-
آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
با بالا رفتن سن و آشنایی با آدمهای مختلف، آستانه علاقه مند شدن بالا میره. یعنی عشق و علاقه دیگه هیجانی و ناگهانی نیست.
مشکل من: با آقایی آشنا شدم که 10 سال ساکن آمریکا هستن. اصل رابطمون از دور هست. من ایران، ایشون اونجا. فقط 1 هفته با هم مسافرت رفتیم.
ایشون نه میتونن از من دل بکنن، چون به قول خودشون همه چیز من رو پسندیدند و خیلی بهتر از تصوراتشون از زن ایده آلشون هستم در زمینه های مختلف. از طرفی برای شروع زندگی نیاز به عاشق شدن و یک جرقه ناگهانی دارند.
این جرقه چون فاصله از دور هست زده نشده.
شما مقاله ای، کتابی، چیزی سراغ دارید که بتونم از توش یه راه حل پیدا کنم.
چیزی که این آقا رو خاطر نشان کنه میتونه تو زندگی به من علاقه پیدا کنه یا نه. و همچنین اینکه الان که آستانه عاشق شدن و جرقه زدن، براش بالا رفته، به چه علائمی باید توجه کنه که نشون بدن میتونه عاشق من بشه؟
من 26 و آقا 30 ساله هستن.
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم:72:
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
من یه مقدار، خیلیییییییییی، وضعیتم اورژانسی هست. میشه کمک کنید :72:
به نظرتون مشاوره با دکتر هلاکویی در این مورد جوابگو هست؟؟
دوستان آقایی که خودشون خارج از کشور هستند، فکر میکنم خوب بتونن به من در این مورد مشاوره بدن.:325:
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
سلام رز دونه
من که حرف این اقا به نظرم اصلا منطقی و قابل درک نیومد
یعنی چه اون جرقه اولیه نیست!!
نیازی نیست آدم قبل ازدواج یهو به صورت جرقه وار عاشق طرف مقابلش بشه
باید ی احساس اولیه داشته باشه به طرفش و هم شرایط رو منطقی بسنجه
اصولا میگن به دل نشستن کافیه...
حالا ایشون هم شخص با تجربه ای هست و سنش هم سنی هست که میتونه تشخیص بده علاقه اولیه ولازمه زندگی مشترک رو نسبت به شما داره یا نه..
بیشتر ی جور بازی با کلمات حرفش
به نظر من شما نیازی نیست کمکی بهش کنی بزار خودش به نتیجه برسه
شما چه جوری آشنا شدید؟
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
به نظر من با کتاب و مقاله و ... نمی توان جرقه عشق ایجاد کرد. ضمنا شما اصلا به دنبال ایجاد جرقه در این آقا نباش (مخصوصا به طور محسوس)
من فکر می کنم اگه کمی ازش کناره بگیری و در واقع ناز کنی برایش (تا بفهمه به دست آوردنت به این آسونیا هم نیست) جرقه خود به خود ایجاد می شه
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط roze-zard
به نظرتون مشاوره با دکتر هلاکویی در این مورد جوابگو هست؟؟
بهترین تصمیمیه که میتونین بگیرین.
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
ممنونم از جواب هر دوی شما دوستان
نازنین جان:
والا چی بگم! گویا جو ایران با اونجا خیلی فرق داره. به دل نشستن و اینا گویا کمشونه!
این که بازی با کلمات نیست رو میدونم. یعنی مطمئنم از این موضوع. و این که دنبال راه حل هست (پس یعنی واقعا براش معظل شده) رو هم میدونم.
من به طور محصوص کمکش نمیکنم. فقط بهش گفتم صحبت با دکتر هلاکویی شاید بتونه کمکش کنه.
دیگه اینکه خودم دنبال راه حل هستم در سایت های مشاوره رو نمیدونه.
آشنایی اولیه ما کاملا سنتی بود...
شب نیلوفری عزیز:
بله گلم. نمیشه با کتاب و ... جرقه رو ایجاد کرد. ولی دنبال این بودم که کسی که آستانه تحریکش میره بالا، چطور میتونه بفهمه که میتونه عاشق یک آدم بشه.
همین الانش هم ازش کناره گیری کردم. گفتم یک خواستگاره دیگه دارم (واقعا دارم) برای همین ارتباط رو باهاش کامل قطع کردم. قرار بر این شد که خودش هر موقع دید واقعا میخواد یه بار دیگه به طور رسمی بیاد ایران و ....
یک هفته از این قرارمون گذشته بود و در سکوت کامل بودیم که گفت "اگر برای عید بتونم بیام، دیر نیست"
که البته منم گفتم طبیعتا دیره. چون من باید جواب این خواستگار رو بدم. نمیشه که تا عید تو آب نمک بخوابونمش.
برای همینه که میدونم میخواد، اما هنوز از لحاظ حس "عاشق بودن" تامین نیست و برای همین نمیتونه بیاد جلو. و برای همین موضوع دنبال مقاله و .... هستم که شاید بتونه کمکش کنه.
دقیقا برای همین از آقایون خارج از کشور خواستم کمکم کنن.
به نظر من و نازنین و ..... همون به دل نشستن اولیه کافیه. اما این آقا میگن چیزی بسیار بیشتر از این لازم دارن...
بچه ها برام دعا کنین :72::72: فکر کنم همه دخترا میدونن خواستگاری و دو دل بودن و تو چنین شرایطی گیر کردن چقدر انرژی بر هست
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
سلام رز زرد
مشاوره که کلا در امر ازدواج امر مناسبیه!
اما همونطور که دوستان گفتن حرفهای این آقا بیشتر شبیه یک بهانه هست.
این دست حرفهارو خیلی اطرافمون شنیدیم :
- تو بی نظیری اما باید شرایط خاصی پیش بیاد واسه ازدواجمون
- تو از همه لحاظ خوبی اما مشکل از منه
- من لیاقت این همه خوبی تو رو ندارم
و ....
اینها فقط یک معنی می دهد : بهانـــــــــــــــــه
آره عزیزم بهانه. این نشون میده ایشون هنوز مطمئن نیست به احساسش نسبت به شما یا قصدش به هر دلیلی
ایجاد تاخیر در ازدواجتونه!
شما فقط باید خودت باشی. از خودت بیش از این مایه نگذار! در عوض باید کاری کنی که او احساس خطر کند و
حس کنه ممکنه از دستت بده! چون عشق در زندگی مشترک هم بدست میاد.
چیزی که با یک جرقه شروع بشه به یکباره هم ممکنه سرد و تمام بشه.
پس نا محسوس این حس رو در او ایجاد کن که تو همیشه منتظر نمیمونی و ممکنه از دستت بده!
اگر خواهان باشه اقدام می کنه و اگر نه تو تکلیفت روشن میشه
یادت باشه مردها زن هایی رو که سخت به دست بیان و سرسخت باشن و حتی بهشون نه بگن بیشتر طلب
می کنن.
ایشون باید شما رو ترغیب کنه به ازدواج نه شما ایشون رو!
موفق باشی عزیزم
:72:
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
شما نمی توانی کسی را به زور مجبور به عاشقی بکنی .
در مرحله ی اول نیاز و احتیاج است که یک زن و مرد را به هم نزدیک می کند و توجه و علاقمندی را به وجود می آورد . و مرور زمان و شناخت و آگاهی عشق واقعی را می سازد .
اگر این آقا عاشق شما نشده یا دنبال یک جرقه در درون خودش می گردد این ابدا به شما ربطی ندارد . شما می توانید انتخاب کنید که حاضر هستید این زمان را به این.
آقا بدهید یا خیر و یا اساسا چنین انگیزه ای در شما به نام دوست داشتن برای انتخاب زمان دادن در شما هست یا نیست .
شما به جای تمرکز بر روی این آقا روی خودت متمرکز باش و ببین خودت با چه انگیزه ای کنار او هستی و نیاز و احیتاجاتت چه هست و از این مرد چه می خواهی و نیازهایت چگونه مرتفع می شود و ................و بعد از بررسی خودت ببین می خواهی کنار او بمانی تا زمانی که او این جرقه را در خودش ببیند یا نه
و یا اساسا اگر داری منطقی جلو می روی یک زمانی را برای خودت و او تعیین کن .ته قرارداد و پیمانت را با این آقا ببند . او شاید تا آخر عمرش بخواهد منتظر این جرقه بماند در نتیچه تو چنین وقتی برای ابدی کردن این انتطار نداری .
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
واااااااااااییییییی ممنونممممممممممم:72::72::72:
بابا آنی، ما رو سر افراز کردی شدیددددددد
شاید من در مورد اینکه داره بهانه میاره یا نه، اشتباه کرده باشم.
از اونجا که خودش خیلی دنبال راه حل هست و میاد از مشورت هاش میگه برای رفع مشکلش، اینه که به نظرم بهانه نیومد.
واقعیتش چیزی که من دیدم و نمیدونم درسته یا نه، یه جور فرار از ازدواج به طور ناخودآگاه هست.
بهار شادی عزیز، بسیار ممنونم از جوابت :72:
من همچنان راه سکوت رو در پیش میگیرم. تنها امیدم اینه که خدا خودش کمکم کنه و بهترین رو رغم بزنه.
آنی عزیز :72:
بسیااااااااارر ممنونم از حضورت
من تصمیمم این هست که وقتم رو و عمرم رو بابت کسی که هنوز مطمئن نیست هدر ندم.
منتها خوب اگر این مورد بشه، من بسیار خرسند میشم.
همون طور که گفتم یه زمان 1-2 ماهه بهش دادم و گفتم چون دارم با خواستگارهای دیگه صحبت میکنم و امکان جدی شدنشون وجود داره، نمیتونم با احساساتشون بازی کنم. بنابراین بیشتر از 1-2 ماه فرصت نداره و بعد از اون دیگه دیره.
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
عزیزم
پس حدس سردرگمی و تاخیر در ازدواج انداختن محتملتره.
داره بررسی می کنه ببینه آیا می ارزه که تجردش رو رها کنه و تن به ازدواج بده یا نه؟
اما میخواد این وظیفه رو به دوش شما بگذاره اما وظیفه خودشه.
طبق گفته آنی عزیز هم که تایید کردن بهتره به زندگیت بپردازی و بگذاری خودش به این تصمیم برسه و خودت رو مشتاق
نشون ندی که بگه پس فردا تو مصر بودی و من رو به اشتباه انداختی.
فقط خودت باش. همین و بس.
فرصتی هم که بهش دادی کاملا عاقلانه است.
موفق باشی
:72:
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
کاش میشد پایین تک تک پست هاتون هزاران تشکر بزنم.
آدم گاهی به خاطر ترس از اشتباه کردن، به راه درست هم شک میکنه.
اما صحبت های تک تک شما دوستان دل آدم رو محکم میکنه.... ممنونمممممممم :72::72::72:
پس من دیگه سکوت کامل میکنم، تا زمانی که خودش بخواد یه خبر از تصمیم گیریش بده. نداد هم نداد!
سکوت کامل یعنی واقعااااا سکوت کامل. هیچ چیزی.
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
اینها فقط یک معنی می دهد : بهانـــــــــــــــــه
:104::104:
به احتمال زیاد همین صحبت بهار شادی درست باشه.پس سعی نکن بیخودکی وقت تلف کنی،پسر اگر کسی رو بخواد ،خواسته وتموم شده رفته و معمولا کسی جلوشو نمیتونه بگیره
.صحبت هاش بیشتر بهانه جویی به نظر میرسه
مراقب خودت باش
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sayrex
پسر اگر کسی رو بخواد ،خواسته وتموم شده رفته و معمولا کسی جلوشو نمیتونه بگیره
.صحبت هاش بیشتر بهانه جویی به نظر میرسه
مراقب خودت باش
بابا بنده خدا تا حالا 1000 بار گفته من هنوز مطمئن نیستم تو رو میخوام یا نه. و اینکه عقلم اوکی هست و احساسم نه (همون جرقه و ایناااااااااا)
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
سلام. من یک پسرم که خارج زندگی می کنم و چون شما از آقایونی که خارج از کشور هستند مشورت خواستید نظرم رو می نویسم. من می تونم اون آقا رو درک کنم. شاید حس مشابه ش رو داشته ام. 28 سالمه و منم تمایل به ازدواج دارم ولی راستش ایرانی اینجا دور و برم انگشت شماره و مورد ازدواجی نیست و مجبورم نگاهم به داخل باشه برای انتخاب همسر. تنها راهم هم یا اینترته یا اینکه خانواده یا فامیل کسی رو معرفی کنند. راستش تو اینترنت خیلی خیلی کم پیش اومده که کسی مورد پسندم باشه و وقتی اقدام به ارتباط کردم جور نشده. سخته آدم بدون صحبت از نزدیک و دیدن خود شخص و لمس اون انرژی ای که بهت هنگام ملاقات می ده بهش حس پیدا کنی اینه که برای من نوعی هم سخته نسبت به عکس یک دخترخانم اون جرقه ی احساسی قوی رو برای اقدام مهمی مثل ازدواج در خودم ایجاد کنم. من می دونم اگر ایران بودم می تونستم چه تیپ یا چه نوع دختری رو بدست بیارم و برام سخته فقط به خاطر مسافت و دوری دست به انتخابی بزنم که نظرم رو تامین نمی کنه و راضیم نمی کنه. اینه که هنوز فعلاً به گزینه ایی جدی برای ازدواج برخورد نکردم. کلاً هم یک نفر از ایران توسط دختر خالم بهم معرفی شد. با اینکه عکس های اون خانم رو دیدم و می دونم که زیبا هستند اما باز نمی دونم چرا اون احساس و انگیزه رو برای اینکه بخوام باهاشون آشنا بشم رو ندارم و دو دلم، دلم هم نمیاد با قاطعیت بگم مورد پسندم نیست. البته اون خانم روحشون هم خبر نداره که به کسی معرفی شده و تا وقتی به تصمیم نرسیم خبری بهشون داده نمی شه. شاید دنبال یک تیپ یا ظاهر خاص هستم که خیلی جذبم کنه. البته شده که این احساس در من با دیدن عکس هم بوجود بیاد ولی متاسفانه همیشه مشکلی برای آشنایی با اونی که می پسندی وجود داشته. یا اکثر مواقع این افراد متاهل از آب درمیان یا اینکه محلی بهت نمی ذارند برای آشنایی و وقتی عکس العملی نمی بینی طبیعتاً کنار می کشی و ادامه نمی دی. این حالات رو از خودم نوشتم تا بگم که شاید آقای مورد نظر شما هم توی همین حس ها و شرایط و افکار هستند و واقعاً براشون اون کشش عاطفی شدید ایجاد نشده. ممکنه از بسیاری جهات شما رو مناسب و ایده آل تشخیص داده باشند اما می ترسند که در زمینه ی عشقی و عاطفی توقعشون تامین نشه و نتونن اون جوری که می خوان عاشق و علاقمند بشن. البته یک نکته ی خیلی مهم اینجا اینه که ایشون شما رو یکبار از نزدیک دیده و با هم زمانی رو گذروندید پس باید بتونه تصمیم بگیره. شما باید یک زمان کوتاه بهشون بدید برای اعلام تصمیم و بعد از اون قطع کامل رابطه. همونطور که دوستان دیگر گفتند خاتمه دادن به دودلی ایشون وظیفه ی شما نیست. خودش باید به یک تصمیم قاطع برسه. شما روی خواستگاران دیگرتون هم جدی فکر کنید و نذارید احتمالاً جاذبه ی سفر و زندگی در آمریکا روی این انتخاب مهم اثر بذاره. موفق باشید.
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
ممنون شب شکن عزیز. خیلی لطف کردی.
صحبت هاتون رو درک میکنم. منتها همون طور که خودتون هم اشاره کردید، ما همدیگر رو دیدیم.
چیزی که ایشون گفتند، دفعه قبلی که با دخترخانمی در آشنایی بودند (هر دو در یک ایالت بودند و دست کم هفته ای یک بار هم رو میدیدند) بعد از 9 ماه که از هم جدا شدند، تازه حس کردند بهشون علاقه دارن!
نمیدونم والا! شما آقایون عجیب غریبین دیگه...
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
سلام رز زرد عزیز:72:
نقل قول:
چیزی که ایشون گفتند، دفعه قبلی که با دخترخانمی در آشنایی بودند (هر دو در یک ایالت بودند و دست کم هفته ای یک بار هم رو میدیدند) بعد از 9 ماه که از هم جدا شدند، تازه حس کردند بهشون علاقه دارن!
اینی که گفتن علاقه نبوده ، این مساله ربطی به مرد یا زن بودن نداره وقتی کسو دوست داری خودت هم متوجه میشی . اما این چیزی که این آقا گفتن حس کردن خلائی بعد از کات کردن رابطه بوده که به اشتباه علاقه تعبیر شده . توی 9 ماه واسه ایشون یه مقدار عادت یا وابستگی بوجود اومده بوده که بعد از اون جای خالی اون رابطه تو زندگیشون حس می شده.
اما در مورد شما :
اینکه ایشون میگین از نظر عقلی شما رو تایید می کنن بخاطر این هست که خصوصیات اخلاقی شما مثلا ضریب هوشیتون ، اعتقاداتتون ،روابط اجتماعی و موقعیت تحصیلی و شغلی و ... تا حد زیادی منطبق با معیارهای ایشون هست ، شایدم بیشتر باشه . اما یه چیزی تو ویژگی های ظاهری یا چیزی که مستقیما دست شما نیست (مثل خانوادتون) وجود داره که ایشون رو مردد میکنه . در واقع این آقا اون ویژگی شما رو اگه ظاهری باشه با قالب ذهنیش قیاس میکنه ( با توجه به اینکه تو یه کشور آزاد زندگی میکنه قالب ذهنی ش ممکنه زیادی آرمانگرا شده باشه)
برای اینکه بهترین نتیجه رو از این ارتباط بگیری فکر کن که این رابطه کاملا تموم شده و خیلی جدی و بدون مقایسه کردن به خواستگارهای دیگه ت فکر کن. این آقا به زمان زیادی واسه تصمیم گرفتن نیاز نداره البته اگه خودش بخواد و اگه با خودش کنار اومد مطمئن باش خیلی زودتر از چیزی که انتظار میره بر میگرده .
:72::72:
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
میدونی صبا، یه مقدار سخته....
سخته کسی رو منطقی قبول کنی، بعد دل بسته بشی ... بعد ببینی تک تک چیزهایی که تو همیشه آرزوش رو داشتی اون داره مثل داشتن یک مادر همراه (مامانش خیلییییییی ماهه :43::43:)
و هزاران موضوع دیگه که باعث بشه مطمئن بشی به تمام معنا میتونی زندگی زیبایی کنار این آدم بسازی، و قدر تک تک خوبی هاش رو بدونی....
بعد در کنارش مجبور باشی رو خواستگاری فکر کنی که از یه سری لحاظها که برات هم مهمه، اصلا اونی نیست که تو میخوای و همش از خودت بپرسی یعنی مجبورم همین زندگی گندی که تا الان داشتم رو بازم تو خونه خودم داشته باشم؟ ... ولی خوب بعد از رد کردن هزاران خواستگار سنتی، مطمئنی خواستگارهای سنتی که برات میان، همشون همینن و تازه این خوبشونه....
دارم له میشم. به تمام معنا دارم له میشم. فکر کنم از حرفهام تو تاپیک بهار.زندگی معلومه حال و روزم...
یک هفتست نخوابیدم. یعنی اونقدر نمیخوابم که یه دفعه بیهوش میشم.
برام دعا کنید:323::323::323:
نمیخوام پس فردا بیام اینجا پست بزنم که زندگی مشترکم رو دوست ندارم :302::302::302:
بیشتر از 2 هفته از قطع ارتباطمون میگذره. و البته منم برای جلسه 4 رم با این خواستگاره دارم حرف میزنم.
دیدم دارم دیوونه میشم. همش فکرم درگیره. انگار نمیتونم یه آدم رو گوشه ذهنم داشته باشم و با یکی دیگه حرف بزنم.
بهش ایمیل زدم و گفتم این "بار (وزنه)" برای من خیلی سنگینه. گرچه خودم بهت گفتم منطق اینه که 1-2 ماه فرصت داری فکر کنی و انتخاب کنی. اما من دارم له میشم. بحثه ازدواجه. نمیتونم تو یه گوشه ذهنم باشی و با یکی دیگه صحبت ازدواج کنم و بعد بیام ببینم حالا کدومتون میچربه برا ازدواج. اصلا نمیتونم 2 نفر همزمان تو ذهنم باشن.
کمی همدردی کرد و گفت برو مشورت بگیر و .... آخرشم گفت فعلا همینطوری برو جلو ببینیم چی میشه (من نمیدونم منتظر معجزست؟؟؟ منتظر چیه؟؟؟)
گفتم بیخیال بابا، کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من.... (من این میل رو زدم که زودتر تکلیف رو معلوم کنه، فقط همدردی کرد!) تلاش برای زندگی همیشه هست. تصمیم گرفتم برای ساختن زندگی زیبا برای دختر آیندم همه تلاشم رو بکنم... دختری که میخوام اسمش رو یا "سپیده" بگذارم یا "طلوع" که نشون دهنده دریچه ای به سوی روشنایی و شادی و آرامش در زندگی باشه...
فکر میکنید چی جواب داد؟
"اسم پسرت رو چی میگذاری"
آخه من دارم اینجا بال بال میزنم برا درست کردن زندگیم، و اگر در مورد دختر و اینا حرف زدم، همش رو این مبنا بود که دوباره دارم تلاش میکنم و روحیه زندگی و امید به زندگی و این حرفا.
انوقت جا یک کلمه درست حسابی حرف زدن میگه "اسم پسرت رو چی میگذاری"
من نمیدونم این آقایون نمیدونن، یا نمیفهمن کی باید شوخی کنن، کی باید جدی باشن
واقعاااااااااااا درکشون نمیکنم
اعصابی دارم ها!
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
سلام رز زرد عزیزم :46:
الهی چقدر ناراحتی
می دونی دقیقا نمیدونن کی باید شوخی کنن !این رو من به تجربه برام ثابت شده
یا ما شاید هم ما نمیدونیم کی باید شوخی کرد...به هر حال ی تفاوتی تو زمینه شوخی کردن بین خانم هاو آقایون وجود داره
فکر میکنم معمولا تا حس میکنم جو سنگینه سعی میکنن شوخی کنن تا از سنگینی جو کاسته بشه ولی ما نه وقتی جو سنگینه سعی میکنیم ابعاداین سنگینی رو تجزیه و تحلیل کنیم نه اینکه با ی شوخی سر و تهش رو هم بیاریم.
رز زرد عزیز اینکه نمی تونی دو نفررو هم زمان تو ذهنت داشته باشی کاملا قابل درکه
خوب اون اقا رو بنداز بیرون از ذهنت
هر وقت اومد مرد و مردونه گفت من میخوام با شما ازدواج کنم سعی کن دوباره جاش بدی
بندازش بیرون همین الان.
سخته کسی رو منطقی قبول کنی، بعد دل بسته بشی ... بعد ببینی تک تک چیزهایی که تو همیشه آرزوش رو داشتی اون داره مثل داشتن یک مادر همراه (مامانش خیلییییییی ماهه )
و هزاران موضوع دیگه که باعث بشه مطمئن بشی به تمام معنا میتونی زندگی زیبایی کنار این آدم بسازی، و قدر تک تک خوبی هاش رو بدونی....
رز زرد عزیز داری خیلی فانتزی راجع به اون اقا فکر میکنی این ذهنیت فانتزیت باعث میشه تصمیم غلط بگیری
شاید از دور اون همون باشه که تو آرزو داشتی ولی وقتی میری زیر ی سقف اصلا زیر ی سقف هم نه
وقتی کمی بهش نزدیک بشی می بینی سراب میدی
دلبسته شدی و فکر میکنی اون بهترین شانس زندگیته
نه اصلا این نیست
اصلا این که هنوز نمیتونه با خودش کنار بیاد من رو ناراحت میکنه به هر دلیلی حالا.
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین آریایی
می دونی دقیقا نمیدونن کی باید شوخی کنن !این رو من به تجربه برام ثابت شده
یا ما شاید هم ما نمیدونیم کی باید شوخی کرد...به هر حال ی تفاوتی تو زمینه شوخی کردن بین خانم هاو آقایون وجود داره
فکر میکنم معمولا تا حس میکنم جو سنگینه سعی میکنن شوخی کنن تا از سنگینی جو کاسته بشه ولی ما نه وقتی جو سنگینه سعی میکنیم ابعاداین سنگینی رو تجزیه و تحلیل کنیم نه اینکه با ی شوخی سر و تهش رو هم بیاریم.
ممنونم گلی بابت حرفت :46::46:شناخت بیشتر دنیای مردان لازمه دیگه:82:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین آریایی
هر وقت اومد مرد و مردونه گفت من میخوام با شما ازدواج کنم سعی کن دوباره جاش بدی
بندازش بیرون همین الان.
میدونی چقدر وحشتناکه یه آدم رو پرت کنی بیرون از ذهنت، (تازه آدمی که هی میاد میپرسه هنوز دیر نشده؟ وقت دارم؟) بعد دوباره جاش بدی. البته شاید هم لازم نباشه دوباره جاش بدی.
من هی به این خدا میگم باید کمی علم غیب به آدمهات میدادی هااا!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین آریایی
رز زرد عزیز داری خیلی فانتزی راجع به اون اقا فکر میکنی این ذهنیت فانتزیت باعث میشه تصمیم غلط بگیری
شاید از دور اون همون باشه که تو آرزو داشتی ولی وقتی میری زیر ی سقف اصلا زیر ی سقف هم نه
وقتی کمی بهش نزدیک بشی می بینی سراب میدی
نازنین جان، راستش دیگه انقدر تو این شناخت آقایون پوست کلفت شدم که نمیگم هیچی، اما تقریبا کنترل شده و بدور از فانتزی سعی کردم بشناسمش.
خوب همون طور که قبلا گفتم ایشون از آشنایان خانوادگی ما هستن. شناخت دورادور از سبک زندگی خانواده هم داریم. یک هفته با هم مسافرت رفتیم و زندگی کردیم. نمیگم ایراد ندارن. دارن. اما در کل به نظرم مساعد اومد.
البته جمله آخرت که دیگه اینجا نقل قولش نکردم خیلی برام ارزش داشت و مهمه. آره. حرفت درسته.
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
سلام عزیزم:72:
نقل قول:
میدونی صبا، یه مقدار سخته....
سخته کسی رو منطقی قبول کنی، بعد دل بسته بشی ... بعد ببینی تک تک چیزهایی که تو همیشه آرزوش رو داشتی اون داره مثل داشتن یک مادر همراه (مامانش خیلییییییی ماهه )
و هزاران موضوع دیگه که باعث بشه مطمئن بشی به تمام معنا میتونی زندگی زیبایی کنار این آدم بسازی، و قدر تک تک خوبی هاش رو بدونی....
دقیقا می دونم چی میگی!
اما عزیزم برای خوشبختی تو و اون آقا فقط لازم نیست که تو مطمئن بشی. فقط لازم نیست که تو قدر تک تک خوبی هاش رو بدونی. 100% لازمه این احساس ها و تحلیل ها دو طرفه باشه. لازمه اون هم مطمئن باشه. لازمه اون هم قدر تک تک خوبی هات رو بدونه.
نمی دونم چقدر تو تالار حضور داری ولی تاپیک های این چند روز اخیر که آقایون زدند و فقط و فقط بخاطر به دل نشستن خانمشون قصد جدایی داشتند تن منو می لرزونه و واقعا نگرانت میشم.
نقل قول:
کمی همدردی کرد و گفت برو مشورت بگیر و .... آخرشم گفت فعلا همینطوری برو جلو ببینیم چی میشه (من نمیدونم منتظر معجزست؟؟؟ منتظر چیه؟؟؟)
منتظر اینه که تو با یکی دیگه ازدواج کنی و بری.
دفعه پیش که واست نوشتم فقط حدس میزدم که موضوع ظاهر باشه بعدش رفتم و تاپیک های دیگه ت رو خوندم.
این تاپیک به نظر میرسه از زبان اون آقا اما با اکانت شما باشه، حدسم درسته؟
نقل قول:
اینقدر این موضوع ظاهر رو برای خودم بزرگ کردم، که فکر میکنم تا وقتی یه دختر بسیاااااااار زیبا نباشه هیچ وقت نمیتونم به عنوان یک همسر ازش لذت ببرم و یا توسطش ارضا بشم.
می دونی این جمله می تونه چه بلایی بر سر تو و آینده ت و آرزوهات بیاره؟
اون قاطع نیست. تو قاطع باش.
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
صبا جون من فکر کنم رز زرد اکانتش رو داده به این آقا و گفته مشکلش رو در سایت مطرح کنه
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
ممنونم صبا و نازنین عزیز.
بله. اون تاپیک مربوط به ایشونه که من با اکانتم اجازه دادم ایشون مشکلشون رو مطرح کنن.
راست میگید. درست میگید.
تقریبا یک ساعت پیش همه چیز رو تموم کردم.
یعنی یه ایمیل زد (باز در حالت شوخی و اینا) نخواستم خودم بگم دیگه تمومش کنیم. خواستم برای یک بار هم شده تو روی یک پسر بیارم که عزیزم خنگ نیستم داری بازی با کلمات میکنی و ....
خلاصه در ایمیل چیزی نوشته بود، منم در جواب گفتم این نوع صحبت مخصوص آقایونی هست که نمیخوان رابطه رو ادامه بدن، نمیخوان هم از دست بدن، برای همین با کلماتی زیبا دختر رو گیر میندازن (حالا نه به این خشانت ها. به انگیلیسی نوشتم، خشانتش کم بود :311:)
باز با شوخی جواب داد که یعنی کمی با گپ بزنیم، گفتم دلیلی نداره با کسی که هیچ نسبتی باهاش ندارم و خواستگارم هم نیست گپ بزنم
جواب داد و من دیگه جواب ندادم و نخواهم داد ...........
تمام
در عمل
حالا در احساس و اینا .... من میتوانم :82::82:
ببخشید نیاز دارم خودم رو تخلیه احساسی کنم:
لای پر قو بزرگ شدن و اینکه دخترم پسرها جیز هستن، همینه دیگه. وقتی 25 سالت میشه و درگیر خواستگار بازی، روح و روانت به هم میریزه و زبان اشاره آقایون و پسرها رو بلد نیستی... تازه اینکه اولشه، تو زندگی این عدم شناخت و این جداسازی های افراطی چه به سرم میاره خدا عالمه
این خدا خدا که میگن همینه؟؟؟ خیر سرمون در شروع این رابطه چه اشک و نذر و چه کارها که نکردیم که خدایا من پشتوانه جز خودت ندارم. میدونی اگر شکست بخورم (با توجه به این که خانواده من راضی به ادامه خواستگاری نبودن به دلایل کامل سنتی که الان بهشون میگن خودشون میگن اشتباه میکردیم....) کسی جز خودت ندارم و با هیچ کسی هم درد و دل نمیتونم بکنم. فقط چماغ میشه و میزنن تو سرم... خدا به خودت سپردم. نمیشه شروع نشه....
بیا! شروع شد و اینم تهش.
دستت درد نکنه خدا. با اعتماد به تو شروع کردم. واقعا انتظار داری بقیه کارهام رو هم با اعتماد به تو شروع کنم؟؟؟
واقعا فکر میکنی میتونم بهت دیگه اعتماد کنم؟
come on
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
رز زرد تصمیم دارم از دریچه ای دیگر به ماجرا نگاه گنم .
من این آقا را درک می کنم و تا حد زیادی بهش حق می دم . البته تو را هم درک می کنم .
بسیار دیده شده که تعداد زیادی در شناخت و تصمیم گیری و انتخاب عجله می کنند و اول عاشق می شوند و درگیری حسی پیدا می کنند ( آن هم به فوریت !) بعد ازدواج می کنند و بعد هم می روند برای شناخت ! بعد هم حد فاصل شنبه که عاشق می شوند تا جمعه کار می کشد به بحث شیرین طلاق و خیانت و قهر و دادگاه و .....( بگذریم که همه اینگونه نیستند اما ما از درصدی که اینگونه هستند و تعدادشان هم بر اساس آمار طلاق کم نیست سخن می گوییم .............وامصیبتا !!)
و اما در یک قیاس می بینیم که درست قضیه این است که تو از هر لحاظ طی زمان طرف مقابلت را اول بشناسی بعد طی زمان خودت را بسنجی و ببینی که می توانی عاشق او بشوی و یا دوستش داشته باشی و بعد در نهایت ازدواج کنی .
حال رویکرد تو از نگاه من با عجله توام است . ضمن اینکه درگیر احساس شدی و از نگاه من اشکالی ندارد که این آقا سد راه تو نمی شود و به تو می گوید به زندگیت بپرداز و خواستگارانت را بسنج و ببین و اگر توانستی یکی را انتخاب کن . اگر نتوانستی و در نهایت این آقا را انتخاب کردی ...............همه و همه مسئولش خودت هستی . اما نمی توانی از او بخواهی که دچار عجله بشود و یا مثل تو ذهنش درگیر شود و ..........
در نتیجه به نظر من شوخی این آقا هم اشکالی ندارد رفتی توی خیال و فانتزی بچه و ..............ایشان هم ترا همراهی کرده و ازت سئوالی کرده . این سئوال چه قدرتی داشته که تو را ناراحت کند ؟!
کاری به درست و غلط ماجرا ندارم اما اگر دوستش داری کاری را بکن که دلت بهت می گوید حتی اگر اشتباه باشد . اما اگر تو از این اشتباه ( البته به ذائقه ی غیر ) خوشحالی . اشتباه کن . تجربه کن و بهایش را هم قبول کن که باید خودت بدهی .( البته بدون نک و ناله و .........آی اینجور شد و آی اونجور شد ............به فریادم برسید و....ندارد !)
از نگاه من تو ، از یک سو می خواهی عقلانی حرکت کنی . از سمت دیگر دلت چیزی می گوید و دلت ترا با خودش می کشد به این سو و عقلت به آن سو .......تو قدری در راه دل و قدری در راه عقلی !
اول تکلیفت را با خودت معلوم کن . تا بعد به تکلیفت با این آقا برسی .
اگر دلی می خواهی جلو بروی گزینه ی صبر و فرصت دادن به این آقا بهای انتخاب دلی است . درست مثل این می ماند که بگویی من دلم می خواهد گل رز بچینم اما نمی خواهم خارش به دستم فرو رود ! لاجرم است عزیزم وقتی در نزدیکی اقیانوس ایستاده ای تر شدن از امواج بلند هم هست . باید پذیرش خودت را بالا ببری .
اگر هم عقلی جلو می روی دیگر فاتحه ی من نمی توانم به این فکر کنم با اون حرف بزنم و ...........را بزن . چون عقلانیت به تو می گوید این مرد را به حال خودش بگذار ( چیزی که خود این مرد هم به تو می گوید ) و خودت هم برای زندگیت تلاش کن و از تلاش باز نمان .....اگر آمد که خوش آمد ..............اگر هم نیامد تو از زندگی عقب نمی مانی . چون در واقع تو ابدا کار بدی نمی کنی که بگویی من نمی توانم و برای خودت سد و مانع بتراشی ................
قابل درک است که اولویت یک تو این آقاست اما مشکلاتی دارد و با تو هم بر سر تصمیم گیری تو برای ازدواج و استفاده کردن از زمان و شناخت سایر خواستگارانت تفاهم دارد . اگر گزینه ی بهتری پیدا کردی بسم الله ............اگر نه که چیزی از دست نداده ای ..........این آقا سر جای خودش هست .
در ضمن برای فرار از سنت تن به ازدواج مدرن نده و اساسا اگر هم نمی خواهی و نمی توانی سنتی ازدواج کنی نکن ............به نوعی قصد خودت را از تصمیم ازدواج واقعا چک کن . مبادا که بخواهی از چیزی فرار کنی و به چیز دیگری پناه ببری و یا از سر ناچاری انتخاب کنی که از چاله به چاه افتادن است .
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
واقعا دلم سوخت. وقتی یه سری خصوصیات اخلاقی و رفتاری و شرایط رو که یه عمر بابتش تلاش کردی، یه آدمی داشته باشه، بعد دل بسته بشی و .......... آخرش اینطوری
و از طرفی ببینی روال زندگی عادی و خواستگارهای سنتی تو کسایی هستن که اون شرایط و اخلاق ها رو ندارن......
خیلی دلم شکسته
خیلی
ممنون آنی جان :43::72:
راستش اینکه رویکرد من با عجله بوده رو شک دارم. نمیتونم قبول کنم.
یکسال در ارتباط بودیم. چون دور بود تصمیم بر آن شد هرررررر اتفاق و عکس العملی در طول روز داریم، چه خوشمان بیاید چه نیاید، تعریف کنیم که عکس العمل ها و بازخوردها و شرایط هم رو در موقعیت های گوناگون بفهمیم.
یک هفته با هم مسافرت رفتیم و شب و روز با هم بودیم.
راستش من بعید میدونم چیزی بیشتر از این بتونیم قبل از زیر یک سقف رفتن از آدمی بفهمیم. برای همین زمان رو کافی میدیدم و میبینیم.
-----------------------------------------
میدونی آنی، توان صبر برای چنین آدمی رو ندارم. چون به نظرم به اندازه کافی بهش فرصت دادم.
ولی... اخلاقیاتش همون هایی بود که دنبالش بودم.
همین هایی که الان توی خواستگار الانم و بقیه خواستگاران سنتی نمیبینم.
اخلاقیاتی که من بابتش هزینه خیلیییییییییییییی زیاد دادم. عمرم رو دادم.
اگر با خواستگار سنتی ازدواج کنم، این اخلاقیات رو نداره. نمیدونم این اخلاقیات که تفاوت افکار نشات میگیره، میتونه باعث از بین بردن آرامش فکری من در زندگی آینده بشه؟
در زندگی اکنونم شده، البته بماند که یاد گرفتم چطور کنترل کنم، چطور بگذرم، چطور آرام باشم ولذت ببرم.
و البته این خواستگار کمی بهتر از شرایط خوانواده ام در این موضوع هست....
اگر دنبال خواستگاری مدرن باشم، میدانم خیلی بدنم میلرزد. خانواده ای که به شدتتتتتتتتتتتتت مخالف هر گونه (حتی صحبت عادی) دو جنس مخالف هستن.....
طبیعتا من خیلیی رفتارهای لازم برای کنترل روابط دختر و پسر رو بلد نیستم. تا اکنون زیاد یاد گرفتم از تجارب قبلی، ولی اگر دوباره واردش شوم و باز اشتباه کنم و باز ضربه از اشتباه خودم بخورم و باز بدون حامی و همش ترس از خانواده .....
در بین 2 موقعیت گیر کرده ام. دومی میخواهم، اما پای رفتن ندارم. به تمام معنا دیگر نمیتوانم آن همه بدن لرزه و توهین و تحقیر از جانب خانوادم بابت صبرم برای یافتن همسر مورد نظرم رو تحمل کنم
و اولی، میترسم زندگی همان گندی بشود که تا اکنون بوده... و من انسان گستاخی هستم که اگر گند بشود طلاق میگیرم...
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
به جای زانوی غم بغل گرفتن و دلخور و ناراحت شدن و.....درک کن این آقا تنها آدمی نیست که خصوصیات اخلاقی مناسب با تو را داراست . ( جمعیت سطح کره ی زمین چند میلیارد نفره ؟!:227:)
باید جستجو کنی و دقت کنی . جوینده یابنده است .
و نکته ی مهم تر اینکه باید از این مرد ممنون باشی که دریچه ای را بهت نشان دادو باعث شد که خودت را کشف کنی تا بهتر درک کنی که باید دنبال چه معیارهایی بروی و ......
و نکته ی بعدی اینکه ابدا مجبور نیستی با مردی که خوشت نمی آید و معیارهای تو را ندارد ازدواج کنی.
و باز تاکید می کنم این آقا تک ستاره و یک پدیده ی نادر نیست . امثال او تا بخواهی و به وفور و چه بسا بهتر . خیلی بهتر و مناسب تر برای تو ......
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
سئوالی دارم
تو در بستر چنین خانواده ای که به تصویر می کشی چطور و با چه بهانه ای یک هفته با این آقا شبانه روز زندگی کردی و مسافرت رفتی ؟ این بخش را نمی فهمم .
در ضمن یادت باشه وقتی می خواهی سنت شکن باشی باید از دیدگاه تجربه به مسائل نگاه کنی نه از جایگاه آسیب و ....این بخش خودت دچار اشکال است اساسی .
نمی توانی حرفهای قشنگ قشنگ بزنی اما وقتی تجربه کردی بگویی آسیب خوردم و.......چرا ؟
چون خودت این مسیر را انتخاب می کنی . به این مسائل دقت داشته باش و اگر انتخاب اینگونه داری باید خارها و رطوبت و خیس شدن و .....( خلاصه با باورمندی به پرداخت و هزینه ی تجربه و انتخاب ) را بپذیری . نمیشه تلفیقی باشی و هر طرف منفعت و سود داشت غش کنی :311:
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
ممنون آنی عزیز از توجهت.
من مدت کوتاهی خارج از ایران بودم، یک هفته هم با ایشون در همون زمان رفتم مسافرت.
برای درس رفته بودم. و البته به همین سادگی هم نبود. 3 سال تلاش کردم تا خانوادم قبول کردن میتوان برای مدت کوتاهی برای درس، از ایران خارج شد.
آره آنی. به خدا میدونم. اما وقتی تجربت کم باشی، و آموزش هم ندیده باشی، طبیعیه اشتباه میکنی و تجربه ...
وقتی کنار اینها هزینه های زیاد میدی (واقعا بدن لرزه گرفتم. یعنی فقط یه اصطلاح نیست، واقعا وقتی یادم میافته چه هزینه هایی دادم از طرف خانواده بدنم میلرزه) خوب سخته دیگه
میدونم، روزی هزار بار به خودم میگم : زندگی همینه، گارانتی نداره
اما شده ناتوان شی در حالی که عقلت میگه کدوم درسته....
من تا قبلش در تمومی تجربه هام حرفی از آسیب نمیزدم. میگفتم فلان موضوع تجربه بود .... الان هم بسیااااااااارررر سپاسگزار این آشنایی هستم بابت هزاران چیزی که یاد گرفتم و لحظات زیبایی که داشتم
ذره ای از اون پسر گله مند نیستم. واقعا نیستم.
اگر چیزی هست، صرفا طلبکاری از خودم هست بایت هزینه هایی که دارم بیش از توانم میدم.
باید رو این هم کار کنم که طلبکار هزینه ها نشم.... وقتی که زیادی شکسته شدم.
اولین هزینه ها از اولین صحبت هامون شروع شد. خاستگاری بود و هر دو خانواده در جریان.
چون از دور بودیم، قرار شد همه چیز و همه اتفاقی رو تعریف کنیم که درست هم رو بشناسیم. همههههه اتفاقی.
صحبتمون از یک ساعت بیشتر شد و مادر من، بنده خدا، درست نمیدونست. همش رو یه کاغذ مینوشت : "بسه دیگه، خدافظی کن" یه جوری میداد دستم که تو وب-کم دیده نشه.... منم وسط صحبت .....
دور حال راه میرفت و صلوات میفرستاد و .... بنده خدا مادره دیگه. نگران.... دیگه خود بخوان حدیث مفصل اتفاقات بعد از هر حرف زدن من با خواستگار توی خونه....
بعد از 3 جلسه مامانم دیگه داشت مریض میشد از نگرانی. رفت استخاره کرد و بد اومد.
از طرفی منم دلیلی نمیدیدم الکی تموم کنم. خلاصه واقعیت رو به ایشون گفتم و گفتم من اصلا به این نوع استخاره اعتقاد ندارم، ولی مادره دیگه....
اونم گفت خیلی دوست داره من رو بیشتر بشناسه به دلایلی... خلاصه بدون اینکه مامان من بدونن ادامه دادیم و هر از گاهی مادر من میفهمید من دارم صحبت میکنم یا چت میکنم یا ....
کار به جایی کشیده بود که تک تک تلفن های من رو از یه گوشی دیگه گوش میدادن تا ببینن چه خبره....
اینها رو بعدا بهم گفتن... و من چقدر دلم شکست
چقدر دعواهای بد داشتم تو این مدت بابت تک تک این هزینه هاا.....
آره. میدونم منطق چی میگه. اما توان ندارم...
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
اشتباه کردن ربطی به تجربه داشتن و نداشتن ندارد .هر چقدر که تجربه داشته باشی باز مباحثی هست که نمی دانی . چیزی هست برای یاد گرفتن و چیزی هست برای اشتباه کردن .:311:
برای یادگیری یک مبحث ریاضی چند بار مسئله حل می کنی ؟یک بار به کل نمی فهمی داستان چیست و مسئله مفهوم نیست . یکبار مسئله را فهمیده ای راه حل غلط است . یک بار جواب اشتباه است و....( به همین ظرافت )
اساسا انسان حتم الخطاست و نه جایزالخطا ......فقط انسان پرمدعا و خودخواه خودش را از اشتباه بری می داند و فکر می کند که هر کاری کرده درست بوده و درست هست و خواهد بود. در نتیجه با بهانه ی بی تجربه بودن و اشتباه کردن خودت را سرزنش نکن و در مقام قیاس با غیر بر نیا . این حرف معنی خودخواهی و پر مدعی بودن نمی دهد فقط قیاس تعطیل ....
و نکته ی بعدی اینکه چرا مدام از هزینه می گویی؟ ..............مگر گران خریده ای ؟! بها داده ای . اما با تلاش . به هر حال هر تجربه ای قیمتی دارد .............تو هم بهای تجربه ات را پرداخته ای . به نظر من گران خری نکرده ای . این حس سنگین گران خریدن را از دوش خودت و احساست بردار ..................
درست مثل اینکه مسیر خاکی بوده و مجبور بوده ای قبل از تردد آسان زیر سازی و آسفالت و .....کنی . هیچ راهی از اول آسفالت نبوده عزیزم . همیشه یک نفر هست که آن را برای خودش و دیگران زیرسازی و آسفالت می کند . اما نمیشه گفت که این آدم هزینه کرده و گران خری کرده . بلکه بلکه او به عشق پریدن این مسیر را انتخاب کرده . :46:
حس سپاسگزاری و شکرانه ات از این آقا قابل تقدیر است . جدا به خودت افتخار کن . بعد هم کفه ی ترازو به دست بگیر . لحظات خوب و آموزنده داشتی و مشخص است که این آقا وقت ترا نکرفته . تو هم شاگرد خوبی بودی . خوب یاد گرفته ای . این ارزشمندتر از هر چیز است . خصوصا درک چنین موقعیتی با چنین احساسی . در نتیجه رابطه ی ارزشمندی بوده . بهش احترام بگذار و حس گران خریدن را از خودت دور کن .لذت تجربه ات را ببر . حال خودت را با افکار سنگین نگیر . تو امروز دختر با تجربه تری نسبت به یکسال پیش هستی و این ترا قیمتی تر کرده . به این فکر کن .
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
شاید لازمه این قسمت از وجودم رو یه گردگیری بکنم.
شاکیم، خودم رو محق میدونم، و کلی از این صفات. در برابر چی یا کی هم نمیدونم. شاید خدا.
وقتی برای هر کاری، حتی حرف زدن با خواستگار که به دلیل دور بودن کمی نوعش با عرف متفاوته، مجبوری کلی توضیح بدی به خانواده بعد قبول نکنن بعد کلا حرفشون یک کلام باشه چون کلا پایه های استدلالشون با تو متفاوته...
وقتی برای هر کاری، واقعا هر کاری، کل انرژی مصرف کنی، به امید اینکه این بار درست میشه، و به همین امید همش تلاش و تلاش و تلاش.... و خیلیییی بیش از اندازه ی یک خواستگار (حالا در این مورد خواستگار، در بقیه موارد هم همین طور) تلاش کنی تا ظاهر امور خیلی عادی پیش بره و توش گند نخوره.... انگار یه جورایی منتظر یه "جایزه" هستم برای تلاش هام.
انگار دنبال اینم که حالا که احساس میکنم "گیر" کردم و "پای رفتن" ندارم، دنیا بابت تمامی تلاش های صادقانه و پشت کارهام بیاد یه "جایزه" از نوع حل شدن خیلی خوشگل مشکلم بهم بده و بگه : "ببین عزیزم من قدرتو میدونم..."
شاید انتظارم از نظام هستی خیلیییییییی زیاد بود و نظام هستی و خدا اصلا به اندازه تصور من نه عادل هست نه مهربون و نه سرنوشت آدمی مثل من براش مهم
از کودکی بهم آموزش دادن "اگر درست زندگی کنی هیچ وقت خدا تنهات نمیگذاره" یا "تو نیکی میکن و در دجله انداز، خداوند در بیابانت دهد باز" و امثالهم.
اما الان که تسلیم شدم ، منتظر عملی شدن چنین جملاتی بودم که دیدم خیر، دنیا همون 2*2=4 هست و این حرفا کشک ....
2-3 سالی هست با اینکه خستم دارم خودم رو کشون کشون تو زندگی میبرم جلو. واقعا دیگه انتظار نداشتم با این حجم از خستگی و در عین حال با این حجم از تلاشم برای ساختن دوباره، زندگی بهم این بار هم جایزه نده.
اگر قرار بود من تا ابد در این سن بمونم میگفتم 1-2 سالی فقط استراحت و خوش گذرونی و مسافرت تا خوبه خوب شم. و بعد دوباره شروع میکنم همه چیز رو.
اما.... نه من همیشه جوانم، نه فرصت این نوع استراحت ها رو دارم و نه زندگی گارانتی داره که دوباره مثل 3 سال پیش تا حالا کشون کشون خودم رو نکشم رو جاده زندگی و امید داشته باشم به جایزه و رسیدن به آرامش، بعد دوباره نشه ....
میگم بیخیال، شاید دارم سخت میگیرم. بیا با همین خاستگارهای سنتی ازدواج کن. غمم میگیره که تمام زندگیم سعی کردم آگاهانه و درست زندگی کنم و اکثر آموزه هام از کودکی که در ذهنم رفته بوده تک تک خارج کردم و سعی کردم آجر های درست و محکم رو فقط وارد مغزم کنم. بابت همهههههههه اینا من هزینه دادم. واقعا "هزینه" دادم. اما گفتم خدا گفته آگاهانه زندگی کنید حتی اگر به تمسخر گرفته بشید و طرد بشید توسط اطرافیان .... و البته بعدها یاد گرفتم سیاست داشته باشم و ...
حالا، باید با کسانی برای ازدواج صحبت کنم که اصلااااااااا راجع به آموزه هاش فکر نکرده و برای همین پر هست از تناقضات آشکار. از طرفی مرد سالار هم هستن و انتظار دارن به نظراتشون راجع به رفتارهای ما بگیم چشم!!! شما درست میگید!!!
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
یه سرنخ هم بهم بدید که چگونه باید از این فکرهای انرژی بر راحت شم خوبه
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
سلام:72:
تا زمانی که دنبال مقصر بگردی آرامش نداری.
تا زمانی که دو دو تا 4 تا کنی و هزینه حساب کنی آرامش نداری
وقتی که از خدا طلبکار باشی و بگی نتیجه توکلم این بود وای به روزی که توکل نکنم وضعیت همینه
سهم خودت رو در شرایط بوجود آمده بپذیر
نمی خوام وضعیتت رو بدتر کنم ولی با توجه به شناخت اولیه ای که نسبت به حساسیت آقای خواستگار داشتی باید خیلی زودتر از اینها خودت رو از این رابطه بیرون می کشیدی. ولی به اسم توکل منتظر شدی که خدا به جای تو تصمیم بگیره و در نهایت هم از خدا شاکی هستی.
الانم شاید تو ذهنت میگی تو هم اگه جای من بودی که تو خانواده ای که روابط دختر و پسر فلانه ... به دلیل بی تجربگی خودت رو محق می دونی!! و خانوادت رو مقصر.
من تا حالا اینجوری استنباط کردم که نقش خودت رو تو موفقیت هات و داشته هات پررنگ میدونی و نقش خدا و خانواده ت رو تو نداشته ها و شکست هات پر رنگ. درست استنباط کردم؟
من دقیقا در شرایط مشابه تو قرار داشتم. ولی بعد بهم خوردن رابطه خدا رو شکر کردم که مانع بدبختیم شد.
می دونی چرا؟
فکر کنم آدم معتقدی هستی. من پروردگارم رو با صفت سبحان میشناسم و کسی که سبحانه قادر به ظلم کردن نیست.
جدای از اعتقادات قانون طبیعت واسه بعضی ها استثنا نمیشه که . که به یکی ظلم کنه به اون یکی نه. اگه همه چیز رو نظم هست زندگی من و شما هم رو نظمه. بر اساس یه قانون تنظیم شده.
نمی دونم چرا خودت رو میخوای مجبور کنی که حتما به یکی از این خواستگارای سنتی جواب بدی؟
اگه معیارهایی رو که واست حیاتی هستند ندارن، چرا نمیگی نه؟
چرا وقتی ذهنت درگیره یه فرد دیگه هست با اینکه در عمل اون رابطه تموم شده، میخوای واسه آینده ت با یکی دیگه تصمیم بگیری؟
ببخشید بهت کمک نکردم که احساسات لطیف تر بشه و احتمالا بدترش هم کردم.:316:
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
تا زمانی که هزینه حساب کنی آرامش نداری
آدم حساب نمیکنه. اما روح آزرده و خسته، خستگیش رو هی به رخت میکشه
وقتی که از خدا طلبکار باشی و بگی نتیجه توکلم این بود وای به روزی که توکل نکنم وضعیت همینه
من این حرف رو نمیزنم. من میگم خدایی که اینقدر ازش تمنا کردم و توکل و نتیجه این شد، خوب شاید اصلا نمیشه بهش توکل کرد! شاید اصلا این صفت رو نداره!
با توجه به شناخت اولیه ای که نسبت به حساسیت آقای خواستگار داشتی باید خیلی زودتر از اینها خودت رو از این رابطه بیرون می کشیدی. ولی به اسم توکل منتظر شدی که خدا به جای تو تصمیم بگیره و در نهایت هم از خدا شاکی هستی.
الانم شاید تو ذهنت میگی تو هم اگه جای من بودی که تو خانواده ای که روابط دختر و پسر فلانه ... به دلیل بی تجربگی خودت رو محق می دونی!! و خانوادت رو مقصر.
نه! خوشبختانه در روابط قبلی چنین چیزی رو تجربه کرده بودم. در نتیجه بعد از مسافرتمون خودم رو کشیدم کنار (گرچه سخت بود) و گفتم دیگه میتونی یه تصمیم تقریبی بگیری. نمیگم 100%، ولی مثلا دیگه 60-70 رو باید فهمیده باشی. خلاصه که از اون به بعد رابطه شکلش کامل تغییر کرد. از هر روز و روزی 24 ساعت، تبدیل شد به هفته ای - 2 هفته ای یک بار و کاملا یه صحبت عادی.
این قضیه دوباره از جایی شروع شد که فهمید من یه خاستگار دارم که داره جدی میشه. خودش شروع کرد و یک سری قضایا که از جایی به بعدش رو اینجا گفتم تا تصمیمی درست بگیرم نه احساسی.
من تا حالا اینجوری استنباط کردم که نقش خودت رو تو موفقیت هات و داشته هات پررنگ میدونی و نقش خدا و خانواده ت رو تو نداشته ها و شکست هات پر رنگ. درست استنباط کردم؟
خوب اینم اشتباه کردی. خوشبختانه دلیلم اینه که حدود 2 هفته پیش رفته بودم مشاوره. آقای مشاور کمی سوال و اینا کردن و گفتن: تو خیلییییییی خودت را داری مقصر میدونی. گفتم خوب برای حل یه مسئله دیگران رو که نمیتونم تغییر بدم، پس سهم خودم رو سعی میکنم تا جایی که میشه ببینم و درست برم. آقای مشاور گفتن: از حالت تعادل خارج شدی و اونقدر سهم خودت در اشتباهات رو زیاد میبینی که ..... (بقیش دیگه میرفت به دلایل علت مراجعم)
نمی دونم چرا خودت رو میخوای مجبور کنی که حتما به یکی از این خواستگارای سنتی جواب بدی؟
چون علی الحساب چاره ای دیگه ندارم.
اگه معیارهایی رو که واست حیاتی هستند ندارن، چرا نمیگی نه؟
چون شاید من روی معیارهام زیادی حساس شدم. شاید سهمشون تو زندگی اونقدری که من میبینم پررنگ نیست
چرا وقتی ذهنت درگیره یه فرد دیگه هست با اینکه در عمل اون رابطه تموم شده، میخوای واسه آینده ت با یکی دیگه تصمیم بگیری؟
ذهنم درگیر دیگه نیست. چون 2 روز پیش کامل تموم کردم. وقتی آدم ذهنش درگیر رابطش میشه که بعد از جدایی حس هایی مثل تنفر یا خشم یا ... داشته باشه. من الان ندارم، چون دلیلی به داشتنش نیست. نخواست دیگه! چی کار کنم؟
عصبانی هستم از دست خدا. نه اون آدم
ببخشید بهت کمک نکردم که احساسات لطیف تر بشه و احتمالا بدترش هم کردم.:316: [/color]
نه عزیزم. منتها قضیه همون حرفیه که آقای مدیر یک بار تذکر دادند. صحبت صحیحه اما ظرف انتخابمون صحیح نیست.
هیچ کسی خوشش نمیاد قضاوت بشه، اونم وقتی طرف اصلا نمیشناستش.
بنابراین میشه گفت: "آیا فلان هستی؟ اگر بله در این صورت ...." نه اینکه "من استنباط کردم تو..."
البته من اصلا دلخور و این چیزا نشدم. گفتم کلا این ظرف برای صحبت کردن بهتره و در پست های مشاوره ایت اینطوری بگی اثرش هزار برابر میشه :72::72::72::46::46:
یک دنیا ممنون بابت توجهت و پاسخت :43::43::46:
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
نقل قول:
من میگم خدایی که اینقدر ازش تمنا کردم و توکل و نتیجه این شد،
چرا فکر میکنی این نتیجه بد بوده؟
اگه اینجوری فکر کنی که با توجه به بعد مسافت و ... شناخت شما از همدیگر 100% صحیح نبوده و ممکن بخاطر خطا در شناخت و با توجه به اینکه باید تو یه کشور دیگه زندگی میکردی به اون ایده آلی که در ذهنت داشتی نمی رسیدی، وضعیتت خیلی بد میشد، بدی این نتیجه کمتر نمیشه؟
یه قسمت از یکی از آیات قرآن اینه که "خدایا به تو پناه میبرم از اینکه از تو چیزی بخواهم که بدان علم ندارم."
آگاهی به علم نداشتن به من کمک می کنه که راحتتر با مسائلی که خواستارش بودم ولی نشده کنار بیام.
نقل قول:
نمی دونم چرا خودت رو میخوای مجبور کنی که حتما به یکی از این خواستگارای سنتی جواب بدی؟
چون علی الحساب چاره ای دیگه ندارم.
چرا؟
اگه معیارهایی رو که واست حیاتی هستند ندارن، چرا نمیگی نه؟
چون شاید من روی معیارهام زیادی حساس شدم. شاید سهمشون تو زندگی اونقدری که من میبینم پررنگ
نیست
بیشتر توضیح می دی؟
بازم از تذکر بجات ممنونم:43::46:
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
صبای عزیز و نازنینم
یک دنیا ممنونم بابت توجهت
راستش با خوندن تاپیک بهار، و توضیحات آقای sci حدس میزنم ریشه مشکلم توی "ذهن منتقد و وراج" من نهفته باشه.
فکر میکنم اول باید اون رو حل کنم و با توجه به شناختی که از مشکلم دارم حدسم اینه که با حل اون آفت، این مشکلم هم برطرف شه.
پس فعلا اون تاپیک رو ادامه میدم و اگر دیدم درست نشد دوباره میام و تو کمکم میکنی که ریشه یابیش کنم :46::46::43::43::72::72:
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
با سلام و احترام
در این تاپیک در میان راهنماییهای داده شده به مراجع اشتباهاتی رخ داده که می تواند مراجعین را به خطا بیاندازد . لذا به دلیل اهمیت موضوع ، برای اینکه چنین اشتباهاتی در تالار همدردی فراگیر نشود، نکات خاصی هست که در ذیل مورد تاکید قرار می دهم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
کاری به درست و غلط ماجرا ندارم اما اگر دوستش داری کاری را بکن که دلت بهت می گوید حتی اگر اشتباه باشد . اما اگر تو از این اشتباه ( البته به ذائقه ی غیر ) خوشحالی . اشتباه کن . تجربه کن و بهایش را هم قبول کن که باید خودت بدهی .( البته بدون نک و ناله و .........آی اینجور شد و آی اونجور شد ............به فریادم برسید و....ندارد !)
1 -اساساً مراجعی را اینگونه راهنمایی دادن که اگر دوستش داری کاری را بکن که دلت می گوید و ..... برای مراجعی که احساسی شده و خودش اعتراف دارد که کنترل روابط دختر و پسر را ندارد . ناگفته پیداست که تا چه حد آسیب وارد می کند . حتی اگر خواسته باشیم منظوری نهیب دهنده مستتر در این محتوا داشته باشیم ، انتظار درک آن از سوی مراجعی که در سطح احساسات سیر می کند و می بیند انتظاری نامعقول است .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
و نکته ی مهم تر اینکه باید از این مرد ممنون باشی که دریچه ای را بهت نشان دادو باعث شد که خودت را کشف کنی تا بهتر درک کنی که باید دنبال چه معیارهایی بروی و ......
2 -اینکه مراجع را اینگونه به پاسداشت یک رابطه اشتباه و آسیب زا و قدردان بودن از طرف ماجرا دعوت کنیم . تاییدی بر چنین روابطی است که صد البته آسیب هایش بیش از منافعش است و بنا به حساب احتمالات نیز عقل تأیید نمی کند که برای فایده ای ناچیز و پرهزینه واقعیتی که مضاری عمده دارد را اینگونه تأیید کنیم . بخصوص آنکه تنها راه آن فایده ، این مسیر پرمخاطره نیست . این نوع راهنمایی هم جهت با رویکرد تخصصی همدردی نیست .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
سئوالی دارم
تو در بستر چنین خانواده ای که به تصویر می کشی چطور و با چه بهانه ای یک هفته با این آقا شبانه روز زندگی کردی و مسافرت رفتی ؟ این بخش را نمی فهمم .
در ضمن یادت باشه وقتی می خواهی سنت شکن باشی باید از دیدگاه تجربه به مسائل نگاه کنی نه از جایگاه آسیب و ....این بخش خودت دچار اشکال است اساسی .
نمی توانی حرفهای قشنگ قشنگ بزنی اما وقتی تجربه کردی بگویی آسیب خوردم و.......چرا ؟
:311:
3 -مراجع به درستی تعبیر به آسیب کرده است ، چون همانطور که خود شما نیز اشاره درستی داشته ای ، یک هفته شبانه روز بدور از هنجار و عرف اجتماعی ، شرعی و خانوادگی با آقایی سر کردن جای تعجب دارد و مراجع نیز به درستی پی برده که از عملکرد خود آسیب دیده. باز تعبیر " تجربه " به جای " خطا " و " آسیب " برای شکستن یک سنت درست و حفاظت کننده ، اشکالی اساسی هست و در جایگاه مشاور، به این شکل مراجع را از تشخیص درست خود به خلاف آن سوق دادن مسئولیتی سنگین است برگردن ما که نمیتوان از کنار آن براحتی گذشت و باید پاسخگو باشیم .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
اساسا انسان حتم الخطاست و نه جایزالخطا .......
4 - تعبیر انسان حتم الخطاست ، تعبیر غلطی هست و سفسطه است ، انسان حتی جایز الخطا هم نیست ، یعنی مجاز نیست خطا کند . بلکه ممکن الخطا هست ، و در موقعیت امکان است که عقل باید راهبری کند تا آنچه درست است از امکان شدن به شدن برسد . اگر انسان حتم الخطا باشد که فاتحه اش را باید خواند چون با این تعبیر،حتم الخطابودن جایی برای سلامت انسان باقی نمی گذارد. اصطلاحاتی این چنین در حوزه مباحث فلسفی هست و بدون اطلاعات کافی و دقیق نباید به کار برده شود چرا که ممکن است سر به سفسطه بزند و به خطا بکشاند . تأکید دارم که کلیه عزیزانی که در جایگاه مشاوره راهنمایی می دهند از واژه حتم الخطا و جایز الخطا استفاده نکنند . واژه صحیح ، ممکن الخطا هست .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
و نکته ی بعدی اینکه چرا مدام از هزینه می گویی؟ ..............مگر گران خریده ای ؟! بها داده ای . اما با تلاش . به هر حال هر تجربه ای قیمتی دارد .............تو هم بهای تجربه ات را پرداخته ای . به نظر من گران خری نکرده ای . این حس سنگین گران خریدن را از دوش خودت و احساست بردار ..................
درست مثل اینکه مسیر خاکی بوده و مجبور بوده ای قبل از تردد آسان زیر سازی و آسفالت و .....کنی . هیچ راهی از اول آسفالت نبوده عزیزم . همیشه یک نفر هست که آن را برای خودش و دیگران زیرسازی و آسفالت می کند . اما نمیشه گفت که این آدم هزینه کرده و گران خری کرده . بلکه بلکه او به عشق پریدن این مسیر را انتخاب کرده . :46:
5 - این نوع تحلیل بسیار مضر هست . اتفاقاً مراجع درست می گوید . اینکه هزینه ای سنگین در این رابطه اشتباه داده است که کمترینش 1 سال هدر عمر و وابستگی عاطفی بوده ، هزینه کمی نیست بلکه بسیار هم سنگین است و تجربه ای گران خریده شده هست.تجربه موفقی نبوده و همین یعنی گران بودن . مراجع در جایی اشاره داشته : " شده ناتوان شی در حالی که عقلت میگه کدوم درسته " یعنی عقلش وی را در این کار تأیید نمی کرده و طبیعی است که خلاف مسیر عقل رفتن هزینه ای گزاف دارد و گاه حتی به جای بهره ای اندک ضرری هنگفت دارد .
این نوع تحلیل چه بسا مستعدین ورود به این رابطه ها که با در نظر گرفتن همین هزینه و آسیب ها خویشتن داری کرده اند را جسور کند که می توانند وارد اینگونه روابط شوند و مشکل چندانی نیست . و این نه تنها آسیب می زند بلکه نقض غرض همدردی در موضوع روابط دختر و پسر را به دنبال دارد .
مثال مورد استفاده نیز مغلطه ای از نوع قیاس مع الفارق است . هیچ وجه شبهی بین مسئله و مثال نیست .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
ا
حس سپاسگزاری و شکرانه ات از این آقا قابل تقدیر است . جدا به خودت افتخار کن . بعد هم کفه ی ترازو به دست بگیر . لحظات خوب و آموزنده داشتی و مشخص است که این آقا وقت ترا نکرفته . تو هم شاگرد خوبی بودی. خوب یاد گرفته ای . این ارزشمندتر از هر چیز است . خصوصا درک چنین موقعیتی با چنین احساسی . در نتیجه رابطه ی ارزشمندی بوده . بهش احترام بگذار و حس گران خریدن را از خودت دور کن .لذت تجربه ات را ببر . حال خودت را با افکار سنگین نگیر . تو امروز دختر با تجربه تری نسبت به یکسال پیش هستی و این ترا قیمتی تر کرده . به این فکر کن .
6 - جمله هایی که بولد شده بسیار خطرناک است ، یعنی تأیید و تحسین یک تجربه اشتباه ، یک راه خطرناک . اگر چنین روابطی و تجربه ای و ...... قدر و قیمت می بخشید که شاهد تاپیکهای متعدد از مراجعان دختری که زمان ازدواجشان رسیده و همین تجربه ها و رابطه ها سر راه زندگیشان قرار گرفته و از درون متلاطم و از بیرون در هراس که اگرراز برملا شود چه خواهد شد نبودیم. و تاپیکهای متعدد از سوی پسران یا مردانی که گذشته دختر انتخابی شان اذیتشان می کند و نمیتوانند فراموش کنند . اینها واقعیتهای موجود است . ایده آل سازی های غیر واقع بینانه و ذهنی از یک عملکرد اشتباه مسمومیت زا هست . این جملات سم است برای کسانی که بر طریق احساسات ، مستعد چنین روابطی هستند که عواقب مسئله ساز در زندگی آنان در پی خواهد داشت .
با این آنالیز باز هم تأکید دارم که عزیزانی که در پی مشاوره دادن هستند همگرا با مدیر همدردی به عنوان مسئول و پاسخگوی محتوای تالار عمل کنند و با مطالعه پستها و راهنمایی های بنده جهت و خط سیر را دریابند .
همدردی کاملاً منطبق با هنجارها و قوانین و فرهنگ جامعه ایرانی که منطبق بر شریعت اسلام است عمل می کند و خروج از این چهارچوب را نمی پذیرد
با تشکر
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
ممنون از حضور جناب مدیر همدردی :72::72:
با توجه به اینکه آنی عزیز شناخت خوبی از من پیدا کرده بودن و همچنین بسیااااااااااررررر صحبت هاشون برای من مفید بود لازمه چند نکته رو بگم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
1 -اساساً مراجعی را اینگونه راهنمایی دادن که اگر دوستش داری کاری را بکن که دلت می گوید و ..... برای مراجعی که احساسی شده و خودش اعتراف دارد که کنترل روابط دختر و پسر را ندارد . ناگفته پیداست که تا چه حد آسیب وارد می کند . حتی اگر خواسته باشیم منظوری نهیب دهنده مستتر در این محتوا داشته باشیم ، انتظار درک آن از سوی مراجعی که در سطح احساسات سیر می کند و می بیند انتظاری نامعقول است .
جناب مدیر، من فکر میکنم آنی عزیز برداشت درستی از شخصیت من داشتن و راهنمایشون واقعا برای من مفید بود.
من در پست های قبلیم (قبل از ارسال ایشون) چندین بار گفته بودم چه میخواهم بکنم (قطع رابطه به طور کامل) و چندین بار بر میزان شناخت از خودم و اینکه "چون میدانم بی تجربه هستم پس وارد نمیشوم" ازعان داشتم. آنی عزیز خوب درک کردند و نهیب ایشان بسیار برای من بجا بود.
نهیت ایشان مستتر نبود. برای من فریادی واضح بود.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
اینکه مراجع را اینگونه به پاسداشت یک رابطه اشتباه و آسیب زا و قدردان بودن از طرف ماجرا دعوت کنیم . تاییدی بر چنین روابطی است که صد البته آسیب هایش بیش از منافعش است و بنا به حساب احتمالات نیز عقل تأیید نمی کند که برای فایده ای ناچیز و پرهزینه واقعیتی که مضاری عمده دارد را اینگونه تأیید کنیم . بخصوص آنکه تنها راه آن فایده ، این مسیر پرمخاطره نیست . این نوع راهنمایی هم جهت با رویکرد تخصصی همدردی نیست .
آقای مدیر همدردی عزیز، زار زار زدن برای نرسیدن به یک خواسته صحیح هست یا "بالغانه" رفتار کردن؟
مسیری را میروی، گاهی اشتباه میکنی، گاهی عالی عمل میکنی، هزاران نکته می آموزی، تهش به آنچه میخواهی نمیرسی (نه فقط در این زمینه، در زمینه کار و فعالیت های اجتماعی و ...) خوب حالا چی؟
بیای بشینی له کنی هرچی یاد گرفتی رو؟ فحش بدی و لعن و نفرین کنی و افسرده بشی و ...
نه. زندگی همینه. باید آگاهانه و تکه تکه جلو رفت. گاهی میشود، گاهی نمیشود.
اگر نشد، خوب پاسدار تک تک نکاتی باشیم که آموختیم... تک تک بزرگ شدن هایمان....
این که این مسیر پرمخاطره هست یا نه، به خودم مربوطه. آنی عزیز نگفتن برو دوست شو. گفت حالا که این مسیر رو رفتی، پس باید همه جوره پاش وایسی (و این از نظر من یعنی زندگی بالغانه)
نشد، باشه قبول کن. بجای اینکه خودت رو الکی پر از کینه و نفرت و ... کنی، عادلانه قضاوت کن.
در نهایت از خوبی هاش خاطره ای خوش داری. از بدی هاش تجربه.
باز هم میگم
آنی عزیز نگفتند برو در این مسیر. گفتند حالا که رفتی، پس آگاهانه رفتار کن.
تک تک صحبتهاشون برای من واقعا مفید و پر از انرژی بود. علل خصوص این قسمتش که بهم یاد داد ننر بازی و لوس بازی تعطیل. نخواست، قبول کن. بزرگ باش.
درضمن، وقتی چیزی "بد" هست که کلا 100% بد نیست. داره میگه اگر 10% خوبی داشت و نکات مثبت، مثل انسانهای ننر که همه حق رو میدن به خودشون و چشماشون رو میبندن و دهنشون رو باز میکنن نباش. اون 90% بد رو ببین و بیا بیرون. 10% خوب رو هم ببین و از تجربه استفاده کن.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
مراجع به درستی تعبیر به آسیب کرده است ، چون همانطور که خود شما نیز اشاره درستی داشته ای ، یک هفته شبانه روز بدور از هنجار و عرف اجتماعی ، شرعی و خانوادگی با آقایی سر کردن جای تعجب دارد و مراجع نیز به درستی پی برده که از عملکرد خود آسیب دیده. باز تعبیر " تجربه " به جای " خطا " و آسیب برای شکستن یک سنت درست و حفاظت کننده ، اشکالی اساسی هست و در جایگاه مشاور، به این شکل مراجع را از تشخیص درست خود به خلاف آن سوق دادن مسئولیتی سنگین است برگردن ما که نمیتوان از کنار آن براحتی گذشت و باید پاسخگو باشیم .
آقای مدیر همدردی، من از عملکرد خودم آسیب ندیدم. من از نبود حمایت خانواده آسیب دیدم. این آسیب از زمان راهنمایی حتی برای درس خوندن و بلوغ و همه چیز باهام بوده تا الان. من در تمامی تاپیک هام دارم فریاد میزنم از آسیب دیدن به خاطر نبود حمایت. و جایی که آدم از پا در میاد، لازمه یکی بیاد بگه دیدت رو عوض کن تا اینقدر از لحظه لحظه گذشته تا الانت زجر نکشی.
من هرگز نگفتم از این رابطه آسیب دیدم. گفتم از نبود تجربه و نبود حمایت آسیب دیدم.
من دختر 26 ساله ای هستم که با تموم کم تجربه گی هام، "یک هفته شبانه روز بدور از هنجار و عرف اجتماعی ، شرعی و خانوادگی با آقایی سر کردن" باعث نشد نه من به خطا برم و نه اون آقا.
راهی برای شناخت همدیگه جز این مسیر نداشتیم. پس اتمام حجت خود بر خطوط قرمز رو از قبل کرده بودیم.
جدای از این موضوع،
من دختر بچه 3-4 ساله نیستم که با هر اشتباهی بدوم پشت پدر و مادرم پنهان شوم تا آنها حمایتم کنند.
نه، گاهی اشتباه میکنم، درست. اما باید پای اشتباهم بایستم.
آنی عزیز گفتند نمیشود هم خدا رو بخواهی هم خرما. و این جمله بسیااااررر برای من مفید بود
اگر این مسیر رو انتخاب کرده ای (نگفتند انتخاب بکن) پس همه جوره باید قبولش کنی. نمیشه از طبعاتش در بری. نمیشه وقتی به سختی هاش رسیدی بگی آقا نمیخوام. نه.
و به این میگن زندگی کردن و چشیدن زندگی و بالغانه بودن، که بپذیری مسئولیت رفتارت را و انتخابت را.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
این نوع تحلیل بسیار مضر هست . اتفاقاً مراجع درست می گوید . اینکه هزینه ای سنگین در این رابطه اشتباه داده است که کمترینش 1 سال هدر عمر و وابستگی عاطفی بوده ، هزینه کمی نیست بلکه بسیار هم سنگین است و تجربه ای گران خریده شده هست.تجربه موفقی نبوده و همین یعنی گران بودن . مراجع در جایی اشاره داشته : " شده ناتوان شی در حالی که عقلت میگه کدوم درسته " یعنی عقلش وی را در این کار تأیید نمی کرده و طبیعی است که خلاف مسیر عقل رفتن هزینه ای گزاف دارد و گاه حتی به جای بهره ای اندک ضرری هنگفت دارد .
این نوع تحلیل چه بسا مستعدین ورود به این رابطه ها که با در نظر گرفتن همین هزینه و آسیب ها خویشتن داری کرده اند را جسور کند که می توانند وارد اینگونه روابط شوند و مشکل چندانی نیست . و این نه تنها آسیب می زند بلکه نقض غرض همدردی در موضع روابط دختر و پسر را به دنبال دارد .
مثال مورد استفاده نیز مغلطه ای از نوع قیاس مع الفارق است . هیچ وجه شبهی بین مسئله و مثال نیست .
آقای مدیر همدردی، اعترافی میکنم.
احساس میکنم یکی از دوستان این تاپیک رو به شما گزارش داده، شما اومدین فقط این تاپیک رو خوندین، بعد دارین تحلیل میکنین.
آنی عزیز واقعاااااااا خوب من رو تحلیل کرد.
زندگی همینه. چی کار کنم؟ خودم رو بکشم، جسدم رو بسوزونن، با خاکسترم "رز زردی" بسازند که روحیش و اخلاقش و ... با خانواده و اطرافیانش همگام باشه؟
نمیتونم. بخدا اگر میشد میکردم.
حالا که نمیتونم، و خانوادم به هیچ وجه همراهم نیستن چه کنم؟
با کسی ازدواج کنم که نمیپسندم و افسردگی بگیرم بعد بیام اینجا تاپیک طلاق بزنم؟
نه.
ترجیح دادم با خواستگاری که از فامیل هم هست و خانواده میشناسن، و همه چیزمون (حتی مسافرتمون) تحت نظارت و آگاهی خانواده پسر بوده رفت و آمد کنم، شاید به درد هم خوردیم.
خوب نخوردیم. الان میفهمم (که 2 هفته ای از آخرین ارتباط و قطع رابطه میگذره) که ایشون اخلاق هایی داشتن که تو زندگی نمیتونه برای من خوب باشه (همین که هنوز نتونسته تصمیم بگیره نشون دهنده نقطه ضعف بزرگه).
حالا که نخوردیم یعنی عمرم هدر رفته؟؟؟؟؟؟
بنا به شرایط و دور بودن، طول کشید شناخت. دیگه چی کار کنم؟ معجزه کنم؟ از خدا شکایت کنم؟
نه. زندگی همینه. باید هزینه کنی. باید تلاش کنی.
آنی من رو ترغیب نکرد به داشتن چنین رابطه ای. چرا؟
شاید پست های من رو کامل نخوندید.
من داشتم آه و ناله میکردم. آنی هم گفت عزیزم انتخاب خودت بوده. دیگه چته؟
حالا مثلا اگر میزد تو سرم که خاک بر سرت اشتباه کردی. وااااااااای چطور رفتی مسافرت. واااااااای فلان. واااااااااای ویسار، خوب بود؟
بله. در راستای اهداف بعضی ها بود. اما فقط من رو بدبخت میکرد و افسرده.
اما خدا شاهده از روزی که پست های آنی رو خوندم شروع کردم به شناخت ضعف هام و روی پا ایستادنم.
این تجربه برای من نه خطرناک بود نه فلان و نه ویسار. بسیار یاد گرفتم، بسیار خودم رو شناختم. جاهایی زمین خوردم، اما مگر میشه بدون زمین خوردن بزرگ شد؟؟؟؟
آنی عزیز هیچ گاه سهه به تک تک رفتارهای من نگذاشتن. فقط بهم نشون دادن چطور بالغ باشم.
هیچ وقت نگفت برو دوست شو، این نشد اون یکی. نه.
گفت حالا که واردش شدی و میخوای خارج شی، غم و اندوه و افسردگی نداره.... دل بستگی نداره.
شرایط همینه حالا میخوای زار بزن و گند بزن. میخوای بالغانه رفتار کن.
شما فرمودید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
مراجع در جایی اشاره داشته : " شده ناتوان شی در حالی که عقلت میگه کدوم درسته " یعنی عقلش وی را در این کار تأیید نمی کرده و طبیعی است که خلاف مسیر عقل رفتن هزینه ای گزاف دارد و گاه حتی به جای بهره ای اندک ضرری هنگفت دارد .
من هرگز چنین منظوری نداشتم. شاید همه ی پست های من رو و تاپیک های من رو نخوندید.
برای همین میگم آنی خوب من رو درک کرد.
منظورم از اینکه ناتوان شدم در حالی که عقلم میگه یه راه دیگه درسته، این بود که شاید مجبور شم با یکی از همین خاستگارانی که شباهت اخلاقی زیادی ندارم ازدواج کنم و الیته در کنارش خیلی چیزهای دیگه رو از دست بدم.
در حالی که عقلم میگه "انسان وار" زندگی کن. قشنگ برای ادامه تحصیلت دوباره از ایران برو، با کلی آدم آشنا شو (مخصوصا الان که حد و حدود ها رو خیلی بهتر میتونم رعایت کنم) بعد ایشاا... در مسیر زندگیت نیمه گمشدت رو پیدا میکنی. اما چه کنم که خستم و ناتوان و حمایت هم نداریم. پس همین خاستگارا خوبن.
هی میگین خلاف عقل. آقای مدیر، شما بفرمایین من چه کنم؟
در یک خانواده سنتی و در شهر کوچک، چی کار کنم؟ به خدا نمیتونم خودم و روحیاتم رو عوض کنم و عقلم رو بندازم دور که بهم نگه عزیزم زن برده نیست (برای اینکه تو شهر ما که اصولا همه هم رو میشناسن و کوچیکه کلا مردسالارن) خاستگارهام هم همه مردسالار. خوب نمیتونم تحمل کنم. هزار و یک دلیل دیگه هم هست که نمیتونم.
چی کار کنم؟ یه راه عقلی بگین من میرم.
کجای رفتار من خلاف عقل بوده؟ جز اینکه همه تلاشم رو کردم که زندگیم رو درست بسازم. نه چیزی که تحمیلیه و تهش افسردگی (همین الانش که یه خاستگار جدی دارم، واقعا دارم از نگرانی و افسردگی میمیرم.) دیگه این خاستگار خارجی هم، از اقوام دور بودن و نمیدونم چه موهبتی بود نسیب ما شد. گفتم موقعیت رو از دست ندم که خدا هیچ وقت بابت حماقت و فرصت سوزی بنده هاش ، دلسوزی نمیکنه.
همچین حرف میزنین انگار من جام گل و بلبله و هیچ دردی ندارم و خواستگارای خوبم دارم. حالا ویرم گرفته بوده با این یکی برم دوست شم.
یکی هم که تو اینجا پیدا میشه درست حسابی آدم رو راهنمایی کنه و بهت یاد بده بالغانه رفتار کنی، مواخذش میکنن!
-
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
با سلام
roze-zard گرامی
ببخشید مثل اینکه سوء تفاهمی شده است.
پست من یک پست مدیریتی بود و در مورد جنبه عمومی مشاوره ها در تالار همدردی.:305:
دقت کنید این مسئله تاثیر عمومی اش روی مراجعین مشکل آفرین هست.
اگر شما بهره بردید شکر خدا
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام و احترام
در این تاپیک در میان راهنماییهای داده شده به مراجع اشتباهاتی رخ داده که می تواند مراجعین را به خطا بیاندازد . لذا به دلیل اهمیت موضوع ، برای اینکه چنین اشتباهاتی در تالار همدردی فراگیر نشود، نکات خاصی هست که در ذیل مورد تاکید قرار می دهم.