نمیدونم چرا اینقدر من رو با دیگران مقایسه میکنه.راهنمایی کنید.
سلام
نمیدونم من خیلی حساسم یا حرفای مادرم واقعا اثر منفی داره .
گفته بودم که مادرم من رو زیاد با بقیه مقایسه میکنه.
مثلا خانواده ی شوهرم با ما(من و همسرم) برخورد خوبی نداشتند و ما هم تقریبا خیلی ابراز علاقه
نمی کردیم.
یکی از اشناهامون همسن من هست و دوسال زودتر از من ازدواج کرد و با کمک پدر شوهرش
تونستن خونه دار بشن و این خانم یا راست یا دروغ ٬واقعا نمیدونم٬ همش از روابط خوبش با
خانواده ی همسرش برای همه تعریف میکنه.
تا اینجای موضوع مشکلی نیست ولی چند باری که ما با خانواده ی شوهرم بحث داشتیم مادر شوهرم
خیلی پشت سر من بدگویی کرده و یه عالمه غیبت من رو کرده.
حالا مشکل اینه که این خانم هر وقت از خودش تعریف میکنه همش میگه من اینقدر خوبم ویه عالمه
از خودش تعریف میکنه و میگه من مثل بعضی ها نیستم که با خانواده ی شوهرش بد هستند و در
گیرند.
تا اینجاش هم مشکلی نیست .ولی مادرم دیگه مدام به من میگه ببین فلانی چقدر زیرکه, چقدر بلده.
تو هیچی بلد نیستی و همش عقبی.
میگم مادر من هر کس شرایط خودش رو داره و مطمئنا خانواده ی شوهر اون هم بهتر از من
هستند,
ولی دیگه مادرم دست بردار نیست و تا اعصاب من رو خط خطی نکنه بحث رو تموم نمیکنه.[
مادرم میگه, باید بری از فلانی یاد بگیری ,میگه تو ساده و نفهم هستی.
چه کار کنم]
ایا حق با مادرمه؟
مادرم میگه باید میرفتین با خانواده ی شوهرت زندگی میکردی و پولهاتون رو پس انداز می کردین و الان خیلی جلو
می افتادین, ولی من میگم به خفت و خواریش نمی ارزید مامانم میگه که اشتباه کردین و ...
چرا كسي جواب نميده؟
هيچ وقت مادرم به من دلداري نداد كه خدا بزرگه .انشاالله شما هم به چيزايي كه ميخواين برسين.
اصلا اين حرفا رو نميزنه همش مقايسه و سرزنش.
مثلا اين اشنامون كه اينجوري صحبت ميكنه و در اصل داره به من طعنه ميزنه حرفش اينقدر من رو ناراحت نميكنه در مقايسه با تحليلي
كه مادر ميكنه و حرفايي كه مادرم ميزنه.
RE: نمیدونم چرا اینقدر من رو با دیگران مقایسه میکنه.راهنمایی کنید.
سلام خانومی
تا وقتی اینطور حرفهای مادرت به روی شما تاثیر داشته باشه و همچنین نسبت به حرفهای دیگران هم حساس باشی و اهمیت بدی زندگیت میشه همینی که الان میبینی!
هر زندگی و هر خانواده ای برای خودش کم و کاستی های خاص خودش رو داره
مگه زندگی همه کامل هستن و فقط مال شما کامل نیست که اینطور منتظر نشستی ببینی بقیه چه نظر و قضاوتی در مورد شما و شوهرت دارن؟!
حرفهای مادرت رو بزار رو حساب همون حس مادری و خواستن بهترین ها برای زندگی بچه هاشون هر چند که خودشون متوجه نباشند با زیاده روی دارن اونها رو بدتر تحت فشاتر میذارند!
شما میخوای آسایش داشته باشی کمتر خونه مادرت برو وقتی گله مند شد همین رفتارهاش رو گوشزد کنید
خوب یا بد شما ازدواج کردید و الان داری تلاشت رو برای بهتر شدن زندگیت میکنی پس انگیزه بیشتر میخوای نه اینکه با بها دادن به حرفهای ناخوشایند دیگران بدتر انگیزه ات رو از دست بدی
عنان زندگیت رو در دست خودت بگیر تا بتونی به آرامش برسی خانومی.
RE: نمیدونم چرا اینقدر من رو با دیگران مقایسه میکنه.راهنمایی کنید.
واقعا دوست دارم كه اينقدر حساس نباشم و حرف هيچكسي روي زندگيم تاثير نذاره
ولي وقتي يه حس بد مياد ديكه خيلي درگير ميشم و خيلي طول ميكشه كه از يادم بره.
ميدونم خيلي خيلي بده ولي انگار كه كنترلي روي اعصاب و احساسم ندارم.
RE: نمیدونم چرا اینقدر من رو با دیگران مقایسه میکنه.راهنمایی کنید.
اول باید برای خودت مشخص کنی الان از زندگی با شوهرت راضی هستی یا نه؟ احساس خوبی داری یا نه؟ که فکر میکنم راضی و خوشحال باشی که شوهرت رو داری درسته؟
پس اینکه یک نفر بیاد بگه خوش به حالتون چه زندگی شاهانه ای داری چه قصری دارین و چه خدمه و نوکری و .........! خوب شما نباید در این رویا غرق بشی و واقعا خودت رو اینطور تصور کنی چون واقعیت زندگی خودت رو میدونی و همینطور بالعکس خانومی اگه کسی بخواد زندگیت رو اسفبار جلوه بده و به شما بقبولونه که شرایط زندگی بدی داری و تنها کسیکه خوشبخت هست فقط خود خودشه و دیگران نه و .............. !! اونوقت شما باز هم میبینی این واقعیت نداره و زندگی و شوهرت و احساسی که داری خیلی بیشتر از چیزی هست که این افراد تصور میکنند!
وقتی شما به تفکر و ایده خودتون احترام میذارید دیگه کسی قادر نیست با گفتن حرفهای خاله زنکی اوقات شما رو تلخ کنه
در ضمن خیلی ها هستن تحصیلات عالیه دارن و وضع زندگی تجملی و زیبا و حتی خانواده شوهر خوب! ولی اون اصلی رو که باید داشته باشن رو ندارن یعنی همون شوهر خوب و پاک! که مجبور شدن حتی با داشتن بچه از این زندگی برن بیرون!!
پس اینهایی که میبینی و بقیه به رخ میکشن فرعیات زندگی هستن نه اون بدنه و اصل زندگی که باید یک عمر بهش تکیه کنین و با عشقش زندگیت رو بسازی!
شما شوهرت رو دوست داری و احساس خوشبختی میکنی همین برای شما کافی هست نه حرف و حدیث دیگران! که هیچوقتت هم تمومی نداره حتی در بهترین حالت زندگیت باز هم چیزی برای سوزندن دل پیدا میکنن!!
پس بیشتر از این به حرف دیگران که مخرب هم هستن اهمیت نده خانومی.
RE: نمیدونم چرا اینقدر من رو با دیگران مقایسه میکنه.راهنمایی کنید.
خيلي ممنون سارا جان از اينكه وقت گذاشتين و به اين خوبي به من جواب دادين.
خيلي متشكرم.حرفاتون كاملا دوسته.
خدا رو شكر من از زندگي با شوهرم راضي هستم و واقعا از اين بابت خدا رو شكر ميكنم كه همسري دارم كه همه جوره طرفدار منه و
من رو درك و حمايت ميكنه .
انگار ذهن من هميشه درگير چيزاي منفي هست .
حق با شماست.
من اصل رو فراموش كردم و حاشيه ها برام مهم شدن.
RE: نمیدونم چرا اینقدر من رو با دیگران مقایسه میکنه.راهنمایی کنید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مادر من
خيلي ممنون سارا جان از اينكه وقت گذاشتين و به اين خوبي به من جواب دادين.
خيلي متشكرم.حرفاتون كاملا دوسته.
خدا رو شكر من از زندگي با شوهرم راضي هستم و واقعا از اين بابت خدا رو شكر ميكنم كه همسري دارم كه همه جوره طرفدار منه و
من رو درك و حمايت ميكنه .
انگار ذهن من هميشه درگير چيزاي منفي هست .
حق با شماست.
من اصل رو فراموش كردم و حاشيه ها برام مهم شدن.
:104: :104: :104: :104: :104:
خیلی خوشحالم خانومی که یک همچین شوهر خوب و فهمیده و با کمالاتی داری که اینطور به وجودش افتخار میکنی
و اینکه شما خوب فهمیدی اصل زندگیت رو چی تشکیل داده گلم.
RE: نمیدونم چرا اینقدر من رو با دیگران مقایسه میکنه.راهنمایی کنید.
سلام
خانم سارا خوب و هنرمندانه شما را راهنمایی کردن من هم با ایشون موافقم.
اگر فرض بگیریم از شوهرتان راضی نبودید ولی خانواده شوهرتان خوب بودند بهتر بود یا شرایطی که الان داری؟
ستون و پایه زندگی شما برقراره و این مایه خوشحالیست.همه ما هم کم و زیادهایی در زندگیمون داریم.در پی تغییر دیگران هم نباش و آنها را همانگونه که هستند بپذیر.شما نیاز به حساسیت زدایی داری تا بتوانی بهتر کنار بیایی
موفق باشید:72:
RE: نمیدونم چرا اینقدر من رو با دیگران مقایسه میکنه.راهنمایی کنید.
سلام دوست عزیز
خواستم بهتون بگم شما احتمالا در برابر مادرتون منفعلانه عمل کردی که ایشون ادامه داده.میتونی خیلی مودبانه بگی مادر عزیز من از زندگیم راضی هستم مهم احساس خوشبختیه که من دارم پس بیا و از چیزای خوب حرف بزن خیلی ببخشید ولی دوست ندارم این جور حرفا رو دوباره بشنوم .
چند بار که جوابی با این محتوا به مادرت بدی مادرت قانع میشه.اگه در جواب مادرت چیزی نگی که ایشون فکر میکنه موافق هستی و ادامه میده...
RE: نمیدونم چرا اینقدر من رو با دیگران مقایسه میکنه.راهنمایی کنید.
خیلی خیلی متشکرم دوستان از راهنمایی های مفیدتون.
یه مقدار از مشکلاتی که من با خانواده ی شوهرم داشتم ناشی از حرفهای مادرم بود که شاید او از
سر دلسوزی چیزی میگفت و من بهم میریختم و این زمینه ای میشد برای ایجاد مشکل و در گیری.
میخوام سعی کنم که دیگه چیزی در مورد مشکلاتم با خانواده ی همسرم به مادرم نگم چون مادرم به
جای اینکه من رو اروم کنه و راهنمایی کنه خشم و ناراحتی من رو بیشتر میکنه.
من به مادرم به عنوان کسی که رازدار و قابل اطمینان هست و به عنوان یه بزرگتر که میتونم
باهاش درد و دل کنم نگاه میکردم ولی متاسفانه اشتباه میکردم.
بعضی حرفای مادرم اینجوری هست
مثلا مادرم با کسی صحبت میکنه و یا رفت و امدی داره و یا تعریفی از کسی میشنوه ,مثلا کسی
موفقیتی بدست اورده و یا از نظر مالی پیشرفتی کرده ,سریعا بعدش میگه من نه خودم شانس داشتم, نه
تو ٬نگاه کن فلانی چه طور پیشرفت کرده فلان موفقیت رو بدست اورده.
بعدش میگه چقدر دلم گرفت و ناراحت شدم و از غصه خوابم نبرد که چرا دختر من اینجور زندگی
نداره و اینقدر بدبخته و یا تلاش تو کم بوده و...
هزاران بار من این جملات رو از مادرم شنیدم و چون میبینم مادرم انقدر برای من احساس ناراحتی
داره این حس بدبختی و... به من منتقل میکنه.
RE: نمیدونم چرا اینقدر من رو با دیگران مقایسه میکنه.راهنمایی کنید.
به جای اینکه احساس بدبختی کنی چند بار مودبانه با نظر مادرت مخالفت کن تا مشکلت حل بشه ضمنا به هیچ عنوان با مادرت در مورد مشکلات زندگیت درد دل نکن مگه اینکه مشکل خیلی حاد باشه و به بن بست خورده باشی.چون همسرت خانوادش و حتی خودت رو از چشم میندازی و بعد از اون برخوردها عوض میشه و ضمنا ذهن مادرت رو هم نا آرام میکنی و باعث ناراحتیش میشی بذار مادرت هم آرامش داشته باشه
RE: نمیدونم چرا اینقدر من رو با دیگران مقایسه میکنه.راهنمایی کنید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فکور
سلام دوست عزیز
خواستم بهتون بگم شما احتمالا در برابر مادرتون منفعلانه عمل کردی که ایشون ادامه داده.میتونی خیلی مودبانه بگی مادر عزیز من از زندگیم راضی هستم مهم احساس خوشبختیه که من دارم پس بیا و از چیزای خوب حرف بزن خیلی ببخشید ولی دوست ندارم این جور حرفا رو دوباره بشنوم .
چند بار که جوابی با این محتوا به مادرت بدی مادرت قانع میشه.اگه در جواب مادرت چیزی نگی که ایشون فکر میکنه موافق هستی و ادامه میده...
اگر به مادرم بگم دوست ندارم ديگه از اين حرفا بشنوم بلافاصله ميگه تو بي احترامي كردي و قهر و گريه و زاري.
مشكلاتي كه مادرم در جريان اونا هست مشكلاتيه كه علني هست مثلا همون بدقولي ها از طرف خانواده ي همسرم و...
و خيلي هاش بدليل دفاعي كه از خودم كردم در برابر حرفهاي مادر شوهرم و غيبت ها و بدگويي هاش.
مادر شوهرم اگر با من و شوهرم اختلاف داشت به مادرم ميگفت.زنگ ميزد و تعريف ميكرد كه دخترت فلان و بسان و بهمانه
و
مادرم به من ميگفت و من از خودم دفاع ميكردم و مجبور به توضيح بودم.
اين هم از فاميل شوهر من.
RE: نمیدونم چرا اینقدر من رو با دیگران مقایسه میکنه.راهنمایی کنید.
ديروز مادرم و مادر شوهرم توي يه مهموني با هم روبرو شدن و مادر شوهرم يه عالمه غيبت منو كرده پيش مامانم كه دختر شما پر از عيب و ايراد هست و يه مشت حرف مزخرف ديگه.
مامانم هم ناراحت شده و به من گفت كه مادر شوهرت اينجوري گفته .من هم ديگه به هم ريختم و هم با مادرم دعوا كردم حسابي و هم زنگ زدم به مادر شوهرم و هر چه لايقش بود رو بهش گفتم.
واقعا مادرم مقصر هست.اخه مادرشوهرم هر چه قدر هم بدي گفته مادرم نبايد ميومد به من ميگفت.
داغونم خيلي.