دلهراه و استرس از جواب دادن خواستگار!!

سلام دوستای همدردی
راستش من دومین باره که اینجا تاپیک باز میکنم
چون همدردی با شما دوستای خوبم بهم آرامش میده..
راستش من جدیدا خواستگاری داشتم، که خانواده ش منو پسندیدن ولی پسرشون منو ندیده بود،
بخاطر همین اجازه خواستن که بریم بیرون ولی ما ترجیح دادیم که مادرامونم همراهمون باشن، با اینکه این آقا خیلی ناراحت بودن و میگفتن ای کاش مادرتون اجازه میداد و تنها میومدیم! البته حق هم داشتن من خیلی روم نمیشد سوالاشونو درست جواب بدم، و همش میگفتم من ذهنیت قبلی نداشتم فکر میکردم قراره فقط همدیگرو ببینیم! ولی از رفتار و برخوردهای خوب و سوالاشون راحت میشد فهمید که ایشون از من خوشش اومده ولی انتظار داشتم زنگ بزنن قرار بعدی رو بذارن! ولی الان بعد 2 روز این اتفاق نیافتاده و بازم این حس میاد تو ذهنم که اینم مثل خواستگاری های قبلی یهو بدون اینکه کمی فرصت آشنایی داده بشه از طرف اونا کنسل میشه!
واقعا از این قضیه تپش قلب گرفتم
آخه چرا این همه انتظار!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!
نمیتونم فکرمو متمرکز به کار دیگه ای کنم و همش منتظرم!!!!!!!!!!

سلام دوست عزیز

چرا رسمی به خواستگاریتون یا همون دیدن شما به منزل شما نیامدن

بنظرتون دیدن دختر در خیابان حتی با حضور خانواده درسته .

در خیابان یا محلی مگر جای حرف یک عمر زندگیه .

تمرکز آدم بهم میریزه نه میتونه به معیارهاش توجه کنه نه میتونه به شما یا همدیگر توجه کنید .

بهتر نبود به منزلتون میامدن و در آرامش حرفها تون رو میزدید .

حالا آقا با اون شرایط در خیابان شما رو دیده و رفته 2 روز اش خبری نیست .

این اشتباه بزرگیه نباید ازشون انتضار داشته باشی .

کمی صبر کن فرصت بده بگذار خوب فکراشو بکند بعد تصمیم که گرفت پاپیش میگذاره .

خواستگاری همینه چندین نفرمیان به دیدن شما نمیپسنید ویا اونا نمیپسندن نباید برای هر

خواستگاری که میان میرند انقدر دپرس باشی .

ببین قسمتت کجاست توکلت به خدا باشه هرچه قسمتت باشه همونه .

به نظر من نباید تو خیابون می یومدن ، اصلا عجیبه . بهتر بود توی خونه می یومدن

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط پدربزرگ

سلام دوست عزیز

چرا رسمی به خواستگاریتون یا همون دیدن شما به منزل شما نیامدن

بنظرتون دیدن دختر در خیابان حتی با حضور خانواده درسته .

در خیابان یا محلی مگر جای حرف یک عمر زندگیه .

تمرکز آدم بهم میریزه نه میتونه به معیارهاش توجه کنه نه میتونه به شما یا همدیگر توجه کنید .

بهتر نبود به منزلتون میامدن و در آرامش حرفها تون رو میزدید .

حالا آقا با اون شرایط در خیابان شما رو دیده و رفته 2 روز اش خبری نیست .

این اشتباه بزرگیه نباید ازشون انتضار داشته باشی .

کمی صبر کن فرصت بده بگذار خوب فکراشو بکند بعد تصمیم که گرفت پاپیش میگذاره .

خواستگاری همینه چندین نفرمیان به دیدن شما نمیپسنید ویا اونا نمیپسندن نباید برای هر

خواستگاری که میان میرند انقدر دپرس باشی .

ببین قسمتت کجاست توکلت به خدا باشه هرچه قسمتت باشه همونه .

---

ممنون از پاسخ تون، چند روز قبلش مادر و خواهرشون اومدن برای اینکه منو ببینن و شرایط پسرشون رو بگن و وقتی که دوباره تماس گرفتن مادرش گفت پیشنهاد پسرش این بوده که بیرون همدیگرو ببینن و مادرم هم استقبال کردن ولی فقط با اینکه تنها باهم بریم مخالفت کردن و قرار شد که مادرشونم بیاد..
که این آقا هم مدام ناراحتیشون رو ابراز میکردن از اینکه کاش تنها میومدیم..

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

البته باید بگم من حدس میزنم هدفشون از قرار بیرون این بود که شاید میخواستن پوشش من رو ببینن، چون خودشون اشاره کردن یکی از معیاراشون پوشش هست..
و من مثل همیشه رفتم بیرون با کمی آرایش (خیلی دختره ساده ای نیستم ولی فشن هم نیستم)!
و من آخرش در مورد پوشش اشاره کردم که آدم منعطف و منطقی هستم و با توجه به شرایط پوششم رو انتخاب میکنم..

زیاد فکرتون رو درگیر این چیزها نکنید .

مردی که با یه بیرون اومدن بخواد ناراحتی ایجاد کنه .در زندگی هزاران مشکلات هست

در اون زمان چطوری میخواد حلش کنه .

یه نصیحت بهتون هیچ وقت خودتون رو کوچک نکنید .مادر تون قبول کردن شما که بزرگ شده این

جامعه هستید نباید قبول میکردید برید در بیرون همدیگر را ببینید .(خواستگاری در خیابان)

دیگر هیچ وقت این کار رو نکن . اگر خواستگار بهتون ارزش قائل میشد و بهتون احترام میزاشت

با یه دسته گل وشیرینی میامد منزلتون .

پس فکرشو نکید . حتما قسمت تون این نبوده . خدا خودش میداند سرنوشت تون چی هست .

شما شناختی از اون آقا ندارید . شما به احتمال اولین برخودتون با یه آقا بوده یه جورای احساسی به این

خواستگارتون نگاه میکنید . سعی کنید منطقی باشید تا بهترین انتخاب رو داشته باشی .

احساسی نباشید .

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط پدربزرگ

زیاد فکرتون رو درگیر این چیزها نکنید .

مردی که با یه بیرون اومدن بخواد ناراحتی ایجاد کنه .در زندگی هزاران مشکلات هست

در اون زمان چطوری میخواد حلش کنه .

یه نصیحت بهتون هیچ وقت خودتون رو کوچک نکنید .مادر تون قبول کردن شما که بزرگ شده این

جامعه هستید نباید قبول میکردید برید در بیرون همدیگر را ببینید .(خواستگاری در خیابان)

دیگر هیچ وقت این کار رو نکن . اگر خواستگار بهتون ارزش قائل میشد و بهتون احترام میزاشت

با یه دسته گل وشیرینی میامد منزلتون .

پس فکرشو نکید . حتما قسمت تون این نبوده . خدا خودش میداند سرنوشت تون چی هست .

شما شناختی از اون آقا ندارید . شما به احتمال اولین برخودتون با یه آقا بوده یه جورای احساسی به این

خواستگارتون نگاه میکنید . سعی کنید منطقی باشید تا بهترین انتخاب رو داشته باشی .

احساسی نباشید .

---

چشم، متشکرم از پاسخ کاملتون...

دوست عزیز

سلام

خواهش میکنم به هیچ عنوان با هیچ خواستگاری دیگه بیرون اینجوری نرید.حتی اگر مادرانتون حضور داشته باشن.

ایشون حق داره پوشش شما رو بدونه اما نه در اولین دیدار.باید خودش هم شما رو از لحاظ ظاهری در منزل میدید و میپسندید و بعد در مراحل بعدی اقدام به این کار میکرد.

اجازه بدید مراحل خواستگاری کاملا طی بشه و از ترس از دست دادن ایشون تن به این کارها ندید.که همه اینها در اینده مثل پتکی بر سر شما کوبیده خواهد شد.

همونطور هم که از نام کاربریتون پیداست احساس خلا و تنهایی میکنید...اما لطفا صرفا به خاطر تنهایی این خواسته های نا معقول رو قبول نکنید.

خیلی از اقایون از این ترفندها هم استفاده میکنن(حالا نمیگم مال ایشون هم همینطوره)
اما بالا و پایین میکنن طرفشون رو و میبینن ایا با هرکسی راه میفتن و میرن بیرون؟

همسر منم اوایل آشنایی بهم گفت بیرون همدیگ رو ببینیم.اما من محکم پافشاری کردم و گفتم فقط در منزل اونم با حضور مادرهامون.
بعدها همسرم بهم گفت اگر باهام بیرون میومدی هیچ وقت تورو به عنوان همسرم انتخاب نمیکردم.

پس مراقب این مسائل باشه.

نگران هم نباش.توکل به خدا کن.هر چی به صلاحته خدا برات انجام میده

موفق باشی

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط maryam123

دوست عزیز

سلام

خواهش میکنم به هیچ عنوان با هیچ خواستگاری دیگه بیرون اینجوری نرید.حتی اگر مادرانتون حضور داشته باشن.

ایشون حق داره پوشش شما رو بدونه اما نه در اولین دیدار.باید خودش هم شما رو از لحاظ ظاهری در منزل میدید و میپسندید و بعد در مراحل بعدی اقدام به این کار میکرد.

اجازه بدید مراحل خواستگاری کاملا طی بشه و از ترس از دست دادن ایشون تن به این کارها ندید.که همه اینها در اینده مثل پتکی بر سر شما کوبیده خواهد شد.

همونطور هم که از نام کاربریتون پیداست احساس خلا و تنهایی میکنید...اما لطفا صرفا به خاطر تنهایی این خواسته های نا معقول رو قبول نکنید.

خیلی از اقایون از این ترفندها هم استفاده میکنن(حالا نمیگم مال ایشون هم همینطوره)
اما بالا و پایین میکنن طرفشون رو و میبینن ایا با هرکسی راه میفتن و میرن بیرون؟

همسر منم اوایل آشنایی بهم گفت بیرون همدیگ رو ببینیم.اما من محکم پافشاری کردم و گفتم فقط در منزل اونم با حضور مادرهامون.
بعدها همسرم بهم گفت اگر باهام بیرون میومدی هیچ وقت تورو به عنوان همسرم انتخاب نمیکردم.

پس مراقب این مسائل باشه.

نگران هم نباش.توکل به خدا کن.هر چی به صلاحته خدا برات انجام میده

موفق باشی

---

بله چشم، ما واقعا ساده بینانه با این قضیه برخورد کردیم!
ولی تجربه ای شد..
متشکرم

سلام عزیزم
خوب درکت میکنم منم یه زمانی مثل تو عجول بودم و یکی می اومد تا اونا زنگ میزدن کلافه میشدم هرچند که ازشون خوشم نمیومد حتی.اما تفکراتمو درباره خاسگار عوض کردم و راحت شدم...

یادت باشه انرزی تو برا این چیزا نذار حیفه

تو زندگیتو بکن هروقت مورد خوبی اومد جلو و خواست باهات اشنا شه اون موقه بشین فک کن
عزت نفستو انقدر ببر بالا که اگه صدتا خواسگار هم بیان و زنگ نزنن یا نخان به خودت شک نکنی وزندگی کنی .

موفق باشی

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فرشته اردیبهشت

سلام عزیزم
خوب درکت میکنم منم یه زمانی مثل تو عجول بودم و یکی می اومد تا اونا زنگ میزدن کلافه میشدم هرچند که ازشون خوشم نمیومد حتی.اما تفکراتمو درباره خاسگار عوض کردم و راحت شدم...

یادت باشه انرزی تو برا این چیزا نذار حیفه

تو زندگیتو بکن هروقت مورد خوبی اومد جلو و خواست باهات اشنا شه اون موقه بشین فک کن
عزت نفستو انقدر ببر بالا که اگه صدتا خواسگار هم بیان و زنگ نزنن یا نخان به خودت شک نکنی وزندگی کنی .

موفق باشی

---

ممنون عزیزم، منم دقیقا همین حس رو دارم اینکه دوست دارم همه نظرشون مثبت باشه!
میشه بپرسم اینکه گفتی تفکراتمو عوض کردم یعنی چطوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مرسی از راهنماییت

مرسی تنها جان ایشالا که هیچ وقت تنها نباشی
همون که گفتم دیگه
اینکه من مسوول انتخاب و تصمیم یا نظر دیگران نیستم

اینکه دیگه بخودم مغرور نیستم که حتما باید همه منو بخوان و شرایطم و قبول کنن اخه اینطور عادت داشتم که همه باید بهم برا ازدواج التماس کنن اما وقتی کسایی اومدن و اکثرا چون مادی گرا هستن بهم بر خورد که مثلا چرا نظرشون اینه که داداشای عروس باید چی باشن باباش چی باشه مدل ماشین و خونه و زرق برق و این جور چیزا منو بهم ریخت
اما فهمیدم که همه یجور نیستن
همه تو خط حق نیستن همیشه تعداد خوبها تعداد حق ها تعداد راست ها کمتر از بدها ،باطل ها ،چپ هاست

اینکه همه برا خودشون ارزش دارن و سلیقه دارن

اینکه پسرا هم اندازه دخترا تو خواستگاری حق دارن
ببین اگرهم کسی ازت خوشش اومد و نیومد به این دلیل نیست که تو عیب داری بل به خاطر اینه که شاید شرایطتتون بهم نمیخوره مثل تعداد اعضای خانواده تحصیلات بالا شهر پایین شهر
حتی شاید تیپتو نپسندیده هرکس نظری داره
چون تو موردایی که ادمو معرفی میکنن هیچی مشخص نیس اونا میان وضعیت اولیه رو ارزیابی کنن

اینو بدون پیش خدا انقدر عزیزیم که این دلهره هارو نداشته باشیم با وجود اون و ارامشش بی قراری ما کفره! بی ایمانیه
اینکه من ایمان دارم که با وجود تلاش هام خدا هم کنار تصمیما و انتخاابام هست

البته مهمترین مساله شما باید روش کار کنی اعتماد به خودتو زیباییهات و داشته هاته
این دلهره رو من قبول ندارم
هیشکی قبول نداره اینم یه تمرینیه که با افکار و کارا ی مردم و نظرشون بهم نریزیم
تمرین کن

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فرشته اردیبهشت

مرسی تنها جان ایشالا که هیچ وقت تنها نباشی
همون که گفتم دیگه
اینکه من مسوول انتخاب و تصمیم یا نظر دیگران نیستم

اینکه دیگه بخودم مغرور نیستم که حتما باید همه منو بخوان و شرایطم و قبول کنن اخه اینطور عادت داشتم که همه باید بهم برا ازدواج التماس کنن اما وقتی کسایی اومدن و اکثرا چون مادی گرا هستن بهم بر خورد که مثلا چرا نظرشون اینه که داداشای عروس باید چی باشن باباش چی باشه مدل ماشین و خونه و زرق برق و این جور چیزا منو بهم ریخت
اما فهمیدم که همه یجور نیستن
همه تو خط حق نیستن همیشه تعداد خوبها تعداد حق ها تعداد راست ها کمتر از بدها ،باطل ها ،چپ هاست

اینکه همه برا خودشون ارزش دارن و سلیقه دارن

اینکه پسرا هم اندازه دخترا تو خواستگاری حق دارن
ببین اگرهم کسی ازت خوشش اومد و نیومد به این دلیل نیست که تو عیب داری بل به خاطر اینه که شاید شرایطتتون بهم نمیخوره مثل تعداد اعضای خانواده تحصیلات بالا شهر پایین شهر
حتی شاید تیپتو نپسندیده هرکس نظری داره
چون تو موردایی که ادمو معرفی میکنن هیچی مشخص نیس اونا میان وضعیت اولیه رو ارزیابی کنن

اینو بدون پیش خدا انقدر عزیزیم که این دلهره هارو نداشته باشیم با وجود اون و ارامشش بی قراری ما کفره! بی ایمانیه
اینکه من ایمان دارم که با وجود تلاش هام خدا هم کنار تصمیما و انتخاابام هست

البته مهمترین مساله شما باید روش کار کنی اعتماد به خودتو زیباییهات و داشته هاته
این دلهره رو من قبول ندارم
هیشکی قبول نداره اینم یه تمرینیه که با افکار و کارا ی مردم و نظرشون بهم نریزیم
تمرین کن

---

مرسی از راهنماییت، دیدگاهمو روشن تر کردی..
ممنونم ازت

میدونی کی ادم خیلی اذیت میشه ؟ اینکه همیشه بخواد بهترین باشه(که اینم مربوطه به حس کمال طلبی زیبایی طلبی انسان)
هممون با این گریبانگیریم شاید بظاهر خوبه