نمایش نسخه قابل چاپ
سلام به همه
من با دختری دوست هستم تقریبا 3 سال که قرارا شد ما با هم دوستیه عمیق تری داشته باشیم
اما به خاطر اینکه من بهش توجه نکردم و رفتارم درست نبوده الان ازم خواسته که رابطمونو یه دوستیه معمولی باشه اما هر چقدر که تلاش میکنم که درست بشه اما نتیجه برعکس میشه. نمیدونم چکار کنم
خواهش میکنم راهنمایی کنید.
علی اکبر جان به همدردی خوش آمدی
طبق یادآوری ویدا جان اول بهتره عنوانت رو عوض کنی..اگر بلد نیستی همینجا عنوان دلخواه جدیدتو بنویس دوستان عزیز ، عوضش میکنند.
منظورتونم از دوستی عمیقتر بیان کنید ،ببینیم منظورتون ازدواج هست یا خدانکرده دوستیهای عمیق دیگه!!!
اگر منظورتون غیر از- ازدواج و شناخت برای تشکیل زندگی مشترک هست - باید بگم بنا به دلایل واضح و روشن و خراب نشدن زندگی جوانها این سایت مشاوره ای در رابطه با دوستی و ارتباطات غیر عرفی و غیر شرعی نمیده.
باتشکر
من متاسفانه بلد نیستم عنوان رو عوض کنم خواهش میکنم تغییر بدید با این عنوان : ازم میپرسه چرا باید قبول کنم رابطمون دوستیه معمولی نباشه؟
منظورم دقیقا ازدواج هست حتی با اون دختر هم صحبت کردم و گفتم که اگر شرایطمون درست بتونیم با هم ازدواج کنیم.
سلام دوست عزیز.به همدردی خوش اومدی
برای اینکه باهاش ازدواج کنید نیاز نیست یه دوستی عمیق ایجاد کنید..روند ازدواج باید رسمی و به دور از احساسات باشه.نقل قول:
من با دختری دوست هستم تقریبا 3 سال که قرارا شد ما با هم دوستیه عمیق تری داشته باشیم
منظورم دقیقا ازدواج هست حتی با اون دختر هم صحبت کردم و گفتم که اگر شرایطمون درست بتونیم با هم ازدواج کنیم.
3سال دوستی میتونه یه دختر رو کاملا گیج و بی انگیزه کنه.
بهتره اگه تصمیمتون برای ازدواج جدیه با خونواده مطرح کنی و با مشورت با اونا پا پیش بذاری..تازه بعدش شروع کنی به انجام شناخت..هم خودش و هم خونوادش.
و برعکس..یعنی اونم شما و خونوادتو بررسی کنه.
اگه هم هنوز شرایط ازدواجتون مهیا نیست بازم دوستی رو قطع کنید و تموم تمرکزتونو بذارید روی اماده کردن شرایطتون..بعدا تصمیم به خواستگاری بگیرین.
و گرنه اینکه دوست باشین تا شرایط ازدواجتون اماده بشه هم شما رو اذیت میکنه و هم اون دختر رو.
موفق باشی
سلام
نزدیک به 3 سال دوستیم ولی من تقریبا نزدیک به 4 ماهه که با ایشون در مورد ازدواج صحبت کردم اما بعد از این صحبتهامون من اینقدر درگیر کار شدم که هروقت همدیگر رو میدیدیم من حرفی جز کار نمیزدم و همیشه این خانم به من میگفتن که تو نیستی.
اما حرفی که این خانم میگن اینه که چرا باید دوباره به حرفت گوش بدم چون فقط حرف زدی و عملی نکردی.
من به ایشون گفته بودم که من برای تو و رابطمون ساعت کاریم و درگیری با کارم رو تغییر میدم و از کارم بیرون اومدم اما به خاطر یه سری از مسائل دوباره به محل کارم برگشتم که ایشون خیلی ابراز ناراحتی کردن. اما من توی حرفهام به هیچ وجه نمیخوام که حالتی مثل منت گذاشتن باشه اما مثل اینکه اینطوری عنوان شده.حالام به جای پشرفت پست رفت کردم توی رابطمون.
