وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
با سلام
من ۴ساله که ازدواج کردم ،از همون روزهای اول متوجه وابستگی شدید شدید بین همسرم وحانوادش شدمبه خصوص خواهرش.هرجا میرفتیم با ما میومد اجازه نمیداد که من و همسرم تنها جایی بریم ،روزهایی هم که همسرم به منزل پدری ام میومد تا منو ببینه چندین بار به گوشیش زنگ میزد تا ببینه چه خبره.بماند درطول دوران نامزدی انواع توهین ها وتحقیر ها ورفتارهای بچه گانه نسبت به من انجام داد به خیال خودم میگفتم بعد از عروسی تموت میشه،اما الان سه سال از عروسیم میگذره وهمچنان رفتارهاش ادامه داره.تا حالا با هیچ مشاوری در میون نذاشتم ولی دیگه تحملش برام سخت شده ودوست دارم یه نفر به من راهنمایی بده.ممنون
RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
سلام
خواهر شوهرتون چند ساله است؟
پدر شوهرت در قید حیات هست یا نه؟
در کل با دیگران چه رفتارهایی داره کلا رفتارهاش بچه گانه هست؟
RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
سلام z27
به تالار همدردی خوش آمدی
شما خودت خوب مي داني كه با اين حساسيت ها اوضاع را وخيم خواهي كرد.
سعي كن با خواهرشوهرت روابط گرم و عاطفي داشته باشي.
مشکل اصلی شما وابستگی به خانوادشه یا اخلاق شوهرت؟
مایل هستیم کمی در مورد خصوصیات مثبت همسرتون هم بگید
ممنون:72:
RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
با سلام
از توجه شما ممنونم
خواهر شوهرم ۲۸ساله هستش وبا شوهرم خیلی راحته،به من حسادت میکنه وهرکاری که من انجام بدم باید کم نیاره وانجامش بده ،من ادم. راحتی نیستم ،منظورم اینه که محجبم ولباس باز تو مهمونیا نمی پوشم ولی اون سعی داره کاملا برعکس من باشه از رو غرض جلوی منو شوهرم لباسای خیلی راحت میپوشه تا از دید خودش اندام زیبا شو نشون بده تا برادرش تحسینش کنه ،این شاید واسه خیلیا موضوع بی اهمیتی باشه ولی واسه من که همیشه حواسم به پوششم بوده ناراحت کنندس،
پدر شوهرم هم هستن
کلا خانوادشون سعی میکنن دخترشونو خیلی بالا ببرن وبهش اهمیت بیش از اندازه میدن ویه جورایی میخوان منو از اون بترسونن تا مبادا حرفی بهش بزنم که ناراحت بشه
خلاصه این که با یه ادم لوس ونونور طرفم که حساس بودنش بهانه ای شده واسه مادرش که به خواسته هاش برسه وهر جا بخواد دخالتی بکنه دخترشو واسطه انجام خوسته هاش قرار میده
کسی حتی شوهرم هم نمیتونه ازش ایراد بگیره یا اعتراضی بکنه
RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
شما که نمی تونید اونها رو تغییر بدید.پس تنها راهی که دارید اینه که با شرایط کنار بیاید و حساسیت خودتون رو کم کنید.شما محجبه هستید و به درست بودن نوع پوششتون هم قلبا اعتقاد دارین پس دلیلی نداره به پوشش ایشون حساس باشین و ناراحت بشین.از طرفی نگاه تحسین امیز یه برادر به اندام زیبای خواهرش خیلی متفاوته از نگاهی که به شما داره.به نظرم خیلی خوبه که سعی کنید تو خونه لباس های راحت تر بپوشین.
نگاهتون رو به خواهر شوهرتون عوض کنید.احساس میکنم کمی حسادت یا رقابت در شما هست.اگه هست روش کار کنید و باور کنید که خواهر جایگاه خودشو داره و زن جایگاه خودشو.اینطوری با لوس بازیهای خواهر شوهرتون هم راحت تر کنار میاید
RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
آیا واقعا این کارها و رفتارهای اون برای همسرت تحسین برانگیز هست؟
به نظر من اینطور نیست.چون همسر شما از ویژگی های رفتاری شما خوشش اومده و با شما ازدواج کرده پس ویژگی های اخلاقی مورد نظر ایشون برعکس رفتارهای خواهرش هست.
توی خانواده همسر من هم خواهرا نسبتا راحت میگردن ولی من خودم میبینم که همسرم روی پوشیده بودن لباسهای من جلوی برادرام حساس هست پس راحت بودن لباس خواهر جلوی برادر ویژگی رفتاری جالبی از نظر همسر من نیست.منتها خواهرای اون تحت تربیت فرد دیگه هستند و مسئولیتشون هم با خودشونه.به نظر من جذابیت شما در برابر شوهرت به خاطر همین پوشش شما جلوی دیگران هست.
این حساسیت مادر شوهر و خواهر شوهر روی عروس و همینطور بالعکس توی درصد زیادی از خانواده ها وجود داره.مطمئن باش در این حس تنها نیستی.
سعی کن اگه هم حساس هستی به شوهرت نشون ندی چون به مرور جلوی شما جبهه میگیره.
اگر خواهر شوهرت ازدواج کنه خیلی از مسائل شما حل میشه.
RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
درسته حق با شماست
اینم باید بگم که تا به حال حتی یک بار هم پیشش عکس العمل نشون ندادم ،نه جواب حرفاشو دادم نه خواستم باهاش رقابت کنم، بالعکس اونه که همیشه درجال رقابت وحسادت با من هست.
ببینید شاید من منظورمو خوب نرسوندم یه سری چیزا هست که ما با اونا بزرگ میشیم یه سری حریم هارو باید رعایت بکنیم ،
تو دوران نامزدی بارها بارها شده بود تو خونه پدرشوهرم تنهابشینم وخواهروبرادر تو یه اتاق برن درم ببندنو باهم بشینن صحبت کنن انگار که من وجود ندارم،اگه واسه مهمونی شوهرم میومد دنبال من اون باوجود اینکه پدرش ماشین داره نمیومد تا شوهرم بره دنبالش تا بیارتش.تمام دوره نامزدیم که هرجا میرفتیم بود تو ماشین شوهرم باید جلو مینشست و علنأ هم میگفت اینجا جای منه
ساعت ۱۰ شب که میشد زنگ میزد به شوهرم خیلی راحت میگفت زود بیا خونه من تنهام ،
به من توهین میکرد خیلی راحت وکسی ام جوابی بهش نمیداد حتی شوهرم خیلی چیزای دیگه ازگفتنش شرم دارم واقعا.
من تاحالا فقط به خاطر همسرم چیزی نگفتم وحرکتی نکردم
اینم بگم که پدروماد
ر همسرم خیلی مذهبی هستن
RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
تا بحال نديدم بين خواهر و برادر يه همچنين رابطه اي باشه.اين رابطه به نوعي صميميت غير عادي است و به نظر من خواهر شوهر شما به نوعي دچار مشكل هستند. شايد اگر ازدواج كنند و با مردي غير از برادر خودشان در ارتباط باشند ازاين وابستگي كاذب كاسته شود.
در مورد همسرتان فكر ميكنم او متوجه شده كه شما نسبت به خواهرش حساسيد.ولي نمي خواهد در اين شرايط با نشان دادن اين مساله به خواهرش باعث بوجود آمدن تنش بيشتري براي شما شود.چون مسلما اگر خواهرش متوجه شود كه برادرش به خاطر شما رابطه اش را كمتر كرده مطمئنا برخورد غير منطقي بدتري خواهد كرد. بهترين راه حل اين است كه شما فعلا صبوري كنيد و با شوخي حرف ها و كنايه هاي خواهر شوهرتان را پاسخ بدهيد.
RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
از همراهیتون ممنونم چون تا حالا نشده که بتونم در مورد این موضوعا از کسی مشورت بگیرم
معمولا چون با کسی در میون نمیزارم در درون خودم درگیرم به قولی خود خوری میکنم
واسه منم همین غیرعادی بودنش اذیت میکنه
RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
به نظر من خواهر شوهر شما یه جورایی علاوه بر احساس رقابت و به نوعی شاید بشه گفت حسادت، تمایل به نشان دادن قدرت به شما داره به نظر من تا جایی که میتونی وارد بازی که اون راه انداخته نشو و یه وقتایی به طور نا محسوس که خودش هم نفهمه دلیل واقعی چی بوده هدفش رو توی نطفه خفه کن.
یه سوال دارم ازت. تا الان سعی کردی باهاش نقطه مشترک پیدا کنی و کمی ظاهرا صمیمی بشی (البته من درکت میکنم که این کار تو این شرایط سخت هست)
به نظر من اگه برات امکان داره حداقل در ظاهر باش صمیمی باش (حتی اگه ته دلت زیاد هم راضی نیستی) ولی در عین حال سعی کن متوجه بشه شما استقلال دارید و رفتن و استقلال پیدا کردن برادرش رو باید بپذیره.
مثلا گاهی (فقط گاهی نه همیشه) که بعضی جاها که قراره دسته جمعی برید و رفتنش زیاد ضرورت نداره و حساسیت ایجاد نمیکنه به بهانه های به ظاهر منطقی برنامه رو کنسل کنی تا متوجه بشه شما یک خانواده مستقل هستید و ممکنه گاهی نتونید همراهی کنید.
راستی از سن خودت و همسرت واینکه چند ساله ازدواج کردی و بچه داری یانه هم بگو
RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
خودم ۲۴ سالمه وهمسرم۳۴ سالشه
بچه ندارم ،رابطم با خواهرشوهرم به قول شما ظاهرا صمیمی نگه داشتم با اینکه سننا ازش کوچکترم باهاش تا الان کنار اومدم
ازاینکه باید من همیشه مراعات کنم و حواسم باشه چیزی نگم ناراحتم اگر به رفتارهای بچه گانه اس از من بیشتر باید سر بزنه
خلاصش تا امروز تنها کسی که اذیت شده منم
بعضی وقتا ازخودم بدم میاد که جلوی یه همچین ادم سکوت میکنم
شوهرم هرروز بلا استثنا سه چهار بار باهاش تلفنی صحبت میکنه واونو در جریان همه کارامون قرار میده ویه روز در میون میبینتش
شما باشین چه حسی بهتون دست میده
این همه وابستگی معنی داره به خدا خودشون تحمل یه موردشم ندارن سریع عکسالعمل نشون میدن و خودشنو صاحب حق میدونن
RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
به شما قول میدم اون خیلی بیشتر از شما ناراحت و اذیت شده نه به خاطر رفتار شما فقط به خاطر شرایط خودش.
شما تصور کن همسر برادرش از خودش هم کوچکتره ولی اون هنوز ازدواج نکرده.
زن برادرش توی سن 24 سالگی ازدواج کرده و به دید اون خوشبخت شده اونوقت اون 28 سالشه و هنوز سر و سامان نگرفته تاپیک زیر رو بخون تا ببینی نظر یک خواهر شوهر ازدواج نکرده به زنداداش ازدواج کرده چی هست
http://www.hamdardi.net/thread-23581.html
اونوقت احتمالا پی میبری که اون ادم شایسته ترحم و دلسوزی هست.وقتی از بالا به مسئله نگاه کنی اصلا ممکنه بهش احساس ترحم کنی.
پست اول لینک رو بخون این هم پست 9 هستش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ghazalvareh
برادرم خیلی عصبیم می کنه من و اون با هم خوب بودیم ولی ازوقتی نامزد کرده انگار برای من غریبه شده.عروسمون دختر خوبیه رفتار بدی ازش ندیدم ولی رفتارهای غلط برادرم باعث شده رابطه من با عروسمون بد شه.تحویلش نمی گرم اون می خواد با من صمیمی شه ولی من وقتی می اد خونمون می رم تو اتاقم و در رو می بندم یا تلفن صحبت می کنم یا می خوابم.ولی برادرم جلوی اون به من تیکه انداخته و من فکر می کنم عروسمون بهش یاد میده چون قبلا این کارهارو نمی کرد.مثلا همون تیکه ای که سر لباس خریدن انداخت.برای همین نمی تونم دلم رو با عروسمون صاف کنم. به برادم چطور دلخوریم رو بگم؟که بامن لج نکنه.همون روز که اون حرف رو انداخت بهش گفتم که تو با خانمت مثل فیل و فنجونید اصلا به هم نمی این.بعدم گفتم کاش بچتون مثل اون کوتوله نشه.خودم از گفتن این حرفا ناراحت می شم ولی خوب چرا همه به خودشون اجازه می دن هر حرفی بزنند و من رو ناراحت کنند ولی من باید مراعات همه رو کنم؟ فکر می کنی در جواب به من چی گفت؟به من گفت تو حسودیه زنه من رو می کنی. و از اون روز هم هر وقت خانمش می اد اینجا با الفاظی مثل خانوم کوچولو و جوجو صداش می کنه و محبت کلامیش بهش چند برابر شده و جلوی من اون رو بغل می کنه . به مادرم هم این حرفارو انتقال داد.و همه فکر می کنند من یک دختر تر..ش..ی ...د ..ه هستم که به عروسمون حسودیم میشه.
حقیقتا روحیه ام عوض شد با حرفای قشنگتون.
:46:
RE: وابستگی شدید خواهر شوهرم به شوهرم ومشکلات ناشی ازان
خیلی جالب بود تا حالا از این دید به قضیه نگاه نکرده بودم خیلی ممنون ازشما
به نظر شما تنفر شوهرم از بچه دلیلش میتونه این باشه که مادروخواهرشم از بچه خوششون نمیاد وبهش گفتن فعلا بچه دار نشو تا هر وقت ما بگیم چون خودم اینجوری احساس میکنم
وبه موارد قبلی هم مربوط بشه؟