ﻣﻘﺼﺮ ﻛﻴﻪ ﻭ ﭼﺎﺭﻩ ﭼﻴﻪ (ازدواج اجباری، اختلاف شدید، قصد جدایی و مخالفت خانواده ها)
ﺑﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﻭﻗﺘﻲ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻨﻮ ﺑﺨﻮﻧﻴﺪ ﺑﮕﻴﺪ ﻣﺜﻞ ﺑﻘﻴﻪ ﻫﺴﺖ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﺎ ﻣﻴﻨﻮﺷﺘﻢ ﻳﺎ ﺟﺎﻱ ﺩﻳﮕﻬﻤﻦ 31 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﻭ 9ﺳﺎﻝ ~ﻳﺶ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﻲ ﺑﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭ ﻋﻘﺪ ~ﺳﺮ ﺧﺎﻟﻢ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺣﺘﻲ ﺭﻭﺯ ﻣﺤﻀﺮ ﻣﻨﻮ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺑﺮﺩﻥ ﺩﻟﻴﻠﺶ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻔﺼﻞ ﺍﻣﺎ ﻳﻜﻴﺶ ﺳﻜﺘﻪ ﻣﻐﺰﻱ ~ﺩﺭﻡ ﺑﻮﺩ. ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﻡ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺍﻣﺎ ~ﺩﺭﻡ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺑﺎﺭﺩﺳﺘﺸﻮ ﺭﻭﻱ ﻣﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﮔﺮ ﺭﻓﺘﻲ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﺪﺍﺭﻱ ﻭ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻣﻨﻮ ﻗﺎﻳﻢ ﻛﺮﺩﻥ ~ﺳﺮ ﺧﺎﻟﻢ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻫﻞ ﺩﻭﺩ ﻭ ﻣﺸﺮﻭﺑﺎﺕ ﺍﻟﻜﻠﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻴﺸﺪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﺩﺍﺭﻩ ﻛﻪ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺣﺘﻲ ﺳﺮ ﻳﻪ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﻤﻴﺸﻴﻨﻦ ﺑﻌﺪ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﺪﺕ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺟﻮﺭ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ ﺍﻣﺎ ﻛﺎﺭﻳﻲ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻫﺎ ﻛﻤﻚ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮔﻔﺘﻦ ﺕ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺎ ﺭﺳﻢ ﻃﻼﻕ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﻚ ﻣﺎﻩ ﻗﻬﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﺎﺭﻡ ﺍﺷﻚ ﺑﻮﺩﻭﺩﻋﺎ ﺍﻣﺎ...
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﭼﻮﻥ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﻱ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﻳﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺍﻣﺎ ﺟﺪﺍ ﻣﻴﺨﻮﺍﺑﻴﺪﻳﻢ ﺍﻭﺍﻳﻞ ﺑﺎ ﺧﺎﻟﻢ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﻢ ﺑﻌﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻧﻬﺎ ﻭ ﻣﺸﮕﻼﺗﺸﻮﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺎ ﺟﺪﺍ ﺷﺪﻳﻢ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺨﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻗﺴﻤﺖ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮﻧﻲ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ ﻭ ﺑﻬﺶ ﻋﻼﻗﻪ ~ﻳﺪﺍ ﻛﻨﻲ ﻧﺤﻮﻩ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﻮ ﻋﻮﺽ ﻛﺮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﭼﺸﻤﺘﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺪ ﻧﺒﻴﻨﻪ ﺍﻭﻥ ﺣﺘﻲ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺯﻥ ﭼﻄﻮﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻛﻨﻪ ﺑﻬﺶ ﻛﺘﺎﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻳﻢ ~ﻳﺶ ~ﺯﺷﻚ ﻫﺰﺍﺭﺗﺎ ﺗﻬﻤﺖ ﺑﻬﻢ ﺯﺩ ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﻧﻘﺪﺭ...ﺧﺪﺍ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ ﻣﺠﺮﺩﻳﺖ ﭼﻜﺎﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺳﺎﻛﺖ ﻣﻴﻤﻮﻧﺪﻡ ﺑﺎﺭﻩ ﺧﻴﺎﻧﺘﺸﻮ ﺩﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﻱ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻤﻴﺎﻭﺭﺩﻡ ﻣﺤﺒﺘﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﻻﻥ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻳﻪ ﺯﻥ ﺑﻴﻮﻩ ﺻﻴﻐﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﺴﻮﻟﻴﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻦ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺧﺮﺝ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﻪ ﺍﻳﺸﻮﻥ ﺍﻛﺜﺮﺍ ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ ﻣﻦ ﺍﺯﺵ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺷﺪﻡ ﺑﺎﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺑﺮﺍﻱ ﻃﻼﻕ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﻬﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ~ﺩﺭﻡ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﻗﻬﺮ ﻛﺮﺩ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻫﺮ ﺟﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻣﺎ ﺩﻭﺗﺎﻳﻲ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺻﻴﻐﻪ ﻃﻼﻕ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺧﻮﻧﺪﻳﻢ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻳﻦ ﺷﺎﺯﺩﻩ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺭﻭﻱ ﻣﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﺣﺘﻲ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺟﺮﺍﺣﻲ ﮔﻮﺵ ﺷﺪﻡ ﻭ ~ﺍﻣﻢ ﺷﻜﺴﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﻓﻜﺮ ﻃﻼﻕ ﺭﺳﻤﻲ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻭﻗﺘﺶ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﻳﻦ ﺍalignﻭﺿﺎﻉ ﻧﻴﺴﺘﻦ ﻣﻴﮕﻦ ﻣﻦ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻴﮕﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺪﺑﻴﻦ ﻣﻴﮕﻪ ﻣﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺳﺎﻟﻤﻲ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻭ... ﻣﻨﻢ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﻜﺸﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻳﻪ ﻧﻔﺮ ﺍﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ ﺍﻭﻥ ﻓﻘﻂ ﺩﻭﺳﺘﻤﻪ ﺍﻣﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﻛﻤﻜﻢ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﺵ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺍﻧﮕﻴﺰﻩ ﺍﻡ ﺷﺪ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ align=right]ﻩ ~ﻳﺪﺍ ﻛﻨﻢ ﺑﺮﻡ ﺳﺮ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻨﻢ ﻭ...
ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻴﻦ ~ﺭﻳﺸﺐ ﺑﺎﺯ ﺍﻭﻥ ﻋﻮﺿﻲ ﺑﻪ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﺍﻟﻜﻲ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﻨﻮ ﺯﺩ ﻛﻪ ﻧﻔﺴﻢ ﺣﺒﺲ ﺷﺪ ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﺗﺤﺖ ﻣﺪﺍﻭﺍ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺧﻮﺩﻣﻢ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﭼﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺮﺝ ﻳﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻣﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻣﻴﻜﻪ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺎﻡ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﺑﺪﻡ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﻓﻌﻼ ﻃﻼﻗﻤﻮ ﺭﺳﻤﻲ ﻛﻨﻢ ﺧﻮﺩﻣﻮ...ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻴﺪ ﺑﺎ ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺍﺩﻣﻲ ﭼﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ ~ﻳﺶ ﺭﻭﺍﻥ~ﺯﺷﻚ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺎﺩ ﻗﺒﻮﻟﺸﻮﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﻦ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﺍﻳﺸﻮﻥ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ
ﻣﺮﺳﻲ
RE: ﻣﻘﺼﺮ ﻛﻴﻪ ﻭ ﭼﺎﺭﻩ ﭼﻴﻪ (ازدواج اجباری، اختلاف شدید، قصد جدایی و مخالفت خانواده ها)
شوهر شما پرینت تلفن می گیره، با آژانس محل و مدیرتون تماس میگیره که رفت و آمدهای شما را کنترل کنه و ... بعد شما با یکی از اقوام صحبت می کنید و رابطه پنهانی دارید؟
همه حرفهای شما درست و شوهرتون مرد بی مسئولیت خیانت کار شکاک و ...
کار شما هم از نظر اخلاقی و شرعی مثلا فرضا بی اشکال!!
نمی ترسی که شوهر به این شکاکی که همه چیزت را چک می کنه، فردا اگر بفهمه زندگیت را سیاه کنه؟ خودت داری با دست خودت یه مشکل به مشکلات دیگه ات اضافه می کنی؟ اون هم با فامیل؟؟؟ داری یک کاری می کنی که وقتی صداش دراومد دیگه هیچ راه برگشت و آبرویی برات نمونده باشه. تمام فامیل بفهمند !!
آیا شوهرت تا به حال مورد خاصی از شما دیده که تا این حد به این مساله شک داره و حرفها و تهمت های زشت به شما می زنه؟ حتی یک مورد کوچیک؟
با صحبت هایی که کردی به نظرم شوهرت درخواست طلاق نخواهد داد. تنها راه ممکن برای شما طلاق توافقی است. از همه حق و حقوقت بگذری و بری. تازه اگر شوهرت موافقت کنه!
بهتره رابطه ات را با اون آقا قطع کنی و تمرکز کنی روی بهبود زندگیت.
RE: ﻣﻘﺼﺮ ﻛﻴﻪ ﻭ ﭼﺎﺭﻩ ﭼﻴﻪ (ازدواج اجباری، اختلاف شدید، قصد جدایی و مخالفت خانواده ها)
سلام دختر بهار
خانومی دوستان به این خوبی راهنماییت می کنن چرا باز برمیگردی سر پله اول؟
بهار زندگی راهنمایی بسیار خوب و دقیقی برات نوشته اما شما با محکوم کردن همه قصد داری نقش اشتباهات خودت
و این وسط نادیده بگیری!
حتما زندگی سختی داری و روزهای سختی رو هم میگذرونی اما لطفا از فکر خودکشی و این چیزها بیا بیرون!
شرایط طلاق رو هم که نداری! پس بهتر نیست به خودت کمک کنی؟
دنبال مقصر نباش چون بهر حال همه در این ماجرا نقش داشتن حالا برخی کمتر برخی بیشتر!
اما گذشته ها دیگه درست نمیشه و باید حال رو دریابی!
بهر حال وقتی وارد این زندگی شدی خودت به همسرت راه ندادی و اون رو به سمت زنی دیگه متمایل کردی!
پس این تاوان عملکرد اشتباه خودته!
پس به جای تکرار اشتباهات گذشته خواهشا سهمت رو از اشتباهاتت بپذیر و بهمون کمک کن که بهت کمک کنیم!
همونطور که دوست خوبم بهار زندگی راهنماییت کردن باید سعی کنی یکبار دیگه تلاشت رو بکنی و به قول جناب
baby یک حداقل رابطه مناسب با همسرت ایجاد کنی تا روی یک روالی بیافته زندگیت و بعد برای اصلاحش اقدامات
بیشتری بکنی!
فکر نمی کنی که پیگیری های همسرت فقط شک نیست و چون بهت علاقه داره براش مهمه که کجا میری و با کی
میری؟ اگر مهم نبودی که پیگیر کارهات نبود!
اما چون غرورش رو شکستی میخواد با کتک زدن ، شک به تو ، صیغه کردن یک زن دیگه و ... تلافی کنه!
پس قبول کن تو هم بهش ضربه زدی!
اما اینجا یک نقطه روشن وجود داره و اونم اینه که تو براش مهمی!!!
پس بیا جور دیگه ای عمل کن!
دیگه بهش به چشم یک بیمار نگاه نکن و نگو تو بیماری و باید درمان بشی و من مشکلی ندارم!!! هر کسی باشه
بهش برمیخوره و مقاومت می کنه! پس سعی کن بپذیریش به عنوان یک شوهر!
دست از ملامتش بردار و برای هر کار کوچکی که می کنه برات ازش قدر دانی کن حتی اگر اون کار نقص داره!
به خودت برس و خودت رو دریاب! اگر مراقب خودت نباشی نمیتونی به کس دیگه کمک کنی!
ارتباطت رو سریعا با آقای فامیل که قصد کمک بهت داره قطع کن چون تو بهر حال متاهلی!
شما که ادعا می کنی ظرافت زنانه بلدی سعی کن با سیاست های زنانه همسرت رو به خودت جلب کنی!
مطمئن اگر زن سعی کنه مردی رو به زانو در بیاره میتونه و این چیزها غریزیه و بلد بودن نمیخواد!
مشاور حضوری هم برو تنهایی اما برای احیای روح و روان خودت گلم و یادگیری مهارت های زندگی چون اصلا بلد نیستی و
بعد که خودت خوب شدی سعی کن زندگیت رو هم بهبود بدی!
تا اینجای کار رو داشته باش تا بریم سراغ گام های بعد!
:72:
RE: ﻣﻘﺼﺮ ﻛﻴﻪ ﻭ ﭼﺎﺭﻩ ﭼﻴﻪ (ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﺟﺒﺎﺭﯼ، ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺷﺪﯾﺪ، ﻗﺼﺪ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻭ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎ)
ﺳﻼ ﻡ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﮕﻲ ﺑﻬﺎﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﻫﻴﭻ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃﻲ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺍﺩﻡ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﺩﻳﻢ ﭼﻮﻥ ﺍﻳﺸﻮﻥ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﻲ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﻣﺎﺩﺭﻱ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ.
ﺑﮕﺬﺭﻳﻢ ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺷﺎﻡ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼ ﻗﻪ ﻫﻤﺴﺮﻣﻮ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻭﺿﻊ ﺧﻮﺩﻣﻢ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺗﺎ ﺑﻴﺎﺩ ﺍﻣﺎ ﻳﻪ ﺗﺮﺱ ﻋﺠﻴﺐ ﺗﻮ ﺩﻟﻤﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻭﻟﻲ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﺠﻨﮕﻢ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﻮ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﻡ ﻣﻦ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﺎﺯﻧﺪﻩ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺪﻭﻥ ﺑﺎﺷﻢ ﭼﻮﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﺟﺴﺎﺭﺗﻲ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﻲ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺷﺠﺎﻉ ﻓﻘﻂ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻴﺪ ﻣﻴﺸﻪ؟ﻣﻴﺘﻮﻧﻢ؟ﻭ ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﻛﻤﻜﻢ ﻛﻨﻴﺪ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﻏﺮﻳﺐ ﻏﺮﺏ ﻏﺮﻳﺒﻢ ﻛﺴﻲ ﺟﺰ ﺧﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻣﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﻌﻼ ﺣﺮﻓﻲ ﺑﺰﻧﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺯﻳﺮ ﺑﺎﺭ ﻣﺸﮕﻠﻤﻮﻥ ﻧﻤﻴﺮﻥ
ﺑﻬﺎﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻴﺮﻡ ~ﻳﺶ ﺭﻭﺍﻥ~ﺯﺷﻚ ﺑﻬﻢ ﺩﺍﺭﻭ ﺗﺠﻮﻳﺰ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻣﺎ ﻣﻴﮕﻪ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻓﻘﻂ ﻣﻴﺸﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺍﺭﻭﻡ ﻛﺮﺩ
RE: ﻣﻘﺼﺮ ﻛﻴﻪ ﻭ ﭼﺎﺭﻩ ﭼﻴﻪ (ازدواج اجباری، اختلاف شدید، قصد جدایی و مخالفت خانواده ها)
dokhtare_bahar عزیز
احساس تألم شما را درک می کنم :43:. اما نا امید نباش .
خانمی ، واقعیت اینه که بدون رضایت و از سر اجبار ازدواج کرده ای . این وضعیت مطمئناً در احساس شما نسبت به همسرت اثر داشته و احساس خوبی نداشتی و این احساس منفی روی حالات و رفتار شما تأثیر گذاشته و موج منفی از شما صادر کرده و به نوعی ناخودآگاه ناراحتی شما از والدین بخاطر اجبار به ازدواج را به صورت خشم پنهان نسبت به همسرت نگه داشته و به صورت احساسی بروز کرده . حتی مسالمتهای شما به احتمال قوی بی روح بوده . پیداست که بدون هیجان و به قول معروف دل و دماغ زندگی را شروع و ادامه داده ای و طبیعی هست که این حال بر زندگی و رابطه شما اثر گذاشته .
حالا هم با این وضعیت ادامه دادن بیشترین ضررش به شماست .
بهتره اون احساس عدم رضایت از ازدواج را حفظ نکنید و دور بریزید و احساس خود را نسبت به همسرت تغییر دهی . به این منظور مدتی کاملاً یک طرفه محبت و عشق بورز و هیچ انتظاری نداشته باش . از رویه های مردانه در زندگی هم دست بردار ، کاملاً بشو خانمی که میخواهد به همسرش تکیه کند و به مرد بودن او ایمان داره . ساپورتهای مالی را قطع کن و بخواه که او خود عهده دار مسئولیت اقتصادی باشد اما مهمه که به چه روشی اینرا بخواهی . مثلاً نشون بده که می دانی که شور و احساس زیادی در زندگی نداشته ای و یکی از دلایلش را دغدغه دخل و خرج زندگی و مسئولیتهای اقتصادی بدان و بگو دلم میخواهد از این بابت خیالم راحت بشه و به تو تکیه کنم و ببینم که تو این نگرانی را از من دور می کنی تا من فقط خانم خونه باشم و دلم میخواد زنی سرحال و با احساس و پر از عشق باشم برات اما به کمک خودت نیاز دارم و ..... از مشاوره در این جهت کمک بگیر و بگو میخواهی عشق ورزیدن را بیاموزی . واقعاً تلاش کن دوستش داشته باشی . چون او هم بخاطر عدم علاقه شما در زندگی با شما دچار خلاء هست که با پرخاش این احساس را بروز می دهد .
در خصوص مسائل جنسی اشتباه کرده ای که اطلاعات و فانتزی به وی ارائه کرده ای ، نه تنها ایشون بلکه هرمرد دیگری ذهنش معطوف به منفی ممکنه بشه چون اغلب در این زمینه احساس برخورد می کنند نه عقلانی اونم بخاطر انحصار طلبی مردانه آنها نسبت به همسرشون هست . لذا اگر اطلاعات هم داشته باشی شما نباید ارائه کنی بلکه باید بگی بیا در این زمینه مطالعه کنیم ببینیم چطور باید عمل کرد ، من دلم میخواد تو رضایت داشته باشی و از ناحیه من لذت ببری اما نیازه که بلد بشم و یاد بگیرم که چه کنم اگر خودت بلدی یادم بده اگر نه بیا بریم نزد مشاور یا مطالعه کنیم .
در خصوص کتک کاریها ،طول درمان بگیر اما نه به قصد شکایت بلکه به قصد اینکه داشته باشی که اگر خدای ناکرده با وجود تغییرات شما باز هم ایشون این روند راادامه داد و نیاز به اقدامات قانونی به عنوان گام آخر شد این مدارک را داشته باشی .
موفق باشی
.