-
هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
سلام
سوال خاصي يا كمك خاصي از كسي ندارم
درسته شايد فكر كنيد من حرف تك تك شما ها گوش نمي دم
و كار خودمو مي كنم ([size=large]منظورم فرشته مهربون) هست و كسايي كه اينطور فكر مي كنن
و مي دونمم به خاطر من يه حرف هايي مي زنيد
ولي بابا هم من ادمم هم ياسمين ..
يه اشتباهي كرديم به خدا تاوانشم داديم
همه كار كردم با خانوادمم صحبت كردم راضيشونم كردم اما گوشي پدرش هر چي گرفتم جواب نمي ده[/size]
بيخيال من كه گفته بودم بگذاريد يكبار ياسمين و ببينم شرايط از اون بپرسم...
بگذريم ...
خلاصه من تا به الان به حرف شما ها گوش دادم البته نظر فرشته مهربون اين بود كه فطع رابطه كنيم مگر خواستگاري ( خواستم بگم اصلا جوابي ندادن كه قرار خواستگاري هم بگذاريم)
چه حالي داره فرشته مهربون اگه جاي من بودي و كسي و دوست داشتي اونموقع شرايط ازدواجم داشتي ولي به خاطر يه اشتباه اينطور بايد تاوان بايد پس بدي
به خدا اگر كسي جاي من باشه ...
اصلا من اينجا از كسي گلايه ندارم ...اتفاقا تو اتاقم تمام حرفاتونو (شايد باور نكنيد) نوشتم (تك تكشو) و به ديوار اتاقم زدم و هر روز مرور مي كنم ...
بي خيال من كه جوابشو ندادم و نخواهم داد ولي يعني يه راهم وجود نداره ....هيچي ... به خدا به كي قسم بخورم قصدم ازدواج ... ببينيد اگه ادم كثيفي بودم كه الان اينجا نبودم مگه من رابطه جنسي باهاش نداشتم پس اينجا چكار مي كنم...
اگه كسي راهي به ذهنش مي رسه بگه
من گوش مي دم
اگه نه كه اينو بدونيد من ياسمين هيچ وقت با خاطراتش فراموش نمي كنم ... هيچ وقت
واين همشه مثل خوره تو وجودم ... مگه دوست داشتن گناه ؟
چند سالم مي گذره بعد خودمونو راضي مي كنيم مي گيم خوب شد باهاش ازدواج نكردما وگرنه به مشكل ميخوردم
نه اتافاقا داريم خودمونو به زور راضي مي كنيم
توكل به خدا كردم ... اگه حرفي مي زنم به خدا به زور نمي خوام جوابيو كه دوست دارم از شما بشنوم
ولي به اينم فكر كنيد شايد اون الان منتظر من باشه
شايد تا اخر عمر ازدواج نكنه ... شايد ازدواجم كرد با هر كي بخواد باشه به مشكل بخوره
اونموقع چي
به هر حال نظر تك تكتون برام مهمه
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
سلام
ایشالا خدا همین نیت خیرتون رو میبینه وگره از کارتون باز میکنه :323:
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
سلام داداش گلم. :72:
خوبی انشالله ؟
باور کن از اینکه به حرف بچه های تالار گوش کردی و وارد اون رابطه مخفیانه نشدی، هرگز پشیمون نخواهی شد.
حق داری . یاسمین عزیز رو فراموش نخواهی کرد. او یه روزی بخشی از قلب تو رو با خودش برده.
درست مثل من...
اما محمد جان حالا که تونستی احساساتت رو کنترل کنی، نشون دادی که چقدر قوی هستی و میتونی قوی ترم باشی. مردی که میشه بهش اعتماد کرد. میشه یه تکیه گاه باشه.
ممنونم که به خودت مسلط شدی. :104:
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
آقا محمد مهدی
پدر یاسمین خانم از شما عصبانیه دیگه...پس انتظار نداشته باشید به این زودی مثه یه خواستگار معمولی با شما برخورد کنه، اون نمی خواد باور کنه که دخترش با میل خودش با شما ارتباط برقرار کرده و برای دلداری خودش همش شما رو محکوم به فریب دخترش می کنه.
پس یه کم آروم باشید. شما که یاسمین رو دوست دارید اون هم که شما رو دوست داره (یه دوست داشتن عمیق و به دور از هیجانات لحظه ای)...به انتخابتون هم که اعتماد دارید...به اندازه کافی هم از هم شناخت دارید...اگه همه این موارد رو تایید می کنید پس بدونید که خودبخود شما 80درصد راهو رفتید.
حالا میمونه راضی کردن خانواده یاسمین خانم.
من فکر می کنم اصلا به جواب دادن به ایمیل یاسمین فکر هم نکنید. مرد و مردونه با پدرش وارد بحث بشید (بالاخره یه جوری پدرش رو پیدا کن، محل کارشون، در خونشون و ... فقط مواظب باش تو یه موقعیت مناسب باهاش صحبت کنی). احتمالا باهاتون برخورد خوبی نخواهند داشت اینو حق این پدر بدونید که حتی یه سیلی هم به شما بزنند چراکه شما خلاف عرف و خلاف شرع رفتار کردید ولی شما کوتاه نیا...بذار عقده دلش خالی بشه...کم کم دلش رو نرم کن. تو این کار از خانواده ات هم تا جاییکه باعث مشکل و کدورت بین دو خانواده نشه کمک بگیر (اگه می بینی خیلی عصبانیه و ممکنه توهینی کنه خودت تنها برو). خیلی باید خودتو کنترل کنی هرچی گفت سرت رو بنداز پایین و بگو: راست میگین شما:( (یه وقت نگی دخترت خودت خواست و اینا:163:)
خلاصه آقا محمد مهدی هر کی خربزه می خوره پای لرزش هم میشینه...اگه قبل از این وقایع و ارتباط ها رسما ازش خواستگاری کرده بودی الان با سلام و صلوات همسر قانونی شما شده بود :43: و اینقدر مسائل پیچیده نمی شد...ولی حالا یه کم سخت شده به جای نشستن و غصه خوردن پاشو و عزمت رو جزم کن.:104:
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
سلام دوست عزیز
بذار زمان کار خودش رو بکنه
شما که نیتت خیر هست با خدا راز و نیاز کن بذار هر چی که خدا صلاح دونست برات انجام بده
با صبوری پیش برو بذار این زمان بر شما و عشقت بگذره.
اگه در این شرایط سخت دلشوره رو کنار بگذاری و به معنی واقعی به خدا توکل کنی به زودی مشکلت به شکل خوب حل میشه.
:72:
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
محمد مهدی عزیز سلام
دوستان راهنمایی های خوبی کردن شما رو.
ما هم احساس داریم. احساسات شما رو هم درک می کنیم.
من یکی از کسانی بودم که نظرم در تاپیک قبلیت به مذاقت خوش نیومد. درست مثل برخوردی که با خودم 1 سال و
نیم پیش توی همدردی شد.
من هم عاشق بودم و مادر خواستگارم به یکباره و ناگهانی نظرش عوض شد و همه چیز تمام شد. اون روزها رو خوب
به خاطر دارم. حتی عشقی که در دل دارم مقدسه چون عشق حرمت داره و از بین نمیره. وقتی اومدم همدردی که 4
ماه از بهم خوردن ازدواجم میگذشت.
و امروز بعد از این همه مدت فهمیدم روزگار بهم درس صبر رو داد و احترام به خواست خداوند.
تاپیک من رو بخون.
اینا رو گفتم که بگم درکت می کنم.
اما اشتباهی کردی و باید تاوان بدی تاوانش هم صبوریه. زمان می بره تا پدر یاسمین آروم بشه. بهت بگم روزهای
سختی هم پیش رو داری. اما فرصت خوبیه که صبر کردن و تعدیل احساسات زیاد رو یاد بگیر.
الان به خودت نگاه کن. چقدر نسبت به قبل منطقی تر شدی. اگر این روند همینطور ادامه پیدا کنه باز هم منطقی و
منطقی تر میشی و بهتر میتونی فکر کنی چطور خانواده یاسمین رو راضی کنی.
توی این مدت تنها نمون! آهنگای غمگین گوش نده و به جاش یک چله بگیر! 40 روز خالصانه برای خدا عبادت کن.
توی این مدت مطالعه کن و از خدا صبر بخواهو به توکلت ادامه بده و ازش صلاح رو بخواه!
اگر نگران یاسمین هم هستی براش توی این مدت دعا کن فقط و به خدا بسپرش.
بذار اون هم صبوری رو یاد بگیره.
چند وقت که گذشت و خودت ، یاسمین و خانوادش آروم شدن با پدرش صحبت کن یا اگر صلاح می بینی بذار پدرت
با پدرش صحبت کنه. انشالا پدرش راضی میشه. اما منطقی صحبت کن به دور از احساسات.
ممکنه احساسات منفی یا خشمش رو سرت خالی کنه اما باید صبور باشی.
ممکنه روزهای اول نپذیرتت اما بالاخره وقتی ببینه مصری کوتاه میاد.
ضمنا بهش بگو من به قولم عمل کردم و سراغ یاسمین نرفتم و میخوام مرد و مردانه یاسمین رو با خانواده ازتون
خواستگاری کنم و اصلا اون و احساساتش رو دیگه درگیر نکردم توی این مدت.
ازش فرصت بخواه تا خودت رو بهش اثبات کنی.
انشالا که همه چیز به خیر و خوشی پیش میره.
اما اگر نشد یادت نره تو به خدا توکل کردی و صلاحش رو به میل باطنیت ترجیح میدی. خداوند هم بدت رو نمیخواد.
موفق باشی
:72:
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
دوست من ، من در جریان قضیۀ شما نیستم فقط همین پست رو خوندم
شما خیلی خوش شانسی اینو فراموش نکن
شما کسی رو داری که دوستش داری و دوستت داره پس میتونی بهش برسی فقط یه مسیر سخت پیش رو داری که بتونه عشق و احترام رو بین شما صدها برابر کنه
بعدش که ازدواج کنین اون زندگی مشترک براتون باد آورده نیستش و چیزیه که با تلاش به دستش آوردین دو تایی!
مشکل وقتیه که کسی رو دوست داری که اون دوستت نداره اونوقت مصیبت واقعی میشه!
مهم دل محبوب بوده که شما داریش پدرشون رو میشه راضی کرد چون ایشونم دخترش رو دوست داره قطعا اگه جا نزنی و تا آخر ثابت قدم بمونی پدر ایشون هم ترجیح میدن دخترشون همسر یه مرد بشه که پای اشتباهش وایمیسه و قلب پاکی داره تا کسی که اصلا محک نخورده!
به ایمیل ایشون پاسخ ندین این ارتباط پنهانی برای ادامه ممکنه سردتون کنه
مشاورای این جا که نفعی از گمراه کردن شما نمیبرن دوست من
صحبتهای اونا باعث شده که الان شما شانس نگهداری از عشقتو داشته باشی نه کشتن تدریجی عشقت! اینو شاید بعدها که از این تب و تاب دراومدی عمیقا درک کنی
خوشبخت باشی عاشق
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
الان بهتر و منطقی تر دیدمت محمد مهدی عزیز.ارومتر شدی به نظرم.خوشحالم.الانم عجله نکن و قدم به قدم بیش برو.
ایشالا تو این مسیری که واسه خودت ترسیم کردی خدا کمکت میکنه.:72:
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
تبریک به خاطر قدمهای مثبتی که برمی داری،
تبریک به خاطر صبرت،
و تبریک بخاطر این که آرامش و منطق بیشتری توی نوشته هات دیده می شه.:72:
انشالله که با درایت و صبر مشکلت حل بشه.
توی این مدتی که با یاسمین بودی از اخلاق پدرش چیزی برات نگفته بود.
شغلشون چی هست؟
رابطه اش با مادر یاسمین چطور هست؟
پدربزرگی، عمویی، ... کسی که پدر باهاش نزدیکتر باشه یا توی کارها باهاش مشورت کنه یا ...
فعلا اقدامی نکنی. فقط اگر این موارد هست بگو شاید دوستان بتونند کمک کنند. شاید بشه خانواده شما با یکی از این افراد تماس بگیره و اجازه خواستگاری را از پدربزرگ بگیرند یا ...
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
از همه واقعا ممنون
از خواهر گلم MEHRABOONI واقعا ممنونم ... از بهار شادي ... از همه دوستان كه به فكر من هستن و با من دردو دلي مي كنن واقعا ممنون ... شما واقعا داريد كمكم مي كنيد ولي اگه بدونيد چه حالي دارم ...
از بهار شادي اينكه نوشته
نقل قول:
توی این مدت تنها نمون! آهنگای غمگین گوش نده و به جاش یک چله بگیر! 40 روز خالصانه برای خدا عبادت کن
چه طوري مي شه بگي يعني بايد چكار كنم اگه كسي هم مي دونه به من بگه؟؟؟؟؟؟
پيدا جان اينكه گفتي :
نقل قول:
توی این مدتی که با یاسمین بودی از اخلاق پدرش چیزی برات نگفته بود.
شغلشون چی هست؟
رابطه اش با مادر یاسمین چطور هست؟
پدربزرگی، عمویی، ... کسی که پدر باهاش نزدیکتر باشه یا توی کارها باهاش مشورت کنه یا ...
بايد بگم كه از اخلاق پدرش چيزي نمي گفت ... خانواده خيلي معمولي از هر لحاظ هستن .....
پدرش بازنشسته هست ... رابطه اش اينه كه ياسمين 100 بار به من گفته كه مادرم تو اون خونه تصميم گيرنده هست... اگه يادتون باشه من اوايل اشنايي با ياسمين هم خواستم به پدرش بگم كه مادرش نذاشت... گفت اون با من حالا شما ارشدتو بخون ..
و هيچ كس از فاميلاشون به جز يه عمو كسي هم ندارن يعني فوت شدن .... عموشم نه مي شناسم نه مي دونم خونش كجاست
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
مي دونم ديگه همه چيز تكراري همه چيز
تا عنوان تاپيك من پيداش ميشه .... با خودتون مي گيد اي بابا حوصلمونو سر برد بازم اين پيداش شد ... ول كنم نيست ... بابا بي خيال اون دختر شو ....
ولي دوستان ....mehrabooni به خدا نمي شه تا امروز هر كاري بگيد كردم ...هنوزم زيرش نزدم ولي نمي شه ... خاطرهاش نمي زاره به خدا نمي زاره ... اين هفته اصلا خونه نموندم به كارام با سختي رسيدم ... من ادم قوي بودم شايد باور نكنيد از پس تمام مشكلات بر مي اومدم ولي نمي دونم چم شده ... كم اوردم شايدم جمعه هست اينطوريم به هر حال .. خسته شدم .... من اينطور نبودم كه اشك بريزم اصلا ناخوداگاه اينطور مي شم ... اصلا باورم نمي شه كه من محمد مهدي انقدر احساساتي باشم نمي دونم يه لحظه گريه مي كنم يه لحظه ديگه مي خندم ...
جز درد و دل چيزي و انتظاري ندارم
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
بعد از مشکلات پیش آمده نظر مادر یاسمین چی بود؟
الان نمی شه مادرتون با مادر یاسمین تماس بگیره و نظرشون را جویا بشه؟
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
پيدا جان ديگه از زماني كه پدرش فهميد مادرش جواب منم نداد
مادرم اقدام كرده ولي راحت تر بگم هر دفعه كه اقدام مي كردند ( منظورم تا 1 ماه پيش ) اونا به جاي صحبت ... پشت تلفن يا مي گفتن يه واحد اپارتمان با 1365 سكه بايد به نامش كنيد انقدر از اين حرف ها زدن كه مادر منم مي گه پشت تلفن كه هنوز ما همديگرو نشناختيم اين چه حرفي تو اين شرايط مي زنن مگه دارن دخترشونو معامله مي كنن ... تازه پدرش گفتم كه اول تو خيابون اين حرف ها رو به من زد بعدم به فاميلامون ... مادرم مي گه اينا شخصيت ندارن ...از كجا معلوم كه فردا رفتي تو زندگي بعدش مهرشو بگزاره به اجرا و طلاق بخواد
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
سلام آقا mohammad mahdi
شما فعلا تا اینجا هر کاری از دستتون بر میامده کردید
دیگه باید بذاری گذشت زمان حلال مشکلات شما بشه
هم خودتون و هم خانواده پا پیش گذاشتن ولی خانواده دخترخانم به هیچ عنوان قبول نکردن
اون دختر خانم هم درسته که از نظر روحی در شرایط مناسبی نیست ولی تنها کسی هست که میتونه خانواده اش رو متقاعد کنه همچنین میتونه از فرد مورد اطمینانی در فامیلشون که پدر و مادرش قبول دارن و بهش احترام خاصی میذارن کمک بگیره
فعلا شما باید صبر کنید ببینید خدا برای شما چه تقدیری تدارک دیده، به خدا از ته دلتون توکل کنید و مشکلتون رو بسپارید دست خدا. میدونم خدا حتما بهت کمک میکنه دوست عزیز.
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
سلام محمد مهدی
چند روزه که دلم میخواست بیام و باهات یکم حرف بزنم. اما شرمنده نتونستم و درگیر جابجایی منزل بودم.
خوبی داداش گلم؟
امیدوارم هرجا که هستی شاد و آروم باشی.
ببین ازدواج خیلی تصمیم مهمیه. شاید مهم تر از این تصمیم تو زندگی خیلی از ماها ، تصمیمی وجود نداشته باشه. همین تالارو بخون. ببین شاید 90 درصد تاپیکاش به خاطر مشکلات متاهلین از زندگی مشترک و بعد از ازدواج باشه.
من بهت پیشنهاد میکنم برای ازدواج ، عجله نکن. بذار کمی احساساتت فروکش کنه. بذار بتونی به منطق و عقل ، یه تصمیم درست بگیری و از چاله در نیای و به چاه نیوفتی.
محمد مهدی عزیز
عشق تجربه من و تو و خیلیها و خیلی ز بچه های تالارمون بوده. اشک ریختیم . مثل ماهی در حال سرخ شدن تو ماهیتابه ....
درد کشیدیم. له شدیم . غرورمون رفته . خانواده مون داغون شدن و ... اما گاهی وقتا عشق یعنی نرسیدن...
اینکه تو بتونی یه زندگی خوب ، اروم و با نشاط و عاشقانه در آینده داشته باشی ، منوط به اینه که از الان چشماتو باز کنی و عاقلانه تصمیم بگیری. من و تو هم سنیم . من درکت میکنم. منم هنوز یه عالمه عشق تو قلبم حس میکنم . هنوز به یاد کسی که دوستش داشتم میفتم و بعد از 13 ماه جدایی و رفتنش اشک میریزم. هنوز حس میکنم چقدر دلم براش تنگ میشه . اما اینا تاوان اشتباه منه. پاش می ایستم و سعی میکنم بزرگ بشم . عشق آدمو بزرگ میکنه . هر رنجی که میبریم در خدمت تکامله.
ببین حرفام اصلا به معنی رد یا تایید ازدواج تو با یاسمین عزیزم نیست. بلکه ازت میخوام نسبت به مسائل این چنینی ، پذیرش داشته باشی . آیا منطقی هستش که 1365 سکه مهریه کنی؟ اصلا داری ؟ یک دونه سکه داری که بخوای بدی ؟ چه برسه به 1365 ؟
ماردت حق داره. مامانا نگران بچه هاشونن. درک کن. محمد جان من به خدا حالتو میفهمم. رنجی که میبری رو درک میکنم. چون حال خودمم بوده و هست . رنج منم بوده و هست اما آروم میشی. یواش یواش هم تو آروم میشی و هم یاسمین .
نگران یاسمین نباش . درک کن که او هم پای اشتباهش ایستاده . اما پدر و مادرش هستن و مواظبشن . اونام دوسش دارن و خوشبختی شو میخوان .
با ارزوی دیدن بهترین روزا برای تو.
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
درود :
دوست عزيز منم الان تا حد زيادي مثل شما هستم من يكبار تجربه شكست عشق رو خورده بودم و بعد از مدتي تصميم
گرفتم به كسي فكر نكنم تااينكه پاي يك زن به زندگي من باز شد حالا بعد از مدتي گفته من به تو هيچ احساسي ندارم
و دوباره يك تجربه تلخ ديگه رو دارم تكرار مي كنم و ....................
حال نمي تونم بهت چيزي بگم چون عميقا احساست رو درك مي كنم ولي اميدوارم بتونيم با گذشت زمان دوباره به
زندگي عادي برگرديم :302:
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
سلام بچه ها ممنون از راهنماييتون ... از سارا عزيز و f 14 واقعا ممنونم
ولي سارا عزيز من كه صبر كردم بيشتر از اينم صبر مي كنم.. خدا بزرگه
سلام mehrabooni عزيز
خوبي من دوست دارم داد بزنم كه يكي تو اين تالار كه حس مي كنم حرف ها ي منو درك مي كنه تويي البته از تك تك بچه ها ممنون ولي اين حس منه
منم اميدوارم هر جا هستي سالم و سلامت باشي ... باور مي كني الان مي خوام اينجا باشي فقط باهات درد و دل كنم به خدا از خدامه باهات درد و دل كنم ... از ياسمين بگم ... از اينكه عين يه ادمي كه روح نداره وارد دانشگاه مي شم ... وقتي استاد سه شنبه داشت درس مي داد همينطور بهش خيره شده بودم ... كه يه دفعه گفت كجا داري سير مي كني .... بيخيال
اينكه حالمو درك مي كني واقعا ممنونم البته اينم كار خدا هست كه يكي مثل تو داره با من ابنجا درد ودل ميكنه ...
mehrabooni راستش من چندين بار داستانتو خوندم ولي نه تو عمقش رفتم نه توجه زيادي بهش كردم الان خوندم 20 دقيقه هست كه دارم تجسم مي كنم چطور باهات اينكار و كرد چرا بخشيديش بيخيال نمي خوام ياد اون روزا بيوفتي به قول تو مگه عشق اينه كه حتما بهش برسي نه واقعا اينطور نيست ... وقتي داستانتو خوندم يه بغزي تو گلوم گير كرده كه چرا هروز شاهد اين چنين داستان هايي مي شيم... چرا بايد mehrabooni نامي با اين چنين عشقي غمگين روبرو بشه ... چرا؟؟؟... چرا پس عين ادم كسي نمي ره سر زندگيش ... چرا به يه دختر اينطور رابطه برقرار مي شه بعدم بي تفاوت فرداش مي ره با كس ديگه ازدواج مي كنه ... چرا يكي مثل من كه حالا پاي همه چيز وايستاده اينطور مي شه ؟؟؟
خدايا چرا ؟؟؟ مگه نميگي كريمي ؟؟؟هان... مگه نمي گي به حرفامون گوش مي دي ... پس چرا با امثال ما اينطور مي كني ....اهان اخه به نفعه ما نيست ... پس كي به نفعشه ؟؟؟ من به شخصه خيلي هارو ديدم چه دختر چه پسر كه بعد از عشقشون ... اگه با كس ديگه اي هم ازدواج كنن ...باز به مشكل مي خورن .... مي دوني به خاطر چي ... بابا اون يكي دوست داره كه با زور انقدر تو ذهنش تحميل مي شه كه بايد فراموشش كرد...و يه زندگي جديد و شروع كرد
چرا ؟؟؟؟ چرا ادمي مثل MEHRABOONI بايد هنوز اون فرد و فراموش نكنه
مي دونيد چرا بابا دوسش داره ... چرا اون پسره بويي از عشق نبرده ... چرا اين ادما تو جامعه دارن راست راست هركاري بخوان مي كنن...
MEHRABOONI من اصلا حرفي ندارم بگم درست از اون رابطه خيلي مي گذره ولي اين و هم بدون كه ارزش نداشت ... البته من چرت و پرت دارم مي گم ... چون دوسش داشتي ... اصلا حرفي ندارم بگم ... جز حلقه اشكم
[color=#FF1493]MEHRABOONI عزيزم ... بيخيال من و تو تاصبح هم بشينيم حرف بزنيم بي فايدست .... لابد حكمتي ... اخه اينم قبول ندارم من نمي خوام هر اتفاق بد و خوب مي افته بگم حكمتي هست به خدا همش دست خودمون ...[/color]
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
محمد مهدی،
اگر خانواده اش بعد از دانستن تمام ماجرا سنگ به این بزرگی جلوی راهت می ذارن و در واقع مانع خواستگاری و ازدواج می شن، صلاح نیست که شما بیشتر از این تلاش کنی یا به اصطلاح دایه دلسوزتر از مادر بشی.
اونها می دونند که دخترشون از نظر عاطفی ضربه خورده، می دونند که با شما رابطه جنسی داشته و همه ماجرا را می دونند. بنا به مصالح و شرایط خودشون و علیرغم همه اینها به خواستگاری شما به نوعی پاسخ منفی دادند.
پس دیگه عذاب وجدان نداشته باش. شاید حکمتی تو این کار هست.
اتفاقی هست که افتاده و کاریش نمی شه کرد.
باز هم صبر کن.
امیدوارم زودتر دلت به آرامش برسه و از این شرایط بیرون بیایی.:72:
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
ممنون پيدا عزيز
به هر حال قسمت منم اين بود كه اينطور ادامه بدم ... انگار بدون اون نمي تونم ... دست به كاري بزنم ... اخه اصلا اجازه كاري رو بدون حضور خودش به من نمي داد
مثلا من يه كتاب ديناميك هم تو دوره ليسانسم يا حتي براي فوق مي خواستم بخرم ... اصلا اجازه نداشتم تنهايي برم ... هميشه مي گفت دختراي ديگه تورو از چنگ من در مي ارن
بهشم مي گفتم مگه من اجازه مي دم ... اما اصلا اجازه نداشتم ...
mehrabooni كجايي ؟؟؟ دلم مي خواد باهات درد و دل كنم ... حس خوبي دارم بهت احساس مي كنم ... واقعا يه دختر مهربون هستي كه با تمام وجود راهنماييم مي كني ... احساس مي كنم تنها كسي هستي كه مي تونم باهاش تو اين دنيا راحت باشم ... اينو از ته دلم مي گم ... هر جا هستي پيروز باشي ...
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mohammad mahdi
نقل قول:
توی این مدت تنها نمون! آهنگای غمگین گوش نده و به جاش یک چله بگیر! 40 روز خالصانه برای خدا عبادت کن
چه طوري مي شه بگي يعني بايد چكار كنم اگه كسي هم مي دونه به من بگه؟؟؟؟؟؟
سلام محمد مهدی گرامی
چهله گرفتن یعنی اینکه 40 روز خودت رو برای خدا خالص کنی و همه امورت رو به اون بسپاری ازش طلب
صبر و آرامش و خیر بکنی.
برای اینکه در این باب بیشتر بدونی به لینک زیر مراجعه کن :
برنامه چله گيري
این کار برای بهبود حال شما بسیار موثره.
ضمنا بهتره کمی مسفتل تر رفتار کنی و روی اعتماد به نفست کار کنی.
درسته که شما یاسمین رو دوست داری اما عشق یاسمین باید وابستگکی نباشه بلکه ماهیت عشق
در استقلال اون هست و وارستگی.
وابستگی حتی به همسرت هم خوب نیست و وابسته بودن تنها برازنده خداست.
پس سعی کن توی این مدت چله گیری ، که روی خودت و نفست کار می کنی ، روی استقلال
شخصیتت هم کار کنی و اعتماد به نفست.
مطمئن باش بعد از این چهل روز اگر خالصانه فقط برای خدا باشی ، آرامش می گیری و صبری زیبا
خداوند بهت میده که میتونه مسیر رو پیدا کنی.
سعی کن دلبسته باشی عزیز نه وابسته. سعی کن تیزی احساست رو بگیری که در آینده بتونی حامی
خوب و قوی ای برای همسرت باشی و شخصیت وابسته و احساساتی نداشته باشی و عشقی باشی
در کمال عزت نفس و وارسته!
موفق باشی.
:72:
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
سلام ,bahar shadi واقعا ممنون ...مرسي حرف هاي قشنگ و پر محتوي زدي ...:303:
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
سراب رد پاي تو كجاي جاده پيدا شد
كجا دستاتو گم كردم كه پايان من اينجا شد
كجاي قصه خوابيدي كه من تو گريه بيدارم
كه هر شب حرق دستاتو به آغوشم بدهكارم
تو با دلتنگياي من تو با اين جاده همدستي
تظاهر كن ازم دوري تظاهر مي كنم هستي
*************
تو آهنگ سكوت تو به دنبال يه تسكينم
صدايي تو جهانم نيست فقط تصوير مي بينم
يه حسي از تو در من هست كه ميدونم تو رو دارم
واسه برگشتنت هر شب درارو باز ميذارم
نمي خوام كسي برام نظري بگذاره
نمي خوام كسي دلش برام بسوزه
من احمق دوسش دارم بابا دوسش دارم حالم از اين ادامه زندگي به هم مي خوره مي خوام اصلا ازدواج كنم بعدم طلاق بگيرم بازم مشكلي هست ولي مي خوام فقط 1 شب كنارم باشه همين
دلم تنگ شده
خدايا اي كاش ثروت و تحصيلات و خونمو ازم بگيري ولي فقط 1 شب كنارم باشه اينو از ته دلم مي گم ... همه چي برام تكراري
ياسمين كجايي ... مجمد مهدي خيلي دوست داره ... كجايي بي معرفت ... منم محمد مهدي خودت يادته با هم امام زاده صالح رفتيم اونجا يه پيرزني بود بهش كمك كردم ... يادته اون پيرزنه بهم چي گفت ... گفت ... تازه ازدواج كرديت ... ما هم به دروغ گفتيم اره... يادته .... كجايي ... من تنها نگذار
يادته شب داشتيم از دانشگاه بر مي گشتيم .. يه رفتگر داشت جلوي خونمون تميز مي كرد ... گفتم بهت اين اقا خيلي زحمت مي كشه ... تو هم گفتي اگه دلت مي سوزه الان برو كمك كن ... باهات شرط بستم ... گفتي تو با اين تيپ و غروري كه داري مي ري اونجا ... گفتم اره ... رفتم تا 5 تا خونرو تميز كردم ... تو خيابون بدون اينكه توجه كني به دورو ورت بغلم كردي ... گفتي بهت افتخار مي كنم
اينطوري اره اينطوري افتخار مي كني ... خدايا كجايي ... بايد برشگردوني .... مگه نمي گن خدا هست ... پس چرا يادم نمي اد يه بار به صدام ... پاسخي بده
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
برادر عزیز
میدونم گفتی کسی براتون نظر نذاره اما میگی خدا کجاست؟ بهت می گم!
درد عشق رو می فهمم چون روزی خودم عاشق بودم. پس خوب درکت می کنم. من 1 سال طول کشید تا تونستم
احساساتم رو تعدیل کنم و حال و روزی آشفته داشتم. پس حال شما رو خوب می فهمم.
اما میخوام یک چیزی بگم که خوبه بهش فکر کنی. خوب خوب!
میدونی چرا خدا گفته حریم ها رو رعایت کنین و با هم دوست نشین؟
چون میدونسته که چطور زن و مرد از لحاظ عاطفی بهم وایسته میشن و برای همین ، برای اینکه شما و یاسمین
آسیب نبینین و احساسات پاکتون این طور لطمه نبینه و اذیت نشین مثل حال امروز شما و یاسمین ، برای همین
آدمها رو از این روابط قبل ازدواج منع کرده تا بعد از ازدواج ، احساسات رو بدون هراس به پای عشقشون بریزن و نگران
جدایی از عشقشون نباشن.
پس اون وسطای راه کمی راه رو اشتباه رفتی و این دوران فراقی که داری تحمل می کنی به واسطه ندیده گرفتن
خودت و یاسمین و احساساتتون هست و هدایت صحیحش به شکل منطقی.
خدا شما رو می بینه و صدات رو میشنوه اما این خود شما هستی که باید اراده کنی که بلند شی و محکم بایستی
باید با اتباط باهاش خودت رو قوی کنی. خیلی قوی. همین که شما الان هستی و آرومتر از روزهای اولی نشون
دهنده اینه که خداوند مراقب شماست و به فکرته و بهت صبر داده.
توصیه هایی که در پست قبلیم کردم بسیار برای شما مفیده.
گذشت زمان مرهم خوبی برای شماست. سعی کن توی دوران انتظار ، بهتر ، عاقلتر ، قوی تر و محکم تر بشی تا
روزی که شایط مساعد شد برای ازدواج شما و یاسمین اون از دیدن شما و صلابتت خوشحال بشه.
اون چهله گری رو شروع کن تا تاثیرات فوق العادش رو ببینی.
راستی برای صبور بودن سوره "والعصر" رو زیاد بخون و برای آرامش و صبر خودت و یاسمین دعا کن!
مطمئن باش اون مصلحت ما رو بهتر میدونه و اگر بهت چیزی رو نمیده یا دیر میده برای اینه که دوستت داره و صلاحت
و میخواد. امیدوارم روزهای خوب به زودی دوباره در زندگیت شروع بشه و با حضور خدا در زندگیت ، زندگیتون بسیار
زیباتر بشه.
موفق باشی
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
درود :
دوست گلم من نسخه اي ندارم تا برات بپيچم چون حالو روزت رو كاملا درك مي كنم فقط اميدوارم بتوني كنار بياي گرچه خودم هم مثل خودتم و يكي بايد به خودم دلداري بده ولي خوب چاره چيست
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
برای داداشم محمدمهدی عزیز: :72:
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه می کنی که اگر او را خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند تا دو پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
گلایه ای نکنی و بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که نه... نفرین نمی کنم که مباد
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زودتر آن زمان برسد...
به امید اینکه حالت خوب بشه.
ممنون که بهم لطف داری. :72:
-
RE: هيچ وقت ياسمين و خاطراتشو فراموش نمي كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mohammad mahdi
]
....
نمي خوام كسي برام نظري بگذاره ....
با سلام و احترام
این تاپیک منحرف شده است. صاحب تاپیک هم صریحا گفته است کسی نظر ندهد.
لذا تاپیک قفل می شود.
صاحب تاپیک اگر نیاز به مشاوره دارد باید حضوری به یک مرکز مشاوره مراجعه کند اگر هم از تالار می خواهد استفاده کند باید سئوال خود را مشخص قید کند وکمکی را که نیاز دارد روشن با ما در میان بگذارد