چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
سلام
من با شوهرم هیچ مشکل خاصی ندارم و زندگی خوبی داریم ولی بیشتر وقتا شوهرم به خاطر کارهای مادر و پدر من و تبعیضات آنها بین خودش و باجناقش که پسر داییم هست ناراحت میشه :47: لطفاً منو راهنمایی کنید که چجوری می تونم حساسیت اونو نسبت به این جور مسائل کم کنم. :203: این مشکل کم کم داره تبدیل میشه به یه مشکل خیلی بزرگ واسه من . :161: لطفاً یکی بهم بگه چیکار کنم.
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
سلام
به او بگوید آن کسی که برای شما ارزش قائل است و دوستتان دارد من هستم و شما به خاطر من از حرکات و رفتار فامیل من گذشت کنید اگر چه رفتار آنان با شما درست نبوده باشد ولی من شما را بسیار دوست دارم .
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
سلام sange saboor
همچنین می توانید بدون دفاع کردن از فامیل وخانواده اتان، با او هم احساسی کنید.
هم احساسی نه اینکه به او بگوئید حق دارد یا ندارد، یا درست فکر می کند یا درست فکر نمی کند. صرفا به او نشان می دهید که احساساتش را درک می کنید و ناراحتی هایش را می فهمید.
به مرور وقتی احساس می کند که شما در جبهه او هستید و با او همراه هستید و در صدد دفاع از خانواده ات در برابر او نیستید، از حساسیت هایش کم می شود. و دیگر جبهه ای با شما نمی گیرد، چون شما کنارش هستید.
در واقع یک نوع سهل گیری و هم احساسی با او....
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
ضمن تشکر از مدیر همدردی و آرزوی عزیر
من با شوهرم همدردی می کنم و کاملا هم اونو درک می کنم ولی از اینکه میبینم ناراحت هست دلم می گیره و روی رفتار من با خونوادم تاثیر می ذاره نمیدونم با خانوادم چطور باید برخورد کنم . خانواده من اعتقاد دارن همسرم زیادی حساس هست در صورتی که نمی دونن مسبش خودشون هستن . چندین بار هم باهاشون صحبت کردم ولی به جای بهتر شدن اوضاع بد تر هم شده . لطفاً منو راهنمایی کنید که چطور رفتار کنم. آیا باید نسبت به مسائل خودمو بی تفاوت نشون بدم انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده ؟؟؟؟؟ در این صورت شوهرم چی؟؟؟؟
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
سلام
من هم این مشکل رو دارم متاسفانه 3ماه عقد کردم و هربار که نامزدم اومده خونه ما برادرم یه چیزی بهش گفته اون خیلی مودبه چیزی به اونها نگفته ولی بعدا به من گفته که چرا این حرف رو بهش گفتن متاسفانه خواهرم به دروغ از اون حرفهایی رو نقل می کنه و یا اشتباهاتی که خودش انجام می ده رو میگه اون انجام داده مثلا خودش به نامزدم مزه می پرونه میگه نامزده من این کارو کرده الان مشکلات نامزدم با خانواده من به حدی رسیده که به من میگه اگه می دونستم چنین خانواده ای داری باهات ازدواج نمی کردم فعلا تصمیم گرفتم که یه مقدار حضور نامزدم رو کم کنم یا مواقعی که به خونمون میاد کسی خونه نباشه ولی این همیشه نمی تونه عملی باشه دنبال یه راه حل اساسی هستم کمکم کنید خواهشا خیلی داره بهم سخت میگذره 1 ماه پیش خودکشی کردم که نشد قبل از اون که به کما برم به دکتر رسوندنم همه این موضوع رو فهمیدن و جز نامزدم هیچ کس تغییری در برخوردهاش نداشته نامزد بیچاره ام تصمیم گرفته برای مدتی که قراره ما نامزد باشیم سکوت کنه و حرفی به من هم نزنه تا بعد از ازدواج باهاشون قطع رابطه کنه به من بگید چیکار کنم؟
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
کسی نمی خواد جوابی بده یا حداقل یه راه حل گذرا و مقطعی جلوی پای من بذاره؟از این شرایط واقعا خسته شدم اگه علاقه ام به نامزدم نبود بازهم کار 1ماه پیشم رو تکرار می کردم ولی به نامزدم قول دادم که اینکارو دیگه نکنم خسته شدم تورو به خدا کمکم کنید دیگه کم اوردم می دونید کم اوردن یعنی چی؟ پس کمکم کنید خواهشا
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
سلام hekayate ney
در همه موضوعاتي كه در اين انجمن (اختلاف با خانواده همسر)، مطرح شده است، در پاسخهاي يك هسته مركزي و مشترك وجود دارد كه من سفارش مي كنم موضوعات اين انجمن را با دقت مطالعه كنيد اما بطور خلاصه:
در اينگونه موارد به جاي اينكه انرژي خود را متفرق كنيم و سعي كنيم همه را با هم آشتي بدهيم،بهترين كار اينست كه انرژيت را روي همسرتون متمركز كنيد، آنقدر به او نزديك شويد و حامي او باشيد، كه حساب شما را از خانواده جدا كند.
به خانواده ات فقط تفهيم كن، اگر بخواهند به روش قبلي خود ادامه دهند ، بزودي فاصله خودشون را با فرزندشان اضافه مي كنند.
نگران اين نباش كه بعدا همسرت با خانواده ات قطع رابطه كند. اگر شما انرژي خودت را روي دوستي با همسرت متمركز كرده باشيد، همسرت به خاطر دل شما هم كه شده با شما همراه شده و كوتاه مي آيد.
جهت مطالعه بيشتر در اين خصوص ساير موضوعات ، مخصوصا موضوعات قديمي تر را مطالعه فرمائيد.
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
ممنون از جوابی که دادید ولی متاسفانه من همه این کارهایی رو که فرمودید انجام دادم تمامیه مطالب سایت که شاید بتونه (هرچند هم که کم باشه)بهم کمک کنه رو خوندم وقتی نامزدم از رفتارهای خانواده ام با خودش رو میگه بهش حق می دم برای اینکه واقعا داره حق میگه تا اونجایی که تونستم سعی کردم همونی باشم که نامزدم می خواد برای اینکه بتونم رابطه خیلی نزدیکی با نامزدم داشته باشم حتی کار کردنم رو تا حد خیلی زیادی کم کردم این ترم بیشتر واحدهامو حذف کردم تا بتونم وقت بیشتری با او باشم به خانواده اش خیلی خیلی زیاد مهربونی کردم تا اینجوری بتونم بیشتر روش اثر بذارم خب رابطه بسیار نزدیکی با نامزدم دارم ولی نوع برخورد خانواده ام همه چیز رو خراب میکنه تا میام نامزدم رو متقاعد کنم که خب اینا اینجورین هرکسی یه اخلاقی داره اینا هم اینجورین یه برخورد خیلی زشت و صددرصد زشت و ناراحت کننده همه چیز رو خراب می کنه به حدی که حتی نامزدم هم برای یه چند ساعتی از من فاصله می گیره وقتی با خانواده ام در مورد نوع حرکاتشون صحبت می کنم میگن کار غلطی انجام ندادیم وقتی هم میگم این حرکاتتون باعث دور شدن من از شما میشه میگن تویی که تنها می مونی نه ما!!!متاسفانه وقاهت برخوردهاشون به حدی رسیده که حتی به خود منهم در جمع و در حضور نامزدم بی احترامی می کنن به من بگید چیکار کنم خواهشن
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hekaiate ney
حتی نامزدم هم برای یه چند ساعتی از من فاصله می گیره وقتی با خانواده ام در مورد نوع حرکاتشون صحبت می کنم میگن کار غلطی انجام ندادیم وقتی هم میگم این حرکاتتون باعث دور شدن من از شما میشه میگن تویی که تنها می مونی نه ما!!!متاسفانه وقاهت برخوردهاشون به حدی رسیده که حتی به خود منهم در جمع و در حضور نامزدم بی احترامی می کنن به من بگید چیکار کنم خواهشن
خانم hekaiate ney سلام :72:
به نظر من اولین کاری که باید بکنید اینکه دید خوب و روشنی به قضیه داشته باشید و نگران نباشید چون آثار نگرانی در چهره شما ممکنه همه چی رو برای شما و هدفهاتون خراب بکنه .
شاد باشید و امیدوار چون همه این ناراحتی ها بمرور برطرف میشه و میمونه روزگار غصه های شما که بیخود حروم شده .
وقتی شما شاد باشید فکرتون هم بخوبی کار میکنه و روزگارهم روی خوشش رو نشون میده...اما هر چی غصه بخورید و غمگین باشید انگار چوب لای چرخ زندگی خودتون گذاشتید
اما درسته که ظاهر قضیه تاسف اور ولی بقول آقای مدیر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
انرژيت را روي همسرتون متمركز كنيد،
پس دست از فکرهای شیطانی مثل خودکشی و این اعمال بیهوده و مخرب بردار و فکر های بهتری کن تا زندگی به روی شما بخنده نه اینکه غم شما رو به خود شما انعکاس بده
پس قوی باش:307: وادامه بده و مطمئن باش که موفق میشیhttp://us.i1.yimg.com/us.yimg.com/i/...ticons7/41.gif :72:
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
سلام
توصيه اي كه بنده دارم اينه كه وقتي همسرتون ميشينه و گله و شكايت مي كنه، شما هم كنار او نشينيد و سفره باز كنيد و 4 تا هم شما تعريف كنيد كه ايشان خيال كنند كه شما واقعا داريد باهاشون همدردي مي كنيد. اين كار به پيدا كردن كينه ايشان به خانواده شما دامن مي زند. سعي كنيد ذهن او را منحرف كنيد و از خوبيهاي خودش ، خانواده اش و زندگي زيبايتان برايشان صحبت كنيد و به ايشان بفهمانيد كه رفتار بد يا خوب ديگران تأثيري بر زندگيتان نداشته و يا با اين اتفاقات چيزي از شخصيت ،غرور و احترام كم نشده و جاي نگراني نيست. به او بيشتر از پيش بها دهيد به طوري كه حركات ديگران در چشمش كم ارزش باشد وجايگاه خود را والاتر از اينها بداند.
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
این راههایی که گفتید همه رو امتحان کردم تو رو به خدا یه راه حل جدید پیشنهاد بدید
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
فکر کنم پست غلطی رو انتخاب کردم من مشکلم بیشتر با خانواده ام هست من نمی دونم چیکار کنم که خانواده ام با من کاری نداشته باشن من نه محبتشون رو می خوام نه دخالتهای بیجا و غلطشون و نه برخوردهای زشتشون
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
بد نیست یه مثال براتون بزنم تا شاید مشکل من رو بهتر بفهمید دو هفته بعد از عقدم برادرم پیشنهاد داد که با اون و همسرش و دختر کوچیکش بریم مسافرت اولش قبول نکردم چون قرار بود خواهرزاده زن داداشم با نامزدش همراه ما بیان ولی بعدش با دخالت مادرم قرار شد خواهرزاده زن داداشم نیاد و مادرم هم به من اصرار کرد که باید بریم من هم به نامزدم گفتم و اون رو هم راضی کردم که بریم بماند که در طول مسیر برادرم با نامزدم کلامی صحبت نکرد وقتی رسیدیم ویلا شب بود فرداش برادرم سه تا از دوستاش رو اورد توی ویلا و با هم مشروب خوردن این در وضعیتی بود که من و نامزدم توی ویلا بودیم برادرم وقتی مهموناش اومدن در نهایت وقاهت در رو زد و به من گفت به نامزدم بگم بر برای دوستاش یه چیزی بخره که همراه با مشروبشون بخورن نامزد من از خانواده ای صد در صد متعصبه نامزدم بعد از اینکه خریدی که برادرم می خواست انجام داد بهم گفت من دارم میرم حاضر شو باهم بریم تو زن منی هیچ وقت نمی تونم زنم رو توی خونه ای که چند نفر مست و پاتیل توش هستن تنها بذارم خودمم نمی تونم توی یک چنین جایی بمونم وقتی اومدم خونه و این موضوع رو با خانواده ام مطرح کردم فقط گفتن برادرت کار اشتباهی کرده باید به تو می گفته تا قبل از اومدن مهموناش از اونجا می رفتید بیرون برای یه چند ساعت تا کارشون تموم می شد و بعد برمی گشتین پدر نامزدم اگه از این مطلب مطلع می شد مهریه ام رو می ذاشت جلوم و به خانواده ام می گفت فلان روز بیایید مهظر برای طلاق دخترتون برادرم میگه داماد رو نباید تحویل گرفت همینکه راضی شدیم تو رو بهش بدیم بره روزی هزار بار خداشو شکر کنه که گذاشتیم با ما فامیل بشه پدرمم میگه اگه پشت حرفای برادرت درنیای از ما خبری نیست خواهرم میگه شوهرت امله میخواد مثل مردهای صد سال پیش تربیتت کنه اون زن رو می خواد واسه کلفتی و هزارتا محمل دیگه خیلی از این حرفها رو در حضور نامزدم می زنن بگید من چیکار کنم
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
سلام خانم حکایت نی ،مشکل شما اختلاف مذهبی خانواده هاست . اگر میخواهید از این وضعیت رها شوید باید به نامزدتان ثابت کنید که شما مثل خانواده خودتان نمی اندیشید و راه و روش زندگی شما با آنان متفاوت و به اخلاق نامزدتان گرایش دارد.درست کردن رفتار خانواده تان با این تعاریفی که شما کردید تقریبا سخت و شاید ناممکن باشد بهتر است خودتان را کنار بکشید و ثابت کنید با آنان فرق دارید.ظاهرا خانواده شما با این وصلت موافق نبوده اند اینطور نیست؟
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
چطوره رفت و آمد با خانواده ات را محدودتر و رسمي تر كني به طوري كه در مراسم ها و اعياد به آنها سر بزني يا براي اينكه قطع رابطه پيش نيايد خودت زماني كه شوهرت سركار است به خانواده ات تلفن بزني و حالشان را جويا شوي. بد نيست شوهرت را كمتر با آنها رو به رو كني. از سيستم دوري و دوستي استفاده كن.
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
من نامزدم ازدواج نکرده ام
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
ای کاش می تونستید یه راه حل که در طولانی مدت جواب بده پیشنهاد می دادید
ای کاش
ای کاش
ای کاش
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
سلام
من نمی دونم رابطه شما با مادرتون چطوریه، اما معمولا با مادرا بهتر میشه حرف زد. به نظر من بهتره با مادرتون درددل کنید حتی اگه ایشون هم به همسرتون بی احترامی می کنن. بهشون بگین که فقط به حرفاتون گوش کنن و حرفاتون رو قطع نکنن. بگین چون کسی رو از ایشون به خودتون نزدیکتر نمی دونید می خواین فقط درددل کنید. همه احساستون رو بگین و اینکه چقدر ناراحت میشین وقتی به همسرتون بی احترامی میشه و شما هم احساس حقارت می کنید... به نظر من حتی اگه مادرتون مخالف حرفهای شما باشه روی حرفاتون فکر می کنه و سعی می کنه شرایط رو تغییر بده.
در ضمن یه سوال برام پیش اومده، می خوام بدونم خانواده همسر برادرتون هم با دامادشون اینطوری برخورد می کنن؟ برادرتون این الگو رو از کی گرفته؟ از پدر و مادرتون یا از خونواده همسرش؟
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
پیشنهاد می کنم صبر پیشه کنی سعی کن برای مدتی رفت و آمد نامزدت رو به خونه تون کم کنی و حساسیتی نسبت به برخوردهای خانواده ات کمتر نشون بدی و از جمع های خانواده ات سعی کن کناره بگیری و حضور خودت رو کمتر کنی مطمئنا جویا عدم حضورت می شن اونوقت می تونی حرفهات رو بزنی اگه قبول نکردن بگو شما که حرفهای من رو قبول نمی کنید و به بی احترامی هاتون ادامه می دید و این موجب رنجش من میشه خب من اگه نباشم بی احترامی نمی بینم مطمئن باش برخوردهاشون عوض میشه با shadهم موافقم با مادرت صحبت کن البته بذار مادرت پیش قدم بشه
هیچ چیز بهتر و بیشتر از صبر و گذر زمان برای رسیدن به تعادل در برخورد انسانها بهشون کمک نمی کنه فقط تو نباید اشتباه کنی هدف رو انتخاب بکن و با یه برنامه ریزی پیش یرو با همسرت باش همدل و همراهش چون تو برنامه داری و دیگران ندارند پس ناخواسته با تو همراه و همداستان می شن
در پناه حق
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
دوست عزيزسلام.
من يه تازه وارد به اين سايتم كه هنوز فرصت مطرح كردن مشكلم رو پيدا نكردم اما نوشته هاي شما رو كه خوندم ديدم منم وضعي مشابه شما دارم با اين تفاوت كه در خانواده ما مامانم چنين رفتاري با همسرم داره و متاسفانه از ابتداي عقدمون تا حالا كه 2 سال از ازدواجمون ميگذره مرتب همون حرفاي خودش رو مي زنه و بدتر از همه اينكه جلوي همسرم پشت تلفن با دوست و آشنا در مورد اوو خونواده اش حرف مي زنه و با همه تلاش من و نهايت فداكاري كه براي همسرم كردم متاسفانه كار به جايي رسيده كه علاوه بر عده اي خبرچين ، شوهرم هم حرفاي مامانم رو به خونوادش تحويل داده ونهايتا چند وقت پيش مادرشوهرم همه چي رو زير پا گذاشت و تا مي تونست به من وخونوادم توهين كرد،من در تمام اين 3 سال جز احترام و محبت وحتي كمك بهشون با اونها برخوردي نداشتم و با اينكه يك دختر همه چي تمام(از ديد عرف و نه تعريف خودم)بودم الان ديگه زندگيم با يه بچه 4 ماهه در معرض طلاق قرار گرفته و همه آرزوهام رو نقش بر آب مي بينم و الان 2 هفته هست كه خونه پدرم هستم .اينها رو نگفتم كه تو رو نسبت به زندگيت دلسرد كنم ولي بهت توصيه مي كنم حتما تا دير نشده همراه با نامزدت حضورا به يك مشاور مراجعه كن و اگر واقعا دوستش داري راه حل زندگيتو پيدا كن به خصوص اگر آدمي هستي كه نمي توني دل از خونوادت بكني و نمي خواي حريم بين خودت و خونوادت شكسته بشه.خودكشي راه حل نيست بهتره به راههاي بهتر فكر كني و امور رو به خدا بسپاري.برات آرزوي موفقيت و خوشبختي مي كنم.
RE: چجوری حساسیت شوهرم رو نسبت به خانوادم کم کنم؟
با سلام.
حکایت نی عزیز
من خوب احساستو درک می کنم ولی غصه نخور همه اینها با گذشت زمان تموم میشه. من تو دوران عقدم( 3 سال) تقریباً هفته ای یکی دو بار گریه می کردم ولی هر بار شوهرم به من می گفت با ازدواج کردن و با هم بودم و با کمتر شدن ارتباطات این مسائل کمتر میشه. راست می گفت از بعد از ازدواج این مسائل واقعاً کمتر شد ولی تموم نشده . الان 1 سال است که ما ازدواج کردیم. مامان بابا بیشتر با خانواده شوهر خواهرم بیرون می رن و مرتب هواشونو دارن . تو جمع مامانم خیلی از شوهر خواهرم تعریف می کنه . خوب البته طبیعی هست چون اون پسر خواهرشه. خلاصه کارایی می کرد که احساس بی توجهی شوهرم رو آآزار می داد. هر وقت از مهمونی بر می گشتیم ما با هم یه دعوای حسابی داشتیم اون کلی غرغر می کرد که چرا همش با قوم و خویش اون باید برن بیرون و همش اونو می برن بالا و به من توجهی نمی کنن. من تو این جمع تنها هستم و از خانوادم دور هستم ( خانواده شوهرم تو یه شهرستان دیگه هستن) مخصوصاً اینکه تک پسره و الان که مامانش حالش بده و از لحاظ جسمی و روحی ضعیف شده بیشتر احساس نیاز به پسرش می کنه.
این وضعیت ادامه داشت تا اینکه واسه یه خواهر دیگم خواستگار اومد که اونم وضعیتش مشابه شوهر من بود مامان بابا از شوهر من مشورت خواستن و اونم بی رودر وایسی بهشون گفت که اگه رفتار شما با اونم مثل رفتارتون با من باشه زندگیشون پر از تنش خواهد بود و شروع کرد به گله کردن از اونا . خانواده منم که اصلا حرفشو قبول نمی کردن جوابهای الکی می دادن به حدی که من از شدت ناراحتی قهر کردم و رفتم به اصطلاح بخوابم با اینکه بغض گلومو گرفته بود. این بحث و گفتگو تا ساعت 3:30 نیمه شب ادامه داشت . تا اینکه شوهرم اومد پیشم بهم گفت من هر چی تو دلم بود بهشون گفتم . قرار بر این شد که هر وقت مامان بابات می خوان با خوانواده شوهر خواهرت برن بیرون ما نریم چون من اعصابم خورد میشه. فردا صبحشم رفت واسه مامان بابام گل و شیرینی خرید بعد رفتمیم خونه.
دیروز که جمعه بود مامانم اینا با خوانواده شوهر خواهرم به اتفاق دایی شوهر خواهرم و خواهرم اینا رفتن باغ و من و شوهرم تو خونه حوصلمون سر می رفت .
ولی خوب حد اقل دیگه اون کشمکش گذشته رو نداشتیم.