نمایش نسخه قابل چاپ
سلام.
من آدم خیلی آرومی هستم و خیلی کم حرف.
مشکلم کم حرفیمه اصلا چیزی به ذهنم نمیرسه که بگم یا یه خورده پر انرژی تر باشم همیشه شوهرم میگه من حرف میزنم همش یه کم تو صحبت کن ولی چیزی به ذهنم نمیرسه انگار هیچی برای گفتن ندارم . دوست دارم انقدر برای شوهرم حرف بزنم و پر انرژی باشم تا خودش بهم بگه بسه تو رو خدا ولی حیف... چیکار باید انجام بدم تا تو این زمینه خودمو تقویت کنم؟؟؟
منم مثل شما کم حرف هستم.
اولاً که هرکی خصوصیات خودشو داره و شما باید خودتونو همونطوری که هستین بپذیرین.
تا حالا هیچ شخصیت بزرگ مذهبی و عرفانی ندیدم که گفته باشه که پرحرفی خوبه!
همه کم حرفی رو بیشتر نشانه کمال آدم میدونن...
ولی حالا که دوس دارین مقداری پرحرف تر باشین میتونین بیشتر از جملات سؤالی استفاده کنین واسه شروع
مثلا یکی داره یه چیزی تعریف میکنه شما اگر نظری نداری که بگی میتونی سوال کنی
مثلا میگه رفتم مسافرت
بگو با کی؟ چطوری؟ کجا؟ خوش گذشت؟ کجاها رفتین؟ ....
یه چیزیم بگم هرچقدر زوم کنی رو این که من باید حتماً حرف بزنم کمتر میتونی حرف بزنی
اطلاعاتت رو راجع به مسائل روز زیاد کن
مثلا مسائل سیاسی، اجتماعی و ...
که وقتی حرفش پیش میاد بتونی یه چیزایی بگی
در طول روز هر اتفاقی که میفته که مثلا یخورده بامزست یا ناراحت کننده یا ...
میتونی شوهرت که اومد واسش تعریف کنی
هرچیز کوچولو
مثلا امروز رفتم بیرون راننده تاکسیه همش داشت راجع به مسائل سیاسی حرف می زد
یا امروز تو تلویزیون راجع به فلان بیماری حرف میزد
یا چقد قیمتا زیاد شده اون دفه رفتم این فلان قدر بود الان فلانقدر
....
من خودم وقتی تو یه جمعی هستم گاهی حواسم پرت میشه از حرفایی که میزنن
چون معمولا تو جمعای خانوادگی حرفایی که زده میشه خیلی علاقه ندارم بهشون
وقتی حواسم نباشه خب طبیعیه که حرفم کمتر میزنم
ولی اگه واقعا بخوام چیزی بگم
خوب گوش میدم و حواسم هست
که تو موقعیت مناسب یه چیزی بگم
شما نمیدونین چی بگین یا اینکه گاهی یه چیز به ذهنت میرسه ولی میترسی توی جمع بگی؟
یه دفتر بردار یا یه وبلاگ باز کن و یه مدت خودتو مجبور کن که هر روز از اتفاقاتی که واست پیش اومده بنویسی! بیشتر هم دنبال بامزه هاش باش و واسه خودت آب و تابش بده...اگه وبلاگ هم باز کنی بقیه می یان نظر میدن و مجبوری جوابشونو بدی خوبه...کلا حرفات مخاطب داشته باشه مخاطبی که نمی شناسی و قضاوتش واست مهم نیست خیلی می توونه کمک کنه!
این راه همین جوری به ذهنم رسید...فکر کنم جواب بده
در ضمن با میثاق هم کاملا موافقم
ممنون از پیشنهاداتون دوستان:72:
بیشتر دوست دارم که برای شوهرم حرف بزنم دلم میخواد براش چیزای بامزه بگم ولی من بیشتر تو خونم و نسبت به اون که میره بیرون و یه عالمه اتفاق تو محیط کارش می افته من حرفی ندارم که بزنم. اون بیشتر علاقه به گرافیک و موسیقی داره و دوست داره باهاش در این موردا حرف بزنم و اظهار نظر کنم ولی زیاد علاقه ندارم و چیزی سر در نمی یارم چند بار خواستم برم در مورد این چیزا تحقیق کنم ولی زیاد علاقه ندارم ......
عزیزم تو نباید خودتو اذیت کنی که چرا نمیتونی چیزای بامزه بگی
آخه همه که قرار نیست شوخ باشن و همش حرفای بامزه بزنن
هرکی یه مدله
شما هم یه خصوصیاتی داری که اونی که شوخه دوست داره اونا رو داشته باشه، مطمئن باش
شوهرت هم حتماً یه خصوصیات خوبی توی تو دیده که باهات ازدواج کرده
در مورد همون اتفاقاتی که شوهرت در موردش صحبت میکنه هم تو میتونی با همون سوال پرسیدن و ...
یجورایی صحبت کنی و بحثو ادامه بدی
اگه شوهرت دوست داره در مورد این چیزا باهاش صحبت کنی
خب بد نیست که یکم بیشتر تلاش کنی که یه چیزایی یاد بگیری در اون زمینه ها
حتماً هم لازم نیست وارد یه مسائلی ازشون بشی که پیچیده ن
همین که تو هم به نوع خودت احساستو راجع به اون موسیقی و نقاشی بگی خوبه
:72: موفق باشی
یه قسمت دیگه از مشکلتونم اینه که همیشه توی خوونه این...برین بیرون دنبال علایقتون
لازم نیست در مورد چیزهایی که اون دوست داره حرف بزنید حتما...در مورد خودتون و علایقتون و اتفاقاتی که واستون پیش اومده حرف بزنید
مثلا شما آشپزی رو دوست دارید...میرید کلاس آشپزی ثبت نام میکنید ...قطعا هر روز که میرید یه اتفاقی می یوفته اونجا یا حتی دوستای جدیدی پیدا میکنید که می توونین از خلق و خوشون چیزهای جالبی که واستون تعریف میکنن برای همسرتون بگین
آدم زیادی هم توی خوونه بشینه روحیه اش افسرده میشه و تبعات روحیه افسردم یکیش می توونه کم حرفیه باشه
در مورد این که میگی همیشه خونه ای هم..
به نظرم بهتره که تو هم وقتتو پر کنی با یه سری فعالیتا مثل ورزش و هنر و ..
هم ارتباطاتت بیشتر میشه و حرفای بیشتری هم داری واسه تعریف کردن!
و از اینا مهم تر واسه اینکه وقتتو بهتر بگذرونی و روحیه ت بهتر بشه..
پستم همزمان شد با اندیشه :)
سلام عزیزم :72:
نظر منم اینه توی اجتماع بیشتر حضور داشته باشی حتی اگه خرید کردن یا مهمونی رفتن باشه یا توی مراسمهای مذهبی مین نی شرکت کنی
اگه با نت زیاد سروکار داری در مورد چیزایی که دوست داری بیشتر تحقیق کن اظلاعانت رو ببر بالا
چندتا جک بخون و واسه شوهرت تعر یف کن
دستورهتی آشپزیهای متنوع رو امتحان کن ودر موردش نظرسنجی کن
امتحان کن ضرر نداره
موفق.باشی
واقعا ازتون ممنونم دوستان :46:
ولی.........
شوهرمم همینو میگه. میگه برو دنبال علایقت چون خودش خیلی به علایقش اهمیت میده و خیلی وقتشو پر میکنه.
ولی........ من واقعا نمیدونم به چی علاقه دارم هر چی فکر میکنم نمیدونم چه کلاسی برم که یکم هنرهای باحال یاد بگیرم. راستش نمیخوام از شوهرم کم بیارم!! چون اون به هر چی که دوست داشته رسیده حتی اگه اون کار سخت باشه خیلی تلاش میکنه. ولی من از کاری که یه کم سخت باشه خسته میشم و دیگه دنبالش نمیرم مثلا چند سال پیش باهم رفتیم کلاس گیتار ولی بعد یه ترم من بی خیال شدم چون انگشام ظریفه و درد میگرفت ولی شوهرم اینقدر توی این چند سال تلاش کرد تا الان که یه گیتاریست عالی شده. مشکلم اینه که زود از چیزی که یاد نگیرم خسته میشم چیکار کنم......؟
سعی کن با این حست مبارزه کنی.چرا یاد نگیری؟مگه چی از بقیه آدمها کم داری؟ بیشتر به خودت بها بده وتنبلی رو کنار بذار.
هیچ موفقیتی بدون تلاش به دست نمیاد.گنج خواهی در طلب رنجی ببر:72:
:325::325::325::324:
یه کاغذ بردار از مسخره ترین چیزایی که دوست داری تا بزرگترین آرزو هایی که داریو بنویس...این خودش یه تمرین خوبه واسه بیرون اومدن از این روزمرگی و (ببخشید) احتمالا تنبلی ای که گرفتارش شدی...خودتو مجبور کن 1-2 روز تموم روش وقت بذار
یه مثال....
مثلا نوشتی که بستنی دوست داری!!!(خیلی مسخره است میدونم) اما چطوره که خودتم یاد بگیری بستنی درست کنی...میگردی دستور العملشو پیدا میکنی...شاید توی این راه بفهمی چقدر از دسر درست کردن خوشت می یاد بعد میری یه کلاس دسر ثبت نام میکنی اونجا با یه نفر آشنا میشی که کلاس یوگا میره...باهاش صحبت میکنی چند جلسه میری میفهمی وای چقدر این ورزشو دوست داری...اونجا بحث یاد گرفتن زبان خارجی میشه یه نفر داره آلمانی یاد میگیره واست صحبت میکنه و میبینی چقدر لحن حرف زدنشو دوست داری...خوب تصمیم میگیری تو هم بری....و بازم ادامه دارد...........
می دونم این مثال شاید خیـــــــلی مسخره به نظر برسه اما واقعا همینه!!!
علایق که همین جوری سراغ ادم نمی یاد یا به آدم الهام نمیشه که!!! باید توی یه پروسه قرار بگیری تا اتفاقات و افراد مناسب جلوی روت قرار بگیرن....
پس از همین حالا شروع کن لیست را بنویس...
در این رابطه می توونی با شوهرتم حرف بزنی(اینم یه موضوع خوب واسه حرف زدن!!):72: