-
چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
سلام دوستان
چند روزی هست درگیر مشکل یکی از نزدیکترین دوستانم هستم.
بهش پیشنهاد دادم بیاد اینجا و مشکلشو مطرح کنه ! اما دل و دماغ این کار ها رو نداره !
من به نیابت از ایشون این تاپیک رو زدم
واما مشکل ایشون!
2موضوع هستش
1.ایشون عاشق مردی میشند، البته عشقشون دو طرفه بود ، اما اون آقا به خاطر مشکلاتی که داشته به خودش اجازه نمیده عشقشو ابراز کنه
بالاخره دوستم پا پیش میذاره
دوستم دختر فوق العاده پاک و مهربونیه
و کم حاشیه ( البته بی حاشیه ترین عضو گروهمون!)تا حالا با هیچ پسری دوست نبوده و اصلا به این روابط اعتقادی نداشته
باهوش و اجتماعی واهل مطالعه و کم حرفه
یه جورایی با ما که دوستاش بودیم فرق داره و به خاطر همین ملاک هاش برای ازدواج هم متفاوت بود
خلاصه کسی رو پیدا کرد که بهمون گفت این آقا همون کسیه که همیشه آرزوشه داشتم
بعد از اینکه کلی با خودش کلنجار رفت بالاخره به اون آقا گفت که دوسش داره . ایشون هم اول آرومش کردن که از این اتفاقا همه جای دنیا میفته و طبیعیه و فطرت زن و مرد و ... ( چون دوستم خیلی ترسیده بود!فکر میکرد کار اشتباهی کرده که عاشق شده)
بعدشم به دوستم میگه که تو حیفی و به خاطر خودت بهتره که ازت بگذرم و....
تا اونجایی که میدونم این رو بارها بهش گفته ، ختی چند بار هم خواسته عملیش کنه ، اما دوستم ناراحت شده
اما دوستم نمیتونه بگذره و ارتباطشون شکل میگیره
اون آقا هم با شناختی که من و دوستام ازش داریم واقعا آدم پاک و موفق و خوبیه
فقط یه سری مشکلات داره که از همون اول گفت احتمالا نمیتونه ازدواج کنه اما شانسشون رو امتحان کنن
اصلا رابطه جنسی با هم نداشتند ، دوستم میگفت با اینکه خیلی تحت فشار بود توی این زمینه ، اما بهش گفته بود که به خاطر خودت و آینده ت هیچوقت اینکارو نمیکنم.نزدیک دوسال از قضیه شون میگذره و الان اون آقا گفته که هیچ امیدی به ازدواجشون نیست ( تا اونجایی که من میدونم تلاششو کرده و راست میگه ، نه با دوستم نه با هیچ زن دیگه)
ایشون به دوستم گفتن دلم میخواد یه پایان خوب داشته باشیم و بری دنبال زندگیت
حالا دوستم مونده چه کنه.
از طرفی از عشق پاک و بزرگش نمیتونه بگذره
از طرفی هرچی میگذره وابسته تر میشه
از طرفی دلش نمیخواد عشقشو تنها بذاره
من از لحاظ عقلی بهش میگم بهتره تمومش کنی اما نمیتونه
مدیر همدردی ، بالهای صداقت ، فرشته مهربون، و همه دوستای عزیزم لطفا دوستمو از بلاتکلیفی نجات بدین
این آقا 10 سال از دوستم بزرگتره
قبلا یه بار هم ازدواج کرده
یه پسربچه هم داره
میگم دوستم با ما خیلی فرق داشت و میگفت هرچی که خواسته توی این آقا پیدا کرده
باورتون نمیشه خواستگاری که 5 سال از خودش بزرگتر بود رو می گفت بچه ست!نه از روی غرور
هرچند ما خیلی دعواش میکردیم اما ایشون خیلی فکرهای بزرگی توی کله ش بود
کلا دختریه که از سنش بیشتر میفهمه و همیشه میگفت پسرهای که مرد نیستن و بچه ن منو راضی نمیکنن
فکرشو بکنید از همه ی ما که دوستشیم کوچیکتره ( بیشتر دوستاش از خودش بزرگترند )
سعی میکنم بگم بیاد اینجا عضو شه و خودش باهاتون صحبت که
اما چون خیلی گروهمون به هم نزدیکه ( یه گروه 5-6 نفره هستیم که خیلی وقته با هم دوستیم ) از وضع و حال هم خبر داریم
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
اولا اينكه بهتره خودش تايپيك بسازه حرفاشو بگه و حرفاروبشنوه!اين مدلي كه شماداري از طرفش حرف ميزني تأثيرنتيجه اش خيلي كم و حتي به نظرم زيرصفره!
بگو بشينه به پاش تاصدسال ديگه بسوزه وبسازه به حرمت عشق پاكش!!!
يعني چي نميتونه ازعشق پاكش بگذره؟!!
هنوز باهاش وارد زندگي مشترك نشده و نميدونه يه مردبچه دار شرايطش از زمين تا آسمون بايه پسرمجردفرق داره
بايدتموم شه.
مثه همه ي رابطه ها يه دوره نقاهت داره بعد تو ذهنش كم رنگ ميشه
يادگاري هاشوبريزه دوركلاهم ارتباطشو قطع كنه نهايتا چندهفته سخته بعد عادي ميشه
اين يه چيز عاديه كه همه فكرميكنن باهمه فرق داره پس بهش بگو با اين چيزاخودشو گول نزنه والكي معطل اون آقانشه
هرچند ميدونم اين حرفاتأثيري نداره براش ولي گفتم
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
دختری که انقد سخت عاشق شده ، حتما خیلی هم سخت میتونه دل بکنه
من اون آقا رو میشناسم
ازدواج اولش یه اشتباه محض بوده و یه سال بیشتر طول نکشیده و اون خانوم نیتش از ازدواج چیز دیگه بوده.
فوق العاده مرد محترمی هستند
دوستم میگه به هر حال هر عشقی یه تاوانی داره و با پسرش مشکلی نداشت
اگه بخواد فراموشش کنه چه راهی هست؟
چشم به خودش میگم حتما فردا بیاد عضو شه
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
به پسراون مرد به چشم تاوان عشقش نگاه ميكنه؟؟؟!!!!
خدابه داد اون بچه برسه!
يادگاري هاشوبريزه دور ،هي براي خودش و عشقش عذانگيره، ارتباطش كاملاقطع شه،نيازي نيست به اين فكركنه كه اون چه قدرناراحته بايدبدونه فقط خودش مهمه
واضحه نميشه كاملافراموشش كردولي بعد ازيكي دوهفته قطع ارتباط كامل سختي و دلتنگي و اين چيزاكم كم بي اهميت ترميشه وبه تدريج ازبين ميره
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
خب دوستتون تجربه اول عاشق شدنشه. هنوز وارد زندگی مشترک نشده که از بلندی موی گوش شوهر هم ایراد بگیره!
ماهها هممون از عشق پاکمون!! گذشتیم. زندگی مشترک هم اصلا شوخی بردار نیست. شروعش احساس در حد و اندازه خوش اومدن کافیه! عشق ابتدای زندگی مشترک جز اینکه چشما رو میبنده هیچ فایده ای نداره.
به هر حال، باید سعی کنند بزرگ بشوند و این توجیه که نمیتوانم دل بکنم اصلا دردی رو دوا نمی کنه.
بابا به پیر به پیغمبر، خانومها راحت تر از عشقشون می گذرند فقط می ترسند که نتونند بگذرندولی باید ترسشون بریزه! به دوستتون بگید بیایند اینجا راهنمایی می کنیم.
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
سلام
این تاپیک در مورد منه
اول یه اصلاح کنم ، ایشون 11 سال از من بزرگترن
من واقعا چیکار کنم؟
الان قضیه ازدواج کلا منتفیه
اما من نمیخوام از دستش بدم
از طرفی میدونم با رفتنم خیلی اذیت میشه ، ترحم نمیکنم چون میدونم خودش از پس زندگیش بر میاد
اما به هرحال خیلی سختش خواهد بود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mehran21
ماهها هممون از عشق پاکمون!! گذشتیم. زندگی مشترک هم اصلا شوخی بردار نیست. شروعش احساس در حد و اندازه خوش اومدن کافیه! عشق ابتدای زندگی مشترک جز اینکه چشما رو میبنده هیچ فایده ای نداره.
به هر حال، باید سعی کنند بزرگ بشوند و این توجیه که نمیتوانم دل بکنم اصلا دردی رو دوا نمی کنه.
بابا به پیر به پیغمبر، خانومها راحت تر از عشقشون می گذرند فقط می ترسند که نتونند بگذرندولی باید ترسشون بریزه! به دوستتون بگید بیایند اینجا راهنمایی می کنیم.
آقا mehran21
من خودم به این معتقد بودم که ازدواج فقط و فقط و فقط عقلی
خیلی دختر محکمی بودم و هستم
واسه زندگیم کلی برنامه داشتم و دارم
معمولا هم به همه راهنمایی میدادم که منطقی باشید و ...!!!!
نمیدونم چی شد یه دفعه خودم مبتلا شدم
میدونید اول که دیدمش فکر میکردم متاهله
من یه خصوصیتی دارم که به آقایون متاهل فقط و فقط میتونم مثل یه برادر یا پدر بهشون نگاه کنم
یعنی اصلا نمیتونم فکر منحرفی داشته باشم خدا رو شکر
وقتی شناختمش ( ما توی یه کاری با هم همکاری داشتیم -شرکت)اون موقع ها به خودم میگفتم
اگه یه روز بخوام ازدواج کنم حتما زن همچین آدمی میشم!
گذشت تا اینکه خیلی اتفاقی قضیه رو فهمیدم که زن نداره
خیلی حس عیبی داشتم
فکر میکنم بیشترش ترس بود و یه جور خوشحالی و حسرت
چند ماهی توی خودم نگه داشتم و همچنان رابطه کاری ما ادامه داشت
یه بار گفت داره از ایران میره که من اونجا یه سوتی دادم!
یه بار هم توی یه جلسه بودیم که بعد از جلسه کلی قدم زدیم و ایشون داشت منو برادرانه نصیحت میکرد و منو سوار تاکسی کرد و رفت
اونجا بود که دیگه فهمیدم واقعا دوسش دارم
ایشون فقط 32 سالشه
خیلی ماهه
الان واقعا نمیدونم چه کنم
مطمئنم هیچوقت مثلشو پیدا نمیکنم ( از لحاظ عقلی ، کاملا همون بود که میخواستم)
این روزها داریم با دوستامون واسه ارشد میخونیم
اما من اصلا نمیتونم حواسمو جمع کنم
خیلی دااااااااااااااغونم
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
دوست عزیز، یه سوال. ایشون چرانمیتونه با شما ازدواج کنه؟
خوب من یه مرد هم سن و سال ایشونم یه دختر هم دارم، چون بچه داره نباید به فکر ازدواج با ایشون بود؟
به نظرم انتخاب شما ممکنه بهترین انتخاب باشه.
