-
زندگي متاهلي زن كارمند و مشكل شراكت با همسر
با سلام خدمت همه دوستات خوبم:72:
منو كه به ياد دارين راستش يه موضوعي پيش اومده كه ميخوام ازتون كمك بگيرم.
اگه يادتون باشه منو و همسرم هر دومون كارمند هستيم و متاسفانه از ابتداي زندگي مجبور شدم حقوقم رو تمام و كمال در اختيار همسرم بذارم ،البته از حق نگذريم اون هم چه حقوق خودش باشه چه حقوق من بيهوده خرج نميكنه و همش ميره براي قسط و وام خونه.چند وقت پيش آپارتمانمون رو عوض كرديم و آپارتمان بزرگتر خريديم اينم بگم آپارتمان قبليمون رو با دوستش شريك بود و سند به نامش نبود،البته چون از اداره همسرم بهشون وام خريد خونه ميدادن و براي اينكه وام مسكن ادارشون رو بگيريم بايد سند به نامش ميشد ،خونه خريده شد و البته به نام همسرم.منم كمي ناراحت شدم ولي به روم نياوردم.تو حرفاي روزمره هر از چندي به طور غير مستقيم اشاره ميكردم كه مثلا :داداشم براي زن داداشم زمين گرفته(زن داداشم خانه داره) يا مثلا فلان دوستم شوهرش براش ماشين خريده و به نامش كرده يا فلان همكارم خونه دو طبقه گرفتن و هر كدوم جدا وام مسكن گرفتن(يعني اينكه همكار خانمم هم خونه به نامش داره).ولي تا الان مستقيم راجع به اين موضوع باهاش حرف نزدم كه من رو هم تو خريدن خونه شريك كنه راستش از ترس اينكه مبادا دعوايي بشه نتونستم باهاش مستقيم صحبت كنم.تا اينكه چند روزيه كه تصميم گرفتيم اين آپارتمان رو هم بفروشيم و اگه خدا بخواد يه خونه ويلايي بخريم.خيلي دلم ميخواد باهاش صحبت كنم و بهش بگم منم حقي دارم و دلم ميخواد چند دنگي از خونه رو به نامم ببزنه.
درسته كه زندگي مشترك ارزش اين حرفا رو نداره ولي وقتي فكرش رو ميكنم كه اگه بهش نگم كه منم حقي دارم خيلي در حقم نامردي ميشه.درسته كه حقوق همسرم از من بالاتره و وقتي ازدواج كرديم آپارتماني كه داشت با دوستش شريك بود ولي خدا شاهده از وقتي ازدواج كردم يه قرون هم نتونستم از حقوقم براي خودم مستقل بردارم.حتي عيدي هايي كه مامان و بابا و داداشهام ميدادن رو بهش دادم.البته يه حساب پس انداز مشترك داريم كه اونجا پس انداز ميكرديم.يا شده بود از اداره بهم پاداشي ميدادن حتي اونها رو هم براي خودم برنميداشتم.آخه اگه اين كار رو ميكردم ناراحت ميشد و غوغا به پا ميشد.ميگفت تو شرايطي كه يه ريال هم براي پس انداز كردن برامون ارزش داره تو چطور ميتوني براي خودت پول رو برداري و خرج كني.ميدونم كه اشتباه كردم ولي كار من ااز روي دلسوزي نبود بلكه مجبورم كرد اينكارا رو بكنم و البته الان خيلي پشيمونم و البته از ابتدا هم پشيمون بودم،خلاصه وضع اينجوريه تا به اين مرحله رسيده.
البته اين رو هم بگم ما ماشينمون رو به خاطر آپارتماني كه عوض كرديم مجبور شديم بفروشيم و همسرم بهم گفته بود كه اگه ماشين خريديم به نام من ميخوايم بخريم ولي من مايلم از خونه چيزي به نامم كنه.
اين رو هم بگم اگه تايپيك هاي منو خونده باشين همسرم خيلي آدم زودرنجيه و سريع عصباني ميشه و حرف زود بهش برميخوره و عصباني هم كه بشه با فحش و بد و بيراه و اگه نتونه خودش رو كنترل كنه با كتك هم ممكنه ختم بشه،براي همين نميدونم چطوري اين قضيه رو پيش بگيرم و باهاش مطرح كنم؟نميدونم چطور بهش بگم كه فكر نكنه من آدم پول دوستي هستم و به فكر مادياتم؟و از طرفي ميخوام بهش بفهمونم كه منم حق دارم.نميدونم آيا به نظرتون براي گفتن اين حرفا ديره؟آخه الان تو شرايط استرس زايي هستيم(كي خونمون رو بخره؟كدوم خونه رو بپسنديم؟)و تو اين شرايط من هم باهاش حرف بزنم خوبه يا نه؟از طرفي الان هم در اين مورد مستقيم باهاش حرف نزنم خونه اي رو پسنديديم به نام خودش قولنامه ميكنه،به نظرتون اگه خونه اي رو ديديم و قرار شد بره قولنامه كنه باهاش موضوع رو مطرح كنم يا از الان آمادش كنم؟چي بهش بگم؟چه جور حرفم رو شروع كنم كه بهش برنخوره؟
يه چيزي رو هم بگم من خودم صلاح نميدونم تا وقتي خونه اي قطعي براي خريد نشده موضوع رو مطرح كنم شايد لج كنه و كلا قيد خونه رو بزنه و از اين خونه هم بشم و اين رو هم بفروشه و بگه حالا كه تو به فكر مادياتي اصلا نميخواد خونه داشته باشيم.
ديگه اينكه از بين خواهر و برادرهاش،خواهر بزرگش نصف خونشون به نامشه يعني دامادشون به نامش كرده.داماد كوچيكشون رفتاراش تقريبا مثل همسر منه و از خونه چيزي به نام خواهرشوهرم نكرده ولي ماشين به نام خواهرشوهرمه.اونهم مجبوره هر چي ميگيره رو تمام و كمال به همسرش بده و حقي نداره.
برادرشوهرم كه خسيس تر و با داشتن آپارتمان و باغ و ماشين چيزي به نام جاريم نيست.جاريم ميگفت يه بار بحثمون در اين مورد شد كه البته برادرشوهرم بهش گفته بود من زحمت كشيدم و اينا رو خريدم و قبل ازدواج هم كلي پس انداز كرده بود و جاريم كل كمك هايي كه كرده خيلي كم بوده كه حق نداره بگه چيزي به نامم كن.
دوستان خواهشي كه داشتم بهم كمك كنيد تا من چه جوري بحث رو شروع كنم و مطرح كنم؟:46::43:
-
RE: چگونه با همسرم در مورد اين موضوع صحبت كنم؟
سلام دوست عزیز
مشکل شما کمی حساس هست و باید کارشناس ها محترم جواب بدن
از طرفی حق شما وسط هست و از طرفی تهدید خراب شدن یک زندگی
هر چی که هست به نظرم از الان نسبت به پولهای خودت مدیریت داشته باش و دیگه اینطور بی حساب و کتاب پول نده
سر کار رفتن شما و پول درآوردن وظیفه شما نیست که حالا بخاطرش باید سرزنش هم بشید چرا همه شو نمیدی و برای خودت خرج میکنی با جنک و دعوا نه ولی با سیاست از میزان پول دادنت خودداری کن
مثلا وام بگیر و برای خودت سرمایه گذاری کن و در جواب بگو داری قسط های وامت رو میدی کمی باید جرات مندانه عمل کنی
انشالله کارشناس ها محترم میان و راجع به مشکلت راهنماییت میکنن
-
RE: چگونه با همسرم در مورد اين موضوع صحبت كنم؟
دوستان ممنونم
ببخشيد خودم هم ميدونم خيلي طولاني نوشتم،ولي خواستم با ذهنيت بيشتري نظراتتون رو بديد.
