جاریم پیرم کرده

[/]اول از همه مرسی از مدیر سایت و تمام اعضا.
با سلام:72:
برادر شوهرم از شوهرم10 سال بزرگتره و شوهرم از من 10 سال و من تا چند ماه دیگه وارد26 سالگی میشم:310:
جاریم سنش6 سال کمتر از شوهرش و اینو از ماه های اول ورودم به خانواده ی شوهرم از زبون خودش شنیدم(جاریم)و اینکه در26 سالگی ازدواج کرده 6 ماه بعد باردار و 9 ماه بعد فارق الان3 تا گل دختر دارن به ترتیب12،10و5 ساله خوب:303: الان باید 39 سالش باشه دیگه
اما حالا همه ی اینارو منکر میشه هر کدومو2سال3سال عقب برده میگم خودت گفتی فلان و فلان]میگه اون موقع نمی فهمیدم این حرفارو زدم]
حالا اینو به درککک
زجرم میده وقتی میگه منو تو اگه پیر بشیم خدا میدونه چی بشیم(از امراض مختلف)یا میگه من هیچکیو به نظرم نمیاد(ادم حساب نمیکنم نه از نظر قیافه خودش شاه پریانه و دیگران حتما رد خور نداره پر عیبن و زشتن نه اندام نه خانواده نه سواد ونه........... خودش کوتوله ی چاق:302: سواد هم تا4 هارم ابتدائی داره)
هرچی با سواد کفشای پاهامه هیچ کیو اندازه کفشمم نمیدونم کسیم در حقش لطف میکنه میگه بزا نوکریمو بکنه(البته پشت سرش) بچه هاش همینجور که من دوسشون دارم دوسم دارند تو هر چیزی با من رقابت میکنه و خودشو با من مقایسه میکنه حتی تاریخ تولدشم خواهر شوهرم و شوهرم میگن الکیه اصلا تارخ تولدشو نمیدونست تا تو اومدی تاریخ دار شده و..........:302: و همه ی اینا در حالی بود که من از روز اول باهاش مثل مادر که نه خواهر بزگتر یا مثل خاله هام که هم سنش هستن رفتار میکرد بهش بها میدادم و اعتماد به نفس و خیلی چزارو که ممکن بود تجربیات سنی مون به وجود اورده باشه مثل تازه ها که شاید برا اون (ا وا زشته از من دیگه گذشته اینکارو بکنم مسخرم میکنن و...)تشویقش میکردم و میکنم که انجام بده یا بپوشه در واقع بدون هیچ چشمو هم چشمی و با دلسوزی اما اما و :302: اما
گاهی وقتا میخوام ازش انتقام بگیرم و مثل همیشه وقتی کلمات و اشتباه تلفظ میکنه غیر مستقیم درستشو یادش ندم و بزنم ضایعش کنم بازم از خدا میترسم و خجالت میکشم اما بخدا اون:302: اون نمدونم چطور از شرش خلاص شم که بفهمه [/size]بابا من هم سنت نیستم بفهم:302: نفهم

اولا که موضوع مناسبی انتخاب نکردی
موضوع بعدی ، اعتماد به نفس ضعیفی داری و باید روی اعتماد به نفست کار کنی
مثلا با گفتن اینها چه چیزی از شما کم می شه ؟:300:

سلام عزیز
آخه با توصیفاتی که تو از جاریت داشتی اصلا جای ناراحت شدن و حرص خوردن داره؟
باور کن من اگه همچین جاری داشتم بیشتر به کاراش و حرفاش می خندیدم تا حرص بخورم :311:. ولش کن بابا بذار با چیزایی که فکر میکنه داره با تو رقابت میکنه خوش باشه. زیاد کاراشو جدی نگیر و به حرفاش بها نده. آخه دختر تو عقلت کجا رفته؟ اون همسن مامان منه. اگه حرفاش ناراحتت میکنه ازش دوری کن. مگه مجبوری به حرفایی خانمی که همسن مامانته گوش کنی که تازه حرصم بخوری؟ با این چیزا اعصاب خودتو خورد نکن.

سلام دوست عزیز راستش منم اوایل ازکارهای جاریم حرص میخوردم اون فک میکرد با وارد شدن من ب خانواده جایگاه خودشو از دست داده هرچی میتونست پشت سرم حرف درست میکرد همه کارهای کوچیکمو زیر ذره بین میگذاشت تا منو ازچشم دیگران بندازه.ویک جمله ازشوهرش که گفته بود aytak از تو وخواهرم خوشتیپ تره دیوونه ترش کرده بود وهمش سعی داش ازم ایراد بگیره واز اون جایی که کسی که واسه دیگرون چاه میکنه خودش تواون چاه میافته همیشه خودشو بدنام میکرد توسعی کن نادیده بگیریش بهش اهمیت ندی تابیشتر بسوزه اون از درون خودشو از تو کمتر میبینه وچون کاستی های خودشو میبینه سعی میکنه با گفتن بعضی چیزها کاستی های خودشو بپوشونه جدی نگیرش

:72:
داود.ت گرامی خوب من تو سن26 سالگی موهام سفید شده و...... و اون با این ادا ها که زیاد با من تفاوت سنی نداره حرصم میده عقلش نمیرسه که ممکن ادم تو سن کمم به سفیدی مو سر مبتلا بشه و اصلا کلا این خانم با خباثتاش و سو استفاده از ساده دلی من منو پیر کرده .

ایتک جان خوب ببین که چقدر اعتماد بنفسش بالاست که من واقعا تو این چند سال به کاراش به ظاهر بی محلی کردم بازم از رو نرفته بد بختی خودشو هم ماه تولد من میدونه:316:

kamr جون شما که میگی فقط خنده ی ادم میگیره اخه مشکل اینجاست که همه ی حرفاشو منکر میشه میگه من و تو وقتی پیر بشیم یا وقتی فلان بشیم همش من و با خودش مثال میزنه و................ من گاهی وقتا شایدم اکثرا موقعی که حرفای چرت میزنه تو دلم میگم خدایا که تو چقدر نادونی با این سنت:305:
اما خوب خوب بلده حرصم بده.
ببخشید اگه مکالمه متنی بدی با ویرایش بد دادم اخه عجله دارم
مرسسسسسسسسسسسی از همه

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط kamr

سلام عزیز
آخه با توصیفاتی که تو از جاریت داشتی اصلا جای ناراحت شدن و حرص خوردن داره؟
باور کن من اگه همچین جاری داشتم بیشتر به کاراش و حرفاش می خندیدم تا حرص بخورم :311:. ولش کن بابا بذار با چیزایی که فکر میکنه داره با تو رقابت میکنه خوش باشه. زیاد کاراشو جدی نگیر و به حرفاش بها نده. آخه دختر تو عقلت کجا رفته؟ اون همسن مامان منه. اگه حرفاش ناراحتت میکنه ازش دوری کن. مگه مجبوری به حرفایی خانمی که همسن مامانته گوش کنی که تازه حرصم بخوری؟ با این چیزا اعصاب خودتو خورد نکن.

---

:47:اخه من تو تهران فقطهمین یه جاری و برادر شوهرمو دارم و اینکه بچه هاش و من و عمو شون خیلی به هم وابسته شدیم و فقط4 تا کوچه دوریم از هم
باور کن کافیه بیاد خونم یا برم خونشون شروع میکنه که من فلانم ما فلانیم و غیبت و کوچیک کردن همه و زشت جلوه دادن همه انقدر از شوهرش میناله انقدر از همه و .......بد میگه که بازم میگم پیرم کرده به خدا خیلی وقتا الکی خوب خوب علامت گوش دادن به حرفش و میگم اما در واقع:158::158::158: اصلا گوشم به حرفاش نیست ولی فک کن که دیگه چه جنسی داره که بازم بین این همه حرف شنیده و نشنیده موفق میشه:320: خون به دلم کنه البته شوهرش فوق لیسانس فلسفه و منطق و اصلا از زنی که مادر خدا بیامرزش براش انتخاب کرده راضی نیست

سلام اوا جون من اگه جای تو باشم فقط با بچه هاش سرو کله می زنم یعنی تمام وقتم رو که با همیم به بچه هاش اختصاص می دم و فقط ضرورریات رو توجه می کنم این جوری می فهمه که حرفاش برات مهم نیس مثلا وسط حرفاش یه هو سربسر بچه هاش بذار شروع کن به بازی به اونا اهمیت بده نه به مامانش البته منظورم بی احترامی نیس ولی غیر مستقیم بهش بفهمون که از حرفاش خوشت نمیاد من فکر می کنم چون می شینی گوش می دی اونم میگه

سلام بازم میگم منم اوایل زندگی همش حرص میخوردم دست خودم نبود هرچی همسرم میگف اینقدر حرص نخور گوشم بدهکار نبود اما الان پوست کلف شدم تو هم زمان میبره تا عادت کنی از زندگیت لذت ببر و جوونیتو باحرص خوردن حروم نکن میبوسمت:46:

خیلی خوبه که مشکلتون یکی بودن ماه تولد شما و جاریتون است.

اصلا نمی خواد دنبال حل این مشکل باشید. فقط هر روز خدا را شکر کن که اینقد زندگیت خوبه که مشکلت اینه.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط پیدا

خیلی خوبه که مشکلتون یکی بودن ماه تولد شما و جاریتون است.

اصلا نمی خواد دنبال حل این مشکل باشید. فقط هر روز خدا را شکر کن که اینقد زندگیت خوبه که مشکلت اینه.

---

:72:
سلام گلم خعیلی زرنگی که با این حرفت میخوای بدونی دیگه مشکلی تو زندگیم دارم یانه :R:228:
یه موضوع دیگه که هیچکی تا به حال درموردش راهنماییم نکرده تو قسمت مشاوره خانواده ست که اون مشکل اصلیمه و این ها مشکلاتی هست که باعث به وجود اومدن اون مشکلم شده موضوع مطمئنم سلامت روان ندارم:72:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

راستی امشب یکی از خانما تو هیئت ازش پرسید اینم دخترته(منظورش من بودم)دیدم با کمال اعتماد به نفس با همون لبخندی که از حرف قبلیش با خانومه داشت گفت نه فکر کرد که من نشنیدم اخه من داشتم به صورت مبارکش نگاه میکردم و منم به روم نیاوردم به خدا همچین اتفاقی زیاد پیش اومده و من بعد ها با خودم تصمیم گرفتم که دیگه بهش رحم نکنم و بزن ضایع ش کنم ولی باز از کاری که چندین بار مسمم شدم انجام بدم خجالت کشیدم و منصرف

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

:323: ای خدایای بزرگ و مهربون من که بهش جز مهربونی بدی نکردم البته جز غیبتش پیش شوهرم و خواهرام خوب مهربونیتو به من عطا کن و یه موقعیت خوب نسیبم کن که اصلا این خانم دس از سرم برداره:321:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

لطف کن و این مشکلمو بخون اگه راست میگی:46:
تو قسمت سایر مشکلات خانواده :مطمئنم سلامت روانی ندارم::72:

:324:
کمککککککککککککک چرا هیچکی به من جواب نمیده دوتا موضوع دارم به هر کدوم فقط 2 یا 4 نفر جواب دادنننننننننن:302::325:

سلام به همه ی شما خوبان
بچه ها دلم خیلی گرفته امشب جاریم با یکی از فامیلاشون اشنایی میداد در مورد من و اونا یه دخترشون که خیلی خوشکل هستو تازه عروس کردن شنیدم جاریم داشت بهشون میگفت من اگه میدونستم دختر به این خانمی و خوشکلی دم بخت داشتی خوب واسه برادر شوهرم خواستگاریش میکردم(شوهر من) من با شنیدن این حرفش کلا اعتماد به نفسمو از دس دادم دل هزار جا رفت که اگه شوهرم قبل من اونو میدید حتما میگرفتش اخه خیلی خوشکله و من تقریبا زشتم به قول دوستام و فامیل 30 در صد شبیه افغانیها وژاپنی هام و رنگ پوستم سبزست البته نه زیاد.
با شنیدن این حرفش صدام با لحن ناراحتی رفت بالا و گفتم چه بحثی دارید که انقد داغ تو این سرما نمیخواید برید خونه هاتون راه برگشت از هیئت.
با اتفاق امشب دلم ناامید شد اخه هرکی تو مبحث سایر مشکلات خانواده گی موضوع مطمئنم سلامت روان ندارم راهنماییم کرده باید بدونه با این همه نداری(نداشتن زیبایی اخلاق خوب هوشو حافظه اندام مناسب هنر آشپزی خوب و.........) احساس پوچی شدید میکنم همدرد میخوام هم دل میخوام کمک میخوام البته خودم میگم از بس شوهرم سرمو به دیوار کوبونده دچار فراموشی شدم و تنها حسنم از نظر شوهرم رعایت کردن حریم زنو مرد محرم نامحرمه .
ای خدا:302::302::302::302:
حالا هی بگید اعتماد به نفسم کمه با وجود این همه خلأ معلومه هرکسی جای منم بود همین بود دیگه حتی با ازدواجه که داشتم حتی دوستام و خانوادمم از دس دادم تا حدودی،همه شهرستانن و من تو تهران فقط یه جاری و یه خواهر شوهر دارم که اونم داره میره اتریش یه اخلاق گند دیگم اینه که به اسونی با کسی دوست نمیشم اما اگه شدم دیگه ولش نمیکنم مثل دوستام تو شهرستان آیا هست کسی که به من یاری دهد :316:نه اینکه حسینیم میخوام از پارتیم استفاده کنم و تو محرمی استفاده بیشتر از راهنمایی هاتون بگیرم.
جناب مدیر سایت و کارشناسای گرامی آیا هست کسی که مرا یاری دهد؟ خدااااااااا:323:
با تشکر فراوان از مدیر سایت
مرسی و ممنون
:72:

آوا جان
من هر دو تاپيكتو خوندم
قبول دارم شرايطت سخته و اذيت ميشي
اما
راه حل مشكلات تو به نظر بنده فقط و فقط از درون خودته
به جاي اين دو تاپيك بهتر بود يه تاپيك ميزدي واسه اصلاح فكر و قوي كردن و بالا بردن اعتماد به نفست عزيزم
نگاهتو كه عوض كني و با خودت مهربونتر باشي،زندگي برات قشنگترميشه
لطفا سعي كن و بخواه كه قويترباشي و منفعل نباشي و اجازه ندي كه حرف يا عمل بقيه آوا رو توي خودش بشكنه:72::72:

سلام آوا

اولا کی گفته ژاپنی ها و افعانی ها و کلا کسانی که پوست سبزه دارن زشت هستند ؟ این حرف و استدلال را از کجا استخراج کردی که به نتیجه ی زشت بودن خودت و آنها رسیدی ؟این دسته بندی از کجا آمده ؟


دوما انسان ها در دو بعد ( درونی و بیرونی )زیبایی های فردی و خاص و بی نظیر خودشان را دارند که آن ها را مستثنی از دیگران می کند . که به هر انسانی قابلیت زیبایی فردی و شاهکار بودن می دهد . به شخصه ابدا به ادبیاتی به اسم زشت باور ندارم .

فرض بگیریم جاری شما چنین حرفی زده باشد . شما به غیر از این برداشت چه برداشت دیگری می توانی بکنی ؟
و نکته ی مهم در نهایت بی مسئولیتی عنوان شدن این حرف است .

و باز نکته ی مهم تر اینکه این حرف های خاله زنکی که شعور و فهم و حریم افراد در آن دیده نمی شود دوزار هم نمی ارزد که بخواهی فکر و ذهن و احساس خودت را روی آن متمرکز کنی .

و اما چرا اینکار را می کنی ؟به این علت که اعتماد به نفس نداری . به شوهرت و خودت با دیده ی احترام نگاه نمی کنی . باورمند نیستی . وقت زیادی برای سرگرم شدن با این حرفها داری و ......شجاعت و شهامت نداری . شوخ طبع نیستی . و.....

من به جای تو بودم قدری سر به سر این خانم جاری می گذاشتم وبه این خانم جاری می گفتم دیر نشده عزیزم . شانست رو الان امتحان کن . سرگرمی جالبی خواهد بود. سوژه ی جالبی است برای خندیدن .

چرا خودت را به نشنیدن حرف میزنی و از حرف عبور می کنی ؟ یا این حرف بی ارزش است که نشنیده گرفتی یا ارزشمند است و می خواهی با سکوتت نقش مظلوم در خفا ناله کن را بازی کنی و از این حالت نوازش می گیری .


از دید من که حرف بی ارزش است و حیف وقت که صرف این چیزها بشود. خصوصا وقتی قدر اجرایی ندار و تاریخ گذشته است و ......


اما از نگاه تو ظاهرا این حرف بی ارزش نبوده .

اگر حرف بی ارزش نبوده پس باید واکنش داشته باشی .

بی نهایت واکنش وجود دارد برای اینکه واکنش نشان بدهی .

یک بعد آن همان ناله و عر و جیع و داد و ....است که تو به آن مشغولی .
یک بعد شوخ طبیعی است مثل همانی که عنوان کردم اگر جای تو بودم ........
و چرا این موضع گیری شوخ طبعانه را انتخاب می کردم ؟چون اساسا حرف و نوع و زمان و نادیده گرفته شدن شعور افراد در آن این حرف به شوخی جالب و خنده دار شباهت دارد .


نیاز هست روی خودت جدی کار کنی . مدتی این حکایت ها را رها کن و تصمیم بگیر خودت را قوی کنی .

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ani

سلام آوا



نیاز هست روی خودت جدی کار کنی . مدتی این حکایت ها را رها کن و تصمیم بگیر خودت را قوی کنی .

---

:72:
با سلام و تشکر فراوان از کارشناس عزیز که در خوندن نوشته هام وقت گذاشتن و لطف کردن خدا به علمتون و سلامتیتون برکت بده که بتونید جامعه ساز موفقی باشید:46:
و تشکر از همدردی2:72:
جدا از امشب [size=xx-large]تصمیم گرفتم رو خودم و ساختن و محکمتر کردن خودم در مقابل زندگی و ادمهایی به بدی جاریم یا به خوبی خانواده ام تمرین و تلاش کنم که با اعتماد به نفس و قوی باشم و شاد من خوشحالم از اینکه دارم بیشتر گرچه که دیر هست اما به شناخت خودم و شخصیتم پی میبرم اینکه مطمئن شدم اعتماد به نفسم کمه و شاید بیش از حد کمه و........ اینکه ذهن و هوش متمرکزی ندارم و گاهی اوقات در حال صحبت در مورد موضوعی وسط حرفم میپرم سر موضوع دیگه ای یا اکثرا تیکه یا رشته ای کلام از دستم میره و فراموشی نتیجش:303:[/size]


اینکه من تصمیم داشتم مادر و همسری فهیم و با اطلاعات خوب برای شوهر و فرزند نداشته ام باشم اما حالا یه شخص بی سواد و بی حافظه با ضریب هوشی پایین با صبر خیلی کم و بد خلق هستم و حتی در مقابل سوالات ابتدایی برادر زاده های شوهرم کم میارم ومثل همین امشب احساس خلأ در وجودم به نهایت میرسه شروع میکنم به گفتن از همتون بدم میاد همتون ادمایی هستین خبیث (به شوهر)و موقع ورود به خونمون گفتم از این خونه بدم میاد از همسایه هاو.......:323:
اینکه با اطلاعاتی که هنگام خواستگاری از شوهرم داشتم به این نتیجه رسیده بودم که هم از نظر اقتصادی راحتم هم تحصیلی و هم روانی اما به دست تقدیر همه ی رشته هایم پنبه شد
و حالا خیلی بنیه میخوام که بتونم خودمو تقویت کنم.

اینکه به نظر اطرافیانم در مورد خودم و شخصیتم خیلی اهمیت میدم و به نظر همون اطارفیان هم من یه شخص دهن بین و دم دمی مزاج هستم که تکلیفم با خودم روشن نیست و سست عقیده ام:325:
و نتیجه ای همه این این دیوو سردر گمی و بی ثباتی تلخی زندگیم با شوهرم و سفید کردن موهای خودم در سن 26 سالگی و شوهرم در سن 36 سالگیست:302::323:
کمکم کنید خانمها و اقایون همدردی
گاهی اوقات میگم آوا تو این دنیا فقط باید خوب باشی و اینه راه درست شدن همه چیز اما اما:302:اما سخته خوب بودن در همه حال سخته:325:
خوب بودن:غیبت نکردن پاسخ محبت به بدی های دیگران دروغ نگفتن عبادت خدا صادق بودن و صبر زیاد

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

[size=xx-large][color=#FF0000]
اگر میشود این تاپیک و حذف و به موضوع مطمئنم سلامت روانی ندارم بیشتر توجه شود:72::72::72:

آوا جان،

ببخشید من تاپیک دوم شما را نخونده بودم و فکر می کردم تنها مشکلت این هست که جاریت گاهی اوقات حرفهایی می زنه که ناراحت می شی و به نظرم مشکل ساده ای اومد و گفتم اگر با شوهرت شاد و خوشبختی، جاری را نادیده بگیر.
الان که تاپیکت را خوندم دیدم مشکل شما چیز دیگری است. امیدوارم با کمک کارشناسان تالار شرایطت بهتر بشه.
موفق باشی:72:

ابتدا برای تصمیمی که گرفتی بهت تبریک می گم .

1- قرار نیست تو آدم خوبه ی قصه باشی . فقط قرار است خودت باشی .

اما نقاط قوت و ضعف خودت رو شناسایی کنی و بر روی نقاط ضعف و قوت خودت وقت و انرژی بگذاری تا در کمترین حالت آنها را ببینی و بپذیری که تو نیز سایر انسان دارای نواقصی هستی و اما باز درست مثل سایر انسان ها چون نیاز به رشد و تکامل داری می خواهی که هدفمند گام برداری و خودت آگانه این مسیر رشد و تکامل را پیش ببری . پس دست از توهم و شعارهای قشنگ قشنگ و نقش آدم خوبه گرفتن بر می داریم و واقعیت ها را همانگونه که هست می پذیریم و به دنبال راهکارهایی برای رشد و آگاهی و بالا بردن سطح توانایی و مهارت ها پیدا می کنیم و به کار می بندیم .

2-این دیدگاه را که دیگران بد هستند و قابلیت نفرت برانگیز بودن دارند را از سطح فکری وحسی خودمان حذف می کنیم و سعی می کنیم این حس را تعادل بخشی کنیم تا جایی که به این نتیجه ی عمیق و باورمند برسیم همه ی انسان ها خوب و دوست داشتنی هستند اما ممکن است انتخاب من نباشند .

3- کمتر حرف می زنی و بیشتر می خوانی و نت برداری می کنی . از همین الان شروع کن به تحقیق و جستجو در مطالب تالار . نکاتی را که علمی است و نقاط کلیدی برای خودت هست یادداشت کن و بارها و بارها بخوان . و سعی کن همان را به شکل تمرین وارد چرخه ی زندگیت بکنی و از اینکه مثلا موفق نبودی دچار یاس و ناامیدی نشو . چرا که تغییر زمان بر است و حوصله و تمرین می خواهد .

4- در راستای بند 3 هدفهایت را مشخص کن . اهداف کوتاه مدت و اهداف بلند مدت . و راهکارهای ممکن را هم برایشان به شکل پیش فرض در نظر بگیر و سعی کن که حتما رعایت کنی .

5- روی اعتماد به نفس و عزت نفس خودت کار کن . مطالب خوبی از فرشته در تالار در این باب هست . سرچ کن و به کار ببند .

6- برنامه ریزی مسئولانه ای داشته باش از کارها و امور خانه و خودت را موطف به انجام طبق برنامه ریزی در زمان مشخص کن . ( این مطلب بسیار جدی است و باید رعایت کنی )

7- روی مشکل خودت متمرکز باش و اقدام به باز کردن چند تاپیک تواما نکن . یکی را به سرانجام برسان بعد برو سراغ یکی دیگر . به نوعی از این شاخ به آن شاخ نپر .مشکل اصلی در خود توست نه در آدم های پیرامونت .


اینها را داشته باش تا بعد ..............


به این علت اینجا پاسخ دادم که مرتبط با پست بالا ی خودت بود .

اوا جان سلام
اینهمه از بدبختی هات و نداشته هات گفتی . میشه فقط چند مورد از داشته هات بگی از نعمت های که بابتش خدارو شکر میکنی
میشه از اهدافت بگی؟؟

اوا جان سلام
اینهمه از بدبختی هات و نداشته هات گفتی . میشه فقط چند مورد از داشته هات بگی از نعمت های که بابتش خدارو شکر میکنی
میشه از اهدافت بگی؟؟


:46::72: سلام میدونم با این سوالاتت مسخوای کمکم کنی اما من از سرزنش و نصیحت بدم میاد چیزی که اکثریت ازشون بد میبرن:46:
[size=xx-large]اهداف:باید بیشتر رو حافظم کار کنم(در حال تمرینم)و تمرین بر صبوری که اینم میتونه هدف باشه-
ادامه تحصیل حتی شده 10 سال دیگه و رسما معلم بشم-هنوز فرزندی ندارم باید تا نهایت2 سال دیگه صاحب فرزندی بشم:43: به خواست خدا سالم-یکی از هدفام یادگیری خیاطی(کلا یه تعداد هنری که اکثر خانم ها باید بلد باشند مثل آشپزی:غذاهای مختلف ترشی جات مختلفو....) هستش:305:
نماز خون کردن شوهرم(انقد تلاش کنم تا به این هدف برسم شده چندین سال بعد):310:
با توجه به برنامه ی مالی مون از 2 ماه بعد کلاس زبان در فرهنگسرای محلمون ثبت نام میکنم-
تصمیم دارم تا عید سال نو یه بچه مینا بیارم و بزرگش کنم و حرفهای خوب یادش بدم تا به عنوان یه موجود زنده در تنهایی هام یاد آور زندگی باشه برام-بعد از آموزش خیاطی پیانو زدن(که تقریبا دیر رس)-نهادینه کردن نکردن غیب و دروغگویی(البته دروغ خیلی کم میگم) اول در خودم بعد کسایی که با من در ارتباطن-تصمیم مشترک من و شوهرم درست کردن مسجد یا مدرسه-تکمیل کردن چیزهایی که نیاز یه خونه ای امروزیه-وحدت بین شیعه و سنی در اطرافیانم-به کمال رسوندن شخصیتم و اول شناخت کامل خودم که در حال حاظر دارم تلاش میکنم برای شناخت خودم-راه اندازی آموزشگاهی برای دفاع از حقوق زنان که این حق میتونه حق انتخاب واضحار نظر باشه میتونه در راه بالا بردن اعتماد به نفسشون باشه میتونه در راه بالا بردن اطلاعات عمومی و شایدم تخصصوصی باشه میتونه در راه روشن فکری و....... البته نه در شهر که در روستا های اطراف مشهد به خصوص زنانی با مینگین سنی28-45 سال-
باید مثل 5 سال پیش دوباره تو جامعه باشم و در حال یادگیری و یاد دهی-و...........که اینها همه نیاز به1-بالا بردن اتماد به نفس خودم(که در حال تمرینم)2-پشتوانه ومشوق[/size] که اگه شوهرم باشه بهتر(البته شوهرم همیشه نظرش اینه که تو نمیخوا حسن غمکش باشی یا تو مسئول بد بودن ادمها یا چرایی خیلی چیز ها نیستیو........) و وقتی این حرفاها رو میشنوم میگم یعنی منظور شوهرم اینه که تو خودت پر بدی و ایرادی برو اول خودتو اصلاح کن تا بعد(بقیش پیش کشد)
اینها همه چیزهایین که مثل خوره به جونم افتادن و نمیدونم اسمشونو هدف بزارم ارزو و یا شاید رویااما به نظر خودم به اکثریتشون میتونم برسم حالا یا خیلی دور و دیر یا نه زیاد دیر اما میرسم.


و چیزهایی که بتونم به عنوان نعمت بدونم: پدر مادر خواهر برادر و شوهرم پدر بزرگ و مادر بزرگ دوستان و..........
اینکه اطرافیانم همه دوسم دارنالبته در بیشتر مواقع-
نداشتن بیماری های لا علاج-
داشتن شوهری با سواد و با اطلاعات عمومی خیلی بالا که یه منبع پاسخگویی بالاست برام-
اینکه با این سایت آشنا شدم تا راهنمایانی مهربون و فکوری داشته باشم-
اینکه انقدر به خدا نزدیکم که بتونم حداقل روزی یکبار بار خدایا شکرت رو به زبون بیارم-
اینکه هنوز انقد عقل دارم که واسه بهتر شدن زندگیم تلاش کنم و خطایی نکنم که بخشیدنش خیلی سخت باشه-
اینکه در طول هفته واسه سلامتی عزیزام صدقه میدم-
اینکه هنوزم در حدی هستم که بتونم الگوی چند نفری باشم-
اینکه اگر خیلی چیز هارو ندارم امیدم و به خدا از دست ندادم و همیشه میگم خدایا هرچی تو بخوای وتوکل میکنم به خودت-
و.................

احتمالا خیلی از شما فکر میکنید من منتظر تأییدم یا اصلا از حرفام مثل شوهرم خندتون بگیره شایدم اعصابتون از این همه ساده لوحی من خراب بشه اما من تصمیم گرفتم تو این مکان گرچه که بهش میگن مجازی روراست باشم تا بتونم کمک بیشتری بگیرم

اوا جان سلام
اینهمه ایده و هدف قشنگ با اینهمه ناامیدی جور در نمیاد !!!!!!! تو چرا نا امیدی دختر خوب تو که اینهمه فکرای خوب داری توکه اگه واقعا" میخوای به این هدف ها برسی باید بسم الله بگیو شروع کنی .
به نظزم باید شروع کنی یه لیست تهیه کنی دوتا ستون بزاری بگی اهداف بلند مدت و یه ستونم اهداف کوتاه مدت بعد با توجه به زمان ممکن شدن اهدافت بنا به اولویت اونارو یادداشت کنی بعدم فکر کنم بهتره یه کتاب مثبت بخری شروع کنی به خوندنش و جمله های مثبتش و یادداشت کنیو جاهای بزاری که مرتب ببینیش . تو جایی دیگه واسه نا امیدی نداری فکر کنم چارلی چاپلین گفته که ادم هارو بابت 3 چیز هیچ وقت مواخذه نکن 1-قیافشون 2 -پدر و مادرشون 3- ملیتشون چون اینا هیچ کدوم دست خودشون نیست . هیچ افریده ای از خدا زشت نیست حتی اوناییم که خیلی زشتن به نظر وقتی تو بهرشون میری زیبایی دارن پس این حرف ها ناراحتت نکنه ( البته میتونی به نحوی ارایش کنی که بیشتر از چهره خودت لذت ببری یا برای زیبا تر دیده شدن اندامت ورزش کنی رژیم بگیری که هم واسه سلامتیت خوبه هم روحیت هم زیباییت )
فقط با این همه حسن یه عیبی داری اونم اینکه تو تمام نوشه هات داری دیگران و هدف هاشون رو قضاوت میکنی مثلا" من از شما سوال پرسیدم خوب بعد جواب شما حتما" هدفم رو از سوالم میفهمیدی ولی شما سریع قضاوت کردی بهتره اجازه بدی هرفردی خودش برات از فکرش بگه و شما قضاوتش نکنی اینجوری خیلی از مشکلات حل میشه
حالا میتونی یه لیستی از مهمترین مشکلاتتم بر حسب اولویت بگی ...:72: