-
چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
سلام به همه دوستان
حدود 5 ماه پیش به طور اتفاقی موبایل شوهرم را دیدم و متوجه شدم با خانمی sms های تاحدودی بی شرمانه رد و بدل شده.حال خیلی خیلی بدی داشتم و بعد از اینکه از شوهرم توضیح خواستم گفت که این خانم کسی بوده که شوهرم 11 سال پیش، وقتی 19 ساله بوده در ددانشگاه دیده و به او پیشنهاد آشنایی داده بود، اما این خانم نپذیرفته و با کسی دیگری ازدواج می کند.حالا بعد سالها در face book همدیگر را پیدا کرده اند و شوهرم قسم می خورد که هیچ احساسی به او نداشته و در این مدت بارها خدا را شکر کرده که با من آشنا شده و ...تنها قصدش از اون sms ها این بوده که اون زن اعتراف کنه از زندگیش راضی نیست و به خاطر جواب رد دادن به شوهر من در گذشته ابراز پشیمانی کند.(البته هیچ ابراز علاقه ای در Sms ها از طرف شوهرم به اون خانم ندیدم)
اینو هم بگم که تو مدت 1 ماهی که شوهرم با اون خانم تلفنی و Sms ای ارتباط داشت، زندگی ما از همیشه گرم تر و عاشقانه تر بود و من هیچ تغییر رفتار منفی ای در شوهرم ندیدم، بلکه رفتارش عاشقانه تر هم شده بود.
با چک کردن ایمیل شوهرم متوجه شدم که 3 سال پیش یعنی در دوران عقدمون هم همچین رابطه ای در حد ایمیل با خانم همکارشون داشتند.این قضیه به قدری منو داغون کرد که دست به خودکشی زدم و ... شوهرم به من قول داده که دیگه این کارش رو تکرار نکنه. ارتباطش رو با خانم همکلاسی سابقش کاملا قطع کرده و ارتباط قبلیش(با همکارش) هم که همون 3 سال پیش قطع شده بود.
اما 5 ماه از این قضیه گذشته و من هنوز نتونستم فراموش کنم.دچار افسردگی شدید هستم و روزی 5 تا قرص آرامبخش می خورم.اما با این وجود هر گاه sms ای برای شوهرم میاد تمام بدنم می لرزه و نمی تونم آروم باشم.دائم تو این فکرم که نکنه دوباره شوهرم خطایی کنه
شوهرم دیگه از این رفتار من خسته شده و دیروز به من گفت که داره به زندگیمون دلسرد می شه
ما هردو خیلی همدیگه رو دوست داریم و من نمی خواهم از دست بدهمش.لطفا منو راهنمایی کنید تا بتونم دوباره بهش اعتماد کنم و دست از چک کردنش بردارم
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
سلام خانومی
موضوع این هست که شوهر شما مثل اکثر آقایان فقط یه کمی شیطنت کرده!
وقتی مطمئن هستی به موقع خونه میاد و سر کارش حاضر هست و عشق و علاقه اش رو نسبت به شما از دست نداده بذار به حساب همون شیطنتی که داشته
ولی اگه فکر میکنی قضیه پیچیده تر از این حرفا هست و ارتباط عاطفی عمیقی برقرار کرده که باعث شده از کار و زندگی و توجه به شما کمتر بشه اونموقع باید جدی برخورد کرد و اون هم راهش رفتن پیش یک مشاور خوب و مجرب هستش که درست شما رو راهنمایی کنن
قرص برای چی میخوری دوست عزیز ؟! فرض کن خود شما عضو فیس بوک هستی و با یکی از همکلاسهای قدیمت چت میکنی و یادی از گذشته و خاطره ها میکنی ولی به هیچ عنوان منظورت خیانت به شوهرت نیست شاید این امر درست نباشه و باعث سوءتفاهم بشه و نباید اینکارو کرد ولی در اصل شما نیت بدی نداشتی! حالا فکر کن شوهرت فهمیده و حسابی بهت گیر داده و دعوا و سرزنش!! ناخودگاه شما از شوهرت فاصله میگیری و .........
پس بهتره به جای قرص خوردن و افسرده شدن محبتت رو بیشتر کنی
سعی کن لحظه های عاشقانه جدید و متنوع خلق کنی تا از یکنواختی جلوگیری بشه
به نظرت شوهرت بیاد و قیافه ناراحت و افسرده شما رو ببینه و دلسرد بشه و بره جذب رفتارهای اغوا کننده دیگران بشه بهتره و یا برعکس همون همسر کوچولو و مهربون خودش رو داشته باشه که اخلاق و رفتارش باعث شد شما رو به همسری انتخاب کنه؟
کاری کن اگه در ذهنش حالت مقایسه بوجود بیاره به خودش افتخار کنه از اینکه شما رو بعنوان همسرش انتخاب کرده
:72:
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
ممنون سارا جان
شوهرم به موقع خونه می آد و نسبت به من هم به قدر کافی محبت می کنه و در خصوص سفر و هدیه و گردش و خلاصه همه چی، چیزی برام کم نمی ذاره. مشکل اینه که دست خودم نیست و دوست دارم روزی 10 بار زنگ بزنم سرکارش و مطمئن باشم که همون جاست و جایی نرفته یا دائم دارم با خودم کلنجار می رم که گوشی اش و چک کنم یا نه. که این قضیه چند بار باعث شد که برداشت بد بکنم و بهش تهمت بزنم و بعدش که بهم ثابت شد اشتباه می کردم شوهرم از دستم خیلی ناراحت شد.به نظرت اینکه دست از چک کردنش بر دارم باعث نمی شه که آزادانه هرکاری که می خواد بکنه؟ من واقعا دیگه تحمل تکرار این اتفاق رو ندارم
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
اول از همه سعی کن آرامش خودت رو بدست بیاری خانومی
متاسفانه این شک و احساس ناامنی داشتن برای شما بوجود آمده و باید اول از همه چیز راهی رو پیدا کنی که بواسطه اون دوباره خیالتون از بابت همه چی راحت بشه.
با چک کردن یا نکردن شما مشکلی حل نمیشه شوهر شما اگه اهل چیزی باشه ترکش نمیکنه فقط سعی میکنه مخفیش کنه!
یه مدت فکر کن تازه با شوهرت آشنا شدی و زندگی گذشته اش تا همین چند دقیقه پیش برات اصلا مهم نیست بلکه از الان به بعدش مهم هست و عاشقانه با شوهرت رفتار کن نذار ترس رو از چشمات بخونه و فکرکنه همه این کارها برای این هست که یه وقتی ولت نکنه و نره سمت کسی دیگه ای بلکه برعکس فکر کنه واقعا فقط بخاطر وجود خودش هست اینکارو میکنی نه اینکه ترس باعث شده
به مدل های مختلف سوپرایزش کن
بعنوان مثال وقتی یک شب از سر کار اومد خونه شما با پوشیدن لباس زیبا و آرایش قشنگ و شام خوشمزه غافلگیرش کن و شب رویایی براش رغم بزن
دفعه بعد اودکلن مورد علاقه اش رو بخر
درون کیفش جمله های عاشقانه بذار
شما شوهرت رو بهتر میشناسی و میدونی روحیه شوهرت به چی نزدکیتره و میپسنده براش انجام بده
مطمئن باش شوهر شما دلش برای همه این کارهای قشنگ و لحظه های زیباتون تنگ میشه و بیشتر از قبل میخواد پیش شما بمونه
بعد از یک مدتی مثلا یک ماه یا دو ماه که گذشت بطور نامحسوس که نفهمه کمی کنترلش کن ببین اوضاع از چه قرار هست اگه فکر میکنی مثل بعضی از موارد قبلی که گفتی باشه اونوقت پیش یک مشاور مجرب برو و راهنمایی بخواه
اگه صبور باشی و با درایت رفتار کنی اون چیزی رو که دلت میخواد بدستش میاری عزیزم.
:72:
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
سلام
ساراخانم وقتي که شوهر شيطنت مي کنه و باعث اين شک و دودلي مي شه بازم بايد صبور بود و محبت کرد!!!!!!
مي دونم راهي جز اين نيست ولي انصاف نيست
پس مجازات کارش چي مي شه؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
سلام لاله خانم
میدونم شیطنت کار خوبی نیست چه از طرف مرد باشه و چه زن
ولی همونطور که گفتم اگه شوهر این خانم وابستگی عمیق عاطفی با کسی برقرار نکرده باشه ایشان میتونن با درایت خودش همین شیطنت رو از بین ببره نه اینکه با احساسی برخورد کردن قضیه رو بدتر کنه
و در ادامه اگه نتیجه نگرفت از طریق یک مشاور خوب وارد عمل بشه
من که نگفتم چشمهاش روببنده و فقط محبت کنه !!! اگه دو پستم رو کامل بخونید گفتم در ابتدا چه جور برخرودی داشته باشن بعد کنترل کنن و اگه نتیجه ای نگرفتن حتما پیش مشاور برن تا بتونن این بحران رو مدیریت کنن
چیزی که مهمه این خانم حتی بخاطر شوهرش خودکشی کردن پس توقع نداری که بهش بگیم جار و جنجال به پا کن و تنبیه کن و اگه جواب نداد برو جدا شو! وقتی عشق و علاقه وسط هست میشه با کمی صبر و سیاست دوباره همه چی رو از اول ساخت دوست عزیز.
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
با سلام...
احساستون رو به خوبي درك ميكنم،ميفهمم كه اين طور مواقع چه احساسات بدي به آدم مستولي ميشه،انگار چيزي در درون آدم ميشكنه...
اما اين موضوع به اين مفهوم نيست كه شما در زندگي براي همسرتون لزوما چيزي كم گذاشتيد ياهمسرتون لزوما آدم خيانتكاريه...
بلكه يه تلنگره،تلنگر اين كه چيزي اين وسط ميلنگه...پس راه حل نه چك كردن مدام همسرتونه(كه مطمئنا اگر بخاد چيزي رو مخفي كنه ميتونه،و نه شما ونه هيچ كس ديگه اي هم نميتونه جلوشو بگيره) و نه خودخوري وافسردگي.
بهترين كار اينه كه :
1.با همسرتون در اين مورد صحبت كنيد،مرزهايي كه در رابطه تون قائليد(مثل اين كه حتي اس ام اس وارتباط فيس بوكي و عيره رو هم مجاز نميدونيد) براش واضح وشفاف بيان كنيد.(البته بايد خيلي مراقب باشيد كه گفتگوتون به سمت مشاجره،تحقير ويا تخريب شخصيت پيش نره) وعواقبي كه در صورت زير پا گذاشتن اين مرزها گريبانگير زندگي مشتركتون ميشه رو بگيد.
2.بعد از اون كاملا دست از تجسس و شك برداريد.
3.به جاي تجسس پايه هاي زندگي مشتركتون رو با احساسات مثبت،روابط عاشقانه،اعتماد وحمايت مستحكم كنيد.
4.ازهمسرتون بخايد كه براي حل قطعي اين مشكل با شما پيش يك مشاور خبره بياد.
براتون آرزوي موفقيت ميكنم:72:
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
با سلام...
احساستون رو به خوبي درك ميكنم،ميفهمم كه اين طور مواقع چه احساسات بدي به آدم مستولي ميشه،انگار چيزي در درون آدم ميشكنه...
اما اين موضوع به اين مفهوم نيست كه شما در زندگي براي همسرتون لزوما چيزي كم گذاشتيد ياهمسرتون لزوما آدم خيانتكاريه...
بلكه يه تلنگره،تلنگر اين كه چيزي اين وسط ميلنگه...پس راه حل نه چك كردن مدام همسرتونه(كه مطمئنا اگر بخاد چيزي رو مخفي كنه ميتونه،و نه شما ونه هيچ كس ديگه اي هم نميتونه جلوشو بگيره) و نه خودخوري وافسردگي.
بهترين كار اينه كه :
1.با همسرتون در اين مورد صحبت كنيد،مرزهايي كه در رابطه تون قائليد(مثل اين كه حتي اس ام اس وارتباط فيس بوكي و عيره رو هم مجاز نميدونيد) براش واضح وشفاف بيان كنيد.(البته بايد خيلي مراقب باشيد كه گفتگوتون به سمت مشاجره،تحقير ويا تخريب شخصيت پيش نره) وعواقبي كه در صورت زير پا گذاشتن اين مرزها گريبانگير زندگي مشتركتون ميشه رو بگيد.
2.بعد از اون كاملا دست از تجسس و شك برداريد.
3.به جاي تجسس پايه هاي زندگي مشتركتون رو با احساسات مثبت،روابط عاشقانه،اعتماد وحمايت مستحكم كنيد.
4.ازهمسرتون بخايد كه براي حل قطعي اين مشكل با شما پيش يك مشاور خبره بياد.
براتون آرزوي موفقيت ميكنم:72:
عزیزم ممنون از راهنماییت
من کاملا برای همسرم توضیح دادم که ازش می خوام تو روابطش چه حدو مرزی داشته باشه و اون هم قبول کرده و قول داده. اما حالا بعد از 5 ماه که کاملا درجریان چک کردن های من هست و چندباری هم بهش تهمت خیانت دوباره زدم که اشتباه بود، خسته شده و می گه " تو یرای من حد و مرزها را گفتی و منم قول دادم.حالا دیگه حق نداری وارد حریم خصوصی من بشی و من خودم بلدم که چکار باید بکنم" من از این قضیه خیلی ناراحتم و تو این چندماه عادت کرده بودم که در جریان کوچکترین مکالمات و پیغام ها و sms های شوهرم باشم. نمی دونم با این قضیه چطوری کنار بیام
نکته دوم این که همسرم چندین بار با من پیش مشاور اومده و در این خصوص همکاری خوبی داشته
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
دوست عزيز...
حالا كه قسمت 1 روانجام داديد بايد عملا وارد فاز 2 و3 بشيد،دست از تجسس برداريد(براي اين كه اين موضوعو بتونيد از نظر ذهني بپذيري از مشاورتون بخايد كمكتون كنه) بايد اين عادت رو در خودتون بشكنيدو بعد از اون روي زندگي مشترك والبته خودتون كار كنيد.
موفق باشيد
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
سلام خواهرم
هروقت خواستید همسرتو چک کنی سر خودتو به چیزی گرم کن مثلا وقتی گوشی رو برمیداری که به همسرت زنگ بزنی شماره یه نفر دیگه رو بگیر وباهاش صحبت کن مثلا با مامانت یا دوستت
در خانه مشغول باش کیک یا دسر های خوشمزه درست کن بیرون زیاد برو و برای خودت خرید کن حتی خرید کوچک مثل یه بلوز
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
اگه ممکنه کسایی که در رابطه با این موضوع تجربه ای مشابه من داشته اند، نظراتشونو برایم بنویسن.خیلی به کمکتون احتیاج دارم، لطفا
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
چرا هیچ کس جواب منو نمی ده؟؟؟؟؟؟
تو رو خدا کمکم کنید
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
سلام
من باز برگشتم به این تاپیک
واقعا نمی دونم با این فکرایی که تو سرمه چکار کنم.دوست دارم بروم پیش یکی که با هیپتونیزم هر خاطره بدی که دارم از ذهنم پاک کنه
ظاهرا همه چیز خوبه. اما تو فکرم غوغاییه
مثلا نشستم مثل بچه آدم دارم کارم و می کنم و همه چیز خوب پیش می رود. یهو به این فکر می افتم که نکنه الان که شوهرم اضافه کاری وایستاده با یکی رفته سر قرار
بعد عین دیوونه ها سریع می پرم سر تلفن و زنگ می زنم شرکت. می بینیم شرکته آروم می شوم. اما 1 دقیقه بعد می گویم نکنه توی شرکت همه رفتند و با یکی از همکارایش خلوت کرده، اصلا همه هم شاید نرفته باشند اما شاید یک همکار خانومی داره که میزش نزدیک شوهرمه و الانم نشستند دارند با هم گل می گویند و گل می شنوند.
به خدا من اینجوری نبودم.خودم می دونم دیوونه شدم
الان چند ماهه که یه شب هم نیست که خواب بد نبینم.90 درصد هم خواب می بینم شوهرم دوباره خیانت کرده
هی به این فکر می کنم که اگه این دفعه دوباره بفهمم خطایی کرده چه حسی پیدا می کنم، بعد از وحشت اون لحظه و اون حس می نشینم زار زار گریه می کنم.
الان لابد خیلی هاتون می خواین پیشنهاد بدهید که پیش مشاور و روانپزشک برو.
رفتم پیش هر دو مورد.روانپزشکم یکسری قرص آرامبخش و ضد اضطراب و اینا تجویز کزد که می خورم. مشاور هم همون حرفایی رو زد که شما دوستای خوبم بهم زدید.
دیگه نمی دونم چکار کنم .واقعا خسته شدم
پی نوشت: آقایون تو رو خدا ببینید که خطای شما که قبول هم نمی کنید اسمش خیانته،چطوری می تونه زندگی یکی رو مختل کنه.
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
سلام شب نیلوفری عزیزم.:43:
چی شده دوباره!! چرا اینقدر خودتو اذیت میکنی؟ البته میدونم چی میگی. من خودم همین احساسات رو تجربه کردم و میفهمم که چی میکشی و بهت حق میدم عزیزم!! ولی باید روی خودت کار کنی. اولا سعی کن یک مدت خیلی روابطت رو با شوهرت خوب کنی هر چی رابطه تون بهتر باشه کمتر این فکرا سراغت میاد!اکر موردی هم برای دلخوری وجود داره تا یک مدتی نادیده بگیر. بعدشم تا این فکرا سرافت میاد خودت رو با یک چیزی مشغول کن و نذار این فکرا توی سرت بمونه که بهش شاخ و برگ بدی!! همیشه به خودت بگو که شوهرت با وجود تمام وسوسه هایی که دور و برش وجود داشت و داره بازم منو انتخاب کرده!! من میدونم که شوهرت خیلی دوستت داره و تو رو با دنیا هم عوض نمیکنه ولی خودتم باید باور داشته باشی! همش بگو اون کاری که در گذشته کرده ، یک وسوسه ای بوده که به سراغش اومده و باعث اشتباهش شده!! اکثر آقایون وقتی اشتباهی رو انجام میدن و پشیمون میشن دیکه اون رو تکرار نمیکنن مگه اینکه اعتقاد نداشته باشن اون کارشون اشتباهه.عزیزم این کارایی که بهت گفتم رو من خودم در طول روز انجام میدم .خدا خیر بده بهار شادی عزیز رو:43: دکتر لواسانی واقعا کمکم کرد و الان خیلی بهترم و روز به روز بهتر میشم.
من توی این مدت تجربه ای به دست آوردم و اون اینکه اگر مرد واقعا پشیمون نشه و خودش نخواد ما زنها نمیتونیم با تهدید و ارعاب و کنترل کردنشون، منصرفشون کنیم. فقط میتونیم با محبت کردن بیشتر و فراهم کردن محیط بهتر شرمندشون کنیم که به زندگیشون بچسبن و دنبال اینکارا نرن ولی با زور نمیشه!! اینو مطمئن باش.
امیدوارم امروز روز خوبی داشته باشی و اون فکرای بد توی ذهنت نیاد ولی اگه اومد زود بیرونشون کن عزیزم:46:
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
شب نیلوفری عزیز
ضمن تایید صحبت های زیبا جان ، با توجه به تاپیک قبلیت کارهایی که گفته بودم رو انجام دادی؟
جالبه که زیبای عزیز هم اول مثل شما راهکار ها رو به کار نمیگرفت اما بعد از گذشت زمان و به کار بردن راهکارها و
مراجعه به مشاوری مجرب ، حالش داره روز به روز بهتر میشه.
پس شما هم به جای این افکار منفی راهکارها رو به کار ببند و لطفا هر چه سریعتر به یک مشاور مراجعه کن!
میتونی از مشاوری که به زیبا معرفی کردم کمک بگیری.
باید خودت بخوای که کاری برای خودت بکنی وگرنه اوضاع روحیت روز به روز وخیم تر میشه و خدایی نکرده به بیماری
شک مبتلا میشی که درمانش سخته و زندگیت رو خراب می کنی.
پس به توصیه های داده شده در تاپیک خودت که به شما و زیبا کردم عمل کن.
موفق باشی.
:72:
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
زیبا و بهار شادی عزیز ممنونم که به فکرم هستید و همیشه برایم پست می گذارید.:46:
از دکتر لواسانی برای هفته بعد وقت گرفتم.امیدوارم واقعا تاثیر داشته باشه
دوستای خوبم لطفا تو حل این مشکل همراهم باشید و با راهنمایی هاتون کمکم کنید تا حلش کنم.
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
سلام عزیز من هم مشکل شما رو داشتم تا وقتی همسرم رو زیر ذره بین داشتم اوضاع خراب بود تا اینکه دیگه بی تفاوت شدم البته خیلی سخت بود خیلی اذیت شدم ولی از پسش براومدم و الان چند ماهه که قضیه تمام شده و مطمئنم چون همسرم پنهان کاری نمی کنه تازه فکر می کنم گاهی مخصوصا گوشیشو می ذاره دم دستم تا ببینه هنوزم دارم چکش می کنم یانه ولی دیگه کاملا بهش اطمینان دارم مثل قبل از این قضیه پاک پاکه مردا لجبازترازاونی هستن که بشه فکر کرد اینجوری می خوان انتقام بگیرن نزار رودنده لجبازی بیفته داغونت می کنه
-
رابطه مخفی همسرم با منشی مشترکمون!
فرشته مهربان عزیز
حرفات خیلی قشنگه.ولی واقعا در عمل موثر نیست.یعنی به شخصه برای من که نبوده
فکر کنم در جریان مشکل سابق من هستی. حدود یک هفته قبل از اینکه من متوجه جریان شوهرم با همکلاسی سابقش بشوم، دقیقا کاری که شما گفته اید رو انجام داده ام. به شکل زیر:
شوهرم شب ها زیاد فیس بوک می رفت و چت می کرد. معمولا نمی رفتم پیشش بنشینم. چون قبل تر به اعتماد و حریم خصوصی و ... بسیار تاکید کرده بود و دوست نداشتم فکر کنه این کارم از بی اعتمادیه.(البته چند باری هم به بهانه های مختلف پیشش می نشستم که چیز خاصی ندیدم) بعد از چند بار که خیلی نگران شدم ازش پرسیدم با کی چت می کردی این همه مدت که نیامدی پیشم بخوابی؟(توضیح اینکه من هیچ گاه بدون همسرم به رختخواب نمی روم و فقط همین بار بود که به دلیل سرماخوردگی و بی حالی زیادم بود.) گفت با همکلاسی ام. گفتم کدومشون؟ گفت تو نمی شناسی. گفتم این همه مدت به هم چه می گفتید؟بگو ما هم بدانیم. گفت هیچ چیز.حال و احوال و ... گفتم اوووووه چه حال و احوالیه که انقدر طول کشیده؟( 1.5 ساعت با هم چت می کردند.)
نتیجه چی شد؟ شوهرم عصبانی و طلبکار از اینکه چرا بهش اعتماد ندارم و ازش سوال می کنم. دوباره شعارهای کلیشه ای احترام به حریم خصوصی و ...
یک هفته بعد، صبح زود که در آغوش همسرم خوابیده بودم.برایش اس اومد. من هم که بسیار مشکوک شده بودم و از طرفی راه حل پرسش از همسر موثر نبود، موبایلش رو چک کردم و اون چه که نباید می دیدم و دیدم...
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
در رابطه سالم بین اعضاء یک خانواده ، نه تجسس راه دارد نه بی تفاوتی .
شما حق داری نگران زندگیت باشی . نگران دوام زندگی خودت و همسرت باشی . حق داری طالب صمیمت هر چه بیشتر باشی ، طالب دوام اعتماد ، طالب خوشبختی در کنار همسر و فرزندان ، و حق داری از آنچه متوجه شده ای ناراحت باشی ......
برای تحقق و تداوم این خواسته های به حق ، به هرگونه نمیشه عمل کرد ، بلکه تحلیل و بررسی آنهم با دقت و سنجش صحیح منطبق بر فرهنگ و عقاید غالب در خانواده و فی مابین و شناخت درست ویژگیهای شخصیتی طرف ( از جهت روزنه های تأثیر پذیری ) و اتخاذ روشهای درست و سالم و صبر و حوصله نیاز دارد .
.
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
سلام دوست عزیز
منم طعم تلخ خیانت رو چشیدم و کاملا احساست رو درک می کنم میدونم چی میکشی. من وقتی که فهمیدم شوهرم بهم خیانت کرده مثل دیوونه ها شده بودم احساس می کردم دنیا رو سرم خراب شده. توی ماه عسلمون بود رفته بودیم شمال. انقدر حالم بد بود که می خواستم خودمو تو دریا غرق کنم ولی خوشبختانه چند نفر جولومو گرفتند.
شوهر من هم کارش از روی شیطنت بود. ولی هیچ وقت حاضر نشد اعتراف کنه. من اصلا نتونستم با این قضیه کنار بیام هم دوسش داشتم هم به خاطر این کارش ازش متنفر بودم. با خودم می گفتم من که هیچ چیزی واسش کم نذاشتم چرا این کارو با من کرد. شوهر من کارش طوری بود که در 1 ماه فقط 1 هفته پیش من بود. یه شهر دیگه کار می کرد. بعد از اون جریانا 2-3 بار دیگه هم این کارو کرد و وقتی من اعتراض می کردم می گفت تو شکاکی تو مریضی روانی هستی مالیخولیا داری که فکر می کنی من بهت خیانت می کنم اون هیچ وقت به کارهای بدش اعتراف نکرد تا اینکه تصمیم گرفتم ازش جدا شم. هم به خاطر خیانت هم مسایل دیگه. چون بهم خیانت کرده بود نسبت بهش بی احساس شده بودم. هرچی بهم محبت میکرد من با سردی باهاش رفتار میکردم تا اینکه خسته شد و کارمون به جدایی کشید البته دلیل کینه من این بود که به خطاش اعتراف نمیکرد و منم داشتم کم کم باور می کردم که شکاکم. اگه اعتراف می کرد می بخشیدمش.ولی اطرافیان هم به کاراش شک کرده بودن و می گفتن چرا شوهرت دائمن سرش تو گوشیشه!بعد از 6 ماه که خونه پدرم بودم اومد گریه زاری کرد. بهش گفتم تو به من خیانت کردی ولی هیچ وقت اعتراف نکردی و به من تهمت روانی بودن زدی. ولی این بار گفت به خدا پشیمونم چون اون موقع احساس کمبود محبت می کردم این کارا رو کردم. دوست خوبم باز خدا رو شکر کن که شوهرت اعتراف کرده و واست داستان پردازی نکرده و خودشم باهات پیش مشاور میاد. شوهر من حتی اجازه نمی داد به گوشیش دست بزنم. اونو یه لحظه از خودش دور نمیکرد.
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
دوست داشتم دیگه راجع به مشکلم چیزی ننویسم.ولی مثل اینکه نمی شه
باز شوهرمو ناراحت کردم امروز
از سر کار بهم زنگ زده بود و با هم حرف می زدیم.همه چیز هم خوب بود. یهو صدای زنگ اس ام اس اش رو از پشت تلفن شنیدم(همون موقع برایش اس اومده بود) دوباره قلب از جا کنده شد. صدایم قطع شد. شوهرم هم تعجب کرد که چی شد یه دفعه؟ چرا سرحال نیستی و ...
بعد از قطع کردن تلفن هزار تا فکر بد اومد سراغم. فکر اینکه شاید دوباره همسرم با کسی ارتباط داره و اس از طرف اون بوده. حتی به این نتیجه رسیدم که لابد شوهرم باهاش هماهنگ کرده که شب ها بهش اس ندهد که من نفهمم.
نمی دانید چه حالی بودم. هرکاری می کردم سر خودمو گرم کنم نمی شد. اشکی بود که از چشمام می آمد. آخر دلم طاقت نیاورد و زنگ زدم به شوهرم. اونم نگران شد که چی شده.بهش گفتم چیز خاصی نیست. ولی باز فکرای بد اومده سراغم.بهم گفت هرچی تو سرته بهم بگو تا آروم شی. می دانستم با گفتنش ناراحت می شه. اما اصرار کرد و منم گفتم که وقتی صدای زنگ اس ام اسشو می شنوم همه بدنم شروع می کنه به لرزیدن. گفتم سر قول هایی که به من دادی وایستادی؟ گفت آره عزیزم. گفتم بگو که هیچ وقت قول هایت یادت نمی رود (با گریه) گفت هیچ وقت یادم نمی رود.
گفت: ولی می دونی که با این کارت چقدر منو داغون می کنی؟ بعد هم با ناراحتی گفت کاری نداری و خداحافظی کرد
من واقعا دیگه خسته شدم از این وضعیت. خسته شدم از اینکه هی توی ذهنم رفتارهای شوهرمو تحلیل کنم که دوباره داره زیرآبی می رود یا نه؟
کاش بروم پیش یکی که هیپنوتیزم بلد باشه و خاطرات تلخ زندگیمو از ذهنم پاک کنه
آنی عزیز دوست دارم نظر شما رو هم در رابطه با مشکلم بدانم
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
سلام گلم
برای رسیدن به یقین باید از شکیات گذر کرد .
شک هست برای همه ی انسان ها هست خصوصا در جامعه ای که فرد به دلائل جمعی با این شکیات فرد هر لحظه اش را زندگی می کند قابل درک است و تو هم قابل درک هستی .
اما نکته ی مهم اینکه
آیا تو ادعای دوست داشتن همسرت را داری ؟
آیا تو ادعای دوست داشتن زندگی ات را داری ؟
آیا این همسر مهربان تو که به این قشنگی با تو ارتباط می گیرد و از تو می خواهد که رنجت را به دوش او بریزی را می بینی ؟ آیا وزن این مهربانی و توجه و اهمیت و ....را می بینی و درک می کنی ؟
آیا ارزش همین یک مکالمه ی تلفنی شیرین را درک می کنی آیا این وزن و ارزش ندارد ؟
خوب حال بنشین و ببین وزن این چیزهایی که داری چقدر است ؟همه را بریز در یک کفه ی ترازو
و وزن تمام شک خودت را هم بریز در کفه ی ترازو ی دیگر . وزنش چقدر است ؟
چیزی در حد وزن یک کاه شد . درسته ؟
پس به خودت بگو وزن کاه دارد . سکوت کن . هیچی نگو ...
وقتی به چنین وزنی رسیدی شک خودت را دور هم نریز . نگهش دار .
اما به زمان فرصت بده که کار خودش را انجام بدهد .
تو طی زمان جواب این شک را خواهی گرفت . فقط نیاز به صبر دارد .
شک ....زمان - صبر ....سکوت ........شناخت .....یقین
در نتیجه به احترام وزن داشته هایت سکوت کن . به همسرت نگو . مکالمه ی درونی که محصول شک و ترس است را قطع کن . شک از جهل و نادانی و یا بهتر بگویم از بی اطلاعی می آید .
مطمئن باش زمان و صبر اطلاعات لازم را به تو خواهند داد .
نباید بترسی . هیچ اتفاق بدی قرار نیست بیفتد . در طول این صبر تو هر لحظه ارزش هایی خواهی داشت که به کفه ی ترازو می ریزی و وزنش را با شک خود قیاس می کنی . وقتی که وزنه به حد نیاز فهم تو سنگین شد خودت خود به خود این شک را دور می ریزی .....
چرا دور می ریزی ؟
چون به فهم گدشته و حال خودت از خوبی - مهر و ارزش و اهمیت و دقت و توجه و احترام و ......خودت رجوع می کنی . هر آنچه که داشته های زندگی توست و زندگی تو آن با تعریف می شود .
چون یک خشت از دیوار اعتماد تو ترک دار شده نه همه ی دیوارت و در نتیجه فقط برای همین یک خشت باید کاری کرد آن هم با استفاده از مطالب بالا
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
سلام شب نیلوفری عزیزم :43::43:
باز این شوهر بنده خدات رو اذیت کردی؟! :163: منکه دلم براش میسوزه!
عزیزم منم از این فکرای بد و شک به سراغم میاد! ولی فورا حواسم رو پرت میکنم! سعی میکنم اصلا بهش فکر نکنم اگه همون موقع بتونی خودتو کنترل کنی و احساساتت رو به شوهرت منتقل نکنی رفع میشه!! و دوباره وقتی شوهرت رو ببینی حالت سرجاش میاد. میدونی موقعی که سر کار هستم و این افکار به سراغم میاد چیکار میکنم؟! فوری یک اس ام اس عاشقانه و خوشگل برای شوهرم میفرستم و اون هم جوابمو عاشقانه میده و ازش انرژی میگیرم و شاد و سرخوش دوباره میرم سرکارم!
عزیز دلم میدونم سخته ولی سعی کن در این موارد خودتو کنترل کنی و دیگه این موارد رو به شوهرت منتقل نکنی!! من مطمئنم که میتونی :46: هر وقت این خیالات بد به سراغت میاد فکرتو مشغول یه کار دیگه کن! تو باید به شوهرت نشون بدی که بهش اعتماد داری! وگرنه به رابطه تون آسیب میزنی! با این حرفا واقعا ناامیدش میکنی! خودتم میدونی که داره تمام سعیش رو برای اعتماد سازی انجام میده و سهم خودش رو ادا کرده پس تو هم سهم خودت رو انجام بده! واقعا بی انصافیه که اون تمام تلاششو انجام بده ولی تو قدمی برنداری و بعد از مدتی حس کنه که با تمام تلاشهاش هنوز سر جای اول ایستادید. گاهی اوقات من خودم رو جای شوهرم میگذارم و فکر میکنم که اگه من چنین اشتباهی میکردم، چه توقعی از شوهرم داشتم! قطعا دوست نداشتم که هر چند وقت یکبار بیاد و ازم بپرسه آیا داری بهم خیانت میکنی یا نه و یا سر قولت هستی یا نه!! قطعا دوست نداشتم که هر اس ام اسی که برام میاد، شوهرم خیال بد بکنه!!
شکهاتو از امروز بریز دور و فقط به شوهرت اعتماد کن! من اینکارو دارم میکنم و خدا رو شکر خیلی موفق بودم! فقط به این فکر کن که چقدر شوهرت دوستت داره و از اون کارش پشیمونه!!
خواهشا کاری نکن که ازت و تمام تلاشهاش ناامید بشه!!
من مطمئنم که تو میتونی عزیزم :72::72::72:
اگه یک دفعه دیگه اون بنده خدا رو اذیت کنی با من طرفی! :305: آفرین دختر خوب :46:
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
شب نیلوفری عزیز سلام
یک نکته خیلی مهم در پست های شما میدونی چیه؟
اینکه اصلا صبور نیستی و امکان داره این کم طاقتیت همسرت رو زده کنه!
یک نمونه از کم صبر بودن شما در فعال نشدن حساب کاربریت بود.
میخوام بگم شما هم خیلی حساسی هم کم طاقت
همین باعث میشه نتونی برای اطمینان از شک هات صبوری کنی و برای اینکه خودت رو از بارهای روانی راحت کنی
عزیزانت رو بهم می ریزی!
به نظر بهتره روی صبور بودن و صبور شدن هم تمریناتی داشته باشی و حساسیت هات رو هم کاهش بدی!
توی همدردی کم از این پست ها نداریم که میتونه کمکت کنه!
امیدوارم قدر زندگی خوبت رو بدونی و خودت زندگیت رو خراب نکنی و مردت رو فراریش نکنی.
موفق باشی عزیزم.
:72:
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
سلام عزیزم
میدونم خیلی سخته اماباید فراموش کنی مردا از اینکه زیر ذره بینن بدشون میاد کاری نکن که همسرت متوجه بشه خودتو با کار سرگرم کن زندگی که با شک دامه پیدا کنه زندگی نیست زیاد بهش محبت کن تو فکر این باش که چه غذایی دوست واسش درست کن با این کارا خودتو سرگرم به گذشته فکر نکن شما:325:م محبت هم که میکنه اینو بدون اگه مردی زن دیگری رو بخواد نه محبت میکنه نه هدیه میگیری.... حتی دیر به خانه
میاد خدارو شکر شما هیچ کدام از اینها رو ندارید موفق باشید گلم.
-
RE: چگونه دوباره به همسرم اعتماد کنم و گذشته را فراموش کنم؟
ممنون مامان نگین
الان حدود یک ماهه که رابطه مون خیلی عالی شده خدارو شکر
هم من خیلی بیشتر به همسرم محبت می کنم و هم اون به من
یاد گرفته ام که سر مسائل کوچک گذشت داشته باشم(چون مشکلی که برایم به وجود اومده بود انقدر بزرگ بود که حالا مشکلات کوچک زندگی اصلا به چشمم نمی آید) این باعث شده تا همسرم هم گذشتش خیلی بیشتر از سابق بشه
امیدوارم برای هیچ کس مشکلی مشابه مشکل من پیش نیاید.