خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
سلام
من 28 سالمه نامزدم 35 .1 ماه هست که عقد کردیم.حدود 5 ماه اشناییمون طول کشید.تو اون مدت هفته ای به بار بیرون میرفتیم که رستورانهای خوب می برد منو.من کلا ادمی نیستم که بگم مثلا فلان چیز رو می خوام.حتی با پدر و مادرم هم روم نمیشد هیچ وقت بگم.
تو دوران اشناییمون هیچ هدیه ای نگرفت برام حتی روز تولدم ! ( البته چند روز قبلش منو برد بازار گفت من بلد نبستم خودت یه چیز بخر که منم روم نشد و گفتم لازم نیست اینم کلا نخرید)
تو دوران عقدمون هم تا حالا هیچ چی برام نخریده.( البته دو سه بار پول داد بهم کلا 250 تومان).
چند روز رفتیم مسافرت ( منزل خواهر من).هر جا رفتیم شوهر خواهر من حساب میکرد این فقط تعارف میکرد.من گفتم یکم لواشک بخر نخرید گفت سر درد میگیرم از ترشی.بعد هی میگفت صنایع دستی میخوای بخر!!
رفتیم یکم سوغاتی بخریم ( یه نوع شیرینی) دیدم فوری یکم گرفت و از مغازه اومد بیرون حتی وای نستاد که بقیه پول رو پس بگیره و به من گفت تو بقیش رو بگیر بیار! من احساس کردم در رفت که نکنه مال خواهرم اینا رو حساب کنه.نمی دونم.
اخه خیل دم از لارج بودن میزنه و ادمهای خصیص رو مسخره میکنه.
از نظر در امد هم در امد خیلی خوبی داره.
خیلی افسرده شدم .میترسم.خیلی خجالت کشیدم جلو خواهرم.من همیشه به دست و دلبازی معروف بودم.
البته خودش که میگفت به خواهرم اینا که بیاین شهر ما حسابی جبران میکنم.نمی دونم چی کار کنم.خواهش میکنم کمکم کنین.اصلا مغزم کار نمی کنه.
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
هیچ کس نظری نداره؟؟!!!!!:47:
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
به نظرم نگرانیتون چندان به جا نیست..
ببینید این روزا کلا اوضاع اقتصادی تعریفی نداره و همه دچار یه جور استرس هستند و با حسابگری و وسواس بیشتری خرج میکنند حتی پولدارها...
به نظرم بحث نخریدن کادو و اینجور چیزا هم بیشتر به خاطر کم تجربگی ایشون هست تا خسیس بودن! یواش یواش یاد میگیره!
در ضمن بین مقتصد بودن و خسیس بودن تفاوت هست!
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
مهرداد جان ممنونم از اینکه مشکلم رو خوندی :(
من اگه دست خودم بود اصلا مهم نبود برام.ولی اصلا دلم نمی خواد خانوادم فکر کنن که همسرم خسیسه.من امروز که اومدم خونه دردم مامانم داره همش به وسایلم توجه میکنه بعد پرسید بازار نرفتین اونجا؟!! منظورش این بود هیچی برات نخرید.
نامزدم احساس میکنه من یکم سرد شدم هی زنگ میزنه ابراز محبت میکنه ولی بنده خدا نمی دونه من چمه.منم دست خودم نیست واقعا.سرد شدم یهو.خیلی هم دوسش دارم.دلم نمی خواد خانوادم فکر کنن انتخابم اشتباه بوده با ارزش همسرم کم بشه جلو دیگران.از طرفی هم اصلا زبون اینکه ازش بخوام برام چیزی بخره ندارم.اصلا.
اصلا هم خوشم نمیاد که یه جا بریم همش مهمون دیگران باشیمو همسرم موقع حساب کردن ها نا پدید شه.میترسم اینطوری باشه روحیاتش
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
سلام
به نظر من هم از روی بلد نبودن و ناآگاهیش هست
1 ماه عقد هم هنوز خیلی کمه و احتمالا اگه شما برخورد درستی نشون بدین بهتر میشه
وقتی بازار میرین و از چیزی خوشتون میاد (لبته اگه لازمتون باشه و به جیب شوهرتونم بخوره!) بگین که خیلی خوشم اومد و چقد خوشگله و به شوخی بگین من اینو میخوام
ببینین عکس العملش چیه
در مورد مهمون بودن میتونین یه بار غیرمستقیم به این موضوع اشاره کنین که خوشتون نمیاد که جایی که میریم علاوه بر اینکه تو خونشون مزاحم هستیم بیرون هم که میریم اونا حساب کنن.
حالا شاید واقعا اونا رسمشون اینجوریه که وقتی جایی مهمون میشن کلا اون خانواده همه مخارج رو میدن
خودشم که گفته هروقت اونا بیان جبران می کنم
کلا مشکل مهمی نیست
خیلی نگرانی نداره
حل میشه ایشالله
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
سلام
مشكل شما چيزي نيس كه بخاطرش از نامزدتون سرد بشين
اگه اين موضوع اذيتتون ميكنه غيرمستقيم بهش بگين
يا شما يك بار بهش هديه بدين البته فعلا بيشتر نه تا متوجه اين موضوع بشه
يكم زمان نيازه
موفق باشيد
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
منم با دوستان موافقم.اخه نامزد منم چون رشته ی اقتصاد خونده و توی اداره ی باباش کار های حسابداری رو می کنه یک جورایی ولخرجی بیش از حد رو مسخره می دونه.در حقیقت این اخلاقشه.منم خیلی با این چیز مشکل داشتم.ولی بعد فهمیدم قصد و غرضی نداره و خودش هم بارها به من گفته که نمی خواد راجع به خرج کردن با من بحث کنی.و همین خانواده نامزدم که اقتصادی هستند نه خسیس ، بهترین خونه و دو تا ماشین رو دارند جالب این جاست که یک سری افراد که ادعایی ولخرجی می کنن به جایی نرسیدن.
همونطور هم که دوستان گفتند باید به طور غیر مستقیم بهش بفهمونی.ولی بهت بگم اگر نامزدت ادمی هست که دوستت داره و مرد خوبیه ای این چیز اصلا جای نگرانی نداره مطمئن باش.
البته این هم هست همونطور که چند روز قبل تولدت گفته،شاید واقعا بلد نیست که این نشونه ی خوبیه به این که نامزدت زیاد با دختر ها معاشرت نداشته
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
گفت اونا بیان جبران میکنم ولی میترسم فقط در حد حرف زدن باشه و خواهرم اینا بیان و اونطور که باید پذیرایی نشن.
اخه یه بار دیگه هم بیرون رفتیم با دوستش و خانومش اونا حساب کردن!!! من خوشم نمیاد.
قبل از عقد هر هفته شام بیرون بودیم ولی الان تو این یه ماه و نیم یه بار هم نرفتیم.
اون لحظه که از شیرینی فروشی رفت سریع بیرون خیلی اذیتم میکنه.اینقدر واضح بود که خواهرم هم اومد بیرون گفت چه فور اومدین بیرون؟ میذاشتین ما حساب می کردیم!:302:
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
سلام
شما گفتین که وضع مالیش خوبه ولی احساس میکنین که خسیسه همونطور که دوستان گفتن شما تازه یک ماهه که عقد کردین و شاید این احساس شماست و واقعیت اینطور نباشه شاید از نظر مالی تحت فشاره یا برای آینده و زندگیتون برنامه ریزی کرده که درست مصرف کنه .شما میتونیین برای اینکه از شک بیرون بیاین خیلی راحت و با کمال آرامش این موضوع رو با ایشون در میون بذارین شاید واقعا این رفتاری که میکنه از روی خساست نباشه یا اینکه خودش متوجه نیست و اینکه خساست اونقدر هم جنبه ی منفی نیست که بخواین دلسرد بشین واگه رفتارشون از روی خساسته همین خساست ایشون هم قابل تغییره و نگرانی نداره.
http://ahlekhaneh.ir
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
من چطوری این موضوع رو بگم بهش؟ ادم خیلی حساسیه .اگه مستقیم بگم خیلی بهش بر میخوره/خیلیییی.
نمی دونم چیکار کنم.اصلا احساس خوبی ندارم.احساس میکنم دارم ازش فاصله میگیرم.:302:
تو رو خدا بگین چیکار کنم زندگیم داره خراب میشه:302: اینجا هیچ کارشناسی نیست؟
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط darya_aram
من چطوری این موضوع رو بگم بهش؟ ادم خیلی حساسیه .اگه مستقیم بگم خیلی بهش بر میخوره/خیلیییی.
نمی دونم چیکار کنم.اصلا احساس خوبی ندارم.احساس میکنم دارم ازش فاصله میگیرم.:302:
تو رو خدا بگین چیکار کنم زندگیم داره خراب میشه:302: اینجا هیچ کارشناسی نیست؟
اگر فکرمی کنید طرف مقابلتون فرد حساسیه میتونید برای اینکه مشکلتون حل بشه باایشون که صحبت میکنید قبل ازاینکه بخواهید مشکلتونو مطرح کنید و از ایشون علتشو بپرسید، به ایشون اظهارعلاقه نشون بدید و محبت کنید و بعد با زبان نرم مشکلتونو مطرح کنید. مثلا بهش بگید خوشحالم که پیشت هستم، بهم آرامش میدی و... بعدبهش بگیدکه مثلا علی جان،عزیزم مشکلی یا چیزی که وجود نداره؟ ممکنه که بگه نه چیزی نیست بعدشما بهش بگید یه مدتیه که احساس می کنم رفتارت عوض شده. تحت فشار هستی؟ و... تااینکه تصورتونو نسبت به رفتارش رو بصورت نرم و صمیمی و خارج از تنش بگید تا اون رفتارشو توضیح بده.
http://ahlekhaneh.ir
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
من خودم اخه نگرانیهای مالیش رو میدونم.چند ماه دیگه عروسیمونه که هزینه داره.یه مقدار دکوراسیون داخل خونه هزینه باید بکنه.وسایل کارش رو باید بخره که 90 میلییون فقط قیمت اونه!! میدونم همه اینها رو.ولی یه بار پرسیدم مشکل مالی داری گفت نه خیالت راحت!!! از طرفی مثلا پول شام و شیرینی و کادو اینا مگه چقدر میشه؟! فکر نکنم تاثیر گذار باشه اونقدر تو پس اندازش!:(
از طرفی من خودم به اندازه اینکه واسه خرید و این چیزام لازم داشته باشم پول دارم و اصلا احساس نیاز به کمک اون نمی کنم ولی از نگاه اطرافیانم ناراحت میشم.دلم نمیخواد در موردش بد فکر کنن.احساس میکنم مامانم استرس گرفته که نکنه من پشیمونم.نکنه خوشحال نیستم و ... . اینها بدتر اثر منفی میذاره روم
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط darya_aram
من خودم اخه نگرانیهای مالیش رو میدونم.چند ماه دیگه عروسیمونه که هزینه داره.یه مقدار دکوراسیون داخل خونه هزینه باید بکنه.وسایل کارش رو باید بخره که 90 میلییون فقط قیمت اونه!! میدونم همه اینها رو.ولی یه بار پرسیدم مشکل مالی داری گفت نه خیالت راحت!!! از طرفی مثلا پول شام و شیرینی و کادو اینا مگه چقدر میشه؟! فکر نکنم تاثیر گذار باشه اونقدر تو پس اندازش!:(
از طرفی من خودم به اندازه اینکه واسه خرید و این چیزام لازم داشته باشم پول دارم و اصلا احساس نیاز به کمک اون نمی کنم ولی از نگاه اطرافیانم ناراحت میشم.دلم نمیخواد در موردش بد فکر کنن.احساس میکنم مامانم استرس گرفته که نکنه من پشیمونم.نکنه خوشحال نیستم و ... . اینها بدتر اثر منفی میذاره روم
به نظرم چیز بسیار مهمی نیست که نسبت بهش حساس شدید.به فکر افکار و تصورات دیگران هم نباشید بلکه به فکر تفکرات و تصور خودتون باشیدو اجازه ندید که تفرات و دیدگاه دیگران روی زندگی شما تاثیر بگذاره. چیزی که مهمه اینه که زن و شوهر همدیگه رو بپذیرن و قبول داشته باشن.نهایت امر اینه که شوهر شما خسیس باشه، خوب این مشکل هم قابل حله و در یک فرایند مناسب باکمک همدیگه میتونیدحلش کنید. سعی کنید خودتونو از این فضای منفی خارج کنید و با دید مثبت اگر مشکلی هست،برطرفش کنید.
http://ahlekhaneh.ir
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
دوست عزیزیه سوال دارم:آیامادریاپدرشون خسیس هستن؟آیاتوی تحقیقاتتون قبل ازدواج دراین مورد پرسیدین یاچیزی بهتون گفتن؟آیاخودتون توخانواده همسرتون کارای خسیس گونه دیدین؟
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
مرسی که توجه می کنین:(
mostafavi جان.من تو خانواده خیلی دست و دلبازی بزرگ شدم.خیلی سخت برام اگه واقعا خسیس باشه.باید خانوادم رو فراموش کنم اونوقت.چون اصلا پذیرفته نیست این موضوع تو خانواده ما.
pink butterfly
عزیزم پدرشون وقتی بچه بودن فوت کرد و مادرشون دست تنها با سختی بزرگ کرد بچه ها رو.خدا رو شکر خودشون پیشرفت کردن و سطح مالیشون خوبه.
مادرشون اصلا خساست ندیدم توشون.
همسرم تو مسافرت میگفت کیف پولم دست تو باشه هر چی میخوای بخر ولی همش حرف!!! من که روم نمیشه.یا میگفت اینجا نگه دارم لباس ببینی؟ولی شرلیط طوری بود که اصلا نمی شد وایستاد خودشم میدونست.منم گفتم نه!
فکر میکردم تو اولین مسافرت واسه عروس یه چیزی میخرن.
اونجا خونه خواهرم رفتیم شب اول شام درست کرده بود.اخر شب همسرم با شوهر خواهرم رفتن بستنی خریدن.فردا صبحش حلیم خریدن.هر دوتاشو شوهر خواهرم حساب کرده بود( نامزدم میگفت نذاشتن من حساب کنم!)
فرداشم بیرون بردنمون ناهار .همه زو اونا حساب کردن.نمی دونم ما اونجا مهمون اونا بودیم باید اونا حساب میکردن واقعا همه چی رو یا همسر من تعارف الکی میکرده .خیلی ناراحتم.خیلی
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط darya_aram
مرسی که توجه می کنین:(
mostafavi جان.من تو خانواده خیلی دست و دلبازی بزرگ شدم.خیلی سخت برام اگه واقعا خسیس باشه.باید خانوادم رو فراموش کنم اونوقت.چون اصلا پذیرفته نیست این موضوع تو خانواده ما.
pink butterfly
عزیزم پدرشون وقتی بچه بودن فوت کرد و مادرشون دست تنها با سختی بزرگ کرد بچه ها رو.خدا رو شکر خودشون پیشرفت کردن و سطح مالیشون خوبه.
مادرشون اصلا خساست ندیدم توشون.
همسرم تو مسافرت میگفت کیف پولم دست تو باشه هر چی میخوای بخر ولی همش حرف!!! من که روم نمیشه.یا میگفت اینجا نگه دارم لباس ببینی؟ولی شرلیط طوری بود که اصلا نمی شد وایستاد خودشم میدونست.منم گفتم نه!
فکر میکردم تو اولین مسافرت واسه عروس یه چیزی میخرن.
اونجا خونه خواهرم رفتیم شب اول شام درست کرده بود.اخر شب همسرم با شوهر خواهرم رفتن بستنی خریدن.فردا صبحش حلیم خریدن.هر دوتاشو شوهر خواهرم حساب کرده بود( نامزدم میگفت نذاشتن من حساب کنم!)
فرداشم بیرون بردنمون ناهار .همه زو اونا حساب کردن.نمی دونم ما اونجا مهمون اونا بودیم باید اونا حساب میکردن واقعا همه چی رو یا همسر من تعارف الکی میکرده .خیلی ناراحتم.خیلی
شما یکی از این دوراه رو دارید یا اینکه از ایشون جدا بشید و طلاق بگیرید که به نظرم نه منطقیه ونه درسته،چون با مشکلات بعد از جدایی مواجه میشید که کم هم نیست...
و یا اینکه همانطور که عرض کردم در یک شرایط مناسب این مطلب رو به صورت نرم و با سیاست بهش بگیدو... ویا اینکه توی زندگی کم کم بصورت غیر مستقیم روی رفتار و افکارش تاثیر بگذارید که مطمئنا تاثیر هم می پذیره.(چون بعد از یه مدت زندگی زن و شوهر خیلی از جهت رفتاری و حتی گفتاری شبیه هم میشند)
http://ahlekhaneh.ir
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
سلام عزیزم من تخصص در روانشناسی ندارم اما تجربه شخصیمو میگم.
یاد روزهای اول عقد خودم افتادم که حال و روز شما رو داشتم.خیلی نگران شده بودم که نکنه شوهرم خسیس یا حسابگر باشه .از طرفی خونوادم بیشتر ناراحتم میکرد اون رفتاراشون ناخواسته منو هم حساس کرده بود هم سرد.اخه خواهرم اوایل ازدواج هرشب رستوران و تفریح بودن اما من نه.
وقتی میرفتیم بیرون به جز دو سه مورد تو دوران عقد ما واسه شام بعد از تفریح یا میرفتیم خونه اونا یا خونه ما.
بهم اوایلش پول تو جیبی نمیداد بر عکس شوهر خواهرم .یا کادو های گرون قیمت نمی خرید .ولی خونوادش به من میگفتن ولخرجه و کنترلش کنم که پولش نره واین عصبیم میکرد.البته بعد فهمیدم اونا خسیسن.
یه مسافرت رفتیم با خونواده من و ویلا مال عموی شوهرم بود و مجانی در اختیار ما.رو اون حساب شوهرم کمتر خرج میکرد واین باعث شد شوهر خواهرم ناراحت شه که مثلا شوهر من داره زرنگ بازی در میاره.و مسافرت زهرم شد.
یا دو ماه بعد عقدم من قرار بود با دانشگاه برم مسافرت .وقتی اومد شبش خونه ما گفت ناراحته که میخواسته از حسابش پول برداره که نتونسته و بهم پنج تومن داد که بابام بیشتر ناراحت شد گفت مگه تو اینقد مونده ای.خود بابام پول داد.
خلاصه همه خونوادم نگران و ناراحت و همش میگفتن یه جور باید بفهمه.اینقد ناراحت بودن که من که واسه شوهرم عروسک سوغاتی اورده بودم یواشکی بهش دادم.
خلاصه یه مدت گذشت من سعی کردم خجالتمو بزارم کنار و خواسته هامو کم کم بگم یا به شوخی یه چیزایی میگفتم کم کم دیدم تقریبا همه چی سو تفاهم بوده وبیشتر خونوادش سعی میکردن جلوشو بگیرن
نزدیک به دوران عروسیمون هم پول توجیبی میداد بهم هم کادوهای خوب.الانم که بعد ازدواجه از این نظرا اصلا مشکل نداریم وحالا خونوادم خودشون با خنده یاد میکنن میگن یادته ما چقد ترسیده بودیم گناه بدبختو پاک کردیم.خلاصه میگم درصد زیاد از این رفتاراش به خاطر بلد نبودن بود مثلا نمیدونست باید پول تو جیبی بده به من.که خودم یه بار داشت پول میشمرد به شوخی گفتم میخوای بدی به من.یهو حس کردم ذهنش جرقه خورد باید به منم پول بده بعد اومد نصفشو به من داد از اون به بعد هروقت حقوق میگرفت یه مقدار میداد.یا علت دیگه از این حسابگریشم نگرانی از خرجای عروسی بود که بعد عروسی خیلی راحت میشی.
خلاصه ببخش سرتو به درد اوردم اما خواستم بگم حیف اون روزای خوب که اینجوری هدر رفت.اصلا هم نظر بقیه واست مهم نباشه. با ترفندای من میتونی یه کم اگه حسابگر باشه درستش کنی.سعی کن از همین اول عادت بدی
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
مرسی نورای عزیزم.خیلی حالمو بهتر کردی. چطوری از همین الان عادت بدم؟ اصلا روم نمیشه بگم چیزی میخوام.اصلا.چی کار کنم دقیقا؟
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
منم تقریبا تجربیاتم مثل تجربیات نورا است و می تونم با اطمینان بهت بگویم که تقصیر خودته که ازش چیزی نمی خوای. مثل اوایل من
منم اوایل ازدواج و به خصوص دوران عقدمون غرورم اجازه نمی داد که از شوهرم بخواهم بهم پول تو جیبی یا خرجی خونه بده و فکر می کردم که اون باید خودش متوجه باشه. در صورتی که حالا مطمئنم که اون موقع اصلا نمی دونست که باید همچین کاری رو بکنه
البته شوهر من از همون ابتدا تو کادو خریدن کم نمی گداشت اما بلد نبود که هرچند وقت یه بار باید بهم پول بده.منم غرورم اجازه نمی داد و چیزی نمی گفتم
حتی بعد از ازدواج که یه مدت سرکار نمی رفتم و درآمد نداشتم، هیچوقت از شوهرم پول نخواستم و مدام منتظر بودم که خودش متوجه بشود که البته اون خیلی کم متوجه می شد، بعد چند ماه رودروایسی رو کنار گذاشتم و هرچی می خواستم یا هرچقدر که پول احتیاج داشتم راحت بهش می گفتم. اون هم نه نمی گفت و راحت می داد
حالا طوری یاد گرفته که من با اینکه برای خودم درآمد دارم، همه خرجا رو خودش می کنه و به طور منظم هم خرجی خونه رو می دهد.هر مغازه ای هم که می رویم خودش اصرار می کند که چیزی لازم نداری بخری؟:104:
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
ای خدا :(
اخه یه ماهه عقد کردیم .اصلا روم نمیشه.من تا حالا حتی تو عمرم از پدر و مادرم هم روم نشده بگم فلان چیز رو میخوام.
همسرم یکی دو بار بهم رفت پول بده واسه خرید مواد خوراکی ( 100 تومان میخواست بده) من نگرفتم.یه طوری گفتم نه لازم نیست که گفت ناراحت نشو خوب باشه.خودم پشمون شدم ولی هر بار ناخوداگاه این رفتار رو دارم.حتی با مامان و بابام
RE: خیلی نگرانم لطفا راهنماییم کنین.میترسم مقتصد باشه!
راستش من خودمم خیلی بدم میومد اینکه چیزی بخوام ازش.اصلا باهاش راحت نبودم.یا نمی خواستم فکر کنه لابد من تا حالا تو عمرم تفریح نرفتم یا ادم مادی هستم.اما خیلی غیر مستقیم بهش میفهموندم.البته عقیده کلیم این بود که من بگم چه فایده.خوبه خودش اتومات این کارو کنه.اما وقتی میدیدم خونوادم خیلی حساس شدن میگفتم حداقل رضایت اونا جلب میشه و خیالم از اون طرف راحته.
منم دوست نداشتم شوهرمو که همه چیش خوب بود اونجوری ببینن از اول.
واسه همین تو حرفام غیر مستقیم میگفتم همه چیو.مثلا میگفتم نگا این هدیه رو شوهر خواهرم واسه خواهرم خریده واسه سالگرد خوشگله؟ بعد که میدید میفهمید سطح توقع خونواده و کلا فرهنگیمون په جوره.
یا مثلا دفعه اول که شوهر خواهرم ما رو رستوران دعوت کرد گفتم خوبه طفلکا لارجن با اینکه حقوق پایین داره ما رو این قدر مهمون کرد.البته شاید این حرفم زیاد خوب نبود ولی حساس نشد.
یامیرفتیم خرید میگفتم این چه خوشگله میگفت بخرم میگفتم نه تو زحمت میفتی اونم میخرید.یا تو خونه بودیم میگفتم دوست دارم فلان لباسو داشته باشم که فلان وقت بپوشم.البته همه اینا خیلی با دقت باشه.خواسته هاتو بگو بزار گذشتتم ببینه که هم فکر نکنه مادی هستی هم بفهمه اگه نمیخری ملاحظه میکنی.بعدم این مشکلت فقط علتش اینه هنو اولشه رو در وایسی دارین.بعد وقتی نیاز بشه مجبوره تامین کنه.تازه اینجور که من فهمیدم همش دوس داره بفهمن لارجه.تو هم تشویقش کن بگو خوشحالم که شوهری دارم که نمیزاره اب تو دلم تکون بخوره.همه نیازامو تامین میکنه مث بعضی مردا نیس که زورش بیاذ فلان کارو کنه.ولی کلا رو این موضوع حساس نشو.چون به نظرم در کل ادم خسیسی نیس.شاید هنو چون اول ازدواجه زیاد تواینجور خرجا نبوده براش سخته.یه کم بیفته تو زندگی و خرج کنه عادی میشه.
من پست اخرتو الان خوندم.
پس طفلک اونم ادم خسیسی نیس شما اینقدر خودتونو بی نیاز وپولدار نشون دادین که اون یادش نمیفته.
البته حق میدم بهت چون منم یوست نداشتم بفهمه مثلا من نیاز مالی دارم.البته منم نداشتم دوس داشتم اون حواسش باشه ولی بلد نبود کم کم یاد گرفت.واین به من بستگی داشت که تعارفو کم کم گذاشتم کنار.
حالا به قول دوستمون حتی من نخوام هم خودش پول میده یا میگه چیزی لازم نداری؟ا
گه دیدی چند بار مهمون کردن و اون پس نداد بگو این دفعه ما مهمون کنیم زشته دوست ندارم یه وقت پیش خودشون فکر بد کنن.چون تو که اصلا اینجور ادمی نیستی.یا هم پول داد فوقش نخواستی بگیری بگو مرسی که حواست به منم هست که دستم خالی نباشه.اگه در مورد خونوادتم شاید زرنگی کرده یا اون موقع دستش خالی بوده یا هنو وارد نیس به رویه شما.شما باید بهش خط بدی.البته همه با محبت وخواهش و بعد تشکر