در موردش صحبت کنیم فراری بودند خودم احساس میکنم یک حالت خجالت داشتن به خاطر اینکه خط زده بودند این را هم بگویم که خصوصیات دیگه ای هم داخل جواب مشاوره ایشان نوشته شده بود که چندان خوب نبود که خودشون یک بار گفتند همش را بد نوشته ولی محترمانه بد نوشته است . دوستای خوبم اگر توضیح بیشتری خواستید تا بدهم. ممنون از راهنمایی
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
به نظرم متمرکز شدن روی اخلاق بد دیگران کار درستی نیست. و البته مشاور هم خصوصیات خوب رو نمینویسه ایرادات رو میگه که رفع کنید.
اگه از من میپرسید باهاش تماس بگیرید اما مستقیم سوالتون رو نپرسید.
به هیچ وجه هم کوچیک نمیشید
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
سلام دوستان خوبم ممنون از شما hamedhd دوست عزیزم من منتظر بودم بقیه دوستان هم بیان و با توضیحی که دادم راهنمایی کنند ولی خبری نشد پس من ایمیل می زنم و میپرسم چون فکر می کنم این طوری احساس بهتری پیدا کنم
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
سلام دوستان خوبم امیدوارم همگی خوب باشید من ایمیل زدم و پرسیدم و با چند ایمیلی که بین ما رد وبدل شد موضوع را فهمیدم موضوع همان چیزی بوده که در جلسه اول حدس زده بودم ایشان با تحصیل مخالف بوده ...گرچه می خواست این موضوع را انکار کنه ولی کاملا مشخص بود که با این موضوع نمی تواند کنار بیاد و می خواست من را راضی کنه که تحصیل را رها کنم ...به هر حال حتما مصلحتی بوده ... باز هم از راهنمایی همه شما دوستان ممنونم و تشکر ویژه از دوست عزیزم hamedhd ....حالا احساس بهتری دارم :310: در پناه خدا باشید.
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
خوب ی سوال.ایشون اینقدر برا شما ارزش دارن که بخارشون حاضر شید درستون را رها کنید؟:310:
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
سلام دوست عزیز خوب من فکر می کنم از لحاظ اعتقادی خیلی خیلی با هم جور بودیم ولی بقیه خصوصیات ایشان تقریبا برای من مبهم است . حقیقتش را بخواهید اگر شناخت (البته شناخت واقعی نه اینکه دوباره احساساتی بشوم) کمی بیشتر بود راحت می توانستم جواب سوال شما را بدهم ولی در این شرایط واقعا نمی دانم .موفق باشید.
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
چه جالب منم تقریبا همین مشکل رو دارم؛ اتفاقی این تاپیک رو پیدا کردم، عضو شدم که باl.a هم دردی کنم
من 27 سالمه، خواستگارایی که تاحالا واسم اومده اصلا با من متناسب نبودن، ولی اول دی یکی از فامیلا یه پسری رو معرفی کرد که بیان خواستگاری
حدود 2 هفته پیش اومدن
برای اولین بار از یه پسر تو خواستگاری خوشم اومد، اونها هم خیلی راضی نشون میدادن! پسره و خواهرش چند بار بهمون گفتن جلسه بعد بریم بیرون حرف بزنیم. حتی دو روز بعدش فامیلمون زنگ زد گفت وای اینا خیلی از شما تعریف میکنن و خوششون اومده
شبش دیگه خودمو تو لباس عروس میدیدم ولی خب ازشون خبری نشد
باورم نمیشه به همین مسخره گی به دلم نشسته هرکاری میکنم از ذهنم بیرون نمیره
من دختر احساساتی نیستم ولی این بار خیلی احساساتی شدم این داره اذیتم میکنه
خیلی دلم میخواد بدونم که چرا ازشون خبری نشد!
