-
راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
سلام
این تاپیک به نوعی حالت ادامه تاپیک قبلی هست.
با صحبتهایی که با فرشته مهربونم تو تاپیکم و صحبتهای دیگه داشتیم معلوم شد مشکل من در واقع سه چیزه:
1-احساسات بشدت در من قوی عمل میکنن.
2-ذهن من چموش و فعاله و مدام در حال بپر بپره.
3-ذهن من بشدت توان توجیه سازی و عقلانی سازی داره.یعنی چی؟
یعنی وقتی دارم یه کاری که منطقی نیست رو انجام میدم میتونم هزار تا بهونه برای توجیح خودم و دیگران درست کنم.و خیلی خوشگل یه مورد غیر منطقی رو منطقی جلوه بدم.
من اینا رو قبول دارم.خصوصا مورد اول و دوم که بیچارم کردن.
به توصیه فرشته مهربون یه سری مقاله تو سایت سرچ کردم و خوندم.اما اونا بیشتر به توضیح و تفصیل این حالتها پرداخته بودن و راه حل و درمان زیادی ننوشته بودن.
پس مشکل من همچنان هست.
فکر که میکنم میبینم خیلی از اتفاقات زندگیم ناشی از همین احساسات بوده.
یه مثال میزنم.
تو دوران دانشجویی یه همکلاسی پسر داشتیم که به خیلی لحاظا با بقیه فرق داشت.اول من زیاد متوجهش نبودم اما وقتی دیدم دوستام و بقیه همکلاسیام بهش خیلی توجه میکنن منم توجهم بهش جلب شد.اما اصلا بروز نمیدادم.با توجه به اینکه اون به هیچ احد الناسی توجه خاصی نشون نمیداد و با همه فقط محترمانه رفتار میکرد و همینطور تلاش بقیه دخترا کم کم این حس در من بوجود اومد که من باید بتونم اونو به سمت خودم بکشونم.البته من برای خودم قواعدی دارم و به هیچ وجه من الوجوه هیچ رفتاری نداشتم و اینا فقط احساسات درونی بود.
حالا من اینو نه واسه ازدواج میخواستم.نه واسه دوستی..اماشب و روز مثلا عاشقش بودم.(وای خدا خودمم خندم میگیره)
حس تملک هم...
گذشت تا این اقا اومدن و به من پیشنهاد دادن.این موقع اون دوز احساسات بالای من خیلی پایین اومد و عملا دیگه نمی خواستمش.دوست صمیمی من که شیفته این اقا بود مدام در گوش من وز وز میکرد که چه پسری!چه فلانه!چه بهمانه!!
منم عصبانی شدم خیلی.و باز چون خودم تمایلی برای دوستی یا ازدواج با اون اقا نداشتم از روی عصبانیت و دقیقا برای ادب کردن و خفه کردن دوستم و دیدن واکنش اون اقا گفتم باشه من تو رو بهش پیشنهاد میدم.
و خوب از اون طرف هم اون همکلاسیم تصور کرد که من اونو دستش انداختم و مسخرش کردم.و باز من عصبانی اونم ناراحت......خلاصه به شکل بدی باش دعوا کردم.
و رابطه محترمانه همکلاسیانمون هم تا مدتی سرد شد.
و بعدش هم برای گرفتن حال همون دوستم کاری کردم که دیگه نمیگم.:D
البته این مثال مربوط به چند سال پیشه ولی چون انواع و اقسام احساسات توش بود گفتمش.
کلا هر احساسی مثه خشم تنفر محبت و... میتونه تو وجودم یهو زیاد بشه.
مثلا اگه با کسی خوبم و اتفاقی یا اتفاقایی افتاد و من خیلی عصبانی شدم یه حالت تنفر تو من بوجود میاد که البته بستگی به کاری که کرده داره.اونوقت اگه اونقد شدید باشه که مثلا بخوام بزنم لهش کنم تااینکارو نکنم اروم نمیشم.و ممکنه حتی زبونی بشورم بذارمش کنار.و اونوقت واقعا از اون شخص متنفر شدم...اما بعدش به نظرم همه چی تموم شده..من زدم لهش کردم و الان دیگه ازش متنفر نیستم.
اما احتمالا یه خراش گنده رو دل اون بخت برگشته گذاشتم.
حالا فقط عصبانیت نیست و من اینو مثال زدم.احساسات مثبت مثه محبت هم میتونن دست منو بگیرن و دنبال خودشون بکشونن.باز اینجور وقتا چون میدونم دارم اشتباه میکنم و ارامشم هم داره بهم میخوره اما نمیتونم کنترلش کنم از یه راه دیگه مثه سرد یا یخ شدن وارد میشم.
نمیدونم...
نمیدونم برای کنترلشون چیکار میتونم بکنم؟؟
پ.ن1:لطفا فقط بهم راه حلای منطقی و شدنی بگید و نیاید بگید اره تو احساساتت قویه و ...اینا رو خودم میدونم.
پ.ن2:بازم تاکید میکنم راه حلا ترجیحا عملی و شدنی باشه.اگه تجربه خودتونم باشه چه بهتر.
ممنون.
موفق باشید
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
عزیزم قبل از اینکه تجربیات خودم رو بگم بذار چند تا سوال ازت بپرسم:
در طول روز یا هفته چه کارهایی انجام میدی که در انجامشون نیاز به 1-تمرکز 2- عمیق شدن 3- ارامش وجود داشته باشه؟
برای لطافت روحت چه کارهایی انجام میدی یا دادی؟
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
نقل قول:
در طول روز یا هفته چه کارهایی انجام میدی که در انجامشون نیاز به 1-تمرکز 2- عمیق شدن 3- ارامش وجود داشته باشه؟
راستش نمیدونم دقیقا چه کارایی..اما وقتی بخوام رو یه موضوع تمرکز کنم خیلی راحت اینکارو میکنم..حتی گاهی چنان حواسم پی اون موضوع میره که کمتر به مسائل دیگه فکر میکنم.
یادمه موقع درس و کار اینطور میشدم.
ارامش؟؟نمیدونم..مثلا چه نوع ارامشی؟؟
نقل قول:
برای لطافت روحت چه کارهایی انجام میدی یا دادی؟
این لطافت روح یعنی چی که جدیدا دارم میشنوم..اصلا متوجه منظورتون از لطافت روح نیستم.
مرسی.
موفق باشی
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
گفتی تجربه مونو بگیم، باشه
صحبتات برام خیلی اشنا بود، انگار یه دوست سابق من بود که داشت خودش رو معرفی میکرد، من تجربه اون بدبختی که قلبش یه ترک خورد رو دارم،!!!!!!!!!!
باورت نمیشه ولی اون ترک یه خط بزرگ کشید رو تمام خاطرات خوبی که داشتیم، با اینکه هنوز هم محبت های اون آدم یادمه (با تمام جزییات) رمقی برام نمونده که بخوام بهش نزدیک شم. نمیدونم چقدر درسته ولی من فکر میکنم دل آدم ها چینی است که نمیشه بعد از شکستن اونو بند زد!!!!
اگر تو هم اینطوری، این یکی از تبعات کارته!!!
گفتی ذهنت فعاله، قابلیت توجیه سازی داره، این خیلی پتانسیل خوبیه!!! باید درست هدایت بشه. منم گاهی اوقات عصبانی میشم، منم میخوام واکنش هیجانی بروز بدم و اون لحظه خودم رو خالی کنم (اعتراف میکنم که بعضی اوقات هم این طور میشه هنوز متاسفانه!!!) ولی این روش منه شاید تو هم بتونی اجراش کنی:
همون لحظه به ذهنت ایست بده ،ار خودت می پرسی اون لحظه کی هست؟ برای این کار نیاز به تحلیل رفتارت داری تو یه پروسه طولانی مدت مثلا یک یا دوماهه، هر شب قبل از خواب به رفتارت فکر کن به بازخوردهایی که داشتی با جزییات (سخت نیست باور کن کمتر از ده دقیقه وقت می گیره وقتی که راه افتادی) اون وقت نشانه هایی می یابی که تو رو سوق میده به اون واکنش های هیجانی و بعضا بدون فکر!
مثلا من به این نتیجه رسیدم که در اکثر موارد قبل از اینکه از کوره در برم به طرز عجیبی خودم رو حق به جانب و تافته جدابافته میدونم، در نتیجه انتظارات بیجا که خوب براآورده هم نمیشه و ... بنگ!!!!
خب حالا که زنگ خطر رو میدونم، فقط یه قاب عکس لازم دارم که توش تصویر نتیجه این کارم در گذشته رو بذارم، اگه این رفتار در حق توهم روا داشته شده مثلا کسی با حرفش قلبت رو شکسته که چه بهتر تصویر خودت رو بذار این طوری خیلی ملموس تر و تاثیر گذار تره!
تصویر رو بیار جلو چشمت، تمام!
خب خانوم های عزیز غذای ما آمادس من دورش رو با تربچه تزیین کردم (به سبک مربی های برنامه تصویر زندگی بخون):311:
ساده به نظر میاد ولی مدتیه که داره رو من جواب میده و تونستم پیشرفتهایی هر چند کوچیک داشته باشم، که با اینکه کوچیکن ولی نمیدونی چقدر بهت روحیه و قوت قلب میدن برای ادامه راه.
تازگیا من یه دفترچه درست کردم که توش به اون روزم نمره میدم، واسه من که خوب بود!!!
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
این تاپیکها را هم بخوان:
http://www.hamdardi.net/thread-14220.html
http://www.hamdardi.net/thread-10908.html
.
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
بهار جان
خواستم بهت بگم که دقیقا رفتارت برعکس من هست و اگه این دو رفتار با هم مخلوط میشد اخلاق متعادلی ایجاد میشد.
من اگه از دست کسی ناراحت و عصبانی بشم معمولا چیزی نمیگم و سعی میکنم عادی رفتار کنم بعدش به اون برخورد کلی فکر میکنم و تصمیم میگیرم بعد از این با اون شخص چه برخوردی کنم.
این اخلاق من باعث میشه گاهی به طور کلی نظرم از بعضی افراد برگرده و هیچوقت باهاشون شش دنگ صمیمی نباشم و بعد از اون سعی کنم در شرایطی قرار نگیرن که بتونن اون حرکت رو دوباره انجام بدن در واقع یم سری خدمات مادی و عاطفی که قبلا براشون انجام میدادم رو بعد از اون ازشون دریغ میکنم.این کل عکس العمل من هست
ولی فکر میکنم کسانی که فوری خودشون رو تخلیه میکنن دیگه بعدش افکار مختلف به سراغشون نمیاد و ضمنا نظرشون در مورد اون فرد خاطی برنمیگرده ولی به قول خودت باعث ایجاد یه زخم به دل اونا میشه.
با گفته های شما به این نتیجه رسیدم که نشون دادن واکنش آنی هم بعدش عذاب وجدان به همراه داره تا الان اینجوری بهش نگاه نکرده بودم و ممنون که این دیدگاه رو بهم دادی.
خواستم بهت بگم بیشترین چیزی که کمکت میکنه این هست که وقتی از چیزی ناراحت میشی در کمترین زمان ممکن محیط رو ترک کنی و بعد با خودت خلوت کنی سعی کن توی این خلوت قضیه رو از دید طرف مقابل هم نگاه کنی و ببینی علت اون رفتار چی بوده اونوقت یک کم هم شاید بهش حق بدی در خلوت خودت میتونی یک کم قرآن بخونی و حتی به خاطر دل گرفتگیت کمی اشک بریزی بعدش که کمی ارومتر شدی ببین چه واکنشی شایسته طرف مقابلت هست.
بعضی افراد رو دیدم از کسی که ناراحت میشن میان به نزدیکانشون از ناراحتیشون میگن و اونا هم اینجوری خالی میشن البته این کار رو هم من خوشم نمیاد(احساس میکنم نباید غیبت کنم).مثلا خواهر شوهر من توی عقد برادر شوهرم از دست خواهر عروس ناراحت شده بود فورا اومد به مادر و برادراش گفت که من خیلی تعجب کردم ولی بعدش دقت کردم دیدم چون خودش رو خالی کرده رفتارش دیگه عادی شد و با اون فرد بگو بخند هم میکرد.
من اگه جای اون بودم به هیچکس نمیگفتم ولی دیگه با اون آدم بگو بخند هم نمیکردم و تمام این بار ناراحتی رو خودم به دوش میکشیدم :302: واقعا من هم دوست دارم بدونم کار درست در این شرایط چی هست آیا به دوش کشیدن کشیدن بار ناراحتی به تنهایی تا زمانی که فراموش بشه (که گاهی هم نمیشه) درسته.خودم فکر میکنم باید راه دیگه ای هم باشه
الان همه فکر میکنن من خیلی رازدار و صبور هستم و رفتارم پخته هست در حالیکه خیلی وقتا دارم با خودم کلنجار میرم.
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
سلامی دوباره
ممنونم از لطف دلجو دلتنگ عزیز:72:،دانوب عزیز:72:،فرشته مهربونم:72:،و فکور عزیز:72:.
ببخشید که باز ممکنه طولانی بشه.
من اون دوتا لینک رو خوندم..لینکهای خوبی بودن اما به نظرم خیلی زیاد از حد تئوری بودن..از راه های عملی اصلا خبری نبود..یا خیلی کم بود..بیشتر شبیه یه بحث بود.و معمولا تا اینجا که من دیدم نویسنده اون مطالب خیلی اسون و روون مطلب رو نمیگه..خیلی قلمبه سلمبش میکنه.شاخ و برگ زیاد میده.که به نظرم اگه ساده و روون مینوشت میتونست از دل حرفاش چندتا راه حل عملی هم در بیاره.
علی ایحال چیزایی که بطور کلی ازشون دستگیرم شد رو مینویسم:
1-کنترل احساسات مثبت باعث کنترل احساسات منفی میشه..یعنی اگه مثلا زیادی ذوق و شوق نکنیم میتونیم غم و ناراحتیمونم کنترل کنیم.
هر چند کلا تو اون تاپیک بحث بود که ایا باید احساسات مثبت رو کنترل کرد.؟؟؟
2-گسترش ظرف وجود:که البته دقیقا نگفتن چطوری؟؟
3-یکی از راههای جلوگیری از ایجاد حس منفی اینه که ذهن خوانی نکنیم.
4-خودمونو همینجوری که هست بپذیریم:یعنی نیازی نیست همیشه همه ازمون راضی باشن.(اینو دوست دارم:))
5-نتیجه رو به خدا بسپاریم(اینم دوست دارم:43:).
وقتی یه کاری میکنیم و بعد نتیجه رو بخدا میسپاریم و رها میکنیم اونچه که پیش میاد به صلاحمون خواهد بود.
6-تاخیر در واکنش:وقتی میدونیم فلان واکنشمون احساسیه کنترلش کنیم.
اااای بد نبود..ولی اصلا کافی و کامل نبود.هنوزبطور کامل مشکلم حل نشده.
خوب طبق گفته دانوب جان فکر کردم چرا این واکنشا رخ میده؟یعنی اون نشونه هایی که منو به واکنش هیجانی سوق میده.فعلا چند مورد پیدا کردم:
1-اگه به کسی وابسته بشم مسلما رفتارام هیجانیتر میشن.
2-گاهی توجه نمیکنم طرف مقابلم هم مثه من حتما الخطاست و ممکنه اشتباه کنه و لزومی نداره توقع داشته باشم کامل و همیشه خوب رفتار کنه.
3-گاهی دیگران با رفتارشون منو به سمت این واکنشا سوق میدن.یعنی مثلا ممکنه من یه موضوعی رو حتی بارها با زبون خوش و اروم به شخص بگم.یا چند بار یه مورد رو با ارامش بهش تذکر بدم اما اون بازم حرف خودشو بزنه یا کار اشتباهشو تکرار کنه.........اما وقتی یا واکنش هیجانی قوی نشون میدم فوری قبول میکنه.و رفتارشو تغییر میده.یعنی مثلا انگار باید داد بزنی تا گوش کنه.
4-گاهیم فرد رفتارش واقعا ازار دهنده است.
-5من یه سری نقاط حساس و دردناک دارم.
یه نکته دیگه هم بگم.من واکنشهای هیجانیم نسبت به قبل خیلی بهتر شده.مثلا دیگه در مقابل خونوادم خیلی خیلی کم واکنش هیجانی خصوصا منفی نشون میدم.
از این بابت خوب پیش رفتم.
علتش اولا پاک کردن نفرتم از اونها بوده.
دوما پذیرششون.
سوما جدا کردن خودم از اونها.به قول انی بلاخره دیر یا زود اونا میشن خونواده دوم من.
در مورد دیگران مثلا کسایی که باهاشون فقط ارتباط اجتماعی دارم هم روی پذیرش خودم کار کردم.و واقعا دیر مثلا عصبانی میشم.جوری که بهم میگفتن خیلی خوبه که انقد همه چیرو کنترل میکنی.
اما اگه اون شخص به رفتار بد خودش ادامه بده یا دست بذاره روی نقطه حساس من با واکنش انفجاری و شدید من مواجه میشه.اینجور وقتا مسائل رو از اول تا اخر چماق میکنم و به طرزی که واسه اون شخص ازار دهنده باشه میزنم تو سرش.
حالا با این اوصاف چه باید کرد؟چی غلطه؟چی درست؟
موفق باشید
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
بهار جان می دونی که برام مهمی. واسه همینم دارم برات این پستو می ذارم. این پستم نتیجه ی کنکاش احساسات خودم بوده یه عمر. ممکنه درباره ات اشتباه کنم. اما می نویسم و امیدوارم خیلی بهم بد و بیراه نگی!
من تجربه ی احساسات مشابه احساستو داشتم. اینکه اون اقا رو می خواستی به سمت خودت بکشونی دلیلش یه چیزی از جنس خودخواهیه. چیزی از جنس خودخواهی و پیکار. اینکه چطور جرات کرد اون منو دوست نداشته باشه. یه همچین سوالی و برای اینکه نشون بدی به خودت که قدرتمندی شروع می کنی به اقداماتی که اون شخصو به سمت خودت بکشونی. بعدم که میاد سمتت دیگه هیچی. چون پیکارو قدرت نماییت فقط واسه همین بود که نشون بدی می تونی اونو وادار کنی که دوست داشته باشه. و البته این عین خودخواهیه. چون در اون لحظات و روزها اصلا به اون شخص فکر نکردی و در نظر نگرفتی که صدمه ی اینکه اون شخص دوست نداشته باشه برای دو نفر ادم (خودت و اون پسر) خیلی کمتره تا اینکه بخوای وادارش کنی دوست داشته باشه و بعدش رهاش کنی. چون یادت رفته ادما همه به یه اندازه مهم هستن. همه حقوق یکسان دارن. پس همونطوری که با خودت مثله ادم رفتار می کنی باید اون پسر و تمام ادم های دیگه رو با حقوق انسانی مشابه با خودت در نظر بگیری.
قسمت بعدی حرفت که وقتی یکی عصبانیت می کنه می خوای لهش کنی. بازم منم این احساسو تجربه کردم. اما اقدام بهتره نکنی مگه اینکه طرف سزاوارش باشه. همیشه هم سکوت خوب نیست. گاهی اتفاقا نیاز هست طرف مقابلتو تنبیه کنی ولی نه همیشه. فقط گاهی. در حدی که یادشون بمونه اطرافیانت که می تونی! همین. اینجا باید سریع تصمیم بگیری که واقعا اون شخص استحقاق خشم و تنبیه تو رو داره یا نه. معمولا نه. در مواردی که می بینی نه نباید خشمتو سرش خالی کنی باید سریع یه راه دیگه برای تخلیه ی احساس عصبانیتت پیدا کنی. هر کی یه جوریه. بعضیا می رن بیرون تند تند راه می رن. بعضیا غذای تند می خورن بعضیا می رن می دون و می رن ورزش می کنن یا می رن شنا می کنن بعضیا یه اهنگ تند می ذارن می رقصن انقدر که از پا بیفتن بعضیا میان توی نت هی چرخ می زنن که فکرشونو از موضوع بردارن. بعضی وقتا هم دوش اب گرم خوبه. یه وقتایی هم که هیچ کاری نمی شه کرد دوش اب سرد چند ثانیه ای می شه حل مشکل. البته واقعا خوشایند نیست این اخری.
پس اینا احساسات شدید نیست. بر اساس تجربه ی شخصی من (که ممکنه در مورد تو اشتباه باشه و فقط برای من اینطور بوده باشه) ترکیبی از خودخواهی (به دیگران اهمیت ندادن) و یه چیز دیگه است که اگه بگم منو می زنی!! ولی خودم کلی در مورد خودم فکر کردم تا با تعجب فهمیدم به لطف خونواده ی قشنگم انگاری یه احساس کمرنگ از جنس این دومی هم پیدا کردم.
موفق باشی.
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
مرسی مینوش عزیز:72:.
من کاملا قبول دارم که علت علاقه من به اون همکلاسیم (که البته واقعا نمیتونم اسمشو علاقه بذارم) بیشتر یه حس تملک و خودخواهی بوده..اما من اصلا اصلا اصلا هیچ رفتاری برای جذب اون اقا نکردم که بخوام عذاب وجدان بگیرم که چرا اونو سمت خودم کشوندم.
من قلبا میخواستم بیاد.و اونم اومد.همین.
و البته این مربوط به چند سال قبل هست..اوایل دانشجوییم.و میدونم بچگانه بوده.و خودم حس خوبی بهش ندارم.
و گذاشتم پای بچگی و احساس محور بودنم.
من خیلی تغییر کردم..خیلی..خیلی..خیلی.
اینو من نمیگم.اطرافیانم میگن.اونایی که منو میشناسن.
خیلی پخته تر شدم..افکارم..عقایدم..رفتارم فرق کرده.و برای هرکدومش رنج کشیدم و تلاش کردم.بیشتر از حدی که تصور کنی.(فکر میکنم اون مثال زیاد برای این تاپیک مناسب نبود)
من واقعا برای دیگران حقوق انسانی قائلم..و اگه پست قبلیم رو بخونی که فکر میکنم چون نوشته هامون همزمان بود ندیده بودیش علت فوران احساسم رو نوشتم.(اون 4مورد.البته فعلا 4تا)
شاید من قبلا یه دختر لوس و خودخواه و اون صفتی که نگفتی بودم اما الان نیستم..
خیلی عوض شدم و هدفم از این تاپیک اینه که بهتر بشم.
سعی دارم به یه روشی همون دفعاتی که احساسم ممکنه تیز و برنده باشه رو هم تعدیل کنم تا نه به خودم اسیب بزنم (گاهی حس میکنم قلبم تیر کشیده) و نه به دیگران.
اگه خودخواه بودم برام مهم نبود.چون همونطور که میدونی تغییر سخت و انرژی بره.
از روشهایی که گفتی هم استفاده میکنم.مرسی:72:
موفق باشی
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
می دونم عزیزم مال گذشته ها بوده. گفتم که منم احساسات مشابه داشتم و دارم.
الانم وقتی عصبانی می شم واقعا افکارم ویرانگر می شه. واسه همینم گاهی ممکنه حتی تا یه هفته سعی کنم توی اتاقم باشم بیشتر و از خونه که بیرون نرم هیچ حتی توی خونه هم خیلی راه نرم که یه وقت به کسی به خاطر خشم زیاد و افکار خیلی ویرانگرم صدمه ای نزنم. اما این راه خوبی نیست. چون سر یکی از همین عصبانیتام پارسال دردقفسه سینه و تنگی نفس و اینا گرفتم که اینم واسم حالا مونده و با هر وضعیتی سریع می تونه پیش بیاد. واسه همینم می گم که تو خودت خشمتو نگه ندار و به نحوی که به کسی صدمه نزنه تخلیه اش کن. وگرنه اخرش ادم می گه کاش می رفتم طرفو خوب ادب می کردم بهتر از این بود که هر دفعه واسم بشه درد و تنگی نفس!! (من که به خودم اینو گفتم!) یعنی ادم سود و زیانو می سنجه می گه نمی صرفید به قول تو قلبم تیر بکشه! واسه همینم خوبه یکی دو تا راه هماهنگ با سلیقه ی خودت پیدا کنی برای خالی کردن انرژی خشمت در جهتی که به خودت هم صدمه نزنه.
راستی تو هیچوقتم دختر لوس و خودخواهی نبودی. همه ی ما همه ی صفت ها رو داریم. ممکنه بعضی وقتا حتی در حد یکی دوبار توی کل عمرمون یکی از این صفتا گل کنن. معنی اش این نیست که مثلا یه وقتی خودخواه بودیم. اصلا اینطور نیست.
بازم می گم من فقط از تجربه های خودم گفتم. ممکنه اصلا برای تو صدق نکنه و اشتباه باشه.
اره پست قبلیمو فرستادم بعدش دیدم پست زدی عزیزم. نخونده بودم.
موفق باشی گلم.
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
سلام بهار جان:72:
گفتی از تجربه هاتون و راهکارهای عملی بگین.
من نمیدونم تا حالا قلب کسی رو اونقدر زخم کردم یا نه:316: ولی قلبم رو شدیدا شکستن با رفتارهای انتحاری و عصابنیت های :320:
حرفام ممکنه در مورد شما صادق نباشه ولی خب تجربه هست.
وقتی آدم هایی رو که کنترل احساساتشون زیاد مدیریت شده نیست بررسی کردم (گاهی اوقات خودم هم جز این دسته قرار میگیرم) یه حس بین همشون مشترک بود حس برتر بودن ( همه جا صفت تفضیلی هست و "تر" داره)و علت اکثر عصبانیت هاشون هم این بوده که حس کردن تحقیر شدن یا این فرد به دلیل برتر بودنش حق داره هر طور که میخواد رفتار کنه.(کلا حق و حقوق بیشتری برای خودشون نسبت به دیگران قائل هستند)
مثلا پدر یه خانواده خودش رو محق میدونه که بخاطر زحمات یا .... و به خاطر حس بزرگ"تر" بودن با فرزندانش هر برخوردی داشته باشه. داد بزنه و فحش بده و ...
این حس برتر بودن باعث میشه که افراد و شرایطشون رو درک نکنیم و فقط ازشون انتظار داشته باشیم که به خواسته های ما توجه داشته باشند و اونا رو برآورده کنند.
ببین اون مثال رو که از اون آقای همکلاسی زدی با حرفای من مچ میشه؟
اینکه ظرف وجودیمون رو بزرگتر کنیم به نظر من یعنی این حس های برتری غیر صحیح رو در خودمون کمرنگ تر کنیم . اینجوری دیدمون وسیع تر میشه. وقتی بقیه انسان ها رو به اندازه خودمون محق بدونیم و در نظر داشته باشیم که گاهی اعمال ما نسبت به واکنش های دیگران بسی آزاردهنده تر از کارهای اوناست و اگه اون فرد هم میخواست عصبانی بشه حق داشت بیشتر از ما قدرت نمایی کنه به نظر من ظرف وجودمون خود به خود بزرگتر میشه.
:72::72:
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
گام اول :
نیازهایت را بررسی کن و غیر اساسی را از اساسی جدا کن ، اساسیها را لیست کن و اولیت زندگیت قرار بده
توجه >>> نیازهای اساسی و غیر اساسی را باید بشناسی اینطوری نیست که هرچه خیلی برامون مهم باشه اساسی بدونیم .
برای همین برو سراغ این لینکها :
http://www.hamdardi.net/thread-22541-post-208277.html#pid208277
http://www.hamdardi.net/thread-10711.html
اول این کار را بکن و خودت را متقاعد کن و با خودت کنار بیا که نیازهای اساسی را اول از هرچیز اولویت بدهی و دیگر نیازها را فعلاً تا وقتی که بهت میگم کنار بذاری .
هروقت برخودت در این رابطه مسلط شدی خبر کن ، فوری وفوتی هم تصمیم نگیر چون اونم احساسی خواهد بود . خوب سنگهات رو با خودت وا بکن .
اگر لبیک گفتی ، این تاپیک را کارگاهی و عملیاتی جلو می بریم
حاضری قرارداد امضاء کنیم ؟
.
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
نمی دونم حالا که قراره با فرشته مهربون پیش بری لازمه ما هم نظر بدیم یا نه. اما منظورم این بود که اصلا در برنامه روزانت یا هفتگیت جایی برای کارهایی که نیاز به تمرکز و ارامش و عمیق شدن داره وجود داره یا نه؟
ببین وقتی این کارها در برنامه ادم باشه به ادم یاد میده در ابراز هیجانات صبور باشه. این اصلا بد نیست که ادم هیجانی باشه اما مشکل وقتی ایجاد میشه که بخواهی زود در برابر یا به دنبال هیجاناتت عکس العمل نشون بدی. اینو از تجربه خودم میگم. مثلا من زمانهایی که خطاطی (به عنوان کاری که نیاز به عمیق شدن داره) توی برنامه روزانه م باشه خیلی با فکر و تامل بیشتری هیجاناتم رو بروز می دم. یعنی این کارها که میگم یکجور تمرین هستند برای کنترل کردن احساسات و هیجانات. این کارها برای من شامل پرورش و رسیدگی به گل ها، خطاطی، قران خوندن، شنا و در گذشته یوگا بود.
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
سلام
ممنون از همراهیاتون.
مرسی مینوش جان:72:،صبای عزیز:72:،فرشته مهربونم:72:ودلجودلتنگ عزیزم:72:.
دلجو دلتنگ عزیز مسلما در کنار راهنمایی های خوب فرشته مهربون راهنمایی های شما عزیزان هم برام خیلی موثره و روی هرکدومشون خیلی فکر میکنم و برام مفیدن.
خوب من یه توضیحی درباره نوشته ها بدم.
صبا جان من احساس برتری نمیکنم..اینو جدی میگم.در واقع وقتی واکنش منفی هیجانی بروز میدم حتما خیلی ازرده شدم..معمولا صبر میکنم اما وقتی طرف مقابل کوتاه نیاد یا دست بذاره رو مسائلی که من روش حساسم با واکنش تند من روبرو میشه.
اما گاهی همون طرف مقابل که با رفتارش یا حرفش منو ناراحت کرده و باعث واکنش من شده با دیدن واکنش من ممکنه من رو به خودخواهی متهم کنه.اینجا یادش رفته چطور حرفی که زده یا رفتار وقیحانش باعث ناراحتی یا واکنش من شده..و حالا من تازه بدهکارم شدم.
میدونم من گاهی تند میرم.ولی طرف مقابل هم نباید درک کنه؟؟
رفتار من خودخواهانه تره یا اون که علی رغم تذکر بازم تکرار میکنه؟؟
اما با ظرف وجودی موافقم..باید اون لحظه خاطرم بمونه چطوری ممکنه واقعا یه نفرو برنجونم.
فرشته مهربونم یکی از لینکها رو کامل خوندم یکیش رو یه کم..خیلی سنگین بود..بعید میدونم فعلا کامل درکش کنم..شاید برای فهم و هضمش بازم بهت رجوع کنم.پس اگه بخوام هم نمیتونم فوری و فوتی چیزی بنویسم چون نمیخوام الکی بنویسم.برای همین ممکنه طول بکشه..اما بدون من دارم پیگیری میکنم.
کاملا موافقم کارگاهی و عملیاتی شدن تاپیک هستم که احتمالا قدم اول فهمیدن نیازهای اساسیم هست که بالا گفتم ممکنه طول بکشه.
چه قراردادی؟؟؟:46:
دلجو دلتنگ عزیز من خیلی از وقتم با فکر کردن میگذره و کلا ادمی هستم که مثلا تو یه ماه ممکنه 1یا 2 یار بد عصبانی بشم.شاید کمتر یا بیشتر.که این بستگی به اتفاقایی که برام میفته داره.یعنی اینطور نیست که هی فرت فرت عصبانی بشم.
ولی پیشنهاد جالبی دادی..یه کار یا کارایی باید واسه خودم جور کنم که ذهنمو از دغدغه ازاد کنه..دلم نقاشی میخواد ولی فعلا نمیتونم..شاید نوشتن..یا پرورش گیاه یا..باید فکر کنم و چندتا پیدا کنم.مرسی
راستی مینوش جان من انقدا عصبانی نمیشم.خیلیاشم با همون روش نوشتن و بخشیدن و رها کردن و داد زدن تو خفا و ... تخلیه کردم.
الان یه کمش مونده که با کمک شماها حلش میکنم:)
بازم مرسی، مرسی از کمکهاتون.و فقط یه نکته بگم این شدت احساسی فقط مربوط به احساسات منفی مثه خشم نمیشه..
موفق باشید
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
قراردا برای پای کار بودن و به تکالیف کارگاه عمل کردن .
یعنی برای ملزم شدن و متعهد به عمل گشتن . یک متن قرارداد با خودت تنظیم کن و برام ارسال کن تا ببینم .
متن خیلی مهمه . خوب خودت را درک کن و ببین چی میخواهی و برای تحقق آنچه می خواهی چقدر حاضری به کارگاه به صورت عملیاتی پایبند باشی :305:.
.
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
لینک زیر را هم بخون و بعد از آن پست های بعدی از ایوب و من را بخوان
http://www.hamdardi.net/thread-19100-post-193282.html#pid193282
.
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
سلام بهار جان:72:
نقل قول:
صبا جان من احساس برتری نمیکنم..اینو جدی میگم.در واقع وقتی واکنش منفی هیجانی بروز میدم حتما خیلی ازرده شدم..معمولا صبر میکنم اما وقتی طرف مقابل کوتاه نیاد یا دست بذاره رو مسائلی که من روش حساسم با واکنش تند من روبرو میشه.
اما گاهی همون طرف مقابل که با رفتارش یا حرفش منو ناراحت کرده و باعث واکنش من شده با دیدن واکنش من ممکنه من رو به خودخواهی متهم کنه.اینجا یادش رفته چطور حرفی که زده یا رفتار وقیحانش باعث ناراحتی یا واکنش من شده..و حالا من تازه بدهکارم شدم.
میدونم من گاهی تند میرم.ولی طرف مقابل هم نباید درک کنه؟؟
رفتار من خودخواهانه تره یا اون که علی رغم تذکر بازم تکرار میکنه؟؟
اما با ظرف وجودی موافقم..باید اون لحظه خاطرم بمونه چطوری ممکنه واقعا یه نفرو برنجونم.
حرفات رو کاملا درک میکنم.
اینقدر که قصدم این بود که یه تاپیک واسه مسائل خودم تو این زمینه بزنم ولی فعلا توانش رو ندارم:316:
من سوال تو رو که سوال خودمم هست اینجوری بیان می کنم :
"چطور زمانی که آزرده خاطر (آزردگی از رفتار غلط و تکرار شونده افراد)هستیم احساساتمون رو بروز بدیم که اون فرد متوجه رفتار اشتباهش بشه بطوریکه ما هم موجب آزار اون نشیم و اسباب دل شکستگیش رو فراهم نکنیم؟"
اگه این سوال واقعا سوال تو هم هست و به نظرت کمکی به پیشرفت این تاپیک میکنه بگو. خودم یه سری جواب واسش دارم ولی ناقصه و حداقل واسه خودم عملی نیست.
:72::72:
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
مرسی فرشته مهربونم.:72:
ممنون صبای عزیز:72:
عذر میخوام دیر جواب میدم.کمی گرفتارم.
قرارداد خوبه...مینویسم..اما یه سوال دارم..من ممکنه دیگه نتونم زود به زود بیام اشکالی نداره؟یعنی تو روند پیشرفت اشکال ایجاد نمیکنه؟؟
سوال دومم هم اینه بعضی پستهایی که معرفی کردی سنگینه..ذهن من دائم میخواد فرار کنه و نخونه..کلا راحت طلبه...
چی کار کنم؟همینجوری نیازای اساسیمو بنویسم؟؟
مسائل خیلی زیادی هم که نمیتونم اینجا بگم هم ذهنمو درگیر کرده..چطور بهشون برسم جوری که خسته نشم؟؟
بله صبا جون منم همین سوالی که با قرمزنوشتی رو دارم.
ممنونم ازتون.
موفق باشید
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
داخل پرانتز اینکه :
هرچقدر ذهن را در حواشی و مسائل سطحی فعال نگه داریم و به عبارتی هرچقدر احساسات ما بیشتر محور باشد ، برای ذهن عمیقتر شدن سخت هست . چون عمیقتر شدن نیاز به انرژی و تمرکز زیاد دارد و وقتی ما انرژی خود را روی انبوهی از مسائل تقسیم می کنیم عملاً هم حواس خود را بیشتر پراکنده کرده ایم که تمرکز را از بین می برد یا حوصله برای تمرکز عمیق را از آدم می گیرد ، هم انرژی را نیز پراکنده و بیخود هدر می دهد .
هرقدر بیشتر احساسات را کنترل و زوائدش را ترک کرده و ذهن را کمتر در گیر کنیم انرژی ما ذخیر و غنی سازی می شود و چون این کار نیاز به صبوری دارد خود به خود یکی از ابزارهای لازم برای تمرکز عمیق روی مسائل محتوایی که صبر و حوصله هست را فراهم می کند و اینگونه فهم مسائل عمیق برای ما راحتتر و ذهن در حل مسائل پیچیده قویتر و حضور ذهن نیز بیشتر می شود .
و اما در راستای گام اول :
نیازهای اساسی را به 3 مورد بسیار اساسی غیر از خورد و خوراک و پوشاک و مسکن که تأمین هست . کاهش بده یعنی اگر واقعاً هم دقت کنی نیازهای اساسی انگشت شمار هست . یادت باشه اعتباریات جزء نیازهای اساسی نیست . مثلاً نگی ادامه تحصیل ، چون غیر اساسی هست . اما تأمین و مراقبت از سلامت جسم و روح و فکر و اخلاق . که اتفاقاً همین تاپیکت قدمی در همین مسیر هست ، جزء نیازهای اساسی هست .
عزیزم هرچه کمتر پست ارسال کنی و ذهنت را درگیر حرف زدن در اینجا و شنیدن جواب کنی بهتره ، بیشتر عمل کن .
تالار هم که میایی سراغ هیچ تاپیکی نرو بخصوص بخصوص تاپیک های مشاوره .
با تأکید مراقب باش که وقتی تالار میایی اصلاً لیست ارسالها را نگاه نکنی ، لیست آنلاین را نبینی ، رتبه ها و تشکرها را نبینی . در پی خبر گیری از حال کسی نباشی . یعنی در یک کلام نگاهت را کنترل کن که فقط به تاپیک خودت باشه .
در بیرون هم همینطور ، ورودیهای ذهن را کنترل کن به این شکل :
جز آنچه ضرورت دارد نبین :160:
جز آنچه ضرورت دارد نشنو:160:
جز آنچه ضرورت دارد نگو :160:
جز آنچه ضرورت دارد نخواه :160:
جز آنچه ضرورت دارد نخور :160:
اینها ورودیهاست که کنترل کن ، سخت هست اما نیجه ای بسیار شیرین دارد . البته جزء کار کارگاه هست و تکلیف شماست :305:
یادت باشه قول دادی عمل کنی به راهکارها .
یاعلی
.
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
بهار جان:72:
با توجه به قراردادی که با فرشته بستی نمی دونم حضور بقیه تو این تاپیک و نظر دادنشون درست باشه یا نه ؟:303:
فرشته قدغن کرده که تو تاپیک های دیگه هم نری!! نمیدونم چقدر حرف گوش کن باشی. من باید یه تاپیک واسه مسائل خودم باز کنم ان شا ا... اگه یه روزی اون تاپیک باز شد بهش سر بزن.
"چطور زمانی که آزرده خاطر (آزردگی از رفتار غلط و تکرار شونده افراد)هستیم احساساتمون رو بروز بدیم که اون فرد متوجه رفتار اشتباهش بشه بطوریکه ما هم موجب آزار اون نشیم و اسباب دل شکستگیش رو فراهم نکنیم؟"
اینا حرفای مینوش هست تو یه تاپیک دیگه :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط meinoush
ببین به خودت بگو تا 5 یا تا 7 می شمرم بعدش شروع می کنم اون چیزی رو که می خوام بگم. کم کم می تونی تعداد ثانیه هایی رو که وامیستی بیشتر کنی. اولش می تونی فقط بشمری و بعد همونی که از اول می خواستی بگی رو بگی. بعدش کم کم خودتو عادت بده که این چند ثانیه تا یه دقیقه ای که وادار می کنی خودتو به صبر کردن روی غلظت حرفی که می زنی هم اثر بذاره که خیلی دلخراش نشه حرفی که می زنی و یه مقدار چیزی که می خوای رو بتونی با ملایمت بیشتری بگی. یعنی کم کم خودتو عادت بده.
یه نکته دیگه هم خودم بهش اضافه میکنم :
به زمان هایی فکر کردم که دیگران از دست من عصبانی میشن و نسبت به من پرخاش میکنند.
حالت هاش رو بررسی کردم یکیش که همون تحقیر بود که سعی میکنم خودم این حس رو نداشته باشم و اینجوری فکر نکنم تو هم که گفتی کلا اینطوری نیستی.
یه زمان هایی هم دیگران یه خواسته ای رو دارن که از دید من اولویتش بالا نیست و چندان بهش اهمیت نمیدم ولی وقتی با عصبانیت اون فرد متوجه میشم تازه اولویت و اهمیت اون کار واسم آشکار میشه. وقتی اینو تعمیم می دم به بقیه که اونا هم نسبت به خواسته های من همچنین نظر یا حسی دارن واسم قابل درک میشن و کمتر عصبانی میشم.
بعضی رفتارها در وجود افراد نهادینه شده مثل یه بیماری و ناخوداگاه هستن اگه به این دید هم به مسائل نگاه کنیم قابل تحمل تر میشن.
اما وقتی به مرز انفجار میرسی چی کار باید بکنی؟ فقط چند لحظه تامل و فکر کردن به اینکه اگه من داد بزنم و پرخاش کنم یا این جمله رو بگم چه نتیجه ای داره؟
فکر کردن به نتیجه رفتار در شرایط عصبانیت گاهی ما رو از واکنش دادن منصرف میکنه. بعضی مواقع فقط یه واکنش نشون میدیدم بدون اینکه اون فرد تغییری در خودش بوجود بیاره و در نهایت این ماییم که متهم به دل شکستن و آدم بده داستان شدن میشیم پس بهتره هیچ واکنشی نشون ندیم و در حالت ریلکس به سیاست های ارتباطمون با اون فرد فکر کنیم.
بیشتر از اونی که من بخوام بهت کمک کنم تو با این تاپیک بهم کمک کردی ممنونم:46::72::43:
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
ممنون فرشته مهربون.:72:
مرسی صبای عزیز.:72:
بی فایدس..خیلی بی فایدس..
شبیه گول زدنه..
برای چی وقتی انقد تلاش میکنم و نتیجه نمیگیرم بازم تلاش کنم..اصلا به چه امیدی.؟؟
نقل قول:
تالار هم که میایی سراغ هیچ تاپیکی نرو بخصوص بخصوص تاپیک های مشاوره .
با تأکید مراقب باش که وقتی تالار میایی اصلاً لیست ارسالها را نگاه نکنی ، لیست آنلاین را نبینی ، رتبه ها و تشکرها را نبینی . در پی خبر گیری از حال کسی نباشی . یعنی در یک کلام نگاهت را کنترل کن که فقط به تاپیک خودت باشه
راستش همینطورم شدم.حوصله خوندن تاپیکای خصوصا مشاوره ای رو ندارم..
اگه صفحه ای رو باز کنم معمولا بدون خوندنش میبندم.
نقل قول:
جز آنچه ضرورت دارد نبین نشنو نگو نخواه نخور:160:
.................................................. .............
می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت.....
حرف جالبی زدی فرشته مهربونم...یکی از چیزایی که میخوام دیگه بهش فکر نکنم اینه: خــــــــــــــــــدا
میخوام زیاد بهش فکر نکنم..از یه طرف ذهنم میگه چرا به همچین کلمه ای فکر میکنی وقتی اگه وجود خارجی هم داشته باشه نشسته برات بلا پشت بلا میفرسته.
اما از یه طرف هم میگم فکر نکردن بهش باعث میشه ترمزم ببره..وضع بدتر بشه..و نمیدونم
من دیگه دلم نمیخواد به هیچی فکر کنم..من خسته ام..
من خسته ام.
خیلی دارم دست و پا میزنم که نرسم به مرحله بی خیالی..به جایی که هیچی هیچی برام مهم نباشه.
یه بار رسیدم و بد بوددددددددددددد..
من سعیمو میکنم نرسم اماا ....
القصه خواستم اینو بگم
نقل قول:
عزیزم هرچه کمتر پست ارسال کنی و ذهنت را درگیر حرف زدن در اینجا و شنیدن جواب کنی بهتره ، بیشتر عمل کن
درسته..کاملا قبول دارم...از این به بعد اینکارو میکنم..و فقط میخونم و سعی میکنم انجام بدم.
باقیش رو هم تو پیام خصوصی گفتم.
صبا جون ممنون.سعی میکنم حتما انجامشون بدم.
موفق باشید
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
به چیزی که براش هیچکسی نمی تونه جوابی پیدا کنه فکر نکن. انرژی بیخود ازت می گیره.
هر چی بخوای رو می تونی با تلاش پیوسته به دست بیاری. فقط باید امید داشته باشی و پیوسته برای اون چیزی که می خوای تلاش کنی. تلاش هم یعنی در مسیری که می رسونه تو رو به هدفت حرکت کنی. می رسی.
اگه حوصله نداری جواب بدی به پست ها یه تشکر هم بزنی پای پست بسه. یعنی دیدمش پستو. بعدا که دلت خواست و حوصله داشتی می یای چند تا پستو توی یه پست جواب می دی.
:72:
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
بهار.زندگی گرامی
بعد از خوندن آخرین پستت گشتم تا تونستم یه حدیث از یکی از امامان معصوممان را پیدا کنم.
چهار چیز را کتمان کنید:حاجات،درد،صدقه،مصیبت.
کتمان باعث تخفیف آلام می شود.
این حدیث روی من تاثیر زیادی گذاشت.اگر حاجتی داشته باشیم اونو کتمان کنیم و فقط به کسی که هممون می دونیم بگیم.اگر صدقه ای میدیم سعی کنیم کسی رو مطلع نکنیم چون اون کسی که باید بدونه میدونه.اگر درد و مصیبتی هم داریم با کتمان باعث تخفیف و کم شدنش میشه(اما من نمی دونم کدام دسته از دردها و مصیبتها با کتمان کردن کمتر میشن و کدامشان رو باید بگوییم تا کمتر بشن،هنوز برای خودم مسئله هست)
اما امیدوارم با توجه به پست آخرتان مسئله شما از اون دسته ای باشه که با کتمانش آرامتر شوید.
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
من یه چیزی بگم.
مرسی مینوش عزیز.:72:
مرسی امیران عزیز.:72:
من و خدا با هم رفیقیم..
خوب خیلی جاها بهم کمک کرده که فهمیدم..خیلی وقتا هم متوجه نشدم.
اما گاهی حرصم در میاد چون با خودم فکر میکنم خدا نشسته اون بالا دستشو گذاشته زیر چونش و هی بلا پشت بلا برام میفرسته..
مثه یه معلم که تکالیف شاگردشو سختتر و بیشتر میکنه.
خوب این خوبه..اما باعث میشه لذت زندگی یادم بره..شایدم زندگی همینه..نمیدونم.
اما از اونجایی که میگن خدا بیشتر از ظرفیت کسی براش بلا نمیفرسته به این نتیجه رسیدم که بابا من پرروتر از این حرفام که اینطوری عقب بشینم.
هرچند هنوزم حکمت بعضی اتفاقا رو نفهمیدم..واقعا نفهمیدم
امیران عزیز من فکر میکنم اون حدیث درسته..یعنی وقتی ما مصیبتمونو مدام تکرار کنیم ناخوداگاه تو ذهنمون این ثبت میشه که من فلانم(همون مصیبت)
بعد گفتار و رفتارمون میشه مثه باورمون و بعد کائنات طبق همون باور منفیمون بهمون میده.
اما اگه کتمان کنیم..مثلا کسی که ورشکست شده اگه ورشکستگی رو کتمان کنه و مدام به خودش بگه من موفقم و این حرفشو باور داشته باشه بلاخره موفقیت هم سراغش میاد.
منم از این روش زیاد استفاده میکنم..کلا همین چیزا باعث بهتر شدن شرایطم شده...اما یهو میبینی من هر چی دارم اینجوری جلو میرم سنگای بزرگتر میفته جلوی پام یه دفعه خسته میشم.و ناراحت که چرا هی اینجوری میشه؟؟
واقعا چرا اینجوری میشه؟؟؟نمیدونم.
این حرف فرشته مهربون رو گذاشتم روی طاقچه ذهنم و مدام با خودم تکرارش میکنم...خیلی حرف ها.
نقل قول:
جز آنچه ضرورت دارد نبین نشنو نگو نخواه نخور:160:
بازم ممنونم از دلگرمیاتون.
قرار بود ننویسم اما لازم بود بنویسم.
موفق باشید
-
RE: راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
چیزی که توی حرفات میشه فهمید اینه که رفتارهات براساس غریزه ات هست تا براساس عقل و منطق ،همانطورکه خودت اشاره کردی.
وقتی توی یک شرایط خوبی قرار می گیری براساس همون شرایط واکنش مثبتی نشون میدی و یا اگر توی یک شرایط بدی قرار بگیری واکنش منفی از خودت بروز میدی. که اینها همه تبعیت کردن از غریزه است.
نکته ای که باید توجه داشته باشی اینه که تبعیت از غریزه به هیچ وجه ارزشی نداره وصرفا یه جورایی فقط آدمو اروم میکنه و یه لذت آنی به اون میده.
نکته ی دیگه اینه که در شرایط مختلف سعی کن براساس عقل و منطق رفتار کنی،اگر آدم مذهبی هستی به این فکر کن که این واکنشت در اون شرایط مورد رضای خدا بوده یا نه که این مسئله خیلی می تونه بهت کمک کنه. اما اگر ادم مذهبی نیستی به این توجه داشته باش برای اینکه آدم باارزش و قابل احترامی در بین اطرافیانت باشی و همه روی تو حساب باز بکنند و به عنوان انسان بزرگی قبولت داشته باشند نباید رفتارات و واکنشات صرفا برخاسته از غریزه باشه...
اهل خانه