-
دیگه واقعا صبرم سر اومده!
http://www.hamdardi.net/thread-20401.html
سلام دوستای عزیز.... لینک بالای اولین تاپیک من بود....
نمیدونم منو یادتون میاد یا نه..... اگه نه زحمتشو بکشید و تاپیک قبلیمو بخونید......
دیگه نمیتونم.... بدتر شده بهتر نشده.... پول واسه این مرد یعنی همه چی!!...... به خاطر پول میزنه.... به خاطر پول فوحش میده...... فقط پول.....
دیگه بریدم..... بی احترامی میکنه.... من الان 4 روز تو هفته کار میکنم ولی جرات ندارم یه قرون از حقوقمو خرج کنم.....
میگین چرا..؟؟؟ چون بخوام دهن باز کنم حرفهایی میزنه که کل وجودم اتیش میگیره.... نمیتونم زیاد بنویسم.... ببخشید... ولی اعصابم نمیکشه حرفایی که بهم زده اینجا بنویسم....
فقط اینو میدونم که دیگه نمیتونم.....
نمیتونم.......یاد حرفا و زدناش میوفتم نفسم بند میاد.... دیگه از گریه کردن هم حالم به هم میخوره..... افسرده شدم..... این یه حقیقته....
تو این غربت....تو این بی کسی... فکر کنید شوهر ادم.... امید زندگیش یه اژدها از اب دربیاد.....تا حالا به خانوادم چیزی نگفنم.... ولی کم کم میخوام بگم.....
ازش حالم به هم میخوره......ازش متنفرم....... به خدا ازش متنفرم..... این یه انسان حیوون صفته...... یه حیوونه به تمام معنی..... فقط بگین با کی اول باید صحبت کنم... با خودش نمیتونم صحبت کنم... چون ادم نیست...
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
del_khaste69 عزیز سلام
از حال و صحبتات متاثر شدم یه کم به خودت مسلط باش عزیزم
الان عصبانی هستی و احساسات جریحه داره
دوست عزیز اول آرامشت رو بدست بیار بعد آروم و با حوصله بیشتر تعریف کن
از تاپیک قبلی چه نتیجه ای گرفتی؟
کوچکترین موفقیتا هم بگو
نگران نباش...
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
عزیزم ناراحتیت رو درک میکنم ، یکم تاپیک قبلیت رو خوندم .
چقدر وقته ازدواج کردید؟
همسرت بهتر از قبل نشده؟
خانوادت هم پیش شما در خارج کشور هستند؟
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
:72:
خواهر گلم من هم شما رو درک میکنم و تاحدودی نامردی و بیرحمی آقایون رو (البته شامل همشون نمیشه)در تجربه خودم دیدم و چشیدم...
تا به الان پیش مشاورحضوری رفتی؟
اگه رفتی چی بهت گفتند؟
اگرهم نرفتی تا الان،حالا که شرایطت غیرقابل تحمل شده حتما برو و با کمک اون نتیجه آخر رو بگیر.
اگه شوهرتون هم راضی بشه بیاد پیش مشاور خیلی خوبه.
:323:
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
سلام عزیزم
منم تاپیک قبلیتو خوندم
امیدوارم زودتر کارشناس های محترم بیان و کمکت کنن
خودم چون احساساتیم الان نمیتونم با آرامش منطفی جواب بدم
فقط خواستم بگم که کاری از دستم بر نیاد دعا که میتونم کنم:323:
انشالله هر چه سریعتر مشکلت حل شه گلم:72:
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
با سلام
منهم با شما همدردی می کنم چون تا حدودی درک می کنم که چه حالی داری . سعی کن با مشاور صحبت کنی .البته اگر بشود دو نفری با هم پیش مشاور بروید که بهتر است .البته آنطور که شما توضیح داده ای تاپیک قبلیت را هم خواندم . همسر شما مانند همسر من خود رای است و بعید است که مشاوره را قبول کند . تجربه ای که من دارم این است که این مردها را باید در چالش بیندازی تا به کارهای خود فکر کنند و سپس آدم می تواند تصمیمی بگیرد که بعدا" پشیمان نشود .
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
با سلام تایپیک قبلی رو خوندم چند سوال تو ذهنم ایجاد شد،1 .اینکه دوره نامزدی یاآشناییتون چقدر بود؟2.تحقیقاتی در مورد خود همسر و خانواده ایشون انجام دادین؟چون باید اینو بسنجین که شخصیت فرد در خانواده علاوه بر اجتماع تاثیرزیادی داره باید ببینین که تو چه خانواده ای بزرگ شده چطور بار اومده 4.آیا همسرتون تحت فشاره مثلا شغل یا خانواده یا ...5.خود شما شده که با هم دیگه در این مورد که رفتارشون تغیر کرده به گفتگو بپردازین .به نظر من راه حل اولیه ،صحبت کردن درباره این موضوعه اون چیزای که شما رو ناراحت کرده با زبان صمیمی و بیانی مهربانانه شروع کنید به صحبت ،صحبتتون طوری نباشه که اون نسبت به حرفاتون جبهه بگیره و عصبانی بشه و نتونه واقعیت رو بهتون بگه و در فضایی صحبت کنید که عاری از تنش باشه.
http://ahlekhaneh.ir
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
سلام دوستان... شرمنده که اینقدر دیر برگشتم... باور کنین اونقدر داغونم که رمقی برای اومدن و جواب دادن به سوالهای شما عزیزان نبود.....شرمنده همگی...
دوستان همسر من ۱۰ ساله اینجا زندگی میکنه... بله خانوادم هم اینجا هستن ولی توی شهر دیگه.....من اینجا واقعا تنهام... هیچ کسی رو ندارم... شوهرم اصلا اهل معاشرت نیست... از همه بدش میاد.... از نظر اون همه ایرانیهای اینجا وطن فروشن....ایشون از همه متنفرن.... حتی به همکارای من که تا حالا ندیدتشون هم فوحش میده.... و بدگویی میکنه... با اینکه من به جز خوبیه اونها چیز دیگه ای به ایشون نمیگم.... و من چقدر بیزارم از بدگویی پشت سر دیگران... مخصوصا اگه کاملا بی دلیل باشه...
من خودم ایرانی نیستم.... ولی ایران متولد شدم... و تا ۱۱ سالگی اونجا بودم... مادرم ایرانیه... و پدرم مجاهده عراقی اوایل جنگ ایران و عراق به ایران میاد...ایشون ۸ سال تمام برای ایران جنگید... و تو این راه مادر پدر و دو برادرشو از دست داد... ولی با این حال از اعتقاداتش دست نکشید.... من و خواهر برادرم بزرگتر که شدیم... به علم اینکه ایران هیچ نوع اینده ای نداشتیم پدرم تصمیم میگیره پناهنده کشوری بشه که الان داریم توش زندگی میکنیم....بدون اینکه خیانتی به ایران کرده باشه... دلیل پناهندگی ایشون هم حکم اعدامی بود که صدام براشون توی عراق صادر کرده بود.......ما حتی خونه ای که پدرم با هزار زحمت ایران خرید رو باید به نام یکی از اشناهای ایرانی مورد اعتمادمون میزدیم....چون شناسنامه نداشتیم حق خرید خونه هم نداشتیم... ورود به دانشگاه هم ممنوع! ایشون حتی پشت سره پدر من بدگویی میکنه و میگه پدرت اصلا جبهه نبوده.... چهارتا عکس که دلیل نمیشه ادم جنگیده باشه... پس چرا هیج بلایی سرش نیومده؟؟ایشون همه مارو وطن فروش و غرب زده میدونن و انگار نه انگار که اون اقامتش رو از طریق ازدواج با من تو این کشور دریافت کرد!!!!....... با اینکه من و خواهرام اینجا حجاب کاااامل داریم!
اینارو گفتم که بدونین چطور ادم بدبینیه.... از نظر من اون حتی حق اظهار نظر درمورد پدر من رو نداره چه برسه پشت سرش بدگویی کنه!!
بگذریم... اینارو گفتم که شما هم مثل همسر من فکر نکنین وطن فروش هستیم......
اشناییه ما ۶ ماه بود...و تو این ۶ ماه من موردی از ایشون ندیدم... نه خساستش رو بهمون نشون داد و نه این افکاره مریضش رو.... پرس وجو هم کردیم همه تاییدش کردن و گفتن ادم خییییییییلی مودب و سر به زیریه.... اینا هم گول ضاهرشو خورده بودن.... البته همسرم چون پدرشون ۶ سال پیش سر کنسول بودن تو این کشور تو سفارت ایران خیلی مراعات میکنه و سعی میکنه کسی نگه پسر اقای فلان اینطوریه..... وقتی ماموریت پدرشون تموم میشه ایشون سال اول دانشگاه بودن و تصمیم میگیرن همینجا ادامه تحصیل بدن و ازدواج کنن....
ما تو دانشگاه با هم اشنا شدیم و ایشون خیلی مودبانه از من خواست با اطلاع خانواده بیشتر با هم اشنا بشیم... البته شماره من رو از یکی از همکلاسیهای ایرانیم گرفته بود که بعدها فهمیدن این دوتا با هم دوست بودن!!! (بعد از ازدواج)
شدیدا خسیس شده... باورتون نمیشه ایشون کاملا حساب بانکیه من رو زیر نظر داره..و تا اینکه حقوق من میاد قسطهای وامی که گرفته با ۱۷ ردصد سود پرداخت میکنه...و جالب اینجاس اگه بابت رفت و امدم ازش پول بخوام فکر میکنه اون داره خرج من رو میده!!!!! حق خریدن هییییییییییچ چیز برای خودم رو ندارم.... !! اگه بخرم دعوا میکنه و شروع میکنه فوحش دادن که تو همه چی داری و من از ایران همه چی برات خریدم ( توجه کنین من خریدی که از ایران کردم با پول خودم بوده!... جالب اینجاس که این اقا شدییییییییییییدا پررو تشریف داره!! وقتی اعتراض کنم میگه تو گدایی و پولی به خودتون ندیدی... واسه اینه چشمت به این چندرقاز حقوقته.....فوحش میده و میگه میخوای این پولو برای خانوادت بفرستی....
چند ماه پیش تنهایی رفت ایران و لبتابی که برادرم هدیه ازدواجم برام خریده بود با خودش برد که تو راه حوصلش سر نره... وقتی برگشته بود دیدم یه لبتاب قدیمی و داغون برام اورده و میگه اونو دادم به برادرم.... اون اشغال بود این برای تو بهتره!!!! به اینکه ببخشید خر هم باشه چیزی از لبتاپ حالیش نشه حد اقل از روی ظاهر میتومه این دوتاره باهم مقایسه کنم... بازم چیزی نگفتم... گفتم شاید تو رو درواسی با برادرش گیر کرده بهتره سر این چیزای مادی گیر ندم... با اینکه من دانشجوهم و هر دفعه تحقیقی دارم باید تو دانشگاه انجام بدم چوم این لبتاپ داغووووونه!!!.....
خیلی راحت به خانوادم توهین میکنه (البته نه جلوشون).... سعی کردم جلوش وایسم... سعی کردم با مهربونی بهش بفهمونم که اونا خانواده منن و همونطور که من به خانوادت احترام میزارم توقع دارم تو هم این کارو بکنی... ولی فایده ای نداره....
بد دهنه... شدیدا بد دهنه....بخواد یه چیزیو توضیح بده حتما باید از واژه خنگ یا احمق استفاده کنه " اخه تو خنگی حالیت نمیشه باید صد بار بهت بگم" "اخه تو احمقی" شاید بگین خب حتما خنگم که میگه... ولی اینطور نیست و باور کنین من به این نتیجه رسیدم که ایشون مریضه!...
گفتین مشاور... اینجا مشاور خوبی سراغ ندارم و پولشو هم ندارم.... شاید باور نکینین... ولی ندارم ایشون هم عمراااا بابت این چیزا اینجا پول بده...
چون یکی دو باری ایجا موقع رانندگی جریمش کردن به خودش اچازه میده یه سری وسایل کوچیک از فروشگاههای اینجا برداره و پولشو نده.... ( اولین بار شدیدا با این کارش برخورد کردم و گفت قبول داره اشتباه کرده... ولی متاسفانه قبح این عمل براش ریخت و بعد از اون چندین بار بازم این کارو کرد. من نمیدونم اگه این کار حرام و غیر انسانی نیست پس چی هست؟؟؟میگه همونطوری که این کشور به من ضرر مالی میزنه من هم باید این کارو بکنم!!
خانواده مذهبی و مهربانی داره.... جلوی مردم خودش رو ادم معقدی نشون میده ولی نماز نمیخونه.....
جدیدا وقتی عصبانی میشه دیگه خیلی راحت دست بلند میکنه و میزنه......
خسته شدم... چقدر بگم اخه؟؟؟ خییییییییییلی موارد دیگه هست... از جمله ایران رفتن و کنسل کردن مراسم عروسیو..... دادو بیداد جلوی خانوادشو.........
ولی چیزی که این روزا شدیدا ازادم میده وجودشه.... از چشمم شدیدا افتاده و حتی طاقت لمساشم ندارم.... ازش بدم میاد... تا اونجایی که در توانمه سعی میکنم باهاش رابطه جنسی نداشته باشم چوم ازش بدم میاد....برام چندش اور شده.... قبلا با اینکه بازم این کارارو میکرد بازم ته دلم دوسش داشتم... ولی باور کنین الان اگه بحث ابروی خانواده و حرف مردم بعد از طلاق نبود ازش جدا میشدم.... تا حالا اینطوری ازش بدم نیومده بود....یک ماهی میشه که همیشه صحنه و نقشه کشتنشو تو سرم میکشم... و وفتی به قسمت کشتنش میرسه احساس ارامش بهم دست میده.... یه حس انتقام جویی شدییییییییییید!.... بد کینه ایم کرده!... خیلی بد!
شرمنده طولانی شد....مصتفویه عزیز... من به جز حرف زدن با ایشون کاره دیگه ای نمیتونم بکنم... متاسفانه ادم شدیدا صبوری هستم.... ولی فکر نمیکنید این حماقته نه صبوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ال بته یه مدته دیگه واقعا کاری به کارش ندارم.... از دخترای دیگه و ظاهرشون تعریف میکنه... اصلا برام مهم نیست و هیچ حس حسادتی رو درونم تحریک نمیکنه......
من از ایشون دوبار مورده خیانت دیدم اونم از طریق چت....
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
سلام دل خسته عزيز
چيزي كه من از تاپيك قبليت متوجه شدم اينه كه همسرتون تا قبل از اينكه بره ايران رابطه ش با شما خوب بوده و اين اخلاقش بعد از ايران رفتن شروع شده درسته؟
ممكنه كه يه عشقي يا كسي رو تو ايران ديده باشه كه از اينكه با شما ازدواج كرده پشيمونش كرده باشه چون تا اونجا كه من فهميدم خانوادش ادماي خوبين و بعيده بهش مشورت غلط بدن شايد يه عشق قديمي
تا حالا درباره اين چيزا باهاتون صحبت نكرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
هاجس عزیزم مهمتر از عشق و عاشقی واسه ایشون پوله پول! چون خیلی از ما پولدارترن... وقتی رفتیم ایران هم همه فک و فامیلهای پولدارشو میدید دق دلشو سر من خالی میکرد... میشه گفت اره... پشیمون شده بود.... عشق که تو زندگی این اقا یکی دوتا نبوده عزیزه من.....
نه من از خانوادش کاملا مطمینم... اونجا هم بیچاره ها همش طرف من رو میگرفتن....ایران که بودیم میگفت شما در شان خانواده ما نیستین... من عروسی نمیگیرم که فامیلا بیان شمارو ببینن......
به خدا اگه قبل از ازدواج و بهم این چیزارو میگفت مگه مغز خر خورده بودم که باهاش برم زیر یه سقف؟ همش میگفت احساس میکنم نیمه گمشدمو پیدا کردم... خونه شما که میام خیلی راحتم....چمیدونم من اهل داد و بی داد و بی احترامی به زن نیستم... زن دل داره و حساسه.... تو خیلی خوش سیمایی....همین که ازدواج کردیم من شدم ایکبیری...... باورتون میشه حتی به شکل گوشم هم گیر میداد؟؟؟؟؟هنوز هم میده و میگه خیلی بزرگه! میگه حاضرم قسم بخورم تو به جز من خاستگاره دیگه ای نداشتی!!!! اخه من به یه همچین ادم بی شعوری چی بگم؟؟؟ به جز سکوت؟ ....یه دروغگو! همین..... خدا انتقاممو ازش بگیره
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
دل خسته عزيز سلام.
خييييييييييييييييييلي متاثر شدم. ولاقعا نمي دونم چي بايد گفت....
دوست عزيز با خانواده اش ارتباط داريد تلفني، وب كمي، سفر به ايران، آيا اونها نمي آيند به شما سر بزنند؟ آيا هيچي از زندگيتون و مشكلات نمي دونند؟ از دوستي آشنايي پدر و مادري كسي حرف شنوي نداره كه موضوع را باهاش مطرح كني؟ با خانواده اش چطور نمي توني موضوع را تا حدي برايشان مطرح كني شايد كمكي از دستشان بر بياد؟ و در نهايت خانواده خودت درسته توي مشكلات زناشويي نبايد خانواده ها را دخالت داد ولي وقتي ديگه نشه كاري كرد وقتي تمام سعيتان را كرديد نشد، وقتي باهاش حرف مي زني نميشه، در برخي مواقع بد نيست طرف بدونه حمايت خانواده پشت سرتونه و بي كس و كار نيستيد كه هر چي مي خواد بگه؟
كاش دوستاني كه به مشاورهاي تالار دسترسي دارند خبرشان كنند..........
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
سلام دلخسته عزیز!
با توضیحاتی که دادین به نظرم راه حل خیلی ساده است. چرا ازش جدا نمیشین؟ از لحاظ مالی بهش نیاز دارین؟ از لحاظ عاطفی بهش نیاز دارین؟ از لحاظ جنسی بهش نیاز دارین؟ ازتون حمایت میکنه؟ واسه حرف مردم بهش نیاز دارین؟ نیازتون بهش واسه چیه؟ چون با توضیحات تون من هیچ نیازی از سمت شما بهش نمیبینم.
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
به نظر من اگر حسي بينتون نيست. اگر ايشون داره از حضور شما سو استفاده ميكنه و تحقير و توهين و ... ادامه داره .چرا باهاش رك و پوس كنده حرفاتونو نمي زنيد؟
از خانواده (افرادي كه بدانيد منصف هستند و با تجربه) كمك بخواهيد. براي حل مشكلتون به ايران بيايد و از مشاوران و يا افراد باتجربه تري كه در ايران هستند كمك بگيريد. اگر قصدتان ادامه زندگي است پس تلاش كنيد راه حل مشكلتان را حتي به سختي پيدا كنيد ولي اگر آنقدر نفرت در وجودتان ريشه دوانده ، ....
خودتان بايد تصميم بگيريد! سخت است اما تصميمي است كه فقط و فقط از خودت بر مي آيد.
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
من نمی دونم چرا ما زنهای ایرانی به هر قیمتی باید به یه زندگی ادامه بدیم. اگه قرار باشه از نظر مالی خودمون از پس زندگیمون بر بیاییم یا بعضا مثل شما حتی اختیار خرج کردن پول خودمون رو هم نداشته باشیم . از نظر عاطفی هم که هیچ درک و شعوری ندارن . از نظر س ک س هم که فقط فکر لذت خودشون هستن . و ..... به این که نمی گن زندگی .یعنی فقط دنبال یه آقا بالا سر هستیم که به قیمت بودن اسمش یا حضور منفی اش که بیشتر باعث افسردگیمون میشه تحمل کنیم!!!!! در ضمن به نظر من تا این حد تحمل کردن یه جور خیانت به خودمون میشه ( و حتی شاید بتونم بگم حق النفس هست ).
البته من فکر می کنم این رفتار توهین امیز و تحقیر آمیز آقایون ایرانی هم بخاطر همینه که اغلب نقطه ضعف نشون میدیم که از ترس جدایی و آبروریزی و غیره تن به هر خفتی میدیم که این بلانسبت زندگی رو حفظ کنیم . ببخشید این مثال رو می زنم ولی دقت کردین که زنای ولویی چجوری شوهراشون واسشون می میرن و 24 ساعت باید ناز زنشون رو بخرن که مبادا با کسی بپره و مواظبشون باشن که بهشون خیانت نکنه . ولی هر چی بیشتر خانمی می کنی و بیشتر مسئولیت قبول می کنی مردت به محبت تر و با مسئولیت تر میشه
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
كاملا با sun felowero عزيز موافقم[b]
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
سلام عزیزم.
من میفهمم چی میگی...ولی با توجه به تجربه خودم یه پیشنهاد دوستانه دارم.
به جدایی فکر کردی؟ اگه فکر کردی چند وقته؟ منظورم اینه که چه مدته که داری به جدایی فکر میکنی؟ این وضعیت تردیدی که توش گرفتاری از خود جدایی بدتره...
آدم که نمیتونه همه خوبی ها و بدی های همسرش رو تو 4 تا پست بذاره که...درسته؟ من پیشنهادم اینه که اگه یه لحظه و آنی ازش متنفر میشی و دوباره با دلجویی شوهرت آروم میشی این یعنی واسه جدایی آمادگی لازم رو نداری و اگه جدا شی پشیمون میشی...ولی اگه مدتهاست داری به جدایی فکر میکنی و ته دلت مطمئنی که آرامشی که شوهرت بهت میده به رفتار بدی که داره نمی ارزه...بازهم اقدام به طلاق نکن. به نظر من یه مدتی برو پیش خونوادت و موضوع رو به اونا بگو و ازشون بخواه به شوهرت اعلام کنن تا نیاد راجع به رفتارش توضیحی نده نمیذارن برگردی...بعد با توجه به اقدام شوهرت میتونی یه تصمیم درست بگیری و از طرفی هم به خودت یه زمانی دادی تا بیشتر به خصوصیات خوب و بد شوهرت فکر کنی و تصمیم درست تری بگیری...
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
خواهر من!
اینو بدون تا وقتی که خودتو تغییر ندی، هیچکس رو نمیتونی تغییر بدی!!!!
از فکر تغییر اون آدم هم بیا بیرون! خودت تغییر کن!!!! خودت!!!!
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
سلام دوستان عزیز... شرمنده که اینقدر دیر به دیر میام..... متاسفانه به اینترنت دست رسی نداشتم... نگار جان خانوادش از راه دور چه کار میخوان بکنن..... دوما من تو ایران رفتارایی از ایشون دیدم که مطمئن شدم خانواده ایشون هیچ کنترل خاصی ندارن.... ایشون روی مادرش دست بلند کرد......از هیچ شخص خاصی هم حرف شنوی نداره....یعنی من بخوام این موضوع رو با کسی مطرح کنم یا خودم حکم طلاقمو صادر کردم یا مرگمو......چون وقتی عصبانی میشه وحشتناک میشه....جناب با وجدان نه هیچ کدوم از این نیازهارو ندارم... ولی از سرنوشت بعد از طلاق میترسم.... نمیدونم چی میشه...طلاق اصلا تو خانواده ما نبوده....حتی حرفش! مهرو جان میشه گفت حسی نیست... دیروز اینو بهم گفت.... که من همینطوری دارم باهات زندگی میکنم...... به من هم هیچ حس خاصی دست نداد... فقط ارزو میکردم که زمان به عقب برگرده.... ارزو میکردم حال این روزهام یه کابوس باشه..... شاید ایشون به من حسی داشته باشه... چوم بدیهایی که اون بهم کرده من نکردم....ولی میدونم اون حسی که باید بین زن و شوهر باشه نیست.... یه جا خوندم که زن وقتی سکوت میکنه یعنی دیگه عشقی نیست..... منم خیلی وقته سکوت کردم.... خیلی وقته جر و بحث نمیکنم.... دیروز که باز رفته بود رو ممبر که من و تو نباید با هم ازدواج میکردیم فقط سکوت کردم.... دوتا فوحش ابدار هم نصیبم کرد
اشک میریختم ولی نه برای حرفهایی که میزنه.... برای عمری که به پاش ریختم..... کاش زمان به عقب برمیگشت...
..... دیروز حتی دلم نخواست تو روش نگاه کنم..... نمیدونم..... دوستان طلاق خیلی بده؟ از طلاق میترسم... از یه طرف هم نمیخوام 15-20 ساله دیگه حسرت بخورم که چرا الان طلاق نگرفتم.... مثل الان که دارم حسرت فرصتهای از دست دادمو میکشم......
روک بوی منظورتون از تغییر چیه؟؟؟ من چیمو باید تغییر بدم؟؟؟
گل ارای عزیز شوهر من عمرا بیاد سراغم اگه برم پیش خانوادم.... میشناسمش... دنبالم هم بیاد بعدش به فکر انتقامه....خستم... خدایا... کاش خودکشی حرام نبود.....
نمیفهمه.... دیروز بهش گفتم ببین من حالم اصلا خوش نیست..... شدیدا احساس افسردگی میکنم.... واقعا هم همینطوره.... بیدار که میشم دلم شدییییییییییییدا میگیره..... دوست دارم همش بخوابم و واقعیت زندگیمو نبینم..... ولی به خدا اون هیچ درکی نداره.... بهم میگه مشکل خودته!.... باید کار کنی... باید زحمت بکشی... باید پیشرفت کنی.... هفت روز هفترو کار کنی که زندگیت بهتر بشه... اینا همش از بی پولیه!
وقتی زنی دیوانه وار باتو بحث میکنه خوشحال باش
یعنی هنوز دوست داره
یعنی براش مهمی
یعنی رو تو حساسِ
یعنی روت غیرت داره
یعنی می خواد تورو دیوانه ،
بترس از سکوت زن,
چون نشانه پایان توست
زنی که سکوت کرد یعنی تورو برای خودش تموم كرده!
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
دل خسته ي عزيز طلاق بده ولي نه هميشه ، هيچ چيز از روح و روان و سلامتي خودمون كه مهمتر نيست شما هم كه خارج از كشور زندگي ميكنيد و اين مسائل اونجا پيش پا افتاده شده من نميگم كه طلاق بگير ولي روي اون هم به عنوان يه گزينه واسه بهتر شدن زندگيت فكر كن
من ميدونم شايد شما نسبت به همسرتون سرد شده باشيد ولي براي اخرين بار حداقل يه امتحان بكنيد و بهش بگيد كه بهش علاقه داريد
با تمام احساس نه مصنوعي
اون موقع شايد بهتر بتونيد تصميم بگيريد.
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
اخه هاجس عزیزم دروغ بگم؟ من حتی نمیتوتم بای ایشون رابطه جنسی برقرار کنم... احساس میکنم دارم به خودم خیانت میکنم....
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
منم با هاجس موافقم. طلاق هميشه بد نيست. درسته تا مي شه و امكان داره . تا توان داريم بايد به زندگيمون بچسبيم و بسازيم ولي وقتي ديگه نمي شه كاري كرد وقتي اين زندگي هم شما و هم ايشان را آزار مي ده. وقتي همه تلاشهاتو كردي و به نتيجه نرسيدي خوب بايد دنبال آخرين راه باشي...
البته به قول حرف گل آراي عزيز اگه همه كاري كه از دستت بر ميامد براي حفظ زندگي كردي و به نتيجه نرسيدي و وجدانت راحته، يك مدت برو پيش خانواده ات. توي اين مدت از موضوع فاصله مي گيري و بدون احساسات و منطقي تر مي توني تصميم بگيري كه دوباره ادامه دهي يا تمامش كني. در اين مدت موضع همسرت هم مشخص مي شه و حداقلش اينه كه مي فهمه از بته به عمل نيومدي و خانواده آي داري كه پشتت اند و دوست دارند و حمايتت مي كنند.
اميدوارم هر چه زودتر آرامش و شادي به زندگي ات بر گردد:72:
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
سلام. من بیشتر از هر چیزی نگران خودت شدم. چون این روزها رو طی کردم. ولی مقطعی نه برای یه بازه طولانی.
اولا برای اینکه اروم شی رو صفحه لب تاپت بزرگ بنویس "فان مع العسر یسرا" که هرلحظه ببینیش. واسه دخترهای معتقدی مثل شما قوت قلبه. دوما یادت باشه هر غمی یه شروع داره یه پایان. پس مسلما قرار نیست تا اخر عمر افسرده باشی.
من نمیگم برو پیش خونوادت که شوهرت بیاد دنبالت...اگه قراره بری که اون بیاد و تورو ببره ولی هیچی عوض نشه پس چرا میری؟
الان که پیششی احساس بدی بهش داری و فقط به طلاق فکر میکنی ولی پروسه طلاق هم مثل هر فرایند دیگه ای مرحله به مرحله جلو میره...قبل از طلاق محضری باید طلاق عاطفی رو تجربه کنی عزیزم. یعنی مطمئن باشی ارامشت در گرو دوری از این انسانه ...حتی به قیمت تنهایی! وقتی میگی من برم خونه بابام نمیاد دنبالم یعنی به لحاظ عاطفی هنوز نکندی که دلت میخواد اگه رفتی بیاد ... عزیزم نمیگم این احساست اشتباهه...اتفاقا درست هم هست. ولی فکر کردن و برنامه ریزی واسه بعد از طلاق مال بعد از طلاقه! مطمئن باش هییییچ زنی فقط به خاطر ترس از قبح طلاق حاضر به قبول هر شرایطی نیست! تردید و دودلی ماحصل عواطف متناقض خود ماست...مطمئن باش اگه تو تصمیمت یکدل بشی طلاق نه تنها بد نیست بلکه یک گشایش تو زندگیته. مثل یه فصل جدید! ولی به شرطی که مطمئن باشی...حالا که عرصه برات تنگ شده حداقل وقتی طلاق بگیر که برات مثل یک آغاز دوباره باشه عزیزم نه الان که مطمئنم تردید داری.
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
دل خسته عزیز سلام من میفهمم چی میگی درکت میکنم میخوام یه حرفایی رو بهت بگم ولی نترس امیدوار باش . شوهر شما اصلا دوست نداره ناراحت نشو این حقیقت زندگیته من نمی دونم چند ساله باهاش زندگی میکنی روال زندگیت هر چه زمان گذشته بهتر شده یا بدتر؟
بدتر شده اولا شاید فقط فحش میداد ولی بعدا کنک زدن هم اضافه شد مطمئن باش اینطوری پیش بره چند وقت دیگه که کل پولهای تو رو ازت گرفت (حقوقتو میگم) دست یه زن دیگه رو هم میگیره میگه اینم زنمه بایدم زندگی کنی خواهر عزیزم عمرتو هدر نده اون از تو میخواد به عنوان پله ترقی استفاده کنه بعدا هم که به چیزهایی که بخواد برسه تو رو خیلی راحت کنار میزاره
نترس بهت پیشنهاد میکنم سوره طلاق رو بخون معنی شو چند بار بخون خدا خودش قول داده بعد از طلاق از فضل خودش بندشو بی نیاز میکنه .نترس چون تو همه جوره باهاش راه اومدی حتی خبلی بیشتر از اونچه که وظیفه داشتی علاقه و احترام واسه ادامه هر رابطه ای لازم و ضروریه و بدون وجود اینا باید قید این رابط رو زد . گل آرا حرفای خیلی خوبی نوشته واقعا راست میگه :72:
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
واقعا متاسفم..
البته ازین ادما کم نیستن دوست عزیز..
خیلی از ماها گرفتارشون میشیم
من نمیگم جدا شو
میگم ادامه بده فقط مراقب باش که زندگیت نابود نشه.. احساست له نشه.
اگه فک میکنی داغون شدی یه مدت ازش دور باش. میدونم شرایطتت خیلی خیلی خیلی سخته .
از وقتی با این تالار اشنا شدم فهمیدم کسایی که میگن دلمون خونه .. خسته شدیم از این وضع یا ازین حرفا میفهمم چی میگن . شاید خیلی ها توی این تالار بیان و یه راه حلی ب مشکلای اینطوری بدن ولی این راه حل ها رو میشه تا زمانی طی کرد که روح ادم داغون نشده
با این وجود بهت تبریک میگم چون به مقاومت شما شاید هیچ زنی نباشه. خدا حتما اجر این صبرت رو میده چه زندگیت خوب بشه چه نشه شما سود کردی چون نشون دادی لیاقت بهترین ها رو داری . لیاقت ادمای صبور چیزی بیشتر از این دنیاست . دختر معتقدی هستی و میدونی همه زندگی این دنیا نیست. اینده خوبی در انتظارته یه روز به این حرفم میرسی. یه روز که ایشالله غرق شادی و خنده ای خبری از تلخی توی زندگیت نیست
به امید اون روز برای همه ادمای صبور.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط barani
دل خسته عزیز سلام من میفهمم چی میگی درکت میکنم میخوام یه حرفایی رو بهت بگم ولی نترس امیدوار باش . شوهر شما اصلا دوست نداره ناراحت نشو این حقیقت زندگیته من نمی دونم چند ساله باهاش زندگی میکنی روال زندگیت هر چه زمان گذشته بهتر شده یا بدتر؟
بدتر شده اولا شاید فقط فحش میداد ولی بعدا کنک زدن هم اضافه شد مطمئن باش اینطوری پیش بره چند وقت دیگه که کل پولهای تو رو ازت گرفت (حقوقتو میگم) دست یه زن دیگه رو هم میگیره میگه اینم زنمه بایدم زندگی کنی خواهر عزیزم عمرتو هدر نده اون از تو میخواد به عنوان پله ترقی استفاده کنه بعدا هم که به چیزهایی که بخواد برسه تو رو خیلی راحت کنار میزاره
نترس بهت پیشنهاد میکنم سوره طلاق رو بخون معنی شو چند بار بخون خدا خودش قول داده بعد از طلاق از فضل خودش بندشو بی نیاز میکنه .نترس چون تو همه جوره باهاش راه اومدی حتی خبلی بیشتر از اونچه که وظیفه داشتی علاقه و احترام واسه ادامه هر رابطه ای لازم و ضروریه و بدون وجود اینا باید قید این رابط رو زد . گل آرا حرفای خیلی خوبی نوشته واقعا راست میگه :72:
سوره طلاق رو بخون نه بخاطر طلاق... به خاطر ارامشی که بهت میده...
من شخصا به صبر شما غبطه میخورم... به اینکه چقد بعضی ادما با ارزشن و بعضیا ...
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
ببین عزیزم دوباره برات پست زدم که یه وقت از حرفام اینو برداشت نکنی که طلاق خوبه!
بیشتر افرادی که مشکلی دارن و میان اینجا اینقدر دلشون پره که ناخودآگاه هرچی مینویسن فقط بدیه... اگه شوهر شما از روز اول فقط بدی نثارت کرده که الان دور از جون زنده نبودی....درسته؟
طلاق میتونه خیلی خوب باشه اگه امادگیش رو داشته باشی ... یعنی مطمئن باشی این انسان به هیچ وجه نمیتونه مایه آرامش شما باشه و صرفا سوهان روحته... و در حسرت این باشی که تنها و بی مزاحمت وبا فراغ بال واسه آینده و زندگیت برنامه ریزی کنی...
جوونی... مستقلی و انرژی داری... این همه موهبت رو داری با غصه خوردن تلف میکنی...از این ویژگی های خوب در جهت ساختن زندگی خودت استفاده کن و در درجه اول زندگی مشترکت....اگه همسرت همکاری نکرد و دیدی بی فایده است، کنارش بذار و از انرژیت برای ساختن زندگی شخصیت استفاده کن.
انشالله خدا کمکت میکنه...
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
دل خسته عزیز سلام
منتظرم از طرفی هم نگرانتم لطفا ما رو از خودت بی خبر نزار .امیدوارم وضعیت خوب باشه
زندگی ،خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ،تنهائی ست
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
دوستان عزیزم بازم سلام..... ممنون از نظرهاتون... خیلی بهم ارامش داد و قوت قلب گرفتم.......
شرمنده که اینقدر دیر اومدم... درگیر فکر و تصمیم گیری بودم راستشو بخواین....
من با خانوادم موضوع رو درمیون گذاشتم... با اینکه بهشون شوک وارد شد.... ولی خیلی منطقی رفتار کردن و گفتن مهم واسه ما تویی و هیچ مادر و پدری راضی به زجر کشیدن دخترشون نیستن..... پدرم گفت باهاش شرط کن که بیاین اینجا (شهری که اونا زندگی میکنن...) بهش هم بگو افسرده شدی و حال خوبی نداری.... بهش بگو یه مدت میخوای پیش خانوادت باشی و تصمیمت برای زندگی کردن اینجا جدیه......دیروز باز هم سر اینکه نتونستم بازی استقلال پرسپولیس رو براش پیدا کنم....شروع کردن داد زدن و فوحش دادن... اونم به مادرم... منم شب بهش گفتم ببین باید رفتارتو عوض کنی.... باید خودتو اصلاح کنی چون اینطوری من نمیتونم طاقت بیارم... بهش گفتم بیا بریم پیش مشاور اون بهمون بگه می درسته کی غلط.....یا اصلا هر کسی که تو قبول داری.... تو که خانواده من رو قبول نداری..... گفت: اصلا من بی شعور.... چرا میخوای با من زجر بکشی؟؟ من دارم بهت میگم کم ادم بدیم.... عوض هم نمیشم..... من که صد بار بهت گفتم بیا بریم طلاق بگیریم تموم شه....خودت جسبیدی به زندگی من!!.. این همه میرن طلاق میگیرن....چیزی نیست که... البته بعید میدونم بعد از من کسی بیاد تورو بگیره فقط من احمق بودم..... منم میرم مملکت خودم.... فوقش یه ماهه همه چیو فراموش میکنی..... بعد هم بهم گفت تصمیمتو بگیر.......
حالا صبح اومده میگه عزیزم صبحونه رو اماده میکنی؟؟
وافعا نمیدونم.... نمیدونم چه کار کنم.....
از طرفی رفتم مسجد و با یه اقایی صحبت کردم که مشاوره میدن به زوجها...بهم گفت رفتار همسرت عادی نیست... چون خیلی تو چشم بوده ممکنه براش سحر انجام داده باشن.... اصلا چیز بعیدی نیست... من رو معرفی کرد به یه اقایی و گفت ایشون میتونه از طریق شما بفهمه اگه براش کاری کردن..... طبق گفته اون اقا یه خانمی به همسرم علاقه داشته ولی همسرم حاضر نشده باهاش باشه.... خانم هم براش سحر درست کرده... طوری که هم خودشو هم من رو داره اذیت میکنه... بهم گفته 2-3 جلسه برم پیشش میتونه این سحر رو باطل کنه....گفت اگه رفتارش از این باشه که تا 3 ماه باید تغییر کنه و بهتر بشه.... اگر هم نه... ایشون خودش ذاتا اینطوریه یا اینکه از زندگی با شما ناراضیه..... اون موقع میتونی نصمیم بگیری......
نمیدونم باید صبر کنم یا همه چیو تموم کنم؟؟؟ خودم بعد از اینکه این حرفارو شنیدم خیلی درمورد سحر تحقیق کردم... اینکه سحر واقعا وجود داره و میتونه یه زندگی رو تباه کنه...
هاجس عزیزم پیشنهاد میکنم تو هم این رو در نظر داشته باشی که ممکنه این کارو برای همسر شما هم انجام داده باشن... البته خواهشا پیش جادوگر و فالگیر نرو.... ادمهای مومنی هستن که درمورد این علم سالها تحقیق و درس خوندن.... و کارشون فقط ابطال سحر هست... که امامها و پیامبرهای ما هم این کارو میکردن... بهش میگن "رقیه شرعی".... با اینکه حالم خیلی بده و داغونم.... ولی میخوام این یک راه رو هم امتحان کنم که اتمام حجت کرده باشم......
بارانی عزیزم میفهمم چی میگی.... اگه واقعا علاقه داشت باهام این کارارو نمیکرد..... میدونم این حقیقت زندگیمه متاسفانه......ایران هم که رفته بود با معشوقه قبلیش که به ظاهر یک دختر چادری و مومن بوده شماره رد و بدل کرده... دیگه خبر ندارم همدیگرو دیدن یا نه... ولی اگه یه جو غیرت داشت این کارو نمیکرد.... چون من یک ماهی که این اقا ایران بودن شدیدا مریض بودم.... طوری که حتی نمیتونستم حرف بزنم.... ( ویروس بود.... بیماریم به خاطر دوری از ایشون نبود) اینجا هم که اومد متوجه چت کردناش با یه خانم دیگه شدم..... اخه جالب اینجاست من تو همین همدردی هم میخونم اقایون بعد از خیانتشون میان گریه زاری میکنن یا حد اقل میگن اشتباه کردیم.... این اقا با کمال پررویی میگه یکی از اشناهام بود میخواست امتحانم کنه.... تو همه چیو خراب کردی حالا اون درمورد من فکر بد میکنه و میره بین فامیل پخش میکنه..... (یکی نیست بگه احمق خان!! مگه من خرم؟؟؟؟ برگشتی بهش گفتی "شیطون چندتا دوست پسر داری؟؟ شماره هم ازش خواستی!!! بعد میگی من ابروتو بردم؟؟؟؟؟)
واااای خدایا چرا مردارو اینقدر پررو افریدی اخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
خانم دل شکسته ربطی به پر رو بودن مردها نداره. معمولش اینطوریه که برخی خانومها وقتی مردی رو می بینند که نه تنها تحقیرشون نمی کنه و براشون ارزش قائله که حتی به درد دلاشون گوش می ده و دلسوزشونه طاقچه بالا می ذارند و به اشتباه فکر می کنند دارند ناز می کنند(جندین موردشو می تونید ببنید توی همین سایت ، مشکل دوستمون محمد یا خانم اینانلو) ! برعکسش مردی گستاخ و هوسباز رو دنبال راهی برای عوض کردنش میفتند!! من مرد خوب، حالا نه خیلی خوب، اطرافم کم ندیدم.
در مورد مشکل شما، به نظرم اصلی ترین مشکل شما این هست که نمی تونید تفکیک کنید بین خوبی خودتون و رفتار اون. یعنی اینو باور ندارید که برخی انسانها رو خوب بودن شما، خوبتر نمی کنه وحشی تر و گستاختر می کنه.
این شخص یا باید عوض بشه و یا اگر عوض نشه اصلا صبح تا شب بیاد درب منزل شما بست بشینه و التماس شما و پدر و مادرتون کنه که شما برگردید فایده ای داره؟ این شخصیت به نظر من به شکل بیمارگونه ای احساس می کنه دیگران برده و اسیر اون هستند. شاید بگید خیلی از مردها با زنشون بدرفتاری می کنند ولی رفتار بسیار زننده ای مثل سیلی زدن در گوش یک مادر از هر مردی برنمیاد!
به نزد خونواده برگردید و عوارض این تغییر رو بپذیرید. یا ایشون عوض می شه یا اگر نشه برنگرده خیلی بهتره. من موردی سراغ داشتم که بهتر شده. اگر بحثتون مشکل آبرو و.. هست بهتره با یک بیماری هرچند دردناک کنار بیاید تا بتونید علاجش کنید.
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
دل خسته عزیز سلام
خانمی واسه طلاق هیچ وقت دیر نمیشه. به نظر من برو پیش اون آقا و دعای باطل شدن سحر رو بگیر چون اونطور که شما میگی شوهرتون تو رفتارش ثبات نداره شب دعوا میکنه صبح میگه عزیزم صبحونه درست میکنی.
من خودم شنیدم که کسایی که براشون سحر میکنن دچار همین عدم ثبات میشن . حالا حتی اگرم اینطور نباشه تو که چیزی رو از دست نمیدی اگه بخوای 3 ماه هم صبر کنی.
اره عزیزم این یک راهم برو که بعدا جایی برای اگر و ای کاش نباشه
زندگی ،خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ،تنهائی ست
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
سلام دوست خوبم من با حرفاي آقا مهران كاملا موافقم رفتارهاي همسرت شايد در قبال زنش توجيه پذير باشه ولي مردي كه به خودش اجازه ميده مادرش و بزنه ديگه نميشه روش حساب كرد.انسان نيست موجود دو پاست.
جدا از سحر و جادو دل شكسته اون مادر ميتونه زندگيش و ويرون كنه يكي از اثراتش هم از دست دادن شماست.
اگه رفتي پيش كسي كه برات دعا باطل كنه مواظب باش پولكي نباشه و اگه واسه رضاي خدا كار انجام داد كارش ميتونه درست باشه ولي اگه پول زيادي ازت خواست كلاهبرداره.منم راجب سحر و جادو خيلي تحقيق كردم سوره ناس و فلق براي همين نازل شده بوده.ولي آخرش هم از خود خدا بخواه ازش بخواه اگه اون ميخواد اين يه وسيله و سبب ساز باشه.
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
شما با آدمی که اصلا دوستتون نداره ، درامد شمارو ازتون میگیره ،مادرش و شمارو کتک میزنه ، بهتون میگه برو و بهتون توهین میکنه زندگی میکنین در جایی که اگه به پلیس زنگ بزنین میان اون آقا رو از خونه بیرون میکنن تا تکلیفتون مشخص بشه. یعنی فاصله شما با آسایش روحی و روانی فقط یک نماس با پلیسه که از خودتون دریغ میکنین.
میتونم بپرسم چرا این رفتارو تحمل میکنین؟ فکر نمیکنین به جای اعتقاد به جادو جنبل و سحر باید از روانپزشک کمک بگیرید که چرا این رفتارو تحمل میکنید؟ خیلی جدی در این مورد فکر کنین که چرا اینقدر رفتارتون منفعلانه است.
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
اقا مهران من از شما و تمام اقایون خوب این تالار معذرت میخوام.... فقط یک لحظه یاد گستاخیاش اوفتادم ......
حرفاتون کاملا درست و منطقیه....
سحر عزیزم نه این اقا ادم خیر خواهی هستن.. در اصل روانشناسن ولی سالها در مورد این چیزا تحقیق و تحصیل کردن....طوری که با اولین نگاه بهم گفت تو داری ذره ذره اب میشی.... و این کاری که برای همسرت کردن روی تو هم اثر گذاشته... من درمان رو باید از خودت شروع کنم.... بابت این کارش هم ازم هیچ پولی نخواست...... چون هم ادم مومنی هستن هم اینکه عرب زبان هستن...مثل خودم....
جناب سامنیست.... من اینقدر ادم بی عزت نفسی نیستم که با ادمی که اصلا!! بهم ابراز علاقه نکنه و همیشه تحقیرم کنه (تو تاپیک قبلیم در این مورد نوشتم) زندگی کنم.... همونطوری که سحر جان گفت رفتاراش با اینکه اکثرا منفیه ولی هیچ ثباتی نداره.... اقایی که من رفتم پیششون مشاور هستن .... ولی در کنارش روحانی هم هست.... وقتی بهش گفتم بعضی وقتا بعد از اذیتاش گریه میکنه و یا یه جورایی ابراز پشیمونی میکنه ( البته اوایل خیلی بیشتر بود) گفت اینا علایم سحر هست.... چون ادمی که کلا بد باشه در همه احوال بده..... اگه از شما کاملا بدش بیاد هیچ وقت نمیاد بعد از اینکه حرف طلاق رو با شما زده خیلی عادی باهاتون رفتار کنه انگار نه انگار که چیزی شده...... ( این رفتاراش من رو هم بلا تکلیف گذاشته)... یه روز خیلی قاطع میاد میگه بیا از هم جدا شیم....من مهرتو میدم منو تو به درد هم نمیخوریم... باور کنید 5 دقیقه بعدش زنگ میزنه میگه خانوم نهار چی داریم؟ صبر کن بیام با هم بخوریم......
بله.... اذیتم میکنه.... بله عصبانی که میشه هرچی از دهنش دربیاد میگه.....گاهی کتک هم میزنه......منم چون از این زندگی نا امید شده بودم رفتم با خانوادم درمیون گذاشتم..... وگرنه اهل شکایتهای بیخود و بی جهت نیستم.... اونم پیش خانوادم....ولی از وقتی این اقا بهم گفت که اینطوریه و اصلا سحر رو دسته کم نگیرید بازم یکم امیدوار شدم.....بهم گفت برای همینه که زندگیت داره بدتر میشه با وجود اینکه تو داری تلاش بیشتری واسه بقاش میکنی..بهم گفت قران که میخونی بی اراده شروع میکنی به گریه کردن.( دقیقا همینطوره)..... چون چیزی که درون همسرت هست روی تو هم اثر گذاشته ....خلاصه خیلی چیزا گفت که متاسفانه من اینجا نمیتونم بگم... ولی مطمئن شدم که اره... یه سری رفتاراش واقع
نمیدونم احساس میکنم یه حکمتی بوده که من دم اخری و تو اوج ناامیدی وقتی خواستم همه چیو تموم کنم با یه اقایی اشنا شدم و فهمیدم که همچین چیزی توی همسر من وجود داره..... تازه ایشون ساکن این کشور نیستن و تا 3 هفته دیگه مسافرن....ولی بهم قول دادن مشکلمو حل کنن قبل از سفرشون.....
در ضمن جناب سامانیس.... نمیدونم ادم معتقد هستین یا نه.... ولی سوره بقره ایه 102 خیلی واضح به سحر و اثرش روی جدایی بین زن و مرد اشاره کرده.... پس هست!!.....
در ضمن حرفایی که ایشون زدن با چیزایی که همسرم درمورد دختری که قبلا تو زندگیش بوده یک چیزه..... ( این چیزارو اوایل اشناییمون بهم گفت.. و گفت نمیخوام بعدا حرف و حدیثی باشه.... من قبل از شما با به قصد ازدواج با یک خانمی در ارتباط بودم ولی ایشون بیشتر دنبال دوستی بود تا ازدواج.... وقتی من این رابطه رو تموم کردم ظاهزا پشیمون شد ....خیلی اصرار کرد که با هم باشیم ولی من خواسته ایشون رو رد کردم )
به هر حال اخرین کاریه که میتونم بکنم..... به چندتا روحانی ایمیل زدم و باهاشون درمیون گذاشتم.. بهم گفتن که بله سحر وجود داره و بعضی ادمهای از خدا بی خبر هنوز این کارارو انجام میدن.... ولی کاره ما نیست که بگیم این توی زندگی شما هست یا نه..... هستن ادمهایی که علم ابطال سحر رو دارن... فقط باید از کارشون مطمئن باشید که باز هم اون کاره هر کسی نیست....
حالا قراره جمعه به هر بهانه ای شده برم شهری که مادرم اینا هستن و این اقارو ببینم.......توکل به خدا....
راستی جناب سامانیست.... راه حل جالبیو پیش پای ساکنین خارج از ایران پیشنهاد نکردین.... من خودم شاهد خرابی چندتا زندگی شدم که مسببش همین تماس با پولیس بوده... اونم تو اوج عصبانیت... و ندونم کاری...... که بعدش هیچ چیزی جز پشیمونی برای خانومها نداشته.......
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
دل خسته عزیزم سلام
اینهمه علاقه تو و صبر تو برای ادامه زندگیت قابل تقدیره
به نظر من هم شما نباید وقتی عصبانی هستی هیچ کاری یا تصمیمی بگیری . با تماس گرفتن پلیس موافق نیستم.
برای اینکه زندگیتو بسازی و بهترش کنی از هیچ تلاشی دریغ نکن.
جمعه که رفتی خبرشو به ما هم بده خانومی
تو داری همه تلاشتو میکنی که زندگیت حفظ بشه. پس مطمئن باش نتیجه اش هرچی باشه به خیر و صلاح توئه.
زندگی ،خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ،تنهائی ست
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
منظور من مسلما این نبوده که شما رو محاکمه کنم یا برچسبی به شما بزنم ، اگر لحنم تند بود معذرت میخوام. نمیدونم چرا شما منو یاد دخترک عرب زبانی میندازین که 5-6 سال پیش توی پرواز تهران آمستردام دیدمش. دخترک فارسی بلد نبود و سرگردون وسط هواپیما میچرخید و کسی بهش توجه نمیکرد که چی میگه. پیش من که اومد شنیدم به مهماندار میگه : عطشان عصیر. من به مهماندار گفتم خانوم این بچه تشنه است آبمیوه میخواد.
شاید من و امثال من شمارو خوب درک نمیکنیم اما هدفمون کمک و ارائه راهکار برای زندگی بهتر و سعادتمندانه است و لاغیر.
پ.ن : ترجمه آیه 102 سوره بقره رو به نقل از آیت الله مشکینی براتون پیدا کردم، توجه کنین که این آیه در مورد داستانی در چند هزار سال قبله ، به نظر من امروزه علم روانشناسی نیاز ما به اینگونه مسائل رو کاملا برطرف کرده.
" ( یهود ) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان ( از کتاب مدوّن جادوی خود ) می خواندند پیروی کردند ، و سلیمان کفر نورزید ( گناه سحر را که در آن عصر سبب کفر یا به منزله کفر بود مرتکب نشد ) و لکن شیاطین کفر ورزیدند که به مردم سحر می آموختند ، و نیز از آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در سرزمین بابل نازل شده بود ( پیروی کردند ) با آنکه آن دو هرگز به کسی یاد نمی دادند مگر آنکه می گفتند: ما فقط وسیله آزمایشیم ( و سحر را فقط برای مقابله با ساحران و ابطال سحرشان به تو می آموزیم ) پس زنهار که کفر نورزی ( و سحر را در مورد ممنوع آن به کار مبندی ) ! ولی آنها از آن دو فرشته چیزی را می آموختند که میان مرد و همسرش جدایی می افکندند- با آنکه آنها به سبب آن سحر توان ضرر به کسی را جز با اذن ( تکوینی ) خداوند نداشتند- و آنها پیوسته چیزی را که به آنها زیان می رسانید و سودی نمی داد فرا می گرفتند ، و به حقیقت ( قوم یهود ) می دانستند که هر کس خریدار چنین عملی باشد حتما در آخرت نصیبی ندارد. "
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
سلام عزیزم...یکم آروم باش...هرکسی میاد اینجا و برای شما مطلبی میذاره فقط نیتش کمکه...همدردیه...دوست گلم همه ما دوست داریم مشکلت حل بشه چون همه یه مشکلی داریم که اینجاییم و حالت رو میفهمیم...پس قرار نیست من یا خانم X یا y رو قانع کنی و وجود سحر رو اثبات کنی.
دوست خوبم...شما درست میگی سحر هست جادو هست همه اینا حقیقت داره ولی اراده خدا به همه چیز برتری داره و غالبه حتی حتی حتی اگه همسر شما رو سحر هم کرده باشن به نظر خودت قدرت اون سحر تو سرنوشت شما بیشتره یا نعوذ بالله اراده خدا؟
عزیزم من اینو فقط به خاطر آرامشت گفتم...گفتم که بدونی مطمئن ترین راه برای رسیدن به آرامش اینه که به خدا اعتماد کنی نه از اینکه از سحر بنده خدا بترسی. بی اذن خدا سحر هم تاثیری نداره. به نظر من همونطور که قبلا هم گفتم شما خودت واسه جدایی به اطمینان نرسیدی اگه رسیده بودی به حرف اون روحانی امیدوار نمیشدی. درسته؟
حالا که اینطوره تو این چند ماهی که به گفته اون روحانی منتظری نتیجه رو ببینی تمام رفتارهای خودت و همسرت رو بررسی کن و بسنج تا انشاالله بهترین زندگی رو بسازی. عزیزم سحر یه آدم ایده آل رو به یه موجود خیلی بد تبدیل نمیکنه. حتما یه سری از رفتارهای همسرت یا حتی شما درست نبوده . سعی کن اونا رو ببینی و واسه تغییرش تلاش کنی. سحرو جادو و .. رو هم خوب کردی رفتی دنبالش که شک خودت برطرف بشه ولی به اراده و خواست خدا برای تغییر مثبت تو زندگیت که مسلما دست خودت و همسرته بیشتر از سحر و جادو اعتماد کن.
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط samanis
شما با آدمی که اصلا دوستتون نداره ، درامد شمارو ازتون میگیره ،مادرش و شمارو کتک میزنه ، بهتون میگه برو و بهتون توهین میکنه زندگی میکنین در جایی که اگه به پلیس زنگ بزنین میان اون آقا رو از خونه بیرون میکنن تا تکلیفتون مشخص بشه. یعنی فاصله شما با آسایش روحی و روانی فقط یک نماس با پلیسه که از خودتون دریغ میکنین.
میتونم بپرسم چرا این رفتارو تحمل میکنین؟ فکر نمیکنین به جای اعتقاد به جادو جنبل و سحر باید از روانپزشک کمک بگیرید که چرا این رفتارو تحمل میکنید؟ خیلی جدی در این مورد فکر کنین که چرا اینقدر رفتارتون منفعلانه است.
تماس با پلیس یعنی پایان زندگی مشترک. این رو در چنین شرایط می تونند انجام بدن.
-
RE: دیگه واقعا صبرم سر اومده!
خواهر خوبم اين شيوه ختم قران رو يه روحاني خيلي خوب به من ياد داده و نقل شده كه باهر ختم قرآن اگه سحر و جادويي وجود داشته باشه باطل ميشه. ختم قرآن به اين شيوه كه تا 21روز قرآن رو به زبان فارسي ختم كني يعني معني فارسي قرآن رو بخوني.يك ختم قرآن ديگه هم اينكه شب جمعه يه قرآن عثمان طه(604 صفحه) داشته باشي اول به نيت سلامي امام زمان بعد حاجت روا شدن خودت با هر برگ يك سوره توحيد بخوني يعني براي برگ 1و2 يك سوره توحيد صفحه آخر رو نگه داري گرو وقتي حاجت گرفتي دوباره شب جمعه بخوني به علاوه صفحه آخر. يكي از دوستاي من با ختم قرآن سحري كه براش كرده بودن و باطل كرد.اگه اين شيوه ها رو هم نخواستي قرآن رو به زبان عربي ختم كن.سحر و جادو وجود داره ولي دست خدا بالاتر از همه ي دست هاست. قرآن بخون و از خودش بخواه اگه چيزي هست خودش باطل كنه.