دوست عزیز
بنظر من دوستی معمولی بین دختر وپسر معنا نداره یا طرفین از هم متنفر و سرد میشن که برای شما پیش اومده یا به هم وابسته میشن که از طرف دیگری رد میشه!اگر هم که رابطشون مختصر یاشه در حد همکار و همکلاسی که اسمش دوستی نیست اسمش همون همکلاسی یا همکاره!
ایشون بنظر میاد در این مورد طولانی نسبت به شما سرد شدن و چون گزینه ی دیگه ایی ندارن نمی خوان همه چیز رو برهم بزنن!
بجای تمرکز روی این خانم شما از این رابطه چی میخواستید و الان چه چیزی به دست اوردید و برنامه تون چیه ایا واقعا تصمیم به ازدواج گرفتید؟
سلام من فعلا شرایط ازدواج رو ندارم اما میخوام که با این دختر زندگی کنم. من از این رابطه رابطه ای میخواستم که به ازدواج برسه اما الان برعکس شده به هیچ چیز نرسیدیم. به من گفت که میخواد رابطمون دوستیه معمولی باشه من هم گفتم که من نمیتونم دوستیه معمولیو بپذیرم من دوست دارم همون ارتباط قبلیو حفظ کنیم که گفت من تصمیممو گرفتم و برای چی باید تصمیممو عوض کنم؟ حالام که دیگه جوابمو نمیده
سلام
وقتی می دونین شرایط ازدواج ندارین ، دیگه منظورتون از زندگی کردن باهاش چیه؟ چه نوع دوستی مد نظرتونه ؟
می گین هدف تون ازدواجه ولی فعلا می دونین امکان رسیدن به اون هدف رو ندارین پس الان با ادامه دوستی می خواین به چی برسین؟!
علی اکبر عزیز سلام
اگر شرایط ازدواج نداری بهتره دور این دوستیا نری چون باعث آسیب های جدی برای هم دختر هم پسره
این لینک را مطالعه کن
اگر شرایط ازدواج ندارید.........(دمیدن در تنور احساسات ممنوع)
موفق باشی:72:
سلام ویدا عزیز و سلام همدردی عزیز
بله شما درست میگید من هم الان که فکر میکنم درگیری عاطفی تو شرایط حاضر جز اینکه دوری و سردی رابطه ما رو بیشتر کنه هیچ فایده ای نداره.
من امروز میخوام عین همین متنو برای اون دختر اس ام اس کنم :
سلام
احساس میکنم که ما نیاز داریم برای مدتی به رفتارمون فکر کنیم و من بیشتر. من واقعا دوست دارم و برای رسیدن به تو خیلی تلاش کردم.
فکر میکنم جملم بد نباشه. شاید جمله بهتری هم وجود داشته باشه ولی الان به مغز من نمیرسه.
بعد از یه مدتی شاید یک هفته باحاش قرار میزارم و در مورد اینکه الان شرایطش رو ندارم صحبت میکنم. تا اونو درگیر شرایط عاطفی نکنم که هم خودم آسیب ببینم هم اون دختر.
فعلا که فکر کنم اصلا جوابمو نده چون خیلی از دستم ناراحته و احساس میکنم دلشو به درد اوردم. امیدوارم بعدا بیاد و همدیگرو ببینیم تا بتونم باحاش صحبت کنم.
از اینکه وقت میزارید و راهنمایی میکنید سپاسگذارم.
[size=medium]اما واکنش های این دختر نسبت به بی توجهی های من طبیعیه من اولویتم اول کار بوده دوم احساساتم اما این که چطوری بتونم راهی به وجود بیارم که بهش اثبات کنم که الان بی توجه نیستم نمیدونم که چه راهیه. چون ازم که پرسید اولویتت چیه خوب منم بدون فکر گفتم اولویت اول در حال حاضر کارم هست. و حالا که خودم رو جای اون دختر میزارم میفهمم که چه احساس بدی الان نسبت به من داره. اگر هر کسه دیگه هم با من این کار رو میکرد همین رفتارو داشتم.
یک بار کارم رو به خاطرش ول کردم اما دوباره که برگشتم نظرش نسبت بهم عوض شد. اما نمیدونم که چطور بهش بگم که به من فرصت بده تا بتونم در عمل اثبات کنم. الان حاضر نیست که منو ببینه میگه هر وقت فرصت شد خبر میده. میدونم که حاضر نیست که منو الان ببینه.
میگه که هیچ توقعی از من نداره و منو بخشیده. اما خودم که میدونم اینطوری که میگه نیست. شرایطم برای ازدواج تا چند وقته دیگه مهیا میشه اما الان شرایطش رو ندارم و تا 1 سال دیگه درست میشه.
اما من فکر میکنم مشکلی که من داشتم اینه که اصلا به حرفهاش گوش ندادم چون فقط درگیر کارم بودم که این هم دلیلی بر بی توجهیه من نمیشه. اما الان هیچ راه حلی ندارم. نمیدونم که کی حاضر میشه همدیگر رو ببینیم تا حداقل بهش ثابت کنم که حداقل تو کمترین حالت من باحاش یه دوستم.
اگر راهنمایی کنید ممنون میشم.[/size]
سلام بر دوستان
بعد از چند روز یه روز که داشتم سر کار میرفتم به طور اتفاقی دوستم رو دیدم وقتی منو دید خودشو زد به اون راه که انگار اصلا منو ندیده ولی از اونجایی که من دیدمش برای سلام کردن رفتم سمتش و سلام کردم به زور جواب سلام داد کمی که با هم صحبت کردیم یه شکلات از توی کیفش دراورد و به من داد منم ازش تشکر کردمو گرفتم. باید میرفتم سر کار و خداحافی کردیم. تا دیشب که اس ام اس دادم که حالشو بپرسم چون اون روز که دیدمش خیلی رنگ پریده بود. گفت مرسی که نگران حال من هستی. ادامه دادیم و شب اروم با صحبتهای منطقیو احساسی داشتیم.
اما زمانی که من رفتم تو فاز احساسی در جواب آخر برای من فرستاد که (آخی!)
حالا نمیدونم که به حالت مسخره گفته یا چیزه دیگه. و من هم گفتم که ازم دور شدی دلم برات تنگ شده که آخرش اونو گفت ولی خدم احساس کردم که مسخرم کرد اما نمیدونم احساسم درسته یا از نگاه بد منه.
سلام بر دوستان
بعد از چند روز یه روز که داشتم سر کار میرفتم به طور اتفاقی دوستم رو دیدم وقتی منو دید خودشو زد به اون راه که انگار اصلا منو ندیده ولی از اونجایی که من دیدمش برای سلام کردن رفتم سمتش و سلام کردم به زور جواب سلام داد کمی که با هم صحبت کردیم یه شکلات از توی کیفش دراورد و به من داد منم ازش تشکر کردمو گرفتم. باید میرفتم سر کار و خداحافی کردیم. تا دیشب که اس ام اس دادم که حالشو بپرسم چون اون روز که دیدمش خیلی رنگ پریده بود. گفت مرسی که نگران حال من هستی. ادامه دادیم و شب اروم با صحبتهای منطقیو احساسی داشتیم.
اما زمانی که من رفتم تو فاز احساسی در جواب آخر برای من فرستاد که (آخی!)
حالا نمیدونم که به حالت مسخره گفته یا چیزه دیگه. و من هم گفتم که ازم دور شدی دلم برات تنگ شده که آخرش اونو گفت ولی خدم احساس کردم که مسخرم کرد اما نمیدونم احساسم درسته یا از نگاه بد منه.
گفتم اسم رو عوض کنم مناسب تر باشه.