خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
سلام
اين هفته قراره ٤ روز ما در خانه ي پدر شوهرم باشيم در صورتي هست كه اصلا من اونجا راحت نيستم و خوابم نميبره و عذاب ميكشم .خيلي خيلي اذيت ميشم.
اگر هم نرم و نمونم خانواده ي شوهرم زمين و زمان رو به هم ميريزن.
بايد بريم برا كمك.
به نظرتون چه كار كنم؟
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
سلام عزیزم:72:
من تجربه زندگی مشترکو نداشتم اما....
خواهرم همین مشکل شما رو داشت و داره یه مدت هر بهونه ای میاورد که نمیرفت خونه مادر شوهرش خیاله خودشو راحت کرده بود اما خودش پشیمون شد میدونی چرا چون چند روز شوهرشو اونجا با خانواده اش تنها میذاشت و شوهرش هم تمایلی به توضیح یا تعریف از احوالش نشون نمیداد که باعث شد خیلی اتفاقات ناخوشایندی واسش پیش بیاد اما الان ترجیح میده تمام این به قول شما عذابارو تحمل کنه اما شوهرشو تنها راهی اونجا نکنه
از منم نصیحت :305: اگه زندگیتو واقعا دوست داری سعی کن تا اونجایی که ممکنه همسرتو همراهی کنی و مرتب بگو این فقط واسه چند روزه دز عوضش دیگه شوهرت زمینو زمانو بهم نمیریزه و راحتی:310:
باید برید واسه کمک؟؟؟؟ چه نوع کمکی ؟؟؟
اگه اسباب و اثاثیه اس خودتو با کمکهای کوچکتر و سبکتر ویا کارای اساسی مثل آشپزی واسه خانواده همسر مشغول کن:)
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
شوهرم دعوا نميكنه.خانواده ي شوهرم بي احترامي ميكنن.
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
اصلانم به شوهرت غر نزن . بذار اونا بده بشن . :72:
چند وقته ازدواج کردی ؟
آیا بهش گفتی سختهته ؟ اگه گفتی بهت چی می گه ؟
رفتار اونا با تو و شوهرت چه جوریه ؟
منم مشکله شمارو دارم . اگه نرم شوهرم بهم میگه که تو با خونواده من مشکل داری .
اونا به من کاری ندارن که برم اونجا یا نه . یعنی اصرارم نمیکنن.منم می رم اونجا به خاطرشوهرم .
اما خیلی محترمانه و مثل مهمون می رم اونجا
<strike>
دست به سیاه و سفید نمیزنم . گاهی خیلی کم پیش میاد که اونجا کار کنم . بهشون روبدی توقعشون زیاد میشه . بهش رسیدما .
برو اونجا خوش بگذرون . حالا که اینجورین برو بگو بخند با شوهرت .اما با اونا زیاد صمیمی نشو اما بهشون احترام بذار . اصلانم فکر نکن خونه مادر شوهرته فکر کن خونه خودتیو مادر شوهرت واست کار می کنه . ببخشیدا ناراحت نشو اما بذار انقد کار کنن تا جونشون در آد دیگه بهت گیر ندن . شبم از اینکه کنار شوهرت راحت خوابیدی لذت ببر .
این که همسرت تنها میره زیاد خوب نیست واسش می شه عادت .</strike>
ویرایش توسط: فرشته مهربان
.
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
شوهرم بهشون میگه که خانمم راحت نیست خونه ی شما.ولی اونا میگن این بهونشه برای کمک نکردن و کلی حرف در میارن.
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
با وجودي كه من خيلي وقتا از راحتي خودم و بچم مي زنم و ميرم كمكشون با اين وجود مادر شوهرم ميگه تو هيچكاري براي ما نكردي.از اين حرفش ميسوزم .مادر شوهرم خيلي زن نمك به حروميه.خيلييييييي:302:
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
توقع داره چه کاری انجام بدی ؟ لطفا توضیح بده گلم .
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
پدر شوهرم كشاورز هست و توقع دارن شوهرم بره كمكشون و من هم كاراي خونشون رو انجام بدم.
يه سوال دارم به نظرتون اشكالي داره كه من هر هفته نرم و فقط بعضي از هفته ها رو برم وگاهي اوقات شوهرم به تنهايي بره چون من اونجا راحت نيستم.
شوهرم اختيار رو سپرده به خودم.
به نظرتون مشكلي پيش نمياد؟
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
سلام دوست عزیز
[size=large]قبل از هر چیزی از مشاوره دهنده ها خواهش دارم تا برخورد صحیح را آموزش بدهند ..درسته که همه ما مشکلاتی داریم اما این بنا نمی شودکه برخورد نادرست انجام دهیم .
یسنا جان باید بگم شما متاهل شدید و به مسئولیتهایی که داشتید اضافه شده و این نمی شود که در خانواده همسرت احساس ناراحتی کنی به خاطر اینکه ازت توقع دارند !
به خاطر اینک آنها هم خانواده همسرت <که بهترین فرد زندگیت است > هستند !
برای اینکه این مساله را راحتتر بپذیری بهتر است این را ذهنت پرورش بدی که من انها را خیلی دوستشان دارم و برای دیدار آنها لحظه شماری می کنم !
عزیزم شما عروس ان خانوده هستی و اگر معقولانه رفتار کنی کسی ازت توقع بی جا نخواهد داشت .
هر چیزی را که به عقلت درست است انجام بده و با انها با راحتی رفتار کن و مانند خانواده ات با انها باش ..
قرار نیست که در کار زیاده روی کنی تا عادتی به وجود بیاید فقط همانطور که هستی باش و در این میان کمی هم از توقعات انها را برآورده کن...
مثلا اگر فرهنگ انها مسئله ای را می طلبد که شما انجام بدهی و برایشان حیاتی هست چه اشکالی دارد که همانگونه برخورد کنی و کمی انعطاف داشته باشی و وقتی به خانه میایی دوباره تا هفته بعدی شش روز فاصله هست که می توانی در این شش روز هر طوری که راحتی زندگی کنی و دوباره روز هفتم کنار انها باشی و اصلا هم به خودت استرس و اضطراب راه مده و همیشه کنار همسرت باش .
عزیزم برای رفتن به خانه انها اصلا به فکر فرار و بهانه نباش و همیشه برای روزی ک می خواهی بروی هیچ برنامه ای را تدوین نکن و تا جایی که میسر هست برو و فقط می توانی سالی دو یا سه بار را با برنامه های ضروری که پیش میاید انجا نروی ..
اگر می گویم حتما برو و بهانه تراشی نکن به خاطر آرامش ذهنی خودت می گم چون اگر کم کم شروع به بهانه تراشی کنی می بینی که کم کم فرار را بر قرار ترجیح داده ای و کلی از روابط خانواده عقب افتاده ای ..
[/size]
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
دوست عزیز سعی کن مشکلتو ریشه یابی کنی و دنبال راه حل باشی،وگرنه با پاک کردن صورت مساله به جایی نمیرسی جز یک عمر عذاب و استرس خودت و همسرت
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shiwa
دوست عزیز سعی کن مشکلتو ریشه یابی کنی و دنبال راه حل باشی،وگرنه با پاک کردن صورت مساله به جایی نمیرسی جز یک عمر عذاب و استرس خودت و همسرت
من اونجا راحت نيستم.
با من و همسرم رفتار خوبي ندارن.
شوهرم كه پسرشون هست ناراحته و از سر اجبار ميره.
به نظرتون ما بايد چه كار كنيم؟
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
دوستان راه حل ميخوام.
لطفا راهنمايي كنيد چه كار كنم كمترين ضربه رو بخورم؟
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم ، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است.
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
یثناجان بعضی پدرمادرشوهرهامثل قدیمهابه عروس به عنوان کسی که بایدبی وقفه جلوی خانواده شوهرکارکند وبهشان برسدوهرگونه نیش وکنایه ای را ازآنهابشنودودم نزندنگاه میکنند(فقط بخاطراینکه عروس آن خانواده است وپسرشان لطف بزرگی کرده اندکه باایشان ازدواج کرده اندعروس راتاآخرعمرزیردین وبدهکارخانواده میدانند) :160: واین مساله به علت فقرفرهنگی در شهرستان های کوچک ومخصوصاروستاهاشدیدتروبیشت راست البته خانواده هایی هم هستندکه درک وفهم بالاتری دارندوعروس رادخترخودشان میدانندوهرچه خوبی ومهربانی ازدستشان برآیدمیکنند ومواظبندتاباتوقعات بیجاودخالتهایشان زندگی رابرکام عروس وپسرشان تلخ نکنند.مساله اینجاست که مانمیتوانیم فرهنگ مردم راتغییردهیم وبایدخودمان بعضی سیاستهای رفتاری باآنهارایادبگیریم (رفتارجراتمندانه باحفظ ادب واحترام)وکمی هم بی خیالترشویم:310:
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
ميخوام بدونم اين سياستهاي رفتاري بايد چگونه بايد بشه.ميتونيد مثال بزنيد.
RE: خونه ي مادر شوهرم راحت نيستم ولي مجبورم چند روز اونجا باشم.
به کارگاه رفتارجراتمندانه توهمین سایت سربزن.وکارهایی که انجام میدی روسعی کن بازبون بازی وتاکیدبزرگ ومهم جلوه بدی .فکرکن ببین ازچه چیزایی زیادخوششون میادودوست دارن واون کاروهرچندکوچک انجام بده وبزرگش کن مثال:مادرشوهرمن همش ازبیماری ناله میکنه من هم باحس همدردی باهاش حرف میزنم وهربارازاون بیماریش ازش میپرسم که بهتره یانه یعنی بهش توجه مثبت نشون میدم (نه کارسختیه ونه زمان زیادی نیازداره)ومتقابلارفتارش بامن بهترمیشه :43:یاپدرشوهرم کیک خیلی دوست داره هروقت میرم خونشون براش کیک میپزم ومیگم این کیک مخصوص باباجونه وسفارشی براش پختم و...:227:باهمین کارای کوچیک رفتارشون بامن صدوهشتاددرجه عوض وبهترمیشه :310: