فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
در تاپيكهاي قبلي درباره ي وضعيتمون گفته بودم.
خسته ام خيلي خسته.
بريدم و داغونم.
ديگه داره سنم ميره بالا .از وقتي كه ازدواج كردم خوشي نديدم.همش بي پولي و بدبختي بوده.
شوهرم هم اونطور كه بايد و شايد تلاش نكرد براي وضعيت مالي زندگيمون.
هر چي كه به نظرش راحتتره انجام ميده.
اخه تا كي من بايد صبر كنم.
ديگه خسته شدم.نه خانواده ي همسر خوبي دارم و نه هيچ اميدي به پيشرفت در اينده .
نه همسرم شغل درستي داره و من كه بيكارم.
چه كار كنم؟جديدا هر چه قدر كه به اوضاع زندگيم دقيق تر ميشم شوهرم رو بيشتر مقصر ميبينم.
اونطور كه بايد و شايد تلاش نكرده براي زندگيمون و فقط من توي اين چند سال ازدواج ،هميشه حسرت همه چيز به دلم مونده.
سن من ديگه داره ميره بالا و هنوز بچه اي نداريم و اين خيلي بده اونطوري كه داره پيش ميره ما هميشه بدبخت ميمونيم و حسرت به دل خواهيم مرد.
اميدم رو از دست دادم و هيچ اثري از پيشرفت در زندگيم نميبينم
شما جاي من بوديد چه كار ميكرديد.؟
تا كي صبر كنم؟ميترسم روزي برسه كه پشيمون بشم از اينهمه صبر و ديگه دير شده باشه.
خسته شدم از اينكه اينقدر قانع و صبور بودم و هميشه سعي كردم كه كاري كنم كه شوهرم ناراحت نباشه ولي خودم چي ؟
حيف از اين عمر تلف شده.
من از اينده نااميدم
خيلي
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
چند روز پيش خونه ي يكي از دوستام مهمون بودم .با اين دوستم همكلاس بودم و دوستيمون ادامه پيدا كرد.
نميخوام خودم رو با ديگران مقايسه كنم ولي واقعا غبطه خوردم.
من حدودا ٦ ماه زودتر از دوستم ازدواج كردم .
خدا رو شكر اونا از اول زندگيشون خونه داشتن يه خونه ي دو خوابه يه جاي خوب.
ماشين داشتن و دغدغه ي چيزي رو نداشت.
يه سال بعد از ازدواجش
خدا بهشون يه پسر داد و پارسال هم يه پسر ديگه.
والان با پس اندازي كه دارن ميخوان يه خونه ي بزرگتر بخرند
و امسال داره درسش رو ادامه ميده.
واقعا غبطه ميخورم و دوست داشتم من هم مثل اين دوستم راحت زندگي ميكردم و براي ايندم ميتونستم برنامه ريزي كنم.
خوشحالم كه حداقل اينجا هست كه ميشه درد و دل كرد.
نميخوام برم سر كار چون ميدونم شوهرم خيالش راحت ميشه و تلاشش كمتر.
البته تا حالا كه نتونستم كاري كنم.
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
سلام مهسا جان
خوبی عزیزم؟
میدونم سخته..
میدونم نمیشه همش بهت گفت امیدوار باش...
میدونم که شاید هرکس دیگه ای جای تو بود کم میاورد...
اما....
قبل از هر چیزی بدون که فقط تو و همسرت نیستی که مشکلات مالی دارید.الان اکثر مردم به خصوص جوونا درگیر این مشکلات هستن.اون دوستت هم فکر کنم یک استثنا باشه.چون شرایطش خیلی ایده آله و تقریبا افراد با این شرایط خیلی کم هستن.
اگر بخوای بشینی و مقایسه کنی داغون میشی.
هیچکس از فردای خودش خبر نداره.شاید همین فردا یه موقیعت کاری خوب در انتظار همسرت باشه اما با نا امیدیت اون رو دور میکنی.
مطمئن باش الان همسرت بیشتر از تو تحت فشاره.
دیدی وقتی غذایی رو میسوزونی چقدر ناراحت میشی؟
همسرت هم الان میبینه که نتونسته شرایط خوبی رو برات فراهم کنه و اونم خیلی ناراحته.
این جملات برات آشنا نیست؟:
شوهرم ظاهرا به روی خودش نمیاره ولی کاملا میشه فهمید چقدر نگران هست.
شبا مدام از خواب میپره و خیلی طول میکشه که خوابش ببره.
در مواقعی که خیلی مشکلات بهت فشار میاره به بدتر از اینی که هست فکر کن.
مثلا خدایی نکرده یه بیماری هم بگیرید و به فکر دوا و درمان باشید.
میدونی چقدر همه چیز میریزه بهم؟
توی لحظات سخت خودت رو با ائمه مقایسه کن.اینکه حضرت زهره (س) چند روز بدون افطار و سحری روزه گرفتن...
جایی خوندم نا امیدی از وسوسه های شیطانه که در دل بنده های خدا میندازه.
درآیات نورانی قرآن کریم آمده است که: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم؛ بگو: این بندگان من که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید! از رحمت خدا مایوس نشوید. همانا خداوند، همه گناهان را (با شرایطش ) می آمرزد، که او خود آمرزنده ی مهربان است» (سوره زمر –آیه 53).
سوره حجر آیه 56 : و گفت ابراهیم(ع) به قومش کیست که مایوس شود از درگاه خدا و رحمت پروردگار به جز گمراهان.
- یوسف آیه 87 : ناامید نباشید از رحمت خدا که همانا ناامید نمی شود کسی از رحمت خدا مگر مردمانی که کافرند به خدا.
الان همسرت به حمایت تو نیاز داره.
خانواده همسرت رو رها کن.همیشه داری از اونا گله میکنی.دوست داری زیر بار منتشون باشی؟
یا دوست داری خودت با کمک به همسرت روی پاتون بایستید و موفق بشید؟
اگر بشینی و مدام بگی:
سنم داره میره بالا....
پول نداریم...
خونه نداریم...
کار درست و حسابی نداریم و .....
میدونی نتیجه اش میشه چی؟میشه نا امیدی مطلق.
یکمی به داشته هات فکر کن.
وقتی خوده خدا میگه همراه هر سختی آسونی هم هست، پس حتما هست.
اما تو انقدر زوم کردی روی مشکلات و سختی ها که اصلا اون آسونی ها رو نیمیبینی
قدیمیا حرف خوبی میزنن...میگن در همیشه رو یه پاشنه نمیگرده.
امیدت رو به خدا زیاد کن و حتما حتما نماز شب بخون .که فوق العاده روزی رسونه.
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
خيلي حرفاتون خوب بود و به دلم نشست.
بعضي وقتا واقعا انرژي كم ميارم يه دفعه ميريزم به هم.
راجع به خانواده ي همسرم ،اصلا ازشون توقع ندارم و ديگه براي هفت پشتم بسه.
فقط كنايه هاشون و حرفاشون اذيتم ميكنه.
شوهرم ناراحته و اينو ميدونم ولي يه جاهايي رو اشتباه و سهل انگاري كرده.
به هر حال من هم مقصر بودم.
خيلي ممنون عزيزم .
خوشحال ميشم از راهنمايي هاي بقيه ي دوستان هم استفاده كنم.
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
سلام دوست عزیز.
صبور باش و اینم بدون توی دوره ی حاضر خیلی از خانواده ها درگیر مسائل مالی هستن.من خودم خیلی از افرادو میشناسم که بعداز 20 سال زندگی مشترک و با وجود داشتن چند تا فرزند هنوز نتونستن خونه داشته باشن.
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
راستش منم همین مشکلو دارم
دوستان مسئله صرفا خونه وماشین نیست
مسئله تلاش کردن برای زندگی و مدیریت مالی و این حرفاس
منم گاهی فکر میکنم حسرت خیلی چیزا حتی بچه یه عمر به دلم بمونه
بالاخره هرکسی احتیاج به رفاه و امکانات و تفریح و مسافرت و..... داره
واقعا چه جوری میشه یه مرد رو ترغیب کرد بیشتر برای زندگی تلاش کنه ؟؟؟
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
به نظر من اینکه همسرتون بخواد تلاش بیشتری برای تامین زندگیش بکنه، خیلی به طرز تفکرش بستگی داره.
آیا همسرتون معتقده که باید قانع بود؟ آیا واقعا آدم قانعیه؟ در این صورت شاید نگاهش به مساله قناعت باید اصلاح بشه. چون معمولا خیلیا برداشتشون از قناعت اینه که نباید برای داشتن رفاه بیشتر کاری بکنند و کلا "هرچه پیش آید خوش آید".
به نظر من قناعت یعنی اینکه ما برای گرفتن بهترین نتیجه تلاشمون رو بکنیم، اما اگر نتیجه دلخواه هم بدست نیامد، ناراضی و ناسپاس نباشیم.
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
همسرم تلاش می کند ولی به نظر من باید تلاشش بیشتر می بود.
من ۲۸ سالمه و دی ماه وارد ۲۹ میشم
.
حدود ۵\۵ ساله عروسی کردیم و در این مدت پیشرفتی نکردیم.
مدت کمی نیست.
خیلی مواقع کوتاهی کرده.
از وضعیت موجود خیلی ناراحته ولی حاضر نیست دست به کارهایی بزنه که مثلا موقعیت اجتماعی
پایینی دارند.
میگه شهرمون کوچکه همه متوجه میشن.
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
به نظر شما در اين شرايطي كه داريم و هر دوي ما كلافه و ناراحت هستيم و شوهرم ميگه كه تمام تلاشش رو داره انجام ميده كه از اين وضعيت رها بشيم و من فكر ميكنم كه شوهرم اون مقداري كه بايد تلاش كنه ،تلاش نميكنه چگونه اين موضوع رو مطرح كنم كه بايد تلاشتو بيشتر كني.
اخه خودش مدام ميگه كه من دنبال كار بهتري هستم و عملا هيچ كار خوبي پيدا نميشه و من نميتونم بگم تلاشتو بيشتر كن چون ميدونم كه خيلي ناراحت ميشه.
چه كار كنم كه منظورم رو برسونم و همسرم هم ناراحت نشه و بهش برنخوره.
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
ممنون میشیم اگه دوستان راهنمایی کنن
چجوری باید با یه مرد صحبت کرد تا یه تکونی به خودش بده و به زندگی از نظر مادی بهتر برسه
متوجه بشه که تا اخر عمر نمیشه متکی به دیگران بود باید مستقل شد باید خونه و ماشین رو بالاخره بعد چند سال خرید
آدم مسافرت و گردش و تفریح لازم داره زندگی یکنواخت میشه
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
سلام مهسا و سینان عزیز
به نظر من غیر مستقیم مطرح بشه. پیشنهادات عملی رو پیدا کنید و بعد از بررسی و تحقیق ارائه بدید فقط در حد پیشنهاد چون به هرحال زندگی مشترک هست و ما به تنهایی نمیتونیم براش تصمیم بگیریم.
مثلا اگه شغل بهتری سراغ دارید به همسرتون پیشنهاد بدید و در صورت مخالفت با مهربانی و احترام علتش رو بپرسید و خودتون هم دلایلتون رو بگید بالاخره یکی از شما اون یکی رو قانع میکنه اگه هم همسرتون اصرار زیادی برای قبول نکردن داشت و دلایل منطقی هم نداشت بهتره بحث رو رها کنید چون آخرش تبدیل به دعوا میشه.
اگه راه بهتری هم سراغ ندارید خوب نباید ابراز نارضایتی از شرایط رو بکنید (غر زدن هایی که خیلی از خانمها انجام میدن)که در اون صورت دیگه همسرتون توی خونه آرامش نداره و دنبال هزار راه برای فرار از خونه میگرده...
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
به نظر من تکرار این مساله که از همسرتان بخواهید دستی بجنباند و کاری بکند، علاوه بر بی اثر شدنش، سبب القای یک حس منفی به همسرتان خواهد شد. بی پرده بگویم: او برداشتش این خواهد بود که از نظر شما یک آدم بی عرضه است! و این برای یک مرد خیلی خیلی مخرب است.
در مورد نحوه پیشنهاد دادن کار به همسرتان هم باید خیلی محتاط باشید تا به همان دلیلی که گفتم، ایشان بحث را عوض نکنند. مثلا نگویید چرا کاری نمی کنی؛ بلکه بگویید تو که می توانی فلان کار را هم انجام دهی چرا نمی کنی!
در کلام خود از مقایسه هم استفاده نکنید، یا در صورت لزوم خیلی محتاطانه این کار را انجام دهید.
اما در مورد کار:
الان داشتن شغل دوم به یک مساله عادی تبدیل شده و صد البته کار، عار نیست. البته من از شغل همسرتان اطلاعی ندارم اما برای افزایش درآمد حتما راههایی هست. مثلا:
1. ارتقاء و گسترش شغل فعلی، بازاریابی برای مشتریان جدید. (شاید خودتان بتوانید در این مورد کمکشان کنید)
2. ایجاد استقلال شغلی (در صورتی که برای کارفرمای دیگری کار می کنند)
3. انجام کار در منزل (کارهای زیادی هست که درآمد خوبی هم دارند بعضا؛ مثل: قالی بافی، تایپ و ...)
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
مهسا جان
من به هیچ عنوان با گفتن این موضوع به همسرت موافق نیستم.چه مستقیم و چه غیر مستقیم.
بهتره کلا خودت رو از مسائل مالی دور کنی و کنار بکشی.رها کن همسرت رو و زندگیت رو بکن.
تا روزی که خودش به نتیجه نرسه که تلاشش برای زندگی کمه، هرچقدر هم که شما دست و پا بزنی بی نتیجه خواهد بود.
شما زندگی روزمره خودت رو انجام بده و کارها و وظایف خودت رو بکن.خرج و مخارج رو هم خیلی عادی مدیریت کن.
بذار خودش به این نتیجه برسه که تلاشش کافی نیست.
یا تذکر شما هیچ چیز درست نمیشه و همسرت به رشدی که لازمه نمیرسه.شما الان داری باهاش مثل یه مادر رفتار میکنی.نکن این کار رو.
بذار بزرگ بشه.بذار احساس مرد بودن بکنه.شما فقط یکسری جملات بهش بگو:
مثلا من میدونم که مثل یه مرد مقتدر زندگی رو به بهترین شکل اداره میکنی.
من به تو اعتماد دارم و میدونم تو همه تلاشت رو میکنی.
تو تکیه گاه مادی و معنوی من هستی و من ایمان قلبی دارم که تو یکروز انسان خیلی موفقی خواهی شد
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
مريم جان حرفاي شما كاملا درسته ولي مسئله اينجاست كه عدم تلاش كافي از طرف همسرم ،فشار زيادي رو بر من وارد ميكنه.
من خيلي وقته كه هيچي واسه خودم نخريدم.
ميخوام برم بيرون و يا مهموني ،واقعا نميدونم چي بپوشم.
نياز به يه مقدار تنوع دارم.
به هر حال من خيلي بايد مواظب باشم كه حداقل پول اجاره خونمون رو داشته باشيم.
مثلا گاهي اوقات خيلي دلم ميخواد يه چيزي واسه خودم بخرم و لازم دارم
ميدونم كه شوهرم ناراحت ميشه و ميگه در اين وضعيت نبايد اينو بخري.
ميدونم كه شوهرم واقعا نداره ايا اين همه صبر و قانع بودن من باعث نميشه كه شوهرم راحتتر باشه و بي خيال تر.؟
البته هميشه شوهرم از من تشكر ميكنه كه هواشو دارم و اصلا ولخرجي نميكنم.
به نظرتون همين طور قانع باشم؟
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
سلام مهسا جان
قبل از موضوع مشکلت یه چیزی بگم بهت؟؟؟
باور نکن تو این دنیا آدم بی مشکل وجود داشته باشه. همه بالاخره یه مشکلی دارن شاید اون مشکل تو شرایط یکی دیگه مشکل به نظر نیاد اما خب هرکسی دنیا رو از چشم خودش میبینه و مشکلش برا خودش خیلی بزرگه...
اما چیزی که ما آدما رو با وجود مشکلاتی که داریم خوشبختتر میکنه نحوه مقابله با مشکلات زندگیه.اگه هر چی سختتر بگیریم سختتر میگذره.اگه بخوایم هر روز که از خواب پا میشیم اول صبح یاد مشکلات اون روز باشیم اون روز دیگه روز نمیشه. اما کافیه روزمونو خوب شروع کنیم. مشکلات همیشه منتظر مون میمونن. چی میشه یه کم معطلشون کنیم و الکی خوش باشیم؟؟
2سال پیش ما یه چک برا ماشین داشتیم که 2روز به سررسیدش مونده بود اما اصلا پولش جور نشده بود همه امیدم این بود که پولی که طلب داشتمو بدن اونم ندادن و قرار نبود به اون زودی بدن.من خیلی استرس داشتم و دوست نداشتم به کسی رو بندازم.تمام روز فکر کردم اعصابم خراب خراب بود. شب شوهرم تا اومد شروع کردم به درددلو گریه و...شوهرم گفت پا شو بریم بیرون بگردیم و شام بخوریم.من اصلا دلم راضی نبود چون پول زیادی نداشتیم که بخوام خرج اینکارا کنم. به اصرارش پا شدم رفتیم. خیلی خوش گذشت قدم زدیم....از گذشته هامون گفتیم....از بچگیامون...... بعدشم رفتیم یه جا که خاطره داشتیم شام خودیم. اونقدر خوش گذشتو خسته شدیم که او.مدم خونه تا فرداش تخت خوابیدمو به هیچی فکر نکردم.فرداش اینقدر آرامش داشتم که نگو. با ذهن باز دنبال راه حل میگشتیم و بالاخره مشکل حل شد:))
همه مشکلات بالاخره یه روزی حل میشن اما اگه تو این مدت که وجود دارن بخوان همه زندگی ما رو پر کنن و اونقدر تو ذهن ما بشینن که هیچ جایی برای رویاهامون و اینکه بخودمون فکر کنیم و از زندگی سادمون لذت ببریم نذارن موقعی که حل شن هم زیاد تاثیری ندارن. بجای اینکه تمام فکرمونو مشکلات بگیرن پاره ای نداریم جز اینکه از همه بضاعتی که داریم هر چند اندک برای لذت بردن از زندگیمون استفاده کنیم. مثلا ممکنه الان ماشین نداشته باشین بالاخره میخرین اما تا نخریدین از قدم زدن باهم تو پارک و خیابون لذت ببرین. بخدا کیفش خیلی بیشتر از اینه که سوار بهترین ماشین بشین اما برا هم وقت نداشته باشین.زندگی هر لحظش یه فرصته نه برای اینکه فلان مدرک و مقامو موفقیتو بدست بیاریم اینا بد نیست اما به نظر من فرصتیه تا بیشتر با هم باشیم و همدیگه رو دوست داشته باشیم و از کنار هم بودن لذت ببریم. من یکی که گاهی فکر میکنم میبینم چقدر زمان زود گذشتو چقدر از دوستیهامو رابطه هامو که وقتی براشون نداشتمو نذاشتمو با خودش برد در حالیکه اونموقع داشتم پیشرفت میکردم.