تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
سلام دوستان خوبم
من مشکلی در رابطه ام با پسری که حدود 4 سال باهاش رابطه داشتم پیدا کردم که خوشحال میشم اگر کمکم کنید.
ما سه سال اول تقریبا مشکل جدیی نداشتیم اما حدود یک سال پیش درست زمانی که تصمیم به ازدواج گرفته بودیم برادر ایشون فوت کرد و تاثیر بسیار بدی روی ایشون و خانوادش گذاشت. طوری که ایشون بسیار حساس و زودرنج و متوقع شده. و سر هر موضوع کوچکی باهم دعوامون میشه. من خودم ادم حساسی هستم و کمی هم دم دمی مزاج و چون بهرحال اگاهی درستی از وضعیت ایشون نداشتم فکر میکردم بعد از گذشت حدود چار پنج ماه اوضاعش بهتر میشه و نشد. ودر عوض هر چه که می گذره حساس تر می شه. الان یک سال مز اون ماجرا می گذره و هیچ چیز بهتر نشده. درو دیوار خونه ش پر از عکسای برادرشه و میگه که هیچ وقت نمیخاد فراموشش کنه.
سوال من اینه که من می تونم آینده خوبی رو (با توجه به دعواهای شدیدی که اخیرا داشتیم و حرفهای ناخوشایندی که ردو بدل شده) با این مرد تصور کنم؟
من واقعن خودم خسته ام از دعواها و از گریه زاری های او، چه باید بکنم؟لطفا کمکم کنید لازمه بگم که ایشون حاضر نیستن به هیچ مشاور ویا روانپزشکی مراجعه کنیم
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
آتوسا سلام
به تالار همدردی خوش آمدی
بهتره در کنار خانواده و زیر نظر اونا در مورد این پسر تصمیم بگیری
بعد که قدم رسمی را برداشتند از طریق خانواده به صورت جدی در این مورد انتخاب کنید
و اینکه چهار سال در یک رابطه بی تعهد بودید اصلا به نفع شما نیست
ایشون از نظر روحی دچار عذاب هستن و بهتره به روان پزشک مراجعه کنند
شما اول از همه فکر خودت باش پیشنهاد دارم از رابطه بی تعهد خارج بشو
موفق باشی:72:
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
اگه رابطه تون به حدی جدی بوده که خانواده هاتون از اون خبر داشتن و ایشون به صورت رسمی از تون خواستگاری کردن (از اونجایی هم که شما میگین که عاشقشین) بهتره بجنگید یعنی کمکش کنید تا اروم بشه ادمها استانه ی تحمل متفاوتی دارن و اگه واقعا رفتار ایشون تا این حد به خاطر مرگ برارشون عوض شده یعنی(فکر کنم ) ادم ضعیفی هستن و.... حالا شما باید تصمیم بگیرید که میخواین با چنین ادمی زندگی کنین یا نه البته باید سعی کنید که این تصمیمتون دور از هر گونه احساسات و تعلق خاطر و ... باشه و باید سعی کنین که منطقی باشین(چون قراره یه عمر با هم زندگی کنین).
اما اگه دوستی شما پنهانی بوده و قضیه ی ازدواج هم فقط و فقط بین خودتون بوده توصیه میکنم که فراموشش کنید چون به شخصه من نمیتونم به چنین ادمهایی اعتماد کنم و فکر کنم برای بقیه هم خیلی سخت باشه که چنین شخصیتی رو بتونن قبول کنن و تا اخر عمر بهش تکیه کنن.
اما در مورد روانشناس اگه ایشون خودشون مراجعه نمیکنن چرا خود شما مراجعه نکنید؟ چون یقینا شما با کمک یه روانشناس بهتر میتونین به ایشون کمک کنید تا این که بخوایید خودتون دست به کار بشید.
موفق باشید
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
سپاس فراوان از دوستان گلم
راستش رابطه بی تعهد برای من چیزهای خوبی هم داشته، من کلا آدمی نیستم که خیلی به ازدواج اعتقاد داشته باشم به شکل سنتیش. درمورد رابطه مون والدین من فقط اطلاع دارند که اونها هم همش منتظرند که بیاید برای خاستگاری.
من خیلی دوست دارم که بتونم کمکش کنم.
به نظر شما بهتر نیست یه مدت همه چیزو فراموش کنم تا بهتر بتونیم هر دومون تصمیم بگیریم؟
می دونید آخه ایشون پسر نسبتا معقولین توی روابط اجنماعی و همه روش حساب می کنن. منم راستش در مدت این یک سال زیاد همراه نبودم.شاید به خاطر عدم درک از شرایط ایشون و ترس از موندن اوضاع به همین شکل، بود که هر روز یه بهانه جدید می آوردم. و ایشون گاهی تو این مدت ازم دلجویی می کرد.
میترسم اگه بخام رهاش کنم تو این وضع اوضاعش بدتر بشه همونطور که حدود 10 روزی که همو ندیدیم بدتر شد.
کمتر از یک ماه دیگه سال برادرشه و منتظر جواب آزمون دکتراشم هستیم به نظر شما با گذشتن سال و با گرفتن جواب قبولی دکترا اوضاعش بهتر میشه؟ الان طوریه که انگار هدفی نداره مخصوصا وقتی با هم دعوا می کنیم بسیار افسرده تر میشه.
من وا قعا می خوام که کمکش کنم. اما گاهی واقعا اعصابم نمی کشه و همه چیز خراب می شه
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
1- خانم آتوسای گرامی،من هم مثل شما یک کاربر ساده هستم.
اما فکر کنم تجربه ایی بیش از شما از زندگی آموختم.
2-من به سیاست ها و چارچوب های این تالار کاری ندارم، بهش احترام میذارم اما شاید در خیلی موارد موافقش نباشم.
به هر حال این تالار تحت قوانین این کشور اداره میشه و در چارچوب عرف و فرهنگ همین جامعه فعالیت می کنه.
3-در عرف جامعه ی ما روابط دختر و پسر پیش از ازدواج موضوعیت نداره، نه اینکه این روابط وجود نداره، هست، خیلی هم فراوان هست، اما تعریف شده نیست، رسمی نیست، شما نمیتونید اداره ایی برید و یا حتی یک مهمانی رسمی برید و بگید ما با هم دوست دختر و دوست پسر هستیم، باید حتما یک نسبت تعریف شده و قابل پذیرش داشته باشید.
4- این تالار همچنین، مثال هایی هم مطرح میکنه که نشون می ده روابط غیر رسمی، در نهایت به نفع هیچ یک از دو طرف نیست،
هرچند به نظر من نمیشه به صرف اون مثال ها نتیجه گرفت،
مثل اینکه من چند مورد همسر کشی لیست کنم و بعد نتیجه بگیرم ازدواج زن و مرد در نهایت منجر به قتل میشه!
من شخصا دوستان و حتی بزرگترهایی رو می شناسم که دوست بودند و الان هم زندگی مشترک خوبی رو در کنار هم تجربه می کنند.
البته شاید دلایل معتبر روانشناختی هم در این تالار مطرج کرده باشند( نه فقط نظر مشاورین) که چون به کار من نمی اومده دنبالش هم نرفتم و امیدوارم اگر هست دوستان لینکش رو در اختیار بذارند.
5- بنابراین صحبت خانم ویدا، مبنی بر نادیده گرفتن احساس شما نیست، خانم ویدا نگفتن شما مشکلی ندارید، گفتن مشکل شما، مشکلی نیست که در یک چارچوب منطقی قابل حل و فصل باشه.
ببینید در روابط زناشویی، همه چیز تعریف شده است، چون دو طرف تعهد رسمی و محضری دادند که به یک سری اصول پایبند باشند، دو طرف به هم قول دادند که حقوق همدیگر رو رعایت کنند، به هم احترام بذارند و و و و ...
در همین قالب میشه گفت که چه کسی باید چه کار کنه.
6- روابط شما با اون آقا رسمی نیست، ظاهرا فقط والدین شما مطلع هستند، یعنی خانواده اون آقا در جریان نیست، (چرا نخواسته اونها رو مطلع کنه؟)
من به مسائل شرعی کاری ندارم چون ظاهرا برای خودتون حلش کردید، اما:
آیا من به عنوان یک کاربر میتونم به شما توصیه کنم اون آقا الان دچار بحران روحی شده و شما برو خونه اش و نذار تنها باشه و دلداریش بده؟
آیا میتونم بگم ببرش مسافرت تا آب و هوایی عوض کنه و روزهای خوبی رو داشته باشید؟!
می تونم بگم صبح به صبح وقتی از خواب بیدار میشه در حالیکه نوازشش می کنی از امید و زندگی بگو تا بفهمه زندگی هنوز جریان داره؟!
من چه توصیه ایی میتونم بکنم که شما و خانواده ی شما و خانواده ی ایشون بپذیرید؟
میبینید، مشکل اینجاست.
به فرض هم مشکلی نبود و همه ی این کار ها رو هم کردید، وقتی اون آقا به شما تعهدی نداره و بعد زیر همه چیز بزنه و بگه اصلا نمیخواد با شما ازدواج کنه، به قول پدر بزرگ بعد نمیگید چرا این راه رو نشونم دادید تا عاشقتر و وابسته تر بشم؟ حالا چی کار کنم؟
مطمئن باشید و تضمین میدم دوستان همه خیر خواه شما هستند،
شاد باشید.
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
زیبا خانوم بسیار متشکرم از همدردیتون نشانه بزرگواری شماست، که اندکی صبر می کنید و تامل می کنید.
arash1348 گرامی بسیار توضیحات خوب ،منطقی و کاملی بود، نظر منو عوض کرد در مورد این سایت و منو به تفکر واداشت.
شما کاملا درست می گین، من توقع زیادی داشتم. شاید هم به خاطر اینکه قسمتی از عمرمو خارج از کشور بزرگ شدم دیدم به حد آدمهای عاقل و بالغی که اینجا بزرگ شدن و در محیطهای اداری ورسمی اینجا هستند، محافظه کارانه نیست.
بهر حال برام آرزوی موفقیت کنید، چون تصمیم گرفتم با دست خالی برم جلو و هر کاری که میتونم براش انجام بدم. من آدم هرزه ای نیستم و می خوام کسی رو که برای اولین بار در عمرم بهش عشق ورزیدم نگه دارم.
و این رو هم بدونید کسایی که به اینطور جاها مراجعه می کنن و دردودل میکنن خیلی تنها هستن، و واقعن چاره ای ندارند. به امید کمی حمایت و راه چاره میان و مینویسن.
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
اتوسای عزیزم
مطمینم خودت اینقدر عاقل هستی که با توجه به فر هنگ و اعتقادات خانوادگیت تصمیمی که به صلاحت هست رو میگیری.
اینجا هم دوستان نظریاتی که میتونن بدن خیلی کلی هست و با توجه به عرف و شرع جامعه هست. و خوب یه چیز هایی به هر حال مشترک هست تو همه فرهنگ ها.امیدوارم خودت نکاتی که منطبق به شرایط شما هست رو تونسته باشی از صحبت دوستان برداری.
در هر حال موفق باشی:72:
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
---------------------------------------------------------------------------------------------------
من نمی گم که چون همدردی با دوستی مخالفه هیچ دوستی درست نیست همون جور که زیبا گفت شما دو تا ادم عاقل و بالغ هستید و می تونید خودتون در مورد زندگی تون تصمیم بگیرید...
ولی در مورد اینکه 4 سال وقت گذاشتید و بازهم می خواین وقت بزارید و نمی دونید که اصلا ایشون حاضر هست با شما ازدواج کنه یا نه.....
