نمایش نسخه قابل چاپ
سلام به همه ..
میرم سر اصل مطلب..
نامزدم خیلی خیلی لجباز و یدنده است. اصلا به حرفم گوش نمیده.. جرات ندارم ناراحتیم رو بهش ابراز کنم یا ازش کوچکترین گلایه ای بکنم چون بهم میریزه . زود قهر میکنه و حتی سر کوچکترین مساله ای من حق ندارم ناراحت و دلخور باشم . این وضعیت داره اذیتم میکنه و واقعا اعصابمو بهم میریزه .
یه روز اگه از صبح تا شب ازم خبر نگیره و بگم خبری ازت نبود میگه شارژ نداشتم میگه !!چرا باید برات توضیح بدم همه چیو؟؟
ولی من باید همه چیو توضیح بدم براش .. وای دارم دیوونه میشم از این اخلاقش
خانما کمک نمیکنیننننننننن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اخه چرا دخترا اینطوری حساسن.. چرا از چیزی ناراحت میشه بهم نمیگه؟؟؟؟؟؟؟
الکی میگه چیزی نیست ولی مشخصه رفتارش سرد میشه یهو.. درکش نمیکنم :316:
سلام اقا میلادتوضیحاتتون خیلی مختصر و کم بود
چند سالتونه؟نامزدتون چی؟
چند وقته نامزد کردید؟
چطور آشنا شدید؟
تحصیلات شما و نامزدتون چیه؟شغلتون چیه؟
سه ماه و خورده ایه نامزد کردم .
من لیسانس دارم اونم دانشجوی لیسانسه.
21 سالشه و منم 25 سال دارم.
خواستگاری سنتی بود ینی فامیل بودیم .
باور کنین داره دیوونم میکنه.. خسته شدم از دست کاراش. حرفایی بهم میزنه که واقعا کفرم در میاد.
میگه بهم اعتماد داره ولی گاهی پیش میاد محکم وایمیسته میگه دیگه نمیتونم حرفاتو باور کنم و همه چی تموم شده و.. همشم سر لجبازی و غرورشه..
چکار کنم که رام بشه یکم ؟ بی محلی خوبه؟
:323:
اقا میلاد
قبل از هرچیزی دیدگاهتونو اصلاح کنید !
استفاده از واژه رام کردن برای انسان و به خصوص شریک زندگی آدم کار درستی نیست.
نگفتید شغل شما چیه؟
فامیل نزدیک بودید یا دور؟
چرا گاهی محکم وایمیسته و میخواد همه چیز رو تموم کنه؟عکس العمل شما چی بوده؟
خیر.بی محلی فعلا خوب نیست.تا مشخص نشه مشکل از چیه و دلیل رفتار ها چیه بی محلی کار رو بدتر میکنه.
دانشجو هستم و شغل مشخصی هنوز ندارم. اینو ر و اونور پراکنده کار میکنم
یه مقدار از گذشته من میدونه البته خیلی هم بد نبوده ولی میگه همون حرفا باعث بی اعتمادی شده .
اعتمادش رو چطور میشه برگردوند؟؟ خیلی محبت کنم زده میشه .. بی محلی هم که شما میگی نه .. پس چی؟
فامیل دور هستیم تقریبا
سلام آقا میلاد، من الان درگیر مشکل خودم هستم و در مشاوره هم سررشته ندارم. نمیدونم اینطور صریح هرچی به ذهن برسه رو میشه گفت یا نه. ولی چیزی که من از صحبت هاتون میفهمم اینه که نامزدت دوستت نداره. باید سعی کنی دلش رو بدست بیاری، مشکلاتت حل میشه.
دلشو چجوری دیگه بدست بیارم؟؟؟؟؟
همیشه سعی کردم شادش کنم....
بیشتر وقت ها باهاش مهربونم ...
نمیدونم باور کنین نمیدونممممم
دوستاین محترمی که قصد راهنمایی دارن لطفا هر چیزی رو تحت عنوان راهنمایی ارسال نکنید و ذهن مراجع رو آشفته تر نکنید.ما هنوز هیچی نمیدونیم.انقدر زود قضاوت کردن اصلا کار درست و عاقلانه ای نیست.
آقا میلاد
شما با هر پست 2 تا جمله میگید !
درست و درمان برامون بنویسید که مشکل اصلی چیه؟!
هرکس پست اول شما رو بخونه فکر میکنه نامزد شما خدایی نکرده مشکل عقلی داره.اما شما کم کم دارید به مسائلی اشاره میکنید که میتونه در پیدایش این مشکلات نقش پررنگی داشته باشه
شما چه گذشته ای داشتید؟
همسر شما با علم به گذشته شما باهاتون ازدواج کرده؟
عقد کرده هستید؟
بله عقد کردم.
گذشتم اینکه با چند تا دختر چت میکردم توی نت .
قبل ازدواج نمیدونسته ینی مشاور گفت نگم بهش...
باور کنین حوصله بیش از این نوشتنو ندارم. خسته ام
سلام دوست عزیز
چرا اینگونه .دوکلمه یک خط پاسخ میدهید .
مقداری از گذشته تون و نحوه آشنایی تون و چطور شد که تصمیم به از دواج
با همسرتون را گرفتید . و چقدر شناختی از اون داشتید .
مقداری از کارهای که در گذشته انجام میدادید را توضیح دهید .
چه حرفهای بین شما رد و بدل میشه که به گذشته شما اشاره میکند .
لطفا دقیق پاسخ دهید . و اینجا را با چت روم اشتباه نگیرید در غیر این صورت پست شما انتقال داده میشود :305:
چشم میگم
خواستگاری ما از هم سنتی بوده و اشنایی خاصی نداشتیم فقط فامیل دور بودیم.
دوم اینکه توی نت با دخترا چت میکردم و بهش گفتم که یکیشون رو هم بیرون یک بار ملاقات کردم .
من فقط راهنمایی میخوام که چطور اعتماد از دست رفتش رو برگردونم؟ چقد بهش زمان بدم؟
شناختم از اون اینه که دختر نجیبیه و مودبه.. فقط این رفتاراش و لجبازیاش داره اذیتم میکنه
ببین دوست عزیز خانوما خیلی حساسن.
اینجوری که معلومه نامزد شما بهتون علاقه داره اما اعتمادش کمه.
شما باید صبور باشی و بهش در عمل ثابت کنی که دوستش داری این همه مشکلات رو حل میکنه
در ضمن اینجا راحت باش دوست من
چت کردن و ملاقات کردن رو نامزدتون میدونه اما من فهمیدم یه مقدار بیشتر بوده پس با ما راحت باش.
البته این مساله هیچ ربطی به زندگی حالای شما نداره و اصلا ازش حرفی نزن
سعی کن محبتت به اندازه باشه، واسش یه شاخه گل بگیر هروقت که میبینیش
در طول روز بیخیال نشین اگه اس ام اس دادی جواب نداد، زنگ بزن
ازت زده نمیشه. میفهمه که دوستش داری ممکنه در این بین یکم هم باز لجبازی کنه اما صبور باش بعد که به خودش بیاد و بفهمه چقد دوستش داری این رفتارو میذاره کنار و روزای خوب شروع میشن
فقط خودتو نباز و صبور باش
دوست عزیز
حرف شما متین..
علاقه رو که خودمم میدونم داره بهم فقط نمیدونم چرا گاهی پا روی این علاقش میذاره و نمیدونمم سر چه مساله ایه..
سر کوچکترین چیزی ناز میکنه ( یا به قولی یه قهر کوچیک ولی بهم نمیگه که ناراحت شده )
مشکل من در واقع اینه که نمیفهمم چه حالی داره !!
به قول شما شاید علاقه نداره.. شایدم داره.. !! خودشم باورتون میشه نمیدونه علاقه داره یا نه؟
بعدشم یه چیزی..ببخشید از خانما میپرسم اینو... میشه یه دختر در عرض دو هفته دو بار دچار عادت ماهیانه بشه؟ خودش میگه از بس استرس دارم اینطوری شدم. نمیدونم چش شده... اصلا راه نمیاد باهام.. حرفشو رک و راست نمیزنه. داره دیوونم میکنه..
دوستان ایا با این شرایط من استخاره کردن برای ادامه یا جدایی درسته؟؟؟؟؟؟؟؟ اخه واقعا دو دل هستم!
ینی استخاره کردم با تسبیح یه بار خوب میاد یه بار بد میاد.. فک کنم چند بار خودم استخاره کردم . دیگه عقلم به جایی قد نمیده..
یه روز خوش ندارم همش بهم ریخته ام.. مادرمم از یه طرف میگه این دختره به دردت نمیخوره و این زندگی درست بشو نیست و ....
از همه طرف فشار رومه.. مادر دختره هم میگه ما هم خسته شدیم ازین کارا و کشمکش ها ..
دعا میکنم گریه میکنم به درگاه خدا تا خدا هم گناهانم رو ببخشه.. :323::323:
فقط اگه بتونم این حالتاشو درک کنم خیلی خوبه..
تو این تالار خوندم بعد از عقد یه پشیمونی سراغ ادم میاد.. ( که البته سراغ منم اومده و فک میکنم سراغ اونم اومده )
میخوام بدونم تا این حدش هم طبیعیه؟
مشکلت الان کدوم یکی از ایناست؟
نامزدت لجبازه؟ و به تبع اون قهـــر می کنه!
یا
کم حرف می زنه و درواقع حرف دلش رو بهت نمی گه
یا
بهت اعتمـــاد نداره
به این سوالا هم جواب بده:
چند وقته که عقد کردین؟ چقدر هم دیگه رو می بینین؟
نامزدت سر چیا ازت دلخور می شه و قهر می کنه؟ چیه که نگرانش می کنه؟
وقتی می گه استرس دارم؛ ازش نپرسیدی دلیلش چیه؟ چه توجیحی برای استرس داشتنش می کنه؟
چندتا از کارایی که برای خوشحال کردن خانومت انجام می دی برامون مثال بزن.
در مورد آخری هم که گفتی گاهی اوقات این مورد پیش میاد؛ اگه زیاد تکرار شد حتماً به پزک زنان مراجعه کنید.
اول جواب سوال اخرتو بدم.. این مساله دو سه بار توی این سه ماهه عقد پیش اومده واسش... حتی شده دورش 14 روزه باشه . وزنش حدود 5 کیلو کم شده. غذاش کم شده . تحرکش کم شده. خوابش وحشتناک زیاد شده ( روزی بین 12 تا 14 ساعت )
مواقعی که میگی استرس دارم نمیگه چشه.. میگه نمیدونم چه مرگم شده .
اعتماد داره بهم ولی قلبی نیست . از اینده مالیم هم یکمی میترسه .
میدونین.. میگه الان به خودم میگم چرا با یه ادم شاغل ازدواج نکردم.. میگه زود بوده واسم ازدواج و نمیتونم هضمت کنم
همدیگرو معمولا تو این مدت دو روز یه بار یا سه روز یه بار بیرون میرفتیم میدیدیم و هفته ای یک بار هم با هم بودیم خونه اونا .
ایرادای کوچیکی ازم میگیره مثلا اینکه چرا لاغری یکمی چاق بشو...
این لباست بهت نمیاد حس بدی دارم به این لباست
شلوارت زیادی تنگه
پیرهنت خوشگل نیست
ازین مدل راه رفتنت خوشم نمیاد..
( البته خودش میگه اینا مهم نیست واسم زیاد و فقط بهت میگم )
هیچ جا مهمونی باهام نمیاد.. خونمون نمیاد.. جایی دعوت باشیم از بس لجباز و لوسه نمیاد ... حتی اگه جداگانه دعوت باشه ... اما اگه از سمت خانواده خودش ( خالش و .. دعوت کنن من باید برم !! چرا ؟؟ چون لجبازه.. چون مغروره..
جالبه همین امشب دعوت بودیم ولی نیومد و دوست داشت منم نرم . ولی من گفتم باید برم چون خانوادم اونجان . خودتو بگین من اشتباه کردم؟؟
بخاطر همین کارم سرسنگینه باهام البته خودش میگه دلیلش این نیست
فکـــــــــــــــر طلاق رو از سرت بیرون کن؛
مشکلت لاینحل نیست که میری استخاره کنی طلاق بگیرم یا نه!!! استخاره برا جاییه که بر سر دوراهی مونده باشی ولی تو می تونی زندگیت رو بسازی... میتونی خوشبخت بشی کنار خانومت فقط اگه بخوای...
بشین تو یه پست درست درمون... کامل ... همه چیو بنویس... این سه ماه چه جوری گذشت و چی شد به اینجا رسیدین... چرا خانواده ها همچین حرفی میزنن؟ تو جمع خانودگی شما چی میگذره که دوست نداره بیاد؟ محبت کلامی بین شما چقده؟ وقتی از ظاهرت ایراد میگیره تو چیکار می کنی؟
وقتی گفت نمیام برگشتی بگی آخه من که بی خانومم جایی نمیرم؟ گفتی تو کنارم باشی اونجا بهم خوش میگذره و ...
توی هر پست یه چیز جدید داری رو می کنی!!!!
اگه حقیقتاً می خوای نتیجه بگیری خیلی واضح و کامل بیا و مشکلت رو اینجا بنویس، قبلش هم بهت تذکر دادن که کامل بگی ها اما گوش ندادی... اینجوری پیش بری قبل از به نتیجه رسیدن تاپیکت قفل می شه؛ چون صفحه ها هم زیاد می شه دیگه کسی رغبت نمی کنه بخونه،این به نفع خودته که کامل بنویسی
برای مسئله ی خانومت هم به پزشک زنان مراجعه کن...
باشه کامل میگم.... همه چیو میگم..
تو این سه ماه باید بگم اوایل که خوب خیلی نمیشناختمش خیلی خوب بودیم با هم . یکی دو بار هم بحثمون شد که سر مسایل مذهبی بود ( اختلاف مذهبی خاصی نداریم البته )
محبت کلامی از طرف من زیاده و براش هدیه میخریدم همیشه که میرفتم خونشون واسش گل میگرفتم یا عروسک که میدونم دوست داره . هر بار رفتیم بیرون اگر چیزی خواسته من نشده که نخرم واسش ولی بازم جالبه که میگه تو چرا به قیمتا توجه میکنی ( ینی شاید فک میکنه خسیسم یکم البته شاید )
نکات منفی منو میبینه و مثبتا رو اصلا نمیبینه یا خیلی کمرنگ..
همین الانی هم که دارم باهاتون حرف میزنم ارتباطمون بد نیست. اصلا نه دعوایی داریم و نه چیزی فقط سر کوچکترین مساله ای سریع میره سر دودلی و انتخابش و اینکه چرا بیشتر فکر نکرده..
سر مهمونی امشب هم بهش گفتم تو که دعوتی پاشو بیا با هم بریم عزیزم. گفت گیر نده من دوست ندارم بیام . ( بخاطر اینکه سر همین مسایل یکمی کدورت بین اون و خانوادم هست که البته اینم حس درونی خودشه چون بحثی بین خونواده ها نبوده و حرمتی شکسته نشده . )
منم واقعا نمیشد باید با مامانم اینا میرفتم مهمونی امشب ( علیرغم درخواستش برای بیرون رفتن با اون )
مشکل دقیقا اینه که حاضر نیست بپذیره که گاهی منم به حرف خانوادم گوش بدم و برم سمت اونا..
میدونم اگه امروز پیشش میموندم راضی میشد .
جونم واستون بگه که کوچکترین حرکت من زیر ذره بین بدبدینانه اونه و مدام منو انالیز و مقایسه میکنه..
از لحاظای زیادی شبیه هم هستیم ولی اون واقعا بچه است و زود بوده ازدواج کنه
خانواده ها از بس عجله میکنن به ادم استرس میدن..
وقتی از ظاهرم بد میگه میگم عزیزم با هم میریم لباس میخریم تا واست تیپ هم بزنم . خودشم میگه اره تیپ عوض میشه قبول دارم.
میگه توی جمع خانواده شما راحت نیستم.. جو خونوادش در عین صمیمیت یه ادبیات خاصی داره که ما اونو رعایت نمیکنیم و ساده حرف میزنیم با هم شوخی میکنیم باهم ولی اون میگه شما خیلی با هم راحتین و من حس خوبی ندارم.
با سلام
موضوعتون رو خوندم.
انشالله حل میشه. سعی کنید از در احساسات وارد بشید و بهش مستقیما بگید که چقدر دوستش دارید. باید ابتدا بهش بگید که چقدر به زندگی با اون متمایل هستید و دوستش دارید و بعد کاملا بطور مستقیم و واضح و البته با نرمی بیان کنید که فلان کارت در جهت ایجاد عشق و علاقه کمکی نمی کنه و بهش پیشنهاد کنید که بجای اینکار بیاید و از زندگیش لذت ببرد. نمی دانم چقدر همسرتان از شما تاثیر گذاراست. بگویید که مشکلات برای همه هست و زمانی که کنار هم و یکدل باشید می توانید بر انها غلبه کنید. یک زندگی مثبت برایش ترسیم کنید که البته مبتنی بر واقعیات هستند. فکر کنم شما خیلی مستقیم با او صحبت نکرده اید. مستقیم و راحت و با خوشرویی کاملا به او< بگویید> که فلان و فلان کمکی به هیچکدامتان نمی کند. بگویید که از او می خواهید که به نکات مثبت شما هم توجه کند بگویید همانطور که شما به نکات مثبت او توجه زیادی می کنید او هم کمی توجه کند. ناراحت نشوید اگر بازخورد خوبی اول نداشت. ادامه دهید و البته خودتان هم عمل کنید.
فعلا سعی کنید که این راه ها را امتحان کنید. چقدر مطالب این سایت رو خونده اید؟ سعی کنید مطالب را جمع آوری کنید و استفاده کنید. کمک کارتان خواهد بود.
امیدوارم بقیه هم نظراتشون را براتون بنویسند.
ممنون دوست خوب..
نظر دوستان رو خوندم.. منتظرم ببینم کارشناسای خوب میان نظر بدن.
هر موضوعی رو براش توضیح میدم یه موضوع دیگه رو پیش میکشه و میگه دودل شدم ...
رفتاراش باهام خوبه ولی همین مسایل ارامش رو ازم گرفته و نمیتونم درست فکر کنم
مشکلم رو کامل نوشتم ..!!! کسی کمکی نمیده؟؟
چندین تاپیک برای پشیمونی بعد از عقد خوندم..
مشکل اصلی رو نمیگه.. ولی حس میکنم قضیه تیپ و اندام و ظاهر باشه بیشتر . معیار هایی که باهاش ازدواج کرده معیار درونی خودش نبوده .. خودش یه شوهر شاغل و با معیار های ظاهری مناسب میخواسته که به قول خودش اون من نیستم
درسته که یه جوری باهاش برخورد کنم که حس کنه داره منو از دست میده. ؟ یه جورایی ترس از طلاق رو تو دلش بندازم؟
چند تا تاپیک که خوندم همه مشاورین محترم گفتن که مشکل از این قبیل حل میشه ولی یه مطلبی خوندم که اینجا هم نوشتم و خیلی نظرمو عوض کرد که فک کنم بهتره جدا شیم.
http://www.hamdardi.net/thread-26535.html
لطفا کارشناسا نظر بدن
فک کنم مشکلمو بیان نمیکردم سنگین تر بود .. :316:
سلام دوست عزیز.
یه کمی اروم باش.چیزی که من تو نوشته هات زیاد دیدم یه حالت بیقراری و عجله است.البته حق داری اما تا وقتی خودت اروم نباشی نمیتونی اوضاع رو اروم کنی.
1-سعی کن از تمرینهای ریلکسیشن استفاده کنی.چندتا اهنگ بی کلام بریز رو گوشیت و هر از چند گاهی گوش کنی.کلا کارایی که برات ارامش بخشه رو انجام بده.منظورم کارای شخصی و به تنهایی هست نه کارای دو نفره با نامزدت.
2-حتما مشکل جسمی نامزدت رو پیگیری کن.علامت خیلی خیلی مهمیه.احتمالا از نظر هورمونی بهم ریخته.که خوب میدونی هورمونها روی خلق و خو موثرن.
و این مشکل با این شدت باعث کم خونیش هم میشه.که نشونه های کم خونی همیناس که نوشتید.خواب الودگی.بی حوصله بودن.پرخاشگری.بیقراری.
حتما با مهربونی براش نوبت بگیرید از متخصص و ببریدش.البته دکترش حتما براش قرص اهن مینویسه اما اگه ننوشت براش بخرید.ترجیحا نوع انگلیسیش.(هندی و ایرانیشم هست)
3-زمان بدید تا مشکل جسمیش حل بشه و کم کم خلق و خوش بهتر بشه.
4-ازخونواده ها بخواید فعلا کاری به کارتون نداشته باشن.
5-بهش محبت کنید.اما نه زیاده روی کنید.نه بی محلی.
6-به دنبال بهتر کردن و تثبیت شرایط مالی و کاریتون باشید.این دلشو خیلی قرص میکنه.
7-با هم پیش مشاور خونواده برید.ازیه دختر21ساله انتظار نداشته باشید خیلی پخته باشه.خیلی مسائل رو باید هر دوتون یاد بگیرید.کتابای مشاوره بخونید.کتابهایی از باربارا دی انجلیس و زنان و مردان مریخی و ...
8-نگران نباشید.حل میشه.
9-مورد 2 رو جدی بگیرید
موفق باشید
خداروشکر یکی به درد ما رسید اینجا !
ممنون خانم بهار زندگی
عرض کنم که مشکل جسمی ایشون حدود 1 ماه و نیمی هست که واقعا نامنظم شده و ضعیفش کرده ولی پیگیرش نمیشه و هر جی میگم دکتر بریم میگه باشه میریم.
خیلییییی میخوابه . همین دیشب از 11 شب تا 3 ظهر امروز خوابیده کلاسای دانشگاهش رو هم نمیره.
زندگیمون حالت قهر داره و اصلا کاری به کارم نداره ( حتی یک اس ام اس ) مگه اینکه سوالی کنم که جواب بده .
روز به روز هم این نوسانات خلقیش شدید تر میشه تا حدی که گاهی میگه ازت بدم میاد و گاهی شدیدا دوسم داره .
دیگه حسی ندارم که بهش محبت کنم از بس محبتام رو پس زده .. :302:
خسته شدم از محبت کردن یه طرفه...
نمیگم محبت نمیکنه واقعا روزای خوبی هم داریم با هم ولی خدا نکنهههههههه که روز بدش باشه .. روانی میکنه ادمو :316:
m.milad عزیز
به همدردی خوش اومدین.
چرا اینقدر نگران و اشفته ای ؟ چرا اینقدر ترسیده ای ؟
درسته مشکل دارید ، اما خدا رو شکر همدیگه رو دارید و میتونید در کنار هم مشکلاتتون رو حل کنید.
.
.
.
به نظر من مشکل شما و همسرتون به خاطر عدم شناخت و عدم مهارت ارتباطیه. همین.
نمیگم مشکل بزرگی نیست اما مطمئنم حل شدنیه.
خوب اول از خودت شروع کن. کمی به خودت برس و سعی کن برنامه هایی برای زندگی فردی خودت داشته باشی. در اون اندازه که بتونی اوقاتی برای خودت، زندگی کنی. تو این شرایط میشه فکرت رو هم مدیریت کنی.
تو باید ارامشت رو افزایش بدی . ورزش و تفریح و مطالعه بهت کمک خواهد کرد. در نتیجه که تو آرامش داشته باشی، میتونی این آرامش رو به همسرت هم انتقال بدی.
دوم اینکه باید مهارت همسرداری داشته باشی. تو همین تالار بگرد و مقالات مختلف رو بگیر و بخون.
تاپیک های جناب baby و جناب sci ، در مورد سیاست رفتار با همسران، خیلی بهت کمک خواهد کرد. یاد میگیری تو هر شرایطی چطور رفتار کنی.
دوران عقد در کنار همه خوشی ها وخاطرات خوب، مشکلاتی هم داره که خوب طبیعیه. نباید بترسی.
داداشم زندگی که فقط جملات عاشقانه و .... نیست ، سختی و مشکلات هم داره که خوب طبیعیه. اینجا بیا و عشقت رو به همسرت ثابت کن. کمکش کن اگه بیماری داره درمانش کنه. قطعاً حالش بهتر خواهد شد.
به نظر من رو ارتباطت بیشتر کار کن. منظورم اینه که " بشین و بفرما و بتمرگ" هر سه یه معنی داره اما لفظش چقدر فرق میکنه. سعی کن متوجه بشی چه مواردی باعث شاد شدن و خندیدن و آرامش همسرت میشه . اونوقت میتونی اون موارد رو تقویت کنی . :72:
یه جمله ای تو خوندم تو سایت به تین مضمون " شوالیه پرنسست باش" یعنی بذار بفهمه تو مواظبشی، هواشو داری ، میتونه بهت تکیه کنه. به خاطر خودش دوسش داری . تنهاش نمیذاری و.... اینها همه شدنیه اما در سایه آرامش . نه زمانی که ذهنیت خودت اینقدر داغونه و آشفته است.
سوم اینکه خیلی غیر مستقیم و سربسته با کشی که همسرت ازش حرف شنوی داره و تاثیر میگیره ، صحبت کن. البته خیلی مواظب باش که همسرتو بد جلوه ندی و کسی از این مشکلاتتون باخبر نشه. مثلا اگه با مادرش یا خواهرش ارتباط خوبی داری ، بهشون بگو مثلا" من برای سلامتی --- نگرانم. خیلی دوست دارم ببرمش یه چکاب کنه" همبین.
در مورد طرز رفتار بین خانواده خودت و همسرت تو سایت جستجو کن . مهارت های ارتباطی دوران عقد رو یاد بگیر. از لحاظ عاطفی و جنسی (تا اونجا که اجازه داری)تامینش کن.
نگران نباش . مطمئنم خوشبخت خواهید شد.
چی بگم مهربونی عزیز ..ممنونم حرفات واقعا قشنگ بود . واقعا واقعا منطقی و قشنگ بود.نقل قول:
نوشته اصلی توسط mehrabooni
همسر داری که با خوندن مقاله نیست باید توی عمل باشه.
من هر کاری که توانشو دارم انجام میدم که شادش کنم. ولی هیچ فید بکی نمیبینم.. حرفاشو که گوش میدم و وقتی کنارشم باهام خوب رفتار میکنه ولی همین که پیشش نیستم داغون میشه و اصلا دوست نداره باهام حرف بزنه . بهم اهمیت نمیده و به بهانه اینکه گوشیم سایلنت بود و درس داشتم و ... ساعت ها و یا حتی یه روز کامل خبری ازم نمیگیره . به خودم میگم دیگه چقد ادم میتونه همچین ادمیو دوست داشته باشه. عشقمو نثار کی دارم میکنم؟
از قدیم گفتن واسه کسی بمیر که واست تب کنه !!! من دارم واسه کسی میمیرم که فقط واسه من میخوابه و اذیتم میکنه با حرفاش و حرکاتش
1 میلاد جان همونطوری که یکی از دوستان گفت حتما برین دکتر تا خانمت هرموناشو و خونشو چک کنه. می تونین برین یه متخصص غدد و بهش بگین که هرموناشو می خواین چک کنه و عادت ماهانه اش هم که نامنظمه. ازمایش خون کامل هم بگین براتون بنویسه (قند و کلسترول و این چیزا رو) یا برین یه متخصص زنان و مشکلات خانمتو بگین اونم می تونه ازمایشای لازمو براتون بنویسه.
2 در مرحله ی بعدی واقعا نمی دونم اما اگه یه مقداری افسردگی باشه شاید این تاپیک و نوشته هاش کمکت کنه واسه خانمت. واقعا نمی دونم اما اینکه می گی همه اش خوابه و خیلی حساس شده شاید یه مقداری افسردگی باشه. اما شایدم مشکل جسمی باشه که در مرحله ی قبلی باید دکتر رفته باشین. خودت ببرش دکتر.
http://www.hamdardi.net/thread-22581.html
3 مرحله بعدی اینه که برین مشاوره هر دو تاتون تا بتونین یاد بگیرین با زندگی زناشویی تون چه کار کنین و نکنین.
موفق باشی.
سلام من خودم مشكلي شبيه مشكل خانم شما داشتم البته من بحران روحي سختي رو گذروندم ولي همين اختلالات هورموني روم تاثير بدي گذاشته بود يا ميخوابيدم يا خسته بودم و حوصله هيچ كاري نداشتم. من برعكس خانم شما عادت ماهيانه نميشدم تا چند ماه و هورمون هام اختلال شديد پيدا كرده بود. دكتر زنان و دكتر تغذيه رفتم قرص هاي آهن و امگا3و زينك مصرف كردم الآن خداروشكر آرامش دارم.اگه همسرتون اين مشكل و حل كنه غذاي خوب بخوره حتما روزي حداقل دو ليوان شير بخوره به خودش برسه شادابيش رو پيدا ميكنه حتما صبح زود بيداربشه برنامه ورزش داشته باشه صبحانه خوب و مفصل بخوره به اميد خدادرست ميشه. تا ظهر خوابيدن آدمو كسل ميكنه باهم برنامه ورزش ترتيب بدين تا هردوتون انرژي بگيريد.يه مسافرت دوتايي برين. باهاش جوري رفتار كنيد كه وقتي ازش دور ميشيد دلتنگ بشه.خانم ها با گوش عاشق ميشن پس حرفاي محبت آميز فراموش نشه البته در عمل هم نشون بديد حرفاتون راسته حرف بدون عمل اوضاع و بدتر ميكنه.براش آينده زندگي مشتركتون وترسيم كنيد حتي درمورد بچه هاتون صحبت كنيد يكي از دوستاي من حتي واسه وسايل تو يخچالش باهمسرش برنامه ريزي كرده بود.رو خودتون هم كاركنيد قرص هاي تقويتي خيلي انرژي خوبي بهتون ميده.اميدوارم تو پست هاي بعدي بگيد رابطتون خوب شده.
والله اقا میلاد انگار تو از نامزدتم لجبازتری.
فقط داد و فریاد کمک کمکت به راهه.
خوب داداش من دوتا ازاینکارایی که گفتیم رو انجام بده اگه نتیجه نداد بیا بگو.
انتظار نداری که ما ازپشت مانیتور معجزه کنیم که؟انتظار هم نداشته باش بگیم طفلی میلاد!!برو طلاق بده خودتو راحت کن.
ماها زنیم.وقت بهت میگم مشکل جسمیش رو یه جوری حل کن لابد مهمه که میگیم.برو خودت براش نوبت دکتر بگیر و شده به زور :) البته زور عاشقونه ببرش.
اگه نیومد هم برو خودت از داروخونه قرص فولیک اسید بگیر.بده بخوره تا یه کم ضعف و بیحالیش برطرف بشه.بعد برید دکتر.گمونم انقد بی حاله که حال دکتر اومدن هم نداره.
این قرص هم همون قرص اهنه.که بی نسخه هم میدن و ضرری نداره.هرشب قبل خواب یکیشو بخوره.موثره.حالا قبل خواب هم نشد هروقت پیششی بده بخوره فقط تا 2ساعت چای و این چیزا نخوره.براش جیگر کباب کن و چیزای اهن دار بهش بده بخوره.
بقیه مواردم همینجوری انجام بده.
یعنی اگه پست بعدین این نبود که یه کاری نکردی.دیگه خود دانیا.:324:
موفق باشی
سلام میلاد
واقعا خسته نباشی
ظاهرا وضعیت شما و عروس خانم چندان با هم متفاوت نیست و شباهتهای جالبی با هم دارید .
چه شباهت هایی ؟
شما خسته ...............عروس خسته ..........
به روند این تاپیک و رفتار خودت در طول تاپیک دقت کن . در پست ده در مقابل واکنش دوستان به کم حرفی و درست حرف نزدن و اطلاعات درست ندادن اعلام خستگی می کنی
این شباهت رفتاری در خانم هم هست .
ضمن اینکه
هم شما مامانم اینا ..................هستی !
هم خانم مامانم اینا ..................هستند !
و باز
حالت استرس و ناآرامی که خودت هم به آن مبتلایی
حالت استرس و ناآرامی که خانم به آن مبتلاست
و در نهایت
پیله کردن دوطرفه و .............
نتیجه
با هم نزد مشاور بروید . و از مشاوره ی حضوری کمک بگیرید .
لازم است که هر دو روی مهارت های خودتان کار کنید و راه ارتباط با هم را یاد بگیرید .
در کلامی کلی باید هر دو به هم کمک کنید که بزرگ بشوید .....هر دو بسیار رفتارها و احساسات و افکار کودکانه دارید . مشاور به شما کمک خواهد کرد و به شما راه های ارتباط گیری را یاد خواهد داد
اما نکته ی بسیار مهم
اینکه از الان به گفته ی مامانم اینا....................این دختره به دردت نمی خوره ...........گوش نده .
و مثل یک مرد این مسئله را مدیریت کن که ماجرای رابطه ی شما به سایرین ربط نداره .
رابطه ات را مدیریت کن و به او هم بگو و از او بخواه که خبرها و واکنش ها و کنش های شما دو نفر نباید روی آنتن خانواده برود ...........که اگر رفت دیگر جمع کردنی نیست .
درست مثل سریالها ی تلویزیونی هر زمان دیدند فردایش همه را برای هم تعریف می کنند و تکرارش را هم می بینند و نقدها و بررسی ها و ....شروع می شود و بی صبرانه منتظر قسمت بعدی سریال هستند ! و بعد از مدتی که سریال زیادی کش پیدا کرد به دلیل اینکه حوصله شان از یک نواختی به سر می رود ....می روند یک مقداری هیزم پیدا می کنند که زیر خاکستر می گذارند تا بهتر و سریع تر آتش لهیب بکشد و همه چیز را بسوزاند .......بعد در نهایت شروع می کنند به دل سوزاندن و مامان ایناااا................ادامه می یابد ............تا روزی که .........
نتیجه اینکه :
1- سعی میکنم متقاعدش کنم واسه رفتن به دکتر .
2- وضع تغذیش اصلا مناسب نیست ینی قبل ازدواجم نبوده. : اهل گوشت قرمز اصلا نیست ، اشتهاش متوسطه. میوه و سبزی اصلا و ابدا نمیخوره ( مگه خیلی شرایط استثنایی باشه )
3- فهمیدم که پس تغییرات هورمونی تا این حد میتونه فشار بیاره به ادم.
4- مشاورین گاهی میگن توی این شرایط که طرفت اشفته است نیاز داره تنهاش بذاری . منم زیاد بهش پیله نمیکنم روزی یکی دو تا اس ام اس . دو روزه اصلا صحبت تلفنی نداشتیم ( ینی چون رغبتی نشون نمیده منم نمیخوام اذیت بشه )
5- مشاوره رو حتما براش وقت میگیرم .
ضمن اینکه باید بگم مشکل ما حدود 2 ماهه که به همین صورت داره پیش میره گاهی درست میشه گاهی خراب و هر بار که خراب میشه اوضاع بدتر میشه و امید ها کمتر...
من مامانم اینا نیستم ولی اون خیلی وابسته است و الان ریز ترین مسایلمون رو هم مادرش میدونه . ( البته کمک میکنه به حفظ رابطه )
طبق گفته دوستان و کارشناسا میتونم نتیجه بگیرم مشکل اصلی نامزدم مشکل روحیه نه جسمی .. در واقع مشکل روحیش روی جسمش تاثیر گذاشته . و اینکه واقعا توانایی تصمیم گیری نداره و بدتر از همه اینکه این قضیه نمیدونم تا کی میخواد ادامه پیدا کنه .
دوستان گفتن منم گفتم اما یه بار دیگه هم می گم.
اولین و مهمترین کار اینه که خانمتو ببری دکتر. یه ازمایش خون می گیرن. هرمون و کم خونی و موارد دیگه ای رو که در ازمایش خون مشخص می شه رو چک می کنن. این از همه ی کارا الان اولویتش بیشتره.
نق نق هم به جونش نزن. باهاش ملایم باش تا راحت تر باشه باهات و راحت بیاد دکتر.
دیشب باهاش حرف زدم خیلی هم زیاد..
مشاوره رفته و قراره روانشناس هم بره..
مشاوره بهش گفته که توی انتخاب همسر کاملا گند زدی ( چون واقعا مطابق معیار هاش نبودم و منو فقط به خاطر اینکه حس میکرده پسر خوبیم انتخاب کرده .... الانم میگه تو واقعا پسر خوبی هستی ولی علاقه ای به اون صورت که بتونم به عنوان شوهر قبولت کنم ندارم بهت . اینطور که میگفت کم خونی و اینا هم منتفیه قضیش و بیشتر باید روی روح و روانش کار کرد...
مشاوره 4 تا راه داد :
1 - تغییر توی دیدگاهش ایجاد کنه
2- منو مطابق معیار هاش تغییر بده
3- با همین دودلی زندگیشو ادامه بده
4- جدا بشه
که البته راه سوم و چهارم رو گفته فعلا حذف میکنیم و فعلا روی رفتارای خودت کار کن تا بتونی دیدگاهت رو عوض کنی . و اگر نشد به فکر راه های دیگه باشی .
خوب خدارو شكر مثل اينكه همسرتون هم دست به كار شده اين نشون ميده اونم ميخواد رابطشو درست كنه حرفاي مشاور كاملا درست بوده صحبتهاي اين جوري و مهم رو تلفني انجام نديد حضوري تويه محيط آروم باهم حرف بزنيد وقتي باهاش حرف ميزنيد دستاشو بگيريد و تو چشماش نگاه كنيد بهش بگيد درسته كه شايد اوني نبودم كه تو موخواستي ولي تلاشم و ميكنم اوني بشم كه تو ميخواي بهش اين قوت قلب و بديد كه هميشه در كنارشيد و براتون مهمه. برادر عزيز در مورد جسمش هم حتما اقدام كنيد چون اين نشونه هابه مرور زمان و پابه سن گذاشتن بيشتر ضعيفش ميكنه درمورد قرص اهن يا قرص هاي ديگه مثل كلسيم حتي اگه خوبم باشه بازم بايد مصرف كنه چون قراره درآينده مادر بشه.
بله دست به کار شده...
فقط موندم به چه زبونی بگم من نمیتونم واسش یه مرد جا افتاده باشم.. اخه سنم اقتضا نمیکنه ولی اون توقع یه مرد با جبروت داره ازم... اخه چکار کنم من ؟؟؟؟؟:316:
دوستان من 25 سالمه هنوز و نمیدونم چکار کنم که بهش بگه مردونگی.. میگه اگه من بگم چکار کن مصنوعی میشه رفتارات باید خودت یاد بگیری که یه مرد چطور مردونه برخورد کنه. من محبت میکنم ، مهربونی میکنم هر موقع ناراحته سرشو میگیرم رو شونم و میگم درد دلتو بگو حرفتو بزن . وقتی میگه خودش میگه اروم میشم . فقط این قسمت مردونگی و جذبه من مشکل داره.
کارگاه رفتار جرات مندانه رو خوندم ولی واقعا چیزی دستگیرم نشد که به کار ببندم
اين مشكل خيلي دختر لست با توجه به تاپيك هاي زيادي كه خوندم. منم خودم اين مشكل رو با نامزدم دارم با فرق اين كه نامزدم شرايطش رو داشت ولي بهم نشون نداد. نشون نداد كه هيچ همه كار هاي خودش رو توجيه ميكرد. چه در مسائل خيلي بدي كه پيش اومد و چه در كوچكترين مسائل.
باز خوبه شما از اين كارا هم براش كردين. من رو شونه نامزدم كه گريه كردم نامزدم اصلا بهم اهميت نداد و با حالت قهر باهام بود تا اين كه اين قدر گريه كردم كه دلش به رحم اومد.
راستش به نظرم همه چيز دست نامزدته. تا موقعي كه تو رو با اين معيار ها نپذيره فكر مي كنم هر كاري هم كني فرقي براش نمي كنه. اگر در كنار اراده اون شما هم محبت كني حل مي شه.
اميدوارم كه مشكلت هر چي زودتر حل بشه:323:
البته يادت هم باشه: از محبت خارها گل مي شود( البته به اندازه)
بله دوست عزیز.. از محبت خارها گل میشود...
ما الان دو تا مشکل داریم :
1- میگه مردونه دوست دارم رفتار کنی .
2- ثبات درست و حسابی نداره ...
یه روز دوسم داره..
یه روز بدش میاد
یه روز 50 تا اس میده یه روز یه دونشم به زور میده بهم تازه اونم با خشکی ....
دیشب میگفت حس میکنم از هم دور شدیم . میگه واقعا حسام دست خودم نیست یهو ازت بدم میاد و یهو دوستت دارم. ولی دوست داشتنام کوتاهه... مثلا روز دو شنبه دوستت دارم ولی یهویی از سه شنبه سرد میشم بهت .
کاش حس واقعیشو میدونستم.. همین الانی که دارم مینویسم بی مقدمه بهم اس داده که فقط میخواستم بهت بگم دوستت دارم .
اگه فردا بهش بگم دیشب بهم گفتی دوستت دارم میگه خوب دروغ نگفتم اون لحظه دوستت داشتم . ( تورو خدا بگین مگه میشه اینطوری باشه ادم !!!!!!!! چرا درکش نمیکنم
در مورد ابزار علاقه اش به نظر من باید گفت که نامزد ت بسیار دختر عاقل و راستگویی است .
زیرا یک انسان طبیعی دچار نوسان احساس هست و می شود و نوسان احساس کاملا درست و منطقی است .
چرا که احساس بر روی خط مستقیم حرکت نمی کند و به هزاران دلیل دچار نوسان می شود .
اما خیلی از افراد یا صداقتش را ندارند یا خودشان نیز متوجه ی این نوسان احساسی نیستند . احساس خودشان را روی خط صاف می بینند .
پس در این بخش نامزدت نه تنها مشکل ندارد بلکه حسن صداقت و شهامت و درک درست از خویش و....دارد .
اما واکنش تو در مقابل او
الان که متوجه شدی حرفش درست و منطقی است به جای اینکه موضع بگیری . درکش کن . تائیدش کن . به او بگو که این مورد طبیعی است و تو به چنین زن دقیقی افتخار می کنی که با شهامت تمام از یک واقعیت صحبت می کند و دروغ بی دلیل نمی گوید و پیام هایی درست و به جا به سمت تو مخابره می کند که تو در لحظه نسبت به پیام ارسالی واکنش مناسب داشته باشی . چرا ؟
چون ادعا می کنی که دوستش داری و نگرانش هستی و او را می خواهی و رابطه ات را می خواهی و ....
و همه ی این چیزهایی که می خواهی در اصل تو می خواهی درنتیجه برای خواست خودت تلاش می کنی . توجه می کنی . اهمیت قائل می شوی . احساس مسئولیت داری و .....
و همه ی موارد بند بالا تنها و تنها به صرف علاقه شخصی خودت برای آنچه که می خواهی بسازی است . نه برای فرد مقابل . در اصل هدیه ی تو به خودت و فرد مقابل .
و باز دقت داشته باش که این فرد در حال ساختن احساس برای رابطه اش است .
lمرسی انی جان..نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
چند تا سوال ؟؟
ینی من که همیشه حسم بهش مثبته طبیعی نیستم؟؟
دوم اینکه در حال ساختن احساسه رو نمیفهمم.. اگه احساس هست و میگه دوستت دارم که دیگه تمومه .. اگه هم نیست که ..!!!