-
سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
سلام دوستان
باز به همدردی برگشتم بعد از مدتها...
حدود 2 سال پیش شوهرم از یکی از دانشگاههای خارج از ایران پذیرش گرفت و ما با این امید که بعد از تمام شدن درسش بتونیم اینجا بمونیم، هر چی داشتیم رو رها کردیم و به اینجا اومدیم. (هر دو در ایران شاغل بودیم)
الان بعد از دو سال، با وجود پیگیریهای زیاد و تلاشهای زیادش هنوز نتونسته کار پیدا کنه! دیگه کم کم پولهامون داره تموم میشه و برای مدت زیادی نمی تونیم اینجا بمونیم.
در طی این دو سال من تبدیل به یک موجود عصبی مزاج شدم که از شوهرم متنفر شدم به دلیل اینکه اون رو مسئول این عقب ماندگی توی زندگیمون می دونم و خیلی بی پروا ازش انتقاد می کنم... (قبلا فقط بهش اعتماد به نفس می دادم ولی حالا واقعا نمی تونم)
اون هم تبدیل به یک فرد بدون اعتماد به نفس و گوشه گیر شده (گرچه قبلا هم این اخلاقها رو داشت ولی حالا خیلی بیشتر شده)
هر جا برای مصاحبه می خواستنش خراب می کرد و منفی می گرفت، الان هم مدتیه که دیگه از مصاحبه هم خبری نیست...
من که واقعا امیدی ندارم بتونه کاری رو از پیش ببره، واقعا امیدی ندارم...
توی شش ماه اخیر به کرات حرف طلاق به وسط اومده، هر دفعه بهم کلی وعده و وعید می داد که زندگی اینجور نمی مونه، همه چیز درست می شه و ما هم سر و سامون می گیره زندگیمون و ... همیشه می گفت همه چیزم رو از دست دادم نمی خوام تو رو از دست بدم.
ولی تازگی دیگه نمی تونه این حرفهارو هم بزنه، انگار اون هم داره به نتایج دیگه ای می رسه... واقعا دلم نمی یاد توی این شرایط تنهاش بذارم
واقعا ازش ناامیدم به نظرم از عهده مشکلات بر نمی یاد، مرتب تصمیمات اشتباه می گیره، مصاحبه ها رو خراب می کنه و سردرگمه..
من هم سردرگمم نمی دونم چه کار باید بکنم،
به نظرتون چه باید کرد؟ واقعا دارم دیوانه می شم.
باور کنید که دیگه اینقدر بینمون به هم ریخته که به نظرم تمام احترامی که برای هم قائل بودیم از بین رفته، دیگه احترامی بینمون نمونده، نمی تونه توی چشم من محترم باشه...
احساس می کنم وقتی کار به اینجا می رسه دیگه خیلی سخته که دوباره درست بشه
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
دوست عزیز یکم آروم باش و آرامشتو حفظ کن
مگه زن و شوهر فقط برا روزای خوب و موفقیت هستن زن و شوهر باید همه جا پشت هم و یار و یاور هم باشن باید اگر همه به همسرت پشت کنن تو پشتش بمونی و بگی می تونی می دونم که می تونی
اینجوری اون می تونه رو پاهاش بلندشه
اگر تو این روزای سخت تنهاش بذاری چه طوری می تونی ازش انتظار داشته باشی که اونم توی زندگی یاور و پشتیبانت باشه
مطمئن باش این مشکلات حل میشه اما اگر باهاش اینجوری رفتار کنی فقط بینتون فاصله می ندازی و برعکس اگر تو او این روزا قوی باشی و مایه دلگرمی و آرامشش بشی نه تنها زودتر می تونه بلند شه و دوباره مهار زندگی رو دست بگیره بلکه هیچوقت این محبتای تو رو در این روزای سخت فراموش نمی کنه
هرچی باشه می گن دوست واقعیت رو تو سختیا بشناس چه طور می تونی همسرت رو تو این شرایط که خودتم می گی ناخواسته بوده و خودشم داره همه تلاششو می کنه که اوضاع رو بهتر کنه تنها بذاری
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
با سلام قبول دارم با فشارهای اقتصادی که پیش اومده شما رو تحت فشار قرار داده و رفتارتون تغییر کرده ولی باید این عصبانیت و غیره رو بتونیین کنترل کنین چرا که این عصبانیت و غیره خودش باعث ایجاد یک مشکل جدید میشه
برای حل مشکل چه بخواهید چه نخواهید بدونید که با تنش و دعوا و مقصر دونستن هم دیگه مشکل حل نمیشه و این مشکل بدتر میشه و آرامشی که قبلا داشتین هم از دست میدین.
پس این دلگرمی و حامی بودن در برابر شوهرتون رو از دست ندین زن و مرد با هم عهد بستن که تو شادی و مشکلات هم شریک باشن همونطور که خوشی ها میگذره مشکلات هم میگذره درسته سخته اما میشه از این مشکلات درس گرفت اگه شوهرتون نمیتونه بعضی از مسایل رو مدیریت کنه بلکه خود شما اون مشکل رو مدیریت کنیدشما میتونین از خانواده یا کسی که بتونه کمکتون کنه درخواستی کنید.و اما در مورد طلاق این آخرین راه نیست بلکه خود طلاق مشکل و مشکلاتی داره.پیامدهای منفی طلاق برای زن بسیاره از جمله پشیمانی و نگاه بد مردان و دید بد زنان شوهر دار و امکان تجرد تا اخر عمر ، لذا توصیه میشه تا زمانی که کوچکترین راه حلی هم وجود داره به سمت طلاق نرید
http://ahlekhaneh.ir
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
سلام دوست خوبم
درکت میکنم.مشکلات اقتصادی در همه زندگیها کم و بیش هست.
من بهت توصیه میکنم رویه خودت رو عوض کن.بازهم به همسرت اعتماد به نفس بده.اون خودش هم الان از این اتفاقات شرمنده شماست.آدمی که مدام در کاری موفق نباشه و زمین بخوره اعتماد به نفسش رو از دست میده.
شما خودت میگی تلاش کرده و پی گیر بوده...پس همسرت مقصر نیست.
اگر مینشست توی خونه و پاش رو مینداخت روی پاش اونوقت بود که شما حق داشتی باهاش دعوا کنی و اعتراض کنی.
زن خوب زنیه که در سختی ها کنار همسرش باشه.بتونه نداریش رو هم تحمل کنه.
مطمئن باش اگر دوباره به همسرت اعتماد به نفس بدی اون هم قوی تر میشه.
شما همش انتقاد کردی و اون هم همش گوشه گیر تر شده و وضع بدتر شده.
قطعا اون هم از قصد مصاحبه ها رو خراب نمیکرده.به خاطر نداشن اعتماد به نفس این حالت براش ایجاد میشده
هنر این نیست که وقتی همسرت یه شغل خوب داره و درآمد داره کنارش باشی.
هنر اینه که وقتی تنهاست وقتی از همه جا بریده و وقتی داره از زمین و زمان براش میاد کنارش باشی و بهش کمک کنی.
به نظرم قبل از هر چیزی باید روی خودت کار کنی.خودت رو قوی کنی و به خدا توکل داشته باشی و ایمانت رو قوی کنی.
واقعا آدمی از فردای خودش خبر نداره.ما هم وقتی چند سال پیش که من مجرد بودم و در خارج بودیم وضعیتی مشابه شما رو تجربه کردیم.
ما هم سرمایه مون داشت تموم میشد و پدرم نتونسته بود کاری دست و پا کنه.
دقیقا تو اوج نا امیدی یه شب یکی باهاش تماس گرفت و یه پیشنهاد کاری فوق العاده بهش داد.
باور کن همون شب ما نقل مکان کردیم به یه خونه نوساز و شیک .
باورت میشه؟!یعنی یکساعت پیشش نمیدونستیم ما تا یکی دو ساعت دیگه از این خونه قدیمی میریم !
اینم بدون زن و شوهر درسته دعوا میکنن اما یه محبت کوچیک دوباره اونا رو میرسونه بهم.و میشن مثل روز اول.
شما الان ناراحتی به خاطر شرایط پیش امده و داری فکرای ناجور میکنی.توقع نداشته باش همه چی درست بشه یهویی باهم.
امکان برگشتنتون به ایران هست؟
اینجا حداقل مشکل خارجی بودن و تنهایی در غربت بودن رو ندارید.
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
ممنونم صابره جان و آقای مصطفوی
ولی من که هیچگونه روزنه ای نمی بینم.... حتی یه نور کوچک..
توی این روزها مدام حسرت گذشته رو می خورم و به این فکر می کنم که اگه این راهها رو نیومده بودم الان زندگیم چه شکلی بود!!!!
احساس شکست خیلی بده، فقط اونهایی که داشتن می فهمن من چی می گم.. احساس می کنم همه زندگیم رو باختم، یه شکست بزرگ، جوونیم رو دارم از دست می دم، دیگه خیلی دیره واسه از نو شروع کردن، دیگه توانش رو ندارم..
افسرده شدم یه افسردگی شدید و ریشه دار، حسود شدم اخلاقی که قبلا نداشتم، حتی یه مادر و بچه می بینم حسودیم می شه، یه زن و شوهر خوشحال می بینم حسودیم می شه... فکرهای زشت میاد توی سرم، انگار توی چاهی از نفرتم
تقریبا هر روز به انتهای زندگی فکر می کنم، دیگه بریدم، نمی تونم ادامه بدم، علتش رو هم شوهرم می دونم، اگر اون قضیه رو جدی تر می گرفت و خوش فکرانه تر با این دو سال برخورد می کرد، ما الان توی این وضعیت نبودیم...
چند بار به زبون گفت که خودم رو از بین می برم... اون هم ناامیده
شاید هم همه تلاشش رو کرده و بیشتر از این ازش بر نمی یاد که باز هم من مقصرش می دونم...
توی این دو سال زندگیمون به اندازه 15 سال به عقب رفته...
آخه چطوری برگردیم ایران؟ اون هم پیش خانواده؟؟؟ که هر روز و هر شب سرزنش بشیم؟؟
توی ایران چه کار می تونیم بکنیم؟؟ با جیب خالی و بیکاری!!؟؟
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
دوست داشتم بیاد دستم رو بگیره و بذاره یکم با هم درددل کنیم من بدتر از اینهاش هم می تونستم تحمل کنم ولی اون نمی خواد با من باشه و همراهیم کنه.
سرش رو کرده توی لاک خودش، انگار که من وجود خارجی ندارم!!!
چند ماه پیش بهش گفتم بیا شبها با هم دعا کنیم که اینجوری هم احساس بهتری خواهیم داشت و هم دعامون مستجاب می شه، ولی گفت که تنهایی راحتتر دعا می کنه و دوست نداره با هم دعا کنیم!!!
کلا نمی تونه با من گروه باشه، با هیچکس نمی تونه هم گروه بشه، همیشه خودش رو یکطرف می بینه و بقیه رو توی تیم مقابلش می بینه!! یکی از چیزهایی که باعث می شه نتونه کار پیدا کنه، همینه!
به قدری این مدت سختی کشیدم که دیگه بودن توی روزهای خوش داره برام یه رویا شده
ازش خسته ام از زندگی ام هم خسته ام
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
عزیزم میتونم بپرسم همسرتون درسشون رو تموم کردن و مدرکشونو گرفتن یانیمه کاره رها کردن؟ و اینکه چرا شما خودتون مستقل از همسرتون دنبال پیدا کردن کار نیستید تا فعلا برای مدتی زندگی رو اداره کنید تا ایشون بتونه خودشو پیدا کنه و دوباره سرپا شه؟
گذشته از همه اینها ازت میخوام چه قراره اونجا بمونید چه برگردین ایران هرگز نذار یه چیز آزارت بده : حرف مردم
این مردم حافظه ضعیفی دارن، اونقد نمی ارزند که حتی یه ابسیلن از برنامه های زندگیتو بخوای بر اساس نظر و قضاوتشون شکل بدی.
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
عزیزم متاسفم برای شرایطی که درش هستی اما امیدوارم به زودی شادی دوباه به زندگیت برگرده
راستش فقط خواستم چند نکته رو بگم:
1- اینکه اگر الان در این موقعیت هستید و دوست دارید با پیدا کردن مقصر خودتون رو اروم کنید انصاف اینه که سهم خودتون و همسرتون رو به یک اندازه ببینید. هر تصمیمی گرفته شده هر دو توانایی این رو داشتید که وتوش کنید . هر پس رفتی که بوده هر دو در اون دخیل بودید.
2- زندگی مشترک یا بهتر بگم زندگی تنها به مسائل مالی وابسته نیست که اگر نبود نه باید زندگی کرد و یا باید به پایان زندگی فکر کرد. درسته که اگر از تمکن مالی برخوردار باشیم زندگی راحتتری رو تجربه می کنیم ولی قرار نیست اگر زندگی سخت شد اصلا زندگی نکرد.
3- شما دو نفر بهتره با همدلی روحیتون رو بازیابی کنید. گفتید همسرتون نمی تونه گروهی پیش بره.شما چی؟ شما می تونید؟ اگر شما این توانایی رو داشته باشید پس باید بتونید همسرتون رو در گروه خودتون بیارید تا با هم راههای پیش روتون و ریسک ها و مزایا و معایب هر کدوم رو بسنجید و بعد بهترین رو از نظر کمترین معایب و بیشترین مزایا انتخاب کنید و با هم تلاش کنید برای پیشبردش. فرق نمی کنه چه راهی باشه مهم اینه که با هم انتخابش کردید و هر دو در قبال اون مسولید و از این طریق حتی می تونید به هم نزدیکتر بشید.
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
دوست من زندگی فراز و نشیب های خودش رو داره اول از همه بهت توصیه میکنم که حسادت رو از خودت دور کن من ازوقتی حسادت رو کنار گذاشتم با وجود مشکلات اقتصادی و بیکاری شوهرم اونقدر بیخیال شده بودم که گاهی از خودم تعجب میکردم که من همون ادمم که سال 1 ازدواجم مدام سرکوفت مسایل مالی رو به شوهرم میزدم در ضمن دید + داشته باش و مطمن باش که خدا کمکت میکنه من همیشه میگم خدایا من غیر از تو هیچ پارتی ندارم و همه کس ما تویی خودت بهترین رو فراهم کن و همیشه اتفاق هی خوب به موقع میافته به نظر من سعی کن خودت رو تغییر بدی تا زندگی ات تغییر کنه
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
ممنونم که به چرندیات زندگی من گوش می کنید و تلاش می کنید راهنماییم کنید، اینجا واقعا تنها جاییه که می تونم راحت حرف بزنم، بدون ترس و نگرانی....
وایولت جان
منظور من از مردم کوچه و بازار نیست! منظورم خانواده درجه یک شوهرمه که با اومدن ما به اینجا مخالف بودند و توی این دو سال (دستشون درد نکنه) کاری جز شماتتهای گاه و بیگاه و نگران کردن بیشتر ما نسبت به آینده انجام ندادند!!! شوهر من متاسفانه یکمی گوشی هست، حرف بقیه اگه روی من بی تاثیر باشه (که واقعا نمی تونم بعضی حرفها رو از کسانی که ازشون انتظار دارم بپذیرم)، روی اون تاثیر خواهد داشت.
شوهرم درسش رو رها نکرد و الان داره روی تزش کار می کنه که فکر می کنم توی این دو ماه تموم بشه.
راستش من چون همراه دانشجو بودم، اجازه کار نداشتم ولی این ترم تونستم پذیرش دانشگاه بگیرم، حالا اجازه کار دارم ولی به علت بی پولی نمی تونم برم دانشگاه!! می خوام خودم واسه کار اقدام کنم و می دونم که خیلی از اون موفقتر خواهم بود، فکر کنم از این موضوع خودش هم مطمئن هست، بهش گفتم یه سی وی برام تنظیم کنه، هر چی باشه توی این کار دیگه خبره شده از بس که سی وی خودش رو زیر و رو کرده!! ولی خیلی راحت گفت "خودت تنظیم کن بعد بده به من یه نگاهی بهش می ندازم!!!" کاری که مطمئنم اگه به یکی از دوستامون بگم با کمال میل برام انجام می ده!!! همه این رفتارهاش به من نشون می ده که من رو رقیب می دونه نه رفیق!!
من عاشق کار تیمی ام، من اصلا از تنهایی بدم میاد و میترسم، شاید یکی از اصلی ترین دلایلی که نرفتم، ترس از همین تنهایی بود!! یه فیلم نگاه کردن، حتی شنیدن رادیو یا موزیک تنهایی بهم نمی چسبه، باید حتما یکی همراهیم کنه ولی واسه اون کاملا برعکسش درسته، زیاد پیش میاد که من یه موضوع یا کلیپ جالب که دستم میرسه رو سریع نشونش می دم که اون هم لذت ببره ولی خیلی خونسرد میگه قبلا دیدمش!!! یا وقتی از سر اجبار حرفی رو که من میزنم و نظری که من می دم رو میپذیره، بعدش بلافاصله می گه "این دفعه هم حرف تو شد"!!! خوب این یعنی چی؟؟؟ شما این رفتارها و حرفها رو واسه من تفسیر کنید!!!
دلجو جان حق با شماست من مقصرتر بودم چون فکر کردم می تونم به این مرد اعتماد کنم و بار زندگی رو رو دوشش بذارم ولی داره از این آزمایش مردود می شه!!
سرمایه گذاری اشتباه، اونهم سرمایه ای به اندازه جوونی ام!! همه رو به باد داد!!
وضعیت ما الان از این حرفها گذشته!! اگر نتونه کار پیدا کنه، ماه آینده اجاره خونه رو نداریم بدیم!! با دوستهام بیرون نمی رم چون پول ندارم!! دیگه خودشون هم فهمیدند، بهم می گن ما مهمون می کنیم و از این حرفها ولی باز به غرورم برمی خوره و نمی رم، خونه نشین شدم از جامون تکون نمی خوریم مبادا که پولی خرج بشه!!
دیگه من رو خرید خونه نمی بره، میترسه از اینکه من ولخرجی کنم!! (نمونه بارز دیگه روحیه کار تیمی نداشتنش)
یه چیزی بهم می گه رفتار و کردارش داره من رو مسموم می کنه!
کسانی که من رو می شناختن کاملا حس می کنند که من تغییر کردم! خیلی شکسته شدم، دیگه به راحتی خندم نمی گیره ولی تا دلت بخواد اشکــــم دم مشکمه!
بدبختانه بدبختانه و باز هم بدبختانه من آدم به شدت تجزیه و تحلیل گری هستم و کوچکترین رفتارهاش رو واسه خودم حلاجی می کنم و به یه اخلاق تازه ازش می رسم!!
توی این دو سال خیلی خوب شناختمش! توی این بازار پر رقابت کار آدمی یا چنین خصوصیاتی رو نمی پذیرند!!
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
عزیزم از این نوشته اخرت اینطور به نظر میرسه که شما شوهرتون به وسیله موفقیت های خودتون تحقیر کردین وگرنه چه دلیلی داره ادم برای همسرش کاری رو انجام نده و موفقیتش رو نخواد شما خودتون هم تو این زندگی منم منم هستین ازدواج مشترک یعنی ما منیت معنی نداره در ضمن چرا اینقدر خودت رو باختی وقتی دوتا روج با هم به مشکلی میرسن با همه بدی ها و دلخوری ها باید به حرمت روزهای خوشی که داشتن به همدیگه کمک کنند و کنار هم باشن اما انگار شما خودت رو کنار کشیدی
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
یه مدته که از فکر و خیال نمی تونم درست بخوابم! هیچوقت قبلا این مشکل رو نداشتم!!! مرتب ذهنم درگیر شده!! دارم به مرز جنون می رسم کم کم!!
همش افکار پریشان و زشت!! همش ترس از فردا!! بعضی وقتها فکر می کنم چه خوب می شد اگه دنیا توی دسامبر تموم می شد، به خدا من اینقدر خوشحال می شم. اخه چی داره این دنیا که بخوام توش بمونم؟؟
کارو جان
دروغ چرا؟ دیگه نمی تونم!! خسته شدم بس که اعتماد به نفس کاذب دادم به خدا خسته شدم! می خوام واقعیتی که به ذهنم می رسه رو فریاد بزنم، دیگه توانش رو ندارم که از کسی که امیدی بهش ندارم حمایت کنم، نمی تونم، بریــــــــــــــدم به خدا بریدم
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
سلام
شوهرتون شمارو به زور مجبور به مهاجرت کرد و آیا شما تمایلی به اومدن به این کشور نداشتید؟ توی این 2 سال شما چه تلاشی برای بهبود وضعیت زندگیتون کردید؟ اگر به ایران برگردید چه اتفاقی می افته؟ مدرک شوهرتون کاربردی نداره؟
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
عزیزم فکر میکنم تنها کسی که میتوه بهت کمک کنه خود تو هستی خواهش میکنم ناامیدی رو بذار کنار با تمام وجودت به خدا توکل کن اون وقت میبینی که درها باز میشه من خودم مثل تو بودم واسه همین میگم از فاز - بیا بیرون
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lonely sky
وایولت جان
منظور من از مردم کوچه و بازار نیست! منظورم خانواده درجه یک شوهرمه که با اومدن ما به اینجا مخالف بودند و توی این دو سال (دستشون درد نکنه) کاری جز شماتتهای گاه و بیگاه و نگران کردن بیشتر ما نسبت به آینده انجام ندادند!!! شوهر من متاسفانه یکمی گوشی هست، حرف بقیه اگه روی من بی تاثیر باشه (که واقعا نمی تونم بعضی حرفها رو از کسانی که ازشون انتظار دارم بپذیرم)، روی اون تاثیر خواهد داشت.
شوهرم درسش رو رها نکرد و الان داره روی تزش کار می کنه که فکر می کنم توی این دو ماه تموم بشه.
راستش من چون همراه دانشجو بودم، اجازه کار نداشتم ولی این ترم تونستم پذیرش دانشگاه بگیرم، حالا اجازه کار دارم ولی به علت بی پولی نمی تونم برم دانشگاه!! می خوام خودم واسه کار اقدام کنم و می دونم که خیلی از اون موفقتر خواهم بود، فکر کنم از این موضوع خودش هم مطمئن هست، بهش گفتم یه سی وی برام تنظیم کنه، هر چی باشه توی این کار دیگه خبره شده از بس که سی وی خودش رو زیر و رو کرده!! ولی خیلی راحت گفت "خودت تنظیم کن بعد بده به من یه نگاهی بهش می ندازم!!!" کاری که مطمئنم اگه به یکی از دوستامون بگم با کمال میل برام انجام می ده!!! همه این رفتارهاش به من نشون می ده که من رو رقیب می دونه نه رفیق!!
من عاشق کار تیمی ام، من اصلا از تنهایی بدم میاد و میترسم، شاید یکی از اصلی ترین دلایلی که نرفتم، ترس از همین تنهایی بود!! یه فیلم نگاه کردن، حتی شنیدن رادیو یا موزیک تنهایی بهم نمی چسبه، باید حتما یکی همراهیم کنه ولی واسه اون کاملا برعکسش درسته، زیاد پیش میاد که من یه موضوع یا کلیپ جالب که دستم میرسه رو سریع نشونش می دم که اون هم لذت ببره ولی خیلی خونسرد میگه قبلا دیدمش!!! یا وقتی از سر اجبار حرفی رو که من میزنم و نظری که من می دم رو میپذیره، بعدش بلافاصله می گه "این دفعه هم حرف تو شد"!!! خوب این یعنی چی؟؟؟ شما این رفتارها و حرفها رو واسه من تفسیر کنید!!!
دوست گلم منظور منم مردم کوچه و بازار نیست. منظور من همون آدمایین که حرفشون برای تو مهمه. همون آدمایی که تو روشون حساسی و از قضاوتشون نگرانی و شاید بارها و بارها جملات و سرزنش هایی رو که ممکنه ازشون بشنوی توی ذهنت مجسم کردی. این آدما مسلما اقوام و آشنایان درجه یک هستند که از همون ابتدا در جریان زندگی و تصمیمات شما بوده اند. به حرف همین آدما بی اعتنا باش. در شرایط فعلی هر تصمیمی رو که به صلاح زندگیت هست با فاکتور گرفتن قضاوت دیگران بگیر. این بی ارزش ترین مسئله ایه که در این زمان و مکان بخواد فکر تورو درگیر کنه و ازت انرژی بگیره.
عزیزم این دستاورد خیلی بزرگیه که همسر شما در پایان دوسال داره مدرکش رو از یه دانشگاه (قطعا معتبر) اروپایی یا آمریکایی یا کانادایی دریافت میکنه. این واقعا چیز کوچیکیه که اصلا به چشم شما دو نفر نمیاد؟ واقعا فکر میکنید الان توی زندگی مشترکتون پس رفت کرید و چیزی رو از دست دادید؟ اگه اینظور فکر میکنید باید بگم که کمال گرایی افراطی دارید! بعدشم مگه کا پیدا کردن توی اروپا یا امریکا یا کانادا واسه ما کار ساده ایه که شما و همسرتون اینقد خودتونو سرزنش میکنید. تازه من مطمئنم همسرتون واسه کارای تخصصی مرتبط با رشته ش اقدام کرده که تا به حال نتونسته کار پیدا کنه. این تنها مشکل شما نیست عزیزم. این مشکل تمام دانشجوهای خارج از کشوره. اکثر دانشجویان خارج از کشور دارن کار غیر تخصصی و با دستمزد پایین انجام میدن تا فقط یه کمک هزینه واسه مخارج زندگیشون باشه.شما خیلی ایده آل گرا هستید که انتظار دارید بتونید بعد از دوسال و درحالی که ایشون هنوز مدرکش رو هم نگرفته یه کار تخصصی پیدا کنید و بنده خدا رو هم سرزنش میکنید که مصاحبه ها رو خراب میکنه و قابل اعتماد نیست و اعتماد به نفس نداره. انشالله خودتون که چند مورد دنبال کار رفتید و مصاحبه دادید متوجه میشید که اوضاع از چه قراره.
در مورد مسئله سوم هم که ایشون همیاری با شما ندارن درسته و قبول دارم. ولی باور کن لونلی اسکای عزیز این موضوع اونقدر پیچیده و بزرگ و مهم نیست که اینقد شما بهش اهمیت میدی و فکر خودتو به خاطرش درگیر میکنی. عزیز دلم همه ما توی زندگی متاهلی و زناشوییمون درگیر ده ها مسئله ای هستیم که خوشمون نمیاد و منظقی نیست و نباید میشد و حالا که هست چاره ای جز تحمل نداریم. این خاصیت مشترک زندگی همه ما ایرانی هاست که به علت محدودیت های اجتماعی و فرهنگی مجبوریم خیلی سریع سرو ته دوره نامزدی رو هم بیاریم و به یه شناخت سطحی و کلی که طرفمون از خونواده خوب و سالمیه و مشکل خاصی نداره اکتفا کنیم و ازدواج کنیم. غافل از اینکه زیر این شناخت کلی هزاران ویژگی ریز و درشت اخلاقی مخفیه که گاها حتی از مسائل اساسی زندگی هم حساستر و سرنوشت ساز تر خواهند شد اما متاسفانه زمان ازدواج نادیده گرفته میشن.
سعی کن ازروی این مسائل بی تفاوت رد شی اگه نه هر روز و هر ساعت باید خودخوری کنی و خودخوری وقتی که مزمن شد آدمو از پا میندازه. جایی یه جمله رو خوندم که میگفت:
سرسری زندگی کن. دقت کردن دق ات میدهد.
هرچند که بعضی عدم تفاهمات ها و اختلافات در خصوصیات اخلاقی اصلا هم کوچیک و بی اهمیت نیستند و من کاملا درک میکنم که اگه بخوای بهشون بها بدی چه جوری داغونت میکنن، اما راه درست اینه که بیتفاوت ازشون بگذری چون متاسفانه اگه از ایشون جدا بشی و با مرد دیگه ای هم در فرهنگ ایران ازدواج کنی، مطمئن باش که فقط شکل این عدم تجانس ها عوض خواهد شد نه اصل بود و نبودشون. پس ساده ترین گزینه درگیر نشدن و آنالیز نکردن و زیاد وارد عمق ماجرا نشدنه! اگه بخوای اونو عوض کنی خودت خورد میشی. باور کن. پذیرش ادما همونجوری که هستند کم هزینه تر از تلاش برای تغییر اوناست...
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
من به شخصه اعتقاد دارم همسر شما بسیار کار اشتباهی کرد پیش از سنجش میزان توانایی شما در قرارگیری در شرایط دشوار دست به چنین کار خطیری (مهاجرت ) زدند. مقصر اصلی ایشان هستند که روی صبر و یاری شما حساب زیادی باز کردند بدون اینکه واقعا شما رو امتحان کنند بدونند که می تونید یا نه.
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
[align=right]lonely sky عزیز
اینکه شما بی گدار به آب زدید و نباید هر دوتون شغلتون رو رها میکردید و میرفتید رو کاری ندارم شاید با داشتن مرخصی و ... موقعیت اونجا رو محک می زدید و اگه مقبول نبود برمیگشتید
الان هم من اگه جای شما بودم و به طور کامل از پیدا شدن شغل برای همسرم نا امید شده بودم مدتی خودم تنها یا با همسرم به بهانه دیدن اقوام و نه با عنوان شکست و ضعف بر میگشتم و به دنبال پیدا کردن کار برای همسرم و خودم بودم بالاخره یک تصمیمی بین موندن و رفتن میگرفتم
به عمر رفته فکر نکن خیلی از آدما توی سن بالا شکست مالی داشتند ولی بعدش خودشونو جمع و جور کردن مهم اینه که سالم هستید و میتونید آینده رو بسازید اگه یکی از شما یک بیماری لاعلاج داشت حاضر نبودی کل زندگیت رو بدی برای درمان؟!
این روزها بالاخره تمام میشه ولی خاطراتش می مونه کاری نکن که بعد از این همسرت دیگه خودشو با شما یکی ندونه و ازت دل ببره !
بعضی ازآدما علاقه ای به کار تیمی ندارن مثلا به نظر من دعای دسته جمعی جذابیتی نداره دعا کلامی بین انسان و خداست نمیشه دو نفری همزمان دعا کرد و تمرکز داشت پس از این درخواستها از همسرت نکن و بدون خیلی از آدما به اون شکلی که شما از رفتار انفرادی بدت میاد به قضیه نگاه نمیکنن یه کم محکم تر و صبورتر باش اینا رو امتحان الهی بببین و مواظب باش کم نیاری
[/align]
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
این جمله که" مقصر من هستم که فکر می کردم می شه بار زندگیم رو روی دوشش بندازم" نشون می ده شما تفاوتهای ماهوی در نگرش به زندگی مشترک دارید.
بهتون پیشنهاد می کنم در شرایط فعلی یک تجدید نظر در نگرش خود کنید. زندگی مشترک، به مفهوم واقعی آن مشترک هست نه دعا کردن! شما می گویید در عین حال که خرد شدن شخصیت همسرتان را از پیدا نکردن کار و شرمساری او را می بینید باز هم به مقصر جلوه دادن او ادامه می دهید! انتظار دارید چه کاری کند؟ بیاید با شما دعا بخواند؟ وقتی شما جز تحقیر نصیبش نکرده اید؟
شما یک مقدار در مورد نگرشهای کلی خویش به زندگی مشترک تغییر دهید. اگر قرار بود که با سختی ها، زن یا مرد جا خالی کنند بسیار اشتباه هست فلسفه ازدواج.
برای یک مرد، مهمترین حامی همسرش هست و این مهمترین دلیل برای ازدواج است! مطمئنا هیچ مردی به خاطر مسائل جنسی صرف ازدواج نمی کند!!
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
ممنونم از همتون دوستای خوب که منو توی این شرایط کمک و راهنمایی می کنید
sunlife جان ما با هم تصمیم گرفتیم که به اینجا بیاییم، ولی واقعا باید اعتراف کنم که خیلی خوشبینانه برخورد کردیم، راستش این وضعیت اقتصادی اروپا هم بی تاثیر نبوده، کارخونه ها و کارگاهها تعدیل نیرو دارن... تعداد بیکارها زیاد شدند.. کسانی شانس بیشتری برای کار دارند که قبلا جایی کار می کردند و هزار و یک قانون دیگه که هیچکدومش رو نمی دونستیم و پیش بینی نمی کردیم!!
رشته اش واقعا عالیه ولی مشکل اصلی اینه که افراد شاغل در پستهایی که برای این رشته وجود داره، باید تسلط عالی و کافی روی زبان اینجا داشته باشند!! که این هم مزید بر علت شده و با وجود یادگیری 2 ساله زبان اینجا، هنوز داره توی زبان لنگ می زنه!! (از این هم ناراحتم و فکر می کنم زبان رو نباید سرسری می گرفت، باید شش ماهه قضیه زبان رو حل می کرد)
violet عزیز و sunlife جان،
برای برگشتن به ایران، راستش توی این مدت که از همه جا ناامید و ناراحتم گاهی بهش فکر می کنم ولی باور کنید زندگی توی ایران دیگه واقعا برام سخت و مشکله!! فقط کسانی که مدتی خارج از ایران زندگی کردند می فهمد من چی می گم، عادت کردن به شرایط اینجا طول کشید ولی همین باعث شد توی سفری که چند ماه پیش به ایران داشتیم کلی اذیت بشیم و اعصاب خوردی برامون پیش بیاد!!
گرچه معتقدم به عنوان آخرین گزینه باید روی میز باشه ولی شوهرم به هیچ عنوان قبول نمی کنه!! کارهایی رو که توی سایت ایران تالنت می ذارند رو مرتب براش می فرستم و می گم یه نگاهی بنداز شاید کار خوبی توش پیدا شد، ولی فقط یه لبخند تلخ می زنه و صفحه ش رو می بنده. مرتب می گه که من ایران برنمی گردم، نمی تونم اونجا زندگی کنم.. خداییش راست هم می گه آخه ایران اگه بره سرکار با ماهی چندرغاز حقوق به کدوم زخم زندگیمون بزنیم؟؟ آخه کدوم کارمند صفر کیلومتر هست که خرج و دخلش با هم بخونه؟؟؟
راست می گی دوست عزیز من کمال گرا هستم، واقعا هستم، همه چیز رو در بهترین شکلش می خوام ولاغیر! ولی مشکل از کجاست؟ چرا اینجوری شدم؟؟
مهران عزیز
از اینکه آدم کم صبر و تحملی هستم درش شکی ندارم! ولی چه جوری می تونم صبور بشم؟ واقعا حس می کنم زیادی صبر کردم، حق من نیست که یه زندگی آروم و ساده داشته باشم؟ من به حداقل ها هم راضی هستم، درسته کمالگرا هستم ولی زیاده خواه نیستم. خدا شاهده به یه زندگی ساده و آروم با اطمینان کافی از فردا راضی ام...
وضعیت من مثل کسی می مونه که وسط زمین و هوا مونده!! نه می افته و نه می ره بالا و نه می دونه قراره کدوم اتفاق بیفته؟ سقوط یا صعود؟؟
افسار زندگی از دستمون خارج شده، به هر دری می زنیم بسته ست!! پس چرا خدا صدامون رو نمی شنوه؟ چرا معجزش رو نشونمون نمی ده؟؟؟
آخه کارو جان مگه می تونم دست از دقتم بردارم؟ من توی این جند سال اینقدر این اخلاق درونم رشد کرده که دیگه خیلی سخته برام کنارش بذارم. به دلیل اینکه اعتقاد دارم هر حرفی و رفتاری (خودآگاه یا ناخودآگاه) ارتباط مستقیم با فکر و اعتقادات افراد داره و نمی تونم از کنارش آسون بگذرم..
فکور جان
راستش اولش با مرخصی بود ولی عزیزم وضعیت ایران رو که باید بدونی، با تمدید مرخصی به این طولانی موافقت نشد و از خدا خواسته فکر کنم یکی دیگه رو حایگزین کردن یا کارهای قبلی رو روی همون افراد تقسیم کردند!
اون جمله ای که آخر متنت نوشتی یکی از شعارهایی بود که باهاش اینجا اومدیم، ساحل امنمون رو رها کردیم و زدیم به دریای طوفانی!! ولی چرا این طوفان پایانی نداره؟؟
مگه من چقدر توان دارم؟؟
مهران جان
دوست عزیز برداشت بد نکنید، من اونقدری که شما فکر می کنید تحقیرش نمی کنم، ولی توی این چند ماه حس می کنم که کاهلی داشته و گاهی وقتها بعضی چیزها رو بهش گوشزد می کنم، قبول دارم که کم طاقت و بی حوصله و غرغرو شدم ولی اونجوری که شما فکر می کنید هم مرتب تحقیرش نمی کنم!
خیلی وقتها هنوز هم بهش اعتماد و امید هم می دم و می گم همه چیز درست می شه، ولی دیگه نمی تونم از کنار کارهایی که به نظرم اشتباه بوده بگذرم و باید حتما به زبون بیارم...
من هم توی شرایط بدی ام! کی به من امید بده؟ چرا همیشه فکر می کنید زنها باید حامی باشند! زنها حامی نیاز ندارند؟؟
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
انگاری توی همدردی دیگه همدردی نیست!!!!
دلم خوش بود اینجا 4 نفر هستند کمکم می کنند!!!
دوستان یکی به من بگه مشکل کجاست؟؟
شوهر من مسئولیت اشتباهاتش رو نمی پذیره!! خیلی بی مسئولیت شده!! دنبال یکی هست که اشتباه واضح خودش رو گردنش بندازه و همیشه با زیرکی یک رابطه (گاهی خیلی مسخره!!) بین مشکل و دیگران (اغلب مواقع من!!) پیدا می کنه و واسه مشکل بوجود اومده مقصر پیدا می کنه!!
آقابون تالار لطفا بگید این اخلاق رو همه آقایون دارند؟؟
من باید چه کار کنم؟
این رفتارش واقعا آزاردهنده ست!
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
چه بخواید چه نخواید بپپذیرید، رفتار شما بسیار آزاردهنده تره! شما در قبال این زندگی چه کرده اید ؟ توضیح می دهید؟ وظیفه شما در قبال همسرتان چیست؟
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
آقا مهران
من موجود بی آزاری ام، تا آزاری نبینم کاری به کسی ندارم!! توی این زندگی خیلی آزار دیدم، شاید دلیلش این باشه!!
اگه شما می گید رفتار من آزار دهنده هست، حتما به عنوان یک مرد چیزی متوجه شدید، میشه به من هم بگید؟؟
در قبال زندگی چه کردم؟ خب من شدم لاک غلط گیر این زندگی، مدام باید بترسم که شوهرم تصمیم و عملکرد مهلک اشتباه نداشته باشه!! مدام باید حواسم به همه چیز باشه!! باور کنید احساس خیلی بدیه!! احساس می کنی با یه مرد بالغ زندگی نمی کنی، بلکه داری با یه بچه 6-7 ساله زندگی می کنی!! خسته شدم دیگه..
گاهی وقتها بعد از یه بحران فکر می کنم که شوهرم چه راحت می تونست مشکل رو در نطفه خفه کنه ولی شاید عملکردش کاملا برعکس بوده و به بروز مشکل و بدترشدن شرایط کمک کرده!
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
الووووووووووووو هیچکس نیست که یکمی با من همدردی کنه، راهنماییم کنه؟؟؟ :324::324::324::324:
یادش بخیر بچه های قدیمی همدردی.... هیچکدوم رو این روزا فعال نمی بینم!!! کاش یک نفر کارشناسانه راهنماییم می کرد...
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
من بهتون توصیه می کنم روند کارهاتون رو عوض کنید. به جای اینکه ایراد بگیرید ایده بدهید و اصلا برایتان مهم نباشد که ایده تان اجرایی می شود یا خیر. ایده به صورت کاملا غیر رسمی. مثلا توی بحثهای معمول و نه وسط یک جلسه رسمی ایراد گیری! به همسرتون بگید راستی عزیزم، یک چیز جالب دیدم! گویا مثلا فلان جاها می شه کار نیمه وقت پیدا کرد یا...
جستجو کنید
سایت های کار رو به خصوص
Wiley Job Network
naturejobs
و...
رودر اینترنت ، گوگل ، جستجوکنید و بیشتر سعی کنید حمایتی باشید. شما زن محکمی هستید و این کاملا قابل ستایشه. فقط سعی کنید چتر حمایت هر دوی شما رو هم باشه.
مطمئن باشید شرایط بهبود پیدا می کنه و اگر بهبود پیدا کنه همسرتون قدرشناس صبرتون خواهد بود!
هرگز یک مرد را تحقیر نکنید! هرگز!
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
آقا مهران من زیادی حمایتش کردم، باور کنید!!
توی قضیه کار تا جایی که تونستم براش پیدا کردم و فرستادم به همه دوستام سپردم، اونها هم اگه چیزی پیدا کنند مرتب براش می فرستند ولی اگه کاری هم پیدا بشه که سطحش پایین باشه، نمی ره سر کار، میگه من تن به کارهای کم نمی دم!!! خیلی خیالات ورش داشته!!! گمونم توهم زده!! آخه توی این شرایط نباید هیچ فرصتی رو از دست داد!! از این اخلاقش خیلی ناراحت می شم!! تحقیر هم فقط وقتایی که واقعا کنترل همه چیز از دستم در میره (که البته این روزها بیشتر از قبل اتفاق می افته)
راست می گن که مردها رو نمی شه تغییر داد!! اونهم مرد سخت و بسته ای مثل شوهر من که اصلا حتی ذره ای قبول نداره که ممکنه رویه اش اشتباه باشه یا رویه و روش بهتری وجود داشته باشه!!!
این روزها خیلی به جدایی فکر می کنم، واقعا نمی دونم چرا! ولی احساس می کنم این زندگی به جایی نمی رسه، نه به خاطر شرایط کنونی که پیش اومده، به خاطر یک سری اخلاقیات و ضعفهایی که درونش می بینم! می ترسم از اینکه توی این زندگی آسیب های بیشتری ببینم!! :325:
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
سلام دوست عزیز
تا الان از خودتون پرسیدین با این همه ناامیدی و منفی نگری چه کاری از پیش خواهیدبرد؟از این همه ترسهای جور و واجور چه چیزی نصیب میشه؟؟؟موج همیشه از صخره موفق تره...نه یه خاطر قدرت بلکه به خاطر تداوم.1مرد وابستگی واحتیاج زیادی به تحسین همسرش داره.شما یا ناامیدی خودتون همسرتون رو هم ناامید کردین.شاید علت شکست کاری اواخرش هم همین یاشه.خانمها همه صبورن اما شما بیشتر صبوری کن...:72:
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
سلامعزیزم
من هم مشکل شما رو دارم
شوهرم دنبال کار نمیره و بدیش اینه که وقتی در مورد کار باهاش صحبت می کنم ناراحت میشه و داد می زنه
ولی خوبیه شوهر شما اینه که گوش می ده
ببین عزیزم مردها اصلا دوست ندارند کم دیده شن . باز شوهره تو تحصیلکرده است سر کار های کم نمیره شوهره من دیپلم هم نداره باز سر کار های کم نمیره 10 تا کار بابام وسش درست کرد نرفت گفت من تئ کارخونه زیر دست رئیس کارنمی کنم
ببین سعی کن به شوهرت اعتماد به نفس بدی این بهترین راهه
نمی دونم چه جوری تو بهتر می دونی شوهرت با چه حرف هایی اعتمادش میره بالا
بهش بفهمون که اون تکیه گاهته بار زندگی رو بنداز رو دوشش
مردانگی اش رو زیر سوال نبر
مردها از این قضیه متنفرند واسه همینه شما رو رقیب می بینه هی نزن تو سرش که تو نمی تونی یگه موفق نمیشه بهش بگو حتما قسمت نبوده جای دیگه کار بهتری برات پیدا میشه تو تحصیلکرده ای
امیدوارم مشکل بیکاریه همه رفع شه
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
دوستان یک اتفاق خیلی بدی که افتاده و من اصلا خودم ازش راضی نیستم اینه که دیگه شوهرم توی چشم من احترام قبل رو نداره و نمی تونم اونجوری که سال پیش بهش احترام می ذاشتم احترام بذارم!
واقعا نمی دونم چرا اینطوری شده خیلی وقته که وقتی بحثمون میشه خیلی زود از کوره در میرم و حرفهایی رو که اصلا خودم باورم نمیشه من بیان کنم رو به زبون میارم!!
واقعا نمی دونم چرا اینقدر توی چشم من کوچیک و خوار شده ولی شده!! انگار که دیگه باورش ندارم و اگه روز باشه و بهم بگه روزه تا با چشمهای خودم نینم باور نمی کنم!!
دوست دارم بتونم مثل قبل بهش احترام بذارم ولی انگار تلاشم بی فایده ست... هر روز هم داره بدتر میشه!! چه باید کرد؟
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
lonely sky عزیز
تا وقتی به جدائی و طلاق فکر می کنید ، نباید انتظار داشته باشید که زندگی تون روی خوش ببینه.
به افکار منفی اجازه جولان تو ذهنتون ندید ، وقتی فکر و ذهنتون مسموم باشه راه حل نمیده ، خودتون هم انتظار دیگه ای ندارید میگید باورش ندارم ، میگید تو چشمم خوار و کوچیک شده و... بعد میخواید بتونید بهش احترام هم بذارید !!!! خب نمیشه ، طبیعیه که نشه.
قدم اول اینه که باورش کنید ، با واقعیت زندگی تون کنار بیائید ، بپذیرید که واقعیت زندگی تون اینی هست که دارید مشاهده می کنید نه اونی که انتظارش رو داشتید. البته طبیعیه که خیلی سخته . اما شما می تونید که ارام ارام جایگاه خودتون رو تو زندگی بیابید و از حالت تخریب شخصیت به سمت و سوی همدلی و همراهی برید.
و این شدنیه ، امید به خداوند بزرگترین سرمایه هر انسانیه.
کارگاه مرد مقتدر - زن لطیف رو حتما بخون.
http://www.hamdardi.net/thread-23419-post-242929.html#pid242929
شما اقتدار مردتون رو گرفتین و غرورش رو شکوندید. اما می تونید این اقتدار رو بهش برگردونید.
این جمله تون رو بذارید کنار اون مثال در ماژیک ، دو طیف متضاد هم ، اون اخر قوی کردن مرده و اینو که شما میگید آخر خرد کردن اون:
"اگه روز باشه و بهم بگه روزه تا با چشمهای خودم نینم باور نمی کنم!!"
مثال: اگر مردی اشتباها بگوید این ماژیک قرمز است، زن نباید مستقیما بگوید خیر این ماژیک آبی است چون با این کار مردش را می شکند. باید بگوید: ( اِ چرا این ماژیک قرمز نیست) اینجا مرد می فهمد اشتباه کرده لذا زن باید سریع مرد را از خرد شدن نجات دهد و بگوید: ( می دونی چرا تو فکر کردی این ماژیک قرمزه، تقصیر منه، از بس در این ماژیکها را جابجا می کنم). مرد برای چنین زنی می میرد
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
ممنونم جناب Baby
مزین فرمودید قربان که سر به تاپیک من زدید.
کارگاهی که پیشنهاد دادید رو مطالعه کردم بسیار عالی و آموزنده بود.
ولی شاید رفتار امروز من نتیجه و عکس العمل رفتارهای خودشه! نمی دونم شاید من خیلی کمالگرا بودم و هستم و فردی رو که توی ذهنم ترسیم کردم با اونی که واقعا وجود داشت خیلی فاصله داشت و داره و خواهد داشت و این مساله من رو خیلی آزار می ده. نمی تونم از سهم خودم که یه زندگی پر از احترام و عشقه بگذرم!!
شما خودتون نوشتید که :"خانمها غرور شوهرتان را نشکنید و آقایان دل همسرتون رو نشکنید!"
خب از من بپرسید خیلی دلم رو شکسته!! خیلی زیاد... هر بار صدای شکستنش اومد و بهش گفتم ظرف بلور وقتی می شکنه وصله کردنش خیلی سخته و درک نکرد!! نادان بود و هست...
اینقدر این کار رو کرد که من رسیدم به اینجا... دیگه حالت تهاجمی گرفتم و دوست ندارم دلم بشکنه می خوام یه دل آهنی برای خودم بسازم... لطافت زنانه در من داره می میره و دوست ندارم دیگه ظریف باشم..
شکستن قلبم رو پیش بینی می کنم و قبل از اتفاق افتادنش، غرورش رو می شکنم... گرچه شاید کمکی به شکسته نشدن قلبم نکنه... ولی الاقل احساس ضعف نمی کنم و شاید اینطوری زشتی رفتارش رو بفهمه!
چه باید کرد؟؟
-
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
چه نام کاربری مناسبی برای خودم انتخاب کردم... واقعا تنهام چه توی عالم واقعیت چه توی فضای مجازی....