شغل خواستگرم در شهری دیگر و بدون تعطیلی هست ، حجم کارش زیاد هست ، آیا مشکل ساز نیست ؟

بچه ها امروز با حضور مامانم و خاله خواستگارم یه جا بیذون همو ملاقات کردیم که بعدا اگه شد قرار خواستگاری رسمی بزاریم. هرچند اصلا نمیدونم بزارم بیان خواستگاری یا نه. مامان اصرار کردش که ببینمش.
یکمی که حرف زدم به نظر آدم وابسطه ای میادش. 27 سالشه. کارشم اونجوری که خودش گفت تو شرکتی کار میکنه که حتی جمعه ها و روزای تعطیل رسمی هم باید سرکار برن.
و خب کارشم شهر دیگه هست بنظرم با این شرایط کاریش من اگه بقیه چیزاشم خوب باشه 2-3 ماه یه بار هم نمیتونم بیام خانوادمو ببینم.
اصلا واقعا به نظرتون این حجم کاری منطقی هستش!؟ تو دوستان کسی هست که همچین حجم کاری رو شنیده باشه!! آخه زندگی که فقط کار نیستش که..!وقتی گفتم خب از این شرکت میتونید بیاین بیرمون. گقتش که به 2 دلیل نه. یکی اینکه الان بازار کار خوب نیستو ایشون تو این شرکت جا افتادن و جای پیشرفت دارن.
2.پدرشون به دوستش رو انداخته و ایشونو نجا معرفی گرده و الان چند سال اینجا کار میکنن و پدرش راضی نیست ازین شرکت بیاد بیرون و رو حرفش حرف نمیزنه.. بنظرتون این آدم که تا این حد به حرف پدرشه اصلا آدم مستقلی هست!!

بنظرتون یا این چیزا که گفتم بگم کلا دیگه نیان و به جلسه رسمی کشیده نشه!!

در مورد این که کارش 24/7 هست سخته و احتمالا مشکل زا.

الان مجرد است و می تونه هرچقدر خواست کار کنه. اما بعد ازدواج به این شکل نمی شه ادامه داد.


در مورد این که گفتند کار پیدا کردن سخت هست و چند سالی هم هست اینجا کار می کنند و نمی خوان شرایط خوب کاریشون را از دست بدن به نظرم حرف غیر منطقی ای نیست.
حالا شاید وسطش یه جمله هم همینطوری گفته پدرم رو انداخته و درست نیست که الان که شرایطم بهتر شده از شرکت بیام بیرون ... شما فکر می کنی اسمش وابستگی به پدر و حرف پدر هست. به نظر من که اینطور نیست.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فرشته مهربان

لطفاً یک عنوان مشخص و گویای مشکل را در پست بعدی اعلام کنید تا جایگزین عنوان مبهم کنونی شود .


دوستان

تأکید می کنم به تاپیکهای با عنوان مبهم راهنمایی ندهید تا وقتی عنوان تغییر کند .


.

---

فرشته مهربان این عنوان الان گویا نیست!!
نمیدونم دیگه چی بزارم.شما بنظر خودتون هرچی مناسبه بزارین.

پیدا جونم خب خلاصه الان شرایط کاری ایشون همینجوری هستش. روزای تعطیلشون 3 روز عید و روز عاشورا 21 ماه رمضان.و فک کنم 22 بهمن هست و اونطوری که خودشون گفتن هر 30- 40 روز یه جمعه تعطیل هستن. و در بهترین حالت که کار سبک باشه یه هفته در میون جمعه ها تعطیل هستن و اگه کار سنگین باشه بعد 2 ماه یه جمعه..

با این حجم کاری بنظرتون میشه زندگی کرد!! اونم واسه من که خانوادم یه شهر دیگه هستن!!

آخه کلا پدرم پدرم زیاد میگفتن. گفتم شاید زیاد به حرف پدرش هستش..
حق با شماست شاید من اشتباه برداشت کردم.

فرشته مهربان عزیز اگه عنوان تایپیک رو بزارم
"شرایط کاری فشرده خواستگارم"
درسته!!

خب پس چرا هیچ کس عنوان تایپیکو عوض نمیکنه !!!!!:316::316:

بچه ها من فقط یه نظر سنجی میخوام که بنظرتون این شرایط واقعا منطقی هستش!!
اصلا اگه خودتون بودین میتونستین اینجوری زندگی کنید!!
بگم نه و واسه جلسه رسمی نیان اصلا!

برداشت از اطلاعات مختصر، به نتیجه گیری شانسی منجر میشه. :305:

شما خودتون شاغلید؟
روزهای هفته در داخل منزل هستید یا بیرون فعالیت دارید.

واقعیت اینه که شرایط کاری ایشون واقعا سخته. مخصوصا برای شما که دور از خانواده، دوستان و شهرتون میشید.

به عنوان مثال، خواهر من، با این که در کنار ما بود، یکسال بعد از ازدواجش افسردگی گرفت. چون همسرش تا ساعت 11 شب و بعضا 12 شب سرکار بود. البته روزهای تعطیل کامل خونه بودند.

ولی باز بستگی به خودتون داره. اگر شما هم شاغل باشید اونوقت مسلما خیلی بهتره برای شما.

از طرفی وابسته به شرایط اون آقا هم هست. این که تا کی میخوان این وضعیت ادامه پیدا کنه. چون مسلما با این حجم کاری بالا تنها میتونن نون آور خانواده باشند و در بقیه مسائل خانه نمیتونن شراکتی داشته باشند. شاید حتی وقت نداشته باشند که از خیلی مسائل آگاه بشوند.

مرسی دوستای گل و عزیز و نازنین من.
من الان شاغل نیستم و کار تحقیقاتی انجام میدم و فکر درسم هستم. ولی بعدش حتما میرم سر کار. کلا هم اصلا دوس ندارم زندگیم وقف کار بشه. همیشه دوس داشتم که تا 2 اینا سر کار باشم که بعدش به خونه و زندگی خودم برسم. نه اینکه تا شب کار کنم خسته کوفته بیام خوننه..
ایشون کارشون جنوب هست و مصلما با این شرایط کاری من نمیتونم خانوادمو 2-3 ماه زودتر ببینم که خب سخته.
roza جان منم نگران همون افسرده شدنم هستم. چون اینجوری هیچ تفریحی تو زندگی وجود نداره.
ایشون اولش که کلا خیال نداشتن از این شرکت بیان بیرون چون اینجا خیلی شناخته شده هستن.
ولی بعدش گفتن. حداقل بعد 2-2.5 دیگه صحبت میکنن که فقط یه جمعه در ماه برن سر کار یا اینکه از اونجا بیان بیرون.هرچند بنظرم بازم سخته.
یه چیزی بچه ها. ایشون قراره جمعه حضوری بیان ایجا. بنظرتون چه سوالایی بپرسم که از اینکه به حرف باباش زیاد هست یا نه مطمئن شم!
که اگه بقیه مسائل حل شد رو این شک نداشته باشم. اخه به نظرم خیلی حرف بابا حرف بابا میکرد. یه جورایی انگار بی احترامی میدونه که بر خلاف حرف پدرش عمل کنه..

دوس جون جونیاااااا.. این موضوع خیلی درهم نیستا:310:

من فقط نظر شما رو میخوام :46:
فقط اینکه اگه شما بودین با این شرایط کاری همسرتون کنار میومدین!!
و اینکه چطو میشه فهمید که به حرف چدرش نیست!! قرار جمعه هم افتاد یکشنبه :72:

سلام همپا

خواستم بهت بگم شغل همسر من هم همیجوری هستش.شاید سخت باشه ولی برای من خوب بود چون من همیشه در حال درس خواندن بودم حتی اگه یه روز همسرم زودتر میومد خونه درسهام میموند و احساس خوبی نداشتم.یه جورایی شرایطمون به هم میخورد الان که جمعه هست من و بچه خونه هستیم و همسرم سر کار من هم یک سری جزوه باید تهیه کنم که نشستم سر اونا و بنابراین ناراضی نیستم.

ولی همسر همکارای شوهرم اغلبشون با این کارشون درگیر افسردگی و مشکلات اینچنینی هستن و مشکلشون جدی هست در حد خوردن قرص و ...بعضیاشونم بیشتر وقتشون رو به شهر خودشون میرن و پیش مادر پدرشون هستن.

اگه کاری نداشته باشی سخت هست.برای دیدن خانوادت که اگه خودت کاری نداشته باشی میتونی گاهی تنهایی با هواپیمایی چیزی بری حتما لازم نیست همسرت مرخصی بگیره.

در رابطه با حرف پدر، ازش به حالت نظر خواهی بپرس بگو به نظر شما حرف بزرگترها تا چه حد باید توی زندگی یک زوج نقش داشته باشه؟در حد مشورت که تصمیم نهایی با خود آدم باشه یا در حد بیشتر

در نهایت هم بگو من با کمال میل دوست دارم نظر بزرگتر ها رو بدونم و باهاشون مشورت کنم ولی مایل هستم تصمیم نهایی رو خودم و همسر آیندم بگیریم هر چند احترام بزرگترها رو واجب میدونم.

فکر نکم کار سختی باشه.

سلام:72::72:

این موضوع کاملا بستگی به روحیه شما داره.

اگه فکر میکنید تا حدودی منعطف هستید باید بررسی کنید که آیا خواستگارتون از سایر نظرها ارزش این فداکاری و تنهایی کشیدن رو داره یا نه؟ ممکنه چند سال دیگه شرایط ایشون بهتر بشه یا اصلا جایی دیگه فرصت شغلی بهتری واسشون جور بشه.

از طرفی هم اگه فکر میکنید نمیتونید تنهایی تون رو توی یه شهر غریب پر کنید و می خواید با نق زدن و ایراد گرفتن و یا همونطور که فکور عزیز گفتن با افسردگی روزتون رو شب کنید، جواب منفی بدین. شاید ایشون با یه فرد دیگه خوشبخت تر باشه .

:72::72:

بچه ها اتفاق جدید افتاد.. گفتش که بعد 1.5 سال از این کار میاد بیرون که حتما ی روز در هفته بیکار باشه..
گفتم که اگه غیر این باشه تحملش برا من ممکن نیست و هم خودم اذیت میشم هم اون..
فقط یه حرفی زد عجیب بود:316::316::316:

اومد از خودش تعریف کنه گفتش اینطوری پشت فرمون ماشینم باشم دختر کش میشم..:316::316:
بنظرتون یه طوری نبود که انگار ببخشید_ آدم دختر بازی_ هستش!! یا یه جورایی بیجنبه!!!!
اصلا حرفش یه طوری بود.. خوشم نیومد:160:

سلام دوست عزیز

به نظرتون یه احتمال رو میشه در نظر گرفت که فقط برای امیدوار کردن شما این مسئله رو عنوان کرده باشن؟

به نظر من این شرایط کاری خیلی سخته و در واقعش مثل اینه که دارین تنها زندگی میکنین و تحمل بالایی میخواد. تو شهر غریب، دور از خونواده و اونم کاملا تنها...
اگر قبلا تجربۀ تنها موندن رو داشتید و یا اینکه خیلی برنامه ها رو واسه زندگیتون دنبال میکنید که میدونید تنهایی آزارتون نمیده ممکنه خیلی مسئله ای نباشه.

میشه از ویژگی های مثبتی که در ایشون دیدید و شرایط مثبتشونم بنویسید؟؟ مثلا چیزی که باعث میشه به ایشون فکر کنید

گفتن این حرف به نظر من نشانۀ اینه که ایشون رفتار با یه خانوم و رفتار تو یه شرایط ویژه رو بلد نیستن و علاوه بر اون ادبشونم کم بوده از نظرم
ولی لزوما نمیتونین ازش برداشت کنین که دختر باز باشن چون این یه جور اصطلاحه که من خیلی شنیدم به کار برده میشه حتی به شوخی.

unknownGirl عزیزم مرسی خوندی پستمو:72:

قضیه کار نه احتمالش نیست. چون خیلی جدی حرف زدم و گفتم که آدم تحمل این شرایط نیستم و دلیلی هم نداره که ایشونم بخوان چنین دروغی بگن.. علاقه قبلی که وجود نداشته..

فکر کردن بهش که خب فقط در حد خواستگاره.. اصراری به جوب مثبت ندارم..
ویژگی مثبت. این برخوردایی که داشتیم بنظر از لحاط خانوادگی و فرهنگی و مالی و مذهبی تو یه زنج هستیم.
بنظرم میرسه اخلاق بدی نداشه باشه و به نظر همسر آیندش هم اینطور که میگه احترام میزاره..
بیشتر هنوز شناختی ندارم.

با حرفاتون که رفتار بلد نیست موافقم.. بنظرم نباید اینجوری میگفت اصلا..
نمیدونم یعنی جلسه دوم بوده خواسته احساس صمیمیت کنه!! یه جورایی فکر کرده حتما همه چیر حله!!
آخه بنظرم این حرف از کسی هم که نامزدم باشه هم که مثلا صمیمی خواهیم بود بده و بی ادبانه هست چه برسه به کسی که نمیشناسمش..
واسه منم ادب مهمه:325: