-
حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
دیگه فکر میکنم همه داستانم رو میدونن.
26سالمه ، دانشجوام ارشد ، سربازی هم رفتم و پاره وقت دارم کار می کنم و پس اندازی ندارم .
یه بار دیگه خلاصه شو میگم .
یک سالی هست که تقریباً افسرده ام .
در همین مدت نیاز به جنس مخالف در من روز به روز بیشتر میشد .
تا اینکه احساس کردم نیاز به آموزش دارم و از مراجع مختلفی که در اختیارم بود برای آموزش دیدینم در این زمینه بهره بردم.
.
از طرفی همزمان با این حس نیاز و این آموزش ها ، پدر بنده دختری رو بهم معرفی کردند که جواب بنده در همون ابتدا خیر بود.
این موضوع صرف نظر از محتوا ، دارای این اهمیت بود که ایشون پی به نیاز درونی بنده برده بودند و من نیز به صراحت سلیقه مو باهاش در میون گذاشتم .
.
اما پس از این بحث که با گرمای خاصی شروع شد ، با عکس العمل های سرد ایشون مواجه شدم. این عکس العمل ها در موضوع های مختلف دیگه هم خودش رو نشون داده .
.
با دیدن این عکس العمل ها ، اوضاع مالی موجود و نداشتن شرایط ازدواج ، با تمرکزی که در مورد قضیه ازدواج داشتم ، از اون طرف بام افتادم و با تلقین های خودم و دوستانم و شرایط موجود ، احساس نمی کنم که بتونم در 10 سال آینده ازدواجی داشته باشم .
.
با این اتفاق دیگه نتونستم صیر کنم و برای تسکین این دل و حس نیاز عاطفی ام به دنبال روش های جایگزین بودم .
اما موضوعی که می خوام بگم اینه که چرا من به اینجا رسیدم .
در واقع من دارم آرامش خودم رو در فرد دیگری می بینم . فکر می کنم اونه که می تونه بهم انرژی بده .
به قول maryam70 ، "زنت دلش به حالت می سوزه ، دوس دخترت که تعهدی نداره چی ؟".
در واقع راه ، راه درستی نیست ، میدونم.
اما نهایتا قطع ارتباط رو میشه در همچین مسائلی بررسی کرد.
.
اما باز هم می خوام موضوع رو گسترده تر بررسی کنم.
این حس نیاز ، این ناراحتی ها ، این پریشونی ها به نظر من دلیلی نمی تونه داشته باشه ، غیر از دوری ام از خدا .
یاد خدا توی زندگیم کم شده. من تابستون خیلی به خدا نزدیک بودم . خیلی عاشقش بودم .
.
در همین زمینه ازدواج وقتی مشکلات جامعه رو می دیدم و راه حل اسلامی ازدواج رو میدم واقعا کیف می کردم .
وقتی راه حل مشکل خودم رو که مشکل مالی بود ، در مکاتب اسلامی می دیدم که مبگن ، خدا درست میکنه ، اعتقادم به خدا بیشتر و بیشتر میشد.
.
اما با دلسردی من از ازدواج و نحوه عکس العمل پدرم ، شرایط مالی خودم و جامعه ، تلقین های دوستان ، دلسرد شدم.
و احساس کردم که بهتره از راه دیگه ایی نیازم رو برطرف کنم .
.
.
کارم به جایی رسیده که اعتقاداتی که داشتم الان از بین رفته . اعتقاداتی در مورد کمک خدا در زمینه مسائل مالی افرادی که می خوان ازدواج کنن.
(حتی از یکی از مدیران خواستم که حداقل یه تاپیکی ایجاد کنن و اعضاء از این تجربه گرانقدر برامون بگن ولی خبری نشد)
دیگه نماز صبح هام همیشه قضاست .
راهم داره جدا میشه .
خلاصه ، می خوام بگم ایمانم به خدا کم شده ، یاد خدا در زندگی ام کم شده ، چطور زیادش کنم ؟
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
نمیدونم من خیلی کوچکترم که نظر بدم. منظورم از نظر سنیه که تازه وارد دهه ی بیست شدم نه عقلی.
به نظر من وعده ی خدا راسته. وقتی میگه ازدواج کن من بهت میرسونم، نمیذارم لنگ بمونی راست میگه، نمیخواد الکی بگه که بهت اعتماد به نفس بده، داره راستش رو میگه
اینو توی پست یه بنده خدایی نوشتم و کلی مورد مثال زدم که با شرایط مالی پایین و متوسط به خوبی و خوشی ازدواج کردن و الان کلی خوشبختند و وضع مالیشون هم خوبه شکر خدا. چند مورد هم توی ذهنم داشتم که از اول پسر میلیونر بود و الان هم هست ولی خوشبخت نیستند که البته اینا رو نگفتم. آخرش دیدم یکی از کارشناسا برای اون بنده خدا نوشته( با واقعیات جامعه زندگی کنید، نه با حدیث و روایت)
نظر من شاید کارشناسی نباشه ولی به نظرم خدا، احادیث، روایات همه واقعیتند همشون واقعیت جامعه ان که میشه بهش تکیه کرد. حرف خدا واقعیه، سنده.
البته منم معتقدم یه پسر بیکار بدون پس انداز بهتره اول کار پیدا کنه و بعد ازدواج کنه اما اون کیس هم کار داشت هم ماشین هم مختصر پس انداز، پس چرا مردمو ناامید میکنین؟ چرا انقدر ازدواجها رو برای جوونا سخت تشریح میکنین؟
اینو دلم میخواد داد بزنم: من یه دخترم، در دانشگاه و محل کار یه عالمه دختر میبینم که دوست دارن ازدواج کنن و با شرایط متوسط مالی خودشون زندگیشونو بسازند اما تا وقتی این پسرا به خاطر شرایط مالی متوسطشون جلو نمیان این دخترا چیکار کنن؟
ببخشید آقا امید تایپیک شما درباره ی ارتباط با خدا بود، اما وقتی میبینم ریشه ی همه ی معضلات ازدواجه بهم میریزم. به خدا باید اعتماد کرد تا ایمانت قوی بشه
پیامبر اکرم: به کسی غیر از خدا تکیه نکن که خداوند تو را به همان واگذارد
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
بنده باز هم عقیده دارم بهتره با واقعیتهای موجود جامعه زندگی بشه. شاید اون زمان دخترخانومها وخونواده هاشون بساز تر بودند و داخل اتاق خونه مادرشوهر زندگی می کردند.
زشته من اینطوری باز کنم ولی خب شیرینی خشک کیلویی 8000 تومانه عزیز! میوه کیلویی 3-4 هزار تومان! طلا گرمی 130 هزار تومان. هر دست غذا 10-20 هزار تومان! رهن خونه 20 میلیون! اینها چیزیه که وجود داره!
ضمن اینکه امید جان بهتره با متاهلین اطرافت صحبت کنی ببینی چند درصد آقایون اعتقاد دارند که خانومها در شرایط سخت مالی بسیار صبور هستند. حرف من رو اصلا نشنیده بگیر!برو واقعیتهای جامعه رو ببین و بپرس.
این قضیه هم ربطی به بزرگی خداوند نداره. خداوند بزرگه ولی جامعه دیدگاهش اینه. بهتره شما توکل به خدا کنی 3 4 سال خوب کار کنی و درامد خوبی داشته باشی. بعدش ان شالله دست بالا بزنی و انتخاب مناسبی داشته باشی.
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
امید جان تمام حرفات برام قابل درک هست!
دانشجوی ارشد هستی-پاره وقت کار میکنی-سربازی هم رفتی
از نظر من شما شرایط ازدواج رو دارید!
دیگه بستگی داره طرف مقابلتون چه خلق و خویی داشته باشه.سعی کن دختری قانع رو انتخاب کنی.که توی خانواده ای فهمیده و متوسط بزرگ شده باشه.کسی که دنبال مادیات نباشه...
در مورد ارتباط با خدا هم ،همینکه الان نگران هستی پس یعنی توی عمق وجودت عشق به خدا ریشه داره!
خدا میفرماید: ادعونی استجب لکم....بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را!
از خدا بخواه!!
ببین مشکل توی توکل ماست..یعنی اون ته ته ته دلمون باز هم شک داریم!!یعنی وقتی چیزی رو از خدامیخوایم و توکل میکنیم با دل آرام و قرص توکل نمیکنیم.بلکه با یه جور اضطراب و ترس، یه جور بیم و امید توکل میکنیم!
مگه توی قرآن نداریم که : إنّ الله علی کلّ شیءٍ قدیرٌ !! دقت کن "کل شی" ! پس واسه چی بازم شک میکنیم!!؟
نمازت رو ترک نکن حتی اگه احساس میکنی داره تبدیل به یه کار زورکی و دولا راست شدن الکی میشه ولی بازم ترکش نکن!
قرآن بخون.زیر لب ذکر بگو...شاید این کارا خیلی کلیشه ای و تکراری به نظر بیاد ولی به خدا قسم تاثیر داره خیلی خیلی هم تاثیر داره.بعد از یه مدت احساس میکنی روحت لطیف تر شده،ارومتر شدی، از مشکلات کمتر میرنجی،احساس قویتر بودن میکنی،محکم تر میشی...حتی اگه نمیخوای بخونی توی گوشیت قرآن بریز و بیرون که میری با هندزفری گوش کن! به خدا همین هم تاثیر داره!!
سوره فلق و ناس رو هر روز زمزمه کن!
فقط یک چیز دیگه ، اگه با خدا عهدی بستی ،عهدتو نشکن! تا آخرین لحظه ثابت قدم باش!
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
امید جان سلام ..
ببخشید من در حدی نیستم که بخوام نصیحتت کنم اما خواهرانه دوست دارم باهات صحبت کنم ..
دورادور تاپیک هات رو خوندم و کم و بیش از مشکلاتت اطلاع دارم .. بیشترین مشکل شما ترس از وضعیت اقتصادیه که فکر میکنید شرایط ازدواج رو ندارید و میترسین برین جلو .. خب الان همه همین ترس رو داریم و هر کدوم به نحوی حق داریم ..
اما چرا فکر میکنید برای خانومها جنبه ی مالی قضیه اینهمه بزرگه ؟ به خدا انقدرا مهم نیست که شما برا خودت بزرگش کردی :311:
شما دانشجویی .. سربازیتو رفتی .. پاره وقت داری کار میکنی .. سنتم برای ازدواج مناسبه .. اگر کسی رو پیدا کنی که اخلاقهاتون هم با هم جور باشه و هدفهاتون در راستای هم نصف بیشتر مشکلاتت حل میشه ..
برادر من .. همسر من 3 سال از شما کوچیکتره .. دیپلمه هست و پس انداز هم نداره .. یک سال و خرده ایه که ما عقد کردیم .. زمانی که اومد خواستگاری بیکار بود .. ( یعنی شرایطش خیلی بدتر از شما بود ) .. اما وقتی عقد کردیم به هر دری زد و اخرش رفت یه جا کار کرد با حقوق روزی 15 هزار تومن ! که نصفش خرج بود و تقریبا براش میموند روزی 5 تومن :311: اما پشتکارشو از دست نداد و توکل کرد به خدا .. الان خدا رو شکر در عرض یک سال هم ماشین خریدیم هم اگه خدا کمکمون کنه میخوایم خونه بخریم ..
همین که شما اراده کنی و نذاری به گناه الوده بشی و از راه درستش نیازتو برطرف کنی خدا کمکت میکنه .. به خودش قسم که تا حالا نشده صداش کنیم و دست خالی برمون گردونه .. درسته سخت میگذره اما برای زنی که شوهرشو دوست داشته باشه این سختی ها به چشم نمیاد .. و مردی که زنشو دوست داشته باشه براش از جونش مایه میذاره ..
ببخشید زیاد حرف زدم .. فقط دوست داشتم بهت بگم همه مثل هم نیستن که تمام زندگی رو تو مادیات ببینن .. خیلی وقتها باید قدم اولو برداری تا خدا دستتو بگیره و کمکت کنه .. با توکل و اطمینان به خودش برو جلو و نترس .. زمونه ی سختیه اما خدای ما خیلی بزرگ تر از این حرفهاست ..
توکل به خودش ..
اقای مهران همه رو نباید به یه چشم ببینید .. هستند خانومهایی که با شرایط مالی بسیار سخت کنار همسرشون موندن و هیچ شکایتی هم ندارن ..
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
امید محترم،
مگه قرار نشد دیگه تاپیک نزنی و دست از سر خودت و ما و خدا برداری؟:311:
برادر عزیز اگر منتظر روزی هستی که خونه و ماشین و خرج عروسی و پس انداز داشته باشی و بعد بری خواستگاری! می ره ایشالله واسه صدسال بعدی.
یک کم جرات + برنامه ریزی+ درایت+ دقت در انتخاب فرد مناسب لازم هست.
منتها شما منتظر پدر و مادر و خدا و دوستان همدردی هستی که دستی برات بالا کنند.
بابا یه کم مرد باشید. مرد هم اینقد ترسو؟ مرد هم اینقد غرغرو؟ مرد هم اینقد بی جربزه.
من که اگه صد تا دختر کچل هم داشتم یکیش را دست شما پسرهای مجرد همدردی نمی داددم. همش دارید غر می زنید که پول نداریم.
لطفا دیگه تاپیک باز نکن. :160: یه کم بشین فکر کن ببین ایراد کارت کجاست.
هر وقت ازدواج کردی بیا بنویس توی تاپیک ازدواج کرده ها تا بهت تبریک بگیم. :72:
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
:311:اجازه آقا الان ميگم
زود تند سريع جواب ميدم!
شما خيلي هم شرايطشو داريد،ديربجنبيد هم حيف ميشيد!همه نشاطتون رو هم واسه همسر واقعي و شريك زندگيتون نگه داريد.
به نظرم پسر خيلي سالمي هستيد پس فقط از راهش بريد.
به خدا انقد دختراي خوب هستند كه صداقت و پاكي پسربراشون خيلي اهميت داره.
زندگي رو انشالله با هم ميسازيد.
پس بيا برو ازدواج كن و نصف ايمان كه چه عرض كنم،به كمال ميرسي!
چيه داداش؟منتظري خودم برات آستين بالا بزنم؟من كه پايه م واسه كار خير:311:
بعدشم جاي اينكه تا ساعت ١نصف شب تو همدردي باشي،ميري ٢ركعت نمازشكر ميخوني كه hamdardi2 باعث شد برم زودتر زن بگيرم و نيمه گم شده م رو پيدا كنم:311::311:
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
آخه من سوالم یه چیز دیگه بود ! ، من پرسیدم که ایمانم به خدا کم شده ، یاد خدا در زندگی ام کم شده ، چطور زیادش کنم ؟
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
عزیزم، ایمان به خدا رو می تونی با نگرش به اتفاقات بسیار تلخی که میتوانست برای تو رخ دهد و دستی تو را نجات داد زیاد کن!
در مورد شرایط مالی مورد نیاز، باز هم از شما می خوام بهتره با آقایون متاهل صحبت کنید. مسئله مالی دقیقا برای خانمها بسیار مهمه. بسیار مهم! همین خانومهایی که میگن جربزه داشته باش، چرا می ترسید، جربزه داشته باشی بری جلو یک روز مشکل مالی پیدا کنی، می گن تو که جربزه درآمد خوب نداشتی چرا اومدی جلو!!! برو با آقایون متاهل صحبت کن برای اینک تصمیم درستی بگیری. خانومها بر پایه احساسشون نظر می دن و خب بر پایه همین مسائل فردا بیچاره می شیم! دوست من زندگی مشترک بازی احساسی دونفر نیست! اصلا من هیچی نمی گم، شما برو تاپیکهای همین همدردی رو با دقت بخون ( من سعی می کنم چند تا نقل قول از همین خانومها برات بیارم بدونی اهمیت مسائل مالی رو). دستت میاد مسائل مالی چقدر مهمه. اینم بگم جامعه امروز این رو وظیفه مرد میدونه که زندگی رو تامین کنه، حالا خانومش دکترای مهندسی برق آکسفورد باشه و توی مپنا مدیر عامل باشه یا نباشه!
الف ح عزیز، با درآمد روزی 15 هزار تومان در کدام محله زندگی میکنید و چه ماشینی خریدید؟ چه خانه ای می خرید؟ محال است همسر شما توسط کسی ساپورت نشود! محال است!
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
آقا امید ببخشید ولی فکر کنم عنوان تاپیک رو یه خورده بد انتخاب کردی.
آدم اولش فکر میکنه شخصی هستی که ازدواج کرده و حالا مثلا بعد از ازدواج ایمانت رو از دست دادی!
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid65
آخه من سوالم یه چیز دیگه بود ! ، من پرسیدم که ایمانم به خدا کم شده ، یاد خدا در زندگی ام کم شده ، چطور زیادش کنم ؟
سلام امید عزیز
حست کاملا قابل درکه و کسی قرار نیست بخاطر اینکه تاپیک زدی بهت بگه چرا باز شروع کردی.
به حالی که تو پیدا کردی میگن حال سرگشتگی و برزخ روحی.
همونطور که خودت گفتی دنبال یک عامل بیرونی برای کسب آرامش (نظیر ازدواج کردن و ... ) هستی
تا به آرامش برسی. اما آرامش و شادی 2 چیزی هستن که تنها از درون ما نشات میگیرن!
اگر نتونی این عوامل رو درونی کنی ، شادی و آرامشت در گرو عوامل بیرونیه و همونطور که وجودش
باعث شادی و آرامشت میشه عدم وجودش باعث افسردگی و ناراحتیت میشه و تو این دو سرمایه مهم
رو به یک شرایط بیرونی ناپایدار و فانی گره زدی که هر لحظه در حال تغییره.
به قول جناب حافظ :
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر .... کاین کارخانه ای است که تغییر می کند
پس دنبال درونی کردنش با! روحت بیمار شده! گرفتارش کردی. حسابی کسل شده و الان فصل تغییره.
این تغییر رو فقط باید خودت بوجود بیاری! وقتی تو دلت به حال خودت نسوزه و برای خودت کاری نکنی و
دائم دنبال نیروی محرکه خارجی باشی چطور توقع داری حالت خوب بشه یا دیگران به فکر تو باشن؟
افسردگی و ناامیدی دام شیطونه و تو با عکس العمل نشون ندادن در برابرش اون رو مهمون خونه
دلت کردی. با رکودت روحت رو گرفتار کردی تو زندان تنت.
روح که کسل بشه باورها روز به روز کمرنگ تر میشن و کمرنگی باورها ضعف ایمان رو به همراه داره.
شرایط اطرافت مساعد نیست قبول اما تو باید چنان این باورها رو قوی کنی و خودجوش بشی که طوفان
هم بپا بشه تو نلرزی و کم نیاری.
واسه افزایش ایمانت به خودت رجوع کن. با خودت خلوت کن! یک خلوت خوب به دور از همه کاستی ها
و مشکلات اطرافت. درست مثل یک معتکف! ببین با امید چه کردی؟ چطور باهاش رفتار کردی؟ با خودت
صادق باش. روزها و شب های خوبی پیش روته واسه زلال کردن روحت. واسه پیدا کردن خودت.
خودت رو پیدا کن. با خدمت کردن در محضر امام مظلوم شروع کن. خودش راه رو نشونت میده.
ایمان همینجا در درونته. فقط یکم روش گرد و غبار نشسته و راه زدودن این گرد و غبار تفکر ، خلوت با
خودت ، عزم راسخ بعد از تفکر برای تحول و در نهایت یاری گرفتن از خداست.
خونه دلت رو دریاب و سرچشمه آرامش واقعی رو پیدا کن. بیافت توی مسیر مطمئن باش همه چیز رو
بدست میاری. لازم نیست چیزی سرکوب بشه فقط باید کنترل باشه با جایگزین مناسب تا وقتش برسه.
خیلی طولانی شد اما خودت کلید حل معمایی. اگر حس کردی داری گم میشی توی راه باز کمک بگیر.
به این شعر جناب حافظ هم خوب فکر کن. حافظ هم میگه دنبال آرامش بیرونی نباش! گوهری که به
دنبالشی در درونته.
موفق باشی
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد .......... وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است ....... طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش ............ گو به تایید نظر حل معما میکرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست ........ و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم .... گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بود .............. او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
بهار شادی !
واقعا ممنونم از کمکت .
جالبه که من واقعاً دنبال عوامل بیرونی برای رسیدن به آرامش بودم.
مثلاً ازدواج برای ارامش ، نشد؟ دوست دختر برای آرامش.
.
[quote]قاصدک تنها توی خرداد 91 برام نوشته :
اما خوب نيست كه ميخواي از ازدواجت روحيه بگيري. شايد الان در زندگيت يكم دچار روزمرگي شدي.
بگرد و نقاط ضعفت رو پيدا كن، ببين اميد كجاي كارش لنگ مي زنه كه مي خواد از ازدواج روحيه بگيره.[/quote]
.
در واقع مشکل اینه که من دنبال روحیه و یک آرامش درونی هستم .
.
شاید رسیدن به این آرامش مهمترین هدف من از زندگی باشه .
و الان دارم فکر می کنم رضایت خدا ، فکر خدا و یاد خدا بهتر می تونه برام آرامش درست کنه .
.
جالبه بدونی ، نکته جالبی که هست اینه که من همیشه با خودم می گفتم که در راه ازدواج بود که خدا رو شناختم .
اما وقتی موانع رو دیدم در مسیر ازدواج ، این شناخت رو به افول رفت.
یعنی شاید اصول اعتقادی من ، اصول درستی نداره .
و از پایه ضعیفه. و دارم این اعتقاداتم رو روی فونداسیون ضعیفی می چینم.
شاید بهتره برم کلاسهای اصول عقاید.
.
یعنی من دارم اعتقاداتم به خدا رو گره می زنم روی مسائلی مثه ازدواج.
.
از طرفی یه چیزی برام ناشناخته مونده ، اونم میگن شما قبل از ازدواج دارای یه سری ناملایمات روحی هستین که با ازدواج درست میشه و به آرامش میرسین.
نمی دونم من اول باید به آرامش برسم بعد ازدواج کنم یا بالعکس.
.
خواهش می کنم منو سرزنش نکنین به خاطر اینکه این همه تاپیک باز می کنم .
آخه من خیلی مشکل دارم و اینها چکیده هاشه .
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid65
از طرفی یه چیزی برام ناشناخته مونده ، اونم میگن شما قبل از ازدواج دارای یه سری ناملایمات روحی هستین که با ازدواج درست میشه و به آرامش میرسین.
نمی دونم
من اول باید به آرامش برسم بعد ازدواج کنم یا بالعکس
.
قطعا اول باید به ارامش برسی و بعد ازدواج کنی
چون مسائل قبل و بعد از ازدواج، حتی اگر بهترین انتخاب رو هم داشته باشی، با یه سری فشارها و استرس ها همراه هست
و اگر مشکلات روحی خودت رو حل نکرده باشی، این فشار مضاعف خواهد شد
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
امید جان بستگی داره شما ارامشو تو چی میبینی و چه طور معنا میکنی ؟!
یکی هست با پیشرفت تو کار و درسش ارامش میگیره یکی با داشتن یک همراه خوب و یکی با کمک کردن به دیگران .. هر کس ارامش رو تو یه چیزی میبینه و توصیف میکنه ..
شما تعریفت از ارامش چیه ؟ فکر میکنی با چه داشته هایی میتونی ارامش داشته باشی ؟
البته ارامش مطلق وجود نداره .. یه ارامش نسبی ..
اقای مهران .. در جواب سوالتون باید بگم که همسر من یک سال پیش حقوقش 15 تومن بود .. و الان برای هر دو ساعت کارش 50 هزار تومن میگیره و با وامی که گرفتیم تونستیم ماشین بخریم و توسط هیچ کس هم ساپورت مالی نمیشیم .. من فقط اون مثال رو زدم که بگم همه ی ادمها از کم شروع میکنند .. اگه ما اون موقع از روزی 15 هزار تومن شروع نمیکردیم و از اول دنبال کار خوب بودیم هیچ وقت پیشرفت نمیکردیم .. این تاپیک جای این حرفها نیست فقط گفتم که بدونید منظورم چیز دیگه ای بود ..
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
هیچ کسی که پیش از ازدواج آرامش نداشته بعد از ازدواچ آرامش بدست نیاورده! به نظر من واقع بینی به همراه توکل به خدا میتونه بهت آرامش بده. بپذیر شرایطی که هستی رو و سعی کن تغییرش بدی.
برای آرامش بهتره خدا رو به کار ببری نه اینکه فقط نماز و روزه و.. مثلا برو کمک کن به بقیه. ماهی یک روز رو بذار برای اینکه مثلا به بیماران سرطانی کمک کنی. قدر چیزهایی که داری رو بدون. برنامه ای اگر می ذاری سعی کن بهش عمل کنی و برننامه هات حتی الامکان منعطف باشه.
خانم الف. ح. من بهتر می بینم امید با مردهای متاهل صحبت کنه! خانومهایی که مسئولیت اقتصادی رو ندارند چطور به همین راحتی می گن که راحته و خدا بزرگه و...! نشستن دور گود و لنگش کن گفتن آره راحته! (توی همین سایت اکثر کارشناسان نظرشون اینه که مرد مسئول اقتصادی هست و زن مسئولیتی ندارد در این زمینه! این بیشتر شبیه به خودکشیه که کسی بدون شرایط اقتصادی لازم و با امید به اینکه حقوقش از روزی 15 هزار بعد یک سال به ساعتی 25 هزار برسه شروع به تشکیل زندگی مشترک کنه.) هنوز اون یکی تاپیک " با همسرم سر مشکلات مالی بحث داریم داغ داغه!!"
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
سلام امید
1-اصلا واهمه نداشته باش برای تاپیک باز کردن..اینجا همه جور تاپیکی مورد انتقاده..چه اون تاپیک در مورد رفتار خواهر شوهر،ارتباط با همکار،ازدواج،دوست دختر پسری،اشفتگی های روحی فردی ،خیانت و ...باشه..همشون مرد انتقاد عده ای هستن..پس تو سرتو بنداز به کار خودت..و توجه نکن به حرف بقیه.
2-حالتو کاملا درک میکنم..
3-منظور از ارامش چیه؟؟
اگه قرار بود یه فرد مجرد به طور کامل از هر نظر ارامش داشته باشه چه لزومی به ازدواج بود؟فقط ایجاد نسل جدید؟؟که خدا رو شکر زمین داره ازفرط جمعیت زیاد میترکه..
حتی اگه قران رو مرجع قرار بدیم خودش گفته زنان و مردان رو مایه ارامش همدیگه قرار دادیم.
پس مسلما تو ازدواج ارامشی هست که تو مجردی نیست.
اما کسی که وارد ازدواج میشه باید مسائل مهم زندگیش رو حل کرده باشه..شخصیتش شکل گرفته باشه.همون بلوغ فکری مالی و اجتماعی و عاطفی...
اون داستان قطعه گمشده که انی گذاشتش تو تالار به من خیلی کمک کرد.
قطعه گمشده
در واقع میخواد بگه اگه حس میکنی قسمتی از وجودت ناقصه و برای تکمیلش میخوای بری ازدواج کنی اشتباه میکنی.امااگه فکر میکنی تو مسیر زندگیت به یه همراه و همسفر احتیاج داری درست فکر میکنی.
حالا تو با خودت دودوتا چهارتا کن ببین شرایطتت چطوریه؟؟قطعه گمشده میخوای یا همسفر؟؟
اگه قطعه گمشده خواستی..برو اول کامل بشو بعد ازدواج کن..اگه همسفر خواستی برو سراغ ازدواج.
در مورد مسائل مالی هم قبلا بهت گفتم از مسائل مالی مهمتر هم کفو بودنه..اگه الان حقوقت سه برابر حقوق الانت بود و پس انداز هم داشتی اما دست رو دختری میذاشتی که هم کفوت نیست باز به مشکل مالی میخوردین.
اما من واقعا خیلیا رو دیدم که واقعا با دوماد راه میان..نذار حرفای تکراری برات بزنم.
بهت گفتم شرایط مالی فقط واسه تو نیست.اگه دختری هم سطح خودت انتخاب کنی اونم برای تهیه جهیزیه و مخارج ازدواج نیاز به زمان داره.
اونوقت هردوخونواده میتونن بهم زمان بدن واسه تامین مخارج و در کنارش تو با همسر عقدیت به ارامش برسی.
4-اما باز گاهی ادم همون لحظه،همون لحظه حس تنهایی میکنه...چاره ای نیست..باید صبر کنی..باید تحمل کنی..حتی اگه صبرت عین نمودار سینوس بالا و پایین بره..یه روز حالت بده..عوضش یه روز هم میاد که حالت خوبه.
5-ارتباط با خدا هم همینه...خیر سرمون بنده حتماالخطا هستیم..بلاخره خدا خودش میدونه هر کدوم از بنده هاش تو چه حس و حالیه؟پس باید درکش کنه.
پس اینجا هم اگه ارتباطت با خدا ضعیف و قوی شد نگران نشو..طبیعیه..
انتظار نداشته باش قله رو یه نفس بالا بری..بلاخره گاهی کم هم میاری.
6-خلاصه امید از این تکونهای احساسی و اشفتگیها وحشت نکن..هرکی بهت میگه من همیشه خوبم..و همیشه ارتباطم با خدا عالیه و هیچ وقت نیازبه کسی ندارم داره دروغ میگه و سخنرانی میکنه.
7-ناشکری نکن..رشته ای که داری میخونی خیلی اینده داره..من بشدت به ایندت امیدوارم..اینو از ته دل میگم.
بذار ارشدت تموم بشه.میبینی.
8-افراط و تفریط نکن..نمیخواد کلاس اصول عقاید بری..که از اونجا هم خسته بشی و برگردی...یه کوچولو خودتو درک کن و به خودت حق بده.
موفق باشی
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
امید کاملا مشخصه که دیدت خیلی منفی شده،یادمه اون اولا اینجوری نبودی،الان خیلی منفی بافی میکنی،خب همین باعث میشه حتی اون آرامشی هم که وجود داره از بین بره
من با این موافق نیستم که آرامشتو میتونی به طور کامل از خدا بگیری،چون تو سنی هستی که اگه نیاز روحی و عاطفی و جنسی ات برطرف نشه آرامش کامل نخواهی داشت،یه چیز طبیعیه و فکر میکنم درمورد همه صادقه
اما این که به خاطر اینکه شرایط ازدواجت به طور کامل فراهم نیست ،دلسرد شدی و از خدا دور شدی برمیگرده به همون چیزایی که خودت گفتی و اینکه به خدا اطمینان نداری،خدارو قبول داری ولی اطمینان قلبی نداری،همین عدم اطمینان باعث شده مشکلات خارجی اولا آرامشتو بگیره بعد هم تورو از خدا دور کنه...
درمورد ازدواج هم همین خانوم الف- ح هم نمونه بارز این "به خدا اطمینان قلبی داشتن" هستن که میبنید خدا هم چطور جوابشونو داده
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
امید عزیز، تجربه کسب آرامش نیازمند داشتن تسلط بر شخصیت خود و داشتن برنامه برای آینده هست. کسب آرامش مستلزم این هست که بدونی چه هدفی داری و با چه شرایطی به سمت اون حرکت می کنی. مسلما خداوند هم راهکارهایی رو برات در نظر خواهد داشت. مقصد و مقصود من از این حرفها این بود که وضعیت حال خودت رو بدونی که آیا تنها دلیل عدم آرامشت عدم ازدواجه؟ اگر آره، یکی دوسال شرایط اقتصادیتو خوب کن و بعد اقدام کن. اگر نه دقیقتر موشکافی کن و بیان کن چه مشکلاتی سد راهت وجود داره. مسیر کسب آرامش برای زنان و مردان متفاوته. به خصوص از طریق ازدواج. به قول یکی از کارشناسان"کیوان"، در تعیین اینکه آیا شرایط ازدواج را دارید یا ندارید واقعیت موجود جامعه را در نظر بگیرید نه روایات و... شما پس از ازدواج مسئول هستید در برابر خانواده خود. بایستی شرایط مالی خانواده را تامین کنید. حتی اگر همسر کارمندی نیز داشته باشید ایشان در جامعه فعلی این را لطف می دانند که به شما در شرایط مالی کمک کنند
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
سلام دوست عزیز
دوستان خیلی خوب راهنمایی کردن امامیخواستم من هم نظر شخصی خودم رو بدم. خوب اینکه از خدا دور شدین راه چارش خیلی اسونه خصوصا اینکه شما خودتون هم میدونید.با دعاکردن درخواست کردن از خدا محرم هم که شروع شده از ائمه بخواهین....اما مشکل شما چیز دیگه ایست0خداییکه ارامش دهنده قلوب هست خیلی چیزهارو هم مایه ارامش قرار داده.علاقه به داشتن یک هم صحبت و همراه از جنس مخالف یک نیاز هست که خود خداوند در وجود همه قرار داده مثل بقیه نیازها مثل نیاز به خوردن و اشامیدن.وقتی شما تشنه هستین می تونین اب نخورین و یا وقتی گرسنه هستین غذا نخورین و بگین که ای وای مشکل من از شکم پرستی و دوری از خداست؟خوب شما وقتی تشنه و گرسنه هستین نمی تونین عبادت کنین بیحال هستین.خوب این هم نیاز هست باید برطرفش کنید تا به ارامش برسین اونم از راه درست.مگر نه اینه که خدا زن را مایه ارامش مرد قرار داده و مرد را مایه ارامش زن
عذرمندم طولانی شد
-
RE: تاثیر ازدواج من در تضعیف ایمانم به خدا و دوری من از خدا
نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid65
و از پایه ضعیفه. و دارم این اعتقاداتم رو روی فونداسیون ضعیفی می چینم.
شاید بهتره برم کلاسهای اصول عقاید.
.
یعنی من دارم اعتقاداتم به خدا رو گره می زنم روی مسائلی مثه ازدواج.
.
از طرفی یه چیزی برام ناشناخته مونده ، اونم میگن شما قبل از ازدواج دارای یه سری ناملایمات روحی هستین که با ازدواج درست میشه و به آرامش میرسین.
نمی دونم من اول باید به آرامش برسم بعد ازدواج کنم یا بالعکس.
.
خواهش می کنم منو سرزنش نکنین به خاطر اینکه این همه تاپیک باز می کنم .
آخه من خیلی مشکل دارم و اینها چکیده هاشه .
امید عزیز
چرا همش از سرزنش شدن می ترسی؟
کسی قرار نیست برای سوالاتت تو رو سرزنش کنه!
اتفاقا سوال داشتن خیلی هم خوبه. ببین در خصوص حرفهات باید بگم اصلا بحث ازدواج رو با آرامش
درونی قاطی نکن!
همسر خوب یکی از ارکانیه که به ادم آرامش میده و در این شکی نیست.
اما چرا من میگم باید این آرامش درونی باشه؟
حالت زیر رو تصور کن :
امید با یک دختر فوق العاده از هر لحاظ ازدواج کرده ، زندگی خوبی هم داره. یک روز اتفاقی میافته که
امید اوضاع مالیش به شدت بهم می ریزه و شرایط زندگی خیلی نا بسامان میشه.
همسر امید که چشمش به امید و تکیه گاه زندگیشه این وسط خودش رو تنها می بینه! چون با سختی
و ناملایمات زندگی روبرو شده. به نظرت اگر امید آرامش درونی نداشته باشه چطور میتونه به اوضاع
مسلط بشه و با حفظ آرامش دنبال راه حل بگرده و به همسرش هم آرامش بده؟
این مثال رو زدم تا بفهمی دلیل اینکه میگم این 2 موضوع از هم باید تفکیک بشه چیه.
در مورد اینکه ایمانت قوی یا ضعیفه و پایه هاش انقدر سریع نگران نشو. کاملا پیداست دنبال آرامشی
اما فکر نکن راه رو اشتباه رفتی یا ایمانت ضعیفه! خودت و باورهات رو به یکباره زیر سوال نبر!
انقدر به خودت سخت نگیر! حالات روحی آدم نوسان داره. 11 روز حالش خیلی خوبه ، 11 روز معولیه و 11 روز افسرده. بیوریتم آدمها اینطوره.
یک توصیه ای که بهت دارم مطالعه این کتابه :
آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین
این کتابی بود که وقتی من هم سالها پیش حال امروز تو رو داشتم دکتر شجاعی بهم معرفی کرد و
یک سری برنامه دیگه که خیلی راهگشا بود.
و مخلص کلام اینکه تو باید خودت رو همونطور که بچه ها گفتن خوب بشناسی و در طی این مسیر
میتونی ازدواج هم بکنی و با همسرت مسیر تعالی رو طی کنین.
جاهایی که تو کم میاری همسرت بهت کمک کنه و یک جاهایی تو بهش کمک کنی!
اما اول به یک ثبات نسبی و آرامش کلی برسون خودت رو و بعد ابا زدواج مسیر تکامل رو ادامه بده.
از یک جاییش به بعد این 2 بهم گره میخورن. اما قبلش ریشه آرامش باید در درون تو و یاد خدا باشه!
این یعنی همون استقلال هویت که حتی باید در ازدواج هم وجود داشته باشه.
یاد خدا وقتی تو رو به آرامش میرسونه که هر لحظه خودت رو در دامان خدا ببینی و در تمام سختی ها
مثل الان که شرایطت کمی دشواره ، خودت رو تنها نبینی و یک تکیه گاه محکم و قوی مثل خدا رو در
همه شرایط احساس کنی و این میسر نیست مگر در شناخت بیشتر خودت و تلاش برای رفع موانع
آرامش درونیت و 100 البته خوندن نماز با توجه (یعنی برای دقایقی فارغ از همه مسائلت فقط به نیروی
بی نهایت هستی وصل بشی و آرامش رو از اون بگیری)
فقط مراقب عقایدت باش که در برخی کلاسهای مختلف به بیراهه نره چون میدونی که داریم تو چه دوره
و زمانی زندگی می کنیم.
به قول امام علی معرفة النفس انفع المعارف هست! یعنی شناخت خویشتن از سودمند ترین معارفه!
و بعد امیر المومنین می فرمایند : من عرف نفسه فقد عرف ربه ; هر که خود را شناخت , خدای خویش
را شناخته است.
چون وقتی خودت رو بشناسی ، به خداوند میرسی و وقتی به خدا برسی آرامش خواهی داشت که
همون گفته خداونده که میگه تنها با یاد خداوند دلها آرامش میگیرد یعنی یک رابطه دو سویه و دو طرفه
و آرامشت که درونی باشه هر چه پیش بیاد میگی توکل به خدا حلش می کنم! اگر غمی پیش بیاد
خودت شرایط شاد بودن رو فراهم می کنی (شنیدی که میگن مومن شاده؟) و این یعنی یک حرکت
خودجوش که با ازدواج خوب و درست مستحکم تر هم میشه و این آرامش عمیق تر میشه و شکل
درست تری به خودش میگیره. این کلیات داستان بود که گفتم.
باز سوالی بود بپرس.
:72:
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
bahar shadi وبهار زندگی عزیز خیلی از پست ها و نوشته هاتون خوشم میاد پر از نگاه مثبته:43:
.من گذشته ام پر از اشتباهه تمام عمرم سعی کردم محبتی که تو خونه نداشتم رو بیرون از دیگران گدایی کنم و الان فهمیدم همه ی کارهام اشتباه بود اگر همون محبت رو از خدا گدایی میکردم وضعیتم خیلی بهتر از الان بود.با خدا بودن هیچ ضرری به آدم نمیرسونه حتی وقتی به آدم نعمتی رو نمیده عذاب تحقیر و کوچک شدنو تحمل نمیکنی.وقتی بهش توکل میکنی ممکنه چیزی رو که میخوای دیر بده ولی بالاخره میده.
راههایی که آقای مهرداد داد خوبه من هم اینکارها رو کردم و خیلی به آدم آرامش میده از نت قرآن دانلود کن قبل از خواب گوش کن میتونی ختم قرآن هم بگیری و هر روز یه حزب یاچند آیه رو بخونی با این نیت که خدا یه فرشته رو سر راهت قراربده و شرایطت روز به روز بهتر بشه این شماره واحد ختم قرآن حرم امام رضاست 2009397-0511 البته تو همین سایت هم ختم قرآن هست
به این فکر نکن که خدا چیا رو بهت نداده و نعمت هاشو مدام مرور کن.به خدا توکل کن و امیدتو از دست نده.من شنیدم میگن بزرگترین گناه ناامیدی از رحمت خداست
ببین خدا برات چه فرشته ای کنار گذاشته که این همه باید برای رسیدن بهش تلاش کنی
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
قرآن کریم سوره نور :«وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» .
«و آنان كه توانايى ازدواج ندارند بايد عفّت ورزند تا آن كه خدا از كرم خويش توانگرشان گرداند».
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : ما الُمجاهِدُ الشَّهيدُ في سَبيلِ اللَّهِ بِأعظَمَ أجراً مِمَّن قَدَرَ فعَفَّ ، لَكادَ العَفيفُ أن يَكونَ مَلَكاً مِنَ المَلائكَةِ . (منتخب ميزان الحكمه و ميزان الحكمه ج6ص358به بعد)
امام على عليه السلام : كسى كه در راه خدا جهاد كند و شهيد شود اجرش بزرگتر از كسى نيست كه بتواند گناه كند و عفّت ورزد ، انسان پاكدامن نزديك است كه فرشتهاى از فرشتگان خدا شود .
دکتر فلاسن، استاد دانشگاه روچستبر، می گوید: خجالت کشیدن و حیاء علامت سلامت است و در میان تمام افراد بشر، حتی آنهایی که برهنه زندگی می کنند، نیز رایج است. اگر در جامعه، روح حیا ـ که به فرموده امام علی(ع) ثمره عفت است ـ حاکم باشد، بسیاری از نزاعها و اختلافهای خانوادگی و بسیاری از جرایم اجتماعی و بزهکاریها از بین می رود. (فلسفی، محمد تقی (ره)، کودک، ج 2، ص 371)
امید عزیز مهم ایمانمونه...
امید عزیز امیدتو از دست نده...
اگه مي خواي اهل آسمون بهت رحم كنن به اهل زمين رحم كن[color=#32CD32]
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
یه چیزو مطمئن باش
اینکه اگه با این شرایط روحی که الان داری ازدواج کنی یکی گیرت میاد که شرایط روحیش از خودت بدتره و اصلا نمیتونه آرومت کنه
وبا توجه به اینکه بعد از ازدواج خیلی از مشکلات سر بر میارن خودت که آروم نمیگیری هیچی باید یکی دیگه رو هم اروم کنی
اینو از روی تجربه بهت میگم تا به ارامش و شادی نرسیدی ازدواج کنی ضررر میکنی
اینا مهمتر از مسائل مالیه شک نکن
واقعا واقعا واقعا ارامش درون خود ادمه نه دیگران و تو ادم خوش شانسی هستی که اینو قبل از ازدواج فهمیدی
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
سلا امید عزیز من تورو مثل برادر خودم میدونم. ایمانت میدونی به چه علتی کم شده چون اعتماد به نفست پایینه چون توکلت کم شده. شما الحمدالله جوان برازنده ای هستی حیفت نیست که بذاری سنت بالا بره بعد مشکلاتت بیشتر بشه. میگی پول نداری ازدواج کنی کی اول زندگی همه چیز تموم بوده اگه بابات بهت میگفت پسرم ازدواج کن تموم خرج زندگیت بامن حرفش روقبول داشتی ؟آره معلومه باجون ودل.....خداگفته ازدواج کن اونش بامن حرف خداروقبول نداری؟؟توکلت روبه خدا کن واز راه اصلی وقانونی اقدام کن اگه درست نشد ...مطمئن باش ایمانت خیلی بیشترم میشه:305::305:
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
آخه من خدا رو به خودم نزدیک می بینم ، بسیار هم شده که گریه ام بگیره از لطفش از کرمش از بزرگیش. حتی همین اواخر . یعنی اگه جمله تاثیر گذار ، آهنگ تاثیر گذاری در این زمینه بیاد دستم . احتمال اینکه براش گریه کنم زیاده.
.
ولی وقتی موقع عمل میرسه نمی تونم .
منم میدونم که خدا خودش گفته برین ازدواج کنین ، من کمکتون می کنم . حتی از هر کی پرسیدم که شماها تا حالا دیدین کسی متاهل بشه ولی وضع زندگی اش خرابتر شده باشه ؟ همه میگن نه ما ندیدیم.
منم میدونم که خدا گفته کسی که به خاطر فقر مالی نخواد ازدواج کنه به خدا گمان بد برده(؟).
منم همه اینا رو می دونم ، ولی انگار ته دلم قرص نیست . ایمانم کم شده ، قبول دارم .
البته فکر می کنم همه اش در همین زمینه ازدواجه .
یعنی شاید اگه ازدواج کنم از این سردرگمی نجات پیدا کنم .
.
.
شاید یکی از دلیلهای بزرگش پدرمه . ایشون خیلی آدم ریاکاریه . مثلاً آدم مذهبی هست ولی فکر نکنم به چیزی اعتقاد داشته باشه .
اما اون برام زیاد مهم نیست ، هر کسی مسئول ایمان خودشه ، من می خوام خودمو نجات بدم .
.
در هر صورت موقع عمل که میرسه نمی تونم نشون بدم که اون گریه هام واقعاً احساسی نبودند.
اون موقع ها که دنیال ازدواج نبودم وقتی می گفتن که ازدواج نصف ایمان رو حفظ می کنه ، با خودم می گفتم ، این حرفها چیه . همه اش دروغه . آدم با خویشتنداری راحت می تونه همین نصف ایمانشو هم حفظ کنه . .اما حالا می دونم حتی با خویشتنداری هم نمیشه .
دقیقاً گرفتار اون چیزی شدم که همیشه بهش می خندیدم.
شاید در واقع موضوع تاپیک منم بیشتر در مورد همه نصفه باشه .
.
چون اگه کسی ازدواج کنه . حتماً داره سنت الهی رو اجرا می کنه . چون اگه من ازدواج کنم . توکلم به خدا زیاد میشه.
به خدا گمان بد نمی برم . نمی گم این چه غریزه هایی بوده که در دل من قرار داده .
راحت میشینم زندگی مو می کنم .
.
جالبه ! الان فکر می کنم ، ازدواج برای من شده عین این هنرهای مفهومی !! :311: از هر زاویه ایی بهش نگاه کنی ، به معنی میده ! گذاشتمش جلو خودم هر روز دارم از یه زاویه ایی بهش نگاه می کنم .
فکر کنم اگه زودتر ازدواج کنم هم شماها راحت میشین هم خودم از این سردرگمی نجات پیدا می کنم .!
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
می دونی آقا امید من تعجبم از چیه؟!
این که تا به حال یه خواستگاری هم نرفتی و این همه دغدغه برا خودت درست کردی!!!
آخه تو که هنوز پات به عمل نرسیده که می گی "وقتی موقع عمل میرسه نمی تونم"
اعتقادات اگه فونداسیون زندگی ات باشه... ازدواج برات حکم ستون هاش رو داره که از ریشه گره خوردن به این فونداسیون؛ فونداسیون خالی کارایی نداره ... ستون هم بدون فونداسیون امکان زدش نیست!!!!!
پس باید مرحله به مرحله بری جلو یعنی:
اعتقاد استوار => ازدواج
در غیر این صورت ازدواجت چون از پایبست مشکل داره محکوم به ویران شدنه...
تو اهدافت رو مشخص کن... تو راه اونا قدم بردار بعد توکل کن و اگه خدا کمک نکرد بهش گله کن!!!
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
دوباره سلام امید
الان منظورت اینه که چون ازترس مسائل مالی ازدواج نمیکنی میترسی از ضعف ایمانت و شک به خدا باشه؟؟درست فهمیدم؟؟تا صفحه قبل انگار منظورت یه جور دیگه بود.
ببین امید اگه همینطوری ادامه بدی به این افکارت شک نکن دیوونه میشی.:)
تا اونجایی که من میدونم هم کثیر الشک بودن از کارای شیطانه.
یه مثال از خودم میزنم.
من قبلنا نماز میخوندم..حالا نه خیلی سفت و سخت ولی میخوندم.اما چه نماز خوندنی.پدر خودمو درمیووردم.مثلا موقع وضو میگفتم یعنی همه جای دستم خیس شد.نکنه یه قسمتش خشک مونده باشه.نکنه اشتباه مسح کشیدم.نکنه رو صورتم اثر کرم مونده بود.نکنه به لابلای مژه هام اب درست نرسید.
موقع نماز،این کلمه رو درست تلفظ کردم؟چندبار سبحان ا... گفتم؟چند رکعت شد؟
سرتو درد نیارم..انقد هی دوباره وضو میگرفتم و نمازمیخوندم که کفرم دراومد.خسته شدم.به خودم میگفتم چه فایده اینهمه وضو بگیر و نمازبخون اخرشم باطل بشه چون شاید یه جایی رو اشتباه گفتم یا وضوم غلطه.
یه روزم دختر عموم بهم گفت یا همیشه مرتب نمازبخون یا اصلا نماز نخون.اونجوری که یه وقت بخونی یه وقت نخونی گناهش بیشتره.منم که از اون شکهای زیاد خسته بودم و امیدی به صحیح بودن نمازام نداشتم کلا نمازو گذاشتم کنار.
الان به خودم میگم کاش همون دست و پا شکسته رو ادامه داده بودم.کاش به شکهام توجه نمی کردم،اخه هی این معلما میگفتن اگه سر سوزنی پوستتون خیس بمونه وضو باطله و فلان میشه و بهمان....
اما الان فکر میکنم خدا(بر فرض اینکه هست) خیلی بزرگوارتر از اونه که همچین قوانین سفت و سختی بذاره.و اگه نمازامو ادامه میدادم الان نمازخوندن برام انقد سخت و غیرقابل تصور نبود.
حالا امید خواستم بگم اگه به این ترسای الکیت ادامه بدی میبینی خسته شدی و همین نیمچه ایمان(یاایمان زیاد)که داری رو از دست میدی.
خدا کلی دستور داده..عقل هم داده..گفته چشماتو باز کن.شرایطتو بسنج و جلو برو.
.......................
انقد هم به خودت حس گناه تلقین نکن...خداییش اگه قرار بود خدا انقد سختگیر باشه اوضاع همه مون واویلا بود.
یه کم به خودت زمان بده..ترسهات رو قبول کن به جای اینکه تو سر خودت بزنی چرا میترسم؟یه کم به درددل امید گوش بده.
اگه ازشرایط مالی میترسه بهش قول بده بیشتر تلاش کنی..برنامه ریزی کن تا ایندت برات روشن باشه نه مبهم و هولناک.
خلاصه امید این یقه خودتو ول کن تو رو خدا :)
موفق باشی
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
واااااااااااااااااااااي
خسته شدم از دست پسرا:97::97:
دايي منم همينجوره
كلي ناز ميكنن آخرشم ميگن دخترا اينجورن اونجورن
بابا آدم بايد عقلي و منطقي ازدواج كنه،بعد ازدواج هم عاشقانه،ديگه بعد ازدواج جاي اين نيست كه عاقلانه رفتار همسر رو موشكافي كرد.خيلي جاها بايد عاشقانه گذشت كرد.دنبال همسري باشيد كه اينو بفهمه.
آرامش هم چيزيه كه خدا واسه هر آدمي توي جنس مخالفش قرار داده،واسه همينه كه هدف ازدواج آرامشه(البته ازدواج عاقلانه).حالا هي بگيد علل بيروني،داخلي،خارجي،فوق كليوي،...!!:97: :97:
(ببخشيد،حرصم گرفته بود ازاينكه توي چندتا تاپيك پسرا همش اينجوري حرف زده بودند!منم ديواري كوتاهتر از شما پيدا نكردم!:311::311: )
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
سلام امید جان تا 90% عینه خودمی.
الان تاپیک هاتو خوندم.
خیلی باحالی پسر.نمی دونستم تو دنیای مجازی هم عینه خودم پیدا میشه!
به من گفتی صبر کن بهترین راهو به من نشون دادی برخلاف میلم.
منم به شما می گم صبر کن.فقط همین.البته صبر هدفدار.صبری که توام با تلاش باشه.
فقط یقین داشته باشه یقین داشته باش یقین داشته باش یقین داشته باش:
قرآن کریم سوره نور :«وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» .
«و آنان كه توانايى ازدواج ندارند بايد عفّت ورزند تا آن كه خدا از كرم خويش توانگرشان گرداند».
در ضمن اصلا اصلا اصلا اصلا نباید به روی پدرت بیایی.
سوره الاسراء آیه ۲۳:
وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا
فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ﴿۲۳﴾
و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد اگر يكى
از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسيدند به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان
پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى (
خیلی با حالی پسر.
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
اول یه موضوع خیلی خیلی مهم رو بگم
چرا از من تشکر نکردید ؟! الان دیدم از همه پست ها تشکر کردیدجز پست من!دوست ندارید پست بذارم خب بگید دیگه خودمو خسته نکنم البته تاثیری هم نداره من کار خودمو میکنم
بعد هم اینکه برای بار nام میگم بابت اون تایپیک انتقادیم از همه کسایی که ناراحت شدن معذرت میخوام
اینجا موضوع قطع ارتباطت با خداست یا دوباره همون موضوع شیرین ازدواجه؟؟!!
حرف های بهار زندگی و bahar shadiرو گوش کن. البته به نظر من وقتی پسری وضعیت مالی مناسبی نداره و نمی تونه رو کمک پدرو مادرش هم حساب کنه بهتره اوضاع اقتصادیشو بهتر کنه بعد برای ازدواج اقدام کنه.به هر حال هر چه قدر یه دختر بساز باشه بازم نمیشه از یه سری چیزا گذشت.تمرکزتو رو ازدواج کم کن روال عادی زندگیتو دنبال کن انقد بهش فکر نکن چون تحملش برات سختتر میشه.ازدواج هم میکنی حالا امسال نشد سال دیگه حتما ازدواج میکنی.به قول شمالیا ترشه کنس هم رو درخت نمی مونه یعنی حتی آدمی که شرایطش خوب نباشه و کسی حاضر نباشه باهاش ازدواج کنه هم بالاخره یه همراه داره و یه روز ازدواج میکنه .البته اینو معمولا واسه دخترا میگن:311: . شما که از ترشه کنس خیلی خیلی بالاتری خیالت راحت که ازدواج هم میکنی
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
آخه ترانه خانم دیگه تو سن 30 - 35 سالگی که همه چی در وجود انسان کم رنگ میشه از قبیل عشق و عاطفه و محبت و اخلاقیات و ... بافراهم شدن موقعیت(دکترا و خونه و...) دیگه ازدواج به چه دردی می خوره!چرا همه به فراهم شدن موقعیت مادی فکر می کنیم ولی موقعیت روحی طرفین فراموش می کنیم!!!!!
دختر خانوما توجه کنن : دیگه وقتی همه چی از نظر موقعیت مادی فراهم شد دیگه روحی نمی مونه که باهاش ازدواج کنین!فقط با جسم ازدواج می کنین.کلی عرض می کنم ،، همون روح پسر بخاطر ناملایمات از قبیل دوستی های متعدد و شکست های روحی و عاطفی و خودارضایی های مکرر و ... آسیب های سختی دیده!دیگه از آقا پسرها انتظار بیش از این نداشته باشین.انتظار نداشته باشین خوشبختتون کنه.البته این موضوع برای دختر خانوما هم مصداق داره
باور کنین بعضی اوقات تو خیابون زن و شوهرهایی که دست تو دست هم و کنار هم دارن راه می رن یه حس دلتنگیه شدیدی بهم دست میده!با خودم می گم حسین آروم بکیر!زور که نیست نمیشه!
از طرف دیگه خود این دختر خانوما هم مشکلات دوران مجردیو می کشن و تحمل می کنن.ولی نمی دونم چرا آخه نمی دونم چرا اوضاع رفته رفته پیچیده میشه!
هل من ناصرا ینصرنی
امید عزیز توکلت به خدا باشه داداش.مواظب ایمانت باش.و ایمانتو تقویت کن.
مشکل منم مثل شماست دیگه نمیشه.
باید تحمل کنیم وصبر کنیم.
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
امید عزیز فعلا یه انتخاب درست بکن ازخدا بخواه به بهترین نحو کمکت میکنه بعدش که واقعا یه نفر رو واسه ازدواج پسندیدی مطمئن باش خیلی زود عشق به وجود میاد ویه دل نه صد دل عاشق میشی وبه این مشکلاتت میخندی .بااعتماد به نفس قدم بردار وجلو برو .همسر آینده ات باید خیلی آدم خوشبختی باشه که همسرش خدایی کار میکنه:104::310::104:
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
موضوعی که امروز تونستم بفهمم اینه :
سوال و جوابی در یکی از سایت ها بود :
من امید داشتم که با ازدواجم همه چیز حل بشه ولی امروز که پرسش و پاسخ زیر رو در یک سایت دیدم پی بردم که دقیقا اتفاقی که نقل قول کردم برای من افتاد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid65
6.کم شدن قدرت مقاومت: کسی که می خواهد به جای ازدواج خویشتن داری کند ممکن است تدریجا قدرت مقاومتش کم شود و حرفهای دیگران در او اثر گذارد که می گویند دوست دختر داشتن بد نیست و به سمت ارتباط رود نکته مهم اینکه انجام حرام در ابتدا سخت است اما تدریجا اسان می شود و از رابطه گفتاری به بدنی و جنسی کشیده می شود
7.امید افزاینده قدرت خویشتن داری: کسی که در مسیر ازدواج بیفتد مشغولیت فکری و امیدی که برای رسیدن به معشوق پیدا می کند قدرتش را بر خویشتن داری اضافه می نماید
منبع : http://moshaver41.ir/post/1497
می بینین دقیقا این اتفاق داشت برای من می افتاد .
خاک بر سرم! تمرکز زدایی هم بلد نیستم :311:.
شما فکر کن من چه تمرکز زدایی انجام دادم !:163:
در مورد خودم اینو فهمیدم که اگه این امید رو ازم بگیرن ، دیگه هیچی برام نمی مونه:: .
.
امروز نشستم و تمام رذایل اخلاقیمو:163: در آوردم::.
سبک شمردن نماز- خلف وعده و دهها مشکلی که داشتم ، لیست کردم واسه خودم . روایات و آیه های قرآن رو که در موردش گفته بودن رو خوندم . یه احساس بهتری دارم . بیشتر برای روزهام برنامه دارم . می خوام این کار رو گسترش بدم . آهنگامو عوض کردم ، شادشون کردم .[/color]
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
سلام
امید عزیز اول میخواستم بهت بگم که هیچوقت سعی کن نمازت رو ترک نکنی چون پسر با اعتقاد و با ایمانی هستی این رو میگم و همینطور در قران در سوره مدثر گفته شده که یکی از دلایل وارد شدن به جهنم نماز نخوندن هست.
http://www.hamdardi.net/post-230142.html#pid230142
بنابراین ما که به قران اعتقاد داریم باید سعی کنیم که این اعتقاد عملی باشه و نه به حرف.
و دوم این هست که امید جان واقعا این تصور اشتباه هست که : با ازدواج همه چیز حل میشه.این یه فکر کودکانه هست. چه بسا موارد بزرگتر و سختتری برای امتحان الهی باشه.باید ایمانمانون رو برای اون موارد قوی کنیم.اگه نه وقتی همه چیز خوب و عالی پیش میره که با ایمان بودن کار چندان سختی نیست
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
آقا امید
مشکل اصلی شما کمالگرایی هست . اگر به این توجه نداشته باشی خیلی زود از همین وضعیت عدم تمرکز بر ازدواج و رو آوردن به معنویت و دینداری هم ناراضی شده و ...... نالان باز خواهی آمد و تاپیکی از ناامیدی در این وضعیت ایجاد خواهی کرد .
در همین پست آخرت نوشته ای نشستم و رذایل اخلاقی خودمو در آوردم و ..... تا کمال گرایی خود را مهار نکرده ای این کار دقیقاً برای شما مناسب نبوده و آسب رسان است . اصلاً ذهنتان را نباید خیلی توسعه به مسائل مختلف دهید .
بهترین کار برای شما این است که در طول یک شبانه روز برنامه داشته باشید که در هرلحظه هرکاری می کنید را توجه کنید ( تقویت خودآگاه ) رفته رفته از کارهای زائد ( حرفها ، نگاه ها ، شندیدنیها و خوردنی های غیر لازم ) بپرهیزید و از نظر دینی هم فقط انجام واجبات و پرهیز از محرمات ( حرامها ) را اصل و محور قرار دهی و فعلاً به فراتر از این نیاندیشی .
همین برای شما کافیست .
در خصوص ازدواج نیز شما در عین اینکه مشغول کار نیمه وقت و ... هستی می توانی بخواهی کیس های به شما معرفی کنند و بررسی کنید تا اگر مورد مناسب با معیارها و شرایطتت یافتی اقدام کنی . وقتی تمرکز و زوم روی ازدواج نداشته باشی و خیلی رها و بدون دغدغه و انتظار ...... در پی آن باشی ، می توانی امیدوار باشی که بالاخره خدا یاری می کند و مقصود را می یابی .
عدم تمرکز روی ازدواج و خویشتن داری هرگز به معنای منفعل بودن در این زمینه نیست . فرد متعادل با وجود خویشتن داری و عدم تمرکز و زوم آسیب رسان ، فعالانه در پی ازدواج خواهد بود .
موفق باشی
.
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
باسلام.دوست خوبم فکر نکن که با ازدواج دیگه بااعصاب راحت زندگیت رو ادامه میدی باور کن خیلی مشکلات بیشتری وبزرگتری سراغت میاد.قاطعانه ومثل یه مرد تصمیم بگیر وبعدش .....ولی باورکن شیرینیاش خیلی دلچسبه و آدم رو دلگرم وامیدوار به زندگی میکنه:305:
-
RE: حالا که نمی تونم ازدواج کنم ، ایمانم به خدا کم شده
سلام دوست خوبم
میگم حالا خوبه شما یه آقا هستید میتونید صد جا برید خواستگاری اگه یه دختر بودین که مجبور بود تو خونه بشینه تا براش خواستگار بیاد چی؟ انقدر سخت نگیرین شما که هنوز سنی ندارین ایشالا درستون که تموم شد یه دختر خوب و بساز پیدا میکنین که موقعیت مالی و روحی شما رو درک کنه . در ضمن آقایونی که از انتظارات خانوما شاکی هستید باور کنین همه دخترا اینجوری نیستن فقط کافیه یه کم معیاراتون رو عوض کنید .
راستش دلم برای خودم سوخت منم فکر میکردم چون خدا دوستم نداره نمیتونم ازدواج کنم ولی خوب هرکسی یه سرنوشتی داره شایدم کسی تو این دنیا لیاقت ما رو نداره :R