دخالتهای مادر شوهر در زندگی من و اصرار بی دلیل به تغییر شغلم
سلام
من نقاش هستم و بطور حرفه ای نقاشی میکشم. حدودا شش ماهه ازدواج کردم و تقریبا از بعد از ازدواج مادرشوهر من شدیدا داره به من فشار میاره که باید کار دولتی پیدا کنی و این کار نقاشی (به قول خودش کاغذ و آبرنگ بازی) رو کنار بگذاری. حتی وقتی آشنایی رو می بینه مرتب میگه عروسم بیکاره دنبال کار میگرده اگه سراغ دارین بگین. من نمیفهمم مشکلش با کار من چیه آخه :302:
این یک ماه گذشته فشارهاش زیاد شده و هروقت منو میبینه مرتب کار منو مسخره می کنه بهم میگه برو مربی مهدکودک بشو به بچه ها نقاشی یاد بده. :302: من چیکار کنم که دست از سرم برداره؟ آخه کار دولتی چی داره که این داره هی بهم میگه برو کار دولتی پیدا کن.
میشه بهم کمک کنین؟
RE: اصرار بی دلیل مادرشوهر به تغییر شغل من
سلام تینا جان
میشه بگی برخورد همسرت در این باره چی هست؟
آیا مادرش جلو همسرت هم این حرف رو میزنه؟
خودت وقتی این صحبت رو میکنه چی میگی؟
درآمد همسرت و سطح مالی همسرت در چه حدی هست؟
درآمد شما از این حرفه چقدر هست (کم، متوسط، زیاد)
RE: اصرار بی دلیل مادرشوهر به تغییر شغل من
عزیزم
نه کار غیرقانونی میکنی، نه خلاف شرع، نه خلاف عرف
معلومه که به اینکار خیلی هم علاقه داری
اگر شوهرت با کارت مشکلی نداره..ادامش بده
در کمال احترام و ادب هم، به حرف مادرشوهرت در این زمینه اهمیت نده
وقتی این حرفها رو میزنه بدون هیچ حرفی، فقط لبخند بزن
هیچی هم نمیخواد بگی
سعی کن که هیچیییییییی نگی
بعد از یه مدت، خودشون دیگه چیزی نمیگن وقتی ببینن شما اصلا برات مهم نیست
RE: اصرار بی دلیل مادرشوهر به تغییر شغل من
عزیزم کاری که نادیا جون میگه انجام بدی خفن اثر میکنه
به قول جمیل : نادیا تو چرا این همه میدونی
RE: اصرار بی دلیل مادرشوهر به تغییر شغل من
عزیز دلم نظر اطرافیان راجع به ما مهمه اما نه مهمتر از خود ما.مطمئنا تو این کار رو خیلی دوست داری که ادامه دادی و انقدر شده که هنرت رو به کار و منبع درآمد و یا اصلا اگه پولی هم نداره مشغله ات کردی.
اگه قرار باشه تو این دنیا بخوای همه آدم ها رو از خودت راضی نگهداری اولا که اصلا امکان نداره ثانیا باید فاتحه تمام آرزو ها و اهدافت رو بخونی
به نظر من بعد از خودت فقط باید همسرت برات مهم باشه همین و بس
اگه واقعا به این کار علاقه داری ادامه بده و بزار اون هم نظرش رو بده.
اصلا بهش بی احترامی نکن به قول نادیا جون لبخند بزن و گوش هات رو از درون ببند انگار صدایی نمیشنوی
بعد یه مدت خودش عادت میکنه و میفهمه که حرفهاش رو شما اثری نداره و ول میکنه
RE: اصرار بی دلیل مادرشوهر به تغییر شغل من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فکور
سلام تینا جان
میشه بگی برخورد همسرت در این باره چی هست؟
آیا مادرش جلو همسرت هم این حرف رو میزنه؟
خودت وقتی این صحبت رو میکنه چی میگی؟
درآمد همسرت و سطح مالی همسرت در چه حدی هست؟
درآمد شما از این حرفه چقدر هست (کم، متوسط، زیاد)
بله جلوی همه این حرفو می زنه. من همیشه فقط یه لبخند کوچیک میزنم و هیچی نمیگم. همسرم هم از کار من خیلی راضیه و خیلی هم منو تشویق می کنه همه نمایشگاه هامو هم خودش میاد و خیلی وقتا دوستاش هم با خانوادشون میان. بهش گفتم چرا مادرت اینقدر اذیت می کنه ولی میگه مادرش عاشق کار دولتیه :101:
درآمد همسرم خیلی خوبه و خیلی موفقه. درآمد من هم خیلی خوبه البته نه به اندازه همسرم ولی خیلی خوب.
نادیا عزیز من با اینکه عصبانی میشم ولی بهش هیچی نمیگم ولی دست بر نمی داره. :302: من این همه سال زحمت کشیدم تا به اینجا رسیدم که مردم میان با نقاشی هام عکس می گیرن ولی این اصلا ارزشی قائل نیست و همش تمسخر میکنه.
این رو هم اضافه کنم خواهر شوهرهام هم مثل مادرشون هستن و با اینکه اصراری برای تغییر شغل ندارن ولی کار منو تمسخر می کنن البته شدتش خیلی کمتر از مادرشونه.
RE: اصرار بی دلیل مادرشوهر به تغییر شغل من
سلام دوست هنرمند و عزیزم. منم موضوع شما رو تجربه کردم. من بعد از فارغ التحصیلی بلافاصاله یه کار دولتی خوب پیدا کردم و مدت 6سال کار کردم. خیلی موفق بودم اما اصلا روحیم باهاش جور نبود. خیلی استرس داشتم و مسئولیت زیادی روی دوشم گذاشته بودن اما خب حقوقشم خوب بود. با اصرار و تشویق همسرم شغل دولتیمو استعفا دادمو برای خودم دفتر دستکی راه انداختم. الانم چند ماهه برا خودم دارم کار میکنم و خداروشکر بد نیست اما:
بیشتر دور و بری هام همش انرژی منفی میفرستادنو میفرستن. همش میگن اشتباه کردی.پشیمون میشی.نشستن تا پشیمونیمو ببینن.
در این میان مادرشوهرم و پدر شوهرم بدترین رفتارو نشون دادن.اولین بار که فهمیدن استعفا دادم. پدرشوهرم گفت ازتو انتظار داشتم عاقل تر باشی(یعنی من خلم:311:) مادرشوهرم هم کلی ماچ و بوسه تحویلم داد اما همون لحظه به همه فک و فامیلش زنگ زد که وای این دختره پسرمو بدبخت کرده حالا بچم تنهایی چیکار کنه.چطور از پس زندگیش و قسطاش بربیاد(درحالیکه هیچ اطلاعی از وضعیت مالی ماندارنو هیچ کمکی هم نکردنو و خداروشکر قرار نیست بکنن.ضمنا وضع زندگی ما هم بد نیست که بخوان به این فکرا بیفتن....)
اما من هیچ عکسالعملی نشون ندادم. با لبخند همیشگیم به باباش گفتم من اینقدر به همسرم اطمینان دارم که بگه برو تو چاه بسودته چشم بسته میرم چون میدونم حتما درست میگه. این قضیه هم من مردد بودم همسرم مشوقمه. بعد هم همسرم باهاشون بحث کرد که چرا اینطور فکر میکنینو و میبینین که موفق میشه و.....
بعد ازونم چون دیدن من هیچ حساسیتی نشون ندادم(واقعا هم برام مهم نیست) و با این حرفا من ناراحت نمیشم و پسرشون بیشتر ناراحت میشه ادامه ندادن.امیدوارم بهتون کمکی کرده باشم.
ضمنا" فکر میکنم بهترین کمک شما همسرتون میتونه باشه چون هر عکسالملی جز بی تفاوتی شما مشکلو بدتر میکنه.
RE: اصرار بی دلیل مادرشوهر به تغییر شغل من
سلام تینا جان
اینکه پرسیدم جلوی همسرت میگه یا نه برای این بود که عکس العمل همسرت رو بگی!
به نظر من این وسط همسرت باید وارد بشه و توجیهشون کنه و جلوی ادامه دار شدن این حرفا رو بگیره.(میتونه بگه من دوست دارم همسرم به علایقش برسه زندگی ما با حقوق من میگذره یا هر چیز دیگه با توچه به شناختی که از مادرش داره)
یا دیگه اگه همسرت به هیچ عنوان وارد نمیشه به مادر شوهرت با احترام بگو علاقه ام در این زمینه هست و از انجامش خیلی لذت می برم (جوری حرف بزن که اصلا نشون نده شما خشمگین شدی خیلی عادی باش) و فورا بحث رو هم منحرف کن از چیز دیگه ای ازش بپرس مثلا فورا بعدش احوال یکی از فامیلاشون رو بپرس مثلا بگو راستی چه خبر از برادرتون حالشون خوبه؟یا مثلا چه خبر فلانی از مسافرت برگشت؟ تا متوجه بشن اصلا راهی برای ادامه نظر دادن ندارن.
راستش اگه خودت هیچی نگی و همسرت هم نگه یک جنگ روانی بعدش برات ایجاد میشه تو خلوت خودت حرفشون رو تکرار میکنی و دائم عصبانی تر از قبل میشی ولی یک حرف کوچک توام با احترام و بعدش هم منحرف کردن بحث میتونه باعث بشه چیزی به دلت نمونه.
RE: اصرار بی دلیل مادرشوهر به تغییر شغل من
از تمسخرشون ناراحت میشی طبیعیه
به نظر من مسخره کردن موفقیت دیگران نشانه حسادته وحسادت نشانه ضعف شخصیت
اگه ضعف نداشته باشن باید به شما افتخار کنن
به نظر من نسبت به عکس العمل آدمای ضعیف نباید زیاد حساس بود
RE: اصرار بی دلیل مادرشوهر به تغییر شغل من
عزیزم من هم خیلی سال پیش دوران نوجوانی نقاش حرفه ای بودم. اما اینقدر پدر و مادر خودم (نه غریبه)سنگ جلوی پام انداختن و منو مسخره کردن تا به کل نقاشی رو کنار گذاشتم.
اینو گفتم که بدونی ادم های اطراف ما ممکنه نظرات و عکس العمل های متفاوتی به انچه که ما انجام میدیم داشته باشن. خوب این انتخاب اونهاست که چه رفتاری داشته باشند و چه نظر و اعتقادی. البته اونها هر رفتاری بکنن هزینه اش را خودشون باید پرداخت کنن و این به ما ربطی نداره. اما ما بهتره اونچه به نظر و اعتقاد خودمون درسته انجام بدیم و در این راه تنها در پذیرش دیگران باشیم و لی در عمل به اونچه اعتقاد داریم عمل کنیم.یعنی ما به نظر دیگران احترام بگذاریم و ابته به نظر خودمون هم احترام می گذاریم و به اون عمل می کنیم.
بهترین کار هم اینه که سعی کنی احساس بدی از رفتارهای مادر شوهرت نداشته باشی و بپذیری که اینها نظرات اونه. کم کم مادر شوهرت هم پذیرش در کنار اعتقاد راسخ شما رو که ببینه کنار می کشه.
RE: اصرار بی دلیل مادرشوهر به تغییر شغل من
خیلی ممنونم از همگی به خاطر نظراتتون
من از این بدم میاد که به هرکی می رسه میگه عروسم بیکاره و در به در دنبال کار می گرده :302: به شوهرم گفتم بره با پدرش صحبت کنه تا پدرش به مادرشوهرم بگه بس کنه. اینطوری شاید بهتر نتیجه بده :316:
دخالت وگیر دادن های بیخود مادرشوهر!
سلام
توی تاپیک قبلیم براتون نوشتم که مادرشوهرم چقدر بیخود داره به شغل من گیر میده:
http://www.hamdardi.net/thread-25567.html
متاسفانه مدتیه داره به همه چیز من گیر میده. چرا لباس من اینطوریه٬ چرا با خانوادم زیاد ارتباط دارم٬ چرا اینقدر به فکر ورزش هستم٬ چرا به خواهرشوهرم sms میدم٬ چرا شیرینی نمی خورم٬ چرا زبانم خوبه!!٬ چرا تو فیس بوکم عکس می گذارم٬ چرا این آهنگ ها رو تو خونه میگذاریم٬ چرا گوشی موبایلم رمز داره٬ چرا کفش گرون خریدم٬ چرا غذاهام کم چربه و خیلی چیزای دیگه. دفعه آخر که پیششون بودیم یه sms برام اومد که یکدفعه پرسید کیه کیه کیه! خواستم بگم آخه به شما چه ربطی داره ؟؟؟؟؟ البته اینو نگفتم و فقط لبخند زدم. من همیشه احترام بزرگترها رو نگه می دارم.
نمی دونم چرا جزئیات زندگی من اینقدر براش مهمه؟ آخه این چیزا چه ربطی به کس دیگه داره که اصلا با من دربارشون صحبت می کنه!
شوهرم هم واقعا سر از کارش در نمیاره البته انگار جزو عادتشه که گیر بده چون به بچه هاش هم گیر می داده ولی فعلا من سوژه گیر هاش شدم. بدبختانه عادت داره اینها رو به هرکی میرسه هم میگه. تینا این شکلیه تینا اون شکلیه این کارو می کنه اون کارو نمی کنه. من نمی فهمم هدفش چیه واقعا.
به این فکر افتادم برم رک و راست و البته محترمانه باهاش صحبت کنم که مشکلش با من چیه؟ من نمی فهمم این وسط من مثلا جوون هستم و اون باتجربه ولی داره مثل بچه ها رفتار می کنه.
RE: اصرار بی دلیل مادرشوهر به تغییر شغل من
راه قبلی هم نتیجه نداد (پدرشوهرم با اینکه مرد خیلی خوبیه ولی از مادرشوهرم حساب می بره).
یه اتفاق جدید افتاد. خواهر شوهرم (خواهر کوچک) با من و شوهرم خیلی دوست و صمیمیه و دختر خیلی خیلی خوبیه. چند وقت پیش از من خواست که یه تابلو تمام قد ازش بکشم و من هم کشیدم و خیلی هم قشنگ و خوب شد. نقاشی رو برد زد توی اتاقش توی خونشون و وقتی مادرشوهرم فهمید با من حسابی دعوا کرد و هرچی دلش خواست بهم گفت :302: تابلو رو هم جمع کرد نمی دونم باهاش چکار کرد :302:
آخه من چه کار بدی کردم؟ همه از خداشون هم هست یکی نقاشی بچه شون رو بکشه و به بعضیا خاطرش حاضرن میلیونی پول بدن و حالا من یه نقاشی عالی رو مجانی کشیدم و ایشون اینقدر شاکی شده و بدش اومده!!!! چه معنی داره آخه :302: اگه می دونستم اینطور می کنه تو خونه خودمون می زدیمش به دیوار.
من فکر میکردم شاید این نقاشی رو ببینه از من و کارم خوشش هم بیاد. خیال باطل بود :302:
RE: دخالت وگیر دادن های بیخود مادرشوهر!
این کاراش نشون میده که مادرشوهرتون به شدت به شماوتواناییهاتون حسادت میکنه وبراهمین سعی داره باپیداکردن ایرادازشماوگفتن اون به همه شماروازچشم بندازه وبیاردتون پایین منهم درگیراین مشکلات دردرجات شدیدترش هستم :302:
RE: دخالت وگیر دادن های بیخود مادرشوهر!
با سلام اگه مادر شما کنجکاوه یا غیره به نظر من اگه وارد مشاجره با مادر شوهر بشین و حرمت شکنی بشه و رابطه تون بد و بدتر بشه در نتیجه با این کار مساله به بحران تبدیل میشه و از حس ارزشمندی شما کاسته میشه و در این موضوع به شوهرتون گله نکنید شما میتونین با روش ی صحیح به ایشون بفهمونید که این رابطه از خط قرمز خودش خارج نشه،خیلی مودب و مهربانه باید جلوی کنجکاوی مادر شوهرتون رو بگیرید به جای اینکه از کوره در برین با کلام و واژه های محبت آمیز این مساله رو حل کنید.مثلا بگین مادر جان این مساله چندان مهم نیست که فکرتون رو مشغول کنه.نگران نباشد مثلا اگه بگه غذا چرا چربه بگین که باشه مامان جون سعی میکنم که دیگه غذا چرب درست نکنم
در برخورد با آدمهای مشکل مثل(دوست ،همکار یا مادر شوهر و ...)باید حد فاصل رو رعایت کنید و مشکل رو ختم کنید و گرنه اونا از کاه ،کوه میسازن و بحران درست میکنن
http://ahlekhaneh.ir
RE: دخالت وگیر دادن های بیخود مادرشوهر!
سلام منم این مشکل شما رو دارم ولی نه با مادر شوهر بلکه با خواهر شوهرم.اونم اینجوری بود به غذام ایراد ایراد میگرفت و همیشه میگفت بلد نیستی غذا درست کنی/به طلاهام ایراد میگرفت با اینکه به نظر همه خیلی قشنگ بود ولی همیشه میگفت چرا وقتی خریدی منو نبردی واست انتخاب کنم /به وسایل خونه /به رفت و آمدم به قد و قوارم خلاصه هر چی که میخواست ایراد میگرفت باور کن اوایل اعتماد به نفسمو از دست داده بودم همش میگفتم شاید راست میگه و من واقعا بی سلیقم.میدونی بعد یه مدت چی فهمیدم/اینرو که خانم کمبود داره و به خاطر اینکه خدایی نکرده من از چیزیش ایراد نگیرم و نشون بده که خیلی حالیشه و به قول معروف ذوقمو کور کنه این چیزارو میگفته چون بعد یه مدت دیدم که خیلی از چیزای منو نگاه میکنه و با یه کوچولو تفاوت میره میخره و وای به اون روزی که بگی فلان چیزت قشنگ نیست تا غروب پرتش میکرد.خلاصه از گیر دادناش و دخالتاش تو زندگیم خسته شدم و بدبختانه درگیر شدیم و دو ماهه که قهریم.حالا خانم هر کاریشم کنی آشتی نمیکنه و منتظر التماسه.اینارو گفتم که یه وقت خدایی نکرده تصمیم به برخورد با ماد شوهرت نگیری چون هیچی عوض نمیشه بلکه قوز بالا قوز میشه من اگه آشتی کنیم دیگه نسبت به حرفاش بی تفاوت میشم چون میدونم از ضعفشه. شمام سعی کن بی تفاوت باشی و همیشه نسبت به حرفاش لبخند بزنی و بگوکه آره شما درست میگی و کار خودتو بکن مطمئن باش که اینجوری از رو میره تا بخوای درگیر بشی چون با درگیر شدن باعث میشی بدتر سر به سرت بزاره
RE: اصرار بی دلیل مادرشوهر به تغییر شغل من
به نظر من بیخیال باش مهم اینه که تو و شوهرت از کارت راضیین به خدا ما زنا یه اشتباه میکنیم و اون اینه که خیلی تو بهر حرف اینو اون میریم اگه بی خیال باشیم و کار خودمونو بکنیم به خدا آخرش همون دیگران خسته میشن و دست از سرمون برمیدارن.:227:
RE: دخالتهای مادر شوهر در زندگی من و اصرار بی دلیل به تغییر شغلم
با سلام اگه شوهرتون با کار شما موافق پس مشکل چندانی نیست سعی کنید که با خونسردی با مادر شوهرتون رفتار کنید و نذارین که مرز بین شما و مادر شوهرتون شکسته بشه و همچنین حرمتها حفظ بشه و اگه یه روزی از این رفتار مادر شوهرتون خسته شدین هیچ وقت با دعوا و عصبانیت موضوع رو با شوهرتون در میون نذارید با ملایمت و مهربانی موضوع رو باهاشون در میون بذارین.
http://ahlekhaneh.ir
RE: دخالتهای مادر شوهر در زندگی من و اصرار بی دلیل به تغییر شغلم
عزیزم معلومه دختر موفقی هستی که نمایشکاه برپا میکنی منم با نظر دوست های دیگه موافقم مادرشوهرت احتمالا در گذشته از کاری که دوست داشته منع شده یا مسله خاصی باعث به وجود اومدن عقده در وجودش شده این ها همه واسه اینه که به صورت بارزی حسادت میکنه اینکه در همه کار شما دخالت میکنه فکر میکنم از اون دسته زن هایی باشه که تو خونه همه مسایل و کارها به عهده اونه و خودش مسولیت همه چیز رو به عهده و فکر میکنه چون تمام این سال ها برای دیگران تصمیم گرفته این حق رو داره که برای شما هم تصمیم بگیره من هم در شرایط شما اما به مراتب ضعیف تر بودم چه بسا اگر شل میگرفتم مثل شما میشدم من تو این زمینه نسبت به حرف هایه اینجوری سکوت میکردم اما بازم کار خودم رو انجام میدادم و به هیچ عنوان امار زندگی ام رو نمیدادم اگر سوالی میپرسید که سردر بیاره میگفتم نمیدونم اینطوری کم کم فهمید من ادمی نیستم که حرفی بزنم یا بخوام تحت تاثیر قرار بگیرم یادمه 1 بار داشتم واسه پدر شوهرم فرم پر میکردم چون چشمهاش ضعیفه مادرشوهرم گفت داری واسه چی فرم پر میکنی؟گفتم نمیدونم گفت چطور چیزی که نمیدونی چیه پر میکنی گفتم ماله باباست من تو کارهایی که بهم مربوط نمیشه دخالت نمیکنم بعد گفت یعنی اگه من چیزی میپرسم تو کاری که بهم مربوط نیست دخالت ردم گفتم نه م اینطوریم کاری به بقیه ندارم بارها این جمله رو تکرارکردم حالا دیگه میدونه که من چطوریم الان اگه بخواد نظزی بده بعدش میگه البته به من مربوط نیست هرجور خودت دوست داری با شوهرم هم خیلی حرف زدم هرچند که سیست نداستم و خیلی وقت ها هم دعوامون شد:311: گفتم که ما الا 1 خانواده نباید کسی به خودش اجازه بده در مورد مسایل زندگی ما تصمیم بگیره و امار زندگی مارو داشته باشه حتی ازخانواده خودمم مایه گذاشتم و گفتم همون طور که من مسایلمون رو به مامانم نمیگم از تو هم این انتظار رو دارم که در مورد تصمیماتمون حرفی نزنی
RE: دخالتهای مادر شوهر در زندگی من و اصرار بی دلیل به تغییر شغلم
من که دیروز خونشون نرفتم و گفتم کار دارم.