رفتار جدید و غیر قابل درک نامزدم

سلام به همه ی دوستان همدردی
من 25 سالمه و نامزدم 27.
3 ساله با هم دوست هستیم و تا 1 ماه دیگه قراره رسما نامزد شیم.:310:
ما با هم رابطه خیلی خوب و عاشقانه و البته با احترام متقابل داریم.:43::227:
اما من به شدت حساسم.یه مثال بارزش اینه که اگه ایشون یه روز تیپ مورد پسند منو نداشته باشن من از همون لحظه اول اخمام میره تو هم:163:
انگار نه انگار ایشون بخاطر من از استان دیگه تا تهران اومدن کل روزو با هر بهانه خراب میکنم:101: و بعد بخاطر رفتار تحسین برانگیز ایشون پشیمون میشم.
مشکل من اینه که ایشون به تازگی مسیج کمتر میدن به ندرت زنگ میزنن و بار آخر هم گفتن دیگه همدیگه رو نمیبینیم تا وقتی جواب نامه اشتغالم بیاد و بیام خواستگاری:316:
خیلی ناراحتم.دوست ندارم سرد باهم رفتار کنه.لطفا منو راهنمایی کنید.نگرانیم از اینه که بعد رسمی شدنم اینجوری رفتار کنه

نقل قول:

---

اما من به شدت حساسم.یه مثال بارزش اینه که اگه ایشون یه روز تیپ مورد پسند منو نداشته باشن من از همون لحظه اول اخمام میره تو هم
انگار نه انگار ایشون بخاطر من از استان دیگه تا تهران اومدن کل روزو با هر بهانه خراب میکنم و بعد بخاطر رفتار تحسین برانگیز ایشون پشیمون میشم

---

وقتی خودتون دقیقا میدونید مشکل از کجاست و میدونید رفتارتون صحیح نیست ! خب چرا رفتارتون رو اصلاح نمیکنید!؟

مثل این می مونه که بگید من وقتی شام زیاد میخورم نمیتونم راحت بخوابم! به نظرتون چیکار کنم!!؟

خب شام کمتر بخورید تا راحت بخوابید!!

نقل قول:

---

مشکل من اینه که ایشون به تازگی مسیج کمتر میدن به ندرت زنگ میزنن و بار آخر هم گفتن دیگه همدیگه رو نمیبینیم تا وقتی جواب نامه اشتغالم بیاد و بیام خواستگاری

---

این رفتار ایشون هم به نظر کاملا خوب و منطقی میاد و مطمئن باشید به نفع هر دو شماست!

ضمنا شما باید مهارت های کلامی و روش صحیح انتقاد کردن از همسر رو یاد بگیرید و این نکته رو هم در نظر داشته باشید که در حال حاضر هیچ نسبتی با هم ندارید پس باید حد و مرز خودتون رو بشناسید!

با تشکر از شما. من متوجه نشدم منظور شما از حد و مرز خودتونو بشناسید چی بود؟!:303:
با توجه به این که ما در طول سه سال اشتباهی نکردیم خدارو شکر.
من با ایشون صحبت کردم در این رابطه. میگن به دلیل اینکه با هر بار ارتباط تلفنی یا حضوری تو ناراحت میشی من نمیخوام برنجونمت و چون هر کاری میکنم باز ناراحتی پیش میاد سعی میکنم ارتباطو کم کنم
من چند بار گفتم اینجوری نیست و من ناراحتیم بخاطر حساسیت بیش از اندازمه ولی خب در واقع این روند آسیب زاست.
سوال من الان اینه که اگر ما ارتباطمون کم باشه بعد خواستگاری چطور میشه؟
ایشون دارن واقعیتو میگن یا ممکنه علت دیگه ای داشته باشه رفتارشون؟:303:
آیا واقعا این کار پاک کردن صورت مساله نیست که کم با هم باشیم ناراحتی پیش نیاد؟خب وقتی ازدواج کنیم که اینطوری نمیشه.
راستی من دارم سعی میکنم با خوندن مقالات تالار به خودم کمک کنم حساسیتمو کم کنم.ممنونم بهم کمک میکنید

سلام باران عزيز :72::72:

به نظر من رفتار اين آقا كاملا منطقيه... اگر چه ايشون يه مقدار دير به اين نتيجه رسيدن(3 سال) اما بازم خيلي عاليه كه عاقلانه تصميم گرفتن

دوران دوستي با دوران نامزدي و به دنبال اون زندگي مشترك فرق داره

دوران دوستي كه كلا مشكل زا هست در اكثر مواقع و بهتره وارده اين رابطه ها نشيم، اما اگه اين اتفاق افتاده خيلي خوبه كه به دور از ابراز علاقه و احساسات باشه تا آسيب ها كمتر بشه.... پس رفتار اين آقا تو اين دوران خيلي معقوله

اين رفتار آقا پسرم اصلا دليلي بر اين نيست كه بعده ها هم سرد باشن... بايد خيلي هم خوشحال باشي كه ايشون در برابر خانومي كه هنوز هيچ نسبت رسمي اي باهاش نداره خوددار هستن

سعي كن روي مهارت هاي شخصيتيت هم كار كني و خودتو اصلاح كني.... دسته خودم نيست و نميتونم و نميشه هم نداريم .... تو خودت پي بردي اشكاله كارت كجاست پس 50 % راه رو رفتي ، حالا وقتشه 50 % بقيه رو هم طي كني و اصلاحش كني

اين كه اول حساسيت نشون ميدي، شروع به اوقات تلخي ميكني و طرفت رو ميرنجوني و بعد هم پشيمون ميشي و عذر خواهي ميكني اما دوباره تكرارش ميكني اصلا نشانه خوبي نيست گلم .... و اين پالس ها رو به آقا ميرسونه كه شما ثبات شخصيتي و رفتاري نداري
حساسيتت رو به اين مسايل كم كن و اگه نميتوني و هميشه ميخواي اوقات تلخي كني بايد منتظره رفتارها و واكنش هاي بدتر از اينم باشي....

در ضمن تو هم رابطه ات رو با اين آقا كمتر كن تا زمان خواستگاريه رسمي و آشنايي هاي بعدي و نامزدي...
آقايون بايد براي جلب محبت يه خانوم تلاش كنن... پس خودت رو دست كم نگير

دقیقا چرا الان ایشون این تصمیمو گرفتن؟ ایشون انگار دلایلشون ضد و نقیضه:163:

یه چیزی الان یادم افتاد. ما رابطمون کنترل شدست ولی چند بار دست منو بوسید من بعدش ابراز ناراحتی کردم.ایشون الان میگه من شدت علاقم زیاده و نمیخوام ناراحتت کنم. فکر کنم منظورش همینه. میگه من مثل تو نیستم و کنترل احساساتم راحت نیست:228:

انگار خیلیم خود دار نبودن:163:


راما جان من اصلا خودمو دست کم نمیگیرم:311:
اصراری ندارم که الان مدام با ایشون در تماس باشم.دلیلش مهمه آخه.راستی گفتم ضد و نقیضه. امروز به من زنگ زد گفت دیشب ناراحت بودی. گفتم چگور متوجه شدی؟کفت مسیج دادم افطار دعوتیم سرد جواب دادی
اینجوری بود:
عزیزم افطار خونه خاله دعوتیم.دوست دارم
من: خوش بگذره
تو مهمونی دو تا مسیج داد.
امروز میگه باور کن من نمیتونم تو جمع بهت زیاد مسیج بدم. معلوم میشه با دختر هستم.wow!
من کفتم از این ناراحت نیستم.از این که قبلش بیرون بودی تنها هم بودی ولی زنگ نزدی.خب آخه دلیلش چیه؟
تا الان میگفت بخاطر شرایط یهو گفت عزیزم به همین راضی باش:163:
من خیلی اهل ارتباط نیستم!
پس تا الان چطور بود؟!
یه بار میگه چون تو ناراحت میشی یه بار میگه الان رسمی نیستیم یه بارم مثل امروز که من خیلی اهل ارتباط نیستم .همینقدر ارتباطم چون تو خیلی برام مهمی و عزیزی هست.بعدم گفت الان لابد باز پیش خودت میگی داره منت میذاره!
یه کم انگار رابطمون داره خراب میشه
بعد از سه سال ایشون داره با یه عالمه تلاش شرایطش جور میشه( هئت علمی میشه)بیان خواستگاری اما انگار اوضاع داره به هم میریزه

باران جان
مگه قرار خواستگاری نذاشتین؟
نگران نباش وگیر نده. شاید یکم استرس داره که طبیعیه.
هی چرا چرا نکن بذار این مدت طی شه

عزیزم این رفتار ارتباطی به استرس نداره.!

استرسو ما از روز اول داشتیم.

باور کنید اصلا بحث این نیست که یه مدتو بگذرونم.الان نگرانم.دلیلش چیه؟اگه سخته واسش ارتباط داشته باشه بعدا هم دچار مشکل میشیم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط rama25

رابطه ات رو با اين آقا كمتر كن تا زمان خواستگاريه رسمي و آشنايي هاي بعدي و نامزدي...
آقايون بايد براي جلب محبت يه خانوم تلاش كنن... پس خودت رو دست كم نگير

---

:104::104::104:

[quote=بهار65]

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط rama25

رابطه ات رو با اين آقا كمتر كن تا زمان خواستگاريه رسمي و آشنايي هاي بعدي و نامزدي...


آقايون بايد براي جلب محبت يه خانوم تلاش كنن... پس خودت رو دست كم نگير

---

اتفاقا ایشون تو این زمینه کم نمیذاره.یه بار من دیدم کارش طوریه که واسه دیدنم که بیاد تهران باید 5 ساعت رانندگی کنه یه ساعت منو ببینه برگرده. گفتم من میام یه شهری که بین تهران و اون شهرستانه.گفت اصلا باران.تو معشوقی من عاشق. من باید بیام:43::310:

الانم همچنان همیشه پیشقدمه فقط این که گفت زیاد اهل ارتباط نیستم منو میترسونه.
میخواست دیگه خیال منو راحت کنه یا واقعا دلیلش همینه؟پس اونایی که میگفت واسه اینکه ناراحتی پیش میاد و رسمی نیستیمو اینا دروغ بود؟:302:

عزیزم من فکر می کنم شاید بهتر باشه بدونی که دنیای زنها با مردها فرق داره

شما الان به گفته خودت 3 ساله با هم در ارتباطید (که ظاهرا هم این ارتباط زیاد بوده) و در عین حال هم سعی کردید کنترل شده باشه. این برای شما شاید راحت باشه چون شما زنی و با یک مجبت کلامی و تایید گرفتن از طرف مقابلت احساس رضایت می کنی.( البته به نظر میاد شما هم کم اوردی و ازرده هستی . و حساسیتت بالا رفته و مدام دوست داری مورد توجهش باشی.)

حالا اون اقا از طرف دیگه با دیدن و... نمی تونه راضی بمونه (متوجه منظورم هستی). شاید برای یک مدت کوتاه اما نه برای 3 سال. حالا درصد ازردگی خودت رو در نظر بگیر. اون اقا الان چند برابر شما احساس ازردگی می کنه.
(مثالش اینه که جلوی گربه گوشت بیاندازی و بگی دست نزن و اینکارو سه سال ادامه بدی یا تشنه لب دریا باشی.)

شاید بهتر بود این رابطه رو برای شناخت کوتاهتر می کردید یا اگر قرار بود طولا نی باشه خیلی ارتباط کمی داشتید و وارد فاز احساسی نمی شدید. اما حالا اینطور پیش رفته.
و الان ایشون به نظرم تصمیم درستی گرفته که ارتباطتون رو کم کنید. اینجوری ارامش بیشتری رو پیدا می کنید برای یک ماه دیگه که قراره نامزد بشید.

باران جان اين قدر سخت نگير

اينكه قراره خاستگاري گذاشته و گفته كه تو رو ميخواد خيلي خوبه... ديگه زياد جاي نگراني نيست

ما خانومها هميشه عادت داريم از كاه كوه بسازيم... حتي خوده من هم مثل شما هستم

وقتي اين طوري ازش تعريف ميكني و ميگي چيزي واست كم نميزاره ديگه نگران چي هستي!!....

يه مدت سرش شلوغه ، تو هم حساسي، ميخواد اين دمهاي آخرم با ارتباط بيشتر يه وقت دلخوري پيش نياد كه خدايي نكرده بحث خاستگاري بدتر عقب بيوفته و اين حرفها...

ازدواج بحثش با رابطه دوستي فرق داره.... چرا اين 2 تا رو با هم مقايسه ميكني؟؟؟
يعني چي كه اگه الان اهله ارتباط نيست بعدا هم با من اهل ارتباط نيست؟؟؟
نا سلامتي قراره با هم برين زيره يه سقف و اين زندگي مملوء ميشه از ارتباط هاي كوچيك و بزرگ تو و همسرت:310:

سلام دوستای خوب من.:46:

من به این نتیجه رسیدم که راما جان و دلجوی عزیز درست میگن.من حساس شدم و موقعیتو خوب درک نکردم.:305:

دیشب به من زنگ زد ایشون.من بهانه نگرفتم و بحث نکردم.نتیجه این شد که امروزم به من زنگ زد.(البته اینم بگم که بخاطر شرایط کاری و محیطی ایشون باید حتما بره بیرون و به من زنگ بزنه. میدونم سخته.)

امروزم گفتم رفتم کفش بخرم انتخاب نکردم.گفت بعد از ماه رمضان با هم میریم که بتونیم یه چیزیم بخوریم:311:
آخه من خریدام 6 ساعتست.:300:

گفتم نه دیگه.تو راست میگی دیگه همدیگه رو نبینیم بهتره:302:

گفت نه دیگه اونجوری.کمتر که مشکل پیش نیاد. حرف راما و دلجو :104:

وای دوستای خوبم الان مسیج داد:

رویای با تو بودن نزدیک به تحققه بارانم
با هیئت علمی شدنش موافقت شده.:310::323:

منم تا ماه دیگه تزمو دفاع میکنم و دیگه به امید خدا رسما نامزد میشیم.

این تاپیک به نتیجه رسید.

از همه ممنونم. ولی من از همدردی نمیرما! دوستون دارم.

:104::104::104:

عزيزم بهت تبريك ميگم كه تونستي به مشكلت فائق بشي و احساساتت رو كنترل كني :46: ... و آرزو ميكنم هر چي زودتر طعم خوش با هم بودن و زندگي مشترك رو بچشين

واسه منم دعا كن عزيزم... واقعا به دعاتهاتون احتياج دارم

خدایا به همه بچه های همدردی کمک کن.ممنون خدا جون:323:

baran 2012 عزیز سلام

از اینکه در کنار کمک دلسوزانه دوستان توانستی بحرانت را مدیریت کنی بهت تبریک میگم

امیدوارم زندگی بسیار خوبی را شروع کنی

و تا میتوانی مقالات ازدواج را بخون تا بتونی از پس هر موقعیت بحرانی بر بیای

دوست عزیزم موفق باشی:72:

سلام ویدا جان

خیلی از همتون ممنونم.

چشم.تمام سعیمو میکنم.

:46:

سلام باران جان
منم پارسال دقیقا همین شرایط تو رو داشتم
سه سال بود که با پسری دوست بودیم و قرار بود که تا اول پاییز بیاد خاستگاریم. من هم همچین مشکلی رو داشتم. رابطه مون پستی و بلندی های بسیار داشت. گاهی انقد نگران می شدم وحرص می خوردم به خاطر زنگ نزدنش و پیغام ندادنش که با خودم میگفتم هرگز باهاش ازدواج نمیکنم. اما در نهایت همه چیز درست میشد و من میدیدم واقعا شرایطشو نداشته که تماس بگیره یا اصلا حوصله نداشته! این مورد گاهی برای آقایون پیش میاد. نباید زیاد باهاشون ور بریم و سوال جوابشون کنیم.
اما یک نکته مهم: این ناراحتی ها تو وقتی که اشتباه کوچکی میکنه دست کم نگیر. چون بعد یه مدت بهش حساس میشه و عکس العمل نشون میده. همونطور که من الان این مشکل رو دارم. دوستم (نه نامزدم چون قرار ازدواج به خاطر مشکلی که مفصلا توضیح دادم در"تغییر رفتار پسری که عاشقش بودم") الان به من میگه که تو همش دنبال موضوعی هستی که ناراحت بشی... و کلی جروبحث میکنیم در این مورد.
من هم تغییر رفتارهایی رو گاهی در ایشون میبینم و ازشون میخام که برام توضیح بده و اگه نده دلخوری پیش میاد! بعدش دوستم گاهی برام تعریف میکنه که مردا اینطورین که مستقیما نمیان مشکلشون رو بگن. کمی صبر میکنن تا ببینن آمادگی شنیدنشو داری،ناراحت نمیشی،یا عکس العملت چطوریه نسبت به قضیه!