خوب این عاقلانه نیست که به این ارتباط ادامه بدید
اتوسا جان این صحبت هارو طبق متن اول تاپیکت می گم
و من نمی دونم ایشون اصلا قصد ازدواج داره باهات یا نه...ولی اونجوری که نوشتی انگار حرفی از ازدواج نیست...
اتوسا می گی تصمیم گرفتم دست خالی برم جلو و کسی بهش عشق ورزیدم نگهش دارم
این درست نیست
این نشون دهنده احساسه محضه
باید عاقلانه تر تصمیم بگیری........
ازدواج و عشق یه بحث دو طرفه است اونم باید بخواد تو رو نگه داره...
در مورد اینکه اوضاع روحی ایشون کی بهتر میشه خوب حدود یک سال برای این شرایط بحرانی احتمالا لازمه ولی ی سری تکنیک ها هت که مدت سوگ واری رو کاهش میده
ولی فرض کن تو همه تلاشت رو برای رو به راه شدن اوضاع ایشون انجام دادی و بهتر نشدو همین جور بی هدف موندوووو....
یا نه خوب شد ولی تصمیم نداشت دیگه با شما بمونه........
بعد از هر یک از این دو حالت ..تو چه حسی پیدا میکنی؟؟؟؟
اول مطمئن شو ایشون شمار و دوست داره و میخواد باهات بمونه
ببین ی تلاشی برای داشتنت می کنه برای رسمی شدن رابطه....
بعد براش این جوری وقت بزار و برو دنبال راه حل هایی که حالش رو بهتر می کنه
وقتی نه به باره نه به داره
ما بیایم چی بگیم؟واقعا چی بگیم؟
مثلا اگر این سوال رو می پرسیدی که چگونه می تونم به فردی که در سوگ برادرش هست و نتونسته به زندگی عادیش برگرده کمک کنم...؟
در این زمینه کلی راهنمایی می گرفتی...و کسی هم نمی پرسید این فرد کیه و چرا می خوای کمکش کنی...
ولی الان موضوع فرق داره و اینجا به شما راهنمایی می دن که شما کمترین آسیب رو ببینی
امیدوارم این سو تفاهم ها برطرف شده باشن.
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آتوسا
ما سه سال اول تقریبا مشکل جدیی نداشتیم اما حدود یک سال پیش درست زمانی که تصمیم به ازدواج گرفته بودیم برادر ایشون فوت کرد و تاثیر بسیار بدی روی ایشون و خانوادش گذاشت.
نازنین جان از اینجا تشخیص دادم
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آتوسا
...
بهر حال برام آرزوی موفقیت کنید، چون تصمیم گرفتم با دست خالی برم جلو و هر کاری که میتونم براش انجام بدم. من آدم هرزه ای نیستم و می خوام کسی رو که برای اولین بار در عمرم بهش عشق ورزیدم نگه دارم.
و این رو هم بدونید کسایی که به اینطور جاها مراجعه می کنن و دردودل میکنن خیلی تنها هستن، و واقعن چاره ای ندارند. به امید کمی حمایت و راه چاره میان و مینویسن.
آتوسا خانم گرامی،
اگر شما و من و دیگران به دنبال اندکی حمایت و پیدا کردن راه چاره اینجا اومدیم، پس باید به اینجا اعتماد کنیم.
نه شما و نه من و نه شاید دیگران به دنبال تایید صرف نیستند،
اما،
چیزی که در این تالار یاد گرفتم اینه که ، اول باید خودت رو دوست داشته اشی تا بتوانی دیگران رو دوست داشته باشی.
تا نتونم برای خودم ارزشی بیابم و برای خودم احترامی قائل باشم نمی تونم دیگران رو وادار کنم یا ازشون انتظار داشته باشم برای من ارزش قائل باشند و بهم احترام بذارند.
از نگاه من، احساس شما پاک و قابل احترامه، عشق و دوست داشتن یکی از نعمت های خداوند هستش، اما مهمتر از اون دوست داشته شدنه،
انسان ها به اندازه کافی پیچیده هستند، آنقدر پیچیده که از شناخت خودشون هم عاجزند چه برسه به شناخت دیگران،
براتون آرزوی موفقیت دارم
شاد و سربلند باشید
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
سلام آتوسا خانوم :72:
اگه ممکنه کمی از سن خودتون و خواستگارتون بگین.
نقل قول:
تصمیم گرفتم با دست خالی برم جلو و هر کاری که میتونم براش انجام بدم. من آدم هرزه ای نیستم و می خوام کسی رو که برای اولین بار در عمرم بهش عشق ورزیدم نگه دارم.
:163: اینجا هیچکسی شما رو هرزه نمیدونه! اینگونه فکر نکنین.
در مورد رابطهی شما با این آقا. در چند ماه گذشته آیا صحبتی از طرف شما یا والدینتون با این آقا در مورد ازدواج شده؟ پاسخ ایشون چی بوده؟
ببینین به طور کلی، اگه مسائل مربوط به خواستگاری و ازدواج به خاطر فوت برادر این آقا عقب افتاده باشه، حداکثر باید تا سالگرد فوت ایشون ادامه پیدا کنه. پس بعد از این مدت، وجود چنین دلایلی، بهانه محسوب میشن.
یه مسئلهی دیگه هم هست. آیا همونطور که شما به ایشون علاقهمندین ایشون هم به شما علاقهمندن؟
اینکه هنوز بعد از یک سال این آقا اینجوری هستن خیلی عجیبه. معمولا کسانی که در روابط عاطفی شدید(البته از نوع واقعیش) هستن مشکلات اینچنینی رو سریعتر از افراد عادی حل میکنن. اگه غم و افسردگی ایشون این همه طول کشیده و با حضور شما بهتر هم نشده، پس شاید یک جای علاقهی ایشون میلنگه! فکر میکنم باید شناختتونو بیشتر کنین.
گفتین که خیلی با هم دعوا میکنین. اینا زنگ خطره. شما هنوز با هم ازدواج نکردین و زیاد دعوا دارین. بعد از ازدواج که مسئولیتها (و البته مشکلات) دو چندان میشن چی؟
نقل قول:
در مورد رابطه مون والدین من فقط اطلاع دارند که اونها هم همش منتظرند که بیاید برای خاستگاری.
چون تصمیم گرفتم با دست خالی برم جلو و هر کاری که میتونم براش انجام بدم.
به نظر من صبر کنین تا سالگرد فوت برادر خواستگارتون هم برگزار بشه. ۳ ۴ روز بعدش والدینتون در مورد قرار خواستگاری صحبت کنن. البته شما هم میتونی بکنی اما حتما از زبان پدر و مادرتون مسئله رو بگین. اگر ایشون با قرار گذاشتن موافقت کرد حتما و حتما این مسئلرو شرط کنین که چند جلسهای پیش مشاور برین تا با چشم بازتری تصمیم بگیرین. این شرطو هم حتما والدینتون بگن و یا شما از طرف والدین بگو.
اما اگر جوابشان منفی و یا آوردن دلایل مختلف (بهتر است بگوییم بهانهها) برای به تعویق انداختن بود که خوب، به نظر من بهتره بیش از این والدینتونو به خاطر انتظار کشیدن (و در نتیجه نگرانیها و استرس) آزار ندین و به ایشون بگین که والدینم خیلی منتظر موندن و من نمیتونم بیش از این اذیتشون کنم. و با دست خالی جلو رفتنو هم به دو دلیل اصلا پیشنهاد نمیکنم. اول اینکه همونطور که گفتین دستتون خالیه و هیچکاری نمیتونین بکنین. این کار، از کسی برمیاد که تخصص و امکاناتشو داشته باشه (نه شما). و شما فقط برای مدت نامعلومی برای خودتون و خواستگارتون آزردگی و ناراحتی ایجاد میکنین. دوم اینکه این کار ارزششو نداره. چون اگه ایشون بودنِ با شمارو به خاطر بهانههای مختلف بفروشه و حاضر نباشه به خاطر شما خواستگاری کنه، اصلا عاقلانه نیست که شما به قیمت انتظار کشدین و آزردگی والدینتون (که حتما خیلی عزیزند) تلاش برای درست کردن چیزی بکنین که با دست خالی هم درستبشو نیست!
نهایتا امیدوارم تصمیم درستی بگیرین و مشکلتون حل بشه. :72:
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آتوسا
الان یک سال مز اون ماجرا می گذره و هیچ چیز بهتر نشده. درو دیوار خونه ش پر از عکسای برادرشه و میگه که هیچ وقت نمیخاد فراموشش کنه.
سوال من اینه که من می تونم آینده خوبی رو (با توجه به دعواهای شدیدی که اخیرا داشتیم و حرفهای ناخوشایندی که ردو بدل شده) با این مرد تصور کنم؟
من واقعن خودم خسته ام از دعواها و از گریه زاری های او، چه باید بکنم؟
سلام آتوسای عزیز
به همدردی خوش آمدی
ضمن تایید صحبت های جناب آرش چند نکته ای رو باید بهت بگم.
ببین الان شما 2 مسئله داری که باهاش مواجهی عزیزم.
1- با فردی روبرو هستی که هنوز بعد یک سال نتونسته با واقعیت مرگ برادر کنار بیاد یا لا اقل دیگران رو
درگیر این قضیه نکنه و به شکلی افراطی تمام خانه پر از عکس های برادره!
2- نگران آینده خودت و تعریف نقشت در این رابطه و دادن پاسخی مناسب به خانواده خودت
ببین عزیز دلم
در مورد نکته 1 باید بگم خوب شما اول از همه در قبال زندگی خودت مسئولی و باید به خودت کمک کنی.
این آقا که دائم از شما توقع همراهی داره خودش چه کمکی به خودش کرده؟ این که بعد 1 سال اوضاع
روحیش بدتر هم شده و چنین رفتارهایی بروز میده طبیعی نیست و مشخصه نتونسته کنار بیاد. پس
کاری از دست شما ساخته نیست. شما به اندازه کافی باهاش همدلی کردی گلم. تا کی میخوای براش
مایه بگذاری و اون تنها بی تفاوتی پیشه کنه؟
اون بالاخره باید خودش هم بخواد که به خودش کمک کنه دیگه! ایشون برای دراومدن از این انزوا باید یا
خودش تلاش کنه یا از مشاور کمک بگیره! اما اگر حالت سومی رو انتخاب کنه یعنی انزوا و پرخاشگری
خوب خیلی نمیشه روی این مرد حساب باز کرد چون در مواجهه با مسائل زندگی کمر خم کرده!
ایشون شما که زنده هستین و پدر و مادرش رو که زنده هستن ندیده میگیره و این اصلا خوب نیست.
در مورد نکته 2 خوب تو تنها لطفی که میتونی بهش بکنی اینه که بگذاری یک مدت محدود مثلا یکی دو
ماه دیگه تنها باشه ولی کم کم باید براش زمینه چینی کنی که خانوادت توقعاتی دارن و باید زودتر
تکلیفتون مشخص بشه!
اصلا باید ببینی ایشون از این رابطه چی میخواد و خودت چی میخوای؟ اگر دنبال ازدواج هستی تا کی
میخوای براش صبر کنی؟ اون حتی به خانوادش هم نگفته و انگار مرگ برادر شده یک بهانه!
الان چند سال داری؟
خودت خوب میدونی که ما دخترا تا 1 سنی خواستگار خوب داریم و زود دیر میشه. ممکنه شما موقعیت
های خوبت رو از خودت بگیری و بعدا حسرت بخوری که کاش از دست نمی دادم.
چه تضمینی هست ایشون حالش خوب شه زود و یا اگر خوب شد باز شما رو برای زندگی مشترک بخواد؟
انگار خیالش رو زیادی راحت کردی! باید ازین خواب خوش کم کم درش بیاری و با آرامش و ابراز همدردی
بهش بگی که بهتره به فکر زنده ها و خودتون باشه کم کم و همینطور خانوادش! بگو روح برادرش هم
اینطوری شاد میشه و عکس العملش رو ببین. 3 عکس العمل پیش بینی میشه :
1- پرخاشگری کنه و بگه تو اصلا منو درک نمی کنی!
2- با حرفات به خودش بیاد و ازت زمانی کوتاه بخواد برای اینکه سرپا بشه و به خواستگاریت بیاد.
3- بهت بگه که من اینطور راحتم و اگر ناراحتی بذار برو!
خوب در هر 3 حالت شما تکلیفت با زندگیت مشخصه. چون میتونی براش تصمیم بگیری.
اما توصیه ای که دارم اگر باهات برای مشاوره و همراهی کردن در فراموشی همکای نکرد بهش اولتیماتوم
بده و باهاش قطع ارتباط کن ببین چه اقدامی می کنه برای بدست آوردنت.
بعضی ها نیاز به یک شوک دارن تا به خودشون بیان.
اما با احتیاط و آرامش و پس از زدن حرف ها اگر باهات راه نیومد بهش اولتیماتوم رو بده و باهاش قطع
ارتباط کن.
باز هم برامون از خودت ، سن هر 2تون ، موقعیت مالیش و رضایت خانوادش بگو
موفق باشی
:72:
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ستاره خوشبخت
سلام دوستان
حالم اصلا خوب نیست، هنوز هم تو حالت شوک هستم
امروز خیلی وقیحانه توی ایمیل برام نوشته که تا دو سه ماه دیگه داره ازدواج می کنه، با دختری که خانواده براش پیدا کردند
بعد من ابله شبانه روز به اون فکر می کردم،... بعد من تمام زندگیم رو برای اون گذاشتم
بعد من افسردگی گرفتم و شبانه روز کز کردم گوشه اتاق...
باورم نمیشه....
نوشته برام مشکل روحی روانی داره، نوشته قرص میخوره، نوشته تو زندگی استقلال عمل نداره،... ای کاش زودتر بهم میگفت این حرفا رو که من این همه عمر و جوونیم رو پاش نذارم
نمی تونم به خاطر این بلایی که این همه مدت سر من اورد ببخشمش هیچ وقت... نمی تونم
اینم یک نمونه مشاهده کنید . آخر رابطه های دوستی دختر و پسر . اگر مایلید همین سر نوشت رو داشته
باشید ادامه بدید.
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
سلام به همه دوستان گلم
با سپاس فراوان از همگی:72:
من 27 سال و ایشون 28 سالشه
قبل از هر چیز لازمه این موضوع رو روشن کنم که رابطه ما کاملا دو طرفه هست. حتی ایشون ادعا میکننه که عاشق منه، و من تنها عشق زندگیشم و بدون من زندگیش براش تلخ میشه. و همیشه از شعور و درک من می گه.
البته چیزی هم که هست و کاملا هم طبیعیه اینه که شما ایشون رو نمیشناسید.و میتونید از بیرون در باره مشکل ما قضاوت کنید. من هم با خوندن مطالب شما این شخصیت کمی برام غریبه شد. در حالی که انقدر میشناختمش و انقدر در کش وقوس های زندگی پابه پای هم بودیم که همیشه فکر میکردم این شخص جزئی از منه و هیچ وقت مشکلی با او نخواهم داشت. اما دعواهای اخیر یه جورایی بهم ثابت کرد که باید کمی محتاطتر باشم.
bahar.shad عزیز من فکر می کنم اگر ازش سوال کنم جوابش صددر صد گزینه دو خواهد بود. چون تا همین چند وقت پیش من تحت تاثیر خانواده بهش گوشزد می کردم که باید بیاد خاستگاری و ایشون جواب منفی هیچوقت ندادن، اما ایشون تازه رفته سر کار و حقوق زیادی هم نداره و نه سرمایه ای ونه اینکه پدر ومادری داره که بتونن کمکش کنن. من هم نمی تونم از پدر و مادرم توقع داشته باشم که به ما کمک کنن. وقتی که خودم دارم می بینم که ایشون از خرج روزانه ش میزنه تا بتونه پس انداز کنه دیگه چی می تونم بگم؟! این مدت فشارهای زندگی کم نبوده روی ایشون. من هم نمی خواستم یه فشار دیگه ای باشم مضاف بر بقیه.
ایشون توی جمع های رسمی پیش همکاراشون منو خانم خودش یا نامزد خودش معرفی میکنه. اصلن آدم بی مسئولیتی نیست. اصلا به هیچ وجه مثل جوونای امروزی به قول معروف بزن دررو نیس. اما خب فک کنم یه جورایی میترسه پا پیش بزاره، چون پدر من یه مقدار سختگیرن و معتقدن کسی که می خواد یه زندگی رو شرو کنه باید سرمایه ای داشته باشه. خانواده ایشون هم از وجود دختری توی زندگیش خبر دارن واز اونجا که آدم مستقلیه منتظر موندن تا خودش اقدام بکنه. یه جورایی میشه گفت که اونام پشتشو خالی کردن.
اما الان فکر می کنم که حتما باید کاری کرد که خلاف تمام این سالها بودن و ساختنم باشه. یک اینکه حتما قانعش کنم که ما به چند جلسه مشاوره احتیاج داریم (که البته در این مورد هم به کمک شما و دوستای خوبم احتیاج دارم چون من مشاور خوبی نمی شناسم که ویزیت آنچنانی نداشته باشه!)
دو اینکه مدتی بدور از هم شاید فرصت خوبی باشه برای فکر کردن، و دیدن دورنمای این رابطه دستاورداش . حسرتاش
بازم برام نظراتونو بگین خوشحال میشم:43:
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
عزیزم منم نظرم مث دوستان هست ، تعهدی که شما حرفش رو می زنید و بیشتر بین خودتون دو نفر بوده با یه رابطه رسمی فرق میکنه ، اینو میگم چون خودم تجربه ش کردم و با یکی 5 سال حس تعهد داشتم طوری که هر جا مشکلی بود براش من غصه میخوردم و سعی میکردم مشکلش حل بشه اما آخرش به سرانجام نرسید ، تو رابطه هیچ وقت خودتو متعهد نکن چون طرفت هم هر چه قد بگه متعهده اگه به بزنه زیرش شما کاری از دستت بر نمیاد و فقط یه دل شکسته و روح خراب برات میمونه . اون خانواده داره و دوستانی که میتونن کمکش کنن ، شما به فکر خودت باش به نظرم و سعی کن ارتباطت رو باهاش قطع کنی و یا حتی اگه الان نمیشه به خاطر شرایط اون خودتو درگیر روحیات و احساسات نکنی زیاد .
RE: تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم
tanhayetaha ممنون گلم
بله متاسفانه خودم هم به این نتیجه رسیدم. "متاسفانه" چون در تمام این مدت هر کی بهم می گفت که این طور روابط به نتیجه خوبی نمیرسه باور نمیکردم و میگفتم ما عاشق همیم و این حرفها معنی نداره!
البته باز هم فکر نمیکنم که هر رابطه ایی که شروع شد لزوما به ازدواج باید ختم شه، چون در اون صورت اگه شناخت خوبی از هم بدست نیاورده باشیم ممکنه به شکست منجر بشه. باید در تمام مراحل چشمامونو باز نگه داریم و کمتر دچار احساسات بشیم :shy: البته شاید یه مقدار دیر باشه برای رسیدن به این نتیجه :302: اما بازم خدا رو شکر که زیاد دیر نیست :316: