-
تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
با سلام
تازه یه ماه هم نمیشه نامزد کرردیم من 30 ساله و خانومم 27 ساله اوایل( منظورم قبل عقده )که طوری حرف میزد که فکر میکردم سطح فرهنگی و مالی خانوادشون خیلی بالاتر از ماست ولی خیلی به دلم نشست هر اختلافی پیش میومد به راحتی حلش میکردیم تا اینکه قرار شد بریم برای خاستگاری وقتی رفتیم خاستگاری دیدم که سطح مالی و حتی فرهنگیشون پایینتر از ماست ولی چون دوستش داشتم قبول کردم ولی الان که یه ماهه عقد کردیم با فامیلاشون و خانوادش زیاد برخورد میکنم [/php]خودمو هم طراز با اونها نمیبینم وقتی وارد جمعشون میشم عذاب میکشم یه جورایی خودمو لعنت میدم و فکر میکنم یه جورایی فریب خوردم تو رو خدا بگین چیکار باید بکنم خواهش میکنم
با تشکر
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
سلام آقا پیمان
خوب حالا که عقد کردید باید به فکر ساختن زندگیت باشی
اصلا نگران نباش و با حوصله به این دو سوال جواب بده
با فامیل و خانواده خانومت سر چه مسائلی برخورد داری ؟ اگر میشه یه مثال هم بزن
آیا با خانومت هم مشکل داری ؟ اگر بله توضیح بده
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
میشه بیشتر توضیح بدین؟؟؟ مگه قبل ازدواج ندیده بودین اونا رو؟؟
ضمنا ببخشید ولی اگر شما دوسش داشتین با این شرایطش کنار میومدین. پس مشخصه علاقه ای بهش ندارین و ارزش زیادی براتون نداره چون من دیدم کسانی رو که با مادر خانمشون کلی مشکل دارن ( مث خودم ) ولی بخاطر علاقه به همسر باهاش کنار میان و چیزی نمیگن .
روی این حرفتون بیشتر فک کنین که بهش علاقه دارم !!
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
ممنونم
اینکه خانودش و پدرش و برادراش اصلا آداب معاشرت بلد نیستن برخورد خوب ندارن سلام هم من سلام ندم اصلا نیگا نمیکنن موقع رفتن اصلا خداحافظی نمیکنن جلو من دراز میکشن تو همون روز اول. اصلا ادبیات خوبی ندارن خیلی سنتی هستن ولی دختره باز یکم بهتره خوب لیسانس داره بیشتر سرکارشون با دهات و اینجور جاهاست
از طرفی هم در سطح زندگیشون پایینتر از ماست و هر روز هم چیزه تازه برام روشن میشه فکر میکنم سرم کلاه رفته اصلا با روحیات و شخصیت من جور درنمیاد از نظر مالی بود مشکلی نبود ولی فرهنگی خیلی پایینند
تو رو خدا کمک کنید اشتباه بزرگی کردم بگین چیکار کنم هر روز هم با دیدن این مسایل حس بهش سردتر میشه
از آبروم میترسم
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
ببخشید میپرسم ولی توقع داشتین فرهنگشون مث شما باشه حتما؟؟
یه فرض کنین..
فرض کنین خانمتون به شما میگفت سطح فرهنگ خانوادت پایینه و من اشتباه کردم !! چی میشد.. خورد نمیشدین ؟ دوست عزیز.. دوست گرامی.. برادر من.. چرا تو این دوره و زمونه کسی به عهدی که میبنده پایبند نیست !!؟؟
شما با این خانم ازدواج کردی و قرار نیست همه جا خانوادشو با خودت یدک بکشی ؟؟
ینی اینقد بی فرهنگن که ابروی تورو میبرن ؟
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
من یک توصیه به دخترها و پسرهای عزیز دارم
لطفا از ترس از دست دادن کسی
بهش دروغ نگید
دقیقا همون چیزی که هستید خودتون رو نشون بدین
و در همون مراحل شناخت،واقعیتهای سطح خانواده و فرهنگتون رو بگید
یاحق
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
ممنونم ولی من فریب خوردم من هر چی داشتم رو کردم ولی اون طوری حرف میزد که در سطح بالاتر قرار دارن حتی یه دست لباس خوب نداره و همینطور خانوادش نمیخام توهین کنم ولی باید از اول میگفت اگه از اول میدونستم ابدا تا این مرحله پیش نمیومدم به خدا الانم موندم الته اونها تو یه شهر دیگن
میگین چیکار کنم؟
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
با نادیا موافقم.. ولی دختره که دروغی نگفته بنده خدا صادقانه بوده...
ولی این اقا به نظر من داره نا جوانمردانه ایشون رو پس میزنه و خوبی های همسرشون ( تحصیلات و .. ) رو نادید میگیره .
این کار کار درستی نیست از نظر اخلاقی ولی شما هم نمیتونی بسوزی و بسازی برا همین میگم باید به خودت مهلت بدی که درست و عاقلانه فکر کنی که بعدا پشیمون نشی
لباس خوب...
اگر معیار شما این بوده باید میگفتین برای من لباس و ظاهر مهمه..
یکمی ببینین باطن خانوادش چطوریه؟؟؟ واقعا اینقد پایینن؟؟؟ ینی اصلا قابل تحمل نیستن؟؟؟
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
مگه می خوای دامادسرخونه بشی که روی رفتارهای خانواده همسرت حساسی؟مهم خانمته.این مسایلو باید در دوران
آشنایی به فکر بود.
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
ولی برام مهمه از طرفی هم نمیخام زتم مثل خانوادش باشه
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
کی قراره ازدواج کنید ؟
با خانومت درباره این مسائل صحبت کردی ؟
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
ببینین منم یه جورایی مشکل شما رو داشتم دختری باهاش اشنا شدم و وقتی فهمیدم یه چیزایی رو ناخود اگاه سعی کرده پنهان کنه ازم قبل ازدواج و حتی نامزدی تمومش کردم .
یه چیزو میدونم
قبل ازدواج چشم ها باز
بعد از ازدواج چشم ها بسته
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
ممنونم نه تازه فهمیدم و به خودش نگفتم
ممنونم ولی ما عقد کردم اسمش اومده تو شناسنامم ابروم در خطره چیکار کنم فکر میکنم دیگه دوستش ندارم اصلا نمیتونمبا اطرافیانش کنار بیام
قبل ازدواج چشم ها باز
بعد از ازدواج چشم ها بسته
این جمله یعنی چی؟
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
ینی قبل ازدواج باید چشماتو باز میکردی که نکردی..
حالا که ازدواج کردی باید بدی ها رو نمیدیدی که دیدی..
بی خیال..
حالا فرض کن میخوای بهش بگی .. چی میگی؟ میگی از خانوادت خوشم نیومده ؟؟
یا میگی دوستت ندارم؟
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
به نظر هر دوش داغونش میکنه..
ولی اگه بگی دوستت ندارم حرف حقو زدی چون دوسش نداشتی از اول...
البته باید بگم خیلی داری زود تصمیم میگیری و مطمین باش پشیمون میشی توی تصمیمت..
من جای اون دختر بودم مهریمو میذاشتم اجرا و نصفیشو میگرفتم ازت.
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
عجله نکن
قرار نیست امشب همه مسائل حل بشه
فعلا بشین و یه لیست از مهمترین موضوعاتی که برات مساله ساز شدن تهیه کن و اینجا بنویس
صبر کن تا کارشناسان انجمن یه راهی پیش پات بزارن . پس فعلا با خانومت و خانوادش کاملا عادی برخورد کن
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
با دیجیتال من موافقم..
مشکلاتت رو لیست کن.. بذار کارشناسا نظر بدن. اینقد زود تصمیم نگیر..
بازم میگم مشکل هر چی هم بزرگ باشه نباید زود در مقابلش موضع بگیری.. بذار زمان بگذره.. تو که عقد کردی بذار یکم دیگه هم بگذره و با یه روش درست پیش برو.
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
ممنونم نه عجله ندارم به کسی هم چیزی نگفتم
ولی دارم عذاب میکشم.اصلا تو فامیل ما همچین نمونه ای وجود نداره فامیلما میبینم همشون در سطح خودشون خیلی هم خوشبختن ولی من بدبخت ببین چه غلتی کردم میگین چه خاکی تو سرم بریزم؟
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
یه مساله ای رو در نظر داشته باش..
برو و مشکل رو سعی کن حل کنی ولی واقعا اگر میبینی حل نمیشه تمومش کن
اگر هم حل میکنه یادت باشه باید برای یک عمر حل کنی نه اینکه فرداش باز بیای اینجا و گله کنی
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
یعنی چی برای یه عمر حل کنم اکه تموم کنم راحت میشم و ابروم میره ولی از یه طرف دختره خیلی دوسم داره دلم نمیاد ولی فریبم داه
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
من جای شما بودم.. یه طوری غیر مستقیم بهش میگفتم..
میگفتم یکی از دوستام بوده که .. بعد ماجرای خودمو تقریبا میگفتم براش.. ببین واکنشش چیه ..
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mohammad2012
یه مساله ای رو در نظر داشته باش..
برو و مشکل رو سعی کن حل کنی ولی واقعا اگر میبینی حل نمیشه تمومش کن
با سلام و احترام
عزیزان خیلی خیلی توجه کنند.
اگر شما در جایگاه مراجع بوده و مشکلتون را طرح می کنید، اگر اشتباهی انجام دادید پذیرفتنی هست.
اما اگر ذیل تاپیک مراجعی در مقام راهنما و مشاور جواب می دهید. باید بسیار سنجیده و دقیق صحبت کنید. اگر شک دارید بهتر هست سکوت کنید تا ببینید کارشناسان، مدیران و پیشکسوتان چه نظری دارند.
ما به کسی نمی گوییم برو مشکلو حل کن اگر نشد، تمومش کن.
مراجع مذکور نیاز دارد که معیارهایی را که هنگام ازدواج به صورت مبهم در ذهن خود داشته است، بیرون بکشد و بازنگری کند و شفاف کند.
بسیاری از انتظارات و معیارهای ما عامل رنج ما می شود.
گاهی هم انتظارات و معیارها صحیح هست، اما عدم دقت و تمرکز به هنگام خواستگاری (که بیشتر به خاطر شدت احساسات هست)، موجب ندیدن واقعیت ها می شود.
اما اکنون چه باید کرد.
باید همانطور که دوستان اشاره کردند. ارزیابی مجددی از معیارهایمان داشته باشیم و صحیح و غلط آنها را باز شناسیم.
و بعد از آن دوباره بررسی کنیم.
اگر هم معیارهایمان صحیح بود، و هم پس از بررسی دیدیم اکثر معیارهایمان با فرد مذکور تطابق ندارد، مرحله بعد پیش می آید که به بازسازی و تغییر همسرمان اقدام کنیم.
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
اقا پیمان دوستان گفتن مشکلاتت رو یکی یکی بنویس ..
اگه این کار رو بکنی ذهن خودت هم باز تر میشه و اولویت هات برای خودت مشخص میشه و بهتر میتونی تصمیم بگیری ..
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط peyman00
ممنونم ولی من فریب خوردم من هر چی داشتم رو کردم ولی اون طوری حرف میزد که در سطح بالاتر قرار دارن حتی یه دست لباس خوب نداره و همینطور خانوادش نمیخام توهین کنم ولی باید از اول میگفت اگه از اول میدونستم ابدا تا این مرحله پیش نمیومدم به خدا الانم موندم الته اونها تو یه شهر دیگن
میگین چیکار کنم؟
سلام
مطمنا شما مستقیم نرفتین سر سفره عقد؟؟؟!!!!!
اگر بخواهیم فرض کنیم در بدترین شرایط و محدودیت برای ارتباط و شناخت بودین ، در این صورت هم خیلی مسایل را میشه تو جلسه خواستگاری وبله برون و نامزدی و... قابل مشاهده است ، مثل نوع لباس پوشیدن نوع پذیرایی کردن نوع صحبت کردن...بالاخره یه نشانه هایی بوده که احتمالا خودتون نخواستید ببنیندو حتما یه علتی برای ندیدن داشتین
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mohammad2012
من جای شما بودم.. یه طوری غیر مستقیم بهش میگفتم..
میگفتم یکی از دوستام بوده که .. بعد ماجرای خودمو تقریبا میگفتم براش.. ببین واکنشش چیه ..
بنظر من روش خوبی نیست . خود این کار باعث میشه کلی سوء تفاهم و مسائل حاشیه ای پیش بیاد و قضیه رو پیچیده میکنه .
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
سلام
آقا پیمان.....احتمالا این دختر خانم از یه خانواده مردسالاره و مردهای خانواده هم چندان آداب معاشرت بلد نیستند و تلاشی هم برای بهبود روابط اجتماعیشون نمی کنن. ولی این دختر خانم از این وضع ناراضی بوده و دوست داشته با فردی مثل شما و با خصوصیات اخلاقی شما زندگی کنه......
برادر عزیز اگه خانمتون در رفتارشون مشکلی دارن می تونید در موردش فکر کنید و به عنوان یه مشکل بهش نگاه کنید ولی اینکه پدرش و یا بردارش اینطورین به اون دختر هیچ ارتباطی نداره.....اون دختر خانم فردی با خصوصیات شمارو انتخاب کرده چون احتمالا خودش هم دل خوشی از رفتارهای برادرش نداشته......
شما حتی می تونید منشا تاثیرات مثبتی در خانواده اون باشید و با رفتار درست و منطقیتون به اونها هم راه و روش رفتار صحیح رو نشون بدید.
خودتون رو سر جای همسرتون قرار بدید...آیا انصاف بود که مثلا شما بخاطر رفتار خواهرتون محاکمه می شدید؟؟
خدارو شکر کنید که تنها مشکلتون در ابتدای زندگی سلام نکردن برادرخانمتون و دراز کشیدن پدرخانمتون هست....سخت نگیرید و همچنان عاشق بمانید.:43:
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
سلام
احساساتت را می فهمم ، آزردگی و رنجت قابل درک هست .... و چقدر تحملش سخت هست ....
دلم می خواد ببینم مسبب این رنج ها کیست؟
تو ... همسرت ، خانواده ات ، خانواده اش ، من ، او ، و ....
راستی وقتی داشتم پست های تاپیکت رو می خوندم ، دیدم یک چیزی یهو گم شد
چند بار تاپیکت رو خوندم ، با دقت ، اما پیداش نکردم ،
کاش خودت بتونی پیداش کنی
یادم رفتم بگم چی گم شده بود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط peyman00
خیلی به دلم نشست
هر اختلافی پیش میومد به راحتی حلش میکردیم
چون دوستش داشتم قبول کردم
اون " دوست داشتن " که نوشتی کو؟
یهو گم شد ...
چند بار پست هایت را خوندم ، دیدم نه قهری ، نه دعوایی ، نه دلخوری ، هیچی بین تو و همسرت اتفاق نیفتاده ، ولی اون " دوستش داشتم " گم شده
از نوشته هات این جوری بر می اومد که مذکر هستی ... توی زندگی مردها ، به مانند یک تکیه گاه می مونند ، و زنها بهشون تکیه می کنند ، این نقش حمایتگر که مردها بر عهده دارند برای یک زن خیلی مهم هست ، و برای مرد هم غرور و آرامش و لذت را به همراه می آورد ... منتها در کنار گم شدن " دوست داشتن" دیدم قبول کردن هم دود شد و به هوا رفت ... موندم یه زندگی که بین دو نفر با عشق شروع شده بود ، چگونه بدون حمایت می تونه پربار بشه و به ثمر بشینه
بعد با خودم فکر کردم که قلیان احساسات و فوران عواطف باعث شده بود که اون "دوست داشتن" و اون "قبول کردن" بیاد ، حالا که اون امواج احساسات فروکش کرده ... واقعیت عیان شده هست
به نظرت راه برون رفت از این مشکل چیست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
( 12/2/1386)
همسرم ، اون شخصی نیست که فکر می کردم
یکم: شما هنگام ازدواج با یک شخصیت ازدواج نمی کنید، در واقع با سه نوع شخصیت ازدواج می کنید:
- شخصیت و خصوصیاتی از فرد که در واقع وجود دارد
- شخصیت و خصوصیاتی که شما گمان می کنید، در فرد وجود دارد.
- شخصیت و خصوصیاتی که فرد به لحاظ ازدواج با شما در او پیدا می شود، یا رشد می کند و یا از بین می رود.
لذا شما به خاطر اینکه فقط بنددوم را در نظر گرفتید؛ ( گمانی که از شخصیت فرد داشتید) با او ازدواج کرده اید.
اکنون که بسئوال خود را در میان گذاشته اید در واقع به بند اول اشاره می کنید( شخصیت واقعی فرد).
ولی فراموش نفرمائید :305:که اکنون نیز نسبت به بند سوم کم توجه هستید( شخصیتی که در ارتباط با شما می تواند پیدا کند).
لذا از آنجا که جدایی و طلاق به عنوان راه آخر همیشه وجود دارد، بهتر است با توجه به بند سوم کوشش هایی در جهت تغییر وی و خودتان انجام دهید.
دوم: به نظر می رسد شما فرد بسیار منطقی باشید، این فی نفسه بد نیست اما در زندگی گاهی یک بعدی بودن و رشد افکار به طوری که احساس ضعیف شود مشکل ایجاد می کند. شما نیاز به اجرای مهارتهای ارتباطی از جمله هم حسی، مهارتهای گوش دادن و همدلی از یک طرف و پرهیز از نصیحت و راهنمائی، انتقاد، سرزنش، طعنه، دستور، تهدید،از طرف دیگر دارید.
اگر چنانچه اشاره کردید ، همسرتون این همه دوستتون دارد، پس بدانید از سرمایه عظیمی جهت تغییر زندگی خود برخوردارید.
سوم: همه این مسائل که گفتم معطوف به نقش شما در زندگی بود، و این به معنای بی نقص بودن افکار، احساس و رفتار همسرتون نیست،
چهارم: در خانواده کمتر به موردی بر می خوریم که فقط و فقط یکی از طرفین با مشکل روبرو باشد و دیگری صد درصد درست عمل کند( البته میزان و درصد سهم طرفین در مشکلات ، تفاوت دارد). با پذیرفتن این پیش فرض، از شدت احساسات منفی و نامطلوبتان کاسته می شود،
همون جوری که در ابتدای آشنایی احساسات عاشقانه دست و پای تو را بسته بودند ، الان هم احساسات منفی دست و پای تو را بسته اند
پس عاقل و زیرک باش و فعلا در تنور احساسات منفی ندم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
(11/5/1386)
خانواده همسرم به من احترام نمی گذارند
به نظر شما رفتارشون درسته؟
مراجع عزيز، من در اينجا نمي خواهم در مورد صحيح يا غلط بودن رفتار خانواده همسرتان صحبت كنم. چون من نمي توانم الان روي آنها تاثير بگذارم. اما شما مي توانيد تغييراتي را روي ذهن و فكر خود ايجاد كنيد كه منجر به آرامش شما مي شود.
[IMG]http://www.hamdardi.net/imgup/19427
/1302669636_19427_274170171b.gif[/IMG]
یکم
يكي از خطاهاي شناختي و فكري شما اينست كه تصور مي كنيد بايد همه آدمها عادل و منصف باشند. در واقعيت اينگونه نيست. و اگر چنين تصوري داشته باشيم دچار نگراني و ناآرامي مي شويم. اگر به جاي آن با خود بگوئيد: « اگرچه همه آدمها عاليست كه عادل و منصف باشند، اگرچه عاليست خانواده خانم من هم عادل و منصف باشند، اما در حقيقت خيلي از آدمها ضعف دارند و اينگونه نيستند و خانواده همسر من هم از اين دسته هستند. »
در واقع شما مي پذيريد خانواده همسرتون نقاط ضعفي دارند. ما مي دانيد كه آنها 20 نيستند، لذا آْنها را با همين نقطه ضعف مي پذيريد.
بخشي از مشكل هم به شما بر مي گردد. تا وقتي كه ما براي خودمان از درون ارزش قائل نيستيم يا ارزش خود را درست ارزيابي نمي كنيم، هميشه در چشم ديگران دنبال احترام مي گرديم. دنبال تمجيد و توجه.
در حاليكه ارزشمندي ما در درون ما نهفته است و هيچكس ( از جمله خانواده همسر) نمي توانند اين ارزش را كم يا زياد كنند. و اين تصور ماست كه فكر مي كنيم با حرف و رفتار آنها بالا و پائين مي رويم. در واقع ما با رفتار، ويژگي ها و صفات خود رشد مي كنيم ، بالا مي رويم يا پائين مي آئيم و اين ربطي به تعريف و تمجيد و تحويل گرفتن ديگران ندارد.
تا وقتي كه ما احترام خود را از چشمهاي ديگران گدايي كنيم، به آنها محتاجيم و اگر آنها بد رفتار كنند، ما احساس حقارت مي كنيم. پس در اين زمينه هم مي توانيد روي خودتون كار كنيد.
با توجه به دوتا نقل قولی که برایت آوردم
ابتدا با کمک گرفتن از نقل قول دوم ، روی آرامش خودت و تعدیل احساس منفی ات کار کن
سپس به بازنگری معیارهایت برای ازدواج بپرداز
فکر نکن یک ساعته میشه ، همه معیارهایت را بازنگری کنی ، یه پروسه زمان بر هست ، به همین خاطر حتما باید در آرامش باشی تا بتونی درست نتیجه بگیری
با دیدی باز و بدون پیش فرض ذهنی ، با خودت خلوت کن و معیارهایت را دونه دونه بنویس
زیاد مقاله ها را بخون توی همین سایت به وفور مقاله هست
شاید بعضی معیارها را با خوندن مقاله ها بدست بیاری و یا بعضی هاشون رو هم حذف کنی
پس با دقت این مرحله رو برو جلو
بعد از اینکه معیارهایت کاملا واضح و مشخص شد ، آنگاه بسنج ببین تو چه اقدامی برای بهتر شدن زندگی ات می توانی انجام دهی
سپس به نقل قول اول توجه کن و بعد سوم را زیر نظر بگیر یعنی:
شخصیت و خصوصیاتی که فرد به لحاظ ازدواج با شما در او پیدا می شود، یا رشد می کند و یا از بین می رود
در اینجا ببین تمرکز بر این قسمت چقدر می تواند به بهبود زندگیتان کمک کند
از آنجا که برای ویران کردن هر لحظه امکانش هست ، برای ساختن تمام تلاشت را بکار بگیر
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
ممنونم از همه دوستان تو این چند روزه خیلی سعی کردم با خودم کنار بیام ولی هر روز دارم یه نکته منفی از خودش و خانوادش میبینم موندم به خدا چیکار کنم به دختر هیچی نکردم میبینم اصلا نمیتونم با این یه عمر زندگی کنم فقط بفرمایید که چجوری باید بهش بفهمونم که به درد هم نمیخوریم و یه جوری تمومش کنیم که اثار منفیش کم باشه برای من که همه چی تمومش شده لطفا کمک کنید
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
سلام دوست عزیز
خیلی متاسفم که تو این شرایط قرار دارین
مطمئن باشین به هر نحوی هم بخواین تموم کنین بازم اون دختر لطمه خیلی بزرگی خواهد دید
یه سوال ازتون دارم شما مطمئن هستین که بعد از جدایی از ایشون حتما مورد بهتری از ایشون، همسر شما خواهد شد؟ شما الان دارید ایراد میگیرید که سطح همسر و خانوادش از شما پایین تره مطمئن هستین که همسر بعدیتون به دلیل سابقه طلاق شما رو پایین تر از خودش احساس نخواهد کرد؟؟
فکر میکنم بهتره یه مقدار محتاطانه تر راجب طلاق فکر کنید
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
اینکه طلاق نمیشه یه ماه عقد کردم توافقی جدا میشیم
جدایی الان بهتر از عذاب یه عمر نیست ؟
بعد میشه اسمشو از شناسنامه پاک کرد ؟
دیگه نمیتونم تحمل کنم الانم هی داره اس میده زنگ میزنه ولی من همش سرد جواب میدم
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
به هر حال شما با خانمی عقد بودین و منطق و اخلاقیات حکم میکنه این مسئله رو به هر کسی که قصد ازدواج باهاش داشته باشین بگین درسته باهاش زندگی نکردین ولی خوب عقدش کرده بودین
اگر خانم باکره باشن اسما رو از شناسنامه پاک میکنن
به عنوان کسی که تجربه جدایی داره توصیه میکنم تا جایی که ممکنه برای حفظ زندگی فعلیتون تلاش کنید
اینطور که معلومه همسرتون خیلی به شما وابسته هستن شاید همین وابستگی باعث شده شما ازش زده بشین
بهتره با هم پیش یه مشاور هم برین مطمئن باشین ضرر نمیکنید
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
نه خانوادش هیچ درک درستی از معاشرت و نوع پوشش در جمع و کارهایی که باید انجام بدن و یا انجام ندن رو نمیدونن و به دخترشون هم یاد ندادن و میترسم با خودم جایی ببرمش یکی از لباسش ایراد بگیره یکی از نخوه برخوردش یکی از کمک نکردن تو خونه مادرم و بزرگترها خانوادش در سطح بسیار نازل قرار دارن در کل هیچ درکی از زندگی امروزی و اداب معاشرت ندارن نمیتونم تحمل کنم
فقط بگین چجوری تموش کنم چون میخام تمومش کنم خواهش میکنم کمکم کنید.
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
سلام
اول رابطه تون رو به خوبی حفظ کنین و نزارین کدورتی بینتون ایجاد بشه و بعد
بهتون پیشنهاد میدم که حتما یه سر به مشاور بزنین(بار اول تنها) و بعد با هم برید
شما گفتین که خانواده ی همسرتون شهرستان هستند فکر نمیکنم که در طول زندگیتون هر روز بخواین ببینینشون که موجب ناراحتیتون بشن.
هر کس نقاط ضعف و قوتی داره، باید نیمه پر لیوان رو دید.
به یاد داشته باشید که بدی ها به آسانی دیده میشوند ولی خوبی ها را باید جستجو کرد و دید. :305:
یه سوال، شما همسرتون رو دوست دارین یا نه؟ فقط با رفتارهای خانوادش مشکل دارین؟
به نظرتون اگر شما کمکش کنین که نقاط ضعفشو حل کنه مشکل حل نمیشه؟ خب آداب و معاشرت رو میشه یاد گرفت.درسته ؟
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
دوست عزیز ظاهرا تصمیمتون رو گرفتین
تموم کردن خیلی راحته اگه بخواین توافقی جدا بشین 1 هفته بیشتر طول نمیکشه
با خانمتون صحبت کردین؟ با جدایی موافقن؟
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
آقا پیمان بدون در نظر گرفتن اطرافیان؛ نظر شخصیتون در مورد همسرتون چیه؟؟؟
آخه کی دلش میاد الا بهتون بگه راه طلاق چیه؟؟؟
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
نه دیگه با دیدن این رفتاراش ازش سرد شدم ولی میبینم که اونم حس کرده که سرد شدم هی میپرسه برای چی موندم چجوری بهش بگم؟
اخه همه اطرافیان خودمو میبینم که حتی از من خیلی شرایط بدی دارن ولی از نظر همسر بسیار موفق هستند.
فقط میخام تمومش کنم کمک کنید ترا خدا
بهش هم دس نزدم بکارتش هم سالمه میشه اسمشو پاک کرد؟
خاهش میکنم کمک کنید
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
یعنی چی همش هی میگید چه جوری بهش بگم بره .. اصلا شما ایشون رو گجا دیدین
چی باعث شد که تصمیم بگیرید باهاش ازدواج کنید .. چه معیارایی داشتین .. چقدشو تو این خانم
دیدین ؟؟ .. مثال بزنید چی گفته که میگید گولتون زده ؟ .. چند بار همو تو جمع خانواده دیدین ؟
<< دختر مردم گناه داره شما نمیتونید فقط به فکر خودتون باشید >>
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
با تاییدیه ی پزشک قانونی به راحتی می شه شناسنامه رو عوض کرد.
البته برای آقایون نمی دونم این مورد نیاز هست یا نه؟! باید با یه مشاور حقوقی صحبت کنین.
امــــا همه چی شناسنامه نیست.
-
RE: تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط peyman00
نه دیگه با دیدن این رفتاراش ازش سرد شدم
اخه همه اطرافیان خودمو میبینم که حتی از من خیلی شرایط بدی دارن ولی از نظر همسر بسیار موفق هستند.
فکر نمیکنید اطرافیانتون هدف دارن و برای هدفشون تلاش میکنند که موفق هستند
به نظر من هیچ رابطه موفقی شانسی نیست هر دو طرف برای بهبودش تلاش کردن
نمیخوام شما رو محکوم کنم ولی شما چه تلاشی کردین؟فکر نمیکنید دارید تند میرید؟