-
برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
سلام
هفت سال از زندگی مشترکم میگذره و از اولین روزهای پس از ازدواج جدایی همیشه دغدغه اصلی زندگیم بود.
قبل ازدواج هفت ماه با همسرم رفت و آمد داشتم اما هیچ وقت مهرش به دلم نرفت و در مقابل اون ادعا میکرد دوستم داره...
برای همین مشکل رفتم پیش یه مشاور معروف ....بهم گفت اگه دوستش نداری ازدواج نکن و در مقابل به همسرم گفت شما چطور نتونستید در این مدت مهر خودتون را تو دل همسرتون جا بدید و اونو به خودتون علاقمند کنید!!!!
خوب من به دلایلی مجبور شدم این ازدواج را بپذیرم
از جمله نگاه سنتی خانواده های ایرانی به ازدواج!!!
ازنظر فرهنگی خیلی باهم فرق داریم که این مساله بعد شروع زندگی بیشتر برام مشخص شدو چون خانواده اش شهرستان دور بودند قبل ازدواج دو بار بیشتر ندیدمشون
همسرم آدم بدی نیست ..تحصیلاتش فوق لیسانسه.اهل هیچ خلافی نیست اما فقط سرش تو کار خودشه و از بعد عاطفی توجهی به من نداره....تمام تعطیلات تو خونه هستیم و وقتی اعتراض میکنم میگه من خسته هستم و میخوام استراحت کنم!!!
میگه برای شماها دارم تلاش میکنم....اما دریغ که اصلا نمیتونه منو به عنوان یک زن و یک همسر درک کنه!
از نظر سطح خانوادگی و فرهنگی و حتی سیاسی و مذهبی خیلی با هم فرق داریم.
اختلاف سطح مادی و فرهنگی خیلی برام اهمیت نداشت ...اما در مورد مذهب فریب کاری کرد و درون خودشو طوری نشون داد که من فکر کنم اعتقادات مذهبی قوی داره
تو دوره نامزدی فقط حرفای اغوا کننده و اینکه برات برنامه ها دارم تو گوشم زمزمه شد و من خوشبین بودم که با این آدم میتونم خوشبخت بشم.
از نظر مالی هیچی نداشت...هیچ...با یه چمدان لباس و کتاب اومد سر زندگی
اما هیچ کدوم از اینا برام مهم نبود چون من دنبال فهم و شعو ر و معنویت بودم و دیگر هیچ!!!
اما هیچ یک از اینها را در درونش نیافتم و هر سال بدتر سال پیش گذشت
هیچ خاطر شیرین و به یاد ماندنی در این هفت هشت سال ندارم
مدتی است به رفتن و ادامه تحصیل و اقامت فکر میکنه و تمام وقتش شده آیلتس.....
در صورتی که من بهش گفتم من خارج از ایران زندگی نمی کنم!
اما ظاهرا اون دوست داره برای هر چیزی وقت بذاره الا خانوادش!
وقتی حرف طلاق میزنم میگه برو اقدام کن...میگم خوب تو که میدونی چقدر دوندگی داره بیا بریم درخواست توافقی بدیم ...میگه خودت برو....چون خودش هم میدونه که ذاضی به جدایی نمیشه!
اما واقعا بریدم.....هیچ علاقه ی قابل احساس و باوری از سوی او نیست و من بارها و بارها اینو بهش گفتم و اون هیچ توضیح موجهی برای این سردی و بی توجهیی نداره...و در نهایت میگه تو تحمل عشق منو نداری !!!!!!!
و گاهی میگه من عاطفی نیستم ….یا بلد نیستم……
میگم عشق ورزیدن بلد بودن نمیخواد ….درسته یه چیزی به اسم مهارت زندگی داریم …اما من فکر میکنم اگه عاشق باشی عشق ورزیدن هم تو فطرت آدماست
چطور دسته گلهای نامزدی و ابراز عشقهای قبل ازدواج و خیلی کارهای دیگه که مردها برای گرفتن جواب مثبت انجام میدن را بلد بود اما بعد ازدواج همه اینها دود شد رفت هوا…
تو دوره نامزدی و عقد هر چی میخواستم از زیر سنگ هم میشد برام پیدا میکرد….حتی وقت مشاوره اون دکتر معروف را هم خودش جور کرد…..اما همه ی اینها فقط تا قبل ازدواج بود???
پس از تولد دخترم به بهانه بیدار شدن و مزاحمتهای بچه اتاق خوابش را از من جدا کرد ....تا دو سال بعد که دیگه مشکلی نبود و دخترم تا صبح خودش میخوابید وقتی به موضوع اشاره کردم گفت کمرم رو تخت درد میگیره و من بهش گفتم داری با این کارت یه اشتباه بزرگ مرتکب میشی!
و اون فقط به این فکر میکنه که شب راحت بخوابه تا صبح به موقع بره اداره.......
الان یه دختر سه ساله دارم و با وجود اون هم دیگه به جایی رسیدم که نمیتونم به زندگی مشترک ادامه بدم.
دارم از نظر روحی و روانی تحلیل میرم و نگران سلامتی ام هستم.
طلاق عاطفی ما سالهاست اتفاق افتاده .....
دلم میخواست از جزییات مشکلم با همسرم بیشتر بگم اما الان بیش از هر چیز به راهی که برای درخواست جدایی طی کنم نیاز دارم.
قطعا من هم در این زندگی اشتباهاتی داشتم .....اما خوب دیگر برایم مسلم است که نمیتوانم با شخصیت همسرم کنار بیام.
سرزنشم نکنید ....نصیحتم نکنید ...
یاریم کنید
من تهران هستم.
شوهرم تحت هیچ شرایطی حاضر به جدایی نیست و من هم در حال حاضر توانایی گرفتن وکیل را ندارم که کارها را انجام دهد.
خواهش میکنم کسانی که با این راه تلخ آشنایی دارند من را راهنمایی کنند.
مهریه و سایر حق و حقوق برام مهم نیست
چون توانایی دادنش را هم نداره....!!
نهایتش میخواد با قسط بندی بده که این خواسته من نیست....من فقط جدایی میخوام
بی صبرانه منتظر راهنمایی شما برای طی این مسیر هستم.
