-
بازم دست روم بلند کرد
سلام.
دردام همش مثل هم هستن.تکراری.بازم من اشتباه کردم.بازم اون دروغ گفت.اینبار خانواده شوهرم همه فهمیدن.کلی حرف زدن باهاش اما اون همش رو گردن من انداخت.بازم تنهام گذاشت.نمیدونم باید چیکار کنم.کلافه شدم.از شروع این زندگی میترسم.
چطور میتونم به کسی کخ مرد زندگیمه کاری نداشته باشم و وقتی 12 شب یهو با یه تلفن میزنه بیرون ازش نپرسم کجا میری؟دیگه داغون شدم.من تحمل ابنهمه سختی رو ندارم.
تصمیم گرفتم دیگه به چشم شوهر بهش نگاه نکنم.یکی بشم مثل خودش.کنارش باشم اما خودمو فدا نکنم تو زندگیش.فقط میخام تو خونش زندگی کنم.دیگه روحم مال اون نیست.بریدم ازش.نه به کارش کار دارم نه میخام اون بمن کار داشته باشه.هر خطایی هم کرد یا من کردم مهم نیست.خودش خواست این زندگی زندگی نباشه.
خواستم حرفامو بنویسم تا خالی شم.اما بدتر شدم.خیلی تنهام.خیلی....
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
شارلوت عزیز این چه طرز فکریه برای شروع زندگی مشترک؟؟
داری میگی میدونم میوفتم تو چاه و غرق میشم ولی بازم اینکارو میکنم؟؟
اینجوری وارد زندگی متاهلی شدن اشتباهه
یا از اول مشکلتون رو 100% حل کنید و بعد وارد زندگیتون بشید یا اینکه اصلا وارد نشید.
ازدواجی که با 100% تفاهم شروع میشه ،توش 1000تا بزن و بکوب و بحث و جدل و ....داره
زندگی شما هنوز شروع نشده این مدلیه...خدا رحم کنه
ببین عزیزم
بشینید مشکلاتتون رو حل و فصل کنید و حتی اگر شده ازدواجتون رو عقب بندازین ولی مشکلاتتون رو حل کنید بعد واردش بشین
با عجله تصمیم نگیرید که فقط یه ازدواجی صورت گرفته باشه(به خاطر حرف مردم یا 100تا چیز دیگه)
جوری نشه که چند وقت دیگه هی خودتو لعنت کنیو پشیمون بشیو هر روز بگی کاش همون خونه بابام مونده بودم.
عاقلانه تصمیم بگیرید
شوهرتو صدا کنو بگو:
ما میخوایم یه زندگی بسازیم با هم ،نمیخوایم روح و غرور 2نفر رو خراب کنیم
با آرامش و دور از استرس و دعوا باهم صحبت کنید
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
ممنون نادیا جان.
دیگه واسم اهمیتی نداره.زندگیمو خراب کرده.واسم مهم نیست چی پیش میاد.اون 12 شب با یه زنگ میره منم یه شب میزارم میرم حتی اگه به قیمت جونم تموم بشه.میزارم میرم تا بفهمه لجبازی چیه.میخام منم عذابش بدم.میدونم دوسم داره اما داره لجبازی میکنه.میخام منم زندگیشو خراب کنم.دارم دیوونه میشم.میخام دیوونش کنم.میخام این فکر که داره زنش بهش خیانت میکنه دیوونش کنه.مثل کاری که با من کرد.
وای خدا نمیدونم این فکرا و حرفا از کجا میاد که میگم.خدا منو ببخش
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
شارلوت جان من تاپیکای قبلیتو نخوندمو نمی دونم وضعیتتو اما دیدم نوشتی که دیگه نمی خوای خودتو فدای شوهر و زندگیت کنی گفتم یه چیزی رو که حتما می دونی بهت یاد اوری کنم:
همیشه اول از همه به خودت باید اهمیت بدی. هیچوقت خودتو فدای چیزی یا کسی نکن مگر اینکه ان چیز یا کس کاملا با خودت یکی شده باشه یعنی یه قسمتی از وجودت شده باشه. مثلا ادم برای بچه اش می تونه خودشو فدا کنه چون بچه اش هم عین خودشه و اخ بگه بچه عین اینه که خود ادم داره اخ می گه (البته معمولا. نه همه ی مامان باباها). پس یادت باشه همیشه اولویت با تو ئه و مهمترین وظیفه ای که در کل زندگیت داری اینه که از خودت مراقبت کنی و به خودت بیشترین اهمیت را بدی. اینو من خیلی سال طول کشید تا فهمیدم. البته مشخصا با خودخواهی فرق داره.
اونایی که می بینی حاضرن واسه یکی بمیرن در اصل دارن واسه خودشون می میرن نه یکی دیگه. یعنی انقدر اون شخص یا کار یا هر چی دیگه براشون مهمه که در واقع جزیی از وجود خودشونه.
هیچوقت خودتو فدای کس دیگه ای نکن. چون اخرش ناراضی می شی. نه فدای دوست نه فدای والدین نه فدای هیچی مگه اینکه با همه ی دل و قلبت خودت بخوای.
در مورد زندگیتو شرایطت نظری ندارم و هیچی نمیدونم.
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
عزیزم حال روحیت اصلا خوبو مساعد نیست
لازمه که با یه کارشناس صحبت کنی و یا خودت بری پیش مشاور
خودت رو از پا درنیار
ارزشت خیلی بالاست عزیزم...برای چی میخوای انگ زن خائن رو پیشونیت بخوره؟
تو باید انسان سازی کنی فدات شم نه اینکه انسانیت رو زیر سوال ببری
تاپیکت رو میذارم توی تاپیکهای نیازمند کارشناس
انشاالله زودی میان و راهنماییت میکنن
شارلوت عزیزم
تو خیلییییییی قویتر از این حرفا هستی...هنوز پی به قدرت خودت نبردی
از این حوادث بدتر هم تو زندگی پیش میاد ولی آدمها خیلی قوی ان و بازم بلند میشن
هنوز واسه وا دادن خیلی زوده
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
همیشه دوست داشتم زندگی خوبی داشته باشم.اینو تو خودم میبینم که بتونم یه زندگی خوب بسازم ولی یه همپا میخام که شوهرم نیست اون آدم.از روز اول دوسش داشتم.عاشق شوهرم بودم.همیشه بخاطرش صبر کردم گذشت کردم و کوتاه اومدم.اونم خیلی جاها راه اومد باهام.اما داره با لجبازی همه زندگیمو خراب میکنه.میدونم دوسم داره میدونم.اما داره اونم ازم زده میشه.دیروز مامانش میگفت یکم تحملش کن خوب میشه.میدونم منم مشکل دارم اما هیچوقت کاری نکردم که شک کنه ناراحت بشه یا دوست نداشته باشه.اما اون لذت میبره و دوست داره مخفی کاری کنه.مثلا میخاد بره پیش همکارش اما یواشکی صحبت میکنه یا نمیگه کجا میره.باباش هم میگفت همیشه همینطور بوده و منکه پدرش هستم هم از این کاراش ناراحت میشم.
الان سر لج افتادم.میدونم حرفایی که زدم خیلی زشت بود اما حس میکنم اون اینطور زنی میخاد.زنی که مثل خودش مخفی ماری کنه تا هر روز دعوا باشه و اون بزنتش
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
سلام شارلوت عزیزم.
خودم اصلا حال مساعدی ندارم ولی احساس کردم باید برات بنویسم.ماها لایق یه زندگی آرام وبی تنشیم.یا لااقل تنش خیلی کمتر از اینا. من خیلی وقته دارم فکر میکنم،فکر یعنی اینکه با عقلم مشورت میکنم.دوست ندارم به خاطر احساسی بازی و اینکه من دوستش دارم و اونم من رو دوست داره و داره فقط لج میکنه برم توی یه زندگی که مدام خودم رو بخورم. یه جایی فرشته مهربان نوشته بود اگه راه درست رو برین نتیجه درست هم میگیرین. ما اول راهیم و با جدا شدن چیز زیادی از دست نمیدیم، نمیگم حتما جدا شو، میگم برای خودت ارزش قائل شو لیاقتت رو بسنج.
باید برای کسی تب کنیم که برامون لرز کنه، نه اینکه ما بشیم فرشته نجات یه زندگی و مدام بیایم تاپیک بزنیم که چیکار کنیم اوضاع درست شه.
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
شارلوت عزیز ،
خودت توجه کن در طول کمتر از 2 ماه 10 تا تاپیک ایجاد کردی تنها چیزی که به ذهن ادم می رسه شخصیتی است که نمی تونه روی یک هدف تمرکز کنه ومهم تر اینکه حتی به خودت فرصت نمی دی مشکلاتت را حلاجی کنی.
من به عنوان یک بازدید کننده بی طرف هیچ وقت حوصله نمی کنم برم 10 تا تاپیکت رو بخونم تا متوجه بشم مشکلتون چیه .
اول از همه این خود شما هستید که می تونید به خودتون کمک کنید.
یه کمی صبر کنید.
آرامش خودتون را حفظ کنید.
کمی تمرکز کن. از این همه آشفتگی خودت را رها کن.
عزیز دلم روحیه حساس شما به زندگیتون آسیب رسانه.
توی نوشته هات اشاره کردی به تواناییهات همچنین اینکه شوهرت هنوز دوستت داره واین خیلی امیدوار کننده هست،( یک امتیاز مثبت برای شما ) . اما طبق گفته خودت اون هم داره ازت زده می شه.
فکر نمی کنی شاید باید علت را اول از همه در خودت جستجو کنی.
نمی گم همسرت بی عیب و نقص هست اما یک نکته طلایی بهت بگم سکان دار کشتی زندگی، زنان هستند.
پس برای شروع به صورت خلاصه یه توضیحی راجع به مشکلاتت بده ویک سری اطلاعات کلی راجع به خودتون.
در عین حال ذهنت را از افکار بیهوده خالی کن کمی به ذهنت استراحت بده. فعلا سعی کن فقط به آرامش ذهنت فکر کنی.
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شارلوت
میزارم میرم تا بفهمه لجبازی چیه.میخام منم عذابش بدم.میدونم دوسم داره اما داره لجبازی میکنه.میخام منم زندگیشو خراب کنم.دارم دیوونه میشم.میخام دیوونش کنم.میخام این فکر که داره زنش بهش خیانت میکنه دیوونش کنه.مثل کاری که با من کرد.
سلام دوست عزیز پست های قبلیت رو فرصت نشد بخونم.
اما از این پست این برداشت رو کردم که .بجای تاینکه مشکلتون رو
حل کنید باهم لجباری میکنید . این لجبازی ها در زندگی تون هم خواهد بود چون هر دوتانون
لجبازین . زندگی دوستی رو یاد دارم. که هر دو با هم لجبازی کردن و حتی در مهزر هم سر لجبازی از هم
جدا شده . الان که چند ماهی میگذره هر دوپشیمانند. همش بخاطر لبجازی همین کارهای
که شما در سر دارید رو خانم اون آقا انجام داد و در مقابلشم آقا هم همینطور .
این رو بهتون بگم سعی کن این اخلاقتون رو کنار بگذارین در هر زندگی هم باشید با این افکار
به شکست مواجه خواهی شده.
به گفته نادیا خانم هنوز وارد زندگی نشدی انقدر مشکل و نامزدتون دست بزن داره.
دوست عزیز خواهرم نامزدی برای همینه که بهتر دونفر همیدیگر رو بشناسن .
نامزدی این نیست که حتما باید برید سر زندگی به هر قیمتی که شده .
این رفتارها از الان مشکل سازه چه برسه که وارد زندگی بشی .
با نامزدتون صحبت کنید تا مشکل حل به البته این مشکلی که گفتید با حرف زدن حل نمیشه
باید برید یه مشاوره ازدواج که بتونه راهنمایتون کنه این ازدواج به صلاح هردوتون است یا جدای از هم بهتره .
کسی که افکار خیانت در سر داره از سر لجبازی روزی خیانت خواهد کرد. از این افکارها بیا
بیرون که زندگی خودت رو نابود خواهی کرد.
بازهم میگم قبل از اینکه وارد زندگی بشی مشکل رو حل کن . با مشکل وارد زندگی نشو.
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
نمیدونم شاید الان من جای صحبت ندارم ولی یه چیز رو یادمه که بهت بگم
خواهرم میگفت یه عمممممممممممر به حرف مردم کردی ایندفعه رو نکن وقتی که بخاطر این مردم که همیشه دهنشون باز بیایی وخودتو تو مکافات بندازی که جشن بگیری چندتا پیامد داره
1- باشرایطی تن به جشنت میدی که شاید تا آخر عمر دلت بسوزه چون فقط همین یه باره پس خوب آرزوهاتو دنبال کن
2-وقتی از خونه بابات اومدی دیگه اومدی بیرون باید فک کنی که انگار نداریشون
3-همون مردم میان و انقد از مجلست حرف میزنن که دلت سیاه شه
4- همون مردم باز صحبت بچه دارشدنتو میکنند
5-همون مردمی که میگن اوه چه همه تو عقد بودید 1 سال دیگه یادشون نمیاد با طناب اینا تو چاه نرو بزار جوری زندگیتو شروع کنی که از شوقش شبا خوابت نبره
موفق باشی وشاد شاد شاااااااااااد
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
دوست عزيز من تايپكهاي قبليتو نخوندم اما اينو كه خوندم برات ناراحت شدم اگه الان همسرت اينه واي به حال وقتي كه بري سر خونه زندگيت،،،، كسي ميدونه همسرت دست بزن داره؟ به. نظر من قبل از ازدواج مشكلتو حل كن چون بعدش بدتر ميشه ،،، موفق باشي
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
ممنونم از همه.بازم گیر دادن و دروغ گفتن ادامه داره.دیشب تهدیدم کرد که یا تنهام میزاره یا هم یک هفته بعد مراسم جمع میکنیم و برای همیشه میریم شهرشون مگه اینکه اخلاقم رو عوض کنم و نظرش رو جلب کنم.در حالی که این وسط منم حقی دارم و خواسته هایی دارم ازش که اجابت نمیشه.همچنان منو نفهم فرض میکنه و وقتی خوه دوستاشه میگه بیرونم.تو چشام نگاه میکنه و میگه من دروغ نمیگم در حالی که من اصلا باور ندارم اما به روم نمیارم و میگم باشه تو راست میگی.
هیچکس نمیدونه که چندبار دست بلند کرده.یعنی اگه کسی بفهمه زندگیمون بدتر میشه.دوست دارم زندگیمو اما این اطمینانی که سلب کرده رو چطور دوباره به دست بیارم؟
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
شارلوت عزیز
چی تو شما دیده که میگه اخلاقت رو عوض کنی.
یه احتمال میدم ، معمولا عشق و محبت زیادی مثل یه طناب کلفت می مونه که ناخواسته دور معشوق پیچیده میشه ، بعد از یه مدتی معشوق احساس خفگی می کنه می خواد این طنابها رو پاره کنه و خودش رو نجات بده.
ببین این رفتارهای شما (که همه از روی محبت و عشقه) همینطوری بوده.
حتما به مشاور حضوری مراجعه کن / کنیدو تا جواب نگرفتید وارد زندگی مشترکتون نشید:305:.
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
خیلی خیلی ممنونم جناب baby
23 روز از ازدواجمون میگذره و من دقیقا به همین گفته شما رسیدم که علاقه زیادم داره خفش میکنهو خیلی سعی دارم تغییر رویه بدم.یه مسائلی هست که من حساسم.اون دوست داره با دوستاش بره بیرون گاهی و با همجنس خودش باشه.من با اصل این قضیه مشکلی ندارم.اما مثلن وقتی میره خونه دوست مجردش که دانشجوئه و دخترهایی که دوستشن راحت میان و میرن خب من دوست ندارم شوهرم بره اونجا.گفتم بگو دوستات بیان خونه خودمون یا باهم بریم بیرون که هم من تنها نباشم هم تو نری تو خونه ای که هر دختری میاد و میره اما میگه من نه مجرد میارم تو خونم نه با زنم میرم بیرون با کسایی که میدونم مورد دارن.
چندروز پیش که با یکی از دوستاش که متاهل هم هست ولی زیاد نرمال نیست بیرون بود چند روز بعد اتفاقی گوشیشو برداشتم که عکسامون رو ببینم و دیدم یکسری کلیپ خیلی ناجور رو درست تو همون ساعت از گوشی همون دوستش از طریق بلوتوث دریافت کرده.دنیا روی سرم خراب شد.میدونه متنفرم از این چیزا اما دومین باره که دیدم از اون آدم اینطور چیزایی گرفته.کلی بحث کردم و گریه کردم که چرا دنبال این چیزایی و خیلی راحت گفت چیزی نشده که.مگه من نشستم نگاه کنم؟فقط جنبه آموزشی داره.من با این آدم چیکار کنم؟همه چیز خوب و روبه راهه اما میترسم دوباره اون دوستش رو ببینه و دوباره....
سر همین قضیه هم گفت باید بخاطر اینکارت میزدمت و مینداختمت بیرون تا بری خونه بابات(ساعتای 1 شب بود)
با همه اینها من واقعا دارم احساس خوشبختی میکنم
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
شارلوت جان تو همسرشی فقط همین و مادرش و سرپرستش و یا مسئول تربیتش نیستی
واقعا مرد وقتی زیاد بهش امر و نهی می کنی همین طوری لجباز میشه و پر از احساس بد
اون دیگه خودش می دونه چه کاری بد و چه کاری خوب و مستقیم گفتن تو هیچ فایده ای جز سرکش کردنش نداره
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
اقلیما جان من واقعا دوست ندارم شوهرم دنبال این مسائل باشه.حس بدی بهم دست میده.خیلی بد.طوری که احساس میکنم واسش خیلی کمم
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
سلام دوست عزیز میشه بگید که عروسی کردید یا در دوران عقد هستید؟فاصله سنیتون واینکه عقاید مذهبی خانواده هاتون در چه وضعیتیه؟
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
من تورو درک می کنم ولی هیچ می دونی وقتی به صورت مستقیم باهاش در این مورد حرف می زنی و بحث می کنی قبح قضیه رو جلوش می ریزی و اونم پیش خودش می گه آب که از سر گذشت چه یک وجب و چه چند وجب........
و رو به مخفی کاری می اره
ببین باهاش مثل دوست خودت برخورد که اونم تورو مثل دوست خودت بدونه نه مثل یه آدم خط کش به دست که بالا سرش وایستاده و هی امر و نهی می کنه
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
آره درسته حق با توئه اقلیمای عزیزم.من اونقدر بهم ریخته بودم اونوقت که اونارو دیدم که فقط زدم زیر گریه.البته تا دوشب بعدش چیزی نگفتم ولی اونشب بحثی شد که توش حرفمو زدم.
aphd عزیزم ما 23 روزه که ازدواج کردیم و رفتیم زیر یک سقف.من 23 و شوهرم 27 سالشه.خانواده اون مثلن خیلی مذهبی و همه چادرین(اما کسایی هستن که آب نمیبینن و فقط بخاطر ترس از پدرشون اونطور نشون میدن)البته شوهر من با همشون فرق میکنه و من کاملن در نوع پوششم آزادم.
خانواده من هم مومن ولی اصراری به چادر ندارن یا اینکه منکه دخترشونم حق ندارم حتی پسرخالم حرف بزنم.آزاد بار اومدم و هیچوقت کسی بمن نگفته این لباس رو نپوش یا اینو بپوش چون همیشه خودم همه چیز رو مراعات میکنم.
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
شارلوت خوبم شما قبل از این که زیر یه سقف برید با هم مشکل داشتید و از قرار معلوم به خاطر حرف مردم عروسی کردی درسته؟وحالا به جای اینکه شوهرت از لحاظ اخلاقی بهتر بشه بدتر شده و دست به زن داره درسته؟
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
سلام دوست عزیز
شما قصاص قبل از جنایت میکنید .
یا میخواهید پیشگیری کنید که همسرتون دست به کار اشتباهی نزند .
میدونستید مردها خصوصیاتشون خیلی فرق داره هرچقدر سماجت کنید کنترولشون کنید
اگر هم بدونند اون کار اشتباه است بخاطر لجبازی دست به اون کار میزنند .
شما با این رفتارهاتون دارید تحریکش میکنید .
همسر شما اگر میخواست خلاف کند یا با کسی باشد در دوران مجردی اینکار رو انجام میداد .
مردها از کنتول شدن فراری هستند . سعی نکنید گوشیشون را چک کنید یا هر نوع کنترول دیگری را .
میخواهید با این کارتون گوشی وحتی خطرو بدهد به شما تا شما خیالتون راحت بشه که با هیچ کس رابطه حتی با دوستان مجردش ندارد .
اما در خفا در محل کار یک خط دیگری بگیرد که شما بیخبر باشید . پس نکنید اینکار رو
رفتارهای شما کاملا اشتباه است . دست از کنترول کردن بردارید .
مگر از همسرتون چیزی دیده اید که انقدر موشکافی میکنید .
زندگی رو به خودتون تلخ نکنید . او مرد هست میداند چه کاری بد و خوب است .انقدر بزرگ شده که
بداند متاهل است و بجز شما به هیچ کس دیگری فکر نکند.
(مرد ها لجباز هستند . با کنترول کردن کاری نکنید که دست به کاری بزنند که باب میلشون نسیت)
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط aphd
شارلوت خوبم شما قبل از این که زیر یه سقف برید با هم مشکل داشتید و از قرار معلوم به خاطر حرف مردم عروسی کردی درسته؟وحالا به جای اینکه شوهرت از لحاظ اخلاقی بهتر بشه بدتر شده و دست به زن داره درسته؟
دوست خوبم ما وقتی عقد بودیم هم مشکل داشتیم اما از وقتی ازدواج کردیم خیلی اخلاق شوهرم بهتر شده.گاه گداری بحث می کنیم با هم.
در ضمن من شوهرمو همیشه دوست داشتم و دارم.فقط هم یکبار سر لج و حساسیت بیش از حد به طلاق فکر کردم
ممنون پدربزرگ عزیز.همیشه از راهنماییاتون استفاده میکنم.من خیلی خیلی نسبت به قبل عوض شدم و از وقتی رفتیم زیر یک سقف حساسیتم خیلی کم شده و خبری از کنترل کردن نیست.آرامش و اعتمادم بیشتر شده.بخصوص وقتی میبینم روز و شب به فکر زندگیمونه و براش تلاش میکنه.
اما با دیدن اون فیلمها خیلی بهم ریختم.اصلا دلم نمیخاد شوهرم حتی یکبار دیگه اون دوستش رو ببینه.بیشتر حساس شدم چون جدیدن هم خیلی به شوهرم زنگ میزنه و پیام میده.البته همسرم اصلا جوابشو نمیده.ولی من دوست ندارم با اون بگرده.چیکار کنم؟
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
خوب این خیلی خوبه که اخلاقش بهتر شده نسبت به عقد وجای خوشحالی داره .مردا چون مردن این خصلت یه جورایی تو وجودشونه که دوست ندارن بهشون امرو نهی بشه ومثل ما زنا نیستن که به خاطر هرکاری اجازه بگیرن .هر رفتاری اگه زیاد بشه آدمو حساس میکنه حتی دوست داشتنه زیادی هم باعث حساس و بی میل شدن طرف میشه اگر مشکل شما اینکه دوست ندارید با این رفیقش زیاد رفتو آمد کنه باید بگم که هر چی این حساسیت شما بیشتر میشه رفت و آمد همسرتون با دوستش هم به طبع بیشتر میشه توصیه میکنم که یک بار به صورت دوستانه با همسرتون صحبت کنید و بگید که علاقه ای به این رفت و آمد نداری و تا چند ماه دیگه هیچ مساله ای رو مطرح نکن .قول میدم بیشتر رابطش به خاطر اینه که سره لجبازیه و این که میخواد به شما ثابت کنه که تحت هیچ شرایط زیر بار خواسته شما که از نظر ایشون غیر منطقیه نمیره.و اگه از شما پرسید که چرا دیگه ناراحت نمیشی میتونی بگی که ناراحت هستم ولی به خاطر شما چیزی نمیگم.باور کن مردهارو میشه با پنبه سرشون رو برید ولی با چاقو هیچ وقت نمیتو کاری کنی.:72::72::72::72::72::72::72:
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
ممنونم دوست خوبم.مشکله من اینه که تو این قضایا کم تحملم.تا میبینم به طرف زنگ زده یا رفته پیشش دنیام بهم میریزه و اینقدر قیافم تابلو میشه که بخام پنهونم کنم نمیتونم و خودش متوجه میشه.
خیلی سعی کردم از شدت احساساتم نسبت بهش کم کنم چون خیلی اذیت میشم اما نشد.تا حالا نتونستم.
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
شارلوت جان سلام
منم با نظر Aphd موافقم. مردها رو به زور هیچوقت نمیشه وادار به کاری کرد. اینکه میخوای اونو از دوستاش مخصوصا دوستای مجردش دور کنی نظر منطقی هست ولی نمیشه اینکارو با زور انجام داد. بعضی مردها پس از ازدواج خودشون اینکارو میکنن. به نظر من شوهرت هنوز از حال و هوای مجردی در نیومده و میخواد با دوستاش باز اون شرایط رو برای خودش نگه داره. به نظر من باید با صبر و به تدریج اون رو به خونه زندگیش علاقه مند کنی عزیزم. وقتی میاد خونه کارایی رو که دوست داره با هم انجام بدید. بهش خیلی بها بده و بهش اظهار وابستگی کن. به هر ترتیبی که میتونی سعی کن علاقه مندش کنی که توی خونه بمونه البته نه به زور بلکه باید خودش دلش بخواد که بمونه!! بعد هم کم کم دوستان متاهل رو جایگزین دوستان مجردش کن. سعی کن رفت و آمد با اون دوستان براش به وجود بیاری و خلاصه مشغولش کنی که به چیرای نامعقول فکر نکنه. باید یواش یواش کاری کنی که سهم عمده ای رو توی زندگیش تشکیل بدی. البته بهت بگم اینکارا یک روزه انجام نمیشه. باید صبر داشته باشی و به تدریج ابنکارو بکنی. به مسایل جنسی تون بسیار اهمیت بده چون اوایل ازدواجتون هم هست این مسایل پررنگتره. میدونم سخته ولی راجع بهش با هم صحبت کنید و ببین چه کارایی رو دوست داره حتی اون تصاویری که توی موبایلش پیدا کردی رو بهانه قرار بده و راجع بهش صحبت کنید ببین چی جذبش کرده و چرا از اون فیلما خوشش اومده. شاید بنده خدا همونطور که گفته اونارو برای اینکه روابطتون رو هیجان انگیز تر کنه از دوستش گرفته!! خلاصه تو این موارد به دلش راه بیا خیلی مهمه. مردها مثل ما زنها نیستند و اینجور مسایل براشون خیلی مهمه. پس تو هم اهمیت بده. این تجاربی بود که من بعد از چندین سال زندگی مشترک بدست آوردم. کاشکی یکی هم بود و این مسایل رو اوایل زندگیمون به من میگفت. ولی متاسفانه مادرا به خاطر شرم وحیا این مواردو به دختراشون منتقل نمیکنند. من خودم حتما موقع ازدواج دخترم خیلی از این تجربیاتمو بهش میگم و تشویقش میکنم که اینجور مسایلشو حتی توی دوران ازدواجش بهم بگه و ازم مشورت بخواد.
امیدوارم موفق باشی عزیزم. زندگی زناشویی بالا و پایین زیاد داره ولی نگران نباش اگه همدیگه رو دوست داشته باشید هیچ چیز نمیتونه شما رو از هم جدا کنه!!
مورد دیگه اینکه هیچوقت اجازه نده دست روت بلند کنه این خیلی بده و حرمتا شکسته میشه. بهش بفهمون که این خط قرمز توئه و برات این رفتار به هیچ وجه توجیه پذیر نیست. اینکار رو هم باید با سیاست انجام بدی نباید هیچوقت به اون حد برسونیش که دست روت بلند کنه. اگه دیدی داره خیلی عصبانی میشه و شاید کار به اونجا برسه فورا محل رو ترک کن عزیزم.
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
عزیزم درکت میکنم این واقعا سخته ولی شمام باید تمام تلاشتو بکنی.مگه نمیگی که این آقایی همسرت باهاش رفت و آمد داره متاهله خوب شما میتونی با همسرش در ارتباط باشی وازش بخوای که اونم یه خورده شوهرشو مدیریت کنه آگر این حرکت از دو طرف باشه مطمئنن تاثیر گذار تره .آرامشه خودتو حفظ کن
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
ممنونم ازت زیبا جان
من به خواسته هاش خیلی اهمیت میدم و خودش همیشه میگه واسم هیچی کم نمیزاری و راضیم از ازدواجم.چندباری که دستش روم بلند کرد اتفاقن وقتی بود که جوش آورده بودیم و من میخاستم برم بیرون که جلو چشمش نباشم.
در مورد اون فیلم ها هم باید بگم واقعا اون چندروزی که تو گوشیش بود اصلا نگاه نکرد.قبلن بهم گفته بود که واسه اینکه تکراری نشه باید تنوع ایجاد کرد و یه چیزایی یاد گرفت.
یه مقدار گیجم.نمیدونم چیکار کنم.میدونم کم نمیزارم واسش و دقیقا همونطور که دوست داره هستم حتی فراتر از چیزی که میخاد اما ته دلم میگم نکنه من کمم واسش یا ییه جیزی این وسط خوب نیست و راضیش نمیکنه که دنبال این چیزاست.نگرانم
aphd جان همسرم خودش هم میگه اون دوستش و خانومش اصلا در حد ما نیستن و صلاح نیست با اونا رفت و آمد کنیم و رابطه داشته باشیم.طرف راننده شوهرم بوده.الانم فقط در حد اینکه مثلن شوهرم میخاد بره بیرون چندجا کار داره به اون زنگ میزنه بیاد دنبالش برن به کارا برسن.شوهرم میگه کات کردم باهاش ما باز زنگ میزنه بیا فلان چیز یکه میخاستی واست کنار گذاشتم بگیر.میاد میگیره.چون وضعیت مالیشون زیاد خوب نیست شهرم از سر دلسوزی به جای آژانس با اون میره اینور اونور تا بتونه به اون یه پولی بده
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
خانم گل باور کن مشکلت اصلا حاد نیست خیلی از مردا واقعا با بیشرمیه خیلی زیادی این فیلمیرو نگاه میکنن و به این کارشون افتخار میکنن باور کن شوهرت مرد خوبیه البته با توجه به چیزلیی که خودت دربارش میگی .عزیز دلم با یه خورده توجه بیشتر میتونی اونو بیشتر به خودت جذب کنی .فقط خواهرانه بهت میگم هیچ وقت دیگه تو شرایطی قرارش نده که روت دست بلند کنه عصبیش نکن زن اوایل ازدواج حرمتی داره اگه چند بار روش دست بلند بشه یا حرفای رکیک بهش زده بشه بعد از چند سال که از زندگی مشترک بگذره دیگه به عنوان یک انسان پوچ و توسری خور بهش نگاه میکنن.با آرامش صحبت کردن و خونسرد بودن بهترین عامل برای محترم شدن ماست.اینجوری میشه کاری کرد که همسرت رو حرفت حساب کنه و اونو زمین نندازه نه با دعوا کردن و گریه کردن و قهر کردن.تا میتونی شخصیت خودتو محترم بشمار تا دیگران به شخصیتت احترام بزارن.:72::72::72::72::72::72::72:
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
ممنون.
من کلا آدم آرومی هستم.اصلا اهل بد حرف زدن نیستم.هرکاری هم ازش میخام میگم لطفا یا میشه خواهش کنم فلان کار رو واسم انجام بدی؟
شهرم خیلی لجبازه و شدیدا عاشق مردسالاریه.البته نمیتونه کاری از پیش ببره چون دیده تو خانواده من از این خبرا نیست
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
[align=justify]سلام شارلوت جان، خوبی عزیزم؟:46:
وقتی دو نفر تازه زندگیشون رو شروع می کنن، طبیعتا به عدم انطباق ها و عدم هماهنگی های زیادی برمی خوردن، و در نتیجه خیلی مسائل بینشون پیش میاد که به تدریج باید حل کنن تا با هم هماهنگ شن.
از طرفی وقتی مشکل بیکاری هست، ظرفیت ذهنی و روانی هر دو طرف پایین میاد.
بنابراین در شرایط کنونی زندگی شما، که هر دو مورد بالا در کنار هم دارن به رابطه تون فشار میارن، بهتره تا می تونی حجم مسائل مورد بررسی رو کاهش بدی.
در این شرایط بررسی مسئله ای مثل ارتباط با دوستان رو به تعویق بنداز عزیزم. الان اصلا وقتش نیست که بخوای روابط همسرت رو اصلاح کنی. بذار چند ماه بگذره، فشارهای مالی برطرف بشن، اونوقت اگه بازم دیدی همچین مسئله ای وجود داره، مطمئنا خیلی راحت تر از حالا موفق می شی حلش کنی.:72:[/align]
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
شارلوت جان اگه می خوای همسرت تغییر کنه راهی نداری جز اینکه خودت رفتارهاتو تغییر بدی و خواهی دید که همسرت تغییر زیادی می کنه
شارلوت تو زندگیم تجربه کردم که هربار در زندگی با همسرم به چیزی زیاد گیر دادم و روش تاکید کردم همسرم برعکسشو انجام داده ولی هر بار بیخیال بودم و وانمود کردم مسئله ای برام مهم نیست اوضاع بهتر بوده و اون مطابق میل من رفتار کرده.....
همسر من هم دوست داره مردسالاری کنه ولی می دونی باید چه جوری این قضیه رو مدیریت کرد:
ببین وقتی می خواد بگه حرف حرف منه و ... تو اصلا نباید جبهه بگیری و بر عکس باید وانمود کنی آره تو رئیس خونه ای و تصمیم گیری نهایی با توئه و اون باید اینو باور داشته باشه ولی خیلی زود می بینی در مورد جزئی ترین مسائلم نظر تو براش مهمه و با تو مشورت می کنه و همه چیزو به تو می گه چون می بینه که کسی رو برای لجبازی باهاش نداره
شارلوت جان زندگیت شده مثل اینکه تو یه زخمی رو پیدا می کنی و انگشتتو می ذاری روش و هی فشار می دی خوب اینجوری زخم خوب نمی شه و بدترم میشه باید با حساسیت ها مدارا کنی
ببین من اصلا با این جمله تو موافق نیستم
نقل قول:
شهرم خیلی لجبازه و شدیدا عاشق مردسالاریه.البته نمیتونه کاری از پیش ببره چون دیده تو خانواده من از این خبرا نیست
اگه لجباز چون دیده کسی هست که باهاش بازی کنه بازی لجبازی رو شروع می کنه چرا وقتی بازیت می ده بازی می خوری
عاشق مرد سالاریه خوب بهش این حس خوب و بده فقط وانمود کن که اینطوریه بعد ها نتیجه اش رو می بینی
بعدشم خانواده تو الان دیگه همسرته !!!
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
ممنون اقلیمای عزیزم.کاملا حرفاتو قبول دارم و تمام سعیمو میکنم که همین کارو انجام بدم.
یه موضوعی خیلی بهمم ریخته.
همسرم قبل از من از خانوادش خواسته بوده که برن خاستگاری یکی از فامیلاشون (دختر عمه دامادشون هست اون خانوم).امروز صبح خاهر شوهرم که واسه یه کاری اومد در خونمون بمن گفت که مهمون داره و عمه و دختر عمه شوهرش میخان بیان شهرمون(همون دختری که همسرم قبلا میخاسته).اینم بگم که اون دختر 17 سالشه و چند سال پیش خودش چندبار به شوهرم زنگ زده و ابراز علاقه کرده.
وقتی خاهرشوهرم رفت من اومدم بالا و گفتم آبجیت ظهر مهمون دارن و ما رو هم دعوت کردن اما من به خاطر دختره گفتم نمیایم.شوهرم گفت فقط مامان و باباش اومدن و اون نیومده.جا خوردم که از کجا میدونه.دیوونه شدم.گفتم تو هنوز باهاش ارتباط داری؟گفت نه آبجیم گفت بهم.در صورتی که اصلا با خاهرش در این مورد حرفی نزد دو شب پیش که خونشون بودیم و حتی تلفنی هم با هم حرف نزدن.
دارم نابود میشم.یعنی باهاش حرف می زنه؟
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
سلام
به نظرم نگذارید این افکار وسوالات رو هم جمع بشه وباعث دور شدنتون از هم شه.
خیلی اروم وغیر مستقیم قضیه خبر داشتن شوهرت از اومدن اون دختر بیان کن تا مطمئن شی خواهرش بهش گفته .
همیشه یادت باشه مشکلات پیش اومده رو خیلی سریع والبته با ارامش واحترام حل کنید نگذارید تلمبار شه تو دلتون.
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
شوهرم خودش اصرار داشت که همین الان زنگ بزن از آبجیم بپرس که اون گفته یا نه.آخه اگه نگفته باشه هم اونقدر زرنگ هست که لو نده
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
شارلوت جان واقعا اگه اونو دوست داشت چه دلیلی داشت با شما ازدواج کنه ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خوب م رفت همونو می گرفت دیگه
شارلوت دو راه داری یا به همسرت اعتماد کنی و باهاش ادامه بدی و یا مثل خوره به جون خودت بافتی و این شک و دو دلی رو در مراحل دیگه زندگیت هی پر و بال بدی و به جایی برسی که ............
این تیز بینی ها برای قبل ازدواج ات بود نه حالا!!!!!!!!!!
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
من میگم بعد از ازدواج با من پشیمون شد که چرا این کارو کرده.
من دیوونم.وای این چه فکراییه تو سرمه.
دوستان احساس میکنم واقعا بدبینم.چیکار کنم؟
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
عزیزم فکر کنم بیکار نشستی توی خونه و فکرای الکی میکنی!! به نظرم خیلی بد کاریه که روی هر چیزی اینقدر حساسیت نشون میدی و بابت هر موردی باید شوهرت بهت جواب پس بده!! عزیزم یه مقدار خویشتن داری از خودت نشون بده و هر چی توی دلته همون موقع برای شوهرت رو نکن که اون فکر کنه تو بهش اعتماد نداری و حتی روی فامیلهش که یک موقعی پیشنهاد ازدواج بهشون داده هم شک و شبهه داری!! این اصلا خوب نیست که شوهرت فکر کنه که اینقدر بهش بی اعتمادی.میتونستی صبر کنی و از خواهر شوهرت به صورت غیر مستقیم یه جوری که حتی اون هم نفهمه که تو شک کردی در این مورد میپرسیدی.باید توی زندگی مشترک سیاست داشته باشی. مثل خونه پدری نمیشه رفتار کرد. از عکس العملهای تند بپرهیز.
بذار یک مورد زندگی خودم رو به طور مثال بگم: چند روز پیش شوهرم یک تلفن مشکوک داشت و من فکر کردم که از طرف همون دختریه که شوهرم چند ماه قبل باهاش رابطه داشته البته شوهرم با هر کی که حرق میزد خیلی باهاش بد حرف زد!! ولی همون موقع نرفتم ازش بپرسم این کی بود؟ آیا همون دختره بود؟ با ابنکه سابقه بی وفایی به من رو داره. بلکه بعدا بدون اینکه متوجه بشه موبایلشو چک گردم و فهمیدم که اشتباه میکردم. اینجوری خیلی بهتره.البته اینرو نگفتم که مرتب بری موبایل شوهرتو چک کنی گلم. قضیه من با شما فرق میکنه!! فقط خواستم یک مثال برات بیارم.
دیگه راجع به این قضیه فکرم نکن و در مقابل شوهرتم جوری رفتار کن که قضیه رو تموم شده میدونی. نباید به بدبینی هات پر وبال بدی! مثل یک بادکنک رهاشون کن توی آسمون که برن. مورد دیگه اینکه اصلا بیکار نشین حتما یک کاری برای خودت جور کن یا بشین فیلمای خوب ببین.:72::72::72:
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
ممنون زیبا کردستانی عزیز.بیکار نیستم ولی واقعا خیال پردازی می کنم.خیلی چیزا تو ذهنم میسازم و شوهرمو متهم میکنم.وتسه همینم میگم بدبینم.یکروز سر همین فکرام واقعا به قصد خودکشی تیغ برداشتم که کارو تموم کنم.اما شوهرم همونوقت رسید و نزاشت.ازونروز همش بمن میگه واقعا چرا اون کارو میخاستی انجام بدی؟
افکارم منو به جنون میرسونه.یک لحظه از همه و از زندگی و شوهرم متنفر میشم.وای من خیلی دیوونم
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
شما نه دیوونه ای و نه جنون داری
می دونی مشکلت اینکه تمام زندگی و فکر و کار و بار و .......... خلاصه همه چیزت شده شوهرت !!!!!!!!!!و این قضیه تورو به بد جایی می رسونه
شارلوت جان تو از الان که اول زندگیته باید یاد بگیری همه چیزت همسرت نیست :324:
شما غیر از همسرت خیلی آدما و چیزهای دیگه ای داری که به خاطرش زندگی کنی
یعنی نشستی فقط به رفتارها و کارها و حرفهای همسرت دل بستی و کوچکترین کاری رو تحلیل می کنی و خیلی راحت می ریزی بهم
یعنی اینقدر ضعیف و بی اعتماد به نفسی که به خاطر... دست به خود کشی بزنی
-
RE: بازم دست روم بلند کرد
شارلوت جان با نظر اقلیمای عزیز خیلی موافقم. تمام فکر و ذکرت شده شوهرت !!
چیزای دیگه ای هم توی این دنیا هست که مهمن. اول از همه خودت هستی. با خودت مهربون باش و سعی کن عوض فکر کردن به چیزهای منفی، افکار مثبت به ذهنت بیاد. به پدر و اطرافیانت در هر موردی کمک کن سعی کن که خودت رو مشغول کنی. راستی که بیکاری ام الامراض هستش.
یک مدت شوهرت رو از کانون توجهت دور کن. تو به غیر از شوهرت یک هویت جداگانه برای خودت داری. سعی کن اون رو تقویت کنی عزیزم.
به خدا میسپارمت. بشین فکر کن که چطور میتونی شاد تر باشی:46: