-
رابطه سرد با خانواده همسر (در اصلاح رفتارم کمکم کنید)
سلام خسته نباشید
من 27سالمه و 2سال هست که ازدواج کردم
اوایل خانواده همسرمو خیلی دوست دارم و به مرور و با کارهاشون ازشون سرد شدم
مثلا تو دوران عقد هیچ کدم از عیدا به من کادوی درست حسابی ندادن
اینم بگم که من و خواهرم به فاصله یکسال ازدواج کردیم ولی مادرشوهر اون خیلی کارا واسه خواهرم میکرد که مادر شوهرمن نمیکرد
من اوایل خیلی دوستشون داشتم ولی الان احساس میکنم محبتشون الکی و زورکیه و این باعث میشه مخصوصا تو جمع بهشون توجه نکنم
من یه خواهر شوهرم دارم که 5سال از خودم کوچیکتره نمیدونم چرا توقع دارم هرکاری واسه اون میکنن واسه منم بکنن
مثلا مادرشوهرم تعریف میکنه که رفتم 5تا لاک واسه دخترم خریدم خوب منم تو دلم میگم بابا 1عروس که بیشتر نداری یکی هم واهس من میگرفتی یا نگرفتی حداقل جلو من نگو!!
یا مثلا برای دخترش هرسال تولد میگیره ولی واسه من نه!!
شاید حرفام خیلی بچه گانه باشه ولی تو زندگی ذهن منو خیلی درگیر کرده
من میگم اگه میخواین من شمارو مثل پدرمادرخودم بدونم پس شما هم باید منو مثل دختر خودتون ببینید
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر
سلام دختر خوب به تالار خوش امدی:46:
این موضوع شما واسه من خیلی اشناست منم شرایط شمارو داشتم ولی الان خودمو پیدا کردم حضرت علی (ع) میفرماید :بهترین کارها میانه روییست یعنی افراط و تفریط در محبت به همه ممنوع . رفتاری توام بااحترام و محبتی بشردوستانه
عزیزم ببخشیدا ولی توقع زیادیه شما رو هم مثه دخترشون تحویل بگیرند اون هم ما عروسهایی که همیشه به نگاه مادرشوهر بهشون نگاه میکنیم :163:خیلی بندرت پیش میاد ماهم رفتار مثه دخترشون داشته باشیم :311:
برا کادویی هم عزیزم اگه واسه 4-5 تا مناسبت که برات هدیه بیارن با شوهرت ازدواج کردی زندگیتو باختی چون خواستت برآورده نشده و اگر هم برای بود پس بذار تاآخر ارزشش حفظ شه و با این حرفا شخصیت خودت و شوهرتو خدشه دار نکن
احساس من اینه شما از یه جایی ناراحتی و به این موردا گیر دادی و حتی قبول هم نداری اینا مشکلن چون گفتی"شاید حرفام خیلی بچه گانه باشه ولی تو زندگی ذهن منو خیلی درگیر کرده"
ببخشید خیلی رک و بی پروا صحبت کردم
موفق باشی و شاد و عاشق:43:
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر
سلام ریحانا
به همدردی خوش آمدی :72:
نقل قول:
تو دوران عقد هیچ کدم از عیدا به من کادوی درست حسابی ندادن ... من و خواهرم به فاصله یکسال ازدواج کردیم ولی مادرشوهر اون خیلی کارا واسه خواهرم میکرد که مادر شوهرمن نمیکرد ... من یه خواهر شوهرم دارم که 5سال از خودم کوچیکتره نمیدونم چرا توقع دارم هرکاری واسه اون میکنن واسه منم بکنن ... یا مثلا برای دخترش هرسال تولد میگیره ولی واسه من نه
ریحانا با این توضیحاتی که دادی، فکر میکنم ایراد کار، توقع بالای شماست؛ نه رفتار خانوادهی همسرتون.
دوران عقد، برای هدیه دادن و گرفتن نیست. اصلا شاید خانوادهای باشه که رسم نداشته باشه در این دوران هدیهای بده. تفاوتهای فرهنگی، شرایط اقتصادی و ... در بین خانوادهها متفاوته و چه بسا از نظر خانوادهی شوهر شما چنین هدیههایی خوب و مناسب بودند.
شما هم این تفاوتها رو بپذیرین تا دیگر نه مادرشوهرتونو با فرد دیگری مقایسه کنین و نه هدیهها رو با پیشبینی ذهنی خودتون.
در مورد تولد گرفتن. آیا در خانوادهی شما این رسمه که برای عروس یا داماد تولد بگیرن؟ آیا خانوادتون برای همسر شما در این دو سال تولد گرفتن؟
حتی اگه اینگونه هم بوده باشه باز باید تفاوتهای فرهنگیو بپذیرین. خانوادهی همسر شما چنین رسمی ندارن و در نتیجه تولد نمیگیرن. از تولد نگرفتن هم غرض بدی ندارن.
شما روی مسائل کوچکی از زندگیتون تمرکز کردین که واقعا ارزششو نداره. دلیلش هم توقع زیاد شماست.
نقل قول:
من میگم اگه میخواین من شمارو مثل پدرمادرخودم بدونم پس شما هم باید منو مثل دختر خودتون ببینید
شما اول میخواین حس کنین که اونها شما رو مثل فرزندشون دوستتون دارن تا بعدش خوشرفتاری کنین. و این درست نیست!
آنها وظیفه ندارن که به شما هدیه بدن. اگه بدن، چه هدیهاش کوچک باشه و چه بزرگ، لطف کردن. شما توقع هیچ چیزی نداشته باشین و به خاطر همسرتون، بزرگتر بودن آنها و ... بهشون احترام بگذارین و خوشرفتاری کنین. اگه بهتون لطف کردن که چه بهتر، اگه نکردن هم ناراحتیای نداره که بخواین خودتونو اذیت کنین.
پس این رابطهی عروس و خانوادهی همسر رو به این گونه ببینین که شما اومدین که احترام بگذارین و خوشرفتاری کنین و هیچ چیزی در قبال این نمیخواین. به خاطر خوشحالی همسرتون میخواین به کسانی که بهشون علاقه داره، خوشرفتاری کنین.
مطمئن باشین که اگه اینگونه فکر کنین خیلی چیزها بدست میارین که اولینش آرامشی هست که ازتون گرفته شده.
:72:
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر
سلام ریحانا عزیز
توصیه های دوستان خوب بود....
من هم چند تا چیز دیگه بهش اضافه میکنم....
اولا اینکه اینو بدون هیچ عروسی جای دختر رو نمیگیره و هیچ پدر شوهر و مادر شوهری /پدر زن مادر زنی جای پدر و مادر واقعی خود آدم رو نمیگیره.
اینا همش در حد حرف و تعارفه.مگر اینکه واقعا دیگه موارد استثنایی باشه....
پس به قول مسافر زمان عزیز
شما توقعت رو درست تعریف کن.
اصلا دلیلی نیست که خانواده همسرت برات تولد بگیرن !!(راستش من باره اوله میشنوم عروسی از خانواده همسرش این توقع رو داره ! )
باور کن همین حرفها و تفکرات بچه گانه راه دادگاه رو باز میکنه.فکر کردی کسایی که میرن برای جدایی اقدام میکنن خیلی دلایل فلسفی و حکیمانه ای دارن.
نه عزیزم...همه مشکلاتشون اینه:
مادرت اینجوری کرد..خواهرت اینجوری کرد...بابات اونجوری کرد....
شما رفتارت مثل یه عروس باشه....اصلا سعی نکن خودت رو جای دخترشون بدونی (چون نمیتونی سطح توقعت رو کنترل کنی ).
حفظ احترام همراه با رعایت حریمها + پایین آوردن سطح توقع
مشکل عمده شما همین سطح توقعته....
مراقب زندگیت باش که به راحتی میپاشه...
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر
سلام ریحانا:72:
برای اینکه بتونی ذهنت رو از این مسائل آزاد کنی و قدر زندگی و 100 البته خانواده همسرت رو بدونی
این قسمت از تالار
طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران رو حتما بخون.
شاد باشی:72:
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر
سلام به همه دوستان
ممنون از راهنماییاتون
سینگل جان من واقعا منظورم کادو گرفتن نیست ، یه جورایی احساس میکنم شاید دوستم ندارن که چیزی واسم نمیگیرن ، میدونی نمیخوام مقایسه بکنم ها ولی مادرشوهر خواهرم هرجا میره یه چیز کوچولو شده واسه خواهرم میخره
میخوام از اول همه موردهایی که باعث شد من ازشون دلگیر بشم و بگم :
1- من زمان دختری روسری سر نمیکردم ، ولی بعد از عقد مادرشوهرم ازم خواست جاهایی که ما هستیم روسری سر کن منم به احترامشون قبول کردم ، ولی الان میبینم دختر خودشون مانتو کوتاه میپوشه، آرایش زیاد میکنه بعدم روسریشو مدل دار سر میکنه که تمام گلوش دیده میشه ، الان خیلی ناراحتم که به حرف اونموقعشون گوش کردم احساس میکنم مسخره دست اونا شدم
2 - زمان عقد من 2 روز میرفتم خونشون و شب میموندم ، کلی بی احترامی اونموقع دیدم ، مثلا از در وارد میشدم مامان شوشو یه سلام میکرد میرفت میشست روزنامه میخوند!!!!!!!!!!!!!!!!!1
یا خواهر شوهر انقد از اتاقش بیرون نمیومد سلام کنه تا وقت شام صداش کنن ، من همه اینارو بی احترامی به خودم میدونستم و ناراحت میشدم
3- عروسی کردیم اینا یه کلمه از دهنشون در نیومد که وای چقد خوب شدی اصلا نگفتن چرا بد شدی انگار مجسمه بودن
اصلا تو این 2سال که من عروسشون خواهر شوشو که اصلاااااااااااااااااااااا ا ولی مامان شوشو یه 2-3باری شاید گفته باشه مثلا چه خوب شدی یا چقد این لباس بهت میاد
من عقده تعریف ندارماااا ولی آدم از غریبه ها تعریف میکنه چه برسه به عروس
4 - بعد از عروسی دعوتشون میکردم یه استکان جابه جا نمیکردن ، مامان شوشو تعارف میکرد که بیام کمک ولی من نمیذاشتن ، اون دخترش که هی سنگشو به سینه میزنه خودشو تکون نمیداد ، انقد مامان شوشو بهش چش غره میرفت تا میومد دم آشپزخونه میگفت کمک نمیخوای
بخدا حرف خیلی زیاده
تورو نگید این حرفا چیه واسه من حساس اینا خیلی درد بزرگیه
همین چیزهای کوچیک تو رابطه من با اونا تاثیر گذاشته
احساس میکنم دوستم نیستن
مخصوصا خواهر شوهر اصلا نمیتونم باهاش حرف بزنم
اصلا چشم دیدنشو ندارم
ولی ه موقع هایی تو دلم میگم چرا نباید دوستشون داشته باشم ، عروس و خواهر شوهرایی که باهم خوب هستنو که میبینم انقد حسودی میکنم ، میگم کاش رابطه ما هم اینطوری بود
من خیلی به رفت و امد مقیدم
دلم نمیخواد بی دعوت جایی برم ، من حتی خونه پدرمادر خودمم تا نگن بیاین اینجا بی خبر پانمیشم برم
بعد از عروسی مامان شوشو شاید هفته ها یه زنگ به ما نمیزد که مردین زنده این
بعد ناراحت میشد که چرا نمیاین پیش ما
من سعی میکنم هفته ای یکبار رو بهشون زنگ بزنم ولی تو رفت وآمد رعایت میکنم
شوهرمم خیلی با خانوادش صمیمی نیست در حد سلام شاید جایی ببینتشون باشه
فکر کنم رفتار اونم رو من تاثیر گذاشته تا از خانوادش دور بشم
حالا به نظرتون هرچند وقت یه بار باید خونه مادرشوهر رفت؟
شما میرین کار میکنید؟ من الان که دیربه دیر میرم کاری انجام نمیدم ، یعنی ظرف نمیشورم فقط تو جمع کردن میز کمک میکنم
در مورد تولد خواهر شوهر هم تو روز تولد اصلا کار نمیکنم یعنی فقط دارم حرص میخورم
دلم میخواد آروم باشم و کسی فکر نکنه که دارم حسودی میکنم
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر
ریحانا عزیز سلام
پیشنهاد دارم پست مسافر زمان و مریم123 عزیز و single رو دوباره مرور کنی
سعی کن به راهکار دوستان توجه کنی تا بتونی مشکلاتت رو مدیریت نمایی
بخش عمده حل مشکلات با خودته
موفق باشی
-
تورو خدا زود راهنماییم کنین
خانواده همسرم هفته پیش رفته بودن شمال
من سعی کردم هر روز بهشون زنگ بزنم و حالشونو بپرسم
به ما هم گفتن بیاین البته بخاطر اینکه به من نگفتن و فقط با همسرم در میون گذاشتن ناراحت شدم و نرفتیم
الان 4روزه برگشتن
تو این 4روز به من یه زنگ نزدن فقط مادرشوهرم به سرکار شوهرم زنگ زده و حرف زده
الانم باز به شوهرم زنگ زده که شب مهمون دارم پاشین بیاین
میدونه که من ناراحت میشم اگه این به من زنگ نزنه
حالا منم امشب باز نمیرم انقد نمیرم تا یاد بگیره
البته شوهرمم مقصره ها اون اگه یه بار بگه به زنم زنگ بزن مادرشم یاد میگیره
چه برخوردی داشته باشم هم با شوهرم هم با مادرش
من که امشب نمیرم ولی میخوام بفهمونم بهش که کارت اشتباهه
توروخدا زودی بهم بگین وقت ندارم
-
RE: تورو خدا زود راهنماییم کنین
ریحانا جان سلام
عزیزم ارئم باش و غصه نخور
الان دوستای هم تالاری کمکت میکنن
همه ما دوست داریم مورد احترام بقیه باشیم...حالا هر کس احترام رو طوری تلقی میکنه.شاید شما توی خونواده پدریتون هم چین رسمی داشتین که هم زن و هم مرد جدا گانه دعوت بشن ولی باور کن توی همه خونواده ها اینطور نیست و این اصلا به معنای بی احترامی نیست.ایا از نیت اونا مطمئنی؟که میخوان بهت بی احترامی کنن یا شاید فقط یه سو تفاهم ساده ست؟
تازه مگه زن و شوهر یک نفر به حساب نمیان پس چرا نیازه دو بار دعوت بشن؟
این خود ما هستیم که احترام رو به دیگران یاد میدیم.
بار بعد که شما قراره اونا رو دعوت کنین به هر نفر تک تک زنگ بزنین و خیلی دوستانه بگین من دوست دارم به همه تون تک تک بگم چون این یه جور احترامه...
دو تا برخورد میبینی
یا میگن نیاز نیست به یکیمون هم بگی کافیه و این یعنی قصد اونا به شما بی احترامی نبوده
یا اینکه یاد میگیرن کم کم و در قبال شما همین کار را میکنن
اگر هیچ کدوم هم اتفاق نیفتاد من فکر نمی کنم ریحانای عزیز ما حتی ذره ای از ارزش وجودیش کم بشه...شئهرت رو وسط ننداز این خود ماییم که باید به رئش صحیحی دیگران رو از خواسته هامون مطلع کنیم عزیزم
-
RE: تورو خدا زود راهنماییم کنین
بنطر من برو عزیزم با این کارت فقط بهنونه دستشون میدی کاری کن که شرمنده خوبیهات بشن و مطمِن باش آدمی که قبلا نفهمیده حالا هم نمیفهمه
تازه چرا عزیزم از اون سمت نگاه نمیکنی که میتونستن تحویلتون نگیرن و حتی دعوتتون نکنن :163: اونجا بیشتر حق داشتی ناراحت شی
من الان مادر شوهرم همیشه به شوهرم زنگ میزنه برا دعوتی منم از خدامه آخه اگه نخواسته باشم بیام شوهرم یه جوری رد میکنه و کسی هم نمیفهمه نقشه من بوده :311: تازشم میتونه در مورد غذا هم نطر بده که هیچکدومو من روم نمیشد بگم از این فرصتای طلایی استفاده کن دختر خوب :310:
حالا پاشو اماده شو :43:
-
RE: تورو خدا زود راهنماییم کنین
سلام عزیزم
به نظر من مهمونی امشب را برو خیلی هم گرمتر از همیشه برخورد کن، با گرمای شما هم یخ مادر شوهر آب میشه و به مرور صمیمیتتان بیشتر میشه، به امید خدا هر چی روابطتتون حسنه تر شه این مشکلات هم کمت پیش میاد
باور کن همه جا این مشکلات هست
من 5 ت عمه دارم، مامانم هم یه فرشته تمام عیاره، حرف خود عمه هام هست، اونقدر صمیمی هستند با مامان که حرف دلشون را به مامان میگن اما به خواهراشون نمیگن،
اما باورت نمیشه اگه بخواد مامان تو حرفها و حرکاتشون خورد شه، همش از این حرف و حدیث ها پیش میاد
مثلا: ما یه خونه داریم مشهد بابا وقف زوار کرده، هرکی از فامیل میخواد کلید بگیره زنگ میزنه مامان ، چون برنامه مهمونها رو مامان داره اما وقتی میخوان تشکر کنن موقع برگردوندن کلید، زنگ میزنن موبایل بابا، و در زمانی زنگ میزنن که بابا خونست! یا کلی ما جرای دیگه، واقعا لحظات خوشت و زندگیت را با این چیزهای کوچیک خراب نکن، این مسایل تو حاشیست و نباید بزاری وارد فاز اصلی زندگیت بشه، یادت باشه هر خانمی یه تعدادکوپن محدود داره برای انتقاد در زندگی و یا ایراد گرفتن یا غرغر کردن ، اگر کوپن هاتو اینجوری تموم کنی اونوقت اگر زمانی بخواهی استفاده کنی و نداشته باشی ، دیگه شوهرت حرفت را گوش نمیده و خواستت رو زمین میمونه.
-
کمکم کنید تو اصلاح رفتارم با خانواده همسری
سلام دوستان
من چند پیش روز یه تاپیک زدم با عنوان رابطه سرد با خانواده همسر که دوستان عزیزم اومدم یه کوچولو راهنمایی کردن:325:
من کمی فکر کردم دیدم شاید واقعا سطح توقع من بالاست
الان 2روزه دارم به خودم حرفایه خوب میزنم که بیخیال بابا اینا اینطورین دیگه:302:
یه مثال از دیشب میزنم :
دیروز من یه تاپیک دیگه زدم با عنوان توروخدا رهنماییم کنید ، بخونید در جریان قرار میگیرید:)
بعد از زدن اون تاپیک مامان شوشو به خودم زنگ زد و گفت که شب بیاین:310:
خلاصه ما شب رفتیم پیششون
از سوغاتی هیچ خبری نبود !:223:
بخدا توقع ندارما ولی بابا شوهر من پسر بزرگشه ، فعلا یه عروس بیشتر نداره یعنی یه کولوچه نمیتونست بیاره؟؟؟؟؟؟
البته من به شوشو هیچی نگفتما پیش خودم گفتم شاید رفتیم خونشون اونجا بوده
بعدشم هی به خودم دارم میگم نیاورده که نیاورده کی توقع داره:311:
دیشب قاطی حرفاش شنیدم که ماه رمضون دخترعموی شوشو و یسری دیگرو افطار دعوت کرده ولی به ما نگفته بودن ، آخه من میگم این چه مادریه ، چطور دلش میاد همه خونش جمع باشن پسر خودش نباشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
البته بگما مادرشوهر من کلا آدم عاطفی نیست ، شوهرمم هیچ حس خاصی به خانوادش نداره ، اینکه بعضیا ناراحتن شوهرم هر روز با مادرش حرف میزنه یا تنها میره اونجا ، خداروشکر شوهر من این اخلاقارو نداره
سرتونو درد نیارم
نمیخوام یه چند وقت خودمو گول بزنم که چقد ماه هستن و همه چیز خوبه بعد یهو از یه حرکتشون دیگه کم بیارم منفجر بشم و رابطه از قبل بدتر بشه
راهنماییم کنین رابطه معقول چطوری باید باشه؟
دوستتون دارم
-
RE: کمکم کنید تو اصلاح رفتارم با خانواده همسری
ریحانا جان نیازی نیست هی تاپیک جدید باز کنی و همه چیزو از اول توضیح بدی..همون تاپیک قبلیتو ادامه میدادی عزیزم.
ببخشید رک میگم ولی به احتمال زیاد ،شما با خودت شدیدا درگیری...
بهتر نیست به جای زوم کردن روی حرفها و رفتار خانواده شوهرت و مادرشوهرت، انرژی و وقتت و بذاری روی زندگی مشترکت و ایجاد تنوع و خوشی بیشتر برای زندگی خودتو شوهر خوبت؟؟
ماشالله همسر به این خوبی داری که حواسش به تو و زندگی هست بازم ناشکری میکنیو میخوای دستی دستی آتیش بندازی تو زندگیت؟
حساسیتهای زیادی تو زندگی و رفتارت با شوهرت تاثیر منفی میذاره.
سعی کن از هر چیزی انرژی مثبت بگیری نه منفی..سر خودتو و وقتت و با چیزای خوب پر کن.
چیکار داری اونا کی و دعوت میکنن و کیو دعوت نمیکنن؟؟ مختارند برای هرکی میخوان سوغاتی بیارن برای هرکی میخوان نیارن.
از اونطرف میگی: برام مهم نیستا اصلا سوغاتیو اینچیزا
از طرف دیگه میگی: آخه چرا برای تنها پسر و عروسشون سوغاتی نیوردن!!
برو غذاهای جدید یاد بگیر درست کنی..طراحیهای جدید کن خونتونو..نقاشی کن..ورزش کن...استخر برو
با خانواده شوهرت هم با احترام و بدور از هر گوشه و کنایه ای رفتار کن و برات انقدر این مسائل مهم نباشه.
خوشبخت باشی
-
RE: کمکم کنید تو اصلاح رفتارم با خانواده همسری
گلنوش 67 جان ببخشید تازه وارم هنوز خیلی وارد نیستم
نادیا جان نمیدونم چرا انقد حساس شدم !!!!!!!!!
راست میگی خیلی تو حرفاشون زوم میکنم :(
من بخدا آدم با محبتی هستم دوست دارم با همه رابطه خوبی داشته باشم ، ولی اینا سردن:(
اگه با خودم درگیر نبودم که اینجا ازتون کمک نمیخواستم :323:
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر (در اصلاح رفتارم کمکم کنید)
ریحانا جان من کاملا درکت می کنم.به خدا همشو کشیدم.تازه کلی چیزای دیگم اضافه کن.اما فقط با توضیح به همسرم کمی رفت و امدو کم کردم و مثل خودشون رفتار میکنم که تو ذوقمم نخوره.این بهترین راه.بی احترامی هم نکن.اگرچه عقایدت چیز دیگست اما مثل خودشون باهاشون باش همین.
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر (در اصلاح رفتارم کمکم کنید)
ریحانا خانم اول باید بگم که یه کم داری ناشکری می کنی.
خانواده شوهرت بسیار انسانهای خوبی هستند به چند دلیل:
- مهمتر از همه اینکه شوهرتون رو پر نمی کنند و زندگی شما رو به هم نمی ریزند حتی اگه رفتار شما مطابق میلشون نباشه
- تسلطی بر روی پسرشون ندارند و اجازه می دند مستقلا برای رفت و آمدش تصمیم بگیره
- شاید شما براشون مثل دخترشون نباشی ولی به دید یه نفر که می خواد پسرشون رو از چنگشون در بیاره که باهات خصمانه رفتار نمی کنند.
اینا رو من فقط از روی نوشته های شما فهمیدم شاید موارد دیگه ای هم باشه
و اما اشکالی که من متوجهش شدم:
- شما دوست داری دقیقا همونطوری که شما با دیگران رفتار می کنی دیگران هم با شما رفتار کنند.
- زیاد داری وارد بازیهای خاله زنکی می شی و شما و خواهرتون در مورد مادرشوهر و خواهرشوهر مدام با هم صحبت می کنید.
- زیاد داری به عنواوینی چون "مادر شوهر" و "خوهر شوهر" بصورت سنتی فکر می کنی.
مثلا خب عزیزم شاید مادرشوهرتون داره به خواهرشوهرت هم در مورد حجابش تذکر می ده ولی گوش نمی کنه...شاید اصلا پشت سرتون شما رو الگوی اون قرار بدن و بخاطر اینکه شما به حرف مادرشوهرتون گوش کردید اونو سرزنش کنن.
مثلا اینکه بدون دعوت خونه پدر و مادر همسرتون یا پدر و مادر خودتون نرید اشتباه محضه ( نمیگم بدون خبر برید خبر بدبد ولی منتظر دعوت نمونید)....شما در مقابل پدر و مادرهاتون مسئولید باید هم شما و هم همسرتون در خدمت اونها باشید و با توجه به اینکه شوهر مستقل و بفهمی دارید که این کار هیچ لطمه ای به زندگیتون نمی زنه.
پسر خوب تربیت کردند....تحویل شما دادند ....خوشبختی الان شما مدیون زحمتای اونهاست....هیچ توقعی هم جز رفت و آمد و احترام از شما ندارند.....پس دریغ نکنید
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر (در اصلاح رفتارم کمکم کنید)
دوست خوبم باید بگم منم موقعیت تورو درک میکنم مادرشوهر من هم با اینکه جلوی همه میگه من مثله دخترش هستم ولی اصولا فقط در حد حرفه و من میبینم که چطور واسه داماداش خودکشی میکنه اما من با خودم میگم اصلا واسم مهم نیست چرا باید زندگی خودم رو با همسرم که اینقد دوستش دارم خراب کنم به خاطر یه مشت حرف و کاری که نصفش هم از روی نادونیه عزیزم باید بگم درسته که ممکنه بگن عروسمون مثله دخترمون میمونه اما در حقیقت اینطور نیست اگه به خودت هم نگاه کنی میبینی که تو هم اون رو مثله مادر خودت نمیبینی پس سعی کن توجه خودت رو روی زندگی با شوهرت بذاری و از این فکر و خیال ها دوری کنی
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر (در اصلاح رفتارم کمکم کنید)
من و همسرم بهمراه خواهرم و شوهرش و خواهر کوچیکم قرار گذاشتیم بریم شمال و 5شنبه صبح حرکت کنیم
شب قبلش همسرم زنگ زد به خانوادش گفت که ما میخوایم بریم شمال
صبح 5شنبه ما راه افتادیم ، ساعت 9صبح دیدم مامان شوشو بهم اس داد که شنبه تولد خواهرشوهری هستش دوست دارم شما هم در جمع دوستان ما باشید
منو میگی چشام 4تا شده بود ، ازاینکه چرا منو با اس ام اس دعوت میکنه و اینکه چرا زودتر بهم نگفته ما که شب قبلش زنگ زدیم واسه خداحافظی!
خیلی ناراحت شدم نه جواب اس ام اسشو دادم نه بهشون تبریک گفتم
تازه بعدشم فهمیدم که به مادرشوهر خواهرم گفته ( یادتونه میگفتم با مادرشوهرم خواهرم رابطه داره) ولی به مامان من نگفته
حالا دیروز برگشتی زنگ زد که کجائین میخوایم کیک ببریم خودتونو برسونین
منم در حد قطب شمال سرد حرف زدم اونم هی میگفت خوبی چرا اینطوری حرف میزنی !!
خلاصه شب همسری به پدرش زنگ زد که چرا مادر ریحانا رو دعوت نکردین ، باباش گفته مامانت مامان خودشم نگفته !!!!!!!!!!!!!!!!!! جالبه اونو نگفته بعد مادرشوهر خواهر منو گفته
پدرشوهرمم اصلا حق رو به شوهرم نداده و به بیراهه زده که توحال خواهرتو نمیپرسی و از این دری وری ها
تازه امروزم فهمیدم که مادرشوهرم خواهرمم نمیخواسته بره بهش زنگ زده پاشو حتما بیا مجلس خودمونیه
فکر کنین با مادرشوهر خواهر من خودمونی شده بعد به مادر من هیچی نگفته
خیلی بهم برخورده از این کارش ، به همسری گفتم تا از من عذر خواهی نکنن پشت گوششونو دیدن منو دیدن
امروز که خبری ازشون نبوده
تا چند وقت اصلا نمیخوام صداشونو بشنوم
به نظرتون چیکار کنم:((
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر (در اصلاح رفتارم کمکم کنید)
منم مشكلاتي شبيه به تو اما با يه فرقاي كوچيك
نامزد من كاملا پشتمه اما خانواده ش...........
عزيزم انقدر خودتو با اين حرفا و فكرا مشغول نكن من اينكارو كردم و به هيچ جايي نرسيدم
تصميم گرفتم رابطمو با خانوادش كم رسمي و با احترام كنم البته من بهشون بي احترامي نكرده بودم فقط هم به پدر و مادر نامزدم هرچند وقت زنگ ميزنم
بازم ميگم خودتو با اين فكرا اذيت نكن
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر (در اصلاح رفتارم کمکم کنید)
من فکر میکنم هیچ جای دنیا به غیر از ایران رابطه مادرشوهر و عروس انقدر جالب نباشه ... هردوشون از اول نسبت به هم پیش زمینه منفی دارن ولی جالبه که با این حال از همدیگه توقع بهترین رفتار رو هم دارن . من ازدواج نکردم ولی کلا به نظر من فرهنگ هر خانواده ای با خانواده دیگه فرق میکنه یعنی بعضیا رفتارایی رو بد میدونن یا بی احترامی حسابش میکنن در حالی که خانواده مقابل اصلا یه همچین قصدی ندارن و کلا اینجورین و براشون اون نوع رفتار عادیه و حتی فکرشم نمیکنن که مثلا دارن کار ضایعی انجام میدن میبینی که معیارا نسبیه و پشت هر کاری نیت بدی وجود نداره ... شما دوست خوبم طبیعیه که از بعضی چیزا و رفتارا ناراحت بشی ولی تا میتونی سعی کن مثبت به قضیه نگاه کنی و خودت رو وفق بدی با قضیه همونطوری که شما با مادرشوهرت عین مادر خودت رفتار نمیکنی و به اون اندازه دوستش نداری انتظار نداشته باش اون تو رو مثل دختر خودش دوست داشته باشه ومشابه باهات برخورد کنه این جور نمونه ها انگشت شمارن . قشنگ به زندگیت برس به همسرت و زندگی خوب و ارومت فکر کن مگه هفته ای چند بار و چند ساعت میری خونه مادر همسرت؟ اون چند ساعتم باهاشون مهربون باش و بی خیالی طی کن بالاخره اون مادر همسر شماست .
خوب این بود انشای من :227:
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر (در اصلاح رفتارم کمکم کنید)
ریحانا عزیزم ..
اولا که لحن صحبتت در مورد خانواده ی همسرت خیلی بده ! دائم این و اون خطابشون میکنی و میگی میخوام ادبشون کنم و پدرشوهرت دری وری گفته و ....... !!!!!!!!
شما دوست داری خانواده ی همسرت در رابطه با تو از این ادبیات استفاده کنن ؟!!!
عزیزم اگه احترام میخوای باید از ته قلبت بهشون احترام بذاری و حتی تو صحبت کردن مراقب کلماتت باشی .. حتی وقتی جایی که حضور ندارن .. این باید برات عادت بشه ... هرچقدر هم بد باشن و بیخیال و غیره بالاخره خانواده ی همسرت هستن و احترامشون واجبه ..
خب ! شما توقعت خیلی بالائه دوست خوبم .. خیلی خیلی بالا ..
یعنی شما و همسرت دو تیم مجزا از هم هستید ؟! و اگه قراره جایی برید باید یه بار دعوت از شما به عمل بیاد یه بار از شوهرت ؟:311:
یکم سطح توقعت رو بیار پایین .. مادرشوهرت اجباری نداره هر دفعه برات کادو بگیره یا سوغاتی بیاره .. شاید بنده خدا دستش تنگ بوده یا اصلا حواسش نبوده ! انقد منفی نگری نکن دختر ..
نمیدونم شاید ناراحت بشی از حرفای من ولی به نظرم مشکل اصلی از خودته عزیزم .. نباید انقدر خودتو دست بالا بگیری و انتظار داشته باشی همه همیشه هواتو داشته باشن ..
مادرشوهر من روز اولی که رفتم خونه شون یه جمله گفت همیشه یادمه .. گفت شاید تو خونه ی بابات وقتی قهر میکردی میومدن نازتو میکشیدن اما هیچ وقت یادت نره تو خانواده ی شوهر از این خبرا نیست .. واقعا هم راست گفت و ممنونم ازش بابت این حرفش ..
سعی کن باهاشون مهربون و دوست باشی .. انقدر ازشون توقع بی جا نداشته باش ..
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر (در اصلاح رفتارم کمکم کنید)
وای عزیزم
میدونم همه اینها داغی است بر دلت اما خیلی جدی نگیر
اونقدر چیزا برای من پیش اومده که این مسایل جزیی اصلا دگیه با چشمم نمی آید
تو فقط و فقط به فکر خودت و همسرت باش
زندگی خودتون از هر چیزی واجب تره
خوشحال میشم که تاپیک منو هم ببینی
http://www.hamdardi.net/thread-24517.html
-
RE: رابطه سرد با خانواده همسر (در اصلاح رفتارم کمکم کنید)
ممنون دوستان
الف - ح جان امیدوارم موقعیتی که برام پیش اومد برای تو پیش نیاد
من واقعا ناراحت بودم و هستم وشاید این ناراحتی تو حرفهامم اومده باشه
مادر من تو هیچ مراسمی خانواده همسر من و همسر خواهرمو تنها دعوت نکرده همیشه باهم دعوت کرده و یکسان احترام گذاشته
خیلی برام سخته که بخوام این برخوردارو ببینم
من توقع خیلی زیادی از خانواده همسرم ندارم ، خداروشکر دستشونم تنگ نیست ، من فقط احترام و ارزش قائل شدن میخوام ، چیز زیادیه؟؟؟؟
از روز یکشنبه 14/08 تا امروز که 24/08 هستش نه من بهشون زنگ زدم نه مادرشوهرم به من
فقط یه روز به محل کار همسرم زنگ زده بود که همسری هم باهاش سرد صحبت کرده بود
چند شب پیش من خودم به همسری گفتم یه زنگ بزن حال پدر و مادرتو بپرس ولی گوشی رو به من نده چون نمیتونم صحبت کنم
دلم نمیخواد کدورتی باشه ولی باعثش خودشون هستن
تولد خواهرشوهر رو هم تبریک نگفتیم ، دیگه کادو هم بهش نمیدم!!!!!!!!!!!!!!