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
دوست عزیز ، می دونم که خسته هستی و فقط به بیرون اومدن ازون شرایط فکر می کنی ، میدونم که گفتی نصحیت نکنید ، چیزی نگید و فقط راهکار ارائه بدین
اما ... یه سوال؟ واقعا فکر می کنی بعد از جدایی شرایطتت بهتر از حالا میشه؟ بیا دختر کوچولوی 3 سالت رو فاکتور بگیریم!
یعنی نه به سرنوشتش نه به مسئولتی که در قبالش دارید و نه به نحوه زندگی و اقامتش بعد از طلاق .. به هیچکدوم کاری نداریم (فعلا)
اما بگو مطمئنی بعد از اینکه جدا شدی به چیزی که تو ذهنته میرسی؟
بعد از طلاق چی انتظار تورو میکشه؟
مطمئنی جدایی برات بهترین راهه و آرامشی رو که تو این خونه نداری رو به دست میاری؟
درسته وضعیت الانت بده ، اما مطمئنی وضعیت بعد از جداییت بدتر نیست؟
تو این 7 سال زندگی به مشاور مراجعه کردین ؟ راهی رو رفتین تا رابطتون بهبود پیدا کنه؟
اصلا تلاش درست و حسابی برای احیاء زندگیتون کردین؟
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
خواهش میکنم من منتظر راه حل هستم
دلم دیگه هیچ تلاش و راه حلی نمیخواد
به اندازه کافی از بی توجهی همسرم زجر کشیدم
طلاق کمترین کاری است که میتوانم برای رسیدن به آرامش انجام دهم حتی اگر آینده ای سخت تر در انتظارم باشد
من آرامش میخواهم
واین آرامش را به دخترم هم خواهم داد
خواهش میکنم به من راه را نشان دهید تا در گیر سر در گمی های دادگاههای مرد سالار این سرزمین نشوم!
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
البته محاله که بتونید طلاق بگیرید.. چون همسرتون نه معتاده، نه دست بزن داره، نه توهین می کنه، نه فحش می ده، نه مشروبخوره، نه خیانت می کنه وو.....
ثانیا 4 سال دیگه هم میاد بچتون رو ازتون میگیره. خود دانید!
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ملیکه
خواهش میکنم من منتظر راه حل هستم
دلم دیگه هیچ تلاش و راه حلی نمیخواد
به اندازه کافی از بی توجهی همسرم زجر کشیدم
طلاق کمترین کاری است که میتوانم برای رسیدن به آرامش انجام دهم حتی اگر آینده ای سخت تر در انتظارم باشد
من آرامش میخواهم
واین آرامش را به دخترم هم خواهم داد
خواهش میکنم به من راه را نشان دهید تا در گیر سر در گمی های دادگاههای مرد سالار این سرزمین نشوم!
راه طلاق که از اتوبان بسیجه فکر کنم اونجا دادگاه خانوادست از اونجا اقدام کن
ولی اینجا مشاور حقوقی فکر نکنم داشته باشه یه سر به یه مشاور حقوقی بزن بگو می خوام خودم اقدام کنم . حتما راهنمایی میکنه .فکر نکنم هزینه زیاد داشته باشه
شما که نمیتونین از پس هزینه وکیل بر بیاین مهرتونم که می خواین ببخشین چجوری میخواین از پس هزینه زندگی بعد طلاق بر بیاین .
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
خودتون بهتر از ما می دونید که اگر مرد حاضر به طلاق دادن نباشد، راهی برای طلاق نیست مگر در موارد خاص که گویا همسر شما شامل اون موارد خاص نمی شه.
نوشتی که همسرت مرد بدی نیست، اهل هیچ خلافی هم نیست فقط کار به کار شما نداره. سرش به کار خودش است. زبان می خونه، کار می کنه و ...
نمی گم این خیلی خوبه. متوجه مشکلاتش هستم. ولی حالا که کاری بهت نداره، فرض کن جدا شدی. زندگی خودت را بکن. به جای این که اینقد حرص بخوری، یا بیفتی دنبال وکیل و دادگاه و ... که تقریبا از محالاته بتونی طلاق بگیری، فرض کن طلاق گرفتی. برای دل خودت و دخترت برنامه ریزی کن و زندگی کن.
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
ملیکه جان
من خودم یک زن مطلقه هستم
خودم یه پسر 5 ساله دارم که باباش بعد طلاقمون بردش از ایران
من خیلی خوب درک میکنم چی میگی
ولی
ولی
ولی
شرایط من با شرایط شما از زمین هست تا آسمون
مشکل شما و شوهرت فقط اینه که از زندگی متاهلی خسته شدین
افسرده شدین
هر دو تون
این پست خودمو اینجا برات میذارم تا بری مطالعه کنی، فقط برای اینکه ببینی دیگران با چه مشکلاتی تو زندگیشون دست و پنجه نرم میکنند
من یک مطلقه هستم
تازه ایناییکه اینجا نوشتم
یک قطره از دریای زجراییکه من کشیدم نبود
ببین عزیزم
به خدا میتونی زندگیتو دوباره بسازیو ترمیمش کنی
با خوندن مقاله، میتونی تواناییتو در ابراز علاقه و احساسات به شوهرت بالا ببری
و میتونی طوری رابطه رو مدیریت کنی که اونم یخش رو بشکنه و شروع کنه بهت ابراز علاقه کردن
نباید هی زندگی بعد از ازدواج رو با دوران نامزدی مقایسه کنی
معلومه که دوران نامزدی خیلی متفاوته با دوران بعد از ازدواج
مطمئن باش خودتم دیگه اون دختر دوران نامزدیت نیستی
توقعاتت...طرز فکرت...مسولیتات و ..... همه تغییر کرده
شوهرت مرد خوبیه
توهم درکش کن
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
چرا همسرت راضی به طلاق شما نمی شه؟
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
سلام مجدد
ممنون از همه ی دوستانی که راهنمایی کردند یا خواستند دوباره متوجه عواقب کارم باشم
منم میدونم قرار نیست بعد طلاق مدینه یفاضله ای انتظار منو بکشه....خصوصا در جامعه ای که ما زندگی میکنیم.
گاهی به دیگران میگیم بین بد و بدتر بد را انتخاب کن.....اما من میخوام بدتر را انتخاب کنم....چون واقعا شوهرم حاضر به تغییر نیست
من هم دیگه انرژیم تموم شده....تمام انگیزه هام از بین رفته......احساس ناخوشایند از زندگی مشترک بر تمام ابعاد زندگیم سایه افکنده....هیچ کار جدیدی نمی تونم شروع کنم و تنها دلخوشی ام دخترم است که روزها را در کنار هم در خانه میگذرانیم.
دوستی گفته بود:
"نوشتی که همسرت مرد بدی نیست، اهل هیچ خلافی هم نیست فقط کار به کار شما نداره. سرش به کار خودش است. زبان می خونه، کار می کنه و ...
نمی گم این خیلی خوبه. متوجه مشکلاتش هستم. ولی حالا که کاری بهت نداره، فرض کن جدا شدی. زندگی خودت را بکن."
.
.
خوب اگه قراره من زندگی خودمو بکنم ترجیح میدم شوهرم نباشه حالا میگم چرا?
اما قبلش بگم قضاوت در دنیای مجازی خیلی مشکله.....به اندازه تار و پود یه زندگی هفت ساله باید بنویسی و شرح بدی تا شاید بتونی تمام زوایای قضیه را مشخص کنی تا اون وقت یه قاضی عادل بیاد بگه حق با کیه و یا راه درست چیه!
شوهرم از یک خانواده عشایر زاده است.....همین خصوصیتش منو جذب خودش کرد که علارغم تفاوتهای فاحش طبقاتی بیشتر باهاش آشنا بشم.
اون مصداق همون مردایی است که میگن با یه نگاه عاشق شدیم!!!
بلافاصله بعد آشنایی(که اونم در یک محیط فرهنگی اتفاق افتاده بود)گفتم بیاد خونمون تا با پدر و مادرم آشنا بشه و تو اون دیدار پیشنهاد خواستگاری را مطرح کرد
اگه حمل بر خود پسندی باشه در قالب خواستگاریهای سنتی خواستگاران زیادی آمده بودند اما من مشکل پسند بودم و در کل خواستگاری سنتی را دوست نداشتم .
پدر و مادرم بعد از اولین دیدار با همسرم اونو پسند کردند....به عنوان جوان تحصیلکرده و مودب و صاف و بی پیرایه!!
و در یک کلام جوانی بود که هر چند دستش خالی بود اما میخواست رو پای خودش بیایسته...
با اینکه خانواده مذهبی داشتم اما فکر بازی داشتند و اجازه دادند ارتباط بیشتری برای آشنایی و شناخت داشته باشیم.
خوب مشکل از اون جا شروع میشه که قرار نیست همه ی خوبیها تو یه نفر جمع بشه!!!!
ایشون چون تو یه محیط عشایری با فرهنگی که زمین تا آسمون با ما فرق داشت پرورش یافته بود
کسی بهش نگفته بود چی درسته و چی غلط و خودش محیط اطراف را کشف کرده بود....خوب این یه حسنه!
اما اون از نظر شخصیتی برای من قابل هضم نبود و نمی فهمیدم مشکل کجاست!
وقتی با هم نامزد بودیم بهش گفتم دوست دارم با من حرف بزنی.......اما بعدها گفت من معنی این حرفتو نفهمیدم ....منظورت چی بود!!
خوب شاید حرف من در یک قالب خیلی ساده مطرح شد اما برای خودش دنیایی معنا داشت!
و اون قادر به درک این معنا نیست که یک من دنبال ارتباط و نزدیکی عاطفی و معنوی بیشتری بودم.
خودش همیشه میگه من دوست دارم با هم قبل از اینکه زن و شوهر باشیم دوست باشیم اما از درک ساده ترین راههای ارتباط عاطفی عاجزه!!!!!
براتون یه مثال ملموس میزنم تا کمی ذهنتون باز بشه:
تو دوره نامزدی من دانشجو بودم و اون در یکی از نهاد های دولتی دوره سربازی را میگذروند....روزی که سربازیش تموم شد دانشگاه نرفتم و از یک شیرینی فروشی معروف شهر یک جعبه شیرینی بزرگ خریدم و بردم محل کارش و تو لابی تحویلش دادم.خیلی خیلی جا خورد و شاید خیلی هم خوشحال شد
حالا بعد هفت سال ازم میپرسه اون روز برای چی این کار را کردی....میخواستی بیایی محل کار منو ببینی!!!! انگیزت چی بود من که برای تو کاری نکرده بودم!!!؟؟؟
من نمیتونستم براش معنای بزرگ کاری که کرده بودم توضیح بدم....یعنی وقتی میبینم تو دریافت ساده ترین مفاهیم عاجزه منم هنگ میکنم که چطور باید توضیح بدم!
اون فکر میکنه که محبت باید در ازای محبت باشه و یه بار به من گفت اگه کسی به من محبت بکنه دوست ندارم از من انتظار محبت داشته باشه!!!!
من فکر نمی کنم این جور دریافتهای درونی را بشه به کسی یاد داد!!اگر هم بشه من معلم خوبی برای یاد دادن الفبای عشق ورزیدن و فهماندن الفبای درک کردن نیستم!
تو خونه اهل بگو و بخند نیست....
وقتی از سر کار میاد میگم چه خبر و همیشه جواب تکراری هیچی ...سلامتی!!
میگم مگه میشه هر روز تو بری بیرون و بعد چند ساعت که بر میگردی هیچ حرفی برای گفتن نداشته باشی!؟؟؟
اگه من شروع کننده حرفی نباشم هیچ ارتباط کلامی بین ما شکل نخواهد گرفت مگر صحبتهایی در رابطه با دخترمان!
در صورتیکه وقتی تو یه محیط دیگه ای غیر از خونه قرار میگیره خیلی حرفها برای گفتن داره که برای جمع تعریف کنه
یه مطلب مهم دیگه که میخوام بهش اشاره کنم اینه که:
دوستی گفته بود شما که از پس هزینه وکالت بر نمیایین چطور میخواهین بعد طلاق زندگی کنید؟
براتون گفتم که شوهرم با دست خالی اومد
قرار بود یه خونه رهن کنه که قسمت این شد که پدرم دنبال این باشه که برامون آپارتمان بخره
شوهرم قول داد که بخشی از هزینه خرید را جور کنه(به واسطه فروش مغازه ای که از قبل روش سرمایه گذاری کرده بود)
اما خبری از پول نشد و پدرم مجبور شد با سختی فراوان باقی پول خرید آپارتمان را جور کنه و همسرم گفت که مغازش فروش نرفته و اونجا محیط کوچیکه و مشتری پیدا نشده.....خوب ما هم سخت نگرفتیم چون اون مغازه منبع درآمد خانوادش بودو پدرم قلبا راضی نبود که اونا به سختی بیافتند.
خانواده ام خیلی پولدار نبودند یه زندگی متوسط کارمندی....اما ما اهل قناعت هستیم و پدر و مادرم با قناعت صاحب همه چیز شدند.
بعد از ازدواجمان وقتی اختلافاتمان شکل گرفت من ازش خواستم یه محل سکونت دیگه با هزینه خودش تهیه بکنه چون این وظیفه ی مرد است نه زن!!
خصوصا این که پدر و مادرم به خاطر خرید اپارتمان تا مدتها تحت فشار مالی بودن و من واقعا از این موضوع ناراحت بودم .اتتظار داشتم همسرم مبلغی را پس انداز کند و میتوانست این کار را انجام بدهد....اما احساس دینی دیر کار نبود
میگفت خانوادت به خاطر تو این کار را کردند!
طرفهای خودشون پسر خونه که باید تهیه کنه هیچ حتی جهزیه هم با مرده!
اما محبت ما ظاهرا براش خیلی هضم ناشدنی بود....پدرم دختر داد....جهزیه داد ......خونه داد .....تو هزینه مراسم کمک کرد.....کادوی ازدواج هم حواله ثبت نام یه ماشین و یه سفر عمره برای ماه عسل داد!!!!
میدونم میگین خوب اشتباه کردید.....آره اشتباه کردیم....پدر و مادرم همه ی این کارها را به عشق تنها دخترشان کردند اما شوهرم قدر شناس نبود و داستان را از زاویه دیگری تجزیه و تحلیل میکرد!
و حالا عمرا زیر بار این که بره خودش جایی خونه بگیره نمیره!
این همون آدمی است که میگفت من دوست ندارم داماد سر خونه بشم و دوست دارم همه چیز را خودم بدست بیارم!!!!!!!!
من آدم تنگ نظری نیستم اما اونقدر در زمینه های مختلف از خودش و خانوادهاش بی توجهی دیدم که برام خیلی سخته این آدم از وجود من و خانواده ام تو رفاه زندگی کنه و حاضر نباشه آخر هفته دو ساعت برای گردش خانواده اش وقت بذاره.....حقش این بود که تو این اوضاع اقتصادی مملکت تا ساعت 12 شب جون بکنه و پنج شنبه و جمعه هم بره سر کار تا بتونه کرایه خونه و هزینه های زندگی را جوابگو باشه! کاری که خیلی از مردهای این دوره مجبورند انجام دهند.
خانواده اش بعد از سالها زندگی عشایری بیست سالی است که شهر نشین شدند اما با همان سیستم قبلی زندگی میکنن.
از رسم و رسومات ما هیچی نمیدونن و به خاطر سطح پایین مالی تو هیچ مناسبتی به من کادو ندادن....که اگه داشتند هم نمیدادند چون این چیزها را بلد نیستند!
[/color]یه چیز دیگه هم که داغش برای همیشه به دلم میمونه و بغضش تو گلوم براتون بگم و صحبت را تموم کنم:
خانوادش با چند نفری از اقوام نزدیکشون از شهرستان دوری اومدن تهران و مثل بقیه مهمونا چند ساعتی تو مراسم عروسی شرکت کردند. و بعد هم رفتند منزل یکی از دوستای شوهرم
و اما روز بعد که خیلی از ایرانیها مراسم پاتختی دارند تو مراسم شرکت نکردند !!!!!!!
همون شب و روزهای بعد سر این مساله زیاد حرفی نزدم چون همسرم گفت تو ساختمون یه مشکلی پیش اومده و خانوادم درگیر کلانتری شدند و نشد که بیان.....منم گفتم مراسم زنانه بود ...خانمها میومدند....بازم داستان سر هم کرد که خانواده من با این رسم ها آشایی ندارند و نمیدونستند که این طوری است و حتما باید بیاییندو موضوع ظاهرا تمام شد!
تا اینکه چند ماه پیش خواهر شوهرم سر از راز سر به مهرشان برداشت و گفت که روز پاتختی عموم با پدرم سر ازدواج برادرم بحث کرده که این خانواده به شما نمیخوردند و چرا با اینها وصلت کردید(خود عمو سه تا دختر دم بخت داشت و چشمش دنبال گل سر سبد جوانان فامیل یعنی شوهر من بوده)
و خلاصه دعوا و بگو مگو میشه و اونا نمیان پاتختی!
بعد خواهر شوهرم گفت من اگه جای تو بودم نمیتونستم همچنین چیزی تحمل کنم و میذاشتم میرفتم از اون زندگی و تو خیلی خانمی کردی که چیزی به روی خودت نیاوردی!
خوب بله من خانمی کردم به دو دلیل اول اینکه واقعیت داستان را نمی دانستم و بعد به خاطر اینکه میخواستم زندگی کنم!
شمایی که خواننده این ماجرا هستین آیا شرکت نکردن خانواده داماد در مراسم پاتختی برای سایر مهمانان سوال برانگیز نخواهد بود!؟ چه حرف و حدیثهایی دنبال من راه افتاد خدا داند!
نگویید که حرف مردم اهمیت نداره و آبروی من برده نشده!!!
پدرم بعدها میگفت نیومدند که نیومدند اینکه مهم نیست....بنده خدا برای ارامش من میگفت!
دریغ از یک عذر خواهی ساده....انگار هیچ اتفاقی نیافتاده.......سطح فرهنگ و شعور خانواده همسر من این است!
میدونم خیلی حرف زدم و میدونم یه علامت سوال بزرگ تو ذهن شماست که چرا با این آدم و با این همه اختلاف سطحی که داشتید ازدواج کردید!؟؟
- من دنبال معنویات و فعم و شعور بودم....نه خانواده و مال و.......
-من زشت نبودم که رو دست خانواده ام مونده باشم بلکه شوهرم عاشق زیبایی من شد .....خواستگار دکتر و مهندس و خانواده های با اصالت هم کم نداشتم اما من سختگیر بودم و میخواستم همسر آینده ام خودش مرا انتخاب کرده باشه نه خانواده اش!
-من میخواستم دهن آدمهایی را ببندم که از ازدواج نکردن من میپرسیدن و زخم زبانهایی که مادرم تحمل میکرد.....ومن ازدواج کردم علارغم اینکه همسرم را دوست نداشتم و مهرش به دلم راه نیافته بود اما در ظاهر توانست موافقت من و خانواده ام را کسب کند !
-همسر مرا فریب داد...در طول نامزدیمان خودش را ادم با ایمان و مذهبی نشون داد و روز خواستگاری اول وقت نماز خوند....و در گوش من زمزمه های زیادی برای ساختن یک زندگی پر بار خواند....اما به مرور زمان فهمیدم که در انتخاب مرتکب اشتباه بزرگی شدم و اشتباه دومم که بزرگتر بود آمدن دخترم بود......شوهرم میگفت تا پدر نشوم بزرگ نمیشوم....پدر شدن آدم را یه جور دیگه متحول میکنه و من باز فریب تئوریهای مسخره اش را خوردم.
اگر موفق به طلاق نشوم حداقل کاری که انجام خواهم داد اجرای مهریه و درخواست تهیه یک مسکن از سوی همسرم خواهم بود.
بعضی آدمها لیاقت و ظرفیت ندارند که یک شبه صاحب همه چیز شوند!!!
پیشاپیش از همدری و راهنماییتان ممنونم و اگر سرزنشم کنید حق دارید و اگر حق به جانب همسرم دهید هم مختارید!
امیدوارم دوستی که پرسیده بود:
چرا همسرت راضی به طلاق شما نمی شه؟
جواب خودش را گرفته باشه[size=medium]
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
سسلام ملیکه جان (دوست داشتم معنی اسمتو می دونستم)
من جواب سوالمو از زبان تو نگرفتم شاید جواب سوال من از نظر تو ساپورت مالی شما و یا زیبایی شما و یا سطح فرهنگی بالای شماست که باعث میشه همسرت حاضر به جدایی نشده............
ولی من مطمئنم که یه دلیل خیلی بزرگ داره و اونم اینکه تورو دوست داره ولی با مدل خودش مدلی که ملیکا اصلا دوست نداره و به چشمش نمی اد........
یه زمانی دوست داشتم همسرم کلامی بهم محبت کنه و شده بود برام یه عقده و فکر می کردم بدبختم که گوشام نباید هیچ وقت بشنوه ولی یاد گرفتم که محبت رو هرجوری همسرم بهم کرد سر هوا بزنم
فکر کنم زندگیت ارزش اینو داشته باشه که به اندازه یه تاپیک که اینجا باز کردی تحمل کنی و قبل از اینکه با اصرار از کاربر ها بخوای که برای طلاق راهنماییت کنند و بگی رمقی نداری که دوباره تلاش کنی براش وقت بذاری و دنبال راهکار دیگه ای جز طلاق باشی
فعلا طلاق رو بیخیال شو لطفا چون همیشه وقت براش هست...............
میشه بگی برای حفظ اقتدار و عزت نفس مردت که از هزار تا حرف منطقی برای مرد ارزش بیشتر چی کار کردی؟
تو این سالها چه کارها و تلاش هایی کردی برای تغییر زندگیت؟
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
کمی فکر کنید و دور از عصبانیت و در آرامش با کمک مشاور تصمیم بگیرید ، ممکنه هنوز راهی برای برگشت باشه. من تصور میکنم اگر مهریه رو اجرا بگذارید تمام پل های پشت سرتون برای زندگی با این آقا رو از بین میبرید ، باز هم فکر کنید.
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
اقلیما تمام حرفات را خوب می فهمم
درسته من هم اشتباهاتی داشتم!
بزرگترین اشتباهم این بود که فکر میکردم فقط خود همسر مهم و باقی چیزها مثل خانواده و نژاد و زبان و مال ......هیچی برام به اندازه شخصیت خود طرف اهمیت نداشت
ومن در ارزیابی این شخصیت دچار اشتباه شدم....اول همسرم ریا کاری کرد و بعد من در پردازش اطلاعاتم دچار اشتباه شدم.
دلم نمیخواد فکر کنی من از موضع بالاتر به همسرم نگاه کردم
من علارغم تمام امکانات رفاهی که خانواده ام در بدو شروع زندگی مشترک برایمان فراهم کردند از همان ابتدا به او بها دادم....ماشین را به نام او گرفتیم و از هیچ احترامی نسبت به خودش و خانواده اش دریغ نکردیم
اما به مرور زمان سهل انگاری های خودش و بی توجهی عاطفی و رفتاری و رفتارهای توجیه نشدنی خانواده اش مرا هم درگیر کرد....
من از این همه دوری همسرم به شدت ضربه خوردم....نمیدونم چطور میتونم در قالب کلمات و اون هم در دنیای مجازی اینو به مخاطب برسونم.
اصلا همدیگه را نمی فهمیم
اعتراف میکنم منم نمیتونم دنیای اونو بفهمم
درسته شاید به قول شما دوستم داشته باشه ....اما من در سخترین روزهای زندگی اثری از این عشق ندیدم....نه کلامی و نه عملی
این برام قابل تحمل نیست
چطور برای بهبود زندگی با این آدم تلاش کنم
میگم تو که میدونی خانواده ات خیلی جاها برام کم گذاشتند حداقل خودت این خلاء را پر کن!
من از خانواده اش توقعی ندارم ....خیلی از بی توجهی هاشون ناخواسته است...
ولی برای یک روح لطیف زنانه و برای شخصیت من و برای فرهنگی که من در اون بزرگ شدم اینها میتوننه هر کدامش آدم را شکننده کنه!
من همش باید سر باید و نباید های زندگی باهاش درگیر باشم ...قطعا این اقتدار مردانه اونو خدشه دار خواهد کرد اما خوب چرا سوهان روح و روانش باشم
از زندگیش میرم بیرون تا فردای قیامت هم به خاطر گیر دادنهای به حق یا ناحقم حساب پس ندهم
در مورد اسمم هم این یکی از اسماء خدواند است که در دعای جوشن کبیر هم آمده و به معنای صاحب ملک است ضمن اینکه بنا به روایتی نام مادر امام زمان (ع) هم می باشد
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
ملیکه جان تو الان تنها نیستی دختر مثل برگ گلت هم هست پس خیلی خیلی باید منطقی تصمیم بگیری
مگه تو از اول با خانواده اش ازدوج کردی و یا از روی شناخت خانواده اش تصمیم به ازدواج کرفتی که الان ناملایمات خانواده اش اینقدر در زندگیت تاثیر گذاره
ملیکه خانواده اون فقط و فقط پدر و مادر همسرتند و کلا بذارشون کنار فعلا و تمرکزتو فقط و فقط ببر روی رابطه ات با همسرت و بررسی مشکلاتت با همسرت که می دونم قابل حل فقط باید همت کنی
حاضرم بهت قول بدم که کارهایی که همسرت در دوران نامزدی برات کرده هیچ کدوم ادا نبوده و همسرت واقعا عاشق تو شده و برای بدست اوردن تو هر کاری رو کرده و تو می تونی با تغییر رویه و رفتارت خیلی از اون روزها رو براش زنده کنی
یه زمانی تو خونه خیلی عصبی بودم و دائما به همه چی گیر می دادم و گیر می داد و فکر می کردم همسرم اصلا دوستم نداره خونه مثل جهنم بود برای همسرم و خودم و ولی از وقتی اخلاق های فقط و فقط خودمو تغییر دادم و کاری به تغییر رفتار های همسرم ندارم همسرم مطابق میل من رفتار می کنه
نمی خوام مقایسه کنم ولی می خوام بهت بگم همه چیزو می تونی درست کنی
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
من سرزنشتون نمی کنم. {هرچند که توی چند تاپیک اونطرف تر زدند چرا همسرمون اینقدر به ما محبت می کنه، الان برعکسش رو می بینم! تکلیف آقایون بدبخت رو هیچ کس مشخص نمی کنه. }
ولی به نظر من، شما واقع نگر باشید. به کاری امید بستید(طلاق) که مستقل از اینکه چه بلایی سر خودتون و فرزندتون میاره حتی 1درصد هم ممکن نیست موفق بشید. من موضوع شما رو از یکی از دوستانم که وکیل خانواده هستند پرسیدم ایشون گفتند همسرتون مهریه رو قسطی می کنند ولی مادامی که ایشون طلاقتون ندهند نمی توانید طلاق بگیرید. چون باید دلیل محکمه پسندی داشت باشید که خب ندارید. قاضی با این بهونه که به من محبت نمی کنه و خونوادش عشایره طلاقتون نمی ده. ضمن اینیکه طلاق هم بگیرید فرزندتون 4 سال دیگه پیش پدرش می ره. الان لااقل فرزندتون رو دارید. اون موقع چی؟
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ملیکه
خوب من به دلایلی مجبور شدم این ازدواج را بپذیرم
از جمله نگاه سنتی خانواده های ایرانی به ازدواج!!!
ملیکه عزیزم سلام ..
جمله ای که تو پست اولت نوشتی رو یه بار دیگه بخون ..
میگی به دلیل نگاه سنتی خانواده های ایرانی مجبور به این ازدواج شدی ..
حالا به نظرت نگاه همین خانواده های سنتی بعد از طلاق چه جوری میشه ؟!!!!
عزیزدلم اینجا ایرانه .. معمولا زندگی بعد از طلاق برای یه خانوم که بچه هم داره خیلی خیلی سخته ..
به دخترت فکر کن خانومی .. خب شما هم اشتباه کردی که بدون علاقه ی اولیه باهاش ازدواج کردی .. تاوان این اشتباهو کی باید بده ؟! دختر سه ساله ت ؟!
چرا سعی نمیکنی بهش نزدیک تر شی ؟! ببین اولش سخته .. وقتی یه مدت ورزش نمیکنی زمانی که شروع میکنی خیلی اذیت میشی .. اما به مرور عادت میکنی ..
سعی کن بهش نزدیک شی .. بهش محبت کنی .. حتی اگه خیلی چیزها رو بلد نیست یادش بده .. اگر مفاهیم رو متوجه نمیشه براش توضیح بده .. سخته عزیزم میدونم .. صبر زیادی میخواد و پشتکار .. اما وقتی ده بار بغلش کنی و ببوسیش و حرفای عاشقانه بهش بزنی دفعه ی یازدهم یاد میگیره .. مطمئن باش ..
به دخترت فکر کن .. اگر دوسش داری و برای اینده ش ارزش قائلی یه بار دیگه سعی کن ..
تصمیم بگیر که شروع کنی و ببین که خدا چه جوری کمکت میکنه .. اگر تصمیمتو گرفتی یه یاعلی بگو و شروع کن .. ما هم همه کنارتیم و لحظه به لحظه کمکت میکنیم .. :72:
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
ملیکه عزیز ، خیلی خوب میفهمیمت ، سالهای سال تلنبار شدن بغض ها ، بی مهری ها، آرزوهای روی هم خراب شده و از دست دادن فرصتهایی که شاید الان زندگی خیلی بهتری داشتی
درسته ، شوهر شما متاسفانه عکس العمل عاطفی نداره ، ارتباط برقرار نمی کنه ، تقریبا هیچکدوم از نیازهای یک زن رو عاطفی - مادی تامین نمی کنه.شاید حتی حس نمی کنی که شوهر داری ، همراه و همسفری داری ، حس تنهایی می کنی
دوست ندارم حرفهای تکراری بزنم و بگم برو فلان مردو ببین که چقدر بده یا فلان خانواده رو ببین که چقدر بدن و خدارو شکر کن .. خودمم این حرفهارو دوست ندارم بشنوم.
من فقط خواستم بگم ، تمام این روابط عاطفی و ابراز عشقها و برقراری رشته احساس ، در وجود تمام انسانها هست ، این طبیعت آدمیزاده و محاله کسی اینو نداشته باشه.
ولی گاهی بخاطر شرایط زندگی ، سختی ها ، ناکامی ها ، نوع تربیت و خیلی چیزای دیگه .. این احساسات سرکوب میشند ، خاموش میشند.
فکر میکنم در مورد همسر شما هم همینطوره ، اما میتونه یاد بگیره ، میتونه این احساسای که در وجودش خاموش شدند دوباره روشن بشند
وقتی از سرکار برمیگرده ، شما میگی چه خبر؟ و اون میگه هیچی! سلامتی ، .. شاید تو دلش خیلی چیزاست که نمیتونه بگه، با خودش فکر میکنه که خستست ... یا فکر میکنه شما دوسش نداری ، فکر میکنه دیگه انگیزه و انرژیشو نداره ، درست مثل خودت که میگی رمقی برای ادامه نداری.
ملیکه جان شاید شوهر شما هم خیلی دردها داره ، خیلی بغض ها داره و خیلی خستست ، مردها معمولا این چیزا رو نشون نمیدن
شاید این بی مهری هاش از سر خستگی روحی و ناامیدیش از رابطش با شماست نه چیز دیگه ، برای همین به بیرون از خونه فرار می کنه ..
به نظرم یکی از دلایل اصلی که همسرت سرد شده اینه که فکر میکنه علاقه ای بهش نداشتی از اول و هنوزم نداری ، شما الان تو شرایط روحی خوبی نیستی ، خسته ای ، انرژیتو از دست دادی
همین باعث میشه اوضاع رو خیلی وخیم تر از اونی که هست حس کنی ، من نمیگم طلاق بگیر یا نگیر
اما اگه واقعا قصد جدایی داری قبلش یکبار تلاش کن ، یکبار برای ساخت این زندگی انؤزی بذار ، مشاوره برید ، زمان بدید به هم.
نذار روزی بیاد که بگی ایکاش یکم بیشتر سعی میکردم شاید درست میشد و ..
اگه خودت خسته ای که مطمئنم هستی و به تنهایی کاری ازت ساخته نیست ف برو پیش یه مشاور خوب ، اجازه بده ی شخص سوم کمکت کنه ،
برای طلاق هیچوقت دیر نیست ، اما برای ساختن خیلی زود دیر میشه..
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
سلام
زندگی ات چقدر شبیه منه
منم مشکل شما رو دار م
با این تفاوت که همش ترس از این دارم که چه جوری به خانواده ام بگم می خوام جدا شم
به نظرت چی کار کنم
تاپیک ترس از طلاق رو بخون
بهم بگو چی کار کنم
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
زنان ایرانی ، مردان ایرانی را به کم محبتی محکوم می کنند. ولی تجربه نشون داده که متاسفانه نه بلدند و نه اجازه می دهند که همسرشان تخلیه عاطفی شود! تخلیه عاطفی یعنی امکان تخلیه روحی و روانی مشکلات منفی و دیدگاههای مثبت ! هر دو باهم!
چه انتظاری از مردان دارید وقتی آموزه های کلاسیک یک خانواده متوهم ایرانی، مردان را موجوداتی محکم و مقتدر و ... بار می آورد که نباید ضعفشان را بروز دارند. وقتی خود شما خانومها به این مسئله دامن می زنید.
بسیاری از مردان وقتی توانایی ابراز مشکلات، بغضها ناراحتیها و رنجهای خود را ندارند و ظرفیتی در طرف مقابل برای بیان این مسائل نمی بینند در کنج عزلت خویش فرو رفته به مرور احساسات مثبت را نیز از بین می برند. یک مورد رو من دیدم که خانوم اجازه نمی ده حتی همسرش ابراز کنه که در یک مسئله ناتوانه یا ضعیفه!!! مردی که باید همیشه خودش را محکم نشان دهد از ابراز عاطفه واهمه دارد. بنده به شخصه خودم حتی در مسائلی مثل ابراز علاقه به کسی که دوستش داشتم می ترسسیدم ، چون یکی دو مرتبه شنیدم که گفت این ابراز دلتنگی تو تو را در نزد من ضعیف جلوه می دهد. به هر حال بیماری روحی و روانی دو طرفه است. زنان و مردان مکمل این بیماریند!
من به عنوان یک مرد می ترسم!!!! می ترسم ابراز عاطفه(منفی یا مثبت ) کنم. چون عمده زنان ظرفیت شنیدن این عواطف را از سوی مردان ندارند. به خدای احد می ترسم!
راجع به طلاق، می تونید تغییرات رفتار شدید ازخودتون نشون بدید (طوری که رو خودتون اثر نذاره) حضورشو نادیده بگیرید شماهم، بهش محل نذارید، دروغ بگید و... به مرور ایشون هم زده می شه . شاید اینطوری بتونید طلاقتون رو بگیرید.
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
sare jo0on
عزیزم من نتونستم تاپیک شما را پیدا کنم اگه دوباره سر زدی آدرس را برام همین جا لینک کن.ممنون
آقای مهران حرفهای شما کاملا درسته
اینکه بتونی دنیای جنس مخالف را بشناسی یک مهارته....مهارت زندگی مشترک....که متاسفانه ما ایرانیها خیلی توش مشکل داریم!
این روزها وقتی به گذشته و روابط این هفت سال فکر میکنم میبینم واقعا دنیای زندگی زناشویی در عین ظاهر ساده از ابعاد بسیار پیچیده ای برخوردار است.....اونقدر پیچیده که اگه قبل از ازدواج میدونستم شاید هیچ وقت جرات نمیکردم قدم به این راه بذارم
ذهن من خیلی خسته است..............خیلی
میدونم که خیلیهاتون اینو درک میکنین
شاید نیاز به مشاوره باشه
اما الان واقعا خسته تر از اونی هستم که بتونم برای سازندگی قدم بر دارم
بهم نخندید اما این بار میخوام کمی هم خراب کنم!!!
تصمیم گرفتم برای اجرای مهر و درخواست یک مسکن مستقل از طرف همسرم اقدام کنم.
فعلا که به این راه رسیدم
بازم از همه دوستانی که خواننده صحبتهایم بودند و همراهی کردند سپاسگذارم
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
داشتم یه گشتی تو تالارها میزدم این تاپیک نظرم را جلب کرد
گفتم اونایی که اینجا نظر میدند بد نیست این تاپیک را هم نگاه کنند.
قسمتی از نوشته های نگارننده را میذارم:
این تاپیک را باز کردم چون فکر می کنم پاسخ هایی که در بعضی تاپیک ها می دیدم نیاز به اصلاح داره.
من چندتا از تاپیک های مربوط به اختلافات زناشویی را خوندم که یکی از طرفین به شدت در رابطه اسیب دیده بود و طرف مقابل همچنان به رفتار نادرستش و بی عدالتی ها ادامه می داد.
ولی دوستان در پاسخ تنها فرد اسیب دیده را تشویق به محبت و ابراز علاقه و تغییر در رفتار دعوت می کردند.
راه حل طلاق را بدترین راه و زندگی بعد از طلاق را خیلی سیاه و سخت تر از زندگی مشترک عذاب اور می دونستند.
البته من هم مثل همه دوستان موافقم که طلاق اخرین راه حله و برای چنین تصمیمی باید مسائل زیادی بررسی بشه ولی این اخرین راه حل در مواردی خیلی بهتر از ادامه زندگیه.
در مواردی که طرفین اشتباهاتی کردند و با تغییر در رفتار میشه زنگی را بهتر کرد طلاق پیشنهاد مناسبی نیست ولی چرا وقتی میبینیم که یکی از زوج ها هیچ پایبندی به ازدواج نداره هم طلاق را اشتباه می دونید؟
این درسته که ما نمی تونید طلاق را قاطعانه به مخاطبی که شناخت دقیقی نداریم پیشنهاد کنیم ولی باید گزینه طلاق را هم به عنوان یکی از انتخابها و راه حل ها برای مخاطب قراربدیم.
اینکه دائما از نگاه تلخ جامعه به طلاق بگیم و فرد را از طلاق برحذر کنیم یعنی فرد را محکوم به اسارت دونستیم و فکر می کنیم هیچوقت فرصت جبران اشتباهش را در انتخاب همسر نداره.
http://www.hamdardi.net/thread-14946.html
خوب البته این هم میتونه یه نگاه دیگه به طلاق باشه که متاسفانه یا شاید هم خوشبختانه هنوز خیلی میان جامعه سنتی ما جا نیفتاده است!
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
ملیکه جان
بوده تو همین تالار زندگیایی که کاربران، مراجعه کننده رو به طلاق توصیه کردند چون واقعا ادامه زندگی برای هر دوشونو و کما برای بچه هاشون خطرناک بوده و خیلی مواقع خطر جانی برای طرفین دربین بوده
از جمله خود بنده
و بعد از طلاقمم خیلی زندگی خوبی دارم و به خودم هم افتخار میکنم
و اصلا طلاق رو یک پدیده بدی نمیدونم و برای منکه خیلی هم خوب شد
ولی زندگی شما جزو اون دسته قرار نمیگیره عزیزم
برای همین کسی نمیتونه سفارش طلاق بهتون بده
و ما شرایط زندگی بعد از جدایی شما رو نمیدونیم
هرکسی یه شرایطی بعد از طلاق داره
ممکنه برای بعضیا بهتر باشه و برای بعضیا بدتر
ما نمیدونیم شما چزو کدوم دسته قرار میگیری
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
من بشخصه اگه بهت نگفتم طلاق به خاطر این بود که احساس کردم راههای زیادی تو زندگیت وجود داشته که نرفتی
به خاطر این بود که وقتی از بیرون دارم به زندگیت نگاه می کنم می بینم تو هم بی تقصیر نبودی
به خاطر این بود که می بینم خیلی از مهارتها رو مثل خیلی های دیگه بلد نیستی
به خاطر این بود که زندگین به نظر اونقدرها هم که تو می گی سیاه نیست
به خاطر اینکه زندگیتو تبدیل به میدان جنگ کردی و قصد داری از راهی انتقام گذشته رو بگیری و توی تک تک روزهای زندگیت سرتو برگردوندی و به گذشته نگاه می کنی و با گذشته تصمیم میگیری
به خاطر اینکه یه دختر داری و بیشترین ضربه رو می خوره و در آینه خواهد خورد چون مهر طلاق پدر و مادرش رو پیشونیشه
لطفا تلاشهایی که برای بهبود رابطه ات با همسرت کردی رو لیست وار بنویس
-
RE: برای جدایی از چه راهی اقدام کنم.خواهش میکنم راه حل بدید نه نصیحت
اقلیما جان
ممنون که پا به پای نوشته هام همراهی میکنی
متاسفانه از نظر روحی خیلی خسته هستم
در اولین فرصت میام و جواب سوالت را میدم
اما باید بگم که من هم در این زندگی اشتباه داشتم....نه اینکه بخواهم توجیهه کنم ...اما خوب معمولا اشتاباهاتم بازتاب یک رفتار نادرست همسرم یا خانواده اش بوده
درسته من آدم کینه ای نیستم
اما الان حس انتقام گرفتن از همسرم را دارم
اون به من خیلی بد کرده
و من غیر از بدیهاش و کوتاهی ها هیچ تصویری از اون ندارم
ان شااله تا چند روز آینده شرح مشکلم را در قسمت پاسخ مشاوران هم خواهم گذاشت
باید ببینم چقدر مقصر بودم
و چه قدر حق دارم به جدایی فکر کنم