حق با سارا جانه،موضوع من كمي حساسه.سارا جان من تو پست ام توضيح دادم من از اول ميدونستم كار درستي نيست كه همه پولهام رو به همسرم ميدم ولي چاره اي نداشتم آخه اگه بهش نميدادم،عصبي ميشد فحش ميداد ،كتك ميخوردم و زندگيمون رو داغون ميكرد.چون در مورد خواهرش و البته برادرش اين چيزا رو ديده،ميگه نبايد زن سرخود خرج كنه اون وقت ديگه اون زندگي ،زندگي مشترك نيست.الان هم دو برابر حقوقم وام برداشتم براي خونمون،نميتونم مستقل وام بردارم.وقتي من نميتونم يه قرون از پولهام رو براي خودم خرج كنم چطور انتظار داري وام بردارم و بگم وام براي خودم برداشتم.
به نظرش من و اون نداريم،البته بماند كه خودش هم خسيسه و هيچي از پولهاش رو خرج پنهاني نميكنه و همش رو مياره مثل من و رو هم ميريزيم.
حالا اميدوارم بهم بگين چيكار كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
-
RE: چگونه با همسرم در مورد اين موضوع صحبت كنم؟
منصفانه نیست که شما اینهمه زحمت میکشی صبح تا شب سر کار اونوقت همه ثمره تلاشت بره واسه خونه ای که از اون سهمی نداشته باشی!
میتونی به یک نفر از اعضای خانواده شوهرت (پدر یا مادر) اعتماد کنی و قضیه رو بگی تا به شوهرت انتقال بده ولی نه از طرف شما بلکه از طرف خودش بعنوان یک پیشنهاد که حقی از شما ضایع نشه؟
آیا همچین کسی رو سراغ داری؟
-
RE: چگونه با همسرم در مورد اين موضوع صحبت كنم؟
سلام دوست عزیز
اینطور که در تاپیکت خوندم، گویا به خاطر استفاده از وام باید منزل به نام همسرت میبوده و شاید بدین دلیل ایشون ساده از کنار موضوع گذشتند و فکر میکردند که شما این موضوع را پذیرفتین! احتمالا اصلا فکر هم نکردن خوب حداقل میتونن بخشی از خونه را به نامه شما کنن، به نظرم احتماله سهل انگاری زیاده و عمدی در کار نبوده،
به هر صورت، در یک زمان مناسب(بعد از یک معاشقه عالی،])وقتی دارین حرف عاشقانه میزنین و حس رضایت دارین، با استفاده از لطافت و ظرافت زنانه، ناراحتیتون را مطرح کنین و بگین اصلا منظورتون به نام کردن نیست و شما حس کردین که دیده نشدین و این براتون گرون تموم شده و سخت ناراحتتون کرده، بگین ما همه چی یکی بودیم، با هم تلاش کردیم و با هم جلو رفتیم و اینجوری حس کردین شاید خللی در احساس ایشون وارد شده،
بدون توقع حرفهاتون رو با احساسه کامل بگین، اینجوری حتما یا در فرصتی مناسب سورپرایزت میکنن و یا در مراحل بعدی زندگی برات جبران میکنن،
-
RE: چگونه با همسرم در مورد اين موضوع صحبت كنم؟
سلام می می جان
به نظر من خیلی منطقی و اروم با همسرت صحبت کن اگه دیدی داره موضع میگیره و عصبی میشه به ارامش دعوتش کن و ازش بخواه که با ارامش به حرفهات گوش بده و حرفهاشو بعد از گوش دادن به حرفهای تو بزنه
اگر هم بهت گفت که به مادیات فکر میکنی یا هر چیز دیگه ای تو هم بگو عزیزم اگه اینطوری فکر کنیم پس شما هم مادی هستی و داری به مادیات فکر میکنی که میخوای همه چی به نام شما باشه
ضمنا بگو من حق واقعیمو میخوام چیز زیادی نمیخوام بگو چند ساله تو این خونه زحمت میکشم بیرون خونه زحمت میکشم و حقوقمو نمیبینم اینطوری خستگی کار تو تنم میمونه انگیزه ای ندارم
بگو زندگی مشترک که فقط نباید تو پول دادن مشترک باشه باید همه چیش مشترک باشه
به نظر من یبار جرات داشته باش و حرفتو بزن میخواد دعوا بشه کتک بزنه یا هر کاری که میخواد بکنه ولی پای حرفت وایسا و نزار حقت از بین بره درسته شما زن و شوهر هستید ولی در همیشه رو یه پاشنه نمیچرخه به فکر ایندت باش
وقتی نتونی حرفتو بزنی و به حقت برسی مثل یه عقده یه زخم رو دلت میمونه و بالاخره یه جایی خودشو نشون میده که ممکنه عواقب خوبی نداشته باشه
در مورد زمانش هم به نظرم هرچه زودتر بگو حالا چه بخواد خونه رو عوض کنه چه نکنه از همین اپارتمان 3 دانگشو به نامت بزنه چون این حق توه
-
RE: چگونه با همسرم در مورد اين موضوع صحبت كنم؟
دوستاي خوبم از همتون ممنونم:72:
راستش اين تصميم رو دارم كه قبل اينكه خونه جديد به اسمش بشه اين موضوع رو حتما مطرح كنم،:303:چون واقعا حس ميكنم اگه اين كار رو نكنه در حقم نامرديه.ميخوام نظرش رو رك و راست بدونم اگه نميخواد برام كاري بكنه بهش بگم كه من از اين وضع راضي نيستم و اگه مجبورم كنه كه به اين وضع ادامه بدم هر كاري كه ميكنم حلالش نميكنم.آخه آدم اهل نماز و روزه ايه.و حلال و حرام سرش ميشه.ميدونيد اون اوايل كه هنوز تو نصف آپارتمان شريك بود قرار بود همون آپارتمان رو بخريم يعني نصف ديگه اش رو از شريكش.اون موقع يه بار بهم گفت اگه نصف ديگه رو هم بخريم دو دانگش رو به نام تو ميزنيم منم فقط خنديدم و همين.ولي ديگه از اون موقع حرفي نزد.
منم عقيده ام اينه حالا اگر هم نخواد اين كار رو بكنه ،اگه من دم نزنم و حرفي نزنم اون هم بدش ننمياد كار خودش رو بكنه و چيزي از خونه به نام من نزنه.ولي بايد بدونه كه من هم ميفهمم ناراحتم ميكنه نه بخاطر اينكه به فكر مادياتم بلكه از اين جهت كه ناديده گرفته ميشم نه به عنوان يه زن كارمند.بلكه به عنوان شريك زندگي كه انتظار داره تو سختي ها شريكش باشم پس حق دارم كه انتظار داشته باشم تو خوشي ها و موفقيتهاي مادي و معنويش هم شريك باشم و ناديده گرفته نشم.
فقط تو اين جور ،نميدونم ميتونيد درك كنيد نه اينكه جو سنگين شده،الان هم هول ورم ميداره و هر چي هم قرار بود بگم يادم ميره بهم كمك كنيد چي بگم و از كجا شروع كنم،
ممنون دوستان...
البته نسبت به اوايل زندگي بهتر شده ها ولي خوب هنوز هم غد و يكدنده است و عصبي و زودرنج....
-
RE: چگونه با همسرم در مورد اين موضوع صحبت كنم؟
کار خوبی میکنی که میخوای حرف دلت رو بزنی چون حرف حق هست
ازش کادو که نخواستی بهت بده بلکه نتیجه کار و زحمت خودت هست
به نظرم وقتی که خونه هستی و فضای خوب و صمیمی بین تون هست کم کم در مورد وضعیت خونه دار شدن و خریدن صحبت کن و با مهربونی بهش بگو خوشحالی که تلاش هر دوی شما به ثمر نشسته و اینکه حالا هر دوی شما سهمی از خونه دارین و خستگی اینهمه کار کردن از تن جفت تون در میاد ..........
یه جورایی غیر مستقیم اشاره میشه که شما هم بخاطرش کار کردی و زحمت کشیدی و حالا میخوای نتیجه زحمت کشیدنت رو ببینی
-
RE: چگونه با همسرم در مورد اين موضوع صحبت كنم؟
سلام
ببینید به این قضیه میشه از ۲ زاویه نگاه کرد
یکی اینکه شما زحمت کشیدید و پولتون را دادید برا خرید خونه پس بهتره یا حقتون همسرتون خونه را به اسمه شما کنه. میفهمم که این میتونه شما را دلگرم کنه
از طرف دیگه این که این سند بسم زدن به چه قیمتی خاهد بود. بهر حال زندگی مشترک یعنی همین که هر دو داریم براش تلاش میکنید. خونه آبروی شما هم هست رفاه شما هم هست. پس این که سندش به اسمه کی باشه چقدر در احساس آرامش و خوشبختی شما موثر هست.
به نظر من بگذارید اگه خودش خاست به اسمتون کنه بکنه اون وقت خیلی دلنشین هست اگه هم نخاست که شما با بزرگواری و آرامش از کنار این موضوع رد بشید.
من نظرم کارشناسی نیست و انچه بذهنم اومد را گفتم.
-
RE: چگونه با همسرم در مورد اين موضوع صحبت كنم؟
ممنونم عزيزان:72:
راستش من هم دو بعد رو در نظر ميگيرم يكي اينكه چقدر زيبا ميشه خودش اين پيشنهاد رو بده و اينجور خيلي شيرين خواهد بود،تا منم اينهمه تو ذهنم با خودم كلنجار نرم و همش اين فكر نياد تو ذهنم كه اون منو ناديده گرفته،اون بدجنسه و همه چيز رو براي خودش ميخواد.
دوم اينكه من بهش بگم،درسته كه سيد عزيز خوب گفتن، ولي اين واسه وقتيه كه من ميدونم كه اگه اين كار رو نكنه من فكراي ناراحت كننده رو ميذارم كنار ولي متاسفانه نميشه،فكر ميكنم اكثريت دوستان اين ذهنيت براشون پيش خواهد آمد كه اگه همسراشون اينكار رو براشون نكنه ناديده گرفته شدن و بدتر اينكه به اسم زندگي مشترك مورد سوءاستفاده قرار گرفتن.
براي همين در نظر دارم تا دقيقا روز معامله صبر كنم و بعد ببينم چيكار ميكنه آيا حرفي به ميون مياره؟اگه نشد قبل بنگاه رفتن حرفش رو ميندازم.نميدونم به نظرتون اينجوري خوبه؟
از طرف ديگه يه سوال داشتم:
خونه شريكي خريده بشه يعني تو بنگاه هر دومون بايد بريم؟ مگه هزينه اش بيشتر از زمانيه كه تنهايي ميخواد بره؟
راستش اين روند رو در جريانش نيستم اگه آشنا هستيد بهم بگيد كه آيا تو قولنامه نوشتن هم هر دومون بايد باشيم و اسم هر دومون بايد ثبت بشه ؟نميشه بعد از قولنامه موقع سند خوردن فقط من باشم در صورتي كه تو قولنامه فقط اسم همسرم باشه؟:303:
-
RE: چگونه با همسرم در مورد اين موضوع صحبت كنم؟
سلام می می عزیز
در مورد سوالت من خودم با تجربه نیستم ولی اگه بخوای بهتر و دقیق تر بدونی میتونی از یک بنگاهی همین سوال رو بپرسی.
-
RE: چگونه با همسرم در مورد اين موضوع صحبت كنم؟
با سلام...
دغدغه ي ذهني شما كاملا به جا ودرسته،در حقيقت به نوعي حق شماست كه در ازاي زحمتي كه ميكشيد نتيجه اي هم ببينيد.
و صد البته بايد در اين مورد با همسرتون صحبت كنيد.
اما...
من كه پستهاي شما روخوندم،و خودمو جاي همسرتون گذاشتم ديدم كه اگه همسرم با اين لحن ازم درخواست ميكرد خيلي ناراحت ميشدم واصلاتن به خواسته اش نميدادم!
اگر ميخايد گفتگوتون اثر بخش باشه بايد حتما حتما به اين موارد توجه كنيد وازشون استفاده كنيد:
1.قبل از گفتگو به همسرتون بگيد كه ميخايد در مورد چيز مهمي باهاش صحبت كنيد ويه جورايي براش وقت تعيين كنيد.نه اين كه مثلا در حاليكه داريد تلويزيون نگاه ميكنيد،يا رفتيد توي تخت يه دفعه شروع كنيد.
2.در حين گفتگو حتما به چشمهاي همسرتون نگاه كنيد.به واكنشهاي صورتش(ميميك) دقت كنيد و خودتون هم با حالت كاملا مسلط والبته به نوعي كه نشون بديد به همسرتون اعتماد داريد(مثلا دستاشو بگيريد) باهاش صحبت كنيد.
3.حواستو باشه كه بايد حتما اعتبار سازي كنيد.هم در حين اين گفتگو هم روزهاي پيش از اون.به اين مفهوم كه نشون بديد كه تلاشهاي همسرتون رو هم ديديد وقدرشناسش هستيد.مثلا عنوان كنيد من از اين كه ظرف اين مدت كوتاه با تلاشهاي تو تونستيم خونه ي بهتري بخريم خوشحالم وبهت افتخار ميكنم.يا از اين كه ماشينتو براي خريد خونه فروختي ازت ممنونم و...
4.از كارهاي خوبيهم كه همسرتون كرده وشما روخوشحال كرده ياد كنيد،مثل اين كه روزي كه گفتي برات ماشين ميخرم خيلي خوشحال شدم،احساس باارزش بودن كردم.
5.حواستون به لحنتون باشه،همراه با عصبانيت يا ناراحتي حرف نزنيد،قاطع باشيد اما ملايم ولطيف.احساسات منفي رو بيان نكنيد،خواسته هاتونو بگيد اما بدون ذهن خواني وپيش فرض!مثل اين كه بدجنسه،يا همه چيو واسه يخودش ميخاد، وخيلي حواستون باشه كه به هيچ عنوان اينا رو به زبون نياريد.
6.كاملا مشخص كنيد كه چقدر از سهم خونه رو با توجه به پولي كه در اختيارهمسرتون گذاشتيد ميخايد،دو دنگ،سه دنگ،همه اش؟من كه تاحالا متوجه نشدم منظورتون چقدره،همسرتون بايد دقيق بدونه كه منظوره شما چيه واونم فقط از طريق شما ميسر ميشه.
7.بعداز اتمام گفتگو سريع منتظر جواب نباشيد،اجازه بديد ايشون هم در مورد اين تصميم حتي چند روز فكر كنه.
پ.ن:چه 1يش از گفتگو و چه يش از اعلام تصميم گيري نهايي از جانب همسرتون به شدت از ذهن خواني(مثله اين كه قبول نميكنه،منو به حساب نمياره،بقيه واسه زناشون چي كار كردن ولي شوهر من... و غيره اجتناب كنيد.
پ.ن2:بههيچ عنوان چه زباني وچه در فكرتون همسرتونو با مرداي ديگه مقايسه نكنيد وهرگز هم اين موضوعوبيان نكنيد.
پ.ن3:ميشه باهم بنگاه نريد وقولنامه فقط به نام همسرتون باشه اما پشت قولنامه بايد ذكر بشه كه فلان مقدار ازاين خونه قراره در سند به نام شما زده بشه.هزينه اش هم تفاوتي نداره.
موفق باشيد
-
RE: چگونه با همسرم در مورد اين موضوع صحبت كنم؟
ممنونم ازتون
زن اميدوار از شما هم ممنون
حتما موارد گفته شده رو لحاظ ميكنم.ولي باز ترس دارم،ميترسم هول بشم و حرفام رو خوب نزنم،حتي ميترسم يادم بره چي ميخوام بگم.تو اين جور مواقع مثال بچه اي رو دارم كه كار خطايي كرده و نميدونه چه جوري مطرح كنه،آخه ميدونيد هر وقت خواستم در مورد چيزي كه از طرف همسرم اذيتم ميكنه باهاش حرف بزنم يه جورايي همچين جو سنگين شده و يا برخوردش يه جوري بوده كه دست و پام رو گم كردم و بدتر شده،بارها و بارها شده حرفايي رو كه ميخوام سر موضوعي بهش بگم رو مرور كردم ولي موق گفتن طوري عكس العمل نشون داده كه قاطي كردم چي ميخواستم بگم و الان چيكار كنم،برام دعا كنيد...
-
RE: چگونه با همسرم در مورد اين موضوع صحبت كنم؟
مي مي عزيز...
قرار شد ذهن خواني نكن،و از وقايع پيش نيامده تفاسير منفي انجام ندي!
اين كه ميگي هر وقت خواستم باهاش صحبت كنم جو سنگين شد...نماد كامل هر دو مورد بالاست!
وقتي با اين تفكر پا پيش بزاري قطعا نتيجه اي هم نخواهي گرفت...
موضوع رو مرور كن،تمرين كن،اما نتيجه گيري نكن...با قبلا مقايسه نكن،و از همه مهمتر نترس...
بهت قول ميدم اگه موارد بالا رو رعايت كني بهترين نتيجه ها رو ميگيري.
به خدا توكل كن...ان شالله كه موفق ميشي:72:
-
RE: چگونه با همسرم در مورد اين موضوع صحبت كنم؟
سلام می می جان..
خوبی؟خدا رو شکر زندگی با همه خوبی ها و بدی هاش جریان داره....
زن امیدوار بسیار پست خوب و کاربردی ارائه دادند که من هم تاکید دارم بهش دقت کنی....
و دوم اینکه هرگز در صحبت با همسرت از نقطه ضعفش(نماز و روزه) علیه ایشون استفاده نکن ..چون ایشان نباید حس کنه که داره تهدید میشه...خود من هم اگر بحث به این قسمت برسه ممکنه گارد بگیرم:305:
خیلی دقت کن که اولا بدون ترس و کاملا حق به جانب صحبت کنی..اگر شما نشان بدی که انگار همسرت داره بهت لطف می کنه اون تاثیر خودشو نداره..خود من هم بابت این موضوع کاملا صریح به همسرم گفتم از هر خانه یا ملکی3 دونگ اون باید به نام من باشه...چون ما هردو کار می کنیم و درامد مشترکه ...حالا شما به هر دلیلی نگفتی ..درسته؟پس الان دیگه این طور نگو و اصلا هم مثال نزن در حین صحبت که مثلا شوهرهای مردم فلان و بهمان..اصلا...
شما کاملا منطقی و قبل از موعد بنگاه ( نه دم دم ) به ایشان خیلی مهربان و در عین حال جدی و با اعتماد به نفس موضوع را مطرح کن و اگر به قول مقاله دوست عزیزمون از میمیک صورت ایشان متوجه شدی ایشان را تحت تاثیر قرار دادی ادامه بده و اگر دیدی داره گارد می گیره..دلایلتو بگو..اونم نه دلایلی که من حق دارم.پول دادم و غیره..
مثلا بگو عزیزم من هم مثل شما چون دلم می خوست زندگی خوبی داشته باشیم و چون می دونم تو ادم مادی نیستی و منو درک می کنی دوست دارم همون طور که در مشکلات و شادی ها شریکیم در اموال هم شریک باشیم که اگر خدای نکرده زبانم لال اتفاقی افتاد من بی پناه نباشم و خیالم راحت باشه..
می می جان دلایلی بیار که منطقا ثابت شده اند و از موارد احساسی که حلالت نمی کنم استفاده نکن...یا فلانی این کارو کرده ..و...استفاده نکن..مقایسه نکن..به خودش اون شخصیت رویایی که راجع بهش فکر می کنی بده و خوب بودن و منصف بودن خودتو بهش القا کن..بعد بحث رها کن و بذار فکر کنه..حتی گفت نه هم هیچی نگو..و برو ..قهر نکن...دعوا نکن..نفرین نکن..دوباره چند روز بعد بگو من به جواب نه تو فکر کردم میشه دلایلو برام بگی...
حالا اون یا دلیلی داه یا نه...اگر دلایل براش جواب داری سعی کن حل کنی و منطقی بدون ناراحتی و باارامش پاسخ بده..اگر نداری..بگو فکر می کنم...
ببین راز این کار تو هدایت درست اون در راستای شناختی که از همسرت داری هست...
اگر بحث رو خوب ببری جلو و با صبر واندیشه مطمئنم قبول می کنه..
در ضمن نگو مثلا دو دونگ کافیه..بگو مثلا نظر شما رو چقدره؟و بعد طبق نظر هم تصمیم بگیرید..نه از قبل برای اینکه راضیش کنی پایین بگیری...این کارو نکن....و در حین صحبت هات اصلا به جنبه مادیات کار توجه نشون نده و تاکید کن روی موارد معنوی کار....
موفق باشی..
سارا:72:
-
RE: زندگي متاهلي زن كارمند و مشكل شراكت با همسر
سلام سارا جان ممنونم عزيزم :72:
در ضمن ممنونم از كسايي كه عنوان تايپيكم رو عوض كردن :72:
راستش سارا جان همسرم از ابتداي زندگي بهتر شده بخصوص الان كه تصميم گرفتيم ني ني هم بياريم،سعي كرده بيشتر خودش رو كنترل كنه ،دعواهامون كمتر شده،يعني سعي كردم بيشتر دركش كنم.و كمتر حرصش رو دربيارم و به قولي باهاش راه بيام.اون هم ديدم كه بارها و بارها به قول خودش تونسته تو لحظه عصبانيتش(البته فحش و بدو بيراه ميگه ها)بيشتر خودش رو كنترل كنه.يه چيز ديگه اينكه از وقتي برادرشوهر كوچيكم ازدواج كرده تاثير خوبي رو همسرم داشت،آخه ميدوني برادرشوهرم دكتره و فكر ميكردن كه زني ميگيره از هر لحاظ كامل ولي نميدونم خواست خدا بوده،زنش هم از لحاظ مالي خانواده و هم از لحاظ زيبايي تو مايه هاي من و تازه كمتر هم هست.در ضمن خيلي هم پر روه،و براي عروسي اش چه خواسته هايي كه نداشت.يعني با اين شرايطي كه تو خانوادش بود و مقايسه هايي كه غير مستقيم وجود داشت مطمئن بودم اگه همسر برادرش از بعدي از من سرتر بود طوري اشاره ميكردن كه همسرم هم تحت تاثير قرار ميگرفت اما خدا رو شكر خدا زبونشون رو بريده،همسر من هم از اون آدمهايي كه معمولا اينجور چيزا يادش نميره و وقتي چند باري حرف از مراسم و عروسي و زندگي خودمون شد.فهميدم كه درك ميكنه زني كه گرفته واقعا براي زندگيش مايه ميذاره.و بيشتر قدر دانمه و كمتر اذيت ميكنه.
در مورد شراكت هم ساراجان منم در مورد نوع صحبتم گير كردم،ميدوني چند باري حرف از همكاراي خانمم به ميون اومد كه گفتم :آره فلاني داره قسط خونه اي كه خريده رو ميده يا اينكه با شوهرش خونه دو طبقه خريدن و هر كدوم جدا وام مسكن برداشتن . همسرم برگشت و بهم گفتش كه زن خونه ميخواد چيكار بخره،پولش رو بايد خرج كنه.اين شوهره كه بايد به فكر خريد خونه باشه، مگه زن آقاست كه به فكر اينجور چيزا باشه.
چند بار هم وقتي ميخواست بره ماموريت با شوخي بهم گفت كه مهريه ات ماشالله به اندازه دو تا خونه ميشه(مهريه ام 500 تاست) و تو نبايد نگران اين باشي كه من مردم هيچي بهت نميرسه.بعد بهم گفت كه بيمه عمرم هم همه اش براي تو نوشتم .البته من از حرفش ناراحت شدم و بهش گفتم اينا چيه كه ميگي...
براي همين فكر نميكنيد اگه بهش اينطور بگم كه:
نظرت در مورد اينكه خونه اي كه ميخريم منم سهيم باشم چيه؟
اگه گفت :باشه كه هيچ
اگه گفت :نه يا چطور مگه،بهش بگم فكر نميكني ما كه با هم زن و شوهريم و شريك زندگي همديگه و بايد شريك زندگي تو سختي ها هم باشم،خوب اين بي انصافيه كه تو خوشي ها و موفقيتهاي مادي و معنوي شريك نباشيم؟
آيا اين درسته كه تو موفقيت هايي كه بدست مياريم يكيمون ناديده گرفته بشيم؟
تو همش اينجور نشون ميدي كه قدردان زحمات من هستي ، ميخوام بدونم عملا هم اينجوريه يا نه فقط تو زبون و تو ظاهر اينجوريه؟
قبول دارم كه درك ميكني چون خودت پيشنهاد دادي اگه ماشين بخريم به اسم من ميخري ولي دلم ميخواد بدونم در مورد خونه اي كه ميخريم نظرت چيه؟آيا لياقت من و جبران زحمات من فقط در اين حده؟
نميدونم به نظرتون اين گفتگو خوب بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: زندگي متاهلي زن كارمند و مشكل شراكت با همسر
نقل قول:
[size=large]براي همين فكر نميكنيد اگه بهش اينطور بگم كه:
نظرت در مورد اينكه خونه اي كه ميخريم منم سهيم باشم چيه؟
اگه گفت :باشه كه هيچ
اگه گفت :نه يا چطور مگه،بهش بگم فكر نميكني ما كه با هم زن و شوهريم و شريك زندگي همديگه و بايد شريك زندگي تو سختي ها هم باشم،خوب اين بي انصافيه كه تو خوشي ها و موفقيتهاي مادي و معنوي شريك نباشيم؟
آيا اين درسته كه تو موفقيت هايي كه بدست مياريم يكيمون ناديده گرفته بشيم؟
................
بنظرم خوبه ولی تا همین جا رو بگو و بعد منتظر باش ببین چی میگه البته لحن گفتن شما و همچنین فضایی که قرار دارین هم خیلی مهمه باید این رو هم در نظر بگیری
-
RE: زندگي متاهلي زن كارمند و مشكل شراكت با همسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مي مي
براي همين فكر نميكنيد اگه بهش اينطور بگم كه:
نظرت در مورد اينكه خونه اي كه ميخريم منم سهيم باشم چيه؟
اگه گفت :باشه كه هيچ
اگه گفت :نه يا چطور مگه،بهش بگم فكر نميكني ما كه با هم زن و شوهريم و شريك زندگي همديگه و بايد شريك زندگي تو سختي ها هم باشم،خوب اين[size=x-small] بي انصافيه كه تو خوشي ها و موفقيتهاي مادي و معنوي شريك نباشيم؟
آيا اين درسته كه تو موفقيت هايي كه بدست مياريم يكيمون ناديده گرفته بشيم؟
تو همش اينجور نشون ميدي كه قدردان زحمات من هستي ، ميخوام بدونم عملا هم اينجوريه يا نه فقط تو زبون و تو ظاهر اينجوريه؟
قبول دارم كه درك ميكني چون خودت پيشنهاد دادي اگه ماشين بخريم به اسم من ميخري ولي دلم ميخواد بدونم در مورد خونه اي كه ميخريم نظرت چيه؟ آيا لياقت من و جبران زحمات من فقط در اين حده؟[/size]
سلام می می جان:
خیلی خوشحالم که خدا رو شکر مشکلات کمتر شده ...و امیدوارم با درایت شما و همسرتون بهتر هم بشه ..به خصوص که الان هم می خواین پدر و مادر بشید و باید تمام حواستون به نفر سوم و آسایش و راحتی اون باشه...
می می جان به نظر من قسمت هایی که برات پررنگ کردم حتی یکیش برای جرقه زدن دعوا با توجه به شناختی که از گفته هات از همسرتون دارم کافی هست و به احتمال زیادی شما با این دیالوگ به نتیجه نمی رسی....
ببین دوست خوبم پست قبلی من رو و زن امیدوار را یکبار دیگه با دقت بخون..می خوام چند نکته بهت بگم..
اینکه مدام در ذهنت جمله هایی که می خوای به همسرت بگی را مرور می کنه نشون میده که شما اطمینان و یا به عبارتی اعتماد به نفس مواجهه با همسرت برای گرفتن حق رو نداری...عزیزم نترس..ایشان با همه ضعفها و خوبیهاش همسر شماست و قرار نیست با یک صحبت شما اتفاق هولنکی بیافته ...پس این ترس را از خودت دور کن..چون قرار نیست صحبت شما اون طوری که شما یا ما برنامه ریزی می کنیم بره جلو...پس مهم این کلمات نیستن..مهم نحوه بیان شما و فضاسازی شماست....
باز هم تاکید می کنم به نظر من اصلا اصلا از کلمات تحریک کننده ای که در بالا پررنگ کردم استفاده نکن..چون ایشان مطمئنا باز کلامو می کشونه که من این همه کار می کنم و...و پای ماشین و بیمه عمر را پیش می کشه عزیزم...
شما دوستانه در محیطی ارام با کلمات بار مثبت صحبت کن..چون در نهایت با دیالوگ بالا اگر همسرت موافقت نکنه شما شدیدا ضربه روحی می خوری عزیزم ..و همون طور که یکی از دوستان گفتن خانه و ...انقدر مهم نیست که بخواهد زندگی شما رو خراب کنه یا احساس بسیارمنفی در شما ایجاد کنه....مطمئنم تو برای همسرت از همه مهمتری پس اون رو نظر در دادگاه وجدان که فکر کنی اگر گفت نه یعنی تو براش مهم نیستی...
می می جان..حق داشتن زن از اموال شوهر به خصوص وقتی شاغل هم هست حق هر زنیه..مهریه شما هم در مقابل جهاز توجیه میشه ( البته تا حدی)...و تازه قرار نیست شما مهریه ای مطالبه کنی...ولی نباید با همسرت وارد این جنجال های بی حاصل بشی...شما در حال زندگی هستی پس باید حواست باشه این موضوع را تبدیل به یک معضل نکنی...
از کلمات با بار مثبت استفاده کن ..مثلا به جای اون جمله بگو:
اگه گفت :نه يا چطور مگه،بهش بگم فكر نميكني ما كه با هم زن و شوهريم و شريك زندگي همديگه و بايد شريك زندگي تو سختي ها هم باشم،خوب من دوست دارم تو خوشی هامون هم شزیک باشیم...؟( حذف کلمات منفی)
نکته دیگه اینکه فورا جواب نخواه حتی شده یک هفته..بذار فکر کنه..دیگه حتی مثال هم نزن...توجیه نکن...فقط اونحس مردانگش و سرپرستیشو تحریک کن...
می دونم می تونی موفق باشی اگر درست بری جلو...
موفق باشی عزیزم...
سارا:72:
-
RE: زندگي متاهلي زن كارمند و مشكل شراكت با همسر
سلام دوستان:72:
نميدونيد حالم چقدر بده.ديروز كلي گريه كردم.از ته دل.دلم اونقدر شكسته كه نميدونيد:302:
ديروز صبح يه خونه كه قبلا ديده بوديم رو همسرم رفت و با صاحب ملك قولنامه كرد.چند باري هم بهش زنگ زدم ببينم چه خبره.ولي جواب نداد.نزديك ظهر كه بهش زنگ زدم با خوشحالي گفت:عزيزم مباركه،بالاخره قولنامه اش كردم،بهم گفت 3 ساعته با مرده داره در مورد مبلغ،نحوه تخليه و ... چونه ميزنه و چند بار بحثشون شده.آخه ميدونيد اين چند روز بدجور استرس گرفته بود البته منم ها چون ميخواستيم زودتر خونه رو بفروشيم و يكي ديگه بخريم.
عصري كه اومد خونه خوشحال بود.من دراز كشيده بودم.تبريك گفت و باهام از ماجرا حرف زد و بعد بهم گفت:عزيزم برام اسفند دود كن،مرده اينقدر تعجب كرده بود كه ميگفت:تو جاي پسر كوچيكه مني من با اين سن تونستم تازه به اين مالي برسم كه اين خونه رو بخرم اونوقت تو ماشالله تو اين سن كه جوني داري خونه منو ميخري.و بعد من بهش گفتم خوب قولنامه رو بده نگاه كنم.بهم داد و رفت دستشويي.من با اينكه ميدونستم منو به ياد نمياره باز با اميدواري به قولنامه نگاه كردم ولي افسوس،اون همه چيز رو براي خودش ميخواد.تازه هم ميگه براي من اسفند دود كن،يعني من كشك من هيچي.
اونقدر ناراحت شدم كه همون لحظه چشمام پر از اشك شد.به زور خودم رو نگه داشتم.وقتي اومد پيشم خودم رو مشغول به ديدن قولنامه كردم تا سرخي چشمم كم بشه.بهم گفت:مباركه،منم گفتم:مبارك تو هم باشه.گفت:چرا اينجور ميگي،چرا فقط مبارك من؟گفتم:آخه تو گفتي مبارك باشه ،منم گفتم مبارك تو هم باشه.بعد ديگه باهاش سنگين شدم.كمتر باهاش حرف زدم.نتونستم طاقت بيارم،رفتم دستشويي و كلي گريه كردم،به هر جوري بود خودم رو مشغول كردم.شوهرم ناراحت شد و گفت:چته؟منكه بخاطر حرف تو رفتم اون خونه رو قولنامه كردم چون تو اوكي دادي.بهم گفت:بدبختيه ها،هم تو شاديهامون و هم تو ناراحتي هامون بايد قيافه نحس و ناراحت اينو ببينيم.با ناراحتي بهم گفت:بي شعوري ديگه بهت ميگم برام اسفند دود كن انگار نه انگار،منم خنده تلخي كردم،ديدم اوضاع داره بدتر ميشه باهاش شوخي زوركي كردم و بد گفتم باشه ميرم برات اسفند دود ميكنم،خلاصه وضع به همين منوال بود تا شب.من مشغول نماز شدم كه ديدم رفت سراغ ظرفهاي كثيف،منم رفتم بهش كمك كنم،باهاش سر سنگين بودم،اون هم زير لب به بد و بيراه ميگفت،يكي دوباري عصباني شد ولي خوب به خير گذشت.بعد شام بهم گفت برو دوش بگير،به نظرم خيلي بدمياي،برو دوش بگير سرحال شو اينجوري حالم رو ميگيري،بعدش بهم گفت:چيه چي شده؟ اتفاقي افتاده؟با كسي دعوات شده؟تو امروز يه چيزي ات هست؟
گفتم :نه خوبم.هيچي نشده.بعد سر نماز و تو حمام اونقدر گريه كردم كه فقط خدا خدا ميكردم امروز به خير بگذره.
بچه ها خسته ام،هر جور فكر ميكنم دليلي پيدا نميكنم كه همسرم منو ناديده گرفته باشه،مني كه قروني بي اجازه برنداشتم و از همه خواسته هام گذشتم،حالا كه به ثمر نشسته فقط خودش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باور كنيد هر كاري كردم نتونستم جلوي ناراحتيم رو بگيرم.نتونستم بهش هم چيزي بگم چون ميدونيد اين يه چيز كاملا واضحه،و بايد خودش مدنظر داشته باشه.گفتن من چه فايده داره.اون ديگه دل منو شكسته بدجور هم شكسته.ذهنيت منو خراب كرده.حالا ازش توضيح بخوام كي چي بشه؟تازه ميخواد منو قانع بكنه و خودش بشه مدعي.
خسته شدم از اين زندگي لعنتي.فقط شكايتم رو پيش خدا بردم و به درگاهش گريه كردم و ازش بارها و بارها ميپرسم چرا زني مثل من اينقدر بدبخته كه شوهر به خودش اجازه ميده هر جور دوست داره با اون رفتار كنه.ازش بدم مياد،ميدونيد با اينكاري كه كرده اعتمادم ازش سلب شده.ديگه برام مسلم شده آدم خودخواهيه كه منو فقط براي همراهي تو سختيهار،تو قسط ها،ميخواد همين و بس...
واي چقدر احساس تنهايي ميكنم،به زور جلوي خودمو نگه داشتم،هر از چندي چشمام پر از اشك ميشه وقتي اينها رو ميگم،دلم خيلي پره،ولي متاسفانه اينجا اداره است و همكارا تو اتاقن.دلم ميخواست برم جايي و فقط چند ساعت سير گريه كنم.ديگه هيچي برام اهميت نداره بريم خونه جديد يا نريم،اصلا خونه نداشته باشيم و بيرون بمونيم.
اون بايد ميفهميد و درك ميكرد،گفتن من چه فايده...
-
RE: زندگي متاهلي زن كارمند و مشكل شراكت با همسر
سلام
میتونم درک کنم که خیلی دلشکسته شدید و ناراحت هستید
میدونید یکی از کارهایی که شیطان میکنه اینه که نمیزاره ما قدردان نعمت ها و خوشی هایی باشیم که داریم... شما الان باید به جای قصه خوردن به فکر شادی و استفاده از این انرژی مثبت برا محکم تر کردن زندگیتون باشید
اشکال کار اینه که شما تو ذهنتون ارزش خودتون پیش شوهرتون را معادل کردید با این که سند خونه بسمتون میشه یا نه... این طرز فکر اشتباه هست اگه واقعن فکر میکنید که باید سهیم باشید با رفتار منطقی و دور از تنش باهاش صحبت کنید و دلیلتون را بدون اینکه منتی گذشته باشید بگید.
هر کسی جایی شوهرتون باشه از رفتار و فکر شما خبر نداره و طبیعتا گیج میشه و رفتارهای عصبی ممکنه بروز بده. چرا فکر میکنید این ی معمایی که ون باید خودش حالش کنه
بالاتر از همه اینها آیا حاضرید خونه بسمتون بشه و زندگیتون بپاشه؟ خوبه باز هم بیشتر فکر کنید اولویت های زندگی چیه... همدلی و همراهی با همسر بسیار ارزشمند تر از ی سند هست
جوری رفتار کنید که نشانه بلند منشی باشه و پیش وجدان خودتون راضی باشید که به وظیفه تون عمل کردید
امیدوارم هر چه زودتر آرامش داشته باشید
-
RE: زندگي متاهلي زن كارمند و مشكل شراكت با همسر
مرسي عزيز كه بهم روحيه ميدي و درك ميكني.من همه اينها رو ميدونم و درك ميكنم ولي از اينكه اينقدر راحت حق منو ميخوره دلم ميگيره.ميدوني دلم ميخواد فراموش كنم ولي ياد حرفاش ميفتم آتيش ميگيرم.يادمه بهش يه بار به شوخي گفتم كه از حقوقم يك درصد براي تو و مابقي اش براي خودم،برگشت و جدي گفت:اون موقع تو هم به اندازه يك درصد جا داري تو خونه،گفتم يعني چي:گفت يعني:بيرون از خونه.
توي اون اوايل زندگي هم كه دعوامون ميشد چند بار بهم گفت از خونه ام برو بيرون.يعني خونه اون نه من الانم كه من براي اين خونه زحمت كشيدم همش رو حق خودش ميدونه.آخه اين نامردي نيست.به نظرتون سخت نيست كه من همه اينها رو از ذهنم پاك كنم و فقط مثبت فكر كنم.به نظر من هر كي جاي من بود ديونه ميشد.
ميدونيد اونقدر تابع كارهاي داماد دومي و برادر بزرگشه كه كاملا تابلوه.داماد دوميشون هم شيره جون زنش رو گرفته و زنش هيچ اراده اي نداره.تنها يه ماشين گرفته و زده به نام زنش،تازه اون رو هم بي اجازه شوهرش جايي نميبره.
از اين بيشتر كفري ميشم....:97:
برادر كوچيكش كه تازه ازدواج كرده خيلي هواي زنش رو داره.ولي با اون گرم نميگيره.ميگه اون آدم نيست.ميگه احمقه كه با هر ساز زنش ميرقصه.ميگه چه معني داره كه ديونه از اين و اون قرض بكنه كه چي؟خانمش دلش عروسي ميخواد.به جهنم كه عروسي ميخواد.ميگه آدم نبايد زنش رو پررو كنه.خيلي اخلاق بدي دارن.باباش هم همينطوريه.بي چاره مامانش رو خيلي محدود كرده.انگاري زنه گيجه.هيچ جايي تنها نميتونه بره.اگه حرفي بزنه كه باباش رو عصباني كنه،باباش موقعيت رو نمسنجه راحت زنش رو خراب ميكنه.اين عادت رو همسر من و برادر بزرگش هم داره ولي من باهاش حرف زدم بهتر شده و تو جمع كمتر منو خراب ميكنه ولي تو خلوت دوتايمون عادت داره منو خراب كنه و تحقير كنه...
-
RE: زندگي متاهلي زن كارمند و مشكل شراكت با همسر
می می جان
شما از اول باید بهش می گفتی که دوست داری 3 دانگ خونه به نام شما باشه....
حالا هم دیر نشده باور کن همسرتون یا معنی بداخلاقیها و کم محلی های شما رو نمی فهمه یا اگه می فهمه هم سعی می کنه خودشو با نفهمی بزنه (با عرض معذرت)
این روال شوهرتون با خواسته شما کاملا در تضاده و ادامه دادن و حرف نزدن درباره این موضوع باعث میشه که هر روز این روال پررنگ تر بشه و اگه دیر بجنبی دیگه این روال قابل پاک شدن نخواهد بود. مثلا اگه برای خرید اولین خونه هم این موضوع رو صراحتا و باقاطعیت مطرح می کردی الان کارت خیلی راحت تر می بود.
شما بهش بگو که تا این جای کار یه معامله مردونه بوده و اشکالی هم نداره که قولنامه به نام شما نوشته شده ولی من ازت میخوام که نصف اون خونه رو زمان سند زدن به نام من کنی (همین و بس...دیگه هم کشش نده...لااقل دلیل ناراحتیتو می فهمه و نمی تونه خودش رو هم به نفهمی برنه (باز هم معذرت))
این آرامشی که شما به قیمت صرفنظر از خواسته هاتون تو زندگی درست کردید آرامش قبل از طوفانه...
-
RE: زندگي متاهلي زن كارمند و مشكل شراكت با همسر
سلام می می جان:
خیلی ناراحت شدم وقتی پستتونو دیدم..یعنی قبل از اینکه شما اصلا موضوع را براشون مطرح کنی ایشون رفتن و خونه را خریداری کردن؟
قبل از هر پاسخی چون 8 روزی از ماجرا گذشته میشه بگی تو این 8 روز چی شدو ایا
شما اقدام جدیدی کردی یا نه؟:72:
-
RE: زندگي متاهلي زن كارمند و مشكل شراكت با همسر
سلام دوستان
ديگه تموم شد،رفت و سند رو به نامش كرد.بي آنكه حرفي از من به ميون بياد.بارها و بارها سعي كردم مطرح كنم ولي دودل بودم و ترسيدم دعوايي به پا بشه.براي همين توسل كردم به استخاره.قران رو كه باز كردم خيلي بد اومد طوري كه عذابي دردناك رو بشارت ميداد.وقتي با امام جماعت ادارمون صحبت كردم و از كم و كيف استخارم گفتم.بهم گفت:تو توي دوراهي موندي و استخاره كردي پس يا بهش عمل كن يا مدتي دست نگه دار.منم فعلا از ذهنم گذاشتمش كنار كه بهش بگم.ولي خوب كار تموم شد.
خيلي نامرديه خيلي.هيچ وقت هيچ وقت نمي بخشمش.حس ميكنم مثل يه كلفتم براش.شايد تو ظاهر نشون ندم ولي تو باطن حسم بهش خيلي خيلي كم شده و نسبت بهش سرد شدم ولي سعي ميكنم تو ظاهر حفظ كنم.ديگه به زبونم نمياد بهش بگم دوستش دارم.وقتي بهم محبت ميكنه اون گرماي قبل رو ندارم.
يه بار وقتي حرف از كار بيرون و خونه پيش اومد بهش به شوخي گفتم: همه چي كه شد وظيفه من،تو وظيفه ات چيه؟خنديد و گفت:هيچي.گفتم :خوب بگو ببينيم تو به نوان يه مرد چيكار ميكني تو زندگيمون آخه؟بعد اخم كرد وگفت:ببين اين چندين باره براي حقوقت منت ميذاري.بهت قبلا هم گفتم كاري نكن كفري بشم و ديگه نذارم بري سركار.بيرون كار ميكني منم در عوض تو كار خونه كمكت ميكنم.سرجاش هم ازت تشكر ميكنم.پس منت سر من نذار.
ولي تشكرش چه جوريه،هيچي سرماه كه حسابم خالي ميشه و البته اون هم بعضي وقتها كه خودم حقوقم رو ميگيرم و ميارم ازم تشكر مينه همين وبس.
هر وقت هم ميخوام بگم چيزي لازم دارم.حرفش به يه چيز ختم ميشه و اون هم:تو شرايط رو درك نميكني.بهتره پس انداز كنيم.ميخواي چيكار؟مگه نداري؟
اسباب كشي كرديم خونه جديد ،دو سه روزي ميشه.ميدونيد دوستان واقعا خسته ام.دلم ميخواد يه مدت نبينمش.باهاش حرف نزنم.حس ميكنم داره ازم سوء استفاده ميكنه.اعتمادم نسبت بهش داره از بين ميره.نسبت بهش خيلي حساس شدم.همينطور نسبت به خاونادش.از همه اعضاي خانوادش بدم مياد.حس ميكنم همشون كنس و خسيس هستن.دلم نميخواد با خانواده اش هم ارتباطي داشته باشم.از همشون متنفرم.
ديروز مرخصي بودم،همسرم هم همينطور.قرار بود خوه رو جمع و جور كنيم.همسرم صبح كار بانكي داشت،منم صبح ساعت 8:30 بيدار شدم رفتم.نون و تخم مرغ گرفتم تا اومد صبحانه بخوريم.ساعت نزديكي هاي 10 بود كه اومد.با هم سلام واحوالپرسي كرديم.وقتي ديد من هيچ كاري نكرد و فقط نون و تخم مرغ گرفتم عصباني شد.داد بيداد كرد كه خجالت نميكشي تا الان خوابي تو خونه مونديم كه خونه رو راست وريس كنيم.اون وقت تو تا الان هيچ كاري نكردي؟يه كم خونه رو تا من ميومدم جمع و جوري ميكردي. بعد بهم گفت:نمي مردي كه امروز رو زود بيدار ميشدي؟بعد دو سه تا بهم فحش داد.
منم ديدم اينجوريه.صبحانه رو كه آماده كردم نتوستم پيشش بيام و صبحانه بخورم آخه بغضم گرفته بود.رفتم و خودم رو مشغول كار كردن كردم و صبحانه نخوردم.اون هم باهام ديگه حرف نزد.تا به امروز.البته وقتي چيزي رو دير پيدا ميكرد يا پيدا نميكرد فحش بهم ميداد.منم ازدستش عصباني بود و نخواستم مثل دفعه هاي قبل زود باهاش آشتي كنم.
طوري رفتار ميكنه انگاري من كلفتم.اصلا به من چه؟به بدبختي اش كه ميرسه من زن خونه ام ولي ماشالله موق به نام زدن كه ميرسه من آدم نيست؟اصلا بره بميره و من از دستش راحت بشم....:97::320::97:
ببخشيد كه اينو ميگم.از همه دوستان بخصوص آقايون معذرت ميخوام.
ولي آخه چرا بعضي از مردها اينقدر نفهمن؟
چون از نظر جسمي قدرت برتر هستن بعضي هاشون بايد اينجوري زور بگن؟
به خدا اگه جاها عوض ميشد خودشون تحمل يك هزارم اين كارا رو كه در حق ما ميشه رو نميكردن
منكه همسرم رو تا اخر عمرم نمي بحشمش.خدا هم ازش نگذره.
بازم از همه دوستان معذرت ميخوام،آخه خيلي از دست همسرم و بعضي از مردها كه از گوشه كنار ميشنوم كفري و عصباني ام،بخدا اگه زمان به عقب برميگشت محال بود ازدواج كنم..:103::327:
-
RE: زندگي متاهلي زن كارمند و مشكل شراكت با همسر
[undefined=undefined]سلام خانومی
به نظرم اگر حرفت رو پیش از خرید خونه رک و راست بهش میگفتی خیلی بهتر از این وضعیت بود که چیزی نگی و دائم این غم رو درون خودت بریزی تا با رفتارهای سردت هم خودت و هم همسرت بیشتر عصبی بشید
در صورت گفتنش ممکن بود دعوا بشه؟ خوب شما حرفت رو میزدی اگر هم بنا بود دعوا بشه قضیه رو کش نمی دادی حداقل خیالت راحت بود حرف دلت رو زدی و همسرت از دلخوری شما آگاه هست
در ضمن بهتره در مورد توهین های همسرت فقط سکوت محض نکنی و اینهمه غضه رو درون خودت نریزی که هر طور دلش بخواد باهات حرف بزنه و رفتار کنه!
شما حرف دلت رو محکم و مودبانه بزن اگه بار اول و دوم بیشتر عصبانی شد بار سوم میفهمه در مقابل یک مجسمه (با عرض معذرت) قرار نگرفته که هر چی دلش میخواد بگه و عکس العملی نبینه !
شما نه مثل خودش بلکه حرفات رو رک و صریح و مودبانه و البته با صدای رسا بزن و صحبت کن.
بنظرم هنوز هم دیر نشده بذار چند وقتی از سکونت جدیدت بگذره بعدا در رابطه با بنام زدن خونه یا چند دانگ از خونه باهاش صحبت کن.
روی داشتن اعتماد به نفش بالا هم درون خودت کار کن خانومی.[/undefined]