قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
سلام دوستای خوبم
از اینکه توی تالار دوستایی مثل شما دارم که توی مشکلات زندگیم میتونم روشون حساب کنم خیلی خوشحالم
من جدیدا یه مشکلی پیدا کردم و برای حلش از شما کمک میخوام
ما با خواهرهام و مادر و برادرم رفتیم مسافرت همه چیز خوب و خوش بود تا اینکه روز اخر برادرم با دامادمون یه شوخی کرد اونم ناراحت شد و به شوهرم گفت شوهرم هم که موضوع رو مطرح کرد مادر و اون یکی خواهرم شاکی شدن و کلی حرف بار شوهرم و داماد دیگه کردن....حرفهایی مثل دیگه خونه من نیاین ...خودتونو نشون دادین ....بی لیاقتین و کلی حرفهای دیگه به من و خواهرم هم گفتن شوهر هلاک و مرده شوهر و ...
شوهر من در جواب فقط گفت عروساتون به دردتون میخورن که این همه بی حرمتی می کنن همین یه جمله شد پیرهم عثمان!!!!
خلاصه اون روز شوهرم و دامادمون کنار اومدن و بخاطر مسافرت فراموش کردن ولی وقتی برگشتیم دیگه حاضر نیست خونه بابام بره....مامانم هم اصلا نه پشیمونه نه اهل عذر خواهی...بابام از این موضوع خبر نداره...مامانم امروز زنگ زده تهدید می کنه که اگه نریم خونه همه چیزو به بابا میگه و شوهرامون رو خراب میکنه...
از طرفی شوهرم میگه تا وقتی احترام از دست رفته م برنگرده نمی رم...من این وسط موندم چه کار کنم؟اصلا کاری بکنم؟نگرانم تا حالا تو هم چین موقعیتی گیر نکرده بودم ...خیلی می ترسم کار به جاهای باریک بکشه...نمی تونم و نمی خوام شوهرم رو مجبور کنم ولی از خانواده م هم می ترسم اصلا ارامش ندارم بخدا...لفا کمکم کنید.مرسی:302:
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
سلام فرشته من :(
عزیزم یعنی اینجوری که تعریف کردی تو قبول داری که شوهرت بی تقصیر بوده و تقصیر از مادرت و اون یکی خواهرت بوده؟درسته؟
به نظر من شوهر شماهم اشتباه کرده که الکی به خاطر اون یکی داماد خودش رو وسط انداخته
اون دامادتون اگر از اون شوخی ناراحت شده بود خودش می تونست بیان کنه و لازم نبود که همسر شما در این مورد حرفی بزنه و خودش رو بندازه وسط....
حالا که این اتفاق افتاده به نظر من دو تا کار رو باید انجام بدید....
یکی اینکه اگر بتونید با برادرت صحبت کنید و قبول کنه ...اون بیاد به مادر شما بگه من قبول دارم شوخی بدی با اون دامادمون کردم و حق داشت ناراحت بشه ...
یعنی از طرف اون مادر شما مطمئن شه که مشکل از پسر خودش بوده که شوخی خوبی نکرده...شاید این جوری یکم از ناراحتی مادرتون کم شه.
بعد با همسرت صحبت کن بهش بگو (البته اگرواقعا حق با اون بوده ) تو کاملا حق داری و من حق رو به تو میدم و میدونم که بزرگواری و بزرگواری کردی و حرف بدی هم به اونها نگفتی...
ولی مادر منم حساسه و دلش نمی خواست این مسافرتش توش گله و دلخوری باشه برای همین اون برخورد رو کرد ولی تو دلش چیزی نیست و واقعا دوستت داره
تو به خاطر اینکه اون بزرگتره و باید احترام بزاری به خاطر سنش(بگو نه به خاطر اینکه مادر منه!به خاطر اینکه بزرگتره و اگر مادر خودت هم بود همین رو می گفتم بهت ..) و بری خونشون..
از اون طرف هم مادرت رو اماده کنی که اگر شوهرت اومد مادرت با برخورد خوب ازش استقبال کنه و با کینه برخورد نکنه...
به همسرت بگو من می ترسم این دلخوری که بین مادرم و تو پیش اومده رو رابطه دو نفره ما هم اثر بزاره و چون دلم نمیخواد هیچ چیزی رابطه مارو خدشه دار دلم می خواد زودتر همه چیز خوب بشه....
قبلشم سعی کن باهاش مهربون باشی و کارایی که دوست داره انجام بدی تا روحیش خوب باشه و به حرفات گوش بده..
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
سلام نازنین عزیز
من همه این حرفا رو زدم بخدا
بهش گفتم نگرانم این موضوع بیخ پیدا کنه دوست ندارم مشکلی پیش بیاد و تو حق داری اونا بد گفتن کارشون درست نبوده حتی بهش گفتم خودمونو الکی دخالت ندیم و با زبون نرم هم گفتم ولی اصلا فایده نکرده...فقط حرف خودش رو میزنه میگه نمی یام تا بار دیگه این موضوع تکرار نشه....
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
فرشته وقتی میگه نمی ام یعنی نمی ام؟خوب اخلاقش دستت اومده دیگه!یا نه میشه متقاعدش کرد؟
مادرتون چی؟ایشون کوتاه نمی ان مثلا زنگ بزنن تلفنی به خونه شماو ازتون دعوت کنن که برین خونشون
اصلا حرفی از عذر خواهی از و این حرفام نزنن فقط بگن مثلا فردا شب تشریف بیارید منزل ما....
این جوری میشه؟فکر کنم اگر زنگ بزنن شوهرت دیگه راضی شه و خوب برخورد کنه نه؟
در مورد برادرت هم فکر کن شاید اونم کاری از دستش بر بیاد.
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
شوهرم رو بحث احترام و این جور چیزا خیلی حساسه کوتاه نمیاد....الان هم هر دو طرف عصبانین...خداییش مامانم خیلی حرف بارمون کرد اصلا هم پشیمون نیست....کلا مامان پسرهاشو خیلی بیشتر از دامادها و حتی دختراش دوس داره...نمی دونم اگه بهش بگم شاید راضی بشه که زنگ بزنه ولی دلخوریاشون از ته دل هنوز هست....شاید بذارم زمان بگذره بهتر باشه شاید هم بدتر شه بخدا فقط گیجم نمی دونم چه کنم؟
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته من
شوهرم رو بحث احترام و این جور چیزا خیلی حساسه کوتاه نمیاد....الان هم هر دو طرف عصبانین...خداییش مامانم خیلی حرف بارمون کرد اصلا هم پشیمون نیست....کلا مامان پسرهاشو خیلی بیشتر از دامادها و حتی دختراش دوس داره...نمی دونم اگه بهش بگم شاید راضی بشه که زنگ بزنه ولی دلخوریاشون از ته دل هنوز هست....شاید بذارم زمان بگذره بهتر باشه شاید هم بدتر شه بخدا فقط گیجم نمی دونم چه کنم؟
ر
اره عزیزم تو این زمان که هردو طرف دلخور و عصبی هستند اگر بزازی زمان بگذره خیلی بهتر هست
البته من فکر کردم شما می خواین پدرتون اصلا خبردار نشه واسه همین اون حرفا رو گفتم
ولی مطمئنا با گذر زمان این دلخوری کمتر میشه و شرایط بهتر میشه .
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
مرسی نازنین جان
دوس دارم بابام متوجه نشه ولی نمیشه چون ما که نریم کم کم بو میبره ماجرا از چه قراره...
شوهرم میذاره من برم خونه بابام ولی خودش نمیاد اون یکی خواهرم که نه خودش میره نه شوهرش...
راستش خیلی می ترسم.به شوهرم هم گفتم همش میگه نگران نباش.زمان همه چیز رو حل میکنه...همش میگه هیچی نمیشه نترس...فوقش چند وقت روابط سرده ولی اجازه بده کدورت ها رفع شن...من ولی بازم نگرانم.راستشو بخواین من خیلی از مامان و بابام می ترسم.میترسم کار به جاهای باریک بکشه و شوهرم رو ازم بگیرن...روابط خراب شه و پاای همه وسط کشیده شه...خانواده شوهرم خبر ندارن...ولی من طاقت اینکه 1 ماه شوهرم نیاد و نره رو ندارم...تو رو خدا منو از نگرانی دربیارین...من ارامش زندگیم رو دوس دارم.
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
"به شوهرم هم گفتم همش میگه نگران نباش.زمان همه چیز رو حل میکنه...همش میگه هیچی نمیشه نترس...فوقش چند وقت روابط سرده ولی اجازه بده کدورت ها رفع شن..."
:104::104::104:
"من ولی بازم نگرانم.راستشو بخواین من خیلی از مامان و بابام می ترسم.میترسم "
ترس شما به نظرم یه کم غیر منطقیه و بهتره به همسرت اعتماد کنی و آرامش داشته باشی!
و بعد ها در یک موقعیت مناسب بهش یادآور بشی که هر کس مسئول خوشی و ناراحتی خودش هست!
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
ای کاش شوهرم مثل یه مرد با گذشت همه چیز رو فراموش می کرد و از خر شیطون پایین میومد...اونوقت هم شان خودش بالا میرفن هم همه چیز ختم به خیر میشد.میترسم اخرش اتفاقا و سئ تفاهم های ناجوری پیش بیاد...بچه ها راهی برای متقاعد کردنش سراغ ندارین...راههای قبلی رو رفتم قبول نمی کنه....اصلا به نظرتون لجبازی نمی کنه تو این موقعیت؟بخدا فقط دعا دعا میکنم همه چی تموم شه...از دست همه شون خسته شدم.همه به فکر شان خودشونن.هیشکی به فکر زندگی من نیست.:302::316:
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
بجه ها من کمک میخوام
چطوری راصیش کنم و موج ش کنم که با لجبازی به جایی نمیرسه؟که با عذر خواهی همه چیز راحت حل میشه و احترامش بیشتر هم میشه؟چرا بعضی ها اینقدر بی گذشت و خودخواهن؟
واقعا از اینکه میبینم یه موضوع کوچیک چطور به دست اون حل میشه و اون اقدامی نمیکنه ناراحتم میکنه...
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
فرشته بهتره کمی هم همسرتو درک کنی خودت هم میگی که خانوادت بد رفتار کردن.
خودت رو بذار جاش. فکر کن حرفایی که مادرت زده ، مادر شوهرت به تو میگفت.
اونوقت چه حسی داشتی. ایا همدلی و همراهی شوهرتو نمیخواستی؟؟
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
با سلام
متاسفانه برای منهم مشابه این موضوع پیش آمد و شوهرم چون خیلی رعایت احترام دیگران را دارد کوتاه نیامد و متاسفانه خواهر و برادر من هم کوتاه نیامدند و من با امید گذشت زمان و بهتر شدن اوضاع منتظر شدم ولی اکنون 10 سال گذشته و اوضاع خرابتر از قبل شده و اصلا" دیگر حل شدنی نیست .اشنباع مرا نکن هر چه زودتر به دنبال را ه حل باش.
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
من به همسرم حق میدم ولی اخلاق خونواد هم دستمه.اهل احترام به داماد جماعت نیستن.یعنی اینطور نیست که بیاین بگن ببخشید تا ده سال دیگه....اگه می خواستن بگن همونروز به جای جانب داری و دعوا با ارومی برحورد می کردن...نمی دونم بقران گیج گیجم.نه راه پس دارم نه پیش مامانم هنوزم به خواهرم و شوهرش بد و بیراه می گه.همه حرفای خودش یادش رفته فقط حرف شوهر من یادشه.فلسفه ش اینه که من عصبانی بودم اونا باید بیان واسه عذر خواهی.میدونم اگر بابام بفهمه اوضاع بدتر م میشه...چقدر همه بی فکرن.بخدا من بخاطر زندگیم حاضرم تو موقعیت مشابه کوتاه بیام.
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
شوهر شما راضی نمیشن خونشون برین ولی عذرخواهی نکنه؟
مثلا شما زنگ بزنین خونتون و بگین هنوز شوهرم ناراحته از شما ولی به خاطر احترام به شما دوست داره که بیاد
اونم بیاد فقط بگه که چون شما بزرگترین و به خاطر احترام و به خاطر اینکه دوست ندارم رابطمون با هم بد باشه اومدم.
یخورده هم با شوهرتون صحبت کنین و بگین که ممکنه این موضوع حالا حالاها حل نشه
بگین من خانواده خودمو میشناسم این طوری نیست که بخواد با صبر کردن ما چیزی حل بشه و
بگین منم قبول دارم رفتار مادرم اشتباه بوده
.....
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
سلام دوستان
شکر خدا امشب با شوهرم و خواهرم و شوهرش رفتیم خونه مامانم اینا اخه حال مامانم خوب نبود.خیالمم تا حد زیادی راحت شد.بالاخره یه سری سختی هاش گذشت....تازه فهمید مامانم سیر تا پیاز ماجرا رو واسه بابم شرح و بسط داده.اون به روی خودش نیاورده....
هر چند برخور د مامانم هنوز تا حدی سرده...ولی همین بزرگواری داماد ها هم لطف بزرگ خداست...هر چند شوهرم هنوز کامل یادش نرفته ولی امیدورم زمان این مشکل رو هم حل کنه.از همدردی همه تون ممنونم.اگر کمک خواستم بازم سراغتون میام.:72:
RE: قهر همسرم از خانواده م...من می ترسم.چه کنم؟
درود بانو
گذشت زمان فراموشی میاره .خصلت فراموشی خیلی خوبه :72:
خوب حالا که همه چی خوب پیش رفته سعی کن زیاد به شوهرتون فشار نیارین بزارین این سیر منطقی و با حوصله پیش بره کم کم همه چی درست میشه فقط پله پله.
کاری که خودم میکنم: خواهرم و همسرم خیلی باهم خوبن با این وجود من خودم سعی میکنم رابطشون رو بهتر کنم مثلا به همسرم میگم:خواهر شوووووهرات خیلی دوست دارن کلی تعریفت میکنن و از این جور حرفا واقعا هم هست ولی من یکم پیاز داغشو زیاد میکنم.همسرمم زیاد از آبجیم تعریف میکنه منم باز پیازشو داغ میکنم.مثلا رفتیم مسافرت همسرم سوغاتی گرفته بهترینش رو واسه آبجیم کنار گذاشته :163: فکر کنم روش خوبی باشه ولی پیازشو زیاد دغ نکنی کم کم برو جلو لو نری بیای با لنگ کفش بکوبی توی سرم :311:
این قانون زندگی منه: گذشته رو چال کن توی باغچه حیاط خونت.
مهم نیست دیروز چی شده یا دیشب,مهم اینه که وقتی چشم باز میکنم زیباترین و مهربانترین همسر دنیا در آغوشمه.
دیروز هرچی بود تموم شد رفت,شاید امروز آخرین روزی باشه که بتونی کنار همسرت و کسایی که دسوشون داری باشی پس قدرشو بدون:227:
جان من حال کردین قانون زندگیمو :311:
شاد و سربلند و پیروز باشی در پناه ایزد منان :43: