درد دل ( مي دونم حرف هام تكراريه ولي سنگ صبورم باشيد)
خيلي دلم گرفته . 5 ساله كه زندگي مشتركم شده مثل يك ميدون جنگ. همسرم منو رقيب خودش مي دونه .مثل همون وقت هايي كه دانشجو بوديم و من رتبه اول بودم و ايشون رتبه دوم. الان هم تو خونه ئ ما همين وضعيت بوجود آمده و همسرم فكر مي كنه بايد از من جلو بزنه كه اگر نزنه از مردي اش كم شدهو يا نهايتا اگر هم نتونه در عمل اين فاصله ها (تحصيلي ، مالي و كاري) رو جبران كنه دست به توهين و تحقير من مي زنه . واقعيتش الان صميميتي بينمون نيست.يعني قبل ترها بود ولي كم كم از بين رفت يا حداقل اين منم كه احساس صميميتي با همسرم نمي كنم.ترجيح مي دهم ساعت ها با مبايلم ور برم يا كتاب بخونم اما بيشتر از نيم ساعت حوصله حرف زدن با همسرم رو ندارم. بس كه وقتي با هم حرف مي زنيم از هر 10 جمله اش نه تايش مقصر كردن و بي ارزش كردن كارهاي من است.
تمام آن سختي هايي كه از شروع زندگي ام به خاطر شرايط ايشون كشيده ام ، تمام آن مراعات هايي كه در حقش كرده ام و وظايفش را بدوش كشيده ام تا بتواند با خيال آسوده به تحصيلاتش برسد، الان شده اند وظايفي كه به نظر همسرم نصفه و نيمه انجام شده اند و من خوب از پسشان بر نيامده ام.
حال جسمي ام تعريفي ندارد. اين روزها هر روز صبح وقتي كه از خواب بيدار مي شوم حالت تهوع دارم.سرگيجه و استخوان درد گرفته ام. دراز كه مي كشم قفسه سينه ام درد مي گيرد و تير مي كشد و خوب هم مي دانم تمام اين درد ها به خاطر فشارهاي عصبي و متلك هايي است كه همسرم تثارم مي كند...
به حال خودم گريه ام گرفته ! آدمي كه نازپرورده پدر بوده .تحصيلاتم هم كه كم نيست و فوق تخصص دارم. زيبا هم كه هستم .آنهايي كه مرا مي شناسند چه مرد و چه زن هميشه پدر و مادرم را بخاطر تربيت چنين فرزندي تحسين مي كنند .حتي خانواده همسرم هم مرا بهترين عضو خانواده شان مي دانند و خدا شاهد است كه هر چند همسرم اخلاق نرمالي ندارد ولي خانواده اش هميشه حمايتم كرده اند.اما چرا با تمام اين امتيازات همسرم مرا زجر ميده؟!! چرا وفتي دخترم از پدرش مي پرسه مامان كجاست در جواب بچه سه ساله مي گه انشالله زير گل؟!!! آخه مگر من چه كوتاهي در اين زندگي كرد ام؟!
واقعا خدا عادلانه است؟ چرا مردها اينطوري ما زن ها رو زجر مي دهند؟ چرا همسرم فكر ميكنه هر فخش و حرف ركيكي رو مي تونه به من بزنه و هر طور خواست مي تونه رفتار كنه و همه اين رفتارهاي آشغالشو وقتي كه خشمش فروكش كرد يادش مي ره و فكر مي كنه من هم نبايد چيزي توي دلم باشه؟!!
اگر دخترم نبود...اگر شرايط فرهنگي جامعه ام جور ديگري بود... اصلا حاضر نمي شدم اين همه تحقير و توهين را تحمل كنم.
امروز صبح كه مي خواستم به محل كارم بيايم ، خداحافظي كردم و گفتم به اميد ديدار در جواب به من مي گويد آرزوي من اين است كه بري و بميري حداقل اينطوري قيافه تو رو ديگه نمي بينم!!!
خيلي دلم شكست! خيلي !!!!
وقتي اينطوري مچاله ام مي كند ديگر انرژي برايم باقي نمي ماند كه به كار و وظايف بيرون از منزلم برسم....
مي دانم كه از مشكلات من خيلي خيلي بدتر و غير قابل حل تر در اين تالار گفته مي شوند ولي اينها را اينجا نوشتم چون جاي ديگري براي دردل نداشتم.حداقل خيلي از شماها شرايطي مشابه با من داريد و حرف ها و احساساتم را درك مي كنيد. بخدا من توقع زيادي از اين زندگي ندارم.يك آغوش امن مي خواهم كه بتوانم در آن پناه بگيرم همين!
پ.ن.: الان به من زنگ زده انگار نه انگار كه چه حرفهايي بارم كرده و به من ميگه براي نهارت يك غذاي خوشمزه پختم .(مثل روال هميشه وقتي خوب تخليه شد همه چيز يادش مي رود)
RE: درد دل ( مي دونم حرف هام تكراريه ولي سنگ صبورم باشيد)
به نظر میاد مشکل مالی نداری می تونی بری مشاوره حضوری که بتونی اخلاقای شوهرتو تحلیل کنی و روش رفتاری مناسب باهاش رو به کمک مشاور یا روانشناس پیدا کنی. دوستانی که شارژ دارن هم حتما تاپیکتو توی نیازمندی به کارشناسان می ذارن.
فعلا سر خوبی هایی که داری تمرکز کن مثله تحصیلاتت کارت بچه ات پدرت زندگی راحتی که داشتی خانواده ی خودت خانواده ی شوهرت و خلاصه هر خوبی که به نظرت میاد. فعلا به خوبی هات فکر کن که بهت فشار نیاد و کنارش سعی کن بری پیش یه مشاور یا یه روانشناس خوب که بتونی نحوه ی رفتار کردن درست در مقابل شوهرت رو یاد بگیری تا بتونی اصلاح کنی رابطه اتونو.
یه مورد دیگه اینکه به هر حال دلیلی مشکلی چیزی هر چند کوچیک وجود داره که شوهرت این حرفای ناخوشایند رو می زنه. البته کار خیلی بدی می کنه ولی اگه خودت نمی دونی مشکل اصلیتو می تونی با کمک مشاور مشکل اصلی رو پیدا کنی که حلش کنی.
موفق باشی عزیز.
RE: درد دل ( مي دونم حرف هام تكراريه ولي سنگ صبورم باشيد)
سلام.
دیدن اینجور رفتارها و شنیدن این جملات از زبان همسر میتونه واقعا دردناک باشه.واز این بابت میتونیم فقط با شما همدردی کنیم و آرزو کنیم که زندگیتون بهتر بشه.
ولی به چنتا نکته هم دقت کنید..هر معلولی یه علتی داره و هر عملی را عکس العملیست!
خودتون فکر میکنید چه عاملی باعث این رفتارهای ایشون میشه!؟
فکر میکنید از زندگی مشترک و شخص شما چه انتظاراتی داشتن و دارن که برآورده نشده؟
آیا رفتارهای ایشون مربوط به قبل از بچه دار شدنتون هست یا بعدش؟
RE: درد دل ( مي دونم حرف هام تكراريه ولي سنگ صبورم باشيد)
مهروی عزیز:72:
همه ما دنبال محبتیم ، معمولا با خانواده و فامیل مون ، با دوستامون ، با همکارامون و حتی غریبه ها با احترام رفتار می کنیم ، اگه در کوچه و خیابون ناخواسته به یه فرد دیگه بخوریم ، عذر خواهی می کنیم ، اگه کسی یه کمک مختصر در حد دادن یه آدرس به ما بکنه ازش تشکر می کنیم و ... البته همه اینها طبیعی و لازم هست.
اما با نزدیک ترین عزیزانمون ، همسر و فرزندمون اینگونه نیستیم. اگه فرزندمون یه وسیله شخصی مون (نو شابه اش رو کتابمون بریزه ) اسیب بزنه خیلی راحت می گیم "مگه کوری؟"
با همسرمون با احترام رفتار نمی کنیم ، ممکنه در ظاهر اون رو "اقا" یا "خانم" صدا بزنیم اما واقعا اون رو قبول نداریم ، تصور می کنیم رفتارهاش بچه گانه است ، تصمیماتش غلط است و من بهتر از او هستم.
و تا وقتی اینگونه است فضای زندگی مشترک به سمت بی احترامیها ، کدورتها و دلخوریهای بیشتر می رود.
در شرایط نرمال ، احترام احترام می اورد ، پذیرش همسر با همه معایب و کاستیهایش یکی از بزرگترین درسهایی است که زندگی به آدم می دهد ،
این تصور که من از او بهترم ، تحصیلاتم ، کمالاتم و.... به جز آسیب به زندگی دستاورد دیگری ندارد.
RE: درد دل ( مي دونم حرف هام تكراريه ولي سنگ صبورم باشيد)
سلام مهرو جان
خودت هم میدونی که همه ماها هم درگیریم.هر کی واقعا یه جوری داره با مشکلات دست و پنجه نرم میکنه.واقیعت زندگی همینه.
خیلی کار خوبی کردی که امدی اینجا و با ما حرفهات رو در میون گذاشتی.
یه زمانایی در زندگی این حالتها پیش میاد...فشار مشکلات باعث میشه زن و شوهر از هم دور بشن.وقتی به گذشته نگاه میکنن باورشون نمیشه این همون زن/مرد ی بود که با شنیدن صداش همه دردها از بدنش میرفت بیرون...
باورشون نمیشه این همون عشقی بود که برای دیدنش ثانیه شماری میکرد و ...
به همسرت ارزش بده...به قول خودمون بیشتر تحویلش بگیر.
بهش قدرت بده...با حرفهات..با رفتارهای زنانه...طوری وانمود کن که واقعا بهش نیاز داری...و اون بفهمه که تکیه گاه شماست.
خیلی وقتها مردها دلشون میخواد زنشون واقعا همون ضعیفه معروف باشه و مردها اون قیصر باغیرت قدیمی !
چه اشکالی داره این حس رو به همسرت منتقل کنی؟
قویش کن...
خیلی وقتها حرف دل و زبان متاسفانه یکی نیست.
شما میخواهی زندگی کنی...پس از کنار خیلی مسائل باید راحت بگذری...میدونم گوشه کنایه شنیدن سخته...اما اگر زوم کنی روی این گوشه و کنایه ها نمیتونی از پس زندگی بربیای.
به خصوص اینکه دخترت هم کم و بیش دیگه مشکلات شما رو هم میفهمه.
همیشه نباید در مقابل گله هاش جبهه بگیری و یا فرار کنی.اونم انسانه با نیازهاش.
بذار انتقادش رو بکنه.میدونی سکوتت چقدر میتونه کمک کنه؟
همه حرفهاش رو که زد و انتقاداتش رو هم کرد بغلش و کن و ببوسش و بگو ولی من تورو همینجوری که هستی دوست دارم.
میدونم سخته اما مثل امپول که درد داره اما نتیجه میده اینم نتیجه میده.
به نظرم استفاده از واژه به امید دیدار کمی غلط اندازه و خودش داره غیر مستقیم میگه من با تو خیلی جدی هستم .
اینکه همسرت زود فراموش میکنه و غیر مستقیم درصدد جبران برمیاد خیلی عالیه.اگر مثلا یک هفته باهات قهر میکرد چی؟اخرش هم دو قورت و نیمش هم باقی بود؟
با این خصوصیاتی که همسرت داره یکمی صبوری در مواقع تنش زا میتونه خیلی کمکت کنه.
اون زود اروم میشه.پس احتمالا زود هم عصبی میشه.
شما اون لحظه که میگه ناهار برات درست کردم کلی ازش تشکر و تمجید کن و مدتی روی صبوری و نشنیده گرفتن یکسری حرفها کار کن.
جو خونه رو متشنج نکن.وقتی همسرت خونه است سرت رو به کتاب و ..گرم نکن.بذار بفهمه برای حضورش ارزش قائلی.
مرور یکسری خاطرات دوران نامزدی و ....هم میتونه کمکتون باشه.
خانومی رو میشناختم که همسرش همین رفتار رو داشت.اما باور کن انقدر صبوری کرد که شوهرش از رو رفت.اون خانوم نه تحصیلاتی داشت و نه چهره زیبا و ...
یه زن خیلی ساده.اما بالاخره رگ خواب همسرش رو پیدا کرد.
چه اشکالی داره برخی مواقع به همسرت بگی تو خیلی موفق تر از منی....به به ...من چقدر افتخار میکنم که تکیه گاهم انقدر قوی و با مسئولیته.
من تصورم اینه که همسرت به خاطر نزدیک بودن مدرک تحصیلی به شما و یکسری مسائلی که خودت گفتی حس میکنه از شما پایین تره و میخواد بالاتر بودنش رو اثبات کنه.و اگر در این راه موفق نباشه جوره دیگه ای خودش رو تخیله میکنه
موفق باشی
RE: درد دل ( مي دونم حرف هام تكراريه ولي سنگ صبورم باشيد)
شماتقصیری نداریدفرهنگ جامعه ماوالبته طبیعت مردان ازاول طوری بوده که حتمابایدقدرت مطلق دردستان خودشان باشدوتقریبااکثرمردان تحمل وقدرت پذیرش وزندگی بازنی قدرتمندترازخودشان یاحتی همسطح خودشان (چه ازلحاظ تحصیلات یامقام ودرآمد)راندارند براهمین است که:پشت هرمرد موفق زنی است که باعث موفقیت همسرش شده است وپشت هرزن موفق مردیست که نتوانسته جلوی موفقیت همسرش را رابگیرد:305:البته استثناعاتی هم داریم که مردان مشوق همسرانشان بوده اند:163:
RE: درد دل ( مي دونم حرف هام تكراريه ولي سنگ صبورم باشيد)
با سلام مهرو جان
به دلیل اینکه شرایط بنده بسیار شبیه شماست خوشحالم که یک نفر مثل خودم پیدا کردم.
همسر بنده هم دائما" در حال ایراد گرفتن از من است و وقتی از هرمسئله ای که خارج از محیط خانه باشد ناراحت باشد سر من خالی می کند .واقعا" تعجب می کنم که بعضی ها در جواب به شما می گویند برو با خنده بغلش کن و اصلا" به رویت نیاور که چند ساعت پیش چه شنیده ای. یعنی چی؟ من سالها با همین وضع با همسرم در حال زندگی کردن هستم و همسرم دائما" کارهایش را تکرار می کند و فکر می کنید من چگونه با او زندگی کرده ام دقیقا"
عین همین روشی که یکی از دوستان پیشنهاد کردند را انجام داده ام .ولی مگر فرقی کرده است خیر بدتر شده که بهتر نشده است . ارتباط دوطرفه است شما نمی توانید بدون گفتگو و رسیدن به نتیجه ای در زندگی مشترک آنرا ادامه دهید.اگر شما مهرتایید به کار همسر خود بزنید دقیقا" کاری که من سالها فبل کردم هیچ مشکلی حل نمی شود که هیچ بلکه اوضاع خراب تر از قبل می شود . تا وقتی شخص خودش متوجه اشتبا هات خود نشود هیچی حل نمی شود. شوهر بنده هر چی از دهنش در می آید به من می گوید وروز بعد به من می گوید خوب بیا برای تابستان برویم فلان کشور برای گردش. خوب این یعنی چه؟ البته بنده به روی خودم نیاوردیم و رفتیم آن کشور .آنجا هم اعصاب مرا خراب کرد. مگر می شود شما هر توهینی را تحمل کنی چون طرف مقابل کارش سخت است یا نمی دانم اعصابش خراب است و یا بهانه هایی مشابه این حرفها. من دعوا کردم .مهربانی کردم .هیچ کدام جواب نداد .می دانید چه راهکاری در مورد من جواب داد! ترک کردن همسرم .دو بار ترکش کردم اصلا" یک روز هم دوام نیاورد و آمد دنبالم و گفت بیا بنشینیم با هم مسائلمان را حل کنیم. خوب من هم برگشتم هیچی حل نشد چون او هیچوقت قبول ندارد که خودش مشکل دارد و رفتارش اشتباه است و به فاصله چند سال بعد برای بار دوم از خانه رفتم . هیچ چیزی عوض نشد .جون او می گوید مرغ یک پا دارد و الان تصمیم به جدایی دارم چون به این نتیجه رسیده ام که راه حل دیگری برای من وجود ندارد .
RE: درد دل ( مي دونم حرف هام تكراريه ولي سنگ صبورم باشيد)
سلام دوست عزیز
میفهمم زندگی در این شرایط چه قدر سخته!
البته برخی از آقایون نمیتونن دوم بودن را بپذیرن و همیشه دوست دارند اول و برتر از همسر باشند، حال اگه حس کنند همسر برتر و ویژگیهای بهتری داره، مقابله میکنن و برای تسکین حسه برتربینی درون خودشان، همسر و افکارو شخصیت و عملکردش را زیر سوال میبرن!
عزیزم میخواستم بدونم، یعنی شما در مقابل توهین یا تمسخر همسرتان هیچ عکسالعمل، حرف یا اعتراضی بیان نمیکنین؟ ابراز ناراحتی نمیکنین؟
وقتی همسرتان در زمان خروج شما از منزل فرمودند،[undefined=undefined] آرزوي من اين است كه بري و بميري حداقل اينطوري قيافه تو رو ديگه نمي بينم!!![/undefined] قبلش در صلح بودین؟
یا موارد مشابه که بیان کردین؟
باید ریشه یابی کنین، چه زمانهایی بدین شکل برخورد میکنن! مثلا به یک میهمانی رفتین، از شما تعریف و تمجید شده، شما توی جمع به گرمی مورد ستایش قرار گرفتین ، آیا امکان داره بعد از مراجعت به منزل، همسر در جهت تخریب شخصیت شما اقدامی کنن؟
یا ...
کمی جزئی تر و دقیق تر به مساله نگاه کن، و به عقب برگرد، از چه زمانی این رفتارها شروع شد؟ یا حس کردی رابطتتون دچار خلل شده؟ دلیل این فاصله را فهمیدی؟ ببین چه مواقعی این رفتارها شدت میگیره!
امیدوارم مشکلتون هرچه سریع تر حل شه اما اگه ریشه کن هم نشد، حداقل میشه با راهنمایی دوستان براش مسکن قوی پیدا کنی و دست رو نقاط حساس نزاری و درد رو مهار کنی!
RE: درد دل ( مي دونم حرف هام تكراريه ولي سنگ صبورم باشيد)
تمام همراهان عزیزم خیلی خوشحال شدم که دیدم همتون برام.حرف ها و نکات سودمندی رو نوشتید که باعث شدند به ارتباطم با همسرم به یک شکل دیگه نگاه کنم.هر چند دلمو شکونده و من در طاهر قصیه همیشه در مقابلشم مظلومانه سکوت می کردم و می کنم و کمتر پیش میاد توهین و ناسزا بگم.،ولی قبول دارم که اعتمادم. به همسرم کمه و بهش. نمی تونم و یا نخواستم ایمان داشته باشم.همیشه می ترسم کاری رو بهش بسپرم و از پسش بر نیاد(تصمیمات کلا زندگیمون).
شاید همین حس من که شاید ناشی از رفتارهای خودش در اوایل زندگیمون. هست باعث پرخاشگری های همسرمه.البته ایشون کلا تحملش در برابر مسایل خیلی کمه و زود عصبی میه .ربطی به من هم نداره.در خانواده خودشون معروف بودهبه آتیشی!
حالا دوستانی کع گفتن من زنانه تر رفتار کنم و همسرم رو قوی جلوه بدم علی رغم اینکه من تا الان هم تقریبا داشتم همینطوری رفتار می کردم ولی سعی می کنم بیشت رش کنم.
ببخشید با مبایلم تایپ کردم غلط های زیادی در متنم هست.
ش
RE: درد دل ( مي دونم حرف هام تكراريه ولي سنگ صبورم باشيد)
سلام مهرو جان
میدونی چیه عزیزم
مردها ذاتا دوست دارند که مثل یک مدیرکل ، یک رئیس باهاشون رفتار بشه میدونی معنی رئیس در خانواده یعنی چی؟
توی زندگی ، رئیس بودن یک مرد یعنی اینکه
>> همسرش به توانایی هاش ایمان داشته باشد ،
>> برای کارهایی که انجام می دهد همسرش تشویقش کنه
>> اگر جایی اشتباه کرد ، همسرش ، به رخش نکشد و بهش فرصت جبران بدهد
فقط همین
حالا اگه یک زن برای مردش سه اصل بالا را همراه با تکنیک های اصولی زندگی زناشویی همراه کنه ، برای شوهرش می شود یک ملکه ،
و اون وقت اون مرد برای همسرش ، تمام دنیا را زیر رو رو می کند ، اون وقته که وقتی به شوهرش بگوید ماست سیاه هست ، شوهرش میگه آره حق با زنم هست ( یه کم غلو کردم :311: ولی قسم می خورم وقتی ملکه همسرت باشی کاملا درک می کنی که چه می خواهم بگویم و اینکه همسرت چگونه عشق و علاقه به پایت می ریزد)
و اما تکنیک های اصولی زندگی زناشویی
بزرگترین و مهم ترین و کاربردی ترین رفتارهای هست که اگه می خواهی یک زن موفق در زندگی زناشویی ات باشی ، باید فرا بگیری .... حالا اگه گفتی چی هاست؟! :46:
RE: درد دل ( مي دونم حرف هام تكراريه ولي سنگ صبورم باشيد)
سلام مهرو جان::72:
امیدوارم که خداوند به شما دوست خوبمون صبر بده و سعی بکنی در ارامش ان شا الله بر این مشکلات پیش امده در طی 5 سال زندگی مشترک فایق بشی...:323:
مهرو جان در /ایین با اجازه شما من دوری زدم و تمام تاپیک های قبلی ایجاد شده توسط شما رو خوندم...اگر مایلی یک بار دیگه باهم بخونیم و شما خودت از ماحصل کل نوشته هاتون در تالار بتونید نکاتی را استخراج کنید ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهرو
الان حس مادر و پدرم در مورد همسر من اينه كه ما از داماد شانس نياورديم:302:
حس همسرم: پدرت من رو بچه فرض كرده كه مسايل ساده رو چندين بار به من گوشزد ميكنه .من مرد زندگي تو هستم و اونديگه اين حق رو نداره براي تو تصميم گيري کنه..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهرو
[color=#4B0082] فقط كافيه يكبار سر يك مساله عصبي بشه، چشم هاشو مي بنده و دهنشو باز مي كنه و از خودم تا خانواده منو به زير فحش و توهين مي كشه. با توجه به اينكه من شخصا آدم منطقي هستم و در بحث ها سعي مي كنم تا آنجا كه ممكنه توهين نكنم اين خصلت همسرم برام غير قابل تحمل شده.
بهش اصرار كردم كه به مشاور مراجعه كنيم اما ايشون زير بار نمي ره. قبول نداره كه رفتار عصبي اش زياد از حده و ميگه من نميتونم تحمل كنم كسي حرف زور به من بزنه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهرو
همسرم واقعا احساس مي كند بود و نبودش براي پدرم مهم نيست و كلا قيد رفتن به خانه آنها را زده است.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهرو
همسر پرخاشگر و عصبی ام آنقدر جو خانه را متشنج کرده که دختر کوچکمان هم پرخاشگر و عصبی شده است و وقتی چیزی مطابق میلش نیست خودش را می زند.اما ناراحتی من بیشتر بخاطر این است که تحملم کم شده و دیگر مثل سابق صبوری نمی کنم.امروز در دعوا بهش گفتم بره بمیره !نفرینش کردم.بهش هم گفتم دیگه مرد زندگی من نیست.
منم الان پرخاشگر شدم.منم ناسزا گفتن به همسرم برام عادی شده.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهرو
ولی از همان اول شرایط اقتصادی توسط من تامین میشد.حالا که من سر کار هستم و شوهرم دو سه ماه دیگه درسش تمام میشه هر مشکلی رو ربط می ده به اینکه چون تو خودت پول در میاری و درآمدت بالاست.مطیع من نیستی و هر کاری دلت می خواد می کنی!بخدا اینطوری نیست اصلا. ولی بسکه همسرم این حرفا رو تکرار کرده ممن هم ناخواسته بعصصی وقتها از دهنم در میره که خوب این پس اندازه منه خودم براش برنامه دارم.
از اولش خونه ودرآمد از من بود .الانم من ماشین خریدم درحالیکه همسرم حتی گواهینامه هم نداره.
هر طور رفتار می کنم میگه داری پولتو به رخم می کشی.
خب مهرو جان تمام قسمت های بالا رو دوباره بخون به خصوص قسمت های بولد شده را...مهرو جان الان به نظر من مشکل شما از دو جنبه قابل بررسی ست..
1:ارث.....به نظر من اینکه در خانواده ایشان این حالت وجود داشته و /در همسر شما هم در عصابنیت فوت کرده اند خودش برای شما در اول از همه تلنگریست...نمیشه کتمان کرد که یک سری از خصایص ارثی هستند ولی ما می تونیم اونها رو با توجه به محیط تغییر بدیم..شما فرمودید فوق تخصص دارید (پزشک هستید دیگه؟درسته؟)پس شما به خوبی می دونید که حتی دو قلوهای همسان که دارای ویزگی های وراثتی یکسان هستند وقیت در دو محیط متفاوت بزرگ می شن می تونن خصایص متفاوتی رو نشون بدن...و با توجه به اینکه شما در پست هاتون بیان کردید که به این موضوع واقف بودید باید در اول زندگی مشترک بر روی محیظ کار می کردید چون این دسته افراد به دلیل دوران کودکی که پشت سر گذاشته اند کاملا به نظر من مستعد بروز هستند پس ای کاش از روز اول به این موضوع دقت می کردید...
2:محیط..
این محیط برای همسر شما به خصوص بعد از ازدواج اصلا در شرایط ایده ال برای یک مرد نبوده...برخوردهای پدر دلسوز شما ..دخالت های خانواده...زندگی در خانه شما به این نحو ذکر شده...درامد زایی از جانب شما..بیکاری همسرتان...رفتارهای بی تجربه شما (این مورد کاملا طبیعیه) در کنار زمینه عصبانیت همسر شما..همه و همه دست به دست هم داده که شما الان در چنین بحرانی قرار بگیرید و متاسفانه من درک می کنم که شما واقعا در چه شرایطی به سر می برید...
دوست من تمام این موارد ..تمام شما با تجربه عمل نکردید..نه خانواده شما ..نه شما..نه همسرتان...
ما زنها به واسطه اینکه کسی رو دوست داریم...و خانواده های ما به خاطر اینکه اب تو دل ما دخترها تکون نخوره ..کاملا ناخواسته دچار اشتباهاتی میشمیم که زندگی رو به انحراف می کشه ..که بزرگترین مشکل اون خاموش شدن اتش عشق ماست...
الان کاش گفتن فایده نداره ولی خواستم به شما بگم که شما نیاز به تغییر جدی در روند زندگیتون دارید اون هم خیلی جدی....چون دختر شما داره دچار مشکل میشه و این گناه نابخشودنی ست...
کمی به گذشته خودت و همسرت برگرد..
همسر شما داشجو بود..درس می خوند..باشه ..به هر حال وقتی ازدواج می کنه تامین خانه..ماشین ..درامد با همسر شماست..ولی شما با مهربانی بیش از حد و قبول این مسئولیت نقش های خودتون رو عوض کردید و الان شما با همه تلاشتون نقش مرد خونه دارید و همسرتون نقش زن...شما باید هر چه سریعتر حتی با قبئل خیلی سختی ها به تعویض نقش هاتون بپردازید...
نکاتی که در تاپیک دختر غرغرو..نوشتید و دوستان پاسخ هایی که دادند حاوی نکات بسیار مهمی هستند..اصلا انتظار نداشته باشید 1 یا 2 روزه به نتیجه برسید که اصلا امکانش نیست...
یادمه اون روزها که فعالیت من بیشتر بود روزی بالهای صداقت به من نکته جالب گفت که همیشه ممنونشم..گفت درمان یک زندگی 1 ساله خیلی راحت تر از زندگی 10 ساله ست..ولی بالهای صداقت تونست..بهت توصیه می کنم تاپیکشو حتما بخونی...و من با اینکه این جمله ساده ست ولی ما خیلی هامون فراموش می کنیم...پس تا 5 سال زود تر درمانش کن..
اگر بتونی همسرتونو راضی به رفتن پیش یک مشاور بکنید خیلی بهتره...و اثرات اون بر روی کل خانواده شما مشهود تر خواهد بود..ارام ارام..نه ناگهانی اونو دعوت و تشویق به این کار کن ....شاید پست های تالار برای شما راههایی داشته باشه ولی عمل به این حرف ها خیلی سخته و نیاز به همراهی همسر شما داره...
شما در طی این 5 سال و به قول خودتون راحت شدن شنیدن و گفتن ناسزاوووئ اینکه نفرینش کردید و گفتید تو دیگه مرد من نیستی در واقع اونو وارد سیکل منفی کردید که باید کات بشه...این حرفها برای یک مرد بسیار پذیرشش سخته و شما مستقیما مردانگی وی را نشانه گرفته اید...برعکس اینکخ فکر می کنید زود اشتی می کند..من این طور فکر نمی کنم ایشان بسیار هم دلگیر هستند...
پس همان طور که دوستان گفتند حس مردانگی ایشونو تقویت کن ولی مصنوعی عمل نکن...باید طبیعی باشه که خودش هم روش داره...
الان بشین و به انالیز کلیه رفتارها بپرداز..کاملا بی طرفانه..رو کاغذ بنویس و اهدافت رو مشخص کن و صبور باش...همه مشکلات رو نمی تونید با هم حل کنید..از مهمترین مشکل شروع کن.راه حل ها و عوارض جانبی اونو بررسی کن بعد درمان کن...و بذون تو زندگی هم مثل پزشکی ...پیشگیری بهتر از درمان است....
خواندن تاپیک زیر هم به شناخت نیاز اقایون خیلی کمک می کنه....
http://www.hamdardi.net/thread-6377-post-237064.html#pid237064
موفق باشی..
سارا بانو:72:
RE: درد دل ( مي دونم حرف هام تكراريه ولي سنگ صبورم باشيد)
مهروی عزیزم بدون تنها نیستی.اگرچه شنیدن این حرف باری از دوشت برنمیداره اما بدون زنهایی زیادی همدردتن.یکیش خود من
من فکر میکنم مردهایی مثل همسران ما کودکی سختی رو به لحاظ عاطفی گذروندن.یا نادیده گرفته شدن و یا تو خونه هاییی بزرگ شدن که مرد خونه اعتباری نداشته و مادر خودرای و خودسری داشتن.فکر میکنم یه جورایی از استقلال و موفقیت زن واهمه دارن حتی اگه در ظاهر اینو نشون ندن..من در مورد این موضوع خیلی مطالعه کردم.دلایل زیادی داره.گاهی هم کاملا برعکسه موارد بالاست.ممکنه پدر سختگیر و مرد سالاری داشتن.به هر حال علت هر چی که باشه فرقی نداره چون این طرف قضیه زنی قرار گرفته که عمیقا درد میکشه و تکیه گاهی نداره عزیز دلم من فکر میکنم باید در وهله اول ببینی هدفت چیه ؟اگه قصدت ادامه رابطه به همین صورته باید با خودت کنار بیای و همسرت رو همینطوری بپذیری و انقدر رو خودت کار کنی تا با بی حرمتیهای اون نشکنی.بعضی آدمها کارشون خرد کردنه ....تو چی؟خرد شدنی هستی؟خودتو از نظر روحی قوی کن.بی نیاز شو باور کن میدونم چقدر سخته.....اما روزی که به بی نیازی برسی میتونی تصمیم درست بگیری اونوقت چه تو این رابطه بمونی چه ترکش کنی زن قوی هستی که استقلال روحی داره و اسیب پذیر نیست.حتما برای قوی شدن کمک حرفه ای بگیر.به خاطر خودت و دخترت.در غیر این صورت در آینده ممکنه دخترت تجربه ای مشابه خودت رو داشته باشه.صبور باش. مقاوم .برای منم دعا کن