همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
سلام یه ساعت پیش باهمسرم دعواکردم واون گفت فرداصبح بایدبری خونه بابات وبعدشم طلاق...همسرمن بدجورکینه ای ولجبازه ازاونایی که خونه باشه یاجلوتلوزیونه یاایرادمیگیره وبایدغذاش سرموقع حاضرباشه طعمش دقیقااونی که میخوادباشه وگرنه همون جاایرادمیگیره خوابش به وقتش باشه موقع خوابش کسی جیکش درنیادهروقت اراده کردچه من بخوام چه نخوام باهام رابطه جنسی داشته باشه باخانوادش عالی باشم وهربی احترامی وتحقیرودخالتشون روباجان دل بپذیرم باخانواده خودم هم روابطم محدودوزیرنظرایشون باشه:160::163:اگه یکی ازاین مواردازطرف من اجرانشه یاکم وکسری داشته باشه تبدیل میشه به کینه دردلش ودم به دیقه ازم ایرادمیگیره وهرجورکه بتونه اعصابموخردمیکنه مخصوصابااستفاده ازدونستن نقطه ضعفهام وعلایقم:302:
درضمن همسرم بدجوربه خانوادش وابستگی عاطفی داره چندوقت قبل به اصرارمن به دوجلسه مشاوره ی حضوری رفتیم ولی چون احساس کردمقصره ومحکوم شده ومشاورسعی دراصلاحش داره دیگه نمیره:316:لطفاکمکم کنیدفقط همینجارودارم صبح چی میشه:302::302::302:
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
همیشه تلاش میکنه مچ منوبگیره یابازجوییم میکنه تاازحرفام دروغ پیداکنه وتخریبم کنه وقتی میرم جایی وحواسم نباشه ونیم ساعت دیرتربهش بگم برام منفی مینویسه وبازخواست ومتهمم میکنه به صمیمیت بین من وخانوادم حسادت میکنه وسعی میکنه محدودم کنه درحالیکه خودش عاشق خانوادش ورفت وآمدبااوناست وضع مالیمون خوب نیست وباحداقل خوراک وپوشاک میسازم ولی اون بجای تشکر منت کارای نکرده وچیزای نخریده روبرام میذاره :163:واگه من بهش اعتراض کنم میگه توقعت خیلییییی زیاده:311:ازتنهاموندن توخونه میترسه به گوشت یامرغ خام نمیتونه دست بزنه چندشش میشه ومن خودم خردوتمیزمیکنم:163:همه ی کارهاشوبه خانوادش میگه حتی همکاراشووخصوصیات اخلاقیشونو مادرپدروبرادرش کاملامیدونن وندیده میشناسن:324:وقتی توفامیل مامراسم ختم وعروسی وعیددیدنی باشه سعی میکنه نیادیابااوقات تلخی وغرغرکردن بیادامادرموردفامیل خودشون بادستورپدرومادرش باکله میره ومنم میبره.یعنی خودش پرازایراده(اخلاقاش اکثرابچه گانست احساس نمیکنم مرده) اماهمیشه دنبال ایرادگرفتن ازمن وکارهامه:160:
وقتی هم بخاطرکارهاش میخوام باهاش حرف بزنم همه ی تقصیرارو میندازه گردن من صداشوبلندمیکنه ومدام تحقیرم میکنه که حرفای منونشنوه آخرشم میگه زورکه نیست مابه دردهم نمیخوریم بیاببرمت خونه بابات تحویلت بدم یعنی به هیچ وجه اشتباهاشوقبول نمیکنه که اصلاحشون هم بکنه حتی بادروغایی که میگه منومتهم میکنه یااتفاقای گذشته روتحریف میکنه وبه نفع خودش میگه وکفریم میکنه:101::223:
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
سلام و درود:72:
دعواي امشب شما با همسرتون براي چي بود؟
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
من ازفامیلای دورهمسرم بودم ومادرشون منوپسندیده بود به پسرش پیشنهادداده بودوبعدش خواستگاری رسمی وازدواج کردیم(گفتم شایدبخواین بدونین) همش به طلاق فک میکنم زندگی روبرام جهنم کرده
سلام ساراجان.دیروزخواهرم زایمان کرد من بیمارستان بودم همه یفامیل وآشنابرای ملاقات اومدن بجزهمسرمن که گفت اداره کارداره ونیومد شب گفتم بریم یه سربیمارستان گفت نه دیگه دیره.امروزصبح گفتم بریم ببینیمشون چون دوازده مرخص بودباصدجورنازوعشوه گفت باشه ولی همش کاراشوتوخونه کش میدادکه دیربریم منم درازکشیدم وگفتم هروقت خواستی میریم واصلانریم هم چیزی نمیشه که بالاخره رفتیم سرگرفتن شیرینی به بیمارستان بازحرفمون شد وگفت ارزونترینشوبخریم درحالی که برازایمان خواهرخودش ازجونش مایه میذاشت بعدشم ازمسیری رفت که نیم ساعت توی ترافیک موندیم درحالیکه من گفته بودم ازاونجانره خلاصه باهزارمصیبت رفتیم بیمارستان برگشتنی هم بازناراحتم کرد طوری که باصدای بلندتوماشین گریه کردم ونفرینش کردم چون همیشه عادت داره رواعصابم راه بره خوشی هاموتلخ میکنه بعداومدیم خونه وتاشب باهاش حرف نزدم شب بهش اس ام اس دادم که آرزوم بودمردزندگیم فلان وفلان... باشه ولی تو...نبودی تواتاق پای نت بودم وآهنگ گذاشته بودم که اس دادصداشوکم کن منم نکردم بعدش اومدخودش کم کردمن اعتراض کردم اونم بلندگوهاووسایل روی میزوپرت کردروزمین و...گفت فردابایدبری
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
کسی نمیخوادراهنمایی یاکمکم کنه؟؟هیچ کس شرایطی شبیه من نداره؟؟
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
سلام عزیزم
امروز جمعه است و روز تعطیل؛ تعداد کسایی که هستن کمه؛ یکم صبر کن؛ میان راهنماییت می کنن... حل می شه، نگران نباش!
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
وقتی کسی رو مجبور کنی کاری انجام بده نتیجش همین می شه.چی می شد تنها می رفتی ملاقات خواهرت؟
بعدشم وقتی می بینی اعصاب شوهرت خط خطیه چرا لج بازی می کنی؟
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
سلام عزیزم نگران نباش ، خونسردیت رو حفظ کن ، بلند شو 2 رکعت نماز بخون ، قرآن بخون تا آروم شی
عزیزم داری میگی که همسرم نقطه ضعف هام رو میدونه و اذیتم میکنه ، مگه نه؟ پس باید سعی کنی تا جایی که امکان داره وقتی دیدی دست گذاشت روی نقطه ضعفت انققققققدر خودت رو بی تفاوت نشون بدی که دیگه نتونه این کارارو بکنه .و بی خیالش بشه .
یکی دیگه هم اینکه اصلا سعی نکن باهاش لجبازی کنی .لجبازی زندگیتون رو نابود میکنه .
جواب لجبازی اون رو با لجبازی نده .
مطمئنا همون قدر که الان تو ناراحتی ، همسرت هم ناراحته ، اون هم با خودش میگه زن مارو ببین ، اون از کاراش تو ماشین ، اون از اس ام اس هاش ، اون از اعصاب خوردی هاش که صدای ضبط رو بلند کرده و ....
هردوی شما دارین با هم لجبازی میکنید و با هم می جنگید .
باید تو لجبازی رو تموم کنی تا اون هم کم کم کنار بزاره .این طوری اصلا نمیشه زندگی کرد ، زندگی رو برای هم سخت کردین .
یکی دیگه هم اینکه سعی نکن هیچ وقت کارات رو برای همسرت توجیح کنی ، اون اگر احساس کنه که داری کارات رو توجیح میکنی ، انقدر بهت گبر میده تا تو اعتراف کنی که آره همینی که تو میگی .
ابن طور مواقع اگر کوچکتریت اشتباهی هم کردی ، سریع بگو آره حق با تو هست ،مثلا ... من فراموش کردم اطلاع بدم .بعد هم با یک بوس زود تمومش کن .
برای کارات لازم نیست اونقدر دلیل بیاری تا اون هم بخواد کاراگاه بازی در بیاری تا آخر محکومت کنه .
با تغییر رفتار تو مطمئنا همسرت هم تغییر میکنه ، بهت قول میدم .یکم باید یاد بگیری با سیاست تر باشی .
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pink butterfly
سلام ساراجان.دیروزخواهرم زایمان کرد من بیمارستان بودم همه یفامیل وآشنابرای ملاقات اومدن بجزهمسرمن که گفت اداره کارداره ونیومد شب گفتم بریم یه سربیمارستان گفت نه دیگه دیره.امروزصبح گفتم بریم ببینیمشون چون دوازده مرخص بودباصدجورنازوعشوه گفت باشه ولی همش کاراشوتوخونه کش میدادکه دیربریم منم درازکشیدم وگفتم هروقت خواستی میریم واصلانریم هم چیزی نمیشه که بالاخره رفتیم سرگرفتن شیرینی به بیمارستان بازحرفمون شد وگفت ارزونترینشوبخریم درحالی که برازایمان خواهرخودش ازجونش مایه میذاشت بعدشم ازمسیری رفت که نیم ساعت توی ترافیک موندیم درحالیکه من گفته بودم ازاونجانره خلاصه باهزارمصیبت رفتیم بیمارستان برگشتنی هم بازناراحتم کرد طوری که باصدای بلندتوماشین گریه کردم ونفرینش کردم چون همیشه عادت داره رواعصابم راه بره خوشی هاموتلخ میکنه بعداومدیم خونه وتاشب باهاش حرف نزدم شب بهش اس ام اس دادم که آرزوم بودمردزندگیم فلان وفلان... باشه ولی تو...نبودی تواتاق پای نت بودم وآهنگ گذاشته بودم که اس دادصداشوکم کن منم نکردم بعدش اومدخودش کم کردمن اعتراض کردم اونم بلندگوهاووسایل روی میزوپرت کردروزمین و...گفت فردابایدبری
عزیزم !!!
چیکار داری میکنی با زندگیت ؟؟
چند تا پست اولت که دائم از بدی های همسرت گفتی و حتی یک بار هم تو صحبت هات نگفتی دوسش دارم یا فلان اخلاق خوبم داره .. اگه نتونی خوبی ها رو کنار بدی ها ببینی اون اخلاقای بد انقدر برات بزرگ میشن که دنیاتو میگیرن !! قبل از هر چیز دور از این جر و بحث ها با انصاف درباره ی همسرت فکر کن و قضاوت کن .. و در کنار بدی هاش خوبی هاش رو هم ببین ..
خب خانومی .. کولاک کردی که :81: جملات بالا رو که قرمز کردم چند بار خوندم ..
میدونی اگه من یه همچین حرفهایی رو به شوهرم میزدم با این که اخلاقش خوبه چیکارم میکرد ؟؟:101:
ببین گلم .. شوهرت نمیخواسته بیاد ملاقات خواهرت به هر دلیلی ..
نمیخواسته بیاد .. کاراشو کش میداده که دیر بشه .. اخرشم با ناز و عشوه اومده ..
بهونه گیری کرده سر خریدن شیرینی !! نه که نخواد بخره فقط میخواسته بهونه بگیره و یکم خودشو لوس کنه .. مث پسر بچه ها ..
خب اینجا باهاش بحث کردی و حرفتون شد ..
از راهی رفته که ترافیک بوده و دیر رسیدین .. و تو بهش گفته بودی که از اون جا نره .. میدونی مردا خیلی بدشون میاد از اینکه یکی بهشون راهو نشون بده :311: کتاب مردان مریخی زنان ونوسی رو خوندی ؟ یه قسمت داره که مستقیم اشاره میکنه به همین نکته ..
که اگه مردت راه رو گم کرد و اشتباه رفت نگو دیدی گفتم !! چون از اینکه کلمه متنفره .. به جاش بگو مثلا اگه راهو گم نمیکردی این غروب قشنگو نمیدیدیم .. حالام دیر نشده ایشالا میریم و زود میرسیم .. !!
اینجا باز یه بحث دیگه که میتونستی درست مدیریتش کنی و از کنارش بگذری ولی نکردی
نگفتی برگشتنی سر چی حرفتون شد ؟!؟!!!!
برای چی نفرینش کردی ؟؟؟
وقتهایی که بحث میشه دنباله ی حرف رو نگیر .. کش نده قضیه رو .. یه جوری با شوخی و خنده و مهربونی جمع و جور کن که به جاهای بدتر کشیده نشه ..
رفتین خونه .. میتونم بگم بدترین کار رو این جا کردی !!
مقایسه ی شوهرت با اون ایده آل ذهنیت
و با این کارت شوهرتو خورد کردی .. بهش گفتی تو اونی نیستی که من میخواستم .. اونی که من میخوام اینجوری نیست و اونجوریه .. دوست داشتم فلان جور باشی ولی نیستی .. این یعنی مرگ یه مرد !! یعنی شکستن غرورش و گرفتن حس مردونگی ازش .. این جا صد در صد تو مقصری .. :324:
هیچ وقت شوهرتو با کسی مقایسه نکن ..
حتی تو ذهن خودت ..
این شوهر و این زندگی مال توئه .. اینو قبول کن .
میخوای بسازی زندگیتو ؟ یا میخوای با لج و لجبازی و بچه بازی خرابش کنی ؟
من که یه زنم اگه شوهرم این حرفا رو بهم میزد اسپیکر که هیچی کل خونه رو میزدم خراب میکردم ..
باور کن خیلی سخته قبول حرفهایی که تو بهش زدی ..
ببخشید اگه ناراحتت کردم .. اما تو این دعوا اشتباهات خیلی بزرگ بودن .. قضیه ی ساده ای که میتونستی راحت رفعش کنی و اصلا به این جاها نکشه .. با مدیریت درست ..
تصمیم بگیر .. بخواه که خودتو زندگیتو بسازی .. سیاست زندگی و یاد بگیر ..
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
سلام دوست خوبم
من درکت میکنم.اشفته ای و بهم ریخته.
اما خیلی داری یکطرفه به قاضی میری....
همین باعث میشه همیشه فکر کنی داره حقت ضایع میشه و بهت ظلم میشه
چند تاش رو بهت میگم.
سعی کن خوب در موردشون فکر کنی و اگر اشتباه بود دلایل منطقی برامون بیاری
یادت هم باشه از خونه نرو.حتی اگر همسرت داد و بی داد کرد و .....
1.در مورد رابطه جنسی گفتی.این حق مرده و یک زن در این مورد باید در هر شرایطی(غیر از شرایط خاص فیزیکی) باید تمکین کنه.این یه قانون شرعی و عرفیه.همه جا هم خواه نا خواه حق رو میدن به مرد
از طرفی اگر درست همسرت رو از لحاظ جنسی سیراب کنی میتونی درست زندگی رو مدیریت کنی و مشکلات رو کمتر کنی
برامون بگو ایا در روابط زناشویی هر دو راضی هستید یا خیر(سربسته بگو)
2.همونطور که بچه ها گفتن اصلا و ابدا همسرت رو مجبور نکن باهات جایی بیاد
3.خیلی عجول و بی سیاستی.چرا با اس ام اس حرفاتو میزنی؟
4.چرا اتیش کینه و دعاوا رو با لج و لجبازی کودکانه بیشتر میکنی؟
5.همین فکر کردنت به طلاقه که مانع درست تصمیم گیری و مدیریت صحیحت میشه...
و یک سوال
شما چندین تاپیک اینجا زدی و حرفهای زیادی در مورد کارهات و اشتباهاتت بهت زده شد.میشه بگی چقدرشون رو عملی کردی؟و چه تغییری در رفتارت کردی؟
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
سلام خانمی یواش برو با هم بریم.
میدونم خسته ای اما اینطوری که میری آخر و عاقبت خوبی نداره.:305:
لطفا توی یک پست فقط خوبی های همسرتو بنویس. همین هیچی دیگه ننویس! به تنها چیزی هم که نباید فکر کنی طلاقه عزیزم. طلاق راه حل نیست پاک کردن صورت مسئله است. این زندگی ماله توئه.
پس فقط یک پست خوبی های همسرتو بنویس. منتظرم
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
سلام
خوشحالم که مشکلاتتون رو مطرح کردید این نشون میده انقدر ها هم که گفتید به این زندگی ناامید نیستید و دنبال تغییر در زندگی هستید .
دوستانی که در تاپیک شما شرکت کردند به خوبی اشتباهات رفتاری شما رو متذکر شدند .
مشکل اصلی زندگی شما این است : نیاز به قدرت و اقتدار از طرف همسرتون ، نادیده گرفتن این مسئله از جانب شما و برخورد عکس ، عدم مهارت های رفتاری شما .
دوست خوبم پیش زمینه ذهنی شما این هست : همسرم بد هست و من خوب هستم ، او همیشه در حق من ظلم می کند و زور گو است .
می خوام بهت بگم تا این پیش زمینه ذهنی ات رو نابود نکنی نمی تونی کاری برای زندگیت انجام بدی .
پس لطفا نگاهت رو عوض کن و سعی کن هرگونه قضاوتی رو کنار بگذاری ، هرجمله یا فکری که قضاوتی در ارتباط با همسرت باشه رو کنار بگذار . باید رو این زمینه کار کنی .
این نوع نگاه تو به همسرت هست :
همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
پس اولین گام برای تو این هست که نوع نگاهت رو عوض کنی و به خودت اجازه قضاوت ندی .
گام بعدی این هست که اول شخصیت مردها رو بشناسی و بعد از اون شخصیت همسرت رو بشناسی . بعد از این که بتونی مردها رو بشناسی می تونی دلیل خیلی از رفتارهای همسرت رو بفهمی و همینطور متوجه برخوردهای اشتباه خودت بشی . (تو این مرحله باید در نهایت به این توانایی برسی که تحلیل درستی از رفتارهای همسرت داشته باشی نه قضاوت های منفی )
گام سوم این هست که رفتارهای همسرت رو که متوجه شدی ناشی از مردانگی اوست برای خودت یادداشت کنی و بعد برخورد مناسبی که خودت باید داشته باشی رو جلوی اونها بنویسی . باید هرروز به این لیست اضافه بشه و تقریبا اکثر رفتارهای همسرت (از جهت مردانگی) و همینطور برخوردهای خودت رو مورد بررسی قرار بدی .
مثال : رفتار همسر از دیدگاه من »»» وقتی میرم جایی وحواسم نباشه ونیم ساعت دیرتربهش بگم برام منفی مینویسه وبازخواست ومتهمم میکنه
شخصیت مردانه »»» مرد همیشه دوست دارد در موضع قدرت باشد و احساس قدرت کند . زن باید این احساس قدرت را به مرد بدهد و اقتدار را از اونگیرد بلکه در زندگی موضع قدرت را به واقع به همسر خود بسپارد تا همسر برای گرفتن این موضع و اثبات قدرت راه های دیگری پیش نگیرد و همینطور محبت همسرش در دل او بیشتر شود چرا که همسرش اورا مردمقتدر زندگی خود میداند.
روحیه همسر من »»» گرفتن اجازه یکی از چیزهایی است که به مرد احساس قدرت میدهد و همسر من اینگونه است .
برخورد مناسب من »»» به همسرم قبل از رفتن به هرجایی اطلاع بدهم تا او احساس کند که مرد زندگی من هست و من متوجه این موضوع هستم و نیازی نیست با اعمال قدرت و محدودیت و بازخواست ، این جایگاه را در زندگی بدست بیاورد .
گام چهارم عملی کردن دانسته هاست . هرچقدر هم برای شما سخت باشه باید تلاش کنی و حتی سختی رو تحمل کنی اما تک تک این کارها رو انجام بدی . بعد از مدتی خواهی دید که برخورد همسرتان با شما عوض می شود .
در مورد ارتباط با خانواده لازم نیست نگران باشی . اگر همسرت در ارتباط با خانوادت همراهی نمی کنه اصلا و ابدا مجبورش نکن . اما سیاست داشته باش .اگر مستقیما محدودت کرد و گفت نرو ، به حرف همسرت گوش کن و نگذار در این زمینه حساسیتش بیشتر بشه و بیشتر محدودت کنه ، فقط خیلی کوتاه بیان کن که ((هردوی ما نیاز داریم که با خانوادمون ارتباط داشته باشیم)) .اما ظاهرا شما ارتباط داری و فقط همسرت همراهت نیست . در این زمینه، وقتی دوبار تنهایی به دیدن خانواده ات رفتی بار سوم با جدیت و البته صمیمیت تقاضا کن که همراهیت کنه ، اگر این کار را نکرد و پاسخ منفی داد شما هم نرو و بگو دوست دارم با همسرم به اونجا برم نه تنها ، اما اگر پاسخ مثبت داد و حتی در مسیر بهانه هایی هم دیدی کلا نادیده بگیر و بعد از برگشت به خونه ازش تشکر کن که همراهیت کرده .کم کم سختی این کار براش کم میشه و بیشتر همراه شما خواهد بود.نکته دیگر اینکه هیچ وقت ارتباطی که همسرت با خانوادش داره رو با ارتباطش با خانواده خودت مقایسه نکن و اصلا سعی نکن در کلام و رفتارت حرفی از نوع و کیفیت ارتباطش با خانوادش بزنی و اعتراض کنی .
دوست خوبم برای بالا بردن کیفیت زندگیت باید مهارت هات رو بالا ببری ، نگاهت رو عوض کنی ، روحیات مردانه همسرت رو بشناسی و به اونها احترام بگذاری .
در تالار تاپیک هایی برای شناخت روحیات مردانه هست که می تونه کمکت کنه.
شوهران از زنان چه می خواهند؟
شوهرتان را دلبسته خود کنید
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
دوستان عزیزودلسوزم ازهمتون یه دنیاممنونم:72::72::72:درجواب مریم جان بایدبگم 1میدونم شرعازن وظیفش تمکینه ولی بایدیادمون باشه هم زن وهم مردهردوانسانن باعلایق وخواسته هاواحساساتشون وقتی مردنیازجنسی داره زن هم متقابلانیازعاطفی واحساسی داره رفتارمردطوری بایدباشه که زن تورابطه ی جنسی احساس حقارت ووسیله بودن(همین امرعلت تمایزرابطه ی جنسی میان انسانها بارابطه ی جنسی بین حیواناته) نکنه مردبایداول دل زنشوبه دست بیاره نوازشش کنه تاهمسرش هم برارابطه مشتاق شه:305: همسرم خیلی گرم هستن وامامن زیادنه .یعنی اگه ازلحاظ عاطفی بهم آسیب بزنه یاکم بذاره اصلاعلاقه ای به رابطه پیدانمیکنم وبرعکس.همینطورهمسرم باعجله زودمیره سراصل مطلب وزودتمومش میکنه 2اکثرجاهایی که همسرم نمخوابیادومن زیاداهمیت نمیدم ولی اقوام نزدیک برام مهمن ونمیخوام خوردشم مثلاهمین بیمارستان کل فامیلای نزدیک وبعضادوراومده بودن بجزهمسرمن که همه میپرسیدن پس فلانی کجاست منم طبق معمول دروغ سرهم میکردم که تواداره کارواجب داشت و...3اتهامات وارده روقبول دارم خواهشاتواین زمینه بهم راهکاربدین4من ازلجبازی خوشم نمیادولی وقتی همسرم پشت سرهم حرصمودرمیاره ولجبازی میکنه دیگه منم ناخوداگاه مثل خودش رفتارمیکنم 5وقتی میبینم بخاطرهمسرم چه سختی هاومشکلاتی روتحمل کردم ومیکنم ولی ایشون بجای درک کردن همش اذیتم میکنه دیگه امیدی به زندگی برام نمی مونه
درجواب فهیمه جان.همسرم 1فرایض دینی شوبه جامیاره 2 به من وزندگیش پایبنده3حلال وحرام سرش میشه4برای بهبود وضع مالی زندگیمون خیلی تلاش میکنه 5بانمکه:46: 6تمیزومرتبه و...
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
باران جان ممنونم بخاطروقتی که برام گذاشتی:72:توصیه های خوبی کردی حتماروشون کارمیکنم ولی بعضی ازمطالبوساده تربگی خیلی بهتروکاربردی تره کمی زیردیپلمی بگی ممنونت میشم منظورم گام دوم وسومه::43:به تاپیکهایی هم که نوشته بودی دارم سرمیزنم:303:
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
سلام دوست عزیز
شما در عرض چند دقیقه 6 تا خوبی همسرت رو نوشتی. اگر بیشتر فکر می کردی شاید چند خط می نوشتی. پس قبول کن دنبال این هستی که خوبی های همسرت رو نبینی و فقط بدی هاش رو می بینی. پس تا نگاه تو اصلاح نکنی نمیشه کاری کرد. این فکر رو که ما به درد هم نمی خوریم کلا از ذهنت پاک کن. ببین خراب کردن بهترین زندگی دنیا 5 دقیقه بیشتر وقت نمی خواد اما ساختنش یک عمر وقت می خواهد. سعی کن هیچ وقت با همسرت لجبازی نکنی هر چند اگر اون بچه گانه رفتار کنه. فکر کن ببین همسرت دوست داره چطوری باشی که نیستی؟ مطالبی که baran.68 گفتند خیلی خوبه بهشون فکر کن.
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
الف-ح عزیزباخوندن نوشته هات بیشتربه اشتباهاتم پی بردم :303:همین مطلب(مقایسه ی شوهرم باآیده آلهای ذهنیم)علت اصلی مشکلاتمه واین موضوع همیشه توی ذهنم هست من انتظارداشتم شوهرم یک فردقوی قابل اتکاوعاشقم باشه مردباشه ولی رفتارای بچه گانه ضعف هاش وبی تفاوتی هاش به احساساتم وغرغرکردناش عذابم میده وباخودم میگم چی میخواستم وچی شد...چطورازاین افکارآزاردهنده خلاص شم؟
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
باران عزیز ببخش که تو راهنمایی تخصصی و کامل شما دخالت میکنم ..
فقط چند تا نکته ی کوچیک به ذهنم اومد که به دوستمون بگم ..
من هم با اشتیاق منتظر پست های بعدی شما هستم و استفاده میکنم از حرفهاتون :46:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baran.68
گام سوم این هست که رفتارهای همسرت رو که متوجه شدی ناشی از مردانگی اوست برای خودت یادداشت کنی و بعد برخورد مناسبی که خودت باید داشته باشی رو جلوی اونها بنویسی . باید هرروز به این لیست اضافه بشه و تقریبا اکثر رفتارهای همسرت (از جهت مردانگی) و همینطور برخوردهای خودت رو مورد بررسی قرار بدی .
مثال : رفتار همسر از دیدگاه من »»» وقتی میرم جایی وحواسم نباشه ونیم ساعت دیرتربهش بگم برام منفی مینویسه وبازخواست ومتهمم میکنه
شخصیت مردانه »»» مرد همیشه دوست دارد در موضع قدرت باشد و احساس قدرت کند . زن باید این احساس قدرت را به مرد بدهد و اقتدار را از اونگیرد بلکه در زندگی موضع قدرت را به واقع به همسر خود بسپارد تا همسر برای گرفتن این موضع و اثبات قدرت راه های دیگری پیش نگیرد و همینطور محبت همسرش در دل او بیشتر شود چرا که همسرش اورا مردمقتدر زندگی خود میداند.
روحیه همسر من »»» گرفتن اجازه یکی از چیزهایی است که به مرد احساس قدرت میدهد و همسر من اینگونه است .
برخورد مناسب من »»» به همسرم قبل از رفتن به هرجایی اطلاع بدهم تا او احساس کند که مرد زندگی من هست و من متوجه این موضوع هستم و نیازی نیست با اعمال قدرت و محدودیت و بازخواست ، این جایگاه را در زندگی بدست بیاورد .
عزیزم چقد خوشحالم که میبینم داری برای ساختن زندگیت تلاش میکنی ..
نقل قول بالا از پست های بارانه .. خوب بخونش .. خیلی مهمه که بتونی به همسرت اون حس مردونگی رو بدی ..
قبول داری که خودت خیلی وقت ها به ضعف همسرت دامن میزنی ؟ تشدیدش میکنی ؟
شاید همسرت هم دوست داره تکیه گاه تو باشه و حمایتت کنه .. ولی با برخوردهای تو اون حس توش از بین رفته و اگه همین طور ادامه بدی کم کم بی اهمیت میشی واسه ش ..
یه مثال بزنم ؟؟ همسر من هم روی رفت و امدم و طرز پوششم خیلی خیلی حساسه ! یعنی تا بالا پشت بوم هم بخوام برم باید زنگ بزنم و اجازه بگیرم .. منم خسته شده بودم هی باهاش دعوا میکردم که تو چقد بهم گیر میدی و من بدم میاد مرد اینجوری باشه و من دوست داشتم شوهرم روشن فکر باشه و ازادم بذاره و ......... مدام بهش این حس رو میدادم که تو مرد زندگی من نیستی ! دلخواه من نیستی ! تو رو نمیخوام ! اون ایده ال ذهنیم رو میخوام ..
بعد از یه مدت میدونی چی شد ؟؟ بی اهمیت شدم براش .. هر کاری میکردم چیزی نمیگفت . هر جا میخواستم میرفتم هر جور دلم میخواست ارایش میکردم . ولی لذت نداشت برام . چون اون حمایت مرد زندگیم رو کم داشتم . بهش گفتم اخه همسر تو چرا اینجوری شدی ؟؟ گفت مگه تو دلت یه شوهر اینجوری نمیخواست ؟ منم دارم همون میشم و دارم از خود واقعیم دور میشم !
این زنگ خطر بود برای من .. احساس کردم تمام مردونگی و غرورشو با خودخواهی ازش گرفتم ..
عزیزم تو باید اول بپذیری .. قبول کنی که این زندگی توئه و شوهر توئه و خوبی ها و بدی هاش مال توئه ..
قبول کنی که نمیتونی شوهرتو صد در صد عوض کنی ولی میتونی نقطه های مثبتش رو تقویت کنی و زندگیتونو به ارامش برسونی ..
تو شوهر خوبی داری . زندگی خوبی داری .
ولی چون دائم خودتو با دیگران و شوهرت رو با ایده ال ذهنیت مقایسه میکنی عذاب میکشی و هی فکر میکنی که شوهرم بده و فلانه و فلانه .. و نیروی این فکر تو واقعا بازتاب داره تو زندگیت !!!
به قول آنی عزیز : هست هر آنچه هست ..
و یک نکته ی خیلی مهم دیگه :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baran.68
این نوع نگاه تو به همسرت هست :
همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
پس اولین گام برای تو این هست که نوع نگاهت رو عوض کنی و به خودت اجازه قضاوت ندی .
خیلی مهمه ! خیلی ! خیلی !
میام و دوباره برات مینویسم .. چند تا پست خوب یه جا خوندم که پیدا میکنم و برات میارم ..
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pink butterfly
الف-ح عزیزباخوندن نوشته هات بیشتربه اشتباهاتم پی بردم :303:همین مطلب(مقایسه ی شوهرم باآیده آلهای ذهنیم)علت اصلی مشکلاتمه واین موضوع همیشه توی ذهنم هست من انتظارداشتم شوهرم یک فردقوی قابل اتکاوعاشقم باشه مردباشه ولی رفتارای بچه گانه ضعف هاش وبی تفاوتی هاش به احساساتم وغرغرکردناش عذابم میده وباخودم میگم چی میخواستم وچی شد...چطورازاین افکارآزاردهنده خلاص شم؟
سلام دوست عزیز
خیلی خوبه که متوجه هستی مشکل اصلی چی هست . پس این رو برای خودت بنویس و نتایجش رو که باعث رفتارهای نامناسب تو در زندگی خواهد شد رو بنویس . هیچکس مثل شما نمیتونه این کار رو درست انجام بده چون به ابعاد مختلف زندگیتون آگاه هستید .
من به طور کلی می نویسم اما شما میتونی جزئی تر بنویسی
مشکل اصلی از نظر من : پرو بال دادن به ایده آل های ذهنی و مرور آنها و در نهایت مقایسه ی همسرم با آنها .
مقایسه همسر با ایده آل های ذهنی »» احساس سرخوردگی و نارضایتی از زندگی »» دید منفی نسبت به ویژگی های همسر »» ندیدن خصوصیات مثبت »» بدبین شدن نسبت به تمام رفتارهای همسرم »» موضع گیری من نسبت به رفتارهای او »» جنگ و جدال و لجبازی های من و همسرم با یکدیگر »» زندگی نامناسب و بی کیفیت و نارضایتی هردو از زندگی »» افکار طلاق برای هردو ی ما
خانمی این کارها باعث میشه دید بازتری به مشکلت پیدا کنی و یکی یکی برای از بین بردنش قدم برداری . پست های این تاپیک رو چندین بار بخون و به اونها فکر کن و تاپیک هایی که گذاشتیم رو بخون و باز هم جستجو کن تا متوجه منظورم از روحیات مردانه بشی .
نکته ی دیگر اینکه تو باید از همین امروز شروع کنی . قرار شد چه در ذهنت چه در رفتار و گفتارت و چه در اینجا از هرگونه قضاوت نسبت به همسرت دوری کنی اما در نوشته هات نسبت به همسرت قضاوت داشتی . دقت کن که الان زندگی شما دچار تنش هست و این قضاوت ها راه شما رو برای اصلاح زندگیت سخت میکنه پس خانمی زودتر وارد عمل شو و شروع کن .
تا وقتی که دیدت عوض نشه و همواره در همسرت ضعف و بدی و رفتار بچه گانه و عدم درک و.... ببینی و به خودت اجازه قضاوت بدی ، هیچ قدم مثبتی نمی تونی برداری .
زن و مرد در زندگی مشترک تصاویری از طرف مقابل به آنها ارائه میدهند که می تواند سبب صمیمیت و دلبستگی آنها نسبت به هم و می تواند سبب فروپاشی زندگی شود .
دقت کن که شما مدام به همسرت این تصویر رو ارادئه میدی : تو اصلا اون چیزی که من می خوام نیستی پس تو رو دوست ندارم و برام ارزشی نداری ، تو وجودت پر از ضعف و ناتوانی و یه بچه هستی و اصلا توانایی برآورده کردن انتظارات من رو نداری و سرانجام اینکه تو مرد زندگی من نیستی .
با این تصویری که شما هر روز به همسرت با رفتار و گفتارت ارائه میدی ، اون از شما سرد میشه و صمیمیت کشته میشه و انرژی برای ارتباط مناسب با شما نداره و در مرحله بعد ازشما و زندگیش بدش میاد و سرانجام هر کاری برای دور شدن از شما (البته بیشتر از اون تصویر نامناسبی که در کنار شما داره ) و زندگیش باشما انجام میده .
همه ما انسان ها به طور ذاتی دوست داریم فردی مثبت و تاثیرگذار باشیم و دیگران متوجه خوبی های ما باشند .
شما چقدر از همسرت تعریف می کنی ؟ چقدر قدردانی می کنی ؟چقدر ویژگی های مثبتش رو برای خودتون و ایشون مرور میکنی ؟ همسرتون چقدر متوجه این شده که برای شما در زندگی فرد تاثیرگذاری است .
سوال کرده بودی چکار کنم که ایده آل های ذهنی آزارم ندهند . راهش همینه که دیدت رو عوض کنی و خودت رو مجبور کنی که خوبی های همسرت رو هر روز برای خودت یادآوری کنی ، خودت رو مجبور کنی بازخورد مثبت به همسرت نشون بدی، مثلا به جای ارسال لیست بلند بالای ایده آل ها به همسرت و اینکه بگی تو این ها نیستی بهش بگو تو فلان خصوصیت مثبت رو داری که من دوستش دارم و تو زندگیم فلان تاثیر رو داره . خودت رو مجبور کن به اینها فکر کنی ، هر روز و حتی دقیقا وقتی ایده آل ها جلوی چشمات میاد و بعد این ویژگی های مثبت رو بنویسی و بعد به همسرت بگی .
در این تاپیک شرکت کن . می تونی از اینجا شروع کنی .
خصوصیات مثبت شوهرم