-
چطور از عشقم دل بکنم ؟
سلام
لینک تاپیکی که مشکلم اونجا مطرح شده این هستش:
چطور از عشقم دل بکنم(به خاطر دوستم)
اما به طور خلاصه اینجا میگم:
من به مردی که 11 سال از خودم بزرگتر بود و قبلا یکبار ازدواج کرده و یه پسر داره علاقمند شدم
البته قبل از اینکه بهشون بگم متوجه شدم ایشون هم به من علاقه مند هستند اما میدونستم به خاطر شرایطی که داشتن به خودشون این اجازه رو نمیدادند که حرفشون رو بزنند
به خاطر همین من بعد از چند ماه کلنجار با خودم بالاخره بهشون گفتم
ایشون اوایل و بار ها گفت که دختر برو دنبال زندگیت و حیف میشی و ...
اما من واقعا احساس میکردم کسیه که دنبالش بودم و همیشه دلم میخواست
ایشون به خاطر یه سری مشکلات گفتن که بعید می دونم بتونیم با هم ازدواج کنیم ،
اما چون میخواستیم تلاشمون رو کرده باشیم ارتباطمون شکل گرفت ( میگم ارتباط چون توش رابطه ج... نبود)
حالا بعد از نزدیک 2 سال به این نتیجه رسیدیم که واقعا نمیشه با هم ازدواج کنیم
به خاطر بعضی از مشکلات و شرایطی که ایشون دارن
حالا من باید چه کنم؟
ترکش کنم؟ چطوری آخه؟
دوباره سعی کنیم شاید به یه نتیجه ای برسیم؟
نمیدونم چیکار کنم!
لطفا پست های لینک قبلیم که مشکلم رو کامل تر توضیح دادم بخونید
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
عزيزم درست ميشه
الان سعي كن ب حرف عقلت گوش كني
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
رویای صداقت عزیز تاپیک قبلیت رو خوندم ..
چند نفر از دوستان ازت خواسته بودن که بگی چرا نمیتونین با هم ازدواج کنین و چه مشکلی هست که جواب نداده بودی .. ببین خانومی وقتی تو همه ی ماجرا رو کامل نمیگی ما بر اساس اون چیزهایی که از خودت شنیدیم و نصفه نیمه هست همون طور نصفه نیمه بهت مشاوره میدیم و حرفهامون رو میزنیم ! و احتمالش خیلی زیاده که بر اساس حرفهای ما تصمیم غلطی بگیری . اینجا فضای مجازیه یعنی هیچ کدوم ما هیچ وقت قرار نیست همدیگه رو ببینیم و با هم رو در رو بشیم . پس خواهش میکنم تمام مشکلاتت رو کامل بیان کن و از چیزی نترس .. بذار هر کاری از دستمون بر میاد برات انجام بدیم ..
من مخالف این حرفم که چون این ادم یه بار ازدواج کرده نمیتونه خوشبختت کنه .. اما با خود تو هم مخالفم که با وجود بچه ای که اون اقا داره میخوای باهاش ازدواج کنی !!
ببین عزیزم ما هم سنیم .. منم 21 سالمه هیجان و شور و اشتیاق تو رو درک میکنم .. فرض کن باهاش ازدواج کردی و رفتی سر خونه زندگیت .. بعد از عروسی مسلما نیاز داری که باهاش تنها باشی و لحظاتی رو به خودتون اختصاص بدین .. بعد تو همین لحظه ها که دلت میخواد با همسرت خلوت کنی چشماتو باز میکنی و میبینی به به ! یه پسر بچه میاد و میگه مامان من آب میخوام !! اون لحظه ست که دلت میخواد خودت و شوهرت و بچه ش رو با هم خفه کنی .. یا میخوای درس بخونی کار کنی با شوهرت بیرون بری و تو تموم این لحظه ها باید مراعات یه پسر بچه رو هم بکنی و با در نظر گرفتن اون برنامه بریزی ..
توجه کن که شما تو 21 سالگی داری یه زندگی سه نفره رو شروع میکنی نه دو نفره !!!!!!!
من کسی رو میشناسم که قبلا یه بار ازدواج کرده بود و جدا شده بود ..یه خواستگار براش اومد که یه دختر بچه ی سه ساله داشت .. اون خانومم گفت این دختر مث بچه ی نداشته ی خودمه و دوسش دارم و با خواستگارش ازدواج کرد . روزای اول همه چیز عالی بود . دختر شوهرشو خیلی دوست داشت میبردش بیرون بهش میرسید براش خرید میکرد بهش محبت میکرد و خلاصه اوکی بود .. اما الان بعد 4 سال که از ازدواجشون میگذره دوست دارم بیای ببینی وضع اون دختر بیچاره رو !!!!!!!!! یعنی لحظه ای نیست که گریه نکنه از اذیت های نامادریش .. حق هم داره ! خسته شده .. دیگه حوصله ی بچه ی خودشم نداره چه برسه به دختر شوهرش ..
با زندگی خودت و دو نفر دیگه بازی نکن عزیزم .. نگو مث پسر خودمه .. هیچ کس بچه ی خود ادم نمیشه .. ممکنه الان از رو احساسات بگی من میتونم و دوسش دارم و ...... ولی خسته میشی .. کم میاری .. و تو سن بیست و خرده ای چشماتو باز میکنی و میبینی جوونی نکردی تفریح نکردی با شوهرت لحظه ی خوش نداشتی همه ش دنبال کارای پسرش بودی و احساس شکست میکنی ...
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
دوست عزیز الف-ح
آدما رو باهم مقایسه نکنید. همه آدما مثل هم نیستن.
من هنوز اصرار دارم بدونم دلیل اینکه میگن نمیشه ازدواج کنیم و اون آقا نمیتونه ازدواج کنه چیه؟
اگر هم که این قضیه ازدواج منتفی هستش بهتره کلا همه چیزو بهم بزنید و فراموش کنید. هرچی زودتر این رابطه تموم بشه براتون بهتره
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
سلام
علت هایی که وجود داره و میتونم بگم
1.ایشون میگن شما سنت کمه و اگه ازدواج کنیم ، مثلا 20 سال دیگه که تازه شما باید ثمره ازدواجتو ببینی و آرامش داشته باشی ، من با مشکلاتی که برام به وجود میاد باعث عذابت میشم و اونوقت زندگیمون به هم میریزه(میگن تفاوت ما با زن و شوهرهایی که از اول با هم شروع میکنن اینه که مثلا اونجا خانومه بعد از 30 سال میگه خب این مرد کسیه که عاشقش شدم و زندگی خوبی برام ساخته و کلی برام زحمت کشیده ، حالا وقتی پیر میشند خانومه باز هم با عشق به مردش میرسه ، اما میگن تو10 سال دیگه میگی من از اول زندگیم با تو سختی داشتم و کلی عذاب کشیدم.حالا هم که میخوام راحت زندگی کنم بازم مشکل داریم ( واقعا ممکنه این اتفاق بیفته؟)
2.بعد از تموم شدن زندگی مشترک قبلیشون ، ایشون با مادرش زندگی میکنه، با یه پسر 6یا9ماهه
کل زحمتشون میفته روی دوش مادر پیرش و الان چند تا مشکل وجود داره
1.این مادربزرگ و نوه به شدت به هم وابسته شدند و جدا شدنشونه سخته
2.مادرش به شدت با ازدواج مجدد ایشون مخالفه و چندین بار که این موضوع رو باهاشون مطرح کردن به شدت با قضیه برخورد کردن!
حالا این آقا میگه انصاف نیست که مادری که این همه زندگیشو به هم ریختم و جای اینکه پیرزن زندگی آرومی داشته باشه مجبوره با یه پسربچه پرانرژی سروکله بزنه ، من برخلاف خواسته ش کاری که خودم دلم میخواد رو انجام بدم!
مادرش خیلی اخلاق خاصی داره
ایشون هم سعی کردن شرایط رو طوری کنترل کنند که مادرشون مخالفت نداشته باشه ، اما همه چی به هم ریخت!
به خاطر همین میگم عقلش به احساسش حکم میکنه
بارها بهم گفته که وقتی فکر میکنم تو توی خونه م هستی و با هم زندگی میکنیم چقد خیالم راحته
اما نمیتونه کاری که دلش میخواد رو انجام بده
راستش من دیگه اونقد خسته م که اصلا دلم نمیخواد به ازدواج فکر کنم
گاهی آدم ها انفدر برای رسیدن به هم میدوند که وقتی به هم میرسند انرژی برای کنار هم بودن ندارند!
من قبلا حتی به گلدون خونه م هم فکر میکردم ! اما الان حوصله هیچی رو ندارم
حتی بهم گفتن میخوای یه بار دیگه تلاش کنیم؟ که من گفتم اصلا حرفشم نزن:302:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الف-ح
ببین عزیزم ما هم سنیم .. منم 21 سالمه هیجان و شور و اشتیاق تو رو درک میکنم .. فرض کن باهاش ازدواج کردی و رفتی سر خونه زندگیت .. بعد از عروسی مسلما نیاز داری که باهاش تنها باشی و لحظاتی رو به خودتون اختصاص بدین .. بعد تو همین لحظه ها که دلت میخواد با همسرت خلوت کنی چشماتو باز میکنی و میبینی ...
یا میخوای درس بخونی کار کنی با شوهرت بیرون بری و تو تموم این لحظه ها باید مراعات یه پسر بچه رو هم بکنی و با در نظر گرفتن اون برنامه بریزی ..
یکی از دغدغه های اساسی من همین بود ، و میدونم هم خیلی سختم میشه ، اما اینطور خودمو راضی میکردم که بالاخره اگه الان بچه نداشت ، خودمون هم که بچه دار میشدیم ، پس اگه با این قضیه مشکل دارم و منطقیه ، اونوقت چی؟
و اینکه به خودم میگفتم ایشون ارزش اینو داره که به خاطرش از بعضی خواسته هام بگذرم
ببینید من الان اگه بخوام صبر کنم ( شاید یه سال و بیشتر ) و توی این مدت تلاش کنیم شاید بتونیم با هم ازدواج کنیم
آیا این تلاش رو شروع کنم؟ هرچند خیلی خسته م و همینطور خیلی دیر میشه ( به هرحال وقتی من شناختمش اوایل 31 سالگیش بود،الان نزدیک 33 ، بیشترین دغدغه م فاصله سنی بچه خودمون با ایشون میشه !)، بهشون هم گفتم که اگه دیر بشه ازدواجمون فایده ای نداره
لطفا یکی که از بیرون قضیه نگاه میکنه بگه الان من دقیقا توی چه وضعی هستم؟
خودم اونقدر بین احساسات مختلف درگیرم که نمیتونم همه چی رو خوب ببینم اما میخوام عاقلانه ترین تصمیم رو بگیرم.
با چیزی که الف.ح عزیز گفتن و داستان اون خانوم رو تعریف کردن میترسم اگه اشتباه کنم زندگی اونا رو هم به هم بریزم ( هرچند من واقعا نمیتونم مهربون نباشم و خیلی جاها از این مهربونی خودم ضربه خوردم ، اصلا کینه ای نیستم ، اصلا هم بدخواه نیستم ، اما آدم از فردای خودشم خبر نداره ، من الان واقعا پسرشو دوست دارم و آرزومه که مادرش میبودم(صرف نظر از حسی که به پدرش دارم))
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
وابستگیت به اون آقا نمی ذاره جدا بشی،تمام تعریفاتی هم که ازش می کنی در جهت توجیه ادامه ارتباطه و البته
ایشونم که خیالتو راحت کرده راستم می گه سنت کمه،فردا تویی که دچار مشکل می شی.
چرا بعضی از شما دخترا افراط و تفریط می کنید. یا اونقدر در دسترسید که یه مرد زن و بچه دار شما رو وابسته خودش می کنه
یا اونقدر سخت گیرید که تا سن 30 و چند سالگی هنوز مجردید.
تو تاپیک قبل گفته بوی تا حالا ســـکس نداشتید.اگر مرد از این لحاظ طبیعی باشه وقتی با زن یا دختری رابطه عاطفی داشته
باشه بعد از چند ماه محاله چنین در خواستی نداشته باشه.اینکه بعد از یک سال حرفی در این مورد نزده،دو حالت داره.
مشکل جنسی داره،از یک جای دیگه سرویس می گیره.[نیاز عاطفیشو توسط شما و جنسی توسط دیگری]
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
چرا بعضی از شما دخترا افراط و تفریط می کنید. یا اونقدر در دسترسید که یه مرد زن و بچه دار شما رو وابسته خودش می کنه
قضیه اینطور که شما میگید نیست
ایشون هیج کاری برای وابسته کردن من به خودشون قبل از اینکه بهشون بکم انجام ندادن
بعدشم که همه ش میگفتن تو حیفی و برو دنبال زندگیت
و وقتی که ارتباطمون شکل گرفت وابستگی هم طبیعیه ، همینطور که ایشون به من وابسته ست!
و اینکه یه مرد با یه بچه هم میتونه اونقدر آدم خوبی باشه که از خیلی از پسر های مجرد سر تر باشه
نمی فهمم این که میگید در دسترس بودی یعنی چی و چه ربطی داشت؟؟؟!!!
اما ممنون از وقتی که گذاشتید
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
تو تاپیک قبل گفته بوی تا حالا ســـکس نداشتید.اگر مرد از این لحاظ طبیعی باشه وقتی با زن یا دختری رابطه عاطفی داشته
باشه بعد از چند ماه محاله چنین در خواستی نداشته باشه.اینکه بعد از یک سال حرفی در این مورد نزده،دو حالت داره.
مشکل جنسی داره،از یک جای دیگه سرویس می گیره.[نیاز عاطفیشو توسط شما و جنسی توسط دیگری]
اتفاقا مرد خیلی گرمی هم هست و کاملا میفهمم که چقد سختشه و چقد داره اذیت میشه.
اما به چند دلیل این اتفاق نیفتاده
*این که من به شدت مخالف ایتن قضیه هستم (چون میگم اگه بالاخره با این آقا ازدواج کردم ، بعدها به خودم میگم چرا عجله کردم و نذاشتم اولین تجربه مون توی خونه خودمون باشه ، راستش به غرورم برمیخوره که دزدکی این کارو کنیم ، احساس میکنم با دخترهای ... مقایسه میشم ، و این واقعا عذابم میده / یا اینکه با ایشون ازدواج نمیکنم و در اون صورت بعد ها در رابطه با همسرم هم عذاب وجدان خواهم داشت ، هم مطمئنم یادش خیلی آزارم میده )
* ایشون از این حساسیت من با خبره و بارها گفته که نمیخواد کاری کنه که من آشفته بشم و سردرگم و یا با آینده م بازی بشه
* به هر حال هردو مذهبی هستیم ، هرچند دیدگاهون توی این قضیه متفاوته
از اینکه نیازشو از جای دیگه تامین نمیکنم مطمئنم ، 100%
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
بعضی از خانما که با شوهراشون زندگی می کنن،نمی تونن مطمعن باشن که شوهراشون فقط با خودشون رابطه داره،
شما که با ایشون زندگی نمی کنی چطور 100%مطمعنی؟البته در اصل قضیه که جدایی باشه تغییری ایجاد نمی کنه.
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
از اینکه نیازشو از جای دیگه تامین نمیکنه مطمئنم ، 100%
چون از شهوت بدون عشق متنفره ، واقعا این براش خیلی مهمه و توی این نزدیک دو سال اینو کامل فهمیدم.
حتی گاهی ازش پرسیدم که چرا تا حالا زنی رو صیغه نکرده ، میگه اینکارو هیچوقت نمیکنم .مرد احساساتی هست. واقعا مردی از اینکه فقط جسم یه زن رو داشته باشه لذت میبره؟یا اینکه اگه اون زن مخالف رابطه باشه باز هم تمایل یداره ؟
جوابشو واقعا نمیدونم ، اما برای ایشون خیلی مهمه
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
سلام
Hamdardi2 اون حرفا برای تخلیه اطلاعات بود.من خودم با نظرشما با درنظر گرفتن شرایط موافقم.من با برداشتی که از حرفهای این خانم دارم با سیستمه خودشون باهاشون حرف می زنم.و صرفا تخلیه اطلاعات بود ببینم چی تو اون مغزش می گذره!با اطلاعاتی که از بحث دیروز از این خانم گرفتم ایشون سرشار از احساسات هستن.و مطمنم خوانوادش هم راضی نیستن.و در اگر بیشتر از این ادامه بدن مثل افتادن تو باتلاق هرچقدر دست وپا بزنن بیشتر غرق میشن.
از دیروز می گفت ادامه میده الان میگه چه جوری ترک کنم؟!
خوب دختر خوب شما الان چون دختری و یه مسیری که معمولا در جامعه ما جاافتاده نیست شروع کردی چرا می گم جاافتاده نیست به 2 دلیل :
1- این آقا 11 سال از شما بزرگه و یه بچه داره
2- شما بهش پیشنهاد دادین نه اون آقا! و به نظرم این مورد شمارو بیشتر اذیت می کنه!یه اصطلاحی هست میگه دخترا عاشق نمیشن اگر هم عاشق بشن ول کن نمیشن.
حالا چیکار کنیم :
شما ترکش می کنی و اصرار کنی تو باتلاق غرق میشی.
الان شاید بتونی خودتو جمع و جور کنی ولی وای به روزی که ....
خوب اون آقا خودش با زبون خودش میگه که ما به درد هم نمی خوریم مشکل از شماست نه اون آقا.
حالا روش برهم زدن بستگی داره به تیپ شخصیت شما داره؟
ولی اصولا دیگه هرگونه تفکر وتلفن و... از ذهنت دور میندازی.
سخته ولی میشه.
ولی اگه ادامه بدی چی میشه :
1- باید در مقابل خانوادت بایستی
2- در برابر فامیل و دوست آشنا باید تند تند توجیه کنی.
3- یه بچه هم باید نگه داری می دونم نه آمادگیه ازدواج داری ونه آمادگیه بچه تربیت کردن.شما به اصطلاح باید مادر بشی ولی خودت هنوز به اون بلوغ هیجانی و عقلی نرسیدی.حالا چجوری می خوای یه بچه تربیت کنی!
4-مادر اون آقا رو چیکار می کنی!مشکلات آوار آوار رو سرت خراب میشه.
5-در ضمن اگر شما واقعا این مرد دوست دارین و چون تو کامنت بالا گفتین با ازدواج مشکلاتشون بیشتر میشه حتی اگه احتمال 1% هم وجود داشته باشه باید ازش بگذرین.
اگه این بچه بازیو ادامه بدین معلوم میشه شما این فرد دوست ندارین و بخاطر اینکه ممکن در آینده خواستگار نداشته باشین یا هر علل و دلیلی... ادامه بدین و این نهایت خودخواهیه شما رو میرسونه ولی من می دونم که اینکارو نمی کنی و به حرف همه این دوستان گوش میدی حتی Hamdardie2 هم باهات مخالف شد.
در ضمن به خدا توکل داشته باش.ایشالا موقعیت های خوبی در انتظارته.
ارشد در میای پسرهای خوب خوشگل و... دیگه نه مردای متاهل به شرطی که شما هم طرز دیدگاهتو عوض کنی.
اینجا هیچ کسی مهر تایید به اشتباه شما نمی زنه.مطمن باش.گوش کن به حرف دوستان.
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
خودم همه اینا رو میدونم!
تو رو خدا یکی بیاد الان توضیح بده چه اتفاقی برای من افتاده
من خیلی با خودم درگیرم
الان نمیدونم مرز بین احساس و منطقم کجاست
ذهنم پره پره
همین الان پیام داده خیلی خیلی دوست دارم
منم گفتم نمیخواااام دوسم داشته باشی
وای خدایا واقعا خیلی به هم ریختم
حالا که نمیتونیم ازدواج کنیم چرا اینارو میگه؟
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
رویای صداقت چرا مي جنگي با خودت؟
اصلا شما نه بهش فكر كن نه به ياد بيار روزي دوسش داشتي.
به همين راحتي (ايول لالايي بلدما اما نمي دونم چرا خوابم نمي بره)
وقتي اين بچه بزرگ بشه بهت بگه زن بابا تازه مي فهمي بزرگ كردن بچه خودت با بچه ديگري چه فرقي داره.
بازم مي گم نكن به خودت رحم كن .
اين اقا از همين حالا مي گه نه مطمعا باش در مشكلات به جاي دلداري دادن مي گه خودت خواستي خودت دنبالم راه افتادي حالا بسوز و بساز.
موفق باشي
مهربانیت را به دستی ببخش ؛ که می دانی با تو خواهد ماند ….
وگرنه حسرتی می گذارد بر دلت که دوستش دارد … !!!
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
به خدا اصلا اینجور آدمی نیست که بگه خودت خواستی
میگه نمیخوام بدبختت کنم
خدایا چرا 10 سال زودتر به این دنیا نیومدم
چرا حالا که شرایطمون اینجور بود همدیگه رو دیدیم؟
چرا حالا که کسی رو که میخواستم پیدا کردم اینجوریه؟
حقش این نبود
حق منم این نیست؟
saber-g1 جان چطور به یاد نیارم دوسش داشتم؟
من همه احساسم رو واسش خرج کردم
آی دلم گرفته
دارم عزیز دلم رو هم اذیت میکنم
اون چه گناهی داره؟
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
تجربه روانشناسی : دختران باکره ای که قبل ازدواج تمایل به مردان متاهل دارن بعد ازدواج هم این تمایل چون در وجودشون نهادینه شده همچنان بازهم مشتاق مرد متاهل میشن و در زندگیه زناشویی دچار مشکل میشن.
شب عاشوراست.
از پشت نت بلند شو!
یه وضو بگیر اگه نزدیکی های خونتون هیتی مسجدی چیزی هست برو اونجا اگر هم نیست بشین یه زیارت عاشورا بخون و از خدا بخواه کمکت کنه.
نشتی گیر دادی به بنده خدا و خودتو و شخصیت خودتو پیشه خودت خراب می کنی.
برو بیرون! خیابونارو ببین!
برو ببین عشق حقیقی کیه؟
برو ببین عشق واقعیه یعنی چی؟
نشستی اینجا یه ملت با حرفات داری آزار میدی.
اگه اینهمه به این عشق(بچه بازی) که زودگذره و فانیه اصرار می کنی به اندازه یه اپسیلون باخدای خودت اونم به شرطی که از روی خلوص باشه عاشق می شدی اونوقت یه جوری خدا سیرابت می کرد که این هوس های زودگذر در نظرت پوچ و بی ارزش می شد.
ببین عشق یعنی چی!ببین مردم چه جوری برا عشقشون عزاداری می کنن!
تا حالا اینجوری گریم نگرفته بود!الان که دارم این مطالبو تایپ می کنم نزدیکی های خونمو هیییت اومده صداش تا اتاقم میاد!خدایا تو رو به حق امام حسین به من و همه جوونای ما عشق حقیقیو نشون بده.
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
راست میگین
پس فعلا
من به تاهل و غیر متاهل بودنش کاری نداشتم ( منظورم به اینکه قبلا ازدواج کرده)
من از خودش و رفتارش و ... خوشم اومد
ذاتشو دوست دارم
ببخشید که با حرفام آزارتون دادم
باورتون نمیشه این مرد چقد خودشو برای خدا خالص کرده و همه هدفش توی زندگیش همینه و تمام زندگیشو با خدا معامله کرده حتی سلامتیشو
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
رویای صداقت عزیز بذار من بهت بگم چه اتفاقی افتاده ..
شما با این اقا اشنا شدی و بهش علاقه پیدا کردی .. این علاقه چشمت رو کور کرده ..
و به خاطر علاقه ت به این اقا سعی داری خودتو قانع کنی که پسرش رو هم مثل بچه ی خودت دوست داری . اما عزیزدلم این فقط یه توجیحه برای منطقت .. علاقه ی تو به پسرش فقط و فقط برمیگرده به اون اقا .. که دوسش داری و میخوای تمام چیزهایی که یه ربطی بهش داره رو دوست داشته باشه ..
پس این علاقه واقعی نیست .. میشه گفت تحمیل احساسته به عقلت ..
هیچ وقت نمیتونی بچه ی کس دیگه ای رو مث بچه ی خودت دوست داشته باشی .. و حتی اگه الان و سالهای بعد خودتو گول بزنی و بگی من دوسش دارم زمانی که بچه ی خودت به دنیا میاد میفهمی که ما چی میگفتیم و با خودت چیکار کردی !!
اون زمان تو میخوای تمام علاقه و احساستو بذاری پای بچه ت ولی نمیتونی .. چون برای بچه ای که پسر شوهرته مادری کردی و خسته ای .. تو 21 سالگی مادر یه پسربچه ی 6 ماهه شدی .. به خدا مادرای واقعی از دست بچه های خودشون گاهی خسته میشن و کم میارن .. چه برسه به تو که هنوز سنت خیلی کمه برای این مسئولیت بزرگ ..
و اون وقته که از این اقا متنفر میشی .. اون اقا هم نسبت بهت سرد میشه چون قول داده بودی بچه شو مث بچه ی خودت بزرگ کنی و نتونستی !!
اگه یک بار ازدواج کرده بودی و دفعه ی دومت بود شاید من این حرفها رو بهت نمیزدم .. چون هیجان و اشتیاقی که میخواستی رو از رابطه ی قبلی ت گرفته بودی و تجربه ی زندگی مشترکو داشتی و پخته تر میتونستی تصمیم بگیری و عمل کنی .. اما تو یه دختر 21 ساله ای .. هیچ وقت این موضوع رو فراموش نکن ..
الان ممکنه تحت تاثیر احساست بگی از خواسته هام میگذرم ولی بعد چی ؟ 5 سال دیگه که چشمتو باز کردی و دیدی تو خونه ی خودت نرفته کلی مسئولیت ریخته سرت و نتونستی جوونی کنی چی ؟ اون موقع میگی عجب اشتباهی کردم منم میتونستم یه زندگی اروم و بی دردسر داشته باشم و مناسب با سن خودم ازدواج کنم و لذت ببرم از زندگی ..
جبهه نگیر در مقابل حرفهای ما .. سعی نکن حرفهای منو یا دوستان رو خلافش رو ثابت کنی و بحث کنی .. بشین فکر کن .. واقعا فکر کن ببین اخرش که چی ؟ بعدش چی میشه ؟ وقتی ازدواج کردی و هیجاناتت خوابید چه جوابی به روحت میدی ؟ به خواسته های دلت به شور و نشاطت به جوونیت که هدر رفت چه جوابی داری بدی ؟؟؟؟
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
من نمي دونم شما چطور به اين اقا اينقدر اطمينان داريد والا من خودم به خودم اطمينان ندارم هميشه يكي از دعاهام اينه خدايا كمك كن رفتارم عوض نشه (اخه من رفتارمو دوست دارم با همه مهربونم با همه دوستم اما دليل نمي شه تا يه سال ديگه رفتارم همينجور بمونه شايد بد بشه شايد بهتر بشم شايد يه ضربه روحي 180 درجه تغييرم بده)
اشتباهت همين بود كه همه ي احساست را يك باره خرج كردي.
جلوي ضرر را هر وقت بگيري منفعته
هر كاري سخته عاشق شدن اسانه اما دل كندن سخته ولي غير ممكن نيست.
شما بايد اول ويزگي هاي خوب و بد اين اقا رو مي نوشتي (بي طرفانه) بعد احساس خرجش مي كردي
مثلا ادم خوبيه /مهربونه/ خوش تيبه/ كار داره
نكات منفي يكبار ازدواج كرده/ بچه داره/خونه مستقل نداره/از مادرش دستور مي گيره/
همون دو ويزگي اول كافيه شما بكي نه
ولي حالا هم دير نيست حالا محكم به احساساتت بگو نه
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
البته یه چیزی رو خدمتتون عرض کنم
با توجه به رابطه پسر ایشون با مادربزرگش و مخالفت مادرشون با ازدواج مجددش مطمئن باش از طرف این دوتا به شدت به مشکل برمیخوری
چون بچه هم پسر هستش احتمال آسیب و اختلال و مشکل 90 درصد بیشتره
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط H.M
تجربه روانشناسی : دختران باکره ای که قبل ازدواج تمایل به مردان متاهل دارن بعد ازدواج هم این تمایل چون در وجودشون نهادینه شده همچنان بازهم مشتاق مرد متاهل میشن و در زندگیه زناشویی دچار مشکل میشن.
شب عاشوراست.
از پشت نت بلند شو!
یه وضو بگیر اگه نزدیکی های خونتون هیتی مسجدی چیزی هست برو اونجا اگر هم نیست بشین یه زیارت عاشورا بخون و از خدا بخواه کمکت کنه.
نشتی گیر دادی به بنده خدا و خودتو و شخصیت خودتو پیشه خودت خراب می کنی.
برو بیرون! خیابونارو ببین!
برو ببین عشق حقیقی کیه؟
برو ببین عشق واقعیه یعنی چی؟
نشستی اینجا یه ملت با حرفات داری آزار میدی.
اگه اینهمه به این عشق(بچه بازی) که زودگذره و فانیه اصرار می کنی به اندازه یه اپسیلون باخدای خودت اونم به شرطی که از روی خلوص باشه عاشق می شدی اونوقت یه جوری خدا سیرابت می کرد که این هوس های زودگذر در نظرت پوچ و بی ارزش می شد.
ببین عشق یعنی چی!ببین مردم چه جوری برا عشقشون عزاداری می کنن!
تا حالا اینجوری گریم نگرفته بود!الان که دارم این مطالبو تایپ می کنم نزدیکی های خونمو هیییت اومده صداش تا اتاقم میاد!خدایا تو رو به حق امام حسین به من و همه جوونای ما عشق حقیقیو نشون بده.
يكي از بهترين پست هايي بود كه خوندم.
افرين هزار ماشالله به شما و تفكر شما
يا حسين تو را به مادرت پهلو شكسته قسم مي دم گره از مشكل همه عاشقات باز كن همه جوان ها رو كمك كن
امين .
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
روياي صداقت اين پست رو شما نخون!!!!
بچه ها اين دوست ما خودش آخر معرفته!
خداييش خدا و عشق حقيقي سرش ميشه!
اون آقا هم كه استاد اخلاق همه ما هستن!
خداييش ميگم
واقعا هر دوشون آدماي خاصي هستن!
حالا متاسفانه شرايطشون جوريه كه از لحاظ عقلي ازدواجشون ريسك داره.
خدا كمكشون كنه تصميم درست رو بگيرن
مدير همدردي و فرشته مهربون شما هم بياييد لطفا
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
باوجود اينكه شباهت زندگي فعلي اون بچه باگذشته ي من برام عذاب آوره ولي به خاطر اون بچه نظرموميگم
دوست من، من هم سن وسال همون بچه بودم كه مادرم ازپيشم رفت و پدرم با يه خانم عاشق باكلي روياي مادرانه ازدواج كرد شايد همش 3ماه بامن خوب بودو به من تمام عمرم تا الان به چشم يه موجود اضافي و مخل زندگي و آسايشش نگاه كرد.شايد آدم بدي نبود ولي گذشته وتمام دوران بچه گي و نوجواني من رو داغون كرد و نهايتا از خونه ي پدرم بيرونم كرد
من تو اولين پست هات خوندم كه به اون بچه ميگي تاوان عشق ياحتي الان ميگي وقتي ميخواي به عشقت برسي ناچاري از يه سري مسائل بگذري!توكه از الان نگاهت اينه ديگه واي به حال 1سال ديگه ي اون بچه ي بدبخت
تو اين رابطه فقط به خودت و اون مردنگاه نكن مهمترازهر دوتون اون طفل معصومه كه به مادرنياز داره و به نظرمن با توجه به سن كمت وديدفعليت نميتوني براش مادري كني و اونو بدبخت ميكني!به اون بچه رحم كن و تمومش كن
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
راستي متوجه شدم يه جايي اشتباه مطرح شده
تا اونجا كه من ميدونم وقتي قضيه جداييشون پيش اومده پسرشون ٦ماهه بوده،الان فكر كنم ٥سالشه
روياي صداقت كجايي؟بيا تاپيكتو هدايت كن!عجبا!
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Hamdardi2
روياي صداقت اين پست رو شما نخون!!!!
بچه ها اين دوست ما خودش آخر معرفته!
خداييش خدا و عشق حقيقي سرش ميشه!
اون آقا هم كه استاد اخلاق همه ما هستن!
خداييش ميگم
واقعا هر دوشون آدماي خاصي هستن!
حالا متاسفانه شرايطشون جوريه كه از لحاظ عقلي ازدواجشون ريسك داره.
خدا كمكشون كنه تصميم درست رو بگيرن
مدير همدردي و فرشته مهربون شما هم بياييد لطفا
همدردی جان،
هر چی دوستان ریسیدند شما پنبه کردی.
از پست های این خانم کاملا مشخص است که احساسی و بچه گانه به موضوع نگاه می کنند.
اون آقا هم اگر استاد اخلاق بود که به یک دختر 21 ساله اس ام اس نمی داد خیلی دوست دارم. و از اونطرف هم بهش بگه نمی تونم باهات ازدواج کنم چون پسرم به مادرم وابسته است !!
راستش من اصلا دلایل اون آقا را نفهمیدم.
1- مادرش با ازدواج کردنش مخالفه!!
2- بچه به مادربزرگش وابسته است!!
امیدوار بودم که بخاطر درایت و منطقش به این دختر "نه" گفته باشه، که وقتی بیشتر از ایشون نوشتند متوجه شدم که با پا پیش می کشه و با دست پس می زنه.
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
سلام دوستای عزیزم
عزاداری هاتون قبول باشه انشالله
اول یه تشکر از همه عزیزانم که وقت گذاشتن و نظراتشون رو گفتن
از الف . ح عزیزم ممنون که پست هاش کمکم کرد حال و آینده ام رو بیشتر درک کنم و بفهمم ممکنه توی آینده اتفاقاتی بیفته که شاید الان اصلا فکرشو نمیکنم:72:
از hamedhd خوبم ممنون که سعی میکنه کمکم کنه و قبول دارم که استثناء هم وجود داره:72:
از فرهنگ 27 جان ممنونم که نظرای منطقی و محکمش یه شوک به آدم وارد میکنه:72:
از H.M عزیز ممنون که با دعواهای برادرانه و داد زدن های دلسوزانه سعی میکنه انتخاب درست رو انجام بدم:72:
از saber-g1 ممنون که واقعا احساس میکنم یه داداش داش مشتی دارم:311: آخه من برادر ندارم!:72:
از taraneh89 ممنون که باعث شد از دید پسرش به قضیه بیشتر نگاه کنم:72:
از پیدا ی خیلی نازم هم ممنون که مطمئنم اگه منو میدید یه سیلی جانانه مهمونم میکرد!:311::72:
از mehran21 ممنون که واقعیت ها رو گوشزد میکنه:72:
از hamdardi2 هم حضورا تشکر میکنم
و اما حالا
بهش گفتم توی این هفته باید بریم پیش مشاور
اصلا نمیدونم به مشاور چی میخوام بگم! شاید بخوام کمک کنه و راهکار بده که چه جور ازش جدا شم
میدونید مشکل کجاست؟
اینکه واقعا میتونم بفهمم از لحاظ عقلی چی درسته
اما هم واقعا دوسش دارم و مطمئنم هیچوقت آدم به این خوبی پیدا نمیکنم
( ببینید میگم آدم ، نمیگم شوهر ، شوهر خوب رو میشه پیدا کرد ! این توانایی هم در خودم میبینم که واقعا یکی رو خوشبخت کتم ، به قول ایشون واقعا زن زندگیم! خانواده برام اولویت 1 رو داره! اما من کلا توی زندگیم 2 نفر رو دیدم که انقد انسان خوبی باشند و نمیخوام از زندگی م بیرون برن)
یکی دیگه اینکه واقعا حس میکنم نامردیه
دیشب انقد گریه کردم که چقد بهش ظلم کردم
بهش گفتم کش بهت نمیگفتم و تو رو وارد این قضیه نمیکردم
ببینید اون یه بار شکست خورده ، بار دوم که این اتفاق براش بیفته ...
اصلا نمیتونم خودمو ببخشم
هرچند اگه اون تاحالا میتونست با هم ازدواج کرده بودیم
از طرفی از همون اول بهش گفتم اگه دیر بشه دیگه قضیه منتفیه
از طرف دیگه خودش همیشه میگه ازت راضیم و روزهایی که با تو بودم بهترین روزهای زندگیم بود
واییییییی هزار تا علامت سوال توی ذهنم هست
واقعا نمیدونم کدوم کار به نفع هردومونه
یه کاری که انسانی باشه
اگه اینها حل شه با غصه ای که از جداییش میخورم شاید بتونم کنار بیام
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
اگه تنها بشه چی؟
چطور میتونم من کنار مثلا همسر آیندهم خوش باشم وببینم داره از تنهایی غصه میخوره چی ؟
بهم گفته بود اصلا قصد ازدواج نداشتم ( دیدش هم به زنها خیلی بد شده بود) ، وقتی تو رو دیدم فهمیدم زن یعنی چی !
و گفته که محاله با یکی دیگه هم ازدواج کنه ( میدونم به نظرتون این حرفش الکیه ، اما با شناختی که ازش دارم زن نمیگیره ، حتی دست روی قرآن گذاشت )
آآآآآااااااای خیلی نامردم
همه زندگیشو به هم زدم
چه کنم ؟ تقصیر خودش بود
جز دردی که خودم دارم ، غصه این چیزا بیشتر عذابم میده
کارشناس ها اینطرفا نمیان ، نه ؟
احساس میکنم توی این تالار هم توی یه جزیره دور افتاده گرفتاریم که فقط خودمون هوای همو داریم!!!
راستش هرکی رو از نظر شخصیتی باهاش مقایسه میکنم ، میبینم این سرتره!
اما چرا شرایط اینجوریه؟
واقعا خوشبختیش برام خیلی مهمه!
حتی بهش گفتم ما که به هم نرسیدیم، اما یکی دو تا کیس خوب برات تو ذهنم هست
واقعا میشناسم دختری رو که از پاکی و نجابت و مهربونی عالیه
رشته ش هم به تربیت کودک مربوطه
توی یه دبستان و پیش دبستان هم معلمه
( برای مادرش شاغل بودن عروسش خیلی مهمه !)
حاضرم قسم بخورم از مادر برای پسرش دلسوزتر خواهد بود!
وای من نمیتونم به زندگیش بی تفاوت باشم
باید تا زنده م ازش خبر داشته باشم
:302:
کاش موقعیتی پیش بیاد که زودتر از من ازدواج کنه
هرچند از حسادت میمیرم:302::302:
اون فقط بایدمال من میشد:302:
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
چند بار نوشتم هي پاك كردم (اميدوارم از حرفام ناراحت نشي)
نمي دونم واقعا نمي دونم چرا يكم منطقي فكر نمي كني
حيف جوني اين آقا بود كه پاي يه زن باخت و اون زن نفهميد حيف تو و جونيت هستي كه مي خواي مشكلات اين آقا رو حل كني به قيمت از دست دادن جونيت به قيمت از دست رفتن لحظه هاي شاد.
فكر كنم هر دختر دوست داشته باشه بره ماه عسل يعني تو دوست نداري.
دوست داره گاهي همرا شوهرش تنهايي بدون هيچ نگراني ساعت ها تو خيابون راه برن تو دوست نداري؟
...
من فكر مي كنم كسي كه يه بار ازدواج كرده ديگه حوصله اين كارا رو نداره تازه هميشه نگرانه بچشه
آخه دختر خوب تو فكر مي كني از خدا بالاتري؟
تو بري تنها مي شه ؟ يعني تنهايي اين آقا از رنج از دست دان فرزند براي مادر سختره؟
خداي مهربان مرگ را قرار داد مرگي كه بين انسان ها به اندازه خروارها خروار خاك فاصله مي ندازه.
شما از زندگي اين آقا برو بيرون و بيشتر از اين اين آقا رو وابسته نكن اگه دوستش داري برو برا هميشه اين آقا خودش درك مي كنه و كنار مياد و هر وقت احتياج به يه همدم داشت خودش يه نفرو پيدا مي كنه.
به زندگيت بچسب برا زندگيت رويا پردازي كن آرزوي يه زندگي سراسر شادي رو داشته باش و ديگه به اين آقا فكر نكن
من احساس مي كنم شما هم دختر باهوشي هستي وهم دختر زيبايي (چون گفتيد دوتا خواستگار استاد دانشگاه داشتي) پس نگران آينده نباش باور كن انسان هاي خوب باز هم هستن انسان هاي با شخصيت هنوز هم هستن پس هميشه به آينده اميد وار باش كه ناميدي يكي از گناهان بزرگه رحمت خدا خيلي زياده و نااميدي از رحمت خدا كفره.
منم هم خواهر ندارم و شما جاي خواهر من پس حرف برادرتو گوش كن و رهاش كن.:72::72::72:
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
آخه چه طوری برم واقعا؟
من ترک کردن رو بلد نیستم!!!
چند بار تاحالا قرار شده بود تموم کنیم ، اما یا اون اس داد یا من ایمیل!
یه بار واقعا میخواستم تموم شه ، خیلی هم خسته بودم ، اما یه اس داد و ازم راجع به موضوعی کمک خواست
واقعا نتونستم بی تفاوت باشم و جوابشو ندم
الن اصلا داغونم
یعنی من با این وضعیت چه طور ارشد قبول شم؟
هرچند ارشد برام یه انگیزه و کمک میتونه باشه که فکرم مشغولش نشه
اما اصلا تمرکز ندارم
آآآآاااای از این جنس مذکر سه نقطه!
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
نمیدونم چه طور میگی کامل میشناسیش؟
حرفای متناقض و احساسی به نظرت ناشی از شناختته که میزنی؟
تو فقط داری حرفاش رو میگی و حرفای مادرش رو اونوقت از روی اینا صد در صد مطمئنی؟چطور ممکنه؟
ببین عزیزم من حرفت روباور میکنم که میگی در مورد روابط جنسی ازش مطمئنی.به نظر من ایشون مشکل جنسی داره.میتونی از مشاور بپرسی تا مطمئن شی.
در مورد تموم کردن این رابطه تو خودت شروع کردی خودتم باید تمومش کنی.
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
من حتی اینکه اینجا این تاپیک رو زدم حس میکنم دارم بهش ظلم میکنم
واقعا اون جان منه!
الن بیشترین چیزی که نگرانشم بچه شه که این بهم قوت بیشتری میده که تمومش کنم
من بی تجربه میترسم به بچه ش آسیب بزنم
هرچند تا حالا اینطور فکر نمیکردم
وای هیچوقت تا حالا انقد توی نظم دادن به فکرم کم نیاورده بودم
هیچ کدوم از دو کفه ترازو رو نمیتونم سبک سنگین کنم
هنوز اونقدر همه چی رو جمع بندی نکردم که ببینم چه باید کرد
شبا تا صبح فکر میکنم
باید از پس این قضیه بر بیام
اما الان از همه جهت استرس دارم
مخصوصا درس و این قضیه
خدایا کمکم کن..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yaaldaa
ببین عزیزم من حرفت روباور میکنم که میگی در مورد روابط جنسی ازش مطمئنی.به نظر من ایشون مشکل جنسی داره.میتونی از مشاور بپرسی تا مطمئن شی.
با وجود داشتن یه پسر سالم بازم میشه یکی مشکل جنسی داشته باشه ؟
از طرفی واقعا میدونم این مشکل رو نداره
مرد خدارو شکر سالمیه
به سختی داره این حسش رو کنترل میکنه
حتی میدونم دقت میکنه که چی بخوره که این حسش تقویت نشه
از اینکه نمیتونم براش کاری کنم واقعا در عذابم!
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
چطور از عشقم دل بکنم ؟
من مشاور نيستم منم يه جونم مثل تو و اينا افكار منه همين و بس
اول خودتباور كن بدردت نمي خوره (بهش اعتقاد داشته باش)
در هيچ شرايطي باهاش ارتباط برقرار نكن
شمارتو عوض كن ميليتو عوض كن اگه مي توني مسير رفت آمدنت رو عوض كن
اگه احساس مي كني در زمان بي كاري نمي توني بهش فكر نكني با صداي بلند موزيك گوش كن (از هدفون استفاده كن) (برا من جواب داد)
اگه خواستگار داري برسي كن ببين اگه خوبه ازدواج كن (اگه خوبه از چاله در نيا بيفتي تو چاه)
با اراده ايي محكم بگو اين بدردم نمي خوره و سعي كن ديگه عاشقش نباشي
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
من اول باید با این کنار بیام که واقعا کارم نامردیه یا نه؟
اگه یکی با خودتون این کار رو میکرد چی؟
یعنی خودتون رو بذارید جای اون آقا
راستی من میخوام اگه قراره تموم شه ، با آرامش تمومش کنیم
نمیخوام دلش رو بشکنم
هرچند که میدونم خودش قبول میکنه
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
واي رویای صداقت دختر خوب مگه خودت نگفتي خودش گفت ازدواج نه مگه نگفت من بدرت نمي خورم مگه نگفت مامانم مي گه نه ديگه مي خواي چطور بگه نمي خواد تورو بزار روراست بگم و ناراحت نشو اين آقا فقط و فقط داره ازت استفاده مي كنه استفاده عاطفي مگه حتما ازت استفاده جنسي كنه كه بفهمي اين آدم آدم تو نيست.
مگه تو هميشه همراشي كه بدوني تو خلوتش چيكار مي كنه دختر خوب تو خوبي همه رو خوب مي بيني عزيز من اينقدر ساده لوح نباش.
بهت گف ازدواج نه مگه نگفت
مگه نگفت مادر مخالفه
مگه نگفت اصلا قصد ازدواج ندارم شرايطشو ندارم
پس چرا پيامك عاشقانه مي ده
داره ازت استفاده مي كنه داره از احساسي كه مجاني خرجش مي كني لذت مي بره داره از نگراني كه براش داري لذت مي بره مي دوني چقدر خوبه هميشه يكي نگران آدم باشه؟
واي واي واي داري ديونم مي كني.
بزار يك كلام بگم
داره باهات بازي مي كنه و لذت مي بره(كسي كه به قرآن اعتقاد داره با نا محرم ارتباط بر قرار مي كنه)
پس همه حرفاش دروغه دروغ باور كم
و خوشحال باش كه ازت استفاده جنسي نكرد
زودتر ازش دور شو تا خدايي نكرده پشيمون نشي و گريه كردن بعد ها فايده ايي به حالت نداره.
خدارو شكر كنكه هنوز سالمي.
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
saber-g1 به خدا اینجور نیست که میگی......
:302::302::302::302::302::302::302::302::302::302:
مطمئنم اگه بچه نداشت تا حالا ازدواج کرده بودیم اما اون الان مسئول زندگی پسرش و مادرش هم هست
هیچوقت به خاطر نیازش پیشم نیومده
آآآآآاااای چرا میگی به قرآن اعتقاد نداره؟ به خدا پاکترین مردیه که دیدم
بیشتر قرآن رو حفظه و تاحالا نشده سوار ماشینش بشم و نوار قرآنش روشن نباشه
نه شعار و ...
به خدا مرد عمله
روی هرچی گیر بدین قبول میکنم ، اما به این یکی گیر ندین تو رو خدا
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
اللَّهُ أَعْلَمُ
خدا آگاه است
من نه ايشون رو ديدم نه شما رو و اين حرفها فقط نظرات من بود از صحبتهايي كه تا حالا شد.
من برادرانه و دلسوزانه مي گم نرو طرفش
خدا نياره روزي رو كه انسان از خود بي خود بشه خدا نياره روزي نياز جنسي چشمان انسان رو بر حقيقت و ارزش ها ببنده
تو يه دختري همينو بگمو بس همه حيصيتت به يه چيز بنده يكم محطاط تر رفتار كن
خدا نياره روزي رو كه حيصيتت دختري لكه دار بشه
بشتر از اين نمي خوام بحث كنم كه فايده ايي نداره.
اميدوارم زندگيت رنگي باشه و هيچ وقت بخاطر گذشته گريه نكي.
كساني كه سر مولاي من حسين رو سر نيزه كردن حافظ كل قرآن بودن.
دليل نمي شه باور كن دليل نمي شه
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
من میخوام تموم شه
بر خلاف چیزی که میخوام
اما نمیخوام این ترک کردن با توهین و بی احترامی و شک و تهمت و ... باشه
فقط دلم نمیخواد بعدها عذاب وجدان داشته باشم
هرچند میدونم که من تلاش خودم رو کردم
به هرحال مصلحت نبود که با هم ازدواج کنیم
هرچند رویای هم بودیم
دلم میخواد چند سالی از همه مردها دور باشم
بیشتر از همه از اون عصبانیم
اما ...............
داغونم
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
عزیز من تو دنیایی که هیچ چیز هیچ چیز صد در صد نیست و نمیتونی صد در صد بهش اطمینان داشته باشی وقتی اینقدر مطمئنی یه جای کار میلنگه اساسی
مخصوصا که همش دلیل این اطمینانت رو حرفای جزیی میگی که گفتنش از طرف اون اقا هیچ ضرورتی نداشته جز اینکه ذهن تورو بازی بده.
میدونم سخته کاری رو که شروع کردی تموم کنی پذیرفتن شکست سخته.
ولی کار درستو باید انجام بدی زمان بیشتری که بگذره احتمال آسیب بیشترت هم هست بزار از این فکر و خیال راحت بشی اون حرف حساب رو بهت زده بقیه حرفاش رو فعلا بذار کنار و همون حرف اساسیش کافیه نذار بعدا به خاطر اینکه زودتر تمومش نکردی خودتو سرزنش کنی
محترمانه بگو به نظرش فکر کردی و تو هم میخوای هر جور ارتباطی تموم بشه و تو هم به همین نتیجه رسیدی
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
چرا كارشناس ها اينطرفا نميان؟؟؟
چطور ميشه خبرشون كرد؟؟
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رویای صداقت
[size=medium]
وای هیچوقت تا حالا انقد توی نظم دادن به فکرم کم نیاورده بودم
هیچ کدوم از دو کفه ترازو رو نمیتونم سبک سنگین کنم
هنوز اونقدر همه چی رو جمع بندی نکردم که ببینم چه باید کرد
شبا تا صبح فکر میکنم
باید از پس این قضیه بر بیام
اما الان از همه جهت استرس دارم
با سلام و احترام
همه ما گاهی در چنین شرایطی قرار می گیریم. علت چنین شرایطی حضور قوی و مدیریت قوی احساس به جای منطق در زندگی ماست.
جالبه بدونید اگر حتی خود ما مشاوران در چنین شرایطی قرار بگیریم و وسط گود احساسی باشیم. برای کمک به خودمون از دانسته ها و تحلیل ها و آگاهی های خود بهره نمی گیریم و از طریق یک مشاور دیگر که خارج از گود احساسی ماست و می تواند از منطقش استفاده کند کمک می گیریم.
این بدین معنی هست که اکنون مشکل اصلی شما شناسایی راه درست از غلط نیست. بلکه کنترل احساس و پیمودن مسیر صحیح هست. پس شما نباید دست به تصمیم گیری بزنید. باید به مشاوری متخصص اعتماد کنید و گفته اش را به کار گیرید و راه انجام کار را هم از او بگیرید.
اگر شک دارید که او به درد شما می خورد یا نه، باید از طریق مشاور و گوش شنوا داشتن به او و اعتماد به او شک خود را برطرف کنید.
اگر هم راه را یافتید باید کاری که مشاور می گوید انجام دهید.
اینکه دلتون برای او می سوزد
از اینکه احساس نامردی به او می کنید.
از اینکه می خواهید یه جور کنار برید که او آزرده نشود.
همه اینها احساس های بدون پشتوانه هست.
هیچ دوست دختر و پسری تعهدی نسبت به هم ندارند. و هر دو نسبت به شروع یک رابطه بی سرانجام و بی تعهد مسئول هستند و هر دو هم از آن آسیب می بینند و این ربطی به یک طرف قضیه ندارد.
او متلاطم می شود و اذیت
شما هم اذیت می شوید و متلاطم.
البته در مورد خاص شما ، حتی ازدواج هم بکنید هر دو اذیت می شوید و متلاطم(اگر جدا نشوید....)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رویای صداقت
من اول باید با این کنار بیام که واقعا کارم نامردیه یا نه؟
اگه یکی با خودتون این کار رو میکرد چی؟
یعنی خودتون رو بذارید جای اون آقا
راستی من میخوام اگه قراره تموم شه ، با آرامش تمومش کنیم
نمیخوام دلش رو بشکنم
هرچند که میدونم خودش قبول میکنه
جواب این را هم در قسمت گذشته دادم.
شما رئیس او در این رابطه نبودید، لازم نیست نقش اصلی این فیلم عشقولانه را به صورت افراطی بپذیرید.
شما قسمتی از این رابطه بودید و به اندازه آن هم در حال تاوان دادن هستید. او نیز همچنین .
و نکته ی دیگر هم اینکه ، تا وقتی بحث احساس نسبت به او را دارید. یعنی اینکه گرفتاری احساسی دارید و نمی توانید این مشکل را حل کنید.
لذا توصیه مراجعه به مشاور را دارم.
بدون هیچ پیش شرطی ، و هیچ واکنش دفاعی، حرفهایش را بشنو و عمل کن.
حرفهای او هم از جنس حرفهای همه اعضاء و صحبت های بنده خواهد بود.
اما در مشاوره حضوری چون هم حسی بیشتر هست. و توصیه کمتر احتمالا دفاع شما کم شده و پذیرش شما بیشتر خواهد بود
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رویای صداقت
من اول باید با این کنار بیام که واقعا کارم نامردیه یا نه؟
اگه یکی با خودتون این کار رو میکرد چی؟
یعنی خودتون رو بذارید جای اون آقا
راستی من میخوام اگه قراره تموم شه ، با آرامش تمومش کنیم
نمیخوام دلش رو بشکنم
هرچند که میدونم خودش قبول میکنه
عزیزم .. این که الان با خوبی و خوشی و منطق تموم کنی بهتره یا وقتی که وارد زندگی بشین و مهر طلاق بخوره تو شناسنامه ت ؟!
خواهر خوبم این کار تو یه مردونگی بزرگه .. مردونگی در حق خودت و اون اقا و پسرش ..
من زمانی که تو یه رابطه ی غلط گیر کرده بودم زمانی که طرف رابطه م رفت گفتم هیچ وقت نمیبخشمش .. نفرینش کردم .. فحشش دادم .. اما الان از ته دلم ازش ممنونم .. واقعا لطف بزرگی در حقم کرد که زندگی جفتمونو جهنم نکرد .. واقعا مردونگی کرد ..
این که الان قبل از پیشروی بیشتر تمومش کنی به نفع هر سه تاتونه به خدا ..
بشین از تمام حرفهای ما یه جمع بندی کن .. حرفهای جناب مدیر رو هم یه بار دیگه مرور کن که خدایی خیلی قشنگ راهنماییت کردن ..
بهش بگو که ادامه ی این رابطه به ضرر من و تو و از ما بیشتر به ضرر پسرته .. بگو با وجود علاقه ای که بینمون پیش اومده ترجیح میدم با خاطره ی خوب و ارزوی موفقیت برای هم جدا شیم نه چند سال دیگه با ناله و نفرین و سر شکستگی ..