ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
داشتم تاپیک یکی از دوستان رو میخوندم به اسم برم یا نرم؟
منم یه مشکل اینجوری دارم با این تفاوت که من الان در خارج از کشورم .
همسرم ۱۰ ساله که خارج از کشور زندگی میکنه و ما حدود ۵ ساله که از ازدواجمون میگذره.
۳ ساله که من از ایران رفتم و یه پسر یکساله دارم..
توی این سه سال هم خوشی بوده و هم ناخوشی.
سختی که زیاد کشیدم.
مجبور شدم یه مدتی رو برخلاف خواسته ام توی یه رستوران کار کنم.کار کردن عیب نیست ولی وقتی خودم رو با زندگی در خانه ی پدری مقایسه میکنم و یا اینکه اگر ایران بودم هیچ وقت این کار رو نمیکردم غصه ام میگیره و پشیمون میشم از مهاجرتم .اینجا کسی رو نداشتم که کمکم کنه برای بچه داری.
همه ی کارا رو دست تنها کردم.
یادم که میوفته چقدر سختی کشیدم گریه ام میگیره.
شوهرم و خانوادش به ما یه سری قول دادن که همشون یادشون رفت و دارن انکار میکنن و به من میگن تو دروغ میگی ما نگفتیم یا اینکه دلمون نمیخواد انجام بدیم و یا اینکه میخواستی قبول نکنی.
خانوادم در ابتدا راضی بودن ومیگفتن تو اونجا مطمینا زندگی بهتری خواهی داشت و از نظر علمی پیشرفت خواهی کرد و یه سری از این حرفا.
شوهرم هم اونجوری نیست که ازش راضی باشم.
از طرف شوهرم هم اذیت شدم.
شوهرم هم شغل خوبی نداره و درسش رو نصفه کاره گذاشته و کار میکنه با حقوق پایین.
یعنی از نظر مالی ضعیف هستیم.
خانوادم که قبل از ازدواجمون کاملا راضی بودن الان به شدت به دلیل دلتنگی و موقعیت بد من میگن حتما برگرد ایران حتی اگر شده که طلاق بگیری.
توی این سه سال به دلیل بی پولی من نتونستم برم ایران و شوهرم هم به هیچ وجه حاضر نیست که بریم ایران برا زندگی.
دلتنگی و موقعیت بد اینجا و ناراحتی خانوادم من رو پشیمون کرده از ازدواجم و مهاجرتم.
چه کار کنم ایا برگردم ایران یا نه؟
شوهرم حاضر نیست تلاششو واسه زندگی بیشتر کنه.
من هم دیگه صبرم تموم شده و نمیکشم.
فکر میکنم که اگر ایران میموندم حال و روزم بهتر بود.
چه کار کنم.؟
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
سلام لیلا جان
خوبی خانوم؟
ببین قبل از هر اقدامی خودت فکر کن.نظر خانوادت در این زمینه اصلا مهم نیست.مگه اونا میخوان مشکلات بعد از طلاق شما رو با وجود یک بچه تحمل کنن که همچین پیشنهادی میدن؟
هیچ جایی هم نگفتن بعد از ازدواج زندگی خیلی بهتر از خانه پدری میشه !
نه اصلا همچین خبری نیست .اتفاقا مشکلا بعد از ازدواج بیشتر میشه و اون دختر نازک نارنجی بابا باید حداقل نصف بار زندگی رو بکشه.
پس این دیدت رو اصلاح کن.
گذشته ها گذشته دیگه.خیلیها رو میشناسم که به دلیل فاصله،نداشتن والدین و ....خودشون دست تنها بچه داری میکنن.
شما و همسرت چند سالتونه؟>تحصیلاتتون چیه؟
چرا از همسرت راضی نیستی؟
یادت باشه محل زندگی شما همونجایی که همسرته.بچه پدر میخواد.مگه میشه بدون پدر بچه رو بزرگ کرد.
به خصوص اینکه شما قبل از ازدواج هم میدونستی که قراره بری خارج.
یعنی اون موقع خانوادت فکر نمکردن ممکنه دلتنگ شما بشن؟
پس فردا میتونی به بچه ات بگی پیشنهاد پدر بزرگ مادربزرگ و خاله و دایی و ....بوده که من توور از پدرت جدا کنم؟
پس نقش خوده شما چیه این وسط؟
الان شغل همسرت چیه؟چهکاری متونه برای رفاه شما بکنه که نمیکنه؟
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
سلام لیلا جــــان
اولاً اینکه آدما همه ی خصوصیات خوب رو که باهم ندارن؛ همسرت عیبهایی داره و مسلماً تو هم عیبهایی داری که همسرت از اونا چشم پوشی می کنه!
