نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
دختری هستم که متاهل (در دوران نامزدی)
مدتی است یکی از همکاران من با باز کردن راز دلش به من گفته است که سالهاست عاشق من بوده و در فکر و قصد ازدواج با من اما به قول خود دیر اقدام کرده است
مدام گریه و زاری میکند و طبق شناخ من فردی دروغگو نیست
برای اینکه او را از خود دور کنم حتی یکی از دوستانم را به او معرفی کردم اما بی فایده است
راه حلی به من نشان دهید؟؟؟؟
سلام
دوست عزیز اشتباه شما این بوده که پای حرف این اقا نشستید.
خواهش میکنم خودتون رو از ماجرا کاملا بکشید کنار و حتی برای حفظ ارامش و زندگیتون محل کارتون رو تغییر بدید .و بیخود خودت رورو وارد این بازی نکن و لزومی هم نداره کسی رو بهش معرفی کنی.
کاملا ازش دور شو .راه حل این مشکل دست شما نیست.بلکه دست خود همون اقاست.
اگر انقدر به بلوغ فکری رسیده بود که میفهمید یک زن شوهردار دیگه تعلقی به کسی نداره این مشکلات پیش نمیامد.
خواهش میکنم کمکم کنید
از درد ناراحت شدن همسرم هراس دارم
از گریه و زاری یک مرد هم هراس دارم
کمکم کنید:325::325:
maryam 123
ممنونم از راهنمایی شما
حرف های شما کاما متین ست
اما تنها عاملی که باعث شد دلم براش بسوزه این بود که کامل میشناختمش و می دونم این حرفا از دلشه
اون ادم مذهبی اینو همه می دونن هم خودش هم خانوادش
اما من در عجب هستم چرا این رفتار ازش سر زده
ذهنم یاری نمیکنه
کمکم کنید
سلام
باید هم از جانب همسرتون نگران بشید بالاخره به ایشون تعهد دارید.
از گریه یه مرد دیگه هرا س دارم رو نفهمیدم.
اون اقا یا اینقدر خامه که نمیفهمه باید از یه خانم شوهردار دوری کنه یا اینکه اونقدر بدجنسه که داره شمارو با این نوع ترفندها خامتون میکنه.
کمی بیشتر تو مراوداتتون دقت کنید.شما باید فقط سنگ صبور همسرتون باشید نه اینکه پای درد ودل مرد غریبه بشینید.:160::160:
البته این صرفا نظر شخصی منه:72::72::72:
عزیزم فکر می کنم گریه این مرد شما رو دچار تردید کرده.
اصلا مهم نیست این آقا راست بگه یا نه و اصلا حتی مهم نیست که آیا ادمی مذهبیه یا نه.
مهم خودتی. فقط خودت. با خودت رو راست باش و به خودت کمک کن. لازم نیست فرشته نجات کسی بشی. در این جور مواقع اول خودت رو باید نجات بدی. بعد اگر توانی برات موند و جایز بود می تونی بری سراغ دیگران.
حالا بگو ببینم چرا هراس داری؟ از چی می ترسی؟ صادقانه بگو.
به حدی رفتار های این فرد روی من تاثیر گذاشته که با خودم میگم کاش ازدواج نکرده بودم
و دوباره عذاب وجدان میگیرم وقتی محبت های همسرم یادم میاد
هیامجان
کاملا حق با شماست من متعهد در قبال همسر نازنینم هستم
اما
اما
گریه این مرد نوعی حس دلسوزی برام بوجود میاره و به دنبال دلسوزی هراس از اینکه نکنه من با ازدواجم باعث بدبخت شدن اون شدم
deljoo_deltangعزیزم
ممنون از راهنمایی هاتون
اره فکر کنم در مورد تردید حق با شما باشه اما نمی دونم چه جوری این تردید رو از بین ببرم
در مورد هراس هم باید بگم
هرای از اینکه نکنه من باعث بد بخت شدنش شدم
این مرد تحصیلات خانواده کار و سنی رو اره که بروز این حرکات از اون باورش بسیار سخته
همین موضوع باعث ترس و هراس من شده
باعث تردید من شده
باعث تعجب من شده
از فکر خواب ندارم کمکم کنید به همین شبهای عزیز کمکم کنید واقعا مستاصل شده ام
عزیزم مطمئن باش اینکه می گی فرد مذهبی هستش حتی اگر شما باهاش نرم و ملایم هم بشی از همه مسائل دیگم که بگذریم مطمئن باش از ارزشت جلو خود اون هم کاسته می شه
پس قوی باش و به زندگی با شوهرت فکر کن
ایشون اگر فرد متعهدی بود اگر واقعا هم اینطور فکر می کرد دیگه نباید به زبون می یورد یعنی چی که ادم بره به زن مردم ابراز علاقه کنه:163:
پا حرفش دیگه نشین
بابک1369
و
دو میهمان گرامی تالار
شما هم راهنماییم کنید
ممنون صابره جان
سلام دوست عزیز
چیزی که الان برای شما خیلی مهمه اینه که همه انرژی و فکرتون رو برای نامزدتون بزارین و اگر خیلی زود این افکار رو از خودتون دور نکنین ممکنه براتون مشکل ساز بشه و نامزدتون توی شما کاستی ببینه و نظرشون نسبت به شما عوض بشه. اون موقع دوباره به حالت قبل برگشتن خیلی سخته. عزیزم کسی که باید الان عذاب وجدان داشته باشه که داره زندگی دیگری رو خراب می کنه اون آقاست.
اگر فرضا اون آقا قبلا خواستگاری شما اومده بود و با شما همخوانی نداشت شما به خاطر اینکه یهو نزدگی و آیندش خراب نشه بهش جواب مثبت می دادین؟ مسلما هیچ کس چنین کاری نمی کنه.
یه نکته دیگه هم هست وقتی که دو نفر با هم تعهد همراهی و زندگی مشترک می بندند معنیش اینه که دیگه به کس دیگه ای برای یه لحظه هم فکر نمی کنن. اگر هر کسی بعد از ازدواجش با کسی دیگه آشنا بشه که ببینه که از یه نظرایی شاید از همسر خودش بهتره و
بره سراغ اون که دیگه سنگ روی سنگ بند نمی شه! شما دوست دارین خدای نکرده چند سال دیگه همسرتون بیاد بگه با یکی دیگه آشنا شده که مثلا از شما خوشگل تره و می خواد با اون باشه نه با شما؟
شما باید اطرافیانتون رو مطمئن کنین که با نامزدتون خوشحال هستین و به هیچ کس جرئت این کار رو ندین که بیاد جلو و چنین حرفایی بزنه. به اون آقا هم بگین که انتخابتون رو کردین و خیلی راضی هستین. من از حرفاتون حس می کنم به خاطر مهربونی بیش از اندازه شما اون
آقا به خودش اجازه داده بیاد جلو. محکم و قاطع برخورد کنین و اجازه ندین زندگیتون خراب بشه
در نهایت هم دوست عزیزم نگران نباش. از این اتفاقا که کسی قصد خواستگاری رفتن داشته و دیر جنبیده و اینها زیاد وجود داره. دلتون رو یک دل کنین. شما به همسرتون جواب مثبت دادین و دوستش دارین :) نگذارین اون فرد با حرفاش شما رو منحرف کنه
براتون آرزوی خوشبختی می کنم :72::72::72:
ترحم و دلسوزی برای اون آقا کاملا بی معنی است.
اگر این ماجرا ادامه پیدا کنه، زندگی هر سه نفرتون در خطر هست.
اگر قاطعانه ردش کنید و دیگه پای صحبت ها و گریه هاش نشینید، خودش زودتر با مشکلش کنار می آد.
داری وارد بازی های خطرناکی میشی که اگه ادامه بدی شاید اونموقع روزی صدبار آرزو کنی به جای الانت برمیگشتی !!!
تنها و تنها و تنها یک راه داری:
قطع کامل ارتباط با این آقا
گریه که خوبه.اگه بنزین بریزه و خودش رو وسط اداره هم آتیش بزنه باز هم ربطی به شما نخواهد داشت.
حدسم اینه که داری وسوسه میشی!! چون میدونی شخصی مذهبی ، خانواده دار ، با شخصیت و ... هست و حالا داره گریه میکنه، پس پیش خودت اینطور نتیجه گرفتی که خیلی خیلی شما رو دوست داره و هیچکس توی دنیا به این اندازه شمارو دوست نخواهد داشت!!!
ولی بدون که سخت در اشتباهی.
ایشون با علم به اینکه متاهل هستی داره این کارها رو میکنه یعنی برای زندگی و سرنوشت دو نفر هیچ ارزشی قائل نیست!
همچنین اعتقادات مذهبیش هم بسیار سست و آبکی هست!
نذار این بذر شک و وسوسه و تردید توی دلت پا بگیره
یه لحظه عکس این قضیه رو تصور کن.مثلا یه خانمی بیاد و اینجوری به همسرت ابراز علاقه کنه!! چه حالی میشی!
بدون که اگه تمومش نکنی روز به روز به لبه پرتگاه نزدیکتر میشی!
تهدید به شکایت به حراست و پلیس کن! قاطع باش!
از همگی ممنونم خیلی ممنونم
خدا کنه همه چی رو بتونم درست کنم امیدم اول به خدا دوم به راهنمایی های شماست
فکر کن این موضوع فراموش شد و با همسرت الان سر خانه و زندگی هستی !
چند سال گذشته !
یهو یه خانم می یاد تو زندگیت ، هی برای همسرت گریه می کنه ، زاری می کنه ! که من عاشق تو بودم ، چرا رفتی ازدواج کردی!
شما بگو همسرت چجور باید رفتار کنه ؟
فکر نکنم این روشی که شما رفتید رو همسرتون انجام بده خوشحال بشید ! به خصوص اینکه گریه مردها ، مقابل گریه زن ها خیلی خیلی ضعیف تر هست
چطوری از خودم دورش کنم؟
گاهی اوقات دلم براش میسوزه !
گاهی اوقات میگم داه از موقعیتم سواستفاده میکنه
اخه با پدرم به نوعی رابطه کاری داره
سوال من رو جواب بدیدنقل قول:
نوشته اصلی توسط نارگیس
اگه این اتفاق برای همسرتون می افتاد چه انتظاری داشتید ؟
طلاق می گرفتم
پس تمام کننقل قول:
نوشته اصلی توسط نارگیس
اگر قرار باشه با گریه هر کسی خللی تو زندگی ما آدم ها وارد شه که دیگه نمی شه زندگی کرد
شما الان احساس تعهد پیدا کردی نسبت به گریه یه مرد غریبه ، ولی نسبت به احساسات و روان مردتون که زندگیشو پای شما گذاشته تعهد ندارید ؟
خیلی جدی هشدار می دم ، زود تمام کنید این موضوع رو ، چون عواقب بدی تو آینده داره ! به خصوص اعتماد 2 طرفه بین شما و همسرتون
عزیزم تو که نمیخوای انگشت نما بشی !!!
عمرت رو تلف کنی !!! آیندتو بهم بریزی !!! برنامه های آیندت کار، تحصیل و موفقیت همه بهم بریزن !!! زندگی کوتاهه فرصت جبران کم
شوهرتو بد دل کنی بهت شک کنه !!!
نترسیدی یهو حرفی بزنی که شوهرت متوجه بشه و اذیتت کنه بگه نرو سر کار یا تحصیل یا بیرون !!!
به اون اقا بگو من شوهرمو زندگیمو عاشقانه میپرستم شما هم بیخود به فکر منی
عاقلانه طردش کن که اینجور احساسات مردا زودگذره ( مردی که اینجوری احساساتیه به درد زندگی نمیخوره مطمئن باش) از کجا معلوم اگه طلاق هم گرفتی نگفت خیانت کاری نیومد سمتت !!!
بگو نری به شوهرم میگم پدرتو در بیاره نذار دلت درگیرش بشه تصمیم بگیر قاطع باش دلت نسوزه و عمل کن
سلام
ممنون از همه شما
کاملا حق با شماست
اما باور کنین در بد شرایطی هستم
از شانس بد من این اقا هم در محل کار من هستش و
هم در دانشگاه و محل تحصیلم
یعنی تمام طول روز این اقا جلو چشم منه
اینقدر ناراحت دل همسرم هستم
اینقدر دل نگران هستم
اخه من و همسرم بعد از سه سال مشکلات بهم رسیدیم
سه سال مشکالات تمام شد الان مشکل تازه شروع شده
نمی دونم چرا از زمانی ازدواج کردم کسایی که می خواستن به خواستگاری من بیان ده برابر زمان مجردیم شدن
منم یه زن متاهلم و شرایط تو رو بعد ازدواج کاملا درک کردم
اینارو باور نکن شاید واقعا دوستت داشته باشن ولی هیچ کس مثل شوهرمون پشتمون نیستن تا موقع سختی به دادمون برسن همشون فقط ادعا هستن همین
تو هم تا وقتی که موقعیتتو که باهاش روبرو نشی رو عوض نکنی نمیتونی مشکلتو حل کنی ( البته یه راه هم هست که بی تاثیر نیست اصلا موقع حرف زدن بهش نگاه نکن به جای دیگه ای نگاه کن: چشم دریچه روحه نذار نفوذ کنه )
اگه حل نشه باعث میشه دلت به ابراز علاقش عادت کنه دل کندنت سخت میشه شاید شوهرت از چشمت بیافته و خیلی مشکل دیگه که بعدا جبرانش سخته و میتونه شوهرتو ازت دلزده بکنه و در اینده به خاطر خلا عاطفیش اونم به تو خیانت بکنه و ...
اینو هم بگم که خیانت فقط جسمی نیست اینکه به فکر کسی دیگه ای جز همسرت باشی هم خیانته
البته میدونم که تقصیر تو نبوده ولی کنترلش با عقلت دست خودته
دانشگاه، کار، و هر جای دیگه صرفا برای ورود آرامش به زندگی ما داخل زندگیمون میشن.
اگر میبینید توانایی ایستادگی ندارید، نرو سر کار، نرو دانشگاه.
نه تو زندگی متاهلیت رو آسون بدست آوردی و نه همسرت وجودش و عشقش و زندگیش رو از سر راه آورده!
وقتی خیلی محکم با خودت صحبت کردی که یا این آقا رو نمیبینی و بهش اهمیت نمیدی (حتی اگه جلو چشمم رگ دستش رو بزنه) و یا اینکه کار و دانشگاه و ... تعطیل، اون موقع میتونی یه تصمیم محکم بگیری.
من نمیدونم چطور یه آقا به خودش اجازه میده با زندگی یه تازه عروس اینطوری بازی کنه؟ این اتفاق برا همسر خودش در آینده بیافته خوشحال میشه؟
عجب!!!!
درضمن عزیزم، خواستگارانی که بعد از ازدواجت!! میان بهت چنین حرفهایی میزنن، خواستگار نیستن. پسرهای لوس ننری هستن که احساس میکنن یه اسباب بازی از بین اسباب بازی هاشون کم شده و برا همین یه دفعه دلشون هواش رو میکنه.
خیلی ها هم برای این میان جلو که میدونن تو دیگه دختر نیستی. دنبال اینن که نرمت کنن و باهات مراوده کنن و ..... خلاصه که کیف و حال خودشون رو بکنن....
تو این زندگی هر کسی اول باید مشکلات خودش رو حل کنه. شمایی که بلد نیستی بدون دخالت احساسات و یا حس ترحم یا .... بهش کمک کنی، پس کمک کردن تعطیل. بچست به زندگی خودت تا خرابش نکردی.
اون آقا هم باید عرضه داشته باشه و به خودش کمک کنه.
سلام
اگه امکانش هست گاهی به همسرت بگو بیاد دنبالت طوری که دیگران شما رو با هم ببینن .....دست تو دست وخندون:43::43:
اینجوری بهتر میتونی به طرف حالی کنی قلب وروح وجسمت متعلق به کس دیگه ایه.......
تا فکرای مزخرف نکنه.
دوست عزیزم roze zard
ممنونم تند شدن شما قدرت منو زیاد تر میکنه تا بتونم زندگیمو نجات بدم ممنونم
دوست عزیزم هیام جان
شوهر من با من هم رشته و هم دانشگاهیه و زمان درس و دانشگاه زمانی لست که کلا با هم. هستیم
اما یه سوال دارم هم از شما هم از بقیه دوستان
این اقا میداند من متاهل هستم
این اقا شوهر من را هم می شناسد
این اقا میداند من مال او نیستم و نخواهم شد
این اقا عشق من به شوهرم را میداند امااماماما به نظر شما چرا به من ابراز عشق و علاقه می کند؟؟؟؟چرا؟؟؟؟
عزیزم دنبال جواب گرفتن برای این چراها نباش. هرچه بیشتر ذهنت را درگیر این چراها کنی یک دله شدنت زمان بیشتری طول می کشدت و ضرر بیشتری نصیبت خواهد شد.
وقتی به این چراها فکر می کنی یعنی داری به این آفا فکر می کنی و به این آقا انرژی این توجه ات را می رسانی. باید بتوانی به مرجله ای برسی که اصلا برایت این چراها هیچ اهمیتی نداشته باشد. تو اکنون به یک انسان تعهد داری. و اولویت اول زندگیت باید این تعهدت باشد. به جای اینکه انرژیت را صرف پیدا کردن این چارها کنی به چراهای زیر فکر کن
چرا نارگیس ابراز علاقه یک مرد برایش مهم شده؟
چرا نارگیس طوری رفتار کرده و چه رفتاری کرده که یک شخص خارجی اجازه ورود به حریم خانه اش را به خود داده؟
چرا نارگیس الان به دنبال چراهایی است که نه تنها پایه های زندگی مشترکش را مستحکم نمی کند بلکه مانند زلزله ای ممکن است انرا ویران کند؟
و چرا های دیگر..........
دلجوی عزیز پاسخ کاملی دادن ومن با ایشون موافقم.
این سوالارو رها کن ودنبالش نباش .
سلام.
دوست عزیز در مورد این تیپ آقایون یه چیزی رو خدمتتون عرض کنم :
این مدل آدما وقتی که میبینن کسی ازدواج کرده یا نامزد شده تازه به فکرش میفتن. حتی اگر خودش هم ازدواج کرده باشه باز هم این اتفاق میفته
ایشون اگه مذهبی باشن میدونن که نباید این حرفا رو به یه زن متاهل گفت، پس این قضیه رو فراموش کنید.
ایشون چی میخواد؟ شما با نامزدت بهم بزنی و با ایشون ازدواج کنی؟
چه آدمی لوسی!
احتمالا فیلم هندی هم زیاد میبینن.
همین باعث میشه که شما خوبیای نامزد خودت رو نبینی و بیای تاپیک بزنی که همسرم زیبایی های منو نمیبینه.
اگه زیبایی هاتونو نمیدید که باهاتون ازدواج نمیکرد چون این یکی از ملاک های اصلیه
بعضی آقایون دوست ندارن که اینو بگن. درسته شما انتظار داری اما خوب هر آدمی یه جوریه. یاد نگرفته یا دوست نداره. شما از نوع نگاهش میتونید بفهمید تو ذهنش چی میگذره.
یه چیزی رو هم بگم، نود درصد ما آقایون از مواد آرایشی واقعا بدمون میاد!
البته بهتر در این مورد از آقاتون سوال کنید!
جواب هردوتا تاپیکو یک جا دادم ببخشید دیگه
دلجوی عزیز هیام عزیز و حامد عزیز
از همه شما ممنونم واقعا با حرفهای شما دارم به همه چی پی میبرم
خوشحالم دوستانی مثل شما دارم
واقعا ممنون ممنون
سلام دوست عزیز!
چند بار به تاپیکت سر زدم ولی چیزی ننوشتم، دیگه فکر کنم لازمه چیزی بگم
به این واژه فکر کن:
تعهد:324::324::324:
وقتی امضا کردی (عقد نامه ات رو میگم) رفتی زیر بار تعهد، یعنی خانوما آقایون تصمیم گرفتم بقیه راهم رو با این آقا (همسرت) طی کنم، یعنی رابطه (اعم از چشمی، گوشی:311:، قلبی،....)خارج از چارچوب که تعهد من رو به عنوان همسر تهدید میکنه، ممنوع:324:
چرا همه وقتی من ازدواج کردم به فکر این افتادن که می خوان با من ازدواج کنن؟
- منظور این اقا جیه؟
-پیش من درد و دل کرده، گریه کرده
-براش همسر پیدا کنم
و...
فقط به این افکار مسموم دامن میزنه و تمرکزت رو از زندگیت بر میداره
درست مثل این می مونه که یک پزشک بالا سر بیمار بدحالش یهو هوس کنه به قناری هاش تو خونه سر بزنه!!!
(که البته این آقا احساساتش، زندگیش و... حتی در حد همون قناری هم نباید در زندگی شما باشند)
خلاصه اش اینکه اولویت هاتو گم کردی، و بسسسیار نسنجیده فکر و عمل میکنی!
وقتشه همین الآن بیدار شی! که شاید حتی یه دقیقه دیگه دیر باشه:305:
بنظرم اصلا محلش نذار