چون تاخالا سابقه نداشته خواستگار بیاد و فرداش زنگ نزدنن جواب + رو بگیرن، برای همین الان اعتماد به نفسم رسیده به زیره 0:302:
دوست هم ندارم به اون آشنامون هم بگم ازشون سوال کنه چون خودم رو کوچیک میکنم
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
عزیزم من نظر شخصی خودم رو میگم
جملاتت رو خوندم و خوشحالم از سر در گمی راحت شدی
ولی آبجی گلم اینکه همش شما پیش قدم بشی کار درستی نیست و اینکه همش شما پیگیری کنی بازم درست نیست جز عادتش میشه و همش انتطار داره شما بدویی دنبالش بذار اونم برا تو بدوه اونم دلش تنگ بشه و خودش بیاد خونتون ..روش نمیشه و راحت نیست که حرف درست حسابی نیست اومدید همدیگرو بشناسید.......اونم باید بیاد.......
نمیخوای خدا نکرده بعدا مادرش برگرده بگه تو همش چسبیده بودی به پشرم و می اومدی زندگی هزار جور پستی و بلندی داره؟
مثلا همین ایمیلی که زدی میخوای اینو بگم که حس شما نسبت به اون قوی تره و بیشتر دوستش داری میدونی چرا چون میتونستی تحمل کنی و صبر کنی تا از خودش خبری بشه ......اگه اونم همین اندازه تو رو دوست داشت مطمین باش تحمل ده روز براش سخت بود!!!!
بعدشم تو توی مرحله خواستگاری هستی نه نامزدی و نه عقد و.......
من به شما خواهر گلم پیشنهاد میکنم که بیشتر روی اخلاق این آقا تمرکز کنید و احساسات رو بذارید کنار و جوری رفتار نکنید که این آقا بفهمه که همش شما باید برید جلو و شما پیگیری کنید
موفق باشی گلم:72:
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
اولا اگه پسری دختری رو بخواد زمینو زمانو به هم میدوزه تا بهش برسه و ناز کردنم بلد نیست
ثانیا برای هر دختر 100 تا خواستگار میاد تا بالاخره یکی قسمت شه برای من هر دفه که یه خواستگار میومد فکر میکردم دیگه تمومه و این خودشه یه جورایی ام بهش علاقه مند میشدم اما هیچکدوم نشد تا اینکه گفتم خدایا دیگه همه چی با خودت ببینم چیکار میکنی و نتیجه خوبی گرفتم
توکلت به خدا باشه حل میشه از ته دلم واست دعا میکنم عزیزم:323:
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
دوست عزیز
من هم تجربه ای مشابه شما داشتم ..اینکه خواستگارم بعد از صحبت سر مهریه پا پس کشید و سه روز ازش خبری نشد ..
اما متاسفانه من شدیدا درگیر احساسات با ایشون شده بودم در حالیکه ایشون فقط یه خواستگار ساده بود ...
و متاسفانه من تماس گرفتم با ایشون که بیا مسائلمون رو حل کنیم .....
و این تماس از طرف من باعث شد که این پیوند ش.و.م سر بگیرد و و الان که عقد کردیم ولی در حال جدا شدن هستیم ...
دلایل اینکه شما نباید به این خواستگار فکر کنید:
1) اگر ده روز که ازشون خبری نیست حتما خودشون رو در حد شما که دارای این خصوصیات بسیار مثبت هستید ندیدند مانند خواستگار من بهتر دیدند که بخاطر اختلافات و تفاوت سطح فرهنگی شما دو نفر پا پس کشیده است.
2) ایشون و هر مرد دیگری تمایل دارند که شکار کنند تا شکار بشوند اگر این خصوصیت طبیعت شون بهم بریزد مطمئن باشید شما ارزشتان را از د ست خواهید داد.
3)بهتر خودتون رو سرگرم کارها و برنامه های دیگر کنید .
4)کسی که دو روز به احساسات شما اهمیت نداده مطمئن باشید فرد مناسبی برای آینده شما نیست.
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
خواستگاری دختر خانمی رفتم و بعدش هم به خواسته ایشان یک جلسه هم با برادر بزرگشان صحبت کردم. بعد هم زنگ زدیم که جواب بگیریم که نبودند و بنا شد فردایش تماس بگیریم! همان شب با اکانت ایشان در فیس بوک برخورد کردم که خوب چیزهایی را دیدم که کلا به این نتیجه رسیدم که به درد هم نمیخوریم و دیگه تماس نگرفتیم!
الان که پست های دوستان را دیدم عذاب وجدان گرفتم ! آخه این همه فکر؟
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
حالا مطمئنی خودش بود تو fb?
خداروشکر fbیم مشکل نداره :163: بخاطر fb نبوده
چقدر خوب بود خانواده پسر زنگ میزد میگفت به این دلیل ما بدرد هم نمیخوریم
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
البته مطمئن بودم که خودشون هستند. من گذاشتم به اختیار خانواده که خودشون تصمیم بگیرند که تماس بگیرند و به بهانه ای موضوع را منتفی کنند یا اصلا تماس نگیرند که تصمیم خانواده بر تماس نگرفتن بود.
همه چیز را هم البته نمی توان گفت. فرض کنید من خواستگاری دختری رفته ام و رفتار ایشان من را به این نتیجه رسونده که ایشان بیش از حد (حدی که من توقع دارم ) با نامحرم راحت هستند. خوب اینو که نمی شه مستقیم بهش گفت!
یا فرضا این دختر خانم توی فیس بوکش خیلی راحت با نامحرم شوخی می کند و ... خوب این با ملاک های من متفاوت است اما بنا نیست من برم این را بهش بگم که!
توی ازدواج همیشه موضوع این نیست که من بدم یا او بد است. موضوع اینه که آیا ما با هم می توانیم زندگی کنیم؟
بنا نیست وقتی شخصی شما را نپسندید شما اعتماد به نفستان را از دست بدهید. خیلی راحت به خودتان بگین که خوب حتما یه چیزی را دیده بوده که با معیارهاش نمی خورده و این به این معناست که اون هم به معیارهای شما نمی خورده. بنابراین منفی شدنش بهتر بوده.
وقتی پاسخ منفی به علت شناخت درست و عدم تطابق معیارها باشه اتفاقا خیلی هم خوشاینده.
مشکل وقتی به وجود میاد که عدم شناخت یا یه احساس منفی ناشی از یه حرف نه چندان مهم یا عدم آمادگی روحی شخص مقابل برای روبرو شدن با ازدواج یا... باعث جواب منفی بشه.
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
دوست عزیزم zm518: ممنون بابت همدردی شما .خواهش می کنم به ایشون دیگه اصلا فکر نکن این اقایی هم که امدن خواستگاری من با این همه اصرار ببین چطوری من را اذیت کردن هم ایشان و هم خانواده ایشان . اوایل 2 یا 3روز از ایشان هیچ خبری نمی شد و بعد دوباره پیداشون میشد و بعد شد 5 روز و دوباره پیداشون میشد و بعد شد 7 روز .....و این حالت تقریبا برای 3 ماه ادامه داشت و متاسفانه متاسفانه و باز هم متاسفانه من متوجه نبودم و وابسته شده بودم و وقتی بعد از چندین روز تماس می گرفتند و دوباره رابطه را شروع می کردند سعی می کردم رابطه برای شناخت بیشتر بشه و ادامه پیدا کند تا بتوانم تصمیم بگیرم ولی یک دفعه ایشان رابطه را قطع می کرد و بعد دوباره شروع می کرد وقتی با هم به مشاوره رفتیم مشاور گفت که باید با هم رفت و امد بیشتری داشته باشید. نمی دانید در این مدت من چقدر اذیت شدم همش گریه می کردم هنوز هم بعضی وقت ها احساس بدی دارم و گریه می کنم پیش خودم می گویم من که از لحاظ اخلاقی مشکلی ندارم خدا شاهده راست می گویم همه از اخلاق من تعریف می کنند و از دور و نزدیک و از اشنا و فامیل و ... این تعریف ها را می شنوم پس دلیلی نداشته که این رفتار را کنند پس من حتما چهره زشتی دارم و شروع می کنم به گریه کردن:302:. خودشان خواهر یا فرزند دختر ندارند که این طوری با دختر مردم رفتار می کنند .خوب من که نرفته بودم خواستگاری ایشان . خیلی راحت از همان روزهای اول که می دیدند من با ایشان جور نیستم یا از چهره من خوششان نمی امد یا از هر چیز دیگه ای .. خودشان را کنار می کشیدند نه اینکه اول اصرار کنند و خیلی گرم بگیرند بعد سرد بشوند و ان رفتار ها ... و بعد دوباره بعد از چندین روز تماس بگیرند و گرم بگیرند . من را کرده بودند بازیچه خودشون حالت بلاتکلیفی داشتم احساس بدی داشتم دلم می خواست تکلیفم روشن شود یا من را می خواستند یا نمی خواستند. اگر نمی خواستند چرا اصرار می کردند و گرم می گرفتند و اگر می خواستند ....هر چی بگویم درد دلم تمام نمیشه . خواهش می کنم فراموشش کن و خودت را اذیت نکن . موفق باشی عزیزم
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
l.a جون من وقتی پست رومینا رو خوندم دوباره اعتماد به نفسم برگشت و دیگه منتظر اون آقا نیستم:D به این نتیجه رسیدم که خودش رو در حد من ندیده
همون موقع که اومده بودن خواستگاری از خدا خواسته بودم که اگه پسر خوبی هست ازدواج کنیم که انگار خدا دید ما به درد هم نمیخوریم و همه چی تموم شد
شما هم مثل من خدا رو شکر کنید که همین الان همه چی تموم شده و بعد از چند سال نشده
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
دوست عزیزم abji rahele:ممنونم از شما بابت راهنمایی کاملا درست می گویید من اشتباه کردم . این رابطه تمام شده و ان شا الله دیگه این اشتباه را در موارد دیگه به امید خدا تکرار نخواهم کرد . باز هم از شما به خاطر نصیحت خواهرانه شما ممنونم شما هم موفق و شاد باشید و التماس دعا :72: دوست عزیزم sahars: شما هم کاملا درست می گویید برای من خیلی دعا کنید هر کسی میاد خواستگاری فکر می کنم دیگه خودشه من نمی دانم چرا این جوری هستم یک دفتر درست کردم و داخل ان شعر می گویم برای همسری که هنوز ندارم و حتی نمی دانم ایا خدا قسمت من هم همسری خوب می کند یا نه؟ من هم مثل شما می سپارم به خدا :323: موفق و شاد باشید. دوست عزیزم romina60: بسیار بسیار ممنونم از راهنمایی شما :72: خیلی ناراحت شدم به خدا توکل کنید ان شا الله مشکل شما حل شود و بهترین اتفاقی که باعث شادی و ارامش شما شود براتون اتفاق بیفته به امید خدا. براتون دعا می کنم :323: .ببخشید اقای بچه مثبت به نظر من شما اشتباه کردید در انتظار نگه داشتن اصلا کار درستی نیست شما تماس می گرفتید و می گفتید از از لحاظ اعتقادی با هم جور نیستیم و تمام می کردید .
-
RE: خواستگاری و آمدو شد...دیگه خبری ازشو ن نیست. بهش وابسته شدم،چه کنم؟
سلام
تاپیکهای زیر می تواند به شما کمک کند :
http://www.hamdardi.net/thread-13679-post-122916.html
http://www.hamdardi.net/thread-9047-post-90758.html#pid90758
http://www.hamdardi.net/thread-18264-post-169095.html#pid169095
.