بیا و بگو این عیب ها چیه؟ چیه که باعث شده به خاطرش فکـــر طلاق بیاد تو سرت؟
صرفاً به خاطر فشار اونجاست و اینکه دلت می خواد برگردی ایران یا نه؟
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
عزیزم به تالار همدردی خوش اومدی.
راستش منم مثل شما فرزندمو تو غربت به دنیا اوردم و باز مثل شما بسیار دلتنگ وطن هستم و حتی اولین تاپیکم در این تالار در این زمینه بود. اینارو گفتم که بدونی کاملا درکت می کنم که چه سختیهایی داشتی و چه احساساتی رو تجربه می کنی.
اما برگشتن به تنهایی به ایران انتخابیه که همیشه می تونی داشته باشی. اما برای اینکه بتونی درست تصمیم بگیری و اون رو به مرحله عمل برسونی لازمه که مقدماتی بچینی. پس فعلا انتخاب نهایی رو بذار کنار.
اول مشکلاتت رو یکی یکی بررسی می کنیم و راه حل های ممکن برای هر کدوم و توانایی شما برای اجرای هر کدوم راه حل ها با توجه به شرایط زندگیت:
1- نارضایتی از همسر
2- وضع نابسامان اقتصاد خانواده
3- سختیهای غربت
4- نارضایتی از خانواده همسر
5- فشار خانواده برای برگشتن
حالا شما اگر می تونی کمی بیشتر در مورد گزینه یک توضیح بده. فکر می کنم اگر بتونی توی مشکل اولت بهبودی ایجاد کنی کم کم مشکلات بعدیت هم خود به خود کمرنگ می شوند. نظرت چیه؟
منتظر پاسخت هستم ضمن اینکه لطفا غیر از توضیح مشکل اولت از نکات مثبت زندگیت هم برامون بنویس.
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
ممنون
عزيزان
نارضايتي از همسر:
همسرم اصلا به حرف من توجهي نداره
نيازهاي من رو ناديده ميگيره
زير قول هاش زده
به من دروغ گفته
تلاشش كمه .
توقعش از من زياده
هميشه ميگه دوست دارم تو خونه بشينم و سر كار نرم.
به من قول داد اگر اينجا رو دوست نداشته باشم برگردم ايران ،زد زير قولش
گفت كه درسش رو ادامه ميده و مدرك ميگيره كه بي خيال شده
كارش ،كارگر پمپ بنزين هست
خوبي هاي اينجا امكاناتي كه هست
تميزه و هواي خوب و مردمي كه احترام ميذارن.
خوبي شوهرم :
اهل دعوا كردن نيست
من رو دوست داره(ميگه ولي قلبا نميدونم)
با فرزندمون رابطه ي خوبي داره و خيلي دوسش داره
در كارهاي مربوط به بچه تا حدي كمكم ميكنه.
نميدونم فعلا چيزي از خوبيهاش يادم نمياد بيشتر از اين.
من ازش ميخوام كه تلاشش رو بيشتر كنه
درسش رو ادامه بده حداقل يه مدرك ليسانس داشته باشه
دو سال از درسش مونده ديگه ادامه نداده
به فكر يه كار بهتر باشه با حقوق بيشتر
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
لیلا جان
دقیق تر توضیح بده
به حرف شما توجه نمیکنه یعنی چی؟سر چه مسائلی به حرف شما توجه نمیکنه؟ایا اون مسائل از دیدگاه اون که سرپرست خانوادست منطقیه؟
شما چه نیازی دارید که اون نادیده میگیره؟نیاز عاطفی و یا روحی و ....؟بیشتر توضیح بده
چه توقعی از شما داره ؟که به نظرت زیاده؟
خیلی وقتها بی خیال شدن و ادامه ندادن درس و ....به دلیل شرایط پیش امدست.اگر اون بره سراغ درس کی میخواد خرج زندگی رو بده؟
میدونی بزرگترین خوبی که اونجا داره و هیچ جای دنیا نیست اینه که سایه همسرت بالای سر خودت و بچه اته.فکر نکن کم چیزیه.آب و هوای خوب و مردمی که احترام میذارن خوبی های اونجا نیست.
شما میتونی توی ایران بری و در جایی زندگی کنی که بهترین آب و هوای دنیا رو داشته باشه..مثل شمال کشور.
شما به هیچ عنوان نباید بچه ات رو از پدرش جدا کنی.و تن به طلاق بدی.
خانومی
کنار همسرت باش و دست به دست بدید و زندگی رو کم کم بسازید.
پس فردا میخوای به بچه ات چی بگی؟
بگی چون کارگر بود و چون درس نمیخوند و چون بیشتر تلاش نمیکرد من ازش طلاق گرفتم.
شما و همسرت در مقابل بچه اتون مسئولید و الان با این اختلافات کوچیکی که دارین اصلا نه تنها من و نه هیچ کس دیگه ای فکر نمیکنم به شما بگه برو طلاق بگیر.
ایا اونجا کار هست که همسرت نمیره دنبالش؟
ساعت کاری همسرت چقدره؟
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
سلام لیلای عزیز، قبل از هر چیز باید بهت بگم که در ایران به غیر از دلتنگی خانوده ات هیچ خبر دیگری نیست خیالت راحت باشه ، بعد هم اینکه زندگی پستی و بلندی های زیادی داره تو باید با زندگی بجنگی نه اینکه زندگی رو پس بزنی ، میدونم که دلتنگی خسته ای اونجوری که فکر میکردی نشده ... ولی شرایطت انقدرها هم که میگی بد نیست که به خاطرت زندگی خودت و همسرت و پسر گلت رو به هم بزنی ... ببین تو هنوز شرایطی که توش هستی رو نپذیرفتی دوستان حرفهای قشنگی زده بودن دوران مجردی و ... گذشته اصلا مقایسه نکن که دوران مجردی چطور زندگی کردی اینطوری به قضیه نگاه کن دوران مجری خوب و خوشی رو گذرونی که خیلی ها از اون محروم بودن حالا تو یه شرایط سختی قرار گرفتی ... به نظر من بهترین کار اینه که با همسرت همراه شی اگه می گه دوست دارم بشینم تو خونه و کار نکنم بهش بگو آره من دوست دارم ولی بیا الان تمام تلاشمون رو بکنیم که وضعیتمون طوری بشه که یک روزی به این آرزومون برسیم اگه زندگیتون از لحاظ مالی سخت میگزره اصلا اشکال نداره که شما هم کار کنی حتی تو رستوران زندگی مال شما دو تاست یه مقدار پول پس انداز کن عید بیا ایران خونوادت رو ببین می دونم من تو شرایط تو نیستم ولی احساس میکنم شما خیلی حساس شدین به خاطر قولهائی که قبلا بهتون دادن و عملی نکردن و گوشه زبونهای اطرافیانتون ... چیز دیگه ای هم که هست احساس میکنم نباید از سختی ها تون برای خانواده خودتون حرفی میزدید خانواده الان از روی دلسوزی و دلتنگی حرفی رو میزنن ولی جوابگوی زندگی بعد از جدا شدنتون نیستن به خدا ... اصلا به این موضوع فکر نکن به این فکر کن که با همسرت بنشینی صحبت کنی که یه برنامه ریزی بکنید واسه عید که حتی باهم بیاین ایران و یه مسافرت حتی 10-15 روزه و دیدن خانواده اتون ... موفق باشی
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
به نظر من باید ارزیابی کاملی صورت بدین. زود قدم به ازدواج گذاشتید ولی الان لااقل باید به فرزندتون فکر کنید مشکلات رو حل کنید.
من فقط یک سوال از خونواده های ایرانی دارم. دلیل اینکه این اندازه بین پسر و دخترشون فرق می گذارند چیه؟ مگه قرار نیست این دختر هم نصف بار مشکلات روبه دوش بکشه! آخه نازپروردگی که حسن محسوب نمی شه!
من هم مشکل انتخاب دختر ایرانی رو دارم. شاید ترجیح بدم به همین دلیل مشکلات که برای خانومهای ایرانی قابل تحمل نیست با دختر خارجی ازدواج کنم در خارج.
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
[undefined=undefined]من فقط یک سوال از خونواده های ایرانی دارم. دلیل اینکه این اندازه بین پسر و دخترشون فرق می گذارند چیه؟ مگه قرار نیست این دختر هم نصف بار مشکلات روبه دوش بکشه! آخه نازپروردگی که حسن محسوب نمی شه!
من هم مشکل انتخاب دختر ایرانی رو دارم. شاید ترجیح بدم به همین دلیل مشکلات که برای خانومهای ایرانی قابل تحمل نیست با دختر خارجی ازدواج کنم در خارج. [/undefined]
متاسفانه حرفتون تا حدی درسته آقا مهران. بعضی از خانمها (البته بعضی) فکر می کنند ازدواج فقط یعنی ورود به یک زندگی کامل و بی مشکل و بی دغدغه و مرفه که هیچ مشکلی توش پیش نیاد و اگر احیاناً مشکلی در زندگی پیش بیاد بهشون ظلم شده و نامردی شده و اونها وظیفه ای در قبال حل و پشت سرگذاشتن این مشکلات ندارند. تو کشوری که من هستم زن و مرد کاملاً مساویند و زنان اینجا براشون عار محسوب می شه اگر بخوان از یک مرد پول تو جیبی بگیرند. همه شون هم شاغلند و همونطور که یک مرد مسئول کسب درآمده اونها هم مسئولند. خانم لیلا خب اگر مشکلات مالی دارید آیا شما برای شاغل شدن اقدام کردید؟ جمله ی بالاتون رو البته خوندم ولی برام ابهام داشت که آیا شوهرتون دوست نداره خودش بره سر کار یا شما؟؟ خیلی باید عجیب باشه مردی که در خارج زندگی می کنه به دلایل غیرت و مسائل دیگه نخواد همسرش بره سر کار. شما اگر واقعاً مایل به برگشت هستی بشین روی کاغذ خیلی عملی زندگی اونجا رو با ایران مقایسه کن و ببین قراره همسر شما ایران چه کار کنه و چه شغلی داشته باشه و خلاصه بعد از سنجیدن یک نتیجه گیری کن . آیا مطمئنی ایران رفتن به نفعته تو این مقطع؟؟ شوهر شما هم احتمال زیاد اگر ایران بودن رو بیشتر به نفعش ببینه برمی گرده ولی الان فکر می کنه اونجا زندگی کردن بهتره. باید دقیق ازش بپرسی چرا اینطور فکر می کنه. بعدش هم اشکالاتی رو که مطرح کردید یکم سسته. یعنی کلی گویی کردید. مسئله ی بغرنجی من ندیدم تو زندگی شما. شما فقط دلتنگی. اینه که توی مسائل دیگه هم کم طاقت شدی. کاش موقع خواستگاری ایشون از شما بیشتر فکر می کردی و حساب می کردی که دوری از خانواده دلتنگی هم داره و بر اون اساس بله یا خیر می گفتی. شما به عنوان همسر وظیفه ی همراهی در مشکلات رو هم داری و نباید اگر مشکلی بود خودت رو از زندگی کنار بکشی. به هر حال براتون آرزوی موفقیت دارم.
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
دوستان حق با شماست
خوب كه دقت ميكنم من هم زياد اشتباه داشتم.
خودم مقصر هستم
من تصوري كه از زندگي مشترك داشتم با واقعيت خيلي فرق داشت
يه حالت سر خوردگي به من دست داد
اون معيارهايي كه داشتم تا حد زيادي بر اورده نشد
شوهرم قول داده بود كه من هر سال برم ايران و نتونستيم از نظر مالي
خانواده ي من هم خيلي دخالت ميكنند.
موقع ازدواجم خانوادم از من بيشتر راضي بودند ولي الان مدام قصد دخالت دارند
والبته مقصر اصلي خودم هستم كه به اونا اجازه ي دخالت دادم و دستشون تو زندگي ما باز شده
مثلا پدرم زنگ ميزنه به شوهرم و ميگه دلمون واسه دخترمون تنگ شده بفرستش ايران
شوهرم هم ميگه توانش رو ندارم و بحثشون ميشه
ويا خيلي چيزاي ديگه
مقصر اصلي خود من هستم
بعدش هم خانوادم
و در درجه ي آخر همسرم
مثلا مادرم زنگ ميزنه به من ميگه مردم تو ايران بهترين زندگي رو دارن ما دختر شوهر داديم خارج حالا اينقدر بدبخته
يا به شوهرم ميگن ما ميخوايم طلاق دخترمون رو بگيريم چون تو بي مسئوليت هستي و يه سري از اين حرفا.
شوهرم خودش دوست داره كه سر كار نره نه اينكه به من اجازه نده برم سر كار
شوهرم ميگه تو بايد كار كني و خرج خودتو دربياري.
حق با شماست من هم خيلي پرتوقع بار اومدم.
اشتباه زياد داشتم توي اين چند سال
چه طوري اشتباهاتم رو جبران كنم
از نظر روحي خيلي داغونم
واقعا موندم
من تو زندگي مشكل دارم و ربطي به كشور محل زندگيم نداره
متاسفانه مادرم به من درست زندگي كردن رو ياد نداده
به من ميگه تو چقدر كم خرج ميكني چرا لباساي گرون نميپوشي ،
تكه كلامش هم اينه كه مردم چقدر شانس دارن و خوشبختن
و ما چقدر بدبختيم.
بزرگترين اشتباهم اين بود كه خودم اراده ندارم اختيارم رو دادم به دست خانوادم
چيزي رو خوب ميدونم كه خانوادم خوب بدونن و خيلي ازشون حرف شنوي دارم
متاسفانه خانواده ام اصلا منطقي فكر نميكنن
من با يه بچه تو ايران چه كار كنم اگر طلاق بگيرم
اگر جدا بشم اولين سركوفت رو از خانوادم ميشنوم.
اگر بخوايم ايران زندگي كنيم در درجه ي اول شوهرم جو ايران رو دوست نداره و ثانيا كار خاصي بلد نيست كه بخواد انجام بده.
پس بهتره كا روي خودم كار كنم اول.
يه سوال شوهرم اصلا به سليقه ي من احترام نميزاره مثلا براي اسم پسرمون اسمي رو خودش دوست داشت براش انتخاب كرد در صورتي كه من سختي رو كشيده بودم يا كلا اصلا با احترام با من رفتار نميكنه.
خيلي پرتوقعه چون خودش تلاشش خيلي كمه براي زندگي و ميخواد مسئوليت زندگي به عهده ي من باشه
بچه داري ،كاراي خونه و كار بيرون.
مدتي رو در رستوران كار كردم وقتي شوهرم از سر كار ميامد خونه من پسرم رو ميسپردم بهش و من مي رفتم سر كار.
خيلي تحت فشار بودم
خيلي ضربه خوردم
احساس حقارت كردم
خيلي خيلي زياد
خيلي خسته ميشدم
البته مدتي هست كه سر كار نميرم چون داغون شدم.
مشكل اينه كه من با زندگي اينجا جور در نميام
من زندگي رو يه جور ديگه ميديدم
اينجا خيلي با سطح توقع من متفاوته
در كل با روحيه ي من اصلا سازگار نيست.
نميدونم افكارم اصلا منظم نيست
نميدونم چي درسته چي غلط
ميخوام از مشكلات فرار كنم
و اين خيلي بده
دوست دارم بجنگم ولي اصلا در خودم نميبينم
دوستان چه كار كنم كه شرايطم رو قبول كنم
قبول كردن شرايط خيلي برام سخته
نميدونم
اصلا نميدونم مشكلم چيه
خيلي دلتنگم
خيلي
فكر ميكنم كه افسرده شدم
گيجم
هدفم رو گم كردم
نميدونم ميخوام چه كار كنم
نميدونم كار درست چيه.
نميدونم كه چه طور با همسرم رفتار كنم كه به من هم توجه كنه
از نظر روحي شوهرم من رو درك نميكنه
خودش رو رئيس ميدونه
حرف حرف خودشه
دوست داره كه من اوني باشم كه خودش ميخواد
هر جا اون دوست داشته باشيم بايد بريم
خيلي در زمينه ي تربيت بچه مشكل داريم
خيلي متفاوتيم در ديدگاه
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
سلام
درکتون میکنم وقتی میگید احساس افسردگی میکنم سال اولی که مادر شده بودم برای من هم خیلی سخت گذشت خانمها ممکنه دچار افسردگی بشن پس این طبیعیه وبه این احساس افسردگی "تنهایی ودوری از خانواده وخستگی ناشی از نگهداری بچه" رو اضافه کنید چیز دور از انتظاری نیست که حالتون خوب نباشه....
ولی چیزی که مهمه اینه که باید به خود بیاید چون خودتون میتونید به خودتون کمک کنید.
با نشستن وفکر کردن به نداشته ها وعیبهای طرف مقابل به چیزی نمیرسیم جز دلسردی.....
کی گفته بعد ازدواج شرایط بهتر میشه؟
کی گفته تو خونه شوهر بیشتر از خونه پدر باید خرج کرد؟
پدر ومادر بعد یک عمر کار وپس انداز به چیزی که هستن رسیدن .....
ماهم باید همون راهها رو بریم وهمونجور کار وتلاش کنیم .......فلسفه زندگی اینه
بگذریم از اینکه گاهی پدر مادرا یادشون میره این فلسفه رو یاد بچه هاشون بدن .....
همیشه از شوهر وفرزندت تعریف کن .
خود من هزار جور مشکل تو خونه داشتم ولی حتی یه کلمه هم به خونوادم نگفتم چون کاری از دستشون برنمی اومد جز اینکه واسم نسخه بپیچن ومشکلاتم رو بیشتر کنن.
سعی کن یه مدت کمتربا خونوادت در رابطه باشی وبیشتر در حین مکالمه از فرزندت وخوب شدن رابطتون بگی تا حساسیت روتون کمتر بشه.
یکم هم بیشتر همسرت رو درک کن وبهش نزدیک شو.
میگی درکت نمیکنه وحرف حرف خودشه.....اینم دلیل داره وقتی میبینه نمیتونی درست تصمیم بگیری وخیلی احساسی برخورد میکنی ترجیح میده مسئولیت رو خودش برعهده بگیره وخودش همه تصمیمارو بگیره.....
ببخشید خیلی پر حرفی کردم:163:
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
نکته عجیب اینه که مادرتون گفتند در ایران همه وضعشون خوبه. یک نظر سنجی بذارید همین سایت اگر10 درصداز نظر مالی حرف مادرتون روتائید کردند از این به بعد به استناد صحبتهاشون پیش برید. مادر و پدرهای ما به ویژه در مورد دخترهاشون درصدد هستند که هر چی سختی خودشون کشیدند دخترشون عکسش در خوشی مطلق باشه! یعنی به نظر من (مادر پدر خودمو می گم) هنوز به بلوغ فکری کامل نرسیدند.
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
لیلا خانم،
شماخسته ای. همین! آخرین باری که سفر رفتی کی بود؟ کجا؟ چه مدت؟
جایی که هستی فامیل نزدیک داری؟ مهمونی خانوادگی فامیلی ایرانی می ری؟
5 ساله ازدواج کردی و دو سال اول بدون شوهرت بودی؟
سه سال هست که از ایران خارج شدی و نتونستی بری پدر و مادرت را ببینی. مهاجرت و ازدواج و دوری از خانواده و به دنیا آوردن دخترتون، هر کدام به تنهایی تغییرات و فشار روحی زیادی به دنبال داره. شما هر چهار تا را با هم تجربه کردی.
سه سال یعنی سی و شش ماه. اگر ماهی صددلار کنار گذاشته بودی، الان سه هزار و ششصد دلار داشتی که می تونستی با اون بری به خانواده ات سر بزنی.
الان بشین برای خودت برنامه بریز. حرف مردم را کامل بذار کنار. این که دختر فلانی ازدواج کرده و زندگیش فلانه و من بهمان و ...
برنامه بذار برای خودت بگو مثلا من می تونم ماهی اینقد بذارم کنار برای بلیط و حتما طوری برنامه ریزی کن که بتونی تا یکسال دیگه بری ایران. باید به خودت و روحیه ات برسی. باید آرامش داشته باشی و در شرایط نرمال تصمیم بگیری. الان زمانی نیست که تصمیم به طلاق یا ادامه بگیری. چون شرایط روحیت نرمال نیست.
پول بلیط از لباس و ... هم برات واجب تره. لازم هست یک استراحتی بکنی تا شارژ بشی و بتونی ادامه بدی.
از همین الان هم هر ماه یکی دو تیکه سوغاتی بخر، تا زمان رفتن بهت فشار نیاد و سوغاتی همه را خریده باشی.
منتظر نباش که مادرت از راه دور زندگی تو را جمع کند یا شوهرت برات برنامه بریزه. هیچ کس مسئول خوشبختی و شادی تو نیست، جز خودت!
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
لیلای عزیز خوشحالم که یه جرقه در ذهنت خورده و تصمیم به حل مسائل زندگیت داری ، از این به بعد هر وقت با خانواده ات صحبت کردی از خوبی های همسرت و اینکه دارین جمع و جور میکنین و برنامه ریزی میکنین که برید پیش خانواده تون صحبت کنید اصلا ناراحتی تون رو به خانواده انتقال ندیدن بهشون اطمنیان بدید که زندگی داره بهتر میشه بذارید احترام تقریبا خدشه دار شده بین خانواده و همسرتون دوباره ترمیم بشه این ما هستیم که اجازه میدیم دیگران حتی پدر و مادرمون چطور به همسرمون برخورد کنن و برعکس البته شما باید نگرش همسرتون هم نسبت به خانواده تون عوض کنید پس کار بیشتری دارین و نیاز به صبر بیشتر ... چیزی که هست اینه که شما باید به همسرتون نزدیک تر بشین باید انگیزه در همسرتون ایجاد کنید باید دست بذارید روی علایق همسرتون باید تشویقش کنید شاید انقدر که شما تو این مدت به همسرتون گیر دادین یا ازش ایراد گرفتین (البته نظر من است ) اون هم از این وضعیت مثل شما خسته شده باید پا به پای همسرتون برید باید بدونه که شما بهش اعتماد دارین باید بهش بفهمونین با نرمی و آرامش و پر از احساس و شور و هیجان با همسرتون صحبت کنید بهش بگید که شما هم یه انتظاراتی دارین بهش اطمینان خاطر بدین که دیگه مشکلاتتون رو به خانواده انتقال نمیدین بهش بگید که از این به بعد خودتون دو نفر مسائل زدنگیتون رو حل میکنید و کسی از بیرون متوجه چیزی نمیشه شما اول باید خودتون رو آروم کنید افکار منفی و زیان بار و مقایسه ای رو بندازین دور این زندگی شما هم هست باید توش تلاش کنید یه مدت شما هم برید سرکار منتها نشینید واسه خودتون دلسوزی کنید میدونم سخته ولی زندگی همینه به همسرتون بگید و باهم دست به دست هم بدید برای روزهای بهتری که در پیش دارین
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
از سوغاتي گرفتن براي خانواده و پول كنار گذاشتن نگيد كه خيلي داغون ميشم
شوهرم حتي به بهانه ي پول نداشتن و من هم از سر سادگي پولهايي كه پدرم به من داد براي خودم به عنوان هديه همش رو دادم به همسرم.
تمام حساب و كتاب هاي پول من رو همسرم داشت
حساب ميكرد من چقدر درامد دارم و تا قرون اخرش از من ميگرفت
يه بار واسه دختر خواهرم با پول خودم يه لباس خريدم چنان سر و صدايي راه انداخت اونورش ناپيدا مجبور شدم با چشم گريان برم و پسش بدم.
شوهرم خيلي خسيسه ميگه حق نداري سوغاتي بهري حتي براي خانوادت.
البته براي من خسيسه ولي براي دوستاش نه
هميشه ميبره دوستاش رو مهمون ميكنه و من هم حق ندارم اعتراض كنم.
در قسمت خوبي هاي همسرم نوشتم كه اهل دعوا كردن نيست الان كه به ياد ميارم ميبينم كه خيلي هم با من دعوا داشته.
خانوادم هم حق دارند نگران باشن
من هنوز دارم از لباسايي استفاده ميكنم قبل از كه از ايران خارج بشم
خب عكس ميفرستم
همش با همون لباسا.
خانوادم نميدونن كه من تو رستوران كار ميكردم وگرنه دور از جونشون از غصه ي من دق ميكنن.
شوهر من زني ميخواد كه فقط بله قربان گو باشه و هيچ انتظاري نداشته باشه
تنبل و بي مسئوليت .
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
سلام:72:
خوشحالم که تصمیم گرفتی به نحوه زندگیت بازنگری کنی.:72:
نقل قول:
خانوادم هم حق دارند نگران باشن
من هنوز دارم از لباسايي استفاده ميكنم قبل از كه از ايران خارج بشم
خب عكس ميفرستم
همش با همون لباسا.
خانوادم نميدونن كه من تو رستوران كار ميكردم وگرنه دور از جونشون از غصه ي من دق ميكنن.
عزیزم. من تو خونه پدرم زندگی میکنم ولی خیلی مسائلم رو خانوادم نمیدونن فقط برای اینکه نگران نشن.
هزار جور بهونه میشه می آورد (منظورم دروغ نیست اصلا) که خانوادت دیدشون اینقدر منفی نباشه.
دلیلی نداره که جزئیات زندگی شما رو مو به مو خانوادتون بدونند.
حتما حتما سعی کن رو این مساله کار کنی و نه فقط به خانوادت بلکه به هیچ کس اجازه ندی اینقدر رو زندگیت و تصمیماتت تاثیر داشته باشه.
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
لیلا جان
لازمه یه گرد و خاکی بکنی ! و یکمی به این اوضاع آشفته زندگی سر و سامان بدی...
اینطور به نظر میاد خیلی افسار زندگی از دستت درآمده و خیلی هم سرکش شده و هرکجا میخواهد شما رو میبره
خانومی
کمی با اقتدار تر..کمی محکم و کمی با اراده تر.خیلی خیلی منفعل رفتار میکنی
برای شروع:
خیلی جدی و محکم به خانوادت بگو به هیچ عنوان دیگه در مسائل زندگی شما دخالت نکنن و اجازه بدن شما با خیال راحت و فکری باز به مشکلات رسیدگی کنی.
این فکرها رو بذار کنار که سر خورده شدم و ....
این خرفها خیلی کودکانه است و برای مادری مثل شما اصلا مناسب نیست.مگه مادرهای ما همه از زندگی هاشون راضی بودن؟مگه ما خودمون هر انچه که مخیواستیم رو بدست آوردیم؟
اصلا شما کسی رو میشناسی که رویاهاش همه به حقیقت پیوسته باشه !؟
واقعیت زندگی با رویاهای ما خیلی فرق داره.
وقتی خانوادت زنگ میزنن و شخصیت و غرور و هست و نیست همسرت رو خورد و خاکشیر میکنن توقع داری وقتی میگی براشون میخوام سوغاتی بخرم روی باز نشون بده !؟
لیلا جان
دیدگاهت رو اصلاح کن
همین که همسرت رو شریک خودت نیمیبینی شرمنشا بسیاری از مشکلاتته.همین که فکر میکنی فقط شما سختی دوران بارداری رو کشیدی و ....این یعنی همسرت رو در جبهه خودت نمیبینی....
در حالی که خدا میدونه چه شبهایی شما خواب بودی و همسرت نگران خرج و مخارج بیمارستان و زایمان بوده و با مشکلات موجود چقدر عذاب کشیده....
اصلا غصه نخور که کار کردی...انقدر هم با خودت نگو تکرار نکن که خورد شدم و ....
هرکاری کرده وظیفه مادری و همسرداریت بوده.
هنر زن زندگی در کنار یه مرد خوش اخلاق و پولدار نیست به خدا.
اگر تونستی کنار یه مرد بد اخلاق و بی پول زندگی کنی هنر کردی...
زندگی رو با همسرت تقسیم بندی کن.
بهش بگو همه کارهای منزل و بچه با من.عوضش همه کارها بیرون و درامد از تو/
با سیاست باش.بگو برای تربیت و بزرگ کردن مناسب بچه مون من کنارش میمونم و همه سعی خودمو میکنم.
تو هم بیرون منزل به فکر کسب و کار باش.
خانومی حواست رو جمع کن
الا ن اولویت همسرت و فرزندتن تا بچه خواهرت....
خانوادت مثل چراغ خطر هستن.اصلا راز زندگیت رو بهشون نگو.از روی محبت زندگیت رو به باد میدن.
شما اصلا سیاست نداری
مردها خیلی دوست دارن زنشون حرف گوش کن باشه و راه به راه بگه چشم
شما هم بگو.چه اشکالی داره؟
همسرت رو با سیاست بکش سمت خودت
بگو باشه عزیزم..چشم...
زود باش لیلا جان
همیشه برای تغییر فرصت نیست.
یکمی رفتارات رو تعدیل کن
موفق باشی
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
من كه اشتباه زياد داشتم اين رو خودم اعتراف ميكنم
موضوع اين نيست كه بچه خواهرم مهمتره موضوع بر سر اين هست كه شوهرم براي خواسته ي من ارزشي قائل نيست
من ميتونم با پول خودم هر كاري كه خواستم انجام بدم ولي او به من اين اجازه رو نميده.
خود خواه هست.
چون خيلي زياد خواستم هواي شوهرم رو داشته باشم اون روز به روز خودخواه تر ميشه
نميدونم چه جور ميشه اقتدار داشت و منفعل نبود.
واقعا نميدونم.
ماذر شوهرم هم دقيقا همين مشكلات رو با پدر شوهرم داره
خود مادر شوهرم به من گفت.
RE: ایا برگردم و در کشورم زندگی کنم؟
لیلا خانوم شما در تمامی پستهاتون می فرمایید "من حرفاتون رو قبول دارم ولی..."
اینجا دادگاه نیست و کسی هم در صدد محکوم کردن شما نیست که بخواید دفاع کنید از خودتون. اینجا همه ما هستیم برای اینکه به همدیگه راهکار بدیم که زندگیهامون بهتر بشه. اینو گفتم که بهتره راهکارهای دوستان رو عملی کنید.
شما الان می شه بگید دقیقا چی راجع به زندگی مشترک فکرمی کنید؟ یعنی آیا هنوز هم به رویاهای گذشتتون فکرمیکنید؟ اینکه خونوادتون راجع به تک تک کارهای زندگیتون دخالت می کنند اجازه ای بوده که شما صادر کردید. (کجا کار می
کنی.اونجا؟ واییییییییییییییی/ چی می خوری. نگو؟وایییییییییییییییی./ چی می پوشی؟ تو رو به خدا.وایییییییی/ خوشبخت نشدی دخترم. بمیرم برات.)شما دقیقا به اندازه همسرتون در برابر زندگی مشترک مسئول هستید. خنده دار نیست که
خونواده همسرتون زنگ بزنه به ایشون بگه پسرم خوشبخت نشدی، پسرم کارگری می کنی در پمپ بنزین برای خانومت . این چه زندگی مشترکیه و...؟
بارها گفته شد خونوادتون شما رو برای زندگی مشترک آماده نکردند پس توجهی به اینکه چی می گن نداشته باشید.