هرچند زیاد توضیح ندادید اما پخته به نظر میاید.
دوستان درسته ازدواج با یه مرد مطلقه که بچه هم داره ممکنه در نظر اول سخت بیاد اما مرد هایی مثل من میدونن که چطور همسرشون رو خوشبخت کنن.
بسوزه پدر تجربه :305:
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
خوب عزیزم اینکه نمی تونی از یک احساس بی نتیجه و مضر بگذری همین نشون می ده که هنوز بزرگ نشدی و هنوز اماده زندگی نیستی.
گفتم احساس بی نتیجه و مضر ، چرا ؟ درسته ممکنه این ادم شخصیتی داشته باشه که برایت جذابیت ایجاد کرده، اما آیا این ادم می تواند اینده مشترکی با تو داشته باشد؟ خودش که گفته نه.
مثل این می مونه که ما بعد از کلی تحقیق بدون توجه به جیبمون تنها بر اساس کیفیت سنجی یک مدل ماشین رو انتخاب می کنیم . بعد وقت خرید چون پولش رو نداریم حالا هی باید عزا بگیریم که نه انتخاب من اینست و فلان و ....
اما متوجه نیستیم که اشتباه ما در ابتدا بوده است که بدون در نظر گرفتن شرایط اولیه خود شروع به تحقیق کردیم. یعنی تمام ابعاد ماجرا را قبل از درگیر کردن احساساتمان در نظر نگرفتیم.
شما و اون آقا هم با علم به اینکه از ابتدا می داتستید و یا حتی شک داشتید که این ارتباط نتیجه ای داشته باشد به احساساتتان بال و پر دادید. آنجا اشتباه کردید. اما حالا تاوان اشتباهتان را هم مجبورید بپردازید. نه اینکه این اشتباه را با یک اشتباه بزرگتر ادامه دهید تا زمانی که زندگیتان را نابود کند. تاوانی که الان می پردازی به مقیاس بسیار کمتر از تاوانیست که از ادامه این اشتباه خواهی پرداخت.
الان بعد از قطع ارتباط مدتی ناراحتی خواهی داشت و کم کم همه چیز فراموش خواهد شد. اما حد اقل فایده اش اینست که زندگیت نابود نخواهد شد.
تو هنوز جوانی و هنوز بسیار فرصت داری.
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
من نظر شخصيمو مي گم
صداقت زیبا نكن اين كارو اخه خواهر من تو تازه اول جونيته چرا مي خواي تصميم نادرست بگيري يه مرى 32 ساله همراه با يه بجه در مقابل يه دختر 21 ساله؟
اصلا عقلاني نيست ولا شما گفتيى تصميم عقلاني كدوم عقلي اين كار رو قبول مي كنه؟؟؟
به خودت ظلم نكن
ايشون مي تونه يه زن هم سن سال خودش بگيره 30-31
شما خانوما فقط مي گين ما مردا تو بچگيمون مي مونينم اما شما خودتونو نمي بينين بر اساس احساس تصميم مي گيريد بعد اسمشو مي زاريد عقل يعني اين تايبيكو ديدم حالم گرفته شد
دوست من خواهر من نكن. با خودت لج بازي نكن. يه دنيا ارزو رو براي تصميمي كه پشيمونت مي كنه نفروش.( يكي بايد اين جمله اخر رو به من بگه)
اميدوارم تصميم درست بگيري و موفق باشي
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
این اندازه پختگی مرد آینده تو برای تویی که به نشاط در زندگیت احتیاج داری بسیار سخته! اون مرد رفتارهای بچگونه تو رو هرگز برنمی تابد!
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
سلام
من همون صداقت زیبا هستم
نمیدونم اون حساب کاربری چه مشکلی داشت که نمیتونستم ازش استفاده کنم!
الن پاسختون رو میدم دوستان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamedhd
دوست عزیز، یه سوال. ایشون چرانمیتونه با شما ازدواج کنه؟
ببخشید ، اگه اجازه بدین فعلا اینو نگم، فقط اینکه بیشتر شرایط اینطور ایجاب میکنه
خوب من یه مرد هم سن و سال ایشونم یه دختر هم دارم، چون بچه داره نباید به فکر ازدواج با ایشون بود؟
من خیلی از این بابت میترسیدم ، ام یه بار بچه شو دیدم .خیلی ماهه، ببینید من هرچیزی که رنگ و بویی از ایشون داشته باشه رو دوست دارم چه برسه به پسری که از وجودشه
به خاطر اعتقادات و شناختی که از خودم دارم میدونم که هیچوقت اذیتش نخواهم کرد و برعکس خیلی میتونیم دوست های خوبی بشیم.(واقعا از ته قلبم آرزوم بود که بچه خودم میبود
راستی من به بچه ش به عنوان بهای عشقم نگاه کردم ، نه تاوان عشقم و حاضر بودم با همه وجودم این بها رو بدم
)
دوستان درسته ازدواج با یه مرد مطلقه که بچه هم داره ممکنه در نظر اول سخت بیاد اما مرد هایی مثل من میدونن که چطور همسرشون رو خوشبخت کنن.
بله ، طبیعتا سخته ، حتی به اینکه چطور وقتم رو تنظیم کنم که به درسام هم برسم فکر کرده بودم! راستش من میگم بالاخره چند سال بعد از ازدواج هر زوجی بچه دار میشن
من فکر میکنم این اتفاق زودتر برای من افتاده!
بسوزه پدر تجربه :305:
آآآآآآآآآآآآآِییییییییییی یییی ، کااملا موافقم:302:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
خوب عزیزم اینکه نمی تونی از یک احساس بی نتیجه و مضر بگذری همین نشون می ده که هنوز بزرگ نشدی و هنوز اماده زندگی نیستی.
واقعا بی نتیجه و مضر؟؟؟؟چرا آخه؟؟؟؟
گفتم احساس بی نتیجه و مضر ، چرا ؟ درسته ممکنه این ادم شخصیتی داشته باشه که برایت جذابیت ایجاد کرده، اما آیا این ادم می تواند اینده مشترکی با تو داشته باشد؟ خودش که گفته نه.
میتونستیم داشته باشیم ، بقیه نذاشتن، سعیمون رو کردیم....
مثل این می مونه که ما بعد از کلی تحقیق بدون توجه به جیبمون تنها بر اساس کیفیت سنجی یک مدل ماشین رو انتخاب می کنیم . بعد وقت خرید چون پولش رو نداریم حالا هی باید عزا بگیریم که نه انتخاب من اینست و فلان و ....
اما متوجه نیستیم که اشتباه ما در ابتدا بوده است که بدون در نظر گرفتن شرایط اولیه خود شروع به تحقیق کردیم. یعنی تمام ابعاد ماجرا را قبل از درگیر کردن احساساتمان در نظر نگرفتیم.
ببینید ایشون شرایطش خیلی خوبه ، کلی هم خواستگار داشته !!! حتی بودن پدرهایی که واسه دخترشون ازش خواستگاری کردن!!!!
هرچند من بدون دونستن اینها دوسش داشتم و ویژگی هایی که مدت ها دنبالش بودم و توی کسی یکجا ندیده بودم ، توی ایشون پیدا کردم.
من واقعا شناختمش و عاشقش شدم...
شما و اون آقا هم با علم به اینکه از ابتدا می داتستید و یا حتی شک داشتید که این ارتباط نتیجه ای داشته باشد به احساساتتان بال و پر دادید.
اگه تلاشمون رو نمیکردیم تا آخر عمر خودمو لعنت میکردم که چرا انقد ساده از عشقم گذشتم!!
آنجا اشتباه کردید. اما حالا تاوان اشتباهتان را هم مجبورید بپردازید. نه اینکه این اشتباه را با یک اشتباه بزرگتر ادامه دهید تا زمانی که زندگیتان را نابود کند. تاوانی که الان می پردازی به مقیاس بسیار کمتر از تاوانیست که از ادامه این اشتباه خواهی پرداخت.
تاوانشو که هر دومون داریم میدیم ، اما نمیدونم چرا بهش میگید اشتباه...؟
الان بعد از قطع ارتباط مدتی ناراحتی خواهی داشت و کم کم همه چیز فراموش خواهد شد. اما حد اقل فایده اش اینست که زندگیت نابود نخواهد شد.
مگه با ایشون زندگیم نابود میشه ؟واقعا اینطور فکر میکنید؟ واقعا همه جوره بلده یه زن رو چطور خوشبخت کنه! آآآآی
تو هنوز جوانی و هنوز بسیار فرصت داری.
میدونم ، اما من همه احساسم رو خاص این آقا کردم.از اینکه مجبور باشم یکی دیگه رو دوست داشته باشم وحشت دارم..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saber-g1
من نظر شخصيمو مي گم
صداقت زیبا نكن اين كارو اخه خواهر من تو تازه اول جونيته چرا مي خواي تصميم نادرست بگيري يه مرى 32 ساله همراه با يه بجه در مقابل يه دختر 21 ساله؟
میدونم اگه خودم هم این قضیه رو قبلا میشنیدم همین حرفا رو بهش میگفتم
اصلا عقلاني نيست ولا شما گفتيى تصميم عقلاني كدوم عقلي اين كار رو قبول مي كنه؟؟؟
به خودت ظلم نكن
ايشون مي تونه يه زن هم سن سال خودش بگيره 30-31
آخه اینکارو نمیکنه که !:311:
شما خانوما فقط مي گين ما مردا تو بچگيمون مي مونينم اما شما خودتونو نمي بينين بر اساس احساس تصميم مي گيريد بعد اسمشو مي زاريد عقل يعني اين تايبيكو ديدم حالم گرفته شد
داداشم!خوب باش!
دوست من خواهر من نكن. با خودت لج بازي نكن. يه دنيا ارزو رو براي تصميمي كه پشيمونت مي كنه نفروش.( يكي بايد اين جمله اخر رو به من بگه)
دوست من برادر من نكن. با خودت لج بازي نكن. يه دنيا ارزو رو براي تصميمي كه پشيمونت مي كنه نفروش
اميدوارم تصميم درست بگيري و موفق باشي
:72:
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
دوست عزیز،
1- شما فقط 21 سالته. همچین می گی دفعه اولم است و خیلی عاقل بودم و ... فکر کردم در 35 سالگی عاشق شدی.
2- این آقا یازده سال از شما بزرگتر است که اختلاف سنی زیادی است. بخاطر ازدواج قبلی و تجربه ای که دارند این اختلاف بیشتر خودش را نشون خواهد داد و مشکل ساز خواهد شد.
3- توی متن شما جز احساسات چیز دیگه ای ندیدم. توی محل کار بهش علاقمند شدید، یه روز با شما قدم زد مطمئن شدید و الان هم اصلا نمی تونید تمرکز کنید برای درس خوندن.
دلیلتون برای این علاقه و انتخاب چی هست؟
4- آیا پدر شما در قید حیات هستند؟ رابطه تون با ایشون چطور است؟
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mehran21
این اندازه پختگی مرد آینده تو برای تویی که به نشاط در زندگیت احتیاج داری بسیار سخته! اون مرد رفتارهای بچگونه تو رو هرگز برنمی تابد!
خودم این قضیه رو در نظر گرفتم و بهش فکر کردم
ایشون خیلی پخته ست....
خیلی عاقله....
خیلی فکر میکنه....
من همه اینها رو میدونم ، ولی جز در چند مورد از این قضیه اذیت نشدم
که به نظرم قابل حله
بعضی جاهاشم که قابل حل نیست اونقد قضیه بزرگی نیست
مثلا من خیلی دوست دارم حتما قبل خواب کلی با هم صحبت کنیم ، اما ایشون زود میخوابه ( خب البته خسته س و از صبح زود بیدار میشه و تا شب کار و کار و کار...( البته بیشتر به کار واسه پر کردن وقتش و فکر نکردن به نیازهاش نگاه میکنه))
ولی خیلی جاها انرژیش حتی از من بیشتره!
بابا 32 سالشه
جونای 32 ساله هنوز ازدواج نکردن
بمیرم الهی که با اون موقعیت خوب چقد سختی کشید و تا آخر عمر داره تاوان اون اشتباهشو میده
/////////////////////////////////////////////////////
از این لحاظ که ایشون بچگی منو تاب نمیاره فکر کنم درست نیست .حتی یه بار به خودم گفت که من اصلا حس نمیکنم تو بچه ای!
ما واقعا همدیگه رو میفهمیم.بدون اینکه نیاز باشه خیلی توضیح بدیم.با اشاره ای میفهمیم طرفمون چی میخواد
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
راستش من هیچ درایتی در تصمیم شما نمی بینم که هیچ! توی نوشته هاتون هم نمی بینم.
جواب ها را با تمسخر و با لحن دخترهای 14-15 ساله می نویسید.
احتمالا زندگی را هم به همین فانی نگاه می کنید.
توی جوابهاتون گفتید که سعیتون را کردید، نذاشتند که به هم برسید. مرد 32 ساله مطلقه ای که نتونه برای ازدواجش تصمیم بگیره و دختر موردنظرش را بگیره، خیلی راه داره تا بهش بگن مرد.
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پیدا
4- آیا پدر شما در قید حیات هستند؟ رابطه تون با ایشون چطور است؟
بله ، پدرم بهترین بابای دنیااااااااااااست ، خدا برامون حفظش کنه
خوبه ، راستش من نمیتونم خیلی باهاشون صمیمی باشم ، مثلا بپرم بابامو بغل کنم و ....! چون کلا توی خونواده ما اینطور نیست
اما از لحاظ صحبت و حمایت و محبت عالیه:43:
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
یکی هم ما رو اینقدر دوست می داشت خدایا:311:
دوست من احساساتت فروکش می کنه. تصمیم با خودته ولی به نظر من باید دقیقتر و با نگاه نقادانه تری به این قضیه فکر کنی
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پیدا
راستش من هیچ درایتی در تصمیم شما نمی بینم که هیچ! توی نوشته هاتون هم نمی بینم.
جواب ها را با تمسخر و با لحن دخترهای 14-15 ساله می نویسید.
من مسخره نکردم، فقط خسته م،خیلی زیاد ، دلم نمیخواست اینو به شما هم منتقل کنم
دوست داشتم صمیمی تر باشه
من خیلی تودارم،بی نهایت تودار، به خاطر همین دوستام میگن وقتی از یه چیزی نگرانی هم ما نمیفهمیم
ببخشید
توی جوابهاتون گفتید که سعیتون را کردید، نذاشتند که به هم برسید. مرد 32 ساله مطلقه ای که نتونه برای ازدواجش تصمیم بگیره و دختر موردنظرش را بگیره، خیلی راه داره تا بهش بگن مرد.
شرایط کمی پیچیده تر از اونیه که انقد راحت قضاوت کنیم
بعضی از نکات مثبت ایشون :
با ایمان - اونقدر که خیالم کاملا ازش راحته
با فهم و با شعوره
ادب و احترام تو ذاتشه
تحصیلکرده و موفقه ( دکترا از بهترین دانشگاه کشور)
مهربونه
با تجربه ست و خیالم راحته اشتباهی که مثلا یه جوون 23/24 ساله ممکنه انجام بده انجام نمیده( هرچند اون موقع هم که سنش کم بوده تا اونجایی که میدونم اهل خطای بد نبوده)
اهل هیچی نیست، نه دود و دم ، نه رفیق بازی ، نه خدای ناکرده خیانت و ...
فوق العاده پدر عالییه ( این یکی از دلایل دوست داشتنم بود، حتی از خودم که بگذرم دوست دارم بچه هام همچین پدری داشته باشند)
خونواده خوب و سالمی داره
.
.
.
اینها دلایلی بود که عقلی میشه روش حساب کرد .
اما حسم رو نمیتونم توضیح بدم...
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
خوب دختر خوب سلام.
امروز با یکی دعوام شد شما هم دومیش هستی.
پس خوب گوش کن ببین چی می گم:
از اینکه به همدردی اومدی خوش اومدی.این 1.
2- انگاری حرف تو مغزت نمیره!چرا خودتو کوچیک می کنی؟مگه اینجا ما بد تو رو می خوایم.آخه این بچه بازی چیه در آوردی؟شما یه دختر باکره هستی فهمیدی!اذن پدرت برای ازدواجت شرط اصلیه!زن بیوه که نیستی با یه مرد 11 سال از خودت بزرگتر ازدواج کنی!ما رو مسخره کردی؟ببینم اول برو با مادرت خواهرت یا خالت و ... صحبت کن بعد ببین اصلا کجای کاری؟نکنه مشکلی داری؟ببین یه چیزاییرو داری قایم می کنی و نمی گی و اگر انتظار داری کسی به حرفت بله بگه قاطعانه بهت می گم هیچ کسی نخواهد گفت.آخه دختر این پسرا مگه چشونه؟
من یه دوستی دارم 27 سالشه که بدجوری عاشق پیرزنه!؟این بنده خدا به مادربزرگش علاقه بیشتری داشته مادربزرگش از دنیا میره الان دچار بحران روحی و عاطفی شده و هرجا مثلا تو پارک و... پیرزنی می بینه می شینه پای صحبت هاشون و...
چرا از پسرا بدت میاد؟
ببین من فکر می کنم داری یه چیزایرو از ما قایم می کنی؟
اینجا فضای نت راحت حرفتو بگو تا جواب بگیری؟
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
من الان دارم سعی میکنم شرایطی که توش هستم رو دزک کنم
من با چند قضیه مشکل دارم
اینکه الان که نمیتونیم ازدواج کنیم آیا تمومش کنم؟
راستش یه جاهایی عذاب وجدان هم دارم
اینجا که ایشون داشتن راحت زندگیشونو میکردن، قطعا بعد از اینکه همکاریمون تموم میشد ، هر احساسی هم میبود فروکش میکرد ، اما من با گفتنم باعث شدم پرورش داده بشه و هردومون درگیر شیم
الان اگه ترکش کنم( جدا از اینکه خودم چقد داغون میشم) ، خیلی نگرانش میشم و فکر میکنم کارم نامردیه ( گفتم که ترحم نمیکنم ، اما دلم نمیخواد نامردی کنم )
H.M عزیز
به خدا هیچ ایرادی ندارم!
چه ظاهری چه باطنی( ایراد که زیاد دارم ، اما از اون لحاظ که مد نظرتونه نه !)
هیچوقت هم نترسیدم که هیشکی ازم خواستگاری نکنه
خدارو شکر خونواده خیلی خوبی دارم ، آروم و کاملا بی حاشیه و سرحال
خودم هم موقعیت خوبی دارم و دارم درسمو میخونم و آدم با انگیزه و با تلاشی هستم
راستش نمیدونم چه سریه که اونایی که از خودم بزرگتر هستن هم جذب من میشن( دو تا استاد دانشگاه و یه معلم دیگه و ...)
به قول آبجیم کلا با استادا میپرم!!!
( مزاح بودا)
پسرا هیچیشون نیست
ایراد از منه
من از همون اول قضیه رو به مادرم گفتم
از کارهای یواشکی متنفرم، میگم اگه کاری اونقد اشتباهه که نباید کسی بفهمه، اصلا نباید انجامش داد!
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
الله اکبر.آخه این نصفه شبی چرا داری آدمو عذاب می دی!
1-بابا به پیر به پیغمبر باید تموم کنی.تو اون مغزت اینو فرو کن باید تموم کنی.
2- شما دختر کاملا احساساتی هستی!نه به احساساتت حاکمی نه حرف گوش می کنی.
ببین عذاب وجدان اول تعریف کن بعد؟!آخه دختر خوب مگه نامزدش بودی مگه زنش بودی که حالا می خوای تموم کنی بشه نامردی!کدوم عقد شرعی بینتون جاری شده؟کی از قضیه شما آگاهه؟ خونوادت در جریانن؟شما دختری!بفهم اینو!
3- در ضمن این مرد تمایلی به شما نداره!آدم قحطیه!
ببینم یا اعتماد به نفس نداری و یا یه مشکلی داری که نمی تونی بگی؟
ببین اگه اون آقا واقعا اهل زندگی بود با زن خودش زندگی می کرد آخه چرا تو اینهمه ساده ای؟
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط H.M
3- در ضمن این مرد تمایلی به شما نداره!آدم قحطیه
چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟
چطور میتونم خلافشو بهتون ثابت کنم؟
این چیزی نیست که نفهمم!
لطفا حد اقل در این حد حرفمو قبول داشته باشید!
ببینم یا اعتماد به نفس نداری و یا یه مشکلی داری که نمی تونی بگی؟
واقع هیچ مشکلی از لحاظ اعتماد به نفس ندارم !
اونقد اعتماد به نفس داشتم که حاضر بودم دستشو بگیرم ببرم به همه فامیل نشونش بدم ، هرچند هم تعجب میکردند ، هم یه عده مخالفت
حتی راحت میتونستم ببرمش پیش خواستگارایی که توی فامیل داشتم ، مثل پسرعموم
واقعا فکر میکنم کاملا اعتماد به نفس دارم
ببین اگه اون آقا واقعا اهل زندگی بود با زن خودش زندگی می کرد آخه چرا تو اینهمه ساده ای؟
اون زن خودش نساخت ، هرچند هیچوقت پیش من ازش بد نگفت ، اما زنی که به مردش به چشم یه ابزار واسه رسیدن به هدفش نگاه کنه و از پسرش به عنوان اهرم فشار و ... خود شما حاضر بودی قبولش کنی؟؟
در ضمن خود اون زن گذاشت و رفت
نه با صلح
با کلی اذیت و آزار و گرفتن تمام زندگی این آقا
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
معلومه که آدم خرفاتیه هم هستی؟
سر چیه!
شما ضمیر ناخودآگاه خودتو بد بار آوردی فقط همین!یاورهای غلطیو تو ذهنت جا کردی!یا احتمالا کسی این باورهارو بهت انتقال داده!بشین باورهای خودتو اصلاح کن.یه کاغذ جلو خودت بزار باورهاتو بنویس!بعد این باورهارو با دوستان خانواده و اینترنت و اساتید دانشگاه اصلاح کن.یعنی داده های قبلیتو بیرون بریز و داده های جدیدی به خودت بده.
به خدا بهت می خندند!باور کن راست می گم.کل فامیل دوست آشنا بهت می خندند.
در ضمن فهمیدم چرا داری همچین کاریو می کنی؟یکم اعتماد به نفستو تقویت کن
هنوز زوده برات ازدواج!هم از نظر بلوغ عاطفی و هم از نظر بلوغ هیجانی!
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
H.M عزیز
میشه دقیقا بگی از کجای حرفام این برداشت رو کردی که خرافاتیم و از کجاش اینو برداشت کردی که اعتماد به نفس ندارم ؟
اینکه گفتم این چه سِرُیه که کسایی که از خودم بزرگترن جذبم میشن؟
اینو که گفتم مزاح بود ، اما واقعا 2مورد قطعی اتفاق افتاد
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
ناراحت نشو ها ولی زده به سرت هرچی می گم داری توجیه می کنی!
تو با این شخص نمی تونی خوشبخت باشی!الان شور و هیجان جلو چشتو گرفته!
آخه بابا ازدواج خودش شرایطی می طلبه! ازدواج موقعیتی می طلبه که شما اصلا اونو ندارین.ازدواج رسم ورسومی داره؟
ببینم تو فامیلتون یا تو خونوادتون برا کسی همچین موقعیتی پیش اومده؟
شما یا الگو برداری می کنی یا برای زندگیه خودت ارزش قایل نیستی؟
اینهمه آدم اومدن اینجا دارن بهت حرف می گن بازم حرف خودتو می زنی!
از اینکه هم شما پیش قدم شما نگران نباش جلوی ضرر هر وقت بگیری منفعته!
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
من واقعا سعی میکنم منطقی برخورد کنم
به خاطر همین الان اینجام
توی فامیل و خونواده هم همچین چیزی پیش نیومده و الگو برداری نیست
اما بهم حق بدید که درگیر احساساتم هم هستم
واقعا دوسش دارم
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
برو با مادر پدرت مشورت کن ببین چی می گن اگه گفتن آره و تایید کردند بسم الله اگه هم نه ....
اون آقا به شما هیچ تمایلی نداره.خودتو قول نزن.سر خورده می شی بعد میای اینجا می گی : بچه ها من افسرده هستم به دادم برسین!
بهت حق نمی دم داری بچه بازی در میاری
خودتو دوست داشته باش
واقعا سر شما دخترا هر بلایی بیاد حقتونه
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
هرچی رو قبول کنم اینو نمیتونم قبول کنم که ایشون به من تمایلی نداره
انقدر بچه نیستم
میدونم عقلش به احساسش حکم میکنه
اما اینکه دوسم داره چیزی نیست که بهش شک کنم ورگرنه مطمئن باشید با این غروری که توی این مورد دارم ، یک لحظه هم باهاش نمیموندم
اینو بارها و بارها بهم ثابت کرده
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
خوب پیشرفت خوبی داشتیم :
حالا تصمیمت چیه؟
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
پرسیدی چرا مردهای بزرگتر از خودم به من تمایل دارند.
کدوم مردی از زن جوون بدش می آد؟ اگر سوالتون برعکس بود جای فکر کردن داشت. ولی مرد هشتاد ساله هم دختر بیست ساله را به چهل ساله ترجیح می ده. بیست سالته، جوانی و اوج شادابی و زیبایی.
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
سلام پیدای عزیز.
این دختره میره کار دست خودش میده و بعد هم خودش و هم خانوادشو بدبخت می کنه!
خانم تخته گاز نرو.بچه ای! هنوز داغی!نمی دونم با چه سیستمی باهات صحبت کنم!
اون آقا به شما علاقه ای نداره!
بچه ها جوش ندین.
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط H.M
خوب پیشرفت خوبی داشتیم :
حالا تصمیمت چیه؟
به این زودی تصمیم؟
نمیدونم، پرم از احساسات متناقض،خشم ، حسرت،غم ،ترس،تردید...عشق
من خیلی زود وارد جامعه شدم
دلم نمیخواد ترکش کنم اما اگه لازم شه اینکارو میکنم ( وقتی مطمئن شم به نفع هردومونه)
خیلی ازش عصبانیم
بهش گفته بودم زمان برام خیلی مهمه، یه دلیلش هم این بود که میخواستم پسرش تا کوچیکه بهم عادت کنه
یکی هم به این فکر میکردم که نمیخوام فاصله سنی اش با بچه خودمون زیاد بشه
و دلایل دیگه
ما میتونستیم پارسال ازدواج کنیم
از همون اول بهش گفته بودم که اگه دیر بشه دیگه به نظرم ازدواجمون فایده ای نداره
قبول دارم ازدواجمون یه ریسکه و خیلی سخته
اما بابا منم آدمم
احساس دارما!
انقد راحته واقع جدایی؟
مگه یه روزه عاشق شدم که یه روزه دل بکنم؟
هیچ کاری دست خودم نمیدم! ( کارا رو قبل دست خودم دادم!)
اونقد دلم به عشقش مطمئن هست که تردیدی توی اینکه دوسم داره ایجاد نشه
اما دلم میخواد عقلی ازدواج کنم
به هرحال اینکه ازدواج نمیکنیم رو مطمئنم
اما اون تمام قلبمو گرفته
کاش انقد خوب نبود
دلم برای اون دختر رهای شاد و فعال تنگ شده
واسه خودم دنیایی داشتم که اصلا دلم نمیخواست ازش جدا شم( دنیایی پر از فکر و رویاهای گنده و دخترونه و قشنگ با کلی کتاب های دکتر شریعتی و ...، با یه عالمه احساس ،عاشق دونستن و پیش رفتن، عاشق جامعه شناسی،علاقمند به تاریخ، کلاس خطاطی، وای دلم میخواد باز با خیال راحت به چیزایی که دوست دارم برگردم
این مدت انقد آشفته شدم که از همه اینها جدا شدم
هرچند میدونم اون دنیا واقعی نبود و شیشه ای بود و از ترس اینکه کسی نزدیک نیاد و به دنیام بی اجازه وارد نشه همیشه تودار بودم .با همه میگفتم و میخندیدم اما عاشق این بودم که برم توی یه جزیره و کلی کتاب دورم بریزن و بهم کلی وقت بدن که بخنم
واقعا چه ذهن آرومی داشتم
اما سختی هایی که این مدت کشیدیم حال و حوصله خیلی چیزا رو ازم گرفت...
حالا باید فکر کنم و راهی رو پیدا کنم که سعادت هردوی ما توی اونه انشالله
نتیجه ش این شده که تا این وقت شب بیداری و همه ش فکر میکنی که چه کنی...!!!!:311:
باید یه تصمیمی بگیرم ، خدایا کمکم کن:323:
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
کاش میشد بگید که چرا نمیتونه باهاتون ازدواج کنه
من حرفای این دوستمون H.M رو قبول ندارم. دوست عزیز چرا اینجوری در مورد آدما قضاوت میکنی و هرچی دلت میخواد میگی؟
خواهر من با شوهرش 11 سال اختلاف سنی داره.
یه فامیل دیگه هم داریم که خانومه از آقا 10 سال بزرگتره همه هم خوشبختن.
چون ایشون بچه دارن بهشون نمیشه گفت مجرم، ایشون هم یه آدم کامله که حق زندگی داره
از دست این مردم اجتماع که فکر میکنن چون ماها مهر طلاق رو پیشونیمون خورده حتمن یه عیب و ایرادی داریم. خود من وقتی بحث ازدواج دومم و نامزدم رو پیش کشیدم همه سوال اولشون این بود : مگه چه اشکالی داشته که جدا شده؟ منم گفتم : خود من مگه چه اشکالی داشتم که زندگیم اینطوری شد و با یه بچه جدا شدم؟
هیچ چیزی مانع خوشبختی نیست.
البته شما کم سن و سالی در این که بحثی نیست. هرچی هم که خودت رو منطقی بدونی بازم احساسات بهت غلبه کرده. اما من قبول دارم که دخترا خیلی عاقل ترن در مورد انتخاب های اینچنینی چون فکر همه جا رو میکنن
اگه این احساس یک یا دوماه بود که شروع شده بود میگفتم همش فکرای بچه گانهست اما حالا که میگید یک سال گذشته دیگه اینجوری فکر نمیکنم
کاش میشد بگید دلیل ایشون برای ازدواج نکردن چیه. چون اگه قرار باشه ازدواج نکنه هیچ وقت پس به پای ایشون موندن چه فایده ای داره؟
-
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
با سلام و احترام
با عرض معذرت این تاپیک قفل می شود
علت:
کاربری در مورد دوستش سئوالی مطرح می کند.
کاربر دیگری می آید و ادعا می کند سئوال در مورد اوست.
بعد کاربر دیگر می آید که می گوید او هم همان کاربر قبل هست با نام جدید.
از آنجا که امکان اعتبار سنجی برایم ما دشوار و وقت هست. اگر این چنین رویه ای در تالار افتتاح شود. سایر اعضاء گیج می شوند. که آیا واقعا هر کسی که ادعا می کند صاحب تاپیک هست تا چه اندازه درست هست. ممکن است کس دیگری بیاید ادعا کند صاحب تاپیک هست و نام کاربری جدید دارد و تاپیک را به انحراف ببرد.
از صاحب تاپیک تقاضا دارم صرفا با یک نام کاربری سئوال خود را در تاپیک جداگانه ای ایجاد کنند و فقط با یک نام ادامه دهند.
با تشکر