-
خاطره بد از مراسم عروسیم
سلام
من یه مشکلی دارم که یه ساله رو اعصابمه. من و شوهرم بر خلاف میل خودمون عروسیمونو جدا برگزار کردیم. چون هم خانواده من مذهبی بودن و هم خانواده اون. البته آخر شب یه پارکینگ اجاره کردیم و اونجا رفتیم ولی هر کاری کردم نزدیک عروسی شوهرم باهام همکاری نکرد که ارکستر بیاریم و کلا مراسم اونجوری که من دوست داشتم نبود. حالا هر جا که یه عروسیه شیک میرم این آرزو به دلم مونده و یه جوری خیلی حساسم. البته اصلا منظورم این نیست که دوست داشتم زیادی خرچ کنم ها نه . همش خودم رو سرزنش می کنم که چرا پافشاری نکردیم که مثلا عروسیمون مختلط باشه و اونجوری که دوست داریم باشه. با اینکه عروسیم گرم بودی ولی چون مطابق میلیم نبود خیلی ناراحتم. اصلا از هر چی عروسیه بدم میاد. دوست دارم فراموش کنم چی کار کنم؟
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
انقدر دختر پسر هستند که در حسرت همون عروسی ،مثل عروسی شما هم موندن
با این افکار زندگیتون رو تباه نکنید
دست از این حسادتها و چشم و هم چشمی ها هم بردار دوست عزیز
قدر زندگیتو بدون
خیلیا دارن با مشکلاتی تو زندگیشون دست و پنجه نرم میکنند که اگر بشنوی مخت سوت میکشه
زندگیتو خراب نکن دستی دستی
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
shiva64 جان سلام
به تالار همدردی خوش آمدی
خیلی خوبه از افکارت حرف میزنی
یه لحظه تصور کن اگه اصرار میکردی و با توجه به مذهبی بودن خانواده هاتون اتفاق یا مورد بد صورت میگرفت و عروسی تلخ میشد چی
فکر نکن با وجود ارکست و مختلط بودن عروسی خیلی دلچسب و زیبا میشد
به این فکر کن دو خانواده برای شادی فرزندانشون و عروسیشون کنار هم جمع شدن
به نظر من پیام عروسی اینه که دو جوان از راه درست و کنار خانوادشون به هم شادباش میگن.....همین!!!!
حرفات درک میکنم اما خانوم حساس یه کم به قضیه جور دیگه نگاه کن
موفق باشی و شاد:72:
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
حرفهای شما درست ولی آخه این قضیه فقط یه بار تو زندگیه هر کس پیش میاد. دوست داشتم اونطوری که میخواستم میشد. حالا که نشده نمیدونم چجوری فراموش کنم که بیشتر از این عذاب نکشم
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
نادیا7777 جان میشه منم یه راهنمایی کنی...
http://www.hamdardi.net/thread-15388.html
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
سلام
امیدوارم همیشه تو زندگیت هیچ مشکلی نداشته باشی مثل الان، که همچچین قضیه ای رو برای خودت تبدیل به یک مشکل بزرگ کردی
اگه خدای نکرده روزی به مشکلی دچار بشوی تازه می فهمی فکر کردن به این قضیه چقدر مسخره بوده
آخه دختر خوب! این هم شد مشکل.تو مطمئن باش که عروسیت اگه حتی خیلی بهتر از این هم بود، باز عروسی هایی پیدا می شد که از مال شما بهتر باشه
برو بچسب به زندگیت و تمرکزت رو از روی این قضیه کاملا بردار
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
سلام دوست عزیز
با ناراحتی شما نه دوباره میشه یه جشن عروسی گرفت نه مشکلتون حل میشه .
میتونید سالگرد ازدواجتون رو اگر در توانتون است یه جشن خودمونی با موسقی شاد برگزارکنی
که به دلت بشینه .
و شما صاحب یه زندگی هستی این آرزو را بگذار برای دختر یا پسرت همچنان جشنی بگیر که
چندین و چند شب بزن بکون و شادی باشه :227::227:
دیگه خواهرمن برای حسرت خوردن دیر شده .
به زندگی که داری افتخار کن به همسر مهربونی که داری بناز .
چرا با این فکر های که گذشته داری خودتو ناراحت میکنی .
یه کم مشکلات مراجعه کنندگان رو بخون ببین چه مشکلاتی دارند . مشکل شما پیششون دیده نمیشه
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
حسرت!؟
حسرت اینکه چرا یه مشت زن و مرد نامحرم و غریبه با هم نرقصیدند و توی هم نلولیدند!؟
چشم دل باز کن که جان بینی....
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
سلام خانم shiva64
اول خدمتتون عرض کنم همیشه مراسم عروسی با اونهمه پیچ و تابهاش همه جاهاش اونطور که نمی خوایید در
نمیاد.پس خدا رو شکر کنید که با کمترین مسئله ای به پایان رسید.
ضمناهر چی این مراسم جوری برگزار بشه که خدا راضی تر باشه مطمئن باش خیر و برکتش بیشتره.یه لحظه فکر کنید
مراسمی مختلط برگزار بشه که طبعا انتظار داریم اتفاقات دیگری که خدا ناراضیه در اون شب اتفاق بیفته،خداچقدر
در شروع زندگی اون عروس و داماد و اون ازدواجی که سنت پیامبر است نظر لطف خواهد داشت؟
کدام رو می پسندید؟رضایت خدا رو یا رضایت خودتان و عده ای که دوست داشتند مختلط برگزار شود؟
این موضوع رو برای همیشه فراموش کنید!عروسی شما به خیر و خوشی تموم شده اما شما دست از مقایسه
بر نداشتید!هر عروسی که میروید با عروسی خودتان مقاییسه میکنید و همین باعث شده احساس بدی داشته
باشید.
فکرتون رو از این موضوع آزاد کنید و مقایسه نکنید!هیچ وقت!:72:
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
ممنون از دوستانی که راهنمائی کردن. به هر حال این حق هر آدمیه که بخواد عروسیشو اونطوری که دوست داره برگزار کنه . حالا شاید به نظر بعضی از دوستان اینجا مسخره باشه. این قضیه ناراحتم میکرد. من اصلا دنبال عروسی مجلل نبودم و کلا باهاش مخالفم. ولی خوب کسی به نظر آدم احترام نمیذاره متأسفانه.
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
سلام.
اولا به خاطر اینکه این یک هزینه اضافه هست .
من خودم همیشه با همین ارکستر مشکل دارم ./
یه آهنگ بذارن به خدا بهتره .
چرا ؟
چون وقتی شما توی عروسی تون ارکستر میارین ، دختر های فامیل تون هم توقع شون میره بالا .
و وقتی که من نوعی به خواستگاری اون میرم ، با توجه به اینکه می بینه من پول این گونه مراسم ها و سایر هزینه ها رو که توی عروسی و زندگی بقیه دیده ، ندارم جواب منفی میده و شما هم در زمینه بالا رفتن سن ازدواج دختر ها و پسر ها نقش خواهید داشت .
ثانیاً دو خانواده مذهبی ، به هیچ عنوان راضی نمی شن در مراسمی شرکت کنند که مختلط باشه .
یا اگر هم شرکت کنند بهشون اصلاً خوش نمی گذره .
آیا دوست داشتین به خانواده تون و خانواده همسرتون اصلاً خوش نمی گذشت ؟ و هیچ کس حاضر نباشه فیلم عروسی و عکس هاتون رو ببینه ؟
ثالثاً به جای بزرگ کردن اتفاقی که در گذشته افتاده و نمی شه تغییرش داد ، بهتره تمرکزت رو روی آینده بذاری.
رابعاً اگر فکر می کنی که شوهرت کلاً به نظرت احترام نمی ذاره بهتره یه تاپیک جدیدی باز کنی و با ذکر مثالهای مختلف قضیه رو روشنتر کنی .
خامساً مطمئن باش شوهرتون انتخاب درستی انجام داده .
سادساً مجلس لهو و لعب گناه داره ، همه اش هم به پای دست اندرکارانش می نویسن.
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
shiva64 عزیز سلام
عزیزم مشکل یا فکر ذهنی شما اصلا مسخره نیست
و نظر و فکر شما محترم و قابل احترامه...
فقط عزیزم ما دوست داریم بجای پرداختن به قضیه یک سال پیش امروز رو بچسبی!!!
گذشته بهتر یا بدتر ممکن بود باشه اما هر چی بوده گذشته.....
بیا گذشته را رها کنیم و امروز را بهتر زندگی کنیم اینم نظریه!!!
سخت نگیر....:82:
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
سلام دوست عزیز
من با نظر شما وموافقم به هر حال هر دختری بهترینآرزوش همون عروسیشه که منم جای شما بودم ناراحت میشدم با این حال نباید از دست همسرت یا خانواده ناراحت بشی اون تمام تلاش رو برای برگزاری عروسی کرده اگه به بهترین شکل ممکن هم برگزار میشد بازم دست بالا دست هست که بهتر باشه. من خواهرم 17سالش بود که پارسال ازدواج کردچون خانواده شوهرش عزادار بودن مراسم عروسی نگرفتند و این مسئله مثه یه آرزو شد برای خواهرم خیلی ها هستند که در حسرت گرفتن عروسی میموند حالا به هردلیلی که میتونه باشه مهم خوشبختی و ارامشی که باید داشته باشی نه اینجور چیزها ذهنتو از این مسئله پاک کن وبه چیزهای بهتر فکر کن .
موفق و سربلند باشی :72:
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
خانم گل مراسم ازدواج من هم خیلی بد برگزار شد واقعا اون چیزی شد که حتی دوست ندارم فیلم عروسیمو بعد دو سال واسه میکس بدم یا اصلا فیلمو ببینم. باور کن اینقدر مشکلات دارم که تنها چیزی که یادم نمیوفته مراسم عروسیمه .واقعا جای غبطه دارید که تمام زندگیتون کنار همسرت باب دله و هیچ غصه ای در زندگیت نداری واسه همین فکرت پیش مراسم عروسیت مونده.واقعا ما انسانها در بهترین شرایط باید یه مشکل واسه خودمون درست کنیم.خواهش میکنم سعی کن از زندگیت لذت ببری تا اینکه خودتو الکی غصه بدی:33::33::33::33::33:
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
بچه ها ممنون. آخه خانواده شوهر من برخورد یه بوم و دو هوا رو دارن. اتفاقا تا حالا هر چی مراسم بعد از عروسی خودم رفتم که از طایفه شوهرم بوده،مختلط بوده و اونها هم با روسری کلی میرقصن!برام این رفتار متناقضشون شده یه درد. اصلا نمی دونستم اینطوری هستن یعنی تصورم این بود که تو مراسم مختلط بهشون خوش نمی گذره. ولی وقتی می بینم همشون از اول تا آخر کلی با روسری قر میدن برام قابل حضم نیست. نه به حجابشون نه به رقصیدنشون. ولی برای ما سفت و سخت گفتن نه ،به ما خوش نمی گذره و ما باید همش بشینیم یه گوشه تو مراسم و ... که حالا دارم میبینم اصلا اینطوری نیست.
واقعا تنها راهش فراموش کردنه البته اگه بتونم، چون وقتی بهش فکر می کنم خیلی لجم درمیاد.
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
شیوا جان من همه کارای عروسیمو مطابق میل خودم انجام دادم و اینقدر زحمت کشیدم که شب عروسیم مثل نی شده بودم.اما خیلی چیزا اونجوری که برنامه ریزی کرده بودم پیش نرفت با اینکه مسئولش خودم بودم. این تو همه عروسیا هست و اکثرا اونطوری که عروس دامادا میخوان نمیشه. من سعی میکنم به خاطرات خوبش فکر کنم و چیزایی که اذیتم میکننو بیاد نیارم فایدش چیه آخه؟؟؟؟؟
تازه شما برو خداروشکر کن اگه مطابق میلت نبوده حداقل خودت مسئولش نبودی و بقیه نظر دادن اگه مثل من خودت 2-3ماه زجرشو کشیده بودی چی میگفتی دوستم؟:302:
بهرحال الان مشکلی باهاش ندارم و خیلی چیزا که اونشب اشکمو دراورد شده جز خاطرات خنده دار منو همسرم:311: امیدوارم بزودی تو هم مثل من بی تفاوت شی و به خوبیهاش بسنده کنی
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
روژان عزیزم من هم تمام کارهای عروسیم رو خودم کردم. من تا ساعت 6 سر کار بودم . با یه مدیر سخت گیر و بدجنس که حتی یک ربع هم بهم مرخصی نمی داد. بعدش هم میفتادیم تو خیابون دنبال جهاز و بساط عروسی و خونه. هیچ کس هم نه نظر میداد نه کمک می کرد. ما هم دقیقا مثل شما شب عروسیمون کلی لاغر شده بودیم. مثلا دلم خوش بود که هر دو طرف راضی هستن! تازه تو فیلم ما همش فامیلهای ما وسطن. اونها کلا کشیدن کنار.همش هم ادعا می کنن که ماها رو دوست دارن. ولی تو عروسی ما همشون ماتم زده بودن. با وجود اینکه به میل اونها رفتار شده بود و هیچ کنتاکی بین دو خانواده نبود. اونوقت تو عروسی های دیگه حتی اگه قاطی هم باشه میرن با روسری کلی میرقصن و کلی هم خوشحالن.
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
خب حالا عزیزم نشستی واسه خودت داری نبش قبر میکنی که چی بشه؟؟
دردی هم دوا میشه؟
برمیگردی به اون زمان و همه چی گل و بلبل میشه؟
پاشو خانومی
پاشو برو یه دوش بگیر و یه شربت خنک جلوی آینه بخور
ببین چه حاااااااااالی میده
این روش به خیلیا جواب داده
تضمین 100% ;)
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
سلام shiva64
دوست عزیز پیشنهاد دارم نسبت به پست های قبلی که اعضا محترم در جواب شما تهیه کرده اند توجه نشان داده تا راحت تر مشکلتون رو مدیریت نمایید
موفق باشی:72:
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
من که توجه کردم دیگه باید چی بگم؟
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
سلام عزیزم.
به نظر من شما چیزی لازم نیست بگید. واقعا برید خدا رو شکر کنید که بزرگترین مشکلتون توی زندگی اینه که چرا سال پیش عروسیتون مختلط برگزار نشده!! به نظر من که چیزی نیست که اینقدر ذهنتون رو بهش مشغول کنید. به هر حال هر چی هم راجع بهش فکر کنید نمیشه گذشته رو برگردوند پس کار عبثیه!! راجغ به خوبیهای عروسیتون فکر کنید. من چند تا عروسی هم رفتم که مختلط بودند و آخرش همه چیز خراب شد. به نظر میرسه یه موضوع به این کوچیکی رو درون ذهن خودتون پرورش دادید و پر وبال دادید و حالا سخت میتونید کنترلش کنید. ولی اصلا بهش فکر نکنید به جای اینکار برای سالگرد ازدواجتون یک مهمونی جمع وجور اونجوری که دوست دارین ترتیب بدید تا سرت هم گرم بشه و بیخود خودت رو اذیت نکنی.
راستش خواهر من هم عروسیش خوب برگزار نشد. یعنی بد شانسی آورد و سب عروسیش برف مفصلی اومد و محلش بالای نیاوران بود. خلاصه مهمونا با چه بدبختی ای رسیدند! غذاها دو ساعت دیرتر رسید! جای مهمونی اصلا گرم نمیشد و همه میلرزیدند! کیک عروسیش از دست آورنده اش لیز خورد و پخش و پلا شد و... خلاصه نمیدونی چه افتضاحی بود. خود من م.قع برگشت از عروسی ماشینمون توی برف گیر کرد و تا ساعت 4 صبح توی خیابون علاف بودیم:311:
خواهرم هم خیلی روی هر چیز عروسیش گیر میداد و میخواست همه چیز همونجوری باشه که اون دلش میخواست!! اما اگر به حرف من گوش میداد و توی یک هتل آبرومند عروسی میگرفت هیچ کدوم از این اتفاقات نمیافتادو آخر سر هم میرفتند خونه و تا صبح شادی کیکردند کسی که جلوشونو نگرفته بود!!
خلاصه بهت بگم که با این اتفاق بعد تصمیم گرفت که یک سالگرد ازدواج بگیره که جبران بشه. الان هم بعد از 7 سال با این همه مشکلات فکر نکنم اصلا یاد عروسیش باشه!!!
عزیزم سخت نگیر و به عمق زندگیت و معنویات بیشتر اهمیت بده تا ظواهر زندگی. برات آرزوی مفقیت روزافزون میکنم.
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
سلام دوست عزیز
در اکثر مواقع مراسم ما اونجوری برگزار نمیشه که دوست داریم، چون از بچه گی تو ذهنمون یه جشن رویایی تصور میکنیم و خوب نبدیل شدن اینجور مراسم ها، با این همه گرونی و این همه تفاوت فرهنگی خانواده ها با جوونها کمی سخت شده!
عزیزم زمانی که شما میخواستین مراسم بگیرین شاید خانواده همسر نمیدونستن برخی فامیل هم مراسم مختلط میگیرن و خوب اونها نسبت به خواستشون نسبت به مهمانیه خودشون نظر دادند و دست زور نسبت به باقی اقوام که نداشتند! قبول دارم رقصیدن با روسری یکم عجیبه، اما شاید یه جورایی خواستند ابراز شادی کنن و رقصیدن به این شکل از دیدشون ایرادی نداره، باید به عقیدشون احترام گذاشت!
پیشنهاد میکنم، برای رفع ناراحتیتون، در سالگرد بعدی ازدواج یه مهمونیه مناسب ترتیب بدین، آتلیه برین، قاب عکسش رو به دیوار بزنین، کنار قاب مراسم ازدواجتون،و هر سال و هر سال، بعد یه مدت با دیدن هر قاب یه سریال انشالله زیبا تو ذهنتون مرور میشه، سریالی که تو چند ثاتیه سالهای زندگی شما رو مرور میکنه!
اصل یادگاریه مراسم، عکساش هستند و باقی در آرشیو باقی میمونن و خیلی قسمتهای خاطرات اون مراسم بایگانی میشه، پس بهتر نیست نوع نگرشت رو کمی عوض کنی؟
:72:
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
الهه عزیزم و زیبای مهربون. ممنون از راهنمائیتون. دارم سعی می کنم روی این قضیه زوم نکنم. دارم سعی می کنم فراموشش کنم. از همه دوستای عزیزم ممنون که راهنمائیم کردن. فکر کنم تا چند سال دیگه اصلا یاد مراسم عروسیم نیفتم. امیدوارم همیشه از روزهای خوش زندگیتون بهترین خاطره ها برای همتون بمونه.
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
سلام شیوا جان...
ببخش با اینکه تاپیکت نتیجه گرفته و شما سعی داری نگرشت رو با توصیه خوب دوستان عوض کنی تا راحت تر زندگی کنی ولی سوالی برام پیش اومده که اگه ممکنه بهم پاسخ بدی....
شما تا به حال با همسرت مطرح کردی که چرا خانواده در جشن شما رضایت نداشتند ولی الان شما در فامیلشون این جور مختلط بودن و رقصیدن رو می بینی؟و پاسخ ایشان چی هست؟
ببخش خیلی کنجکاو شد دیدگاه همسرتون در این مورد چیه....
:72::72::72::72::72::72::72::72:
و دوستانی که در این تاپیک لطف کردند و به دوستمون کمک فکری دادند/لطف کنید تاپیک افت های احتمالی در مشاوره به خصوص پست 4 مدیر را مطالعه بفرمایید تا ان شا الله با بازخورد صحیح تر با مراجع برخورد کنیم....
ممنون:72:
سارا بانو:72:
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
شیوا جان...
من خودم یک ساله از ازدواجم میگذره..... 22 سالمه...شوهرم حسرت عروسی که هیچ..... حتی عکس با لباس عروس رو دلم گذاشت...اخرش هم مجبورم کرد به همه بگم من خودم از عروسی و لباس عروس بدم میاد.... مثلا اون خاسته بگیره من نزاشتم... و ای کاش قدر این کار و خیلی کارای دیگمو میدونست....
..... سخت نگیر عزیزم....همین که زندگیه خوبی داشته باشی و شوهرت بهت احترام بزاره جای شکر داره.... :)
-
RE: خاطره بد از مراسم عروسیم
سارا بانوی عزیز. بیشتر به خاطر خانواده مذهبی پدرشون بود. ولی جالبه خانواده پدریش همشون مراسم پارکینگ ما رو هم اومدن و جالبتر اینکه همه خانواده شوهرم جلوشون رقصیدن. شوهرم نظر خاصی نداره و میگه برو از خودشون سوال کن که چرا اینکارو کردن و کلا سعی داره من فراموش کنم. البته مادرش کلا اهل انکار کردنه و الان بگی میگه ما اصلا مخالف نبودیم. به نظر من کلا بهانه گیری بود و بس.میخواستن از اول بگن حرف حرف ماست. دل خسته جان واقعا ناراحت شدم . آدم عروسی میگیره یه جور حسرت داره نمیگیره یه جور دیگه. امیدوارم قسمت های دیگه ی زندگیت خوب باشه.