-
فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نمیدونم میشه اسمشو چی گذاشت شاید افسردگی شیدایی!!!
من با قضیه خواستگار گذشتم کنار اومدم به سختی! و الان تو مرحله باورم هر چند به باور کلی نبود اون آدم تو زندگیم نرسیدم و کماکان دوسش دارم و براش ایمیل میفرستم و بش زنگ میزنم که خیلی کمتر از قبل شده اما هوز ادامه داره !!!
حرف ازدواج و خواستگاری که میشه میزنم زیر گریه و تا دو روز افسرده ام ! یه بار که یه خواستگار جدی برام اومد (حدود یه ماه پیش)فردا صبحش که از خواب بیدار شدم 2 ساعت تمام گریه میکردم بدون هیچ دلیلی و بدون اینکه بتونم جلو گریمو بگیرم (یه جور شوک احساسیه انگار) مشاورم گفت چون فقط یه بار اتفاق افتاده مساله ای نیست
خیلی بزرگ شدم زیادی رسمی شدم . دیگه مثل گذشته وقتی میریم پارک شوق سوار تاب شدن ندارم یه بغض همش تو گلومه که اذیتم میکنه
خیلی بعد از اون قضایا حتی نمیتونستم تو آینه نگاه کنم از خودم بدم میومد کهب ا کمک مشاورا و خانواده و دوستام و البته پسرک الان حالم بهتره
راجع به پسرک یه دوسته که تو یه سایت بازی باش آشنا شدم :))!! الان میاین دعوام میکنین . اشکال نداره جنبم شدید رفته بالا !!! یه پسر که سه سال از من کوچیکتره تنها کسی که همه زندگیمو براش تعریف کردم و کلی براش گریه کردم و تونست آرومم کنه کسی که منو از انزوا د رآورد و روحمو رشد داد
کسی که هر چقدر فراز و فرود داشتم تو صجبتها و احساسم باز کنارم هست و محبتهاش واقعا منو و اعتماد به نفسمو قوی کرد
کسی که من تا حالا ندیدمش و رابطمون تلفنیه و دوسش دارم اما مثل یه دوست تلفنی
با مشاورم دربارش صحبت کردم و مشاور راضی بود از رفتارش و حتی گفت خدا این آدمو سر راهت قرار داده اما گفت نباید وابسته شم
همه چی رو رواله
هر چند گاهی درس نمیخونم کلاس نمیرم هیچ کاری نمیکنم و تقریبا افسرده ام
اما از نظر مشاور به روانپزشک و دارو احتیاج ندارم!!خودم باید حرکت کنم
البته گاهیم خیلی درس میخونم به کارام میرسم ورزش میکنم و شادم ....
اما این دوران قاطیه یعنی دو سه روز درمیون مودم عوض میشه
الان مشکلم اینه که ثبات احساس و رفتار ندارم ...و نمیدونم باید چطور به ثبات برسم و اهدافم و قطعی و دنبال کنم
کلا نمیتونم به ازدواج فکر کنم هر چند موانع ذهنیو شناسای و رفع کردم اما بازم سخته برام
حس میکنم باید محیطم کامل عوض شه چون من تغییر میکنم و رو روال قرار میگیرم اما تا میام به کارهام برسم محیط(خانواده مهمونی دوستا توقعات دیگران) باعث میشه از برنامه عقب بمونم ونتونم ادامه بدم
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
سلام جوانه جان
یه سوال :چرا فکر میکنی باید این فراز و فرود رو خودت به ثبات برسونی؟
چرا نمیزاری روال عادیشو طی کنه؟چرا سخت میگیری؟
باور کن طبیعیه!بیشتر ازون که حس کنی طبیعیه!
موج نفرت و خشم هم تو راهه:)
اینو میگم چون طی کردم اما من تنها طی کردم. من هم توصیه میکنم وابسته نشو.همین!
زمان کمکت میکنه. یه مسکن قوی که داروی درمانی نیست اما رفتار تو تو این زمان میتونه دارو و در مان هم باشه
آدمی که بدون این مراحل به ثبات برسه غیرطبیعیه!
حالا این دوره و طولش کاملا به خودت بستگی داره.به مشخص کردن هدفت و مسیرت و به خود بیمار انگار نبودنت!
به اینکه روال عادی زندگیتو به هم نریزی و به قول همدردی :)تا جایی که میتونی از مرثیه سرایی دوری کنی
خودتو بسپار به جریان آب و تکرار نکن تو ذهنت
همین کمکت میکنه کم کم باهاش کنار بیای
سخت نگیر.همه مون این مرحله رو گدروندیم حالا شدت فراز و فرود و نوعش فرق میکنه
موفق باشی:72:
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
سلام به همه دوستان
چند تا نکته رو که به نظرم میاد عرض کنم خدمتتون: (دوستان من اول راهم اگر اشتباه فکر می کنم لطفا اصلاح بفرمایید)
اگر همینطوری با خواستگار قبلیتون ارتباط کمی حتی داشته باشید خوب هیچ وقت نمی تونید اون خاطره رو از یاد ببرید که.
و هر روز همین طوری سپری خواهد شد.
به نظرم درست اینه به طور کامل قطع رابطه کنید از مورد اول (می دونم که کمی براتون شنیدن این حرف نا خوشاینده.یک مدتی طول میکشه اما درست میشه. مثلا دندون خراب رو باید بکشید تا به دیگر دندون ها آسیب نرسونه. حالا خوب نیست که این دندون رو نگه داریم تو کلکسیونمون که ... ).
الان شما هنوزم خودتون رو یه جورایی به اون شخص متصل نگه داشتید. و این آثار نا مطلوبی تو زندگیتون گذاشته و میذاره.
در مورد این مورد دوم هم پسرک که می گید خودتون کاملا آگاهید که چه اتفاقهایی می تونه بیفته و نیفته.
خیلی خیلی حواستون جمع باشه.همه این ها رو خودتون می دونید اما شاید نیاز به یاداوری داشته باشید.
از اینکه میگید تمام زندگیتون رو براش تعریف کردید و کلی براش گریه کردید و تنها کسی هستش که آرومتون کنه خیلی خیلی می ترسم!:305: صندوقچه اسرار یک انسان وقتی برای یک نفر باز شد قضیه کمی فرق می کنه. شاید شما حواستون جمع باشه که وابستگی و ... پیش نیاد اما 100 درجه بیشتر حواستون باشه که اون هم وابسته نشه. اگر تجربه نداره و دفعه اول هستش که با یک دختر هم صحبت میشه یا اینکه خلع عاطفی داره ، خیلی خیلی خیلی مواظب باشید!!!! میگم همه این ها رو خودتون می دونید و فقط برای یادآوری میگم.
نمی خوام بترسونمتون.مطمئن باشید خدا این آدم رو سر راهتون قرار داده. اما آیا برای بهتر شدن حال شما یا برای امتحان گرفتن از شما؟ خدا میدونه (به هر حال رابطه بین دو جنس مخالف به این ترتیب به اصطلاح دین حرام است و در حرام هم خداوند خیری قرار نداده.(بگذریم از استثنا هاش...))
در مورد موارد دیگر هم دوستان کمک کنند لطفا
موفق و پیروز باشید:72:
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط z o h r e h
سلام جوانه جان
یه سوال :چرا فکر میکنی باید این فراز و فرود رو خودت به ثبات برسونی؟
چرا نمیزاری روال عادیشو طی کنه؟چرا سخت میگیری؟
باور کن طبیعیه!بیشتر ازون که حس کنی طبیعیه!
چون زیاد داره طول میکشه عزیزم
تقریبا یک سال با این خواستگار و تبعاتش درگیرم
روال عادیش و بخواد طی کنه عمرم تلف میشه!!! :)
سخت نمیگیرم خیلی ریلکسم اطرافیان همش رو سیستمم اثر میزارن چرا کار ی نمیکنی چرا این کارت نصفه است چرا اتاقت تمیز نیست چرا آرایش نمیکنی چرا .. چرا .. چرا...
درباره موج نفرت.. من منتظرم که برسه اما نمیاد . من این آدمو دوس دارم براش دعا میکنم . خیلی شبا تو آغوشش میخوابم گریه میکنم(تو خیالم) حتی پسرکی که این همه به من محبت کرد نتونستم انقدر دوس داشته باشم اما اون آدمو دوس داشتم
اعوذبالله... اما اینو بگم که من از خدا و ائمه و هر چی سیده و هی چی آدم که خارح دکتری میخونه و همه آدم هایی که تیزهوشان درس خوندن متنفرم
اما اون آدمو دوس دارم و براش آرزوی خوشبختی میکنم
عکسشو میبینمو لبخند میزنم
عکسش هنوز تو کیف پولمه و مشاورم گفته تا وقتی دلت میخواد عکسشو میتونی نگه داری :43:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط anonymous
اگر همینطوری با خواستگار قبلیتون ارتباط کمی حتی داشته باشید....
.....نمی خوام بترسونمتون.مطمئن باشید خدا این آدم رو سر راهتون قرار داده. اما آیا برای بهتر شدن حال شما یا برای امتحان گرفتن از شما؟ خدا میدونه (به هر حال رابطه بین دو جنس مخالف به این ترتیب به اصطلاح دین حرام است و در حرام هم خداوند خیری قرار نداده.(بگذریم از استثنا هاش...))
خوب خواستگار قبلی نیست!!! کلا هیچ رابطه ای با من نداره من فقط براش ایمیل یه طرفه میفرستم حتی کوچکترین جوابو فید بکی نداره
این پسرکو نگو که .... یعنی تعریف زندگیم خیلی برام گروون تموم شد و یه زمان هایی کلی استرس داشتم وقتی یکم ابراز نگرانی کردم رابطشو کاملا باهام کم کرد مثلا اوایل شبی دو ساعت با من حرف میزد بعد یه روز بش گفتم من میترسم تو میتونی از چیزایی که گفتم سو استفاده کنی!!! همین یه جمله باعث شد رابطشو بام کم کنه .هر چند خودم آدم بسیار محتاطی هستم
و واقعا هم اعتقاد دارم خدا من رو به سخت ترین شکل ممکنه امتحان میکنه اما خیالم راحته که هرگز به من وابسته نمیشه و منم نمیشم ان شالله!!!
درباره فعل حرام:والله چی بگم ! من خود یه پا، رساله ناطقم . میدونم . اما اون آدم منو نجات داد و رابطه سالمو اولین بار باش تجربه کردم ...گاهی حس میکنم ازم هر چی بخواد حق داره چون نجاتم داده و به زندگی برم گردوننده . هر چند خودش دوباره میتونه نابودم کنه
:72:
راستی نمیخوام از بحث دور شم
راه کار عملی میخوام برای ثبات و بودن با روحیه خوب و انگیزه دائمی و قوی
نه که یه هفته نماز صبحمو راس اذان بخونم و یه هفته نماز صبحم قضا شه ....
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نقل قول:
اما اینو بگم که من از خدا و ائمه و هر چی سیده و هی چی آدم که خارح دکتری میخونه و همه آدم هایی که تیزهوشان درس خوندن متنفرم
این همون موج نفرته دیگه
منظور من نفرت از خودت یا چیزی که ربطش میدی به اون وقایع یا همین نفرته!
میدونی مثل این میمونه بگی میخوام دکترا بگیرم اما حوصله دیپلم و لیسانسو ندارم یه راه راحتتر
تازه درسته طول میکشه اما با این روال که تو پی میگیری که طولانی تر میشه .
میخوای سبقت بگیری اما با مارپیچایی که میری در واقع همون زمان و حتا بیشتر صرف میکنی
فکر میکنم این سخت گیریهای خانواده همیشه هست و بوده
قبلش هم بوده وبعدها هم خواهد بود.اونا اصرار دارن که اتفاقی نیفتاده ! یا خیلی هم مهم نبوده!
اما افتاده و مهم بوده حتا اگه ظاهرا بیخیال باشیم
قرار نیست ازون آدم متنفر باشی فقط قراره بهش فکر نکنی یا حداقل کمتر بهش فکر کنی!
اینا همه به خودت بستگی داره
قرار نیست انسان بدی باشه تا عکسش از کیف پولت بیاد بیرون اما میتونه عکسش یه جایی باشه که کمتر دیده بشه
کمتر دهنت تکرارش کنه
کمتر بره تو ناخودآگاهت
همین!
این مدام دیدن خودش یه جنگ با روال عادیه.
پس زیاد خودتو درگیر اطرافیان نکن و البته زهد و گوشه نشینی هم اختیار نکن:)
مطمین باش دوباره با شادی تاب سواری هم میکنی.کاتالیزور خودتی فقط:72:
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
ممنون زهره جان
یه مساله اینه که این فرازو فرودها همیشه تو زندگی من بوده هر چند الان بیشتر و طولانی مدت تر شده زمان فرودم
یعنی مدتی که تو افسردگیم خیلی شدیده و طولانی
دوره شادیم کوتاهه
خوب چون قبل هم این فرازو فرود هارو داشتم فکر میکنم شاید ربطی به اون آدم نداشته
برای همینه که دلم میخواد بش فکر کنم
امروز که داشتم یه چرخی میزدم فهمیدم شاید بهتره دوباره دفترچه آرزوهامو باز کنم و بنویسم ؟؟؟
به هر حال که حس میکنم خیلی عقبم تو زندگی
البته الان داره شرایطی ایجاد میشه که محیط زندگیم کاملا عوض شه (هر چند خانواده زیاد موافق نیستن)
اما امیدوارم اگه به نفعمه بتونم راحت از پس تغییرات بر بیام توکل به خدا
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
سلام جوانه!!!
خوبی؟
خیلی دلم برات تنگ شده بود:46::72::72::72::72::72:
کجا بودی نبودی!:47:
والا من وخ نکردم کله پستا رو بخونم و هدفم بیشتر رفع دلتنگی بود، اما حواست باشه از چاله در نیای بیوفتی تو چاه عچیچم،:46:
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ایوب
اما حواست باشه از چاله در نیای بیوفتی تو چاه :46:
:104::104::104::104::104:
:104::104::104:
:104:
ثبات عاطفی تابع افکار و در ارتباط با رفتار آدمی هست.
همین طور که نمی شود در آتش رفت و نسوخت. همیطور هم نمی توان خود را در گیر عاطفه های بی ثبات کرد و بی ثبات نشد.
هر گونه دوستی های احساسی دختر و پسر بالا و پایین دارد.
در واقع وقتی در زمین مردم خانه بنا می کنی. هم خوشحالی چون بدون هزینه زمین خانه دار شدی، و هم وقتی صاحب زمین خونه ات را خراب می کنه یا به نفع خود ضبط می کنه ناراحت می شوی.
این خوشحالی و ناراحتی و بی ثباتی حاصل طرز تفکر شماست که برای فرار از یک چاله خود را به چاهی می اندازید و هم در ارتباط با رفتاری هست که می دانی اشتباه هست اما اعتیاد گونه به آن پناه می بری.
ثبات عاطفی وقتی اتفاق می افتد که در کنترل یک روش منطقی قرار می گیرد. اما وقتی عاطفه مدیر می شود. احساس رئیس می شود. همین می شود که شما شدید.
لذا برای بیرون آمدن از این تلاطمات، ناگزیری که مدتی رنج ترک این اعتیاد را بکشید. و ارتباط های این چنینی را ترک کنی
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
:) مرسی ایوب
میدونی اما من امضاتو قبول ندارم
خواستگارم (یه زمانی بش میگفتم همسرم اما الان فقط در حد یه خواستگار میبینمش)بدون این که من بخوام و حتی بفهمم تو وجودم حس حقارت به وجود آورد و یهو به خودم اومدم و دیدم تو چه وضع و احساسیم نسبت به خودم که حتی نمیتونستم خودمو تو آینه ببینم
و اون پسرک بود که منو از اون حس نفرت به خودم نجات داد ....انقدر که بم محبت کرد بدون هیچ دریغی و در مقابل همه حرف ها و رفتارم کوتاه اومد و درست رفتار کرد
این فراز و فرود احساسی منظورم شادی و غمیه که تو وجودم به طور ناگهانی ایجاد میشه
مثلا من صبح پا میشم یهو میزنم زیر گریه یه با یه مسافرت کوچیک حس شعف تو وجودم اوج میگیره
یا مثلا با یه شیرینی خوشحال میشم یا اگه یه نفر بم بی توجهی کنه بغض میکنم درست مثل یه بچه پنج ساله
مثلا پسرکو یه روز خیلی دوست دارم یه روز حس میکنم میخواد ازم سو استفاده کنه هر چند با رفتاری که داشت باعث شد اعتمادم بش بیشتر باشه
هر چند خیلی وقتا رفتارم متعادل به نظر میاد اما در واقع ثبات نداره
مثلا من اعتقاد دارم که باید نماز بخونم و روحم متصل به خداست اما واقعا توان تو بدن خودم احساس نمیکنم که پاشم وضو بگیرم و... هر چند وقتی این کارو میکنم حس رضایت دارم
اوایل وقتی وضو میگرفتم و میخواستم نماز بخونم میشستم سر سجاده یک ساعت گریه میکردم بعدم نمیخوندم یا وسط نماز انقدر گریم میگرفت که نمازم به نظرم باطل میشد
مدیر همدردی عزیز:72:
ممنون از توجهت
بله ....قبول دارم.
متاسفانه من تو بعد مخمصه عادتی گیر کردم که حتما باید با یه مرد رابطه داشته باشم تا زندگیم روح داشته باشه
تو اون مدتی که رابطمو با خواستگارم قطع کردم .حدود دو ماه کاملا دپرس بودم(البته با فراز و فرود یهو خوشحال که از اون رابطه اومدم بیرون یهو غمگین و عاشق!!! که با اون آدم سعی میکردم تماس بگیرم) اما تنها چیزی که تونست منو از اون وضع خارج کنه پسرک بود ...
هر چند رابطه ما خیلی معمولی سر بازی تو یه سایت شروع شد و ادامه پیدا کرد و....و من همه چیزو براش تعریف کردم و یهو اون شوکه شد از شخصیت من و بعدم علاقمند به شخصیتم ...شخصیتی که خیلی کم بروزش میدم اما اون کاملا همه چیز منو دونست چون تو اون زمان من احتیاج داشتم با یکی حرف بزنم
من میدونم غلطه. کارم غلط بود
بقول فرشته مهربون نمیدونم چرا کارایی که میدونم غلطه رو خودم به راحتی انجام میدم
من مشاور میرفتم ...خانوادم حامی خوبی هستن . سعی کردم با دوستام رابطه برقرا کنم . کلی سفر رفتم
اما همش یه بغض داشتم که آزارم میداد
پسرک ...باعث شد اون بغض بشکنه و من هر چی تو دلم بود گفتم (چیزهایی که بیانشون برام سخت بود ) اما برای اون راحت گفتم همه چیزو همه احساسمو و اون خیلی راحت گوش داد و فقط گفت عزیزم دوست دارم کنارتم نه توبیخم کرد نه سرزنش نه نصیحت نه راه کار داد نه هیچ چیزه دیگه
فقط تحسینم کرد ازم تعریف کرد گفت کنارتم هیچی نشده همه چی تموم میشه
همه چی خوب میشه دوران بسیار خوبی تو زندگی در انتظارته
و من حرفهاشو با همه وجودم پذیرفتم چون خالص بود و شایدم چون نیاز داشتم یکی اینا رو بم بگه
چون بر عکس خواستگارم که همیشه بعد حرف زدن باش گریم میگرفت
با پسرک حرف حتی چت یا یکدونه اس ام اس برام شادی آوره باعث میشه لبخند بزنم تو اوج گریه ذهنمو جوری منحرف میکنه که گاهی بلند میخندم
من میدونم این روابط غلطه کلی کتاب خریدم رفتم تو کاشت گل و گیاه که حس خوب و از چیزهای دیگه بگیرم اما محرک من برای همه این کارها اون آدم بود
در ضمن اون روانشناسی خونده و یه جورایی من گاهی حس میکنم داره آموخته هاشو روم پیاده میکنه اما بازم خوشحالم که کنارم بود تو سخت ترم لحظات احساسی زندگیم
راستی من این فراز و فرودها رو همیشه داشتم
نمیخوام صورت مساله رو تغییر بدم یا خودمو به خاطر رفتار غلط توجیه کنم
راستش اینه که من خالی از هر گونه احساسم و هیچی برام اهمیت نداره در عینی که همه چی برام مهمه
راستی این اس سی آی کجاس؟ با اون مشاور معرفی کردنش!!!
یه چیز دیگه: رابطه من با پسرک و مشاور و خانوادم و همچنین پدر اون میدونن ...اما مشاورم بعد چند جلسه بم گفت حریم خصوصی داشته باش و لازم نیست همه چیز و به والدینت بگی بعضی روابط خصوصیه اگه خانواده مخالف این روابطن لازم نیست اذیت شن با دونستنشون .بم گفت انقدر بزرگ شدم و آگاه هستم که بتونم مدیریت کنم یه رابطه رو
راستی هنوز نه از چاله در اومدم نه افتادم تو چاه!!! :)
حس معلق بودن تو یه جای پر درخت و خیس دارم که باد به شدت میوزه و صدای لرزیدن شیشه ها میاد. دورم به جای دیوار پر از شیشه است
مثل خاک سست کویرم که باد شدید میاد و صدی وزش و زوزه باد همه ذهنمو پر کرده
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
خوب سوالم اینه من چطور فراز و فرود زندگیمو به ثبات برسونم
؟؟؟ممنون میشم راهنمایی شم
من هر رابطه غلطی رو دوس دارم از زندگیم حذف کنیم به شرطی که بعدش زندگیم دچار رکود نشه
و عمرم هدر نره
چیزی که تو این یک سال اتفاق افتاد به خاطر سعی من در رعایت اصول دین و ایمان و نماز و اسلام رو ملاک اصلی ازدواج قرار دادن. به خاطر اینکه با نامزدی که اونور دنیا بود نه حرفی احساسی میزدم و نه حرف جنسی و وقتی همه میگفتن شما که قرار ازدواج کنید با مرد باید از این حرفا زد میگفتم نه ما نامحرمیم....
یا حتی آرایشم نمیکردم و....
اگه راهکاری که در چارچوب شرع و اخلاق هست کمکم کنه خیلی برام بهتره
تا اینکه بخوام مخالف اعتقادات خودم رفتار کنم
اما وقتی میبینم اعتقاداتم و اخلاقیاتی که همیشه بش یایبند بودم هیچ کمکی نمیکنه و حتی منو بیشتر افسرده میکنه
اونوقته که ترجیح میدم راههای که آدم های دیگه رفتن و موفق بودن و دنبال کنم
اینجاست که دچار تضاد میشم
چیزهایی که با عقل و قلب و روحم تو همه عمرت اجین شده یک دفعه در عرض یک سال با حقیقت جوور در نمیاد
بعدشه که دیگه هیچیو قبول نمیکنی
مسخره میشه برات عزاداری و جشن بعد 1400 سال و استخاره و نماز و ....
یک دفعه یک آدم زندگیتو تغییر میده نماز میخونه به دعا و این چیزا اعتقاد داره اما خوب خیلیم مذهبی نیست اگه کسیو دوست داشته باشه بوسیدنشو گناهی نمیدونه که زندگیشو باید در عوضش تقاص بده !!!
اونوقته که اون آدم میشه برات حقیقت
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
با سلام
وقتی روش صحیح و هدف صحیح در زندگی نباشد. تضادها اجتناب ناپذیر هست.
در این گونه موارد افراد برای تسکین موقتی و فرار از تضادهایشان به لذتهای آنی معتاد می شوند. که فقط راحت شوند.
آن کسانی هم که اعتیاد به مواد مخدر دارند دقیقا همین استنباط را می کنند:
می گویند من با کار و تلاش و هدف ، بیشتر به سختی می افتم. و در فشار قرار می گیرم. ولی وقتی مواد مصرف می کنم مرا نجات می دهد. پس موادی که ما را نجات می دهد بهتر از فکر و تلاشی هست که ما را درگیر می کند.
لذا ادامه می دهند. تا جایی که این مواد و اعتیاد هم راحتشان نمی کند و از طرفی اثرش را از دست می دهد و آنها را نیز پرمشکل تر از قبل می کند.
پس افسردگی و رنج و بی ثباتی عاطفی علت دارد. و بیمار لازم هست روشهای مبتنی بر علل آنرا برای درمان پیش بگیرد. اینکه مشکلات و درگیری های خود را فروگذارد و خود را درگیر رابطه ای ناشناخته بکند، مشکلاتش افزوده خواهد شد.
خلاصه اینکه:
شما ذهنتان بسیار فعال و پرتلاش هست. و وقتی ا حساس شما قوی و کنترلگر می شود این ذهن قوی شما را به اسارت می گیرد و از او در راستای خواسته های خود سوء استفاده می کند.
لذا شما همان استدلالی را می کنید که احساستون دیکته می کند و این سفسطه های استدلال نما هستند که شما را روز به روز بیشتر به خطا می اندازد.
شما حتی حرفهای مشاورتان را نیز می توانید به راحتی تحریف یا کم و زیاد کنید تا خواسته احساستان محقق شود.
من توصیه ام این است که حتما جلسات منظمی با یک روانپزشک یا مشاور داشته باشید و مسائلتان را مرتب زیر نظر آنها پیش ببرید.
فضاهای مجازی از جمله این تالار نمی تواند به شما کمک کند و حتی ممکن است به خاطر سوء برداشتهایی که از کلام ما می کنید ممکن است آسیب هم ببینید. چون فرصت کارهای عمقی و پیگیرانه در این فضا آنطور که در فضای واقعی وجود دارد ، فراهم نیست.
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
جوانه جان
درکت میکنم..
من وقتی یه مشکلی میخوره سر راهم افسرده میشم و داغون میشم و همیشه بدترین حالت میاد توی ذهنم..
خواب ندارم و وقتی هم میخوابم دوس ندارم بیدار شم.
گاهی با مشکل مبارزه میکنم و میگم درست میشه توکل به خدا و ... چند ساعتی اروم میشم ولی خدا نکنه باز افکار منفی بیاد سراغم .. له میشم.. لهههههههه
الان دو هفته است درس و .. شده برام یه کابوس.. فقط دوس دارم بیام اینجا و بنویسم و بخونم.. یا نوشته های ارامش بخش بخونم..
دیوونه شدم به معنای واقعی..
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نمیدونم والله مدیر :72:
احتمالا همینه که فضای مجازی قدرت انتقال درست اطلاعاتو نداره یا شایدم من شخصیت مجازیم فرق داره
باور کن به همه مقدساتی که بش اعتقاد داری از همون اول که بم گفتی باید درمان شم
من مرتب و منظم پیش مشاور رفتم با روانپزشک حرف زدم
میگن نیاز به درمان نداری
مشاوره آخری بم میگه عزیزم فقط باید مدیریت کارهاتو یاد بگیری
آخه برم چی بگم
بگم بیا با من چت کن روحیاتمو بهتر بشناسی درونم با اونی که تو مشاوره میبینی فرق داره؟
درسته من ذهنمو میشناسم اما میدونمم کی داره فریبم میده میدونم مغلطه و سفسطش کجاست
اینطوری نیست که خودم خودم و فریب بدم
واقعا برام مهمه که تضادهامو درمان کنم اما مشاور میگه طبیعیه بزار زمان بگذره حل میشه
دیگه چند تا مشاور مختلف برم؟؟؟
ببین من از 8 سالگی هدفم قرب الهی بوده نه که بگم شعار نه .. واقعا این بوده (هدف اصلی و متعالی)
من هیچی برام مهم نبود نه آرایش نه توقع خاصی داشتم نه هیچی اگه چیزیو دلم میخواست حتی نمیگفتم که میخوامش چون دنیا برام مهم نبود
من تو 9 سالگی 1000 رکعت نماز خوندم بدون سلام( چون نمیدونستم که همه نمازهای مستحبی دو رکعت دو رکعت به سلام ختم میشه و چون خونده بودم نماز 1000 رکعت همشو پشت هم خوندم!!!)
تقریبا همه دعاها و نمازهای مستحبی و انجام دادم نمازمو همیشه خوندم ملزم به حلال و حرام و مستحبو مکروه بودم
تو 18 سالگی موقع انتخاب رشته رشته ای و انتخاب کردم که منو به هدفم نزدیک کنه و از یه سری گناه دورم کنه
5 سال کل کتب حدیث و تفسیر و رساله و اصول فقه خوندم
من سراغ لذت آنی نرفتم که آرومم کنه
من داشتم غرق میشدم تو مشکلات و حس نفرتی که یه آدم بم منتقل کرد و مجبور بودم خودمو نجات بدم
مثل کسی که از درد مجبوره تریاک مصرف کنه ( که هر چند من مواد مخدر و بد نمیدونم و با مثال شما مخالفم)
مدیر من احساسمو کامل کنترل میکنم الان
احساسم قویه به شدت اما دارم مهارش میکنم کار بسیار سختیه بسیار بسیار
اما تونستم و دارم مهارش میکنم
همه این تضادها تو ذهن منه نه تو واقعیت زندگیم
یعنی اینطوری نیست که من یه روز با حجاب باشم یه روز بی حجاب ( تعادل تو ظاهر زندگیم وجود داره)
این فراز و فرودها تو ذهن و زندگی شخصی و خصوصی منه که آزارم میده
بزار برای مثال اینو بگم : من با خانوادمم پیش مشاورمم رفتم .مشاورم به پدرم گفت من هر دفعه به جوانه چیزیو میگم منو رد میکنه و تحلیل میکنه و مخالف حرفم حرف میزنه اونقدر که من میترسم اشتباه کنه اما به خودم میگم من وظیفه حرفه ایمو انجام دادم و نباید نگران باشم اما دفعه بعد وقتی میاد پیشم میبینم همه کاررایی که ازش خواستم انجام داده و تصمیم درستو گرفته
میخوام بگم ذهن من تحلیل بالا چایین مخالفت میکنه اما در واقع تشخیص میده چی درسته و اونو انجام میده
بازم خوشحال میشم کسیو میشناسی معرفی کنی تا من برم پیشش:72:
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
با سلام
خداوند تکلیف هر کسی را به اندازه وسعش قرار داده.
واجبات و محرماتی هست که عمومی هست.(مگر جاهایی که خود شرع استثناء آن را گفته، مثلا مریضی که می تواند روزه واجب را نگیرد.)
اما نگفته یه بچه 9 ساله 1000ر کعت نماز به مشخصاتی که شما داده اید بخواند. و نخواسته هست هر مستحب و مکروهی را انجام دهد.
اگر چنین افراط و تفریط هایی بدون توجه به وسع و توانتان انجام داده اید. یا حاصل از یک خطای شناختی هست که کار درمانگر هست که روی آن کار کند.
یا اینکه حاصل برداشتهای اشتباه دینی هست که باید یک متخصص امور شرعی راه اعتدال را به شما نشان دهد.
به هر حال افراطهایی که داشته ای مثل 1000 رکعت نماز، وقتی با توان و آگاهی شما همراه نبوده است، حالا هم از این طرف تفریط هایی داری و ناراحتی که چرا در عاشورا یک امامی زنده مانده که حالا یک سید خواستگار شما بشه و ....
ذهن شما دچار خطاهای شناختی هست. و این حرفها را به هر مشاور یا روانشناسی بگویید می تواند بر اساس شناخت درمانی یا رفتار درمانی شما را معالجه کند. و حتی اگر خیلی تحت فشار باشید یک دوره دارو درمانی داشته باشید.
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
منظورم فقط هدفم در زندگی و تلاشی که برای رسیدن به هدفم کردم بود
افراط و تفریط نیست اعتقاده ... من همه اون کارها رو با عشق انجام دادم عشق به معبودی که خودم و ذره ای از اون میدونم
من هنوز هم به شدت اعتقاداتم قویه
فقط افکارم و احساسمو تو اون ارسال شرح دادم همین
درسته از عصبانیت و افسردگی بد و بیراه شاید به خیلیا زیاد گفته باشم اما اون روح ایمان که تو 9 سالگی تو قلبم بوده الان هنوز زنده است به همون شدت فقط الان توانایی جسمی ندارم گاهیم میگم خدایا من به جنون رسیدم مجنون از تکلیف مبراست فعلا یه مدت راحتم بزار
خداوند تکلیف هر کسی را به اندازه وسعش قرار داده.( لا یکلف الله نفسا الا وسعها ) بله یه بخشی از پایان نامم مربوط به توضیح همین مطلبه من نمیخوام خودم اعتقاداتم افکارمو جراحی کنم و موشکافانه اینجا بیان کنم چون بیانش سخته و مفصل و متاسفانه اصلا فضای مجازی قابلیت انتقال مفهوم حرفهای منو نداره
در همین حد بگم که من شدید معتقدم اما تو یه دوره از زندگیم به خاطر امتحانات سخت الهی شایدم نفوذ شیطان تو نفسم واقعیت بیرونی با حقیقت درونیم به تضاد خورد و منو دچار یه سری تضاد شدید کرد
مثلا از جمله تضادهای که الان دارم و واقعیت بیرونی داره( وگرنه تو ذهنم پر تضاده) اینه که چطور یه رابطه غلط که دین و اخلاق تاییدش نمیکنه منو انقدر کمک کرده که رشد کنم انقدر بم آرامش میده و انقدر دیدمو باز کره و حتی جلوی گناهمو میگیره؟؟؟
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
جوانه جان
این نقل قول یادته ؟ جوابت به این حرف هشدار مدیر را هم ببین ، و با وضعیتی که الآن دچار شدی بنگر ، این است که لازمه هشدارهای یک متخصص را توجه کنیم چون تشخیص تخصصی هست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام و احترام بسیار
شما باید منطقی از عقلتون و مشاوره ها برای برخورد با این مسئله بهره ببرید.
اینکه اشتباها قسمتی از مسائل دینی را به نفع احساس خود تعبیر و تفسیر شخصی کنید، آسیب خواهیددید. اینطوری به خودتون آسیب می زنید. و به زودی مجبور می شوید دین را هم کنار بگذارید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟
:72:
توکل به خدا
توکل به معنی واقعی مدیر جان!!!
توکل کسیو دین زده نمیکنه
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
ممنون فرشته مهربون
این جملات تو ذهنم حک شده بود و همیشه تکرار میشد
اون زمان به این حرف مدیر تو دلم خندیدم اما واقعا برام اتفاق افتاد
ممنون که گذاشتی دوباره بخونمش همین الان داشتم بش فکر میکردم
شایدم ضمیر ناخودآگاهم زود باوره یه سوال این پست ها راجع به استخاره بود؟؟؟
آخه یه تضاد دیگم اینه
که من هر چی استخاره راجع به این خواستگارم میگیرم به طرز فجیعی خوب میاد
یه هفته پیش یه استخاره گرفتم (واسه خواستگارم و احساسم بش)تو اوج دلتنگی و ناامیدی و تو یه مکان مذهبیم بودم این آیات اومد :
" یا بنیّ اذهبوا فتحسّسوا من یوسف و اخیه و لاتايئسوا من روح الله انّه لا یايئس من روح الله الا القوم الکافرون . "
بعد فکر کن این پسرک واسه خودش یه پا یوسفه ( از خوشگلی) :)بعد من آیه رو تعبیر کردم به نفع خودم که یعنی با این باش .
شایدم منظور پسر خالمه آخه اون روز داشتیم میرفتیم خونه خالم یه پسر خاله دارم که خالم بش میگه حضرت یوسف .
شایدم منظور همون خواستگارمه
هر سه نفر اینام برادر دارن !!!
...............................................
راجع به نوشته ها و توکل که اضافه کردی... مشاورم اعتقاد داره توکلمه که منو نجات داه چون اون آدم حتما بدبختم میکرد و اگه باش ازدواج میکردم تو کمتر از دو سال بر میگشتم اونم کاملا نابود.(یادته اینو تو هم بم گفته بودی اما تو راجع به من گفتی که آمادگی ازدواج نداشتم و الان چقدر خوب میفهمم که اصلا آمادگی ازدواج ندارم) الان فقط یک سال از زندگیم درس شد برام کلی رشد کردم و بزرگ شدم کلی چیز یاد گرفتم چند تا گلدون کوچولو دارم
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
کاملا با این تاپیک استخاره موافقم
اتفاقا تو یک ماه اخیر دقیقا همین قضیه برای دوستم اتفاق افتاد
یعنی یه خواستگاری داشت که خیلی خوب بود و حتی تصمیم به عقد گرفتن اما دوست استخاره کرد بد اومد
و جواب منفی داد و خودش افسرده شد از جواب منفیش
من دو رو ز رفتم خونه دوستم موندم کلی باش حرف زدم تا آرووم تر شه اما بازم میگفت دوباره استخاره میخوام بگیرم!!!
راستی من خودمم کلی قبلا در این باره تحقیق کردم
و متوجه شدم کلا استخاره برای ازدواج اصلا وارد نشده و در هیچ جایی توسط امام معصوم برای ازدواج انجام و حتی توصیه نشده
طبق استخاره هامم عمل نمیکنم اگه میخواستم طبق استخاره عمل کنم که الان کیلومتر ها دور تر داشتم زندگی میکردم کنار اون خواستگارم و به عنوان همسر
اما من با اینکه استخاره هام خیلی خوب میومد با اینکه دوسش داشتم و همه خانوادم موافق بودن و حتی الان هنوز حرفش میزنن به اون آدم گفتم نه ( به خاطر حرف مشاورها و احساس خودم که به آینده اون ازدواج امیدوار نبود )
یه تعارض دیگه هم اینجا به وجود میاد که اگه استخاره راست نیست چرا انقدر واقعیه و من قرانو که باز میکنم حس میکنم خدا داره بام حرف میزنه :43:
مثلا تو همین استخاره (استخاره هامو اکثرا من خودم باز میکنم و نمیشه بش گفت استخاره یه جور صحبت با خداست )
هم اسم یوسف بود که برای من مفهم داشت هم ناامید نبودن از خدا چون من حداقل ده ها بار تو این مدت به خود گفتم از خدا ناامید شدم و خیلی جالب این آیه اومد
این تضاد نیست؟؟؟
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
جوانه جان وقتی می بینم در برابر صحبتهای اقای مدیر و دوستان دیگر، مقاومت میکنی و به هر شکلی اصرار داری که رفتارهای فعلیت رو با یکسری استدلالهای سفسطه گونه، توجیه کنی، نمیدونم دیگه من چی میتونم بگم که کمکت کنه. اما بنظرم میرسد که:
برغم درگیری در مسائل دینی، لذتی را که در مسائل دینی میتوانستی جستجو و کسب بکنی، متاسفانه بدست نیاوردی. دین انگار مثل یک تکلیف بوده برات تا یک راهکار. راهکاری که کسی که کلید همه مسائل در دست اوست پیش پات گذاشته. و یک مسیر که میتونه تو رو وصل کنه به مبدا هستی. به همو که بهتر از پسرک و خواستگار و... میتونه بهت آرامش بده.
همین که الان اینجا هستی معنایش این است که پسرک هم برای تو کافی و کارساز نیست. معنایش این است که اینها قدرت سیراب کردن روح تو را و آرامشبخشی به تو را ندارند. دنبال دستاویزی در بیرون از خودت هستی در حالیکه شروع رسیدن به آرامش از درون تو است. و تو به نحوی لجبازانه اصرار داری که آنرا انکار کنی!
جوانه! این حال و احوال شیدایی تو و سردرگمی تو و ... مرا یاد این شعر انداخت:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تایید نظر حل معما میکرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
این همه شعبده خویش که میکرد این جا
سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گلهای از دل شیدا میکرد
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
من مقاومت نمیکنم
فقط میخوام راهکارایی که رفتم و بگم
بله این شعر همدم دوران کودکیم بود
ببین بی دل نمیدونم چطور بگم بهترین لذتی که تا حالا تو زندگیم بردم دو رکعت نماز صبح تو صبح بهاری بوده
یا عاشقانه ها و صحبت هام و نامه هام با خدا
خدا برای من وجود داره وجود عینی تو زندگیم
گفتم نمیتونم اعتقاداتمو اینجا بگم شاید خیلیها درک نکنن و اصلا فضا قابلیت بیان نداره
من واقعا دچار تعارض شدم چون ذهنم با واقعیات بیرونی متفاوته یعنی یه جور فکر میکنم و جور دیگه عمل
واقعا قصد ندارم خودمو توجیح کنم
من واقعا به استخاره هام عمل نمیکنم در عینی که بشون فکر میکنم
من واقعا دین زده نیستم در حالی که تو ذهنم هستم
من واقعا پیش مشاور ک میرفتم ریز ریز همه چیو میگفتم و اون رفتار منو تحلیل میکرد
مشکل اینه که بین رفتار من و اعمالم زمین تا آسمون تفاوته
پسرک خیلی به من کمک کرده تا عمر دارم مدیونشم . چیزیو به من داد که همیشه دنبالش بودم ...آرامش
میدونم کمکم میکنه و کنارم میمونه تا موفق باشم
اما من نمیخوام رابطه غلط داشته باشم
میترسم از رابطه با مرد .میترسم ازم سو استفاده شه و آسیب ببینم
من نمیخوام خودمو توجیح کنم اگه میخواستم خودمو توجیح کنم اینجا نبودم
میشستم خودمو توجیح میکردم و از خودم راضی میشدم و موفق و خودم خودمو تشویق میکردم
اینم یه تعارضه
ذهنم من قویه احساسم این ذهن قویو به کار میگیره در راه رسیدن به خواسته ها اگه این صحبت مدیر درسته پس چرا احساسم از رسیدن به خواسته هاش راضی نیست؟؟؟
جواب اینه که احساسم به خواسته هاش نمیرسه
من احساسم منطقم و خواسته هامو تو این 25 سال عمرم محدود کردم
محدود به خاطر اعتقاداتم
از این محدودیت راضیم از نظر عقلی و گاهی احساسی چون به وعده های الهی اعتقاد دارم
مشکلم راضی نبودن دروونمه و اینکه حس آرامش ندارم
و چرا من آرامشمو از یه رابطه به ظاهر غلط انقدر خوب تامین میشه؟
من حتی این سایتو گذاشتم کنار به راحتی حدود دو ماه حتی به ذهنمم نرسید بیام اینجا ( یعنی نمیخوام از آدمها اینجا تایید بگیرم برای شخصیت خودم که بخوام توجیح کنم شخصیتمو اینجا...قبلا فکر میکردم اینجام که تایید بگیرم )
من فقط میخوام فرایند ثباتم زودتر نتیجه بده
و به جواب سوالای ذهنم برسم
هر چند من اگه به عنوان یه فرد سوم به خودم جواب بدم همه جوابارو میدونم
اما به آرامش درونی نمیرسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
و یک مسیر که میتونه تو رو وصل کنه به مبدا هستی. به همو که بهتر از پسرک و خواستگار و... میتونه بهت آرامش بده.
همین که الان اینجا هستی معنایش این است که پسرک هم برای تو کافی و کارساز نیست. معنایش این است که اینها قدرت سیراب کردن روح تو را و آرامشبخشی به تو را ندارند. دنبال دستاویزی در بیرون از خودت هستی در حالیکه شروع رسیدن به آرامش از درون تو است. و تو به نحوی لجبازانه اصرار داری که آنرا انکار کنی!
من اعتراف میکنم که به همه این حرفات اعتقاد قلبی دارم
اما متاسفانه تطبیق حقیقی تو زندگی من نداشته
یعنی من همیشه حس میکنم تو زندگیم یه چیزیو گم کردم و کم دارم
من آدمی نیستم که با هزار تا پسر رابطه داشته که الان بخوام این آرامشو از یه پسر بگیرم
حداقل 20 سال زندگیمو غرق معنویات بودم معنویاتی که عاشقانه بوده از همشون لذت بردم من عاشق نماز جمعه و روزه گرفتنم وقتی میگم عشق یعنی لذت بردم از تک تک لحظات شبهای قدر .
شایدم من توقعم از خدا زیادی بالا بوده
حرف من اینه من این راها رو رفتم (که یعنی زندگیم بوده) اما وقتی آرامشی ندیدم به تضاد رسیدم
من یه زمانی که از انزوای خودم بیرون اومدم و سعی کردم آرامشی که همیشه دنبالش بودم و بیرون از خودم و خدا پیدا کنم حدود 18 19 سالگی یکدفعه دیدم کلی آدم دورمه که آرامش دارن اما خدا رو اصلا نمیبینن
و به تعارض رسیدم و درگیرم با خودم و تو جیحات خودم
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟
من مقاومت نمیکنم
ببین بی دل نمیدونم چطور بگم بهترین لذتی که تا حالا تو زندگیم بردم دو رکعت نماز صبح تو صبح بهاری بوده
یا عاشقانه ها و صحبت هام و نامه هام با خدا
خدا برای من وجود داره وجود عینی تو زندگیم
من واقعا دچار تعارض شدم
اینم یه تعارضه
جواب اینه که احساسم به خواسته هاش نمیرسه
من احساسم منطقم و خواسته هامو تو این 25 سال عمرم محدود کردم
محدود به خاطر اعتقاداتم
از این محدودیت راضیم از نظر عقلی و گاهی احساسی چون به وعده های الهی اعتقاد دارم
مشکلم راضی نبودن دروونمه و اینکه حس آرامش ندارم
و چرا من آرامشمو از یه رابطه به ظاهر غلط انقدر خوب تامین میشه؟
اما به آرامش درونی نمیرسم
من اعتراف میکنم که به همه این حرفات اعتقاد قلبی دارم
اما متاسفانه تطبیق حقیقی تو زندگی من نداشته
یعنی من همیشه حس میکنم تو زندگیم یه چیزیو گم کردم و کم دارم
اما وقتی آرامشی ندیدم به تضاد رسیدم
من یه زمانی که از انزوای خودم بیرون اومدم و سعی کردم آرامشی که همیشه دنبالش بودم و بیرون از خودم و خدا پیدا کنم حدود 18 19 سالگی یکدفعه دیدم کلی آدم دورمه که آرامش دارن اما خدا رو اصلا نمیبینن
و به تعارض رسیدم و درگیرم با خودم و تو جیحات خودم
''کلی آدم دورمه که آرامش دارن اما خدا رو اصلا نمیبینن''
یکی از اشتباهات عمده ات همینجاست! بقول مدیر همدردی که در جای دیگری خطاب به عصو دیگری گفتند: "تو بر اساس ظاهر آدمها باطن اونها رو قضاوت میکنی"، جوانه جان! شما هم دچار همین اشتباه هستی! از کجا میدانی اون ادمها واقعا آرامش دارند؟ یا اینکه اصلا خدا را نمی بینند؟
خود تو در جایی گفتی که در ظاهر بسیار موجه هستی اما در باطن این بهم ریختگی و آشفتگی را تجربه میکنی. پس همین حالت در مورد اونها هم ممکنه صادق باشه.
از طرف دیگر: مسیری را که شما در دین طی کردی همانطور که قبلا گفتم برایت حالت یک محدودیت و تکلیف را داشته! تعارضی که در جملاتت آشکار است این است که در جایی میگویی که از نماز و... لذت برده ای و به آرامش رسیده ای بعد در ادامه دین را یک عنصر محدود کننده و یک قانون سخت و دست و پا گیر الزام آور میدانی که نتوانسته تو را به آرامش برساند!
کسی که حضور خدا را در لحظه لحظه زندگیش حس میکنه، حتی رنجها و سختیهای زندگی هم براش لذت بخشه و اونها را موهبتی و نظری و عنایتی از سوی دوست میدونه.
امام صادق عليه السلام فرمود: يكى از سخت ترين واجبات بر بندگان خدا ياد كردن زياد خدا است سپس فرمود: مقصودم ذكر «سبحان اللّه والحمدللّه و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر» نيست، گرچه آن هم ياد خداست، ولى منظورم اين است كه در برخورد با آنچه كه خدا حلال يا حرام كرده خدا را ياد كند، اگر اطاعت خدا بود به آن عمل كند و اگر معصيت الهى بود آن را رها كند.
عَنْ أبى عَبْدِاللّه عليه السلام قالَ: مِن أَشَدِّ ما فَرَضَ اللّهُ عَلى خَلْقِهِ ذِكْرُ اللّهِ كَثيراً ثُمَّ قالَ: لاأَعنى سُبْحانَ اللّهِِ وَ الحَمْدُللّهِِ وَ لاإلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أكبَرُ وَ اِءنْ كانَ مِنهُ، وَلكِنَّ ذِكْرَاللّهِ عِندَ ما أَحَلَّ وَ حَرَّمَ، فَاِءنْ كانَ طاعَةً عَمِلَ بِها وَ اِءن كانَ مَعْصِيَةً تَرَكَها.
اصول كافى ج 2 ص 80 ح 4
===================
از همه اینها گذشته، آدم عاقل آرامش را در این دنیا جستجو نمیکند! چون اصولا این دنیا محل قرار و آرامش نیست! مجل گذر است! فرصتی برای ازمایش و امتحان من و توست! و این موقعیت فعلی تو و آن خواستگار و این پسرک و این سستی ها و تنبلی ها و ...همانا مصداق پیچ و خمهای زندگی و آزمایشهای اون است و عکس العملی که تو انتخاب کردی که به این موقعیت داشته باشی!
آیا تو به تنهایی برای مقابله با یک اتفاق (بهم خوردن یک خواستگاری) کافی نبودی؟ دین و دنیات باید زیر سوال برود؟ و آن پسرک بشود ملجأ و پناه آرامش تو؟ یک عمر نماز خواندی و دعا کردی و ... در برابر چه کسی؟ با چه یقینی؟ چه ایمانی است که با کوچکترین آزمایشی از معرکه بگریزیم و به همه چیز شک کنیم؟
بنظرم خوب است که خودت را کندو کاو کنی و ببینی که کجای کار اشتباه بوده است؟
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
جوانه جان تو نیاز به کنترل خیال و تقویت واقع بینی داری .
تعارضهایت به مشکل تو در ارتباط دادن دنیای ذهن و خیالت با دنیای واقعی برمیگرده . جایی که از نماز لذت میبری وقتی هست که در عالم ذهن و خیالت هستی و یک حالت رمانتیک با خدا پیدا کردی و اون وقت حتی احساس سبکبالی و وجدی وصف ناپذیر هم ممکنه بهت دست بده . وقتی وارد عالم واقعی میشی و در مواقعی باید دستورات دینت را اجرا کنی ، چه بسا اجرا کنی اما رنج می بری نه لذت یعنی بقول بی دل از روی تکلیف یا حتی ترس انجامش می دهی . این به این معنی نیست که از روی تکلیف انجام دادن اشتباه هست ، بلکه نوع نگاهت به آن اشتباه هست . اینجا موضوع برمیگرده به معنایی که تو از رنج و لذت در ذهنت داری که مطابق آن دنیای واقعی را نمیتوانی تطبیق دهی و بیشتر دنیای ذهنیت با آن منطبق هست و می پسندیش و اون سرخوشی را در دنیای واقعی را می طلبی (که ناشی از احساسات شدید است ). حتی در مورد مفاهیم دینی ، دقت داشته باش میگم مفاهیم دینی نه تکالیف ، مفهوم ذهنی خاص خودت مورد توجهته و بر اساس آنها میخواهی در واقعیت تطابق پیدا کنی ، وقتی نمی بینی دچار تعارض می شوی . عزیز دلم اول بگذار بگم چه خطری این وضعیت اگر ادامه پیدا کنه برات ایجاد میکنه ، بعد بریم سراغ راهکارها .
این وضعیت در تو اکنون باعث اختلال شده یعنی تعادل و رابطه بین دنیای ذهن و واقعیت مغشوش و مختل شده و به نفع دنیای ذهن پیش رفته و تعارضهای سنگینی بوجود آورده اگر این وضعیت رابطه بین دنیای ذهن و واقعیت بیرونی اینگونه ادامه یابد تعارضهایت روز به روز بیشتر میشه ، چون ذهن و تخیل فعالی داری ، و انتظارات و خواسته هات برمبنای دنیای ذهنیت که خیلی به خطا میره هست ( چنانکه از گذشته تا کنون تعارضاتت زیادتر شده و البته این به خطا رفتنهای ذهن فقط مخصوص تو نیست اینه که ما تأکید داریم ذهنتان را شدید کنترل کنید) لذا رفته رفته ارتباط دنیای تخیل و ذهنت با دنیای واقع ، چه بسا قطع بشه و منجر به نوع خاصی از مشکلات روحی شود که درمانش بسیار سخت هست و زندگیت را کلاً تحت الشعاع قرار میده ، برای همین مدیر تأکید داره به روانپزشک مراجعه کنی و دوره ای دارو درمانی داشته باشی بعد مشاوره بالینی دریافت کنی .
این اشاره به نتیجه را داشته باش تا بعد که بیام راهکار بدهم . فقط به خاطر خودت هم شده به قول آنی عزیز ، بازی شیک ، آره ....... اما ..... را بزار کنار به خاطر خودت ، در پذیرش باش تا بهت کمک بشه تا راه به آرامش رسیدنو بدست بیاری .
عزیز دلم ، ناخودآگاه مایلی همان دنیای ذهنیت مورد تأیید باشه . با واقع بینی حرفهای مدیر و بی دل و ... را می پذیری ، با ذهن گرایی یه اما میاری وسط و این ذهن از پذیرش برای برون رفت فراریت می دهد . در ادامه نمونه ای از این ذهن گرایی را برایت از بیاناتت خواهم آورد.
با تمام وجودم دلم میخواد آرامش و برون رفتت از این وضعیت که ازش راضی نیستی را ببینم اما تا خودت نخواهی و نپذیری نمیشه .
تا بعد ............
.
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
فقط یه نکته رو لازم دیدم بگم
من از 6 سالگی تو خیالم زندگی میکنم
و دوره بلوغم و سن 18 19 سالگی اوج زندگیم تو خیال بوده
الان خیلی خیلی بهترم
تقریبا خیال پردازیام 10 درصد قبله
من چون با خیال زندگی کردم مرز بین واقعیت و خیالو خوب تشخیص میدم و تو این مدت که با پسرک بودم اون خیلی منو به واقعیت آورده
چون چیزهایی که خواستم از نظر احساسی تو واقعیت بم داده و دیگه نیاز نداشتم برای آرامش داشتن به خیال پناه ببرم
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
ابتدا لینکهای زیر را دقیق مطالعه و در موردشون فکر کن :
http://www.hamdardi.net/thread-19997-post-184524.html#pid184524
http://www.hamdardi.net/thread-20001.html
http://www.hamdardi.net/thread-16141.html
http://www.hamdardi.net/thread-9046.html
http://www.hamdardi.net/thread-9047.html
http://www.hamdardi.net/thread-18941.html
http://www.hamdardi.net/thread-16045.html
http://www.hamdardi.net/thread-16673.html
http://www.hamdardi.net/thread-17268.html
http://www.hamdardi.net/thread-17725.html
http://www.hamdardi.net/thread-18394.html
http://www.hamdardi.net/thread-16367.html
http://www.hamdardi.net/thread-16859.html
http://www.hamdardi.net/thread-16884.html
http://www.hamdardi.net/thread-20599.html
http://www.hamdardi.net/thread-16819.html
http://www.hamdardi.net/thread-19992.html
http://www.hamdardi.net/thread-18942.html
http://www.hamdardi.net/thread-19264.html
http://www.hamdardi.net/thread-19081.html
http://www.hamdardi.net/thread-19190.html
http://www.hamdardi.net/thread-19054.html
http://www.hamdardi.net/thread-18227.html
.
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
یک دوستی که سنی هم بود و 21 ساله وقتی در باره مشکلات اعتقادیم باش حرف زدم بم فقط یه جمله گفت
خواهر ایمانت ضعیف شده !!!
این حرفش مثل فلاش تو ذهنم خاموش روشن میشه همیشه
تو این لینک ها یه جایی گفته شده بود مشکلات روحانی...این همونه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
ناکامی در داشتن زندگی پرمعنا (اختلال رواننژندي انديشه زاد (1)= نئوژنيك)
علت ايجاد و ظهور نوروزهاي نئوژنيك، تعارض و كشمكش بين سائق ها و غرايز نيست ، بلكه حاصل برخورد «ارزشهاست»به عبارت دیگر:
تعارضات اخلاقي و حتي آشكارتر بگوييم مشكلات روحاني علت اصلي ايجاد اين دسته از نوروزهاست. در اين گونه موارد ناكامي وجودي نقش اصلي را ايفا مي كند.
روش هاي رايج روان درماني در درمان نوروزهاي نئوژنيك ، موفق نيستند، و بايد به لوگوتراپي روي آورد. رويارويي با مسايلي كه جنبه روحاني دارند ، مانند آرزوي داشتن زندگي پر معنا يا ناكامي و سرخوردگي ناشي از نرسيدن به اين آرزو، همه در حيطه و قلمرو لوگوتراپي است، و از ديدگاه روحاني به مقابله با آن بر مي خيزد.
لوگوتراپي به جاي اينكه به تعقيب عوامل و ريشه هاي ناآگاهانه مسايل فرد در ارتباط با غرايز و سائق ها بپردازد با مسايلي روحاني فرد به طور صادقانه و خستگي ناپذير برخورد مي كند.(2)
اینا هم چیزهایی که من تو خودم دیدم .....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
1 - روان شناسان در تعريف روان رنجوري به رفتاري اشاره داشته اند كه به صورت كلي شكل ناسازگارانه انعطاف ناپذير دارد و با مواردي از قبيل اضطراب بيش از حد، تعارض هاي هيجاني، ترس هاي غيرمنطقي و ... همراه است. بدين ترتيب شخص مبتلا به آن دچار اختلال رواني مي شود كه مشخصه آن تفكر آشفته، التهاب هيجاني و رفتار ناسازگارانه است. اين بحث دامنه اش به مواردي مانند اختلال رواني عضوي، شخصيت، هراس و ... مي رسد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
براي مثال، ظاهراً روان نژندي اضطراب، بر اضطراب وجودي(2) ، يعني «زخم ديدن وجدان» مبتني است. فرد كه نمي داند اضطرابش معلول احساس مسئوليت تحقق نيافته او و فقدان معنا است، به آن اضطراب عكس العمل نشان مي دهد و آن را بر بخش پيچيده اي از زندگي معطوف مي كند.
براي مثال:
- و شخصي كه دچار ترس بيمارگونه است بر چيزي متمركز مي شود كه در گذشته او را با دل نگراني به انجام كاري واداشته است
در سطح روانشناختي، فرانكل افسردگي را به احساس عدم كفايتي مربوط مي داند كه ما هنگامي كه به لحاظ جسمي و رواني با تكليفي غير قابل تحمل روبه رومي شويم، آن را احساس مي كنيم. در سطح معنوي، فرانكل افسردگي را تنشي مي داند ميان آنچه كه هست و آنچه كه بايد باشد. در اين حالت، ظاهراً شخص اهدافش را دست نيافتني مي داند و معنايي براي آينده خود نمي يابد. با گذشت زمان، از خود متنفر مي شود و اين تنفر را به ديگران و حتي به كل بشريت فرافكني مي كند. اين شكاف و خلأ دائمي ميان آنچه كه هست و آنچه كه بايد باشد، براي او تبديل به جهنم پوچي مي شود.
بنا به فهم فرانكل روان گسيختگي(4) نيز ريشه در اختلال تفكر و شناختي(5) دارد. در اين مورد، شخص روان گسيخته بر اكثر ما هنگامي كه تفكراتي در بيشتريم، مي دانيم كه اين تفكرات از درون اذهان خود ما برمي آيند، اما شخص روان گسيخته(6) خود را شي ء مي پندارد تا شخص. ، سر داه دلايلي كه هنوز معلوم نيست، بالاجبار منظري منفعلانه به آن تفكرات دارد و آنها را چون نجوا تلقي مي كند و ممكن است خود را نظاره كند و به خود مظنون و بدگمان شود. در اين حالت او منفعلانه به خود مي نگرد و آزار مي بيند. فرانكل معتقد است كه اين انفعال، ريشه در گرايشي مفرط به خويشتن نگري(7) دارد. گويي مفارقتي هست ميان «خويشتني» كه مي بيند و «خويشتني» كه ديده مي شود؛ خويشتن نظاره نگر پوچ و تهي و عاري از واقعيت و خويشتني كه ديده مي شود بيگانه به نظر مي آيد.(8) (بوئري،1385)
خوب خیلی خوبه که من بدون اینکه این مواردو بدونم درمان شدم ! چون این خصوصیات و داشتم اما الان کم رنگ شده
و خیلیش از راه توقف فکر(و یه سری تمرین تنفس) که اس سی آی بم گفت و راهنماییم کرد بود
و خیلی هاشم به خاطر توجهات پسرک و رسیدگی روحی به من (احساس میکنم روحمو هرس کرده)و منو به واقعیت زندگی آورده و منو با خودم آشتی داد
ناسازگاری یا همون تضاد منم بر این پایه است ناسازگاری متغیرهای شناختی درونی با عوامل بیرونی دارم گاهی
راه درمانم اون طوری که من فهمیدم فراموش کردن خویشتنه و تمرکز نکردن روی به دست آوردن لذت و به جای اون خالی کردن درون تا جذب لذت هموار بشه
پذیرش رنج برام خیلی سخته اصلا تحمل و جنبشو ندارم
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
میدونی داشتم چیزهایی که به مشاورم گفتم و مرور میکردم
من همه حرفها رو مینویسم .گفتم اگه اینا رو تو تالار میگفتم حتما میگفتن برو بیمارستان روانی بستری شو
اما مشاور لبخند زده و در جواب گفته زمان همه چیزو حل میکنه
تصمیم گرفتم رابطمه و با پسرک قطع کنم به خاطر یه سری اتفاقات که افتاده
اگه بتونم .
هر چند تصمیم بنابر فروود و افسردگی شدید احساسیه
در ضمن اینکه به محض اینکه به نبودنش فکر میکنم ، فکر جایگزین میاد تو ذهنم (یادم نیست کی بم گفت که اگه با یه آدم جدید باشم راحت تر با قضیه قبلی کنار میام شاید مشاورم ...شایدم یه دوست ....اما این تو ذهنمه که برای فراموش کردن اون باید یه آدم بهتر پیدا کنم)
جالبه حتی نمیتونم خواستگارمو مقصر بدونم
به محض اینکه این فریاد تو ذهنم میپیچه که همه این احساسات بدم مسسببش اونه یه صدایی از درونم میگه نه! من خودم ضعیفم
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
من کماکان منتظر جواب شما هستم دوستان بالاخص فرشته مهربون
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
من فقط ی حملع کوتاه عرض میکنم. در ارتباطهای نصفه نیمه و به نتیجه نرسیده سه حالت پیشمیاد
1-قبول و فراموش کردنش=نتیجه به زندگی عادی بر گشتن
2-عدم باور=نتیجه دچار افسردگی و درگیری عاطفی شدن
3-حالت بینا بین(وضعیت شما)=عدم ثبات احساسی، ی روز شاد و ی روز غمگین
این حالت3 برزخه و انسان در هیچ زمینه ای به تعادل نمیرسه!:310::310:
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟
تصمیم گرفتم رابطمه و با پسرک قطع کنم به خاطر یه سری اتفاقات که افتاده
سلام جوانه جان خوبی:46:
عزیزم تصمیم خیلی خوبی گرفتی من کل تاپیکت رو نخوندم و برای همین نمی تونم نظری بهت بدم ولی بدون این فکر سریع جایگزین کردن واسه همه هست
باید سرت رو گرم کنی ی جوری و نیازی به نفر جایگزین حس نکنی
حرف زیادی ندارم بیشتر اومدم خودتو ببینم :46:
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kamrava
من فقط ی حملع کوتاه عرض میکنم. در ارتباطهای نصفه نیمه و به نتیجه نرسیده سه حالت پیشمیاد
1-قبول و فراموش کردنش=نتیجه به زندگی عادی بر گشتن
2-عدم باور=نتیجه دچار افسردگی و درگیری عاطفی شدن
3-حالت بینا بین(وضعیت شما)=عدم ثبات احساسی، ی روز شاد و ی روز غمگین
این حالت3 برزخه و انسان در هیچ زمینه ای به تعادل نمیرسه!:310::310:
عزیزم بهت تبریک میگم کشف بزرگی کردی!!! :46:
ارتباط ما خواستگاری رسمی بود و در چهارچوب درست و خانواده و تحت نظر مشاور
در ضمن ممنون میشم راهکار اراده بدین وگرنه خودم میدونم تو برزخم
:46:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین آریایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟
تصمیم گرفتم رابطمه و با پسرک قطع کنم به خاطر یه سری اتفاقات که افتاده
سلام جوانه جان خوبی:46:
عزیزم تصمیم خیلی خوبی گرفتی من کل تاپیکت رو نخوندم و برای همین نمی تونم نظری بهت بدم ولی بدون این فکر سریع جایگزین کردن واسه همه هست
باید سرت رو گرم کنی ی جوری و نیازی به نفر جایگزین حس نکنی
حرف زیادی ندارم بیشتر اومدم خودتو ببینم :46:
من که کلا به مرد احتیاج دارم تو زندگیم
یه چیزی درونم خالیه که باید پر شه به هر حال
نمیدونم
راستش فکر میکنم الان که از خواستگار و مرد و آدمها خودمو دور میکنم به خاطر افسردگیمه شاید بعدا که بهتر شم دلم بیشتر بخواد رابطه داشته باشم
:163:
در ضمن عزیزم حضرت علییم که میخواست به یه بچه بگه خرما نخور خودش دو روز خرما نخورد بعد طرفو نصیحت کرد!!!
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟
من که کلا به مرد احتیاج دارم تو زندگیم
یه چیزی درونم خالیه که باید پر شه به هر حال
نمیدونم
راستش فکر میکنم الان که از خواستگار و مرد و آدمها خودمو دور میکنم به خاطر افسردگیمه شاید بعدا که بهتر شم دلم بیشتر بخواد رابطه داشته باشم
:163:
در ضمن عزیزم حضرت علییم که میخواست به یه بچه بگه خرما نخور خودش دو روز خرما نخورد بعد طرفو نصیحت کرد!!!
سلام :46:
بابا من که خیلی وقته خرما نخوردم تازه اون حضرت محمد بود که دو روز خرما نخورد.
جوانه عزیزم دقیقا منظورم همین بود دیگه
منم خیلی دنبال جایگزین بودم و حست رو درک میکنم
بعد این جایگزین رو هم سعی کردم منطقی جایگزین کنم نه احساسی
به کمک مشاوره و خانواده و ی اقدام رسمی
منع رطب نمی کنم
می گم من این راه رو رفتم به زمین خوردم
تو مراقب باش زمین نخوری....
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نه عزیزم حضرت محمد بود دیگه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟
من که کلا به مرد احتیاج دارم تو زندگیم
یه چیزی درونم خالیه که باید پر شه به هر حال
جوانه جان به مرد احتیاج داری که چی بهت بده؟ی محبت غرضی دو روزه؟
ی سرگرمی چند روزه
نه به این چیزا قطعا احتیاج نداری
به کسی احتیاج داری که بخواد مرد زندگیت باشه نه فقط مرد لحظه های سرگرمی و دلتنگی
اونم راهنش این نیست که که اینترنت به کسی وابسته شی و ارتباطهای الکی الکی
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
سلام جوانه خانم..
پست های شما رو سعی کردم بخونم خصوصا قسمت هایی که نوشتی چند روز خوبی و یهو افسرده میشی واسه مدت طولانی..
نظرای دوستان رو دقیق نخوندم ولی حس میکنم این رفتارای شما ربطی به خواستگار نداره و شما بیشتر احساس تنهایی میکنین .
ببخشید ولی چند تا سوال دارم... روز های افسردگی چه حالت هایی میاد سراغتون و چطوری و با چه فکرایی ؟؟
حس خالی شدن دارین ؟ حس میکنین کسی دوستتون نداره ؟ یا کسی رو دوست ندارین؟
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نازنین جان بعد چند بار خوندن این متن و تاکید به حضرت محمد ...
فقط این اومد تو ذهنم که...
برو بابا
:311::46:
یه سرچ تو گوگل کن وگرنه که روایتو با متن اصلی و سندبرات بفرستم؟
من اگه رابطه مقطعی میخواستم که به راحتی میتونستم. دوستایی دارم که هر آن حاضرن کنارم باشن و برام خیلی بیشتر از دوست باشن.کلا مردهای اطرافم از بزرگ و کوچیک خیلی منو میپسندن :)
اما من با خودم درگیرم نمیخوام درونم با مرد پر شه میخوام خودم این حسو تغییر بدم حسی که قریاد میزنه به یه مرد احتیاج دارم تا خوشبخت باشم در حالی که
میخوام تنهایی خوشبخت باشم
فعلا هم اصلا به ازدواج فکر نمیکنم:72:
ام.میلاد ممنون از حضورت
تودوره افسردگیم
حس میکنم تنهام کسی دوسم نداره با علل آفرینش به مشکل بر میخورم کل ساختار وجودی و اعتقادیمو زیر سوال میبرم بد بین میشم به همه چی و همه کی(اینا درونیه)
از نظر رفتار بیرونی پرخاشگر میشم گریه میکنم ساعت خوابم میریزه به هم و از اینجور چیزا
تو دوره پی ام اس این رفتار شدیدتره (دوره قبل سیکل ماهانه )
با موسیقی و ورزش الان میتونم یکم خودمو کنترل کنم و حالمو تغییر بدم مثلا با لبخند زدن نقاشی نوشتن و ....
آزمایشم دادم همه بدنم میزونه از نظر هرمونی اما به نظرم مشکلم جسمیه که دکترا نمیفهمن
ببخشید دوستان این همه تناقض تو حرفام هست...خودم میخونم خندم میگیره آخه گاهی احساسم مینویسه گاهی عقلم :))
من یه جوری هستم اما میخوام یه جور دیگه باشم و گاهیم دوس دارم اونجوری که دوس دارم نباشم بعد فکر میکنم شاید بهتره اونجوری باشم که دوس دارن یا جوری باشم که لذت میبرم یا اصلا باید جوری باشم که آخرتم تامین شه
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
[/quote]
من اگه رابطه مقطعی میخواستم که به راحتی میتونستم. دوستایی دارم که هر آن حاضرن کنارم باشن و برام خیلی بیشتر از دوست باشن.کلا مردهای اطرافم از بزرگ و کوچیک خیلی منو میپسندن :)
اما من با خودم درگیرم نمیخوام درونم با مرد پر شه میخوام خودم این حسو تغییر بدم حسی که قریاد میزنه به یه مرد احتیاج دارم تا خوشبخت باشم در حالی که
میخوام تنهایی خوشبخت باشم
فعلا هم اصلا به ازدواج فکر نمیکنم:72:
[/quote]
خیلی خوبه که رابطه مقطعی نمیخوای و این واقعا ارزشمنده...
راستشو بخوای جوانه خانم نامزد من یه جورایی خیلی شبیه شماست رفتاراش .. نمیتونم درکش کنم . همین حالتایی که شما میگین رو داره . نمیدونم کی میخواد ثابت بشه. روانشناس هم هنوز نبردمش نمیدونم چش شده :316:
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟
نازنین جان بعد چند بار خوندن این متن و تاکید به حضرت محمد ...
فقط این اومد تو ذهنم که.
برو بابا
:311::46:
جدا میگی حضرت علی گفته؟باور کن من میدونم حضرت محمد بوده...
از حرف تا عمل
در زمـان پـيـغمبر اكرم (ص ), طفلى بسيار خرما مى خورد.هر چه اورا نصيحت مى كردند كه زياد خوردن خرما ضرر دارد, فايده نداشت .مادرش تصميم گرفت او را به نزد پيغمبر(ص ) بياورد تا او را نـصـيـحت كند.وقتى او را به حضور پيغمبر آورد, از پيغمبر خواست تا به طفل بفرمايد كه خرما نخورد, اما آن حضرت فرمود:((امروز برويد و او رافردا دوباره بياوريد.))
روز ديـگر زن به همراه فرزندش خدمت پيغمبر(ص ) حاضر شد.حضرت به كودك فرمود كه خرما نـخورد.در اين هنگام زن , كه نتوانست كنجكاوى و تعجب خود را مخفى كند, از ايشان سؤال كرد:يارسول الله چرا ديروز به او نفرموديد خرما نخورد؟ حـضـرت فـرمـود: ((ديـروز وقتى اين كودك را حاضر كرديد, خودم خرما خورده بودم و اگر او را نصيحت مى كردم , تاثيرى نداشت .))
امـام صـادق (ع ) فـرمود: ((به راستى هنگامى كه عالم به علم خودعمل نكرد, موعظه او در دل هاى مردم اثر نمى كند, همان طور كه باران از روى سنگ صاف مى لغزد و در آن نفوذ نمى كند.))
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟
ببخشید دوستان این همه تناقض تو حرفام هست...خودم میخونم خندم میگیره آخه گاهی احساسم مینویسه گاهی عقلم :))
جوانه جون رو بخون فکر کنم خیلی کمکت کنه ...
مباحثه بین عقل و احساس
پست 52فرشته مهربون
-
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
بله عزیزم
حق با توئه ( روایت از حضرت محمد ) :) .....
مباحثه رو هم حتما اجرا میکنم
دو دفتر 200 برگ بزرگ دارم که مخصوص کارای روانشناسیمه
از جدول آرزوها تا نوشتن اتفاقات تلخ و شیرین و شکستها و پیروزیها و تمرینات تنفسی و...
با کلی برگه پرینت گرفته شده که همه جاش های لایته و خلاصه نویسیه (برای تاپیکهام که همه رو پرینت گرفتم و خوندم )
با نتیجه گیری و بازخوردشون تو زندگیم
اکثرا آدم درون گرایی بودمو از خانواده و اطرافیان کمک نخواستم چون خواستم خودم مشکلاتمو حل کنم و بدون اینکه بقیه بدونن...
متاسفانه آدمهاییم که همیشه ازشون کمک خواستم نفهمیدن چی گفتم
و بدترین برخورد و داشتن
من خوشحالم که خودم تو زندگیم به خودم کمک کردم و خدا هم همیارم بود و تنهام نذاشت
و الان که مقایسه میکنم با همه کم و کاستی های الانم نسبت به گذشته احساسم و روحم و شخصیتم خیلی قوی تره و به خودم افتخار میکن
دوره های فرودمم با توکل به خدا و کمک دوستامو و پشتیبانی خانوادم خوب میشه از کمک همه شما دوستای خوبمم ممنونم و خوشحال که اینجام:72: