سلام من وقتی دلم میگیره گریه می کنم . شما چکار می کنید؟
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام من وقتی دلم میگیره گریه می کنم . شما چکار می کنید؟
منم وقتي دلم مي گيره مي رم يه جايي كه كسي نباشه و از ته دل گريه مي كنم تا آروم بشم وقت غروب كه مي شه به غروب خورشيد نگاه مي كنمو بيشتر دلم مي گيره اينجور مواقع دوست ندارم كسي كنارم باشه فقط مي خوام تنها باشم و توي تنهايي خودم اشك بريزم ...
سلام
من وقتی دلم می گیره میرم تو اتاقم و دفترمو بر میدارم وشروع میکنم به نوشتن و هرچی همون موقع تو دلم هست رو می نویسم..اینجوری خیلی آروم میشم و احساس سبکی وآرامش میکنم و انگار که دارم با یکی حرف میزنم و از این بابت احساس خیلی خوبی دارم.
من وقتی دلم می گیره تلفن رو دست می گیرم و شماره اونی که دوستش دارم رو می گیرم و باهاش صحبت می کنم اینقدر بهم امیدواری می ده که نمی دونین اینقدر بهم دلداری می ده که تا یه مدتی اصلا دلم نمی گیره
ولی حیف که همیشه نمی تونه پیشم باشه
من وقتی دلم میگیره شعر میگم وگریه میکنم هم پای اون
وقتی دلم میگیره گریه می کنم و برای خدا درد و دل می کنم http://qsmile.com/qsimages/72.gif
وقتی که دلتنگ می شمو
همراه تنهایی میرم
داغ دلم تازه میشه
وسوسه هاس خوندنم
با تو هم اندازه میشه
قد هزارتا پنجره تنهایی آواز میخونم
دارم با کی حرف میزنم
نمی دونم نمی دونم . . . .
منم دقيقا همون كاري كه هوشيار مي كنه انجام مي دم ( يعني درد ودل با خداي خودم و ريختن قطره اشكي براي سبكي آلام )
من که خیلی کارا میکنم!بستگی به نوعش داره!
گریه؛
نوشتن؛
smsبازی؛
نماز؛
قرآن؛
.
.
.
من وقتی دلم می گیره دوست دارم تنهای تنها باشم و یه آهنگ خیلی غمگین گوش کنم و گریه کنم از اونایی که آدم رو سکته میده و از خدا می خوام که یا بهم صبر بده یا اصلا نباشم تا این درد رو تحمل نکنم ولی خدا جونم تا حالابهم صبرداده تا زود فراموش کنم...
کلافه سر درگم زندگيمو ميشکافم.
به عشق تو اونو دوباره از نو ميبافم.
حتي اگه اين خونه زندون بشه ميخندم.
زندگيم از دسته تو داغون بشه ميخندم.
ميگذره اين دلخوريا ميگذره.عمر تو با من به خدا ميگذره
وقتي دلم گرفته يا اينكه عصباني هستم ميرم استخر شنا بعدش وقتي اومدم خونه ميرم سر وقت وبلاگم متن ميتويسم .
امتحان كنيد خيلي تاثير داره ...
موفق باشيد
من وقتی که دلتنگ بشم اولین کار که می کنم میزنم بیرون فرقی نمی کنه سرکارباشم یا توی خونه می رم نزدیکترین پارک که بلدم اونجا می شینم و به دیگران نگاه می کنم یکی دو ساعت اینطوری اگر بهتر شدم که هیچ اگر نه حتما برمیگردم خونه میشنم پشت کامپیوتر چند آهنگ شاد و غمگین انتخاب می کنم بعدشروع به بازی کردن یا برنامه نویسی می کنم تا به قول معروف حوس خودم رو پرت کنم و دونبال نخودسیاه بره
بعضی وقت ها هم میگرم می خوابم
قبلاً که دلم می گفت شعر می نوشتم تو دبیرستان که زنگ ادبیات فقط من شعر می خوندم شعرهای دلتنگی ام.
ولی انگاری فراموشم شده الان که برمی گردم اون شعرها را می خونم انگاری کار من نبوده.
الان زودی اشک میریزم. پای سجاده ام می شینم آروم آروم اشک می ریزم.
الان هم خیلی دلتنگم خیلی کاشکی می شد یکی پیدا می شد آرومم می کرد بغض گلوم را گرفته اشکام کم مونده بریزه.
با سلامنقل قول:
نوشته اصلی توسط مریم 86
چرا دلتگ هستید دلیل او رو می دونید
چرا شعر نمی گید یا شعر نمی خونید یا حتی نمی خوابید و یا ....
یکم بخندید بد نیست
من وقتی دلم میگیره میرم سراغ دفترخاطراتم که یه سالنامست!توی صفحه ی مربوط به همون روز هرچی که تودلمه مینویسم!اینجوری خیلی خیلی آروم میشم!انگار به هیچکی جزء اون دفتر اعتماد ندارم که حرفای دلمو بزنم...خوندن قرآن هم بهم خیلی آرامش میده!اما معمولا"وقتی دلم میگیره گریه ام نمیاد!!!فقط بغض میکنم!موقع ناراحتی گریه میکنم....همین دیگه!
من وقتي كه دلم ميگره شروع ميكنم به گريه كردن....اونوقت بلند بلند با خدا حرف ميزنم و ناله ميكنم و بعدش ميرم قرآن رو ميارم و توي بغل ميگيرم و گريه ميكنم و از خدا ميخوام كه كمكم كنه
تا الان هم خيلي بهم كمك كرده
وقتی دلم میگیره اکثرا میرم سراغ کلاویه ها ..چون هیچکس مثل اونا نمیتونن رو دلتنگی هام دست نوازش بکشند... و البته گاهی هم میرم یه جای خلوت توی دل طبیعت و با خودم یا خدای خودم عقده گشایی میکنم
گاهی هم ( اگه حس کنم روحیشو خراب نمیکنم ) میشینم با کسی که برام تموم دنیاست حرف میزنم .
من دلم که میگیره میرم دم در خونمون میشینم آدمهایی که رد میشن رو نگاه میکنم و گاهی دوستام میان پیشم با هم جمع میشیم صحبت میکنیم ولی بعضی وقتها میزنه به سرمون شیطنت میکنیم و خواب و آسایش مردم رو نادیده میگیریم به خاطر همین دیگه تا بچه هارو میبینم میرم بالای پشتبون خونمون میشینم گیتار میزنم پشتبون خونمون خیلی جای دنجیه .
بعضی وقت ها هم که اعصابم خورده دارم به خودم گیر میدم یک دفعه اعصابم خورد میشه با خودم حرف میزنم و با صدای بلند جواب خودمو میدم , میگم آآآآآررره من بیییییی فکرم , من بچه ام حالا ولللللللم کن , دیگه آروم میشم ناراحتیم کمتر میشه.
برای همتون آرزو میکنم شاد باشید و خوشبخت :72:
من دو تا سر رسید دارم که 6 ساله شعرایی که احساسم تو اون لحظه به عشقم رو بیان میکرد توش می نوشتم .الان به یاد اون روزا می خونمشون و آروم میشم .
دعا کردن هم خیلی آرومم می کنه ، خیلی شده با خدا از ته دل حرف بزنم و واقعاً حضورش رو حس می کنم و احساس می کنم با دقت گوش می ده ، وقتی دلم پره از خدا گله میکنم آخرش که آروم میشم معذرت میخوام چون می دونم خوبیمو می خواد .
در اینجور موارد با دوستامم زیاد می رم خرید ، بازار رفتنو خیلی دوس دارم.
امیدوارم هیچ وقت دلتون نگیره دوستای خوب و مهربونم
من اکثراً وضو می گیرم و قرآن می خوانم،البته به صورت استخاره و با ترجمه
چه دردیست در میان جمع بودن . ولی در گوشه ای تنها نشستن. برای دیگران چون کوه بودن . ولی در چشم خود تنها شکستن.................... من شعر می خونم .
من یک خواهر دارم که 8 سال ایران زندگی نمی کنه. من دیوانه وار دوستش دارم. خیلی زیاد. هر وقت دلم می گیره به هر دلیلی یادمهربونی های خواهرم می افتم. توی تختم داراز می کشم و فکر می کنم توی بغل اون خوابیدم و داره موهامو نوازش می کنه. اون وقت که یک دل سیر گریه می کنم و با تمامو وجود از خدا می خوام دوباره اونو به من برگردونه.
دعا کنید یک روز دوباره اون پیش ما باشه.
سلام دوستان از ديد پنهان
من وقتي دلم مي گيره با خودم خلوت مي كنم يا مي نويسم هر چي تو دلمه يا با گوش كردن به موسيقي و بعضي وقتا گريه كردن خودمو تخليه مي كنم
و اگه حسشو داشته باشم با سه تار زدن و خوندن زير لبي راحت ميشم . البته ناگفته نمونه بعضي وقتا با بهترين دوستن با عشقم كه قربونش برم (خدا) هست كمي دعوا مي كنم .گله مي كنم. حتي باهاش قهر مي كنم. ولي خيلي زود پشيمون مي شم مي دوني چرا؟ چون اون تنها كسيه كه وقتي باهاش بد حرف مي زنم بهم هيچي نمي گه و فقط گوش مي كنه . خوب منم خجالت مي كشم كه چرا اينطور باهاش حرف زدم و در آخر ازش تشكر مي كنم كه به حرفام گوش كرده و باعث شده كه من با قرار گرفتن تو اين موقعيت بيشتر خودمو بشناسم. شايد اگه اين غم نبود من ايني كه الان هستم نبودم.
دلم به اون صورت نمیگیره. گاهی خیلی می رم تو فکر.
خودمو از قصد مشغول کاری نمیکنم که یادم بره.دوس دارم تنها باشم. میشینم به حرفای دلم گوش میدم و کلی با خودم صحبت میکنم ! آخر سر دقیقا که فهمیدم چرا و چگونه(!) اینطوری شدم حلش میکنم و دفعه بعدی میدونم چکار باید بکنم.احساساتمو خیلی دوست دارم:P:43:
بعضی وقتا که دلم خیلی میگیره نوشته های یه دوست رو میخونم که در مورد زیارت امام رضا نوشته ، وقتی می خونی محاله گریت نگیره بهت قول میدم اشکت سرازیر بشه.
وقتي وسط سلام بغض گلوتو ميگيره احساس ميكني آقا يه نگاه تو چشات ميكنه
با همون مهربونيش دست رو سرت ميكشه آرومت ميكنه ...
يه دنيا شرمندگي يه دنيا خجالت از حريم كسي كه دعوتت كرد و بهش قول ميدي
آدم بشي ولي وقتي برميگردي ...:16:
من وقتی دلم خیلی میگیره می رم حرم شاهچراغ ( برادر بزرگ حضرت امام رضا (ع)) . به جمعیتی که می رن و میان نگاه می کنم . بعضی ها خوشحالن بعضی ها ناراحتن اما همه یک احساس مشترک دارن اون هم اینه که زیر سایه خدا هستند.:43:
البته اگر مشهدی بودم حتما می رفتم حرم امام رضا (ع):46:
خوش به حال مشهدی ها.
خدا کنه هیچ کس هیچ وقت هیچ جای دنیا دلش نگیره که دنبال راه حل براش باشه
وقتی آسمون دلش میگیره میباره تا سبک بشه
وقتی بچه دلش میگیره گریه میکنه هر جا و هر زمانی
بدون هیچ رو دربایسی
وقتی مادری دلش میگیره با ریختن غمهاش به بیرون خودشو سبک میکنه
و های های میزنه زیر گریه
اما وقتی مردی دلش میگیره باید چیکار کنه ؟؟؟؟؟؟
نمیتونه گریه کنه!!!!!!!
اونوقت که همه یه جور دیگه نگا هش میکنند.