-
تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
سالم دوستان.
خواهس میکنم کمم کنید.
من افسردگی شدید گرفتم و از خودم متنفرم
من تز سوم دبیرستان تا الانی که سال آخر دانشگام همش دنبال این بودم که یکی کنارم باشه. یه مرد.
و دوست پسرای زیادی گرفتم و هیچکدام نشد.
همیشه در حال التماس کردن بودم که ترکم نکنند......
ذره ای غرور نداشتم.
نه تنها ایم موضوع داره منو میکشه بلکه من همیشه برای همه دوستام و حتی همکلاسی هام مهربونی و معرفت زیادی گذاشتم
چون خیلی گرم و احساساتی هستم اما ازشون فقط بی مهری و بی توجهی دیدم
حس میکنم تمام عمرم در اشتباه گذشته.
هیچکس منو دوس نداره و نمیخاد
دوستان توروخدا بیاید بهم کمک کنید
دارم میمیرم تز این همه تنفری که به خودم دارم.
از کارشناسا مدیران دوستان خاهش میکنم بهم کمک کنید
-
RE: تنفر از خودم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط منفور
حس میکنم تمام عمرم در اشتباه گذشته.
هیچکس منو دوس نداره و نمیخاد
دوست عزیز:72:
به همدردی خوش آمدی.:72:
می خوای بگم اشتباهت کجابوده؟؟؟؟
اون از اسم کاربریت؟؟
اون از نام تاپیکت؟؟
اون از زندگیت که همیشه خواستی با خواهش و التماس یک نفر را کنار خودتت داشته باشی؟؟
همه شواهد نشون میده شما بجای اینکه که تلاش کنی خودتت را دوست داشته باشی
و عزت نفست را ببری بالا و به خودتت احترام بذاری تا دیگران به خاطر شخصیتت جذب شما
شوند و شما را دوست بدارند خواستی با مهربونی و به قول خودتتون معرفت نشون دادن و خودتتون
را قربانی کردن دیگران را جذب کنی؟؟؟؟
که این راه ممکنه در کوتاه مدت جواب بده ولی در دراز مدت جواب نمیده؟! مطمئن باش.:305:
قدری خودتت را دوست داشته باش و تخویل بگیر، کارههایی که بهت شادی میده انجام بده.
سعی کنی لباس و آرایشی استفاده کنی که ازخودتت لذت ببری. به دنبال ورزش و یا فعالیتی برو که دوست داری.
با دیگران با محبت باش ولی زیاده روی نکن و به ازای محبتت توقع از دیگران نداشته باش.
موفق باشی:72:
-
RE: تنفر از خودم
اخه ادم اول باید بتونه خودشو دوست داشته باشه تا هم بتونه یکی دیگه رو دوست داشته باشه و هم یکی دیگه بخواد دوستش داشته باشه. می فهمم حالتو. ولی همه می خوان کسی رو دوست داشته باشن که خودش خودشو دوست داره. پس به جای اینکه الان به فکر رابطه هات با ادمای دیگه باشی سعی کن روی خودت کار کنی که خودتو دوست داشته باشی. اینکارو بکنی بقیه اش درست می شه. وقتی خودتو دوست داری بیش از حد برای بقیه ادما مایه نمی ذاری. رفتارت حاکی از رضایت از خودت می شه و خودبه خود ادمای دیگه بهت جذب می شن. شروع کن و صبور باش. موفق باشی.
-
RE: تنفر از خودم
مرسی دوستان من که جواب دادید.
بله من دقیقا همیشه میخاستم با مهربون بازی و معرفت یه آدم دوست داشتنی باشم.
همیشه برای همه بودم. بدون غرور و با محبت زیاد.
ولی الان متنفرم از رفتارایی که کردم چون فقط بی مهری دیدم.
الان باید دقیقا چه کار کنم؟
ذهنم خیلی آشفته هست
پر از حس بدم.
چه تغییراتی باید بدم؟ آیا منی که یه عمر اینجوری بودم میتونم؟
میتونم خیلی مغرور باشم؟
میتونم دوس داشتنی باشم؟
-
RE: تنفر از خودم
سلام محبوب!!!(ترجیح دادم اسم رو عوض کنم)
چرا نتونی؟
آره می تونی
کی گفت خیلی مغرور باش؟یا دوست داشتنی باش!
اول برای خودت باش و برای خودت زندگی کن..خودتو دوست داشته باش و به خودت احترام بگذار
تو استارتو بزن و تلاش کن برای خودسازی....
دارم فکر می کنم که اگر به جای اینکه این انرژی رو برای تخریب خودت گذاشتی بیای برای خودسازیت بگذاری!چی میشه ها!
یه کتاب ساده برای شروع می تونه خوب باشه،بچه ها هم راهکار دادن
یه کتاب بهت معرفی می کنم: به خودتان احترام بگذارید،نویسنده:رزت پولتی،باربارا دوبز ترجمه:نسرین گلدار
انتشارات:موسسه فرهنگی منادی تربیت
-
RE: تنفر از خودم
مرسی از جواب امیران و لفظ محبوب!
ببینید من نمیدونم چجوری از این حس بد و غم و افسردگی بیرون بیام
نمیدونم رفتار صحیح چیه اصلا
کمککککککککککککککککککککککک ککککککککککککککککککککککک:316 :
-
RE: تنفر از خودم
سلام بر محبوب عزیز (منم با اجازتون بهتون محبوب میگم)
به تالار همدردی خوش اومدید:72::43:
تا اونجایی که من فهمیدم سال آخر دانشگاهید :104:
رشته تو دوست داری؟ برنامه آینده ات چیه ؟ دوست داری شاغل باشی؟ میشه کم بیشتر از خودت و برنامه ها بگی ؟
این لینک ها رو هم بخون
شيوه هاي خودبهسازي ياشيوه هاي افزايش عزت نفس 1
41 راهبرد افزايش عزت نفس
اعتماد به نفستان پایین است؟ این تکنیک عالی را امتحان کنید
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
مرسی پاییزان از جواب و وقتی که گذاشتی.
من فقط بخاطر رابطه هام با پسر نیست که ناراحتم. همون طور که گفتم من واسه دوستام هم خیلی مهربون بازی در آوردم و از اونا هم بی مهری دیدم.
ی جورایی از این همه له کردن غرورم واسه همه هست که بیزارم.
چیزی به نام غرور در من تعریف نشده......
بله خداروشکر رشته ام خوبه و دوس دارم ادامه تحصیل بدم.
اما پر از حس بدم نسبت به خودم. که حتی از اتاقم هم بیرون نمیام.
همش به خودم میگم باشه تا اینجا اشتباه کردی. از اینجا به بعد دیگه درست شو
اما من حتی نمیدونم درست چیه.......:302::302::302::302:
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
محبوب عزیزم شما یه مقدار به حرفات دقت کن
توی همه پست ها گفتی پر از حس بدم.همیشه اینو با خودت تکرار می کنی؟
با تکرار این جمله لبریزتر از این حس خواهی شد.
گذشته تموم شده و رفته.تو از این به بعد هرطور که بخای میتونی رفتار کنی.باید گذشته رو فراموش کنی.منم خیلی خیلی برای همه مایه میزارم و مهربونی میکنم.کسی شاید نیاد بهم بگه دوسم داره اما من مهربون بودن رو دوست دارم.منم بیش از حد واسه دوستام مایه گذاشتم اما فکر نمیکنم بخاطر خوب بودنم چیزی ازم کم شده باشه.همین الان واسه شوهرم دارم بیش از حد گذشت میکنم اما ناراحت نیستم چون دوسش دارم.محبت میکنم اما بدون انتظار برگشت.تو اگه خوب بودی بخاطر خوبیه خودت و مهربونیه قلبته.اگه غرور رو واسه دوستات کنار گذاشتی از زلال بودنه خودت بوده.خوشحال باش که اینقدر مهربونی.خدا قلب مهربون رو به هرکسی نداده.هیچوقت نگو کسی دوسم نداره.مطمئن باش حضوردختر مهربونی مثل تو خوشحالشون میکنه.در مورد دوستای پسری که داشتی هم باید بگم این یه چیز عادیه.واقعا تویه یه مقطع سنی آدم همینطوریه.الان که متوجه شدی باید جبرانش کنی.اون مرحله رو پشت سر گذاشتی و تموم شد.ازش درس بگیر و محبتت رو برای اون مردی خرج کن که لیاقتش رو داشته باشه.به خدا توکل کن و برای همسر آیندت انتظار بکش و پاک بمون.
جملان منفی رو هم دیگه به کار نبر.دوست مهربون و با انرژی من
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
ممنون شارلوت از جواب.
مرسی. کمی دلگرم شدم که رفتارم تا حدی مقبول بوده.
به حرفای دوستان سعی میکنم عمل کنم و عزت نفس پیدا کنم.
برام دعا کنید.
تو شرایط بدی هستم.....:316:
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط منفور
.
تو شرایط بدی هستم.....:316:
بازم که موج منفی دادی عزیزم
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط منفور
همش به خودم میگم باشه تا اینجا اشتباه کردی. از اینجا به بعد دیگه درست شو
:104::104::104::104::104::104::104::104::104:
سلام
تو خودت فهميدي كه در اشتباه بودي جوابتم خودت دادي.
فكر ميكنم اين مثل رو هم شنيدي كه ميگن خوبي كه از حد بگذرد...
بشخصه فكر ميكنم كه شما وقتي در حق كسي يا كساني بيش از حد خوبي ميكني پس انتظار هم داري كه در حق تو هم اينگونه رفتار كنند و وقتي اين طوري نميشه ناراحت ميشي. ولي عزيزم هر چيزي حدي داره، همه ظرفيت خوبي زياد رو ندارند، در ضمن همه هم مثل هم نيستند.
گفتي از كجا بايد شروع كنم راهكار من اينه كه شما برا شروع با هر كس مثل خودش رفتار كن (توضيحا اينو بايد بگم كه همه ي آدمها نبايد اينطوري رفتار كنند چون ممكنه در اين صورت هيچ وقت هيچ عشق و دوستي شكل نگيره) اما در مورد شما كاربرد داره مثال خيلي سادش اينه كه مثلا در برخورد با دوستي وقتي گرم و صميمي باهاش احوال پرسي ميكني ولي ايشون سرد و عادي جوابتو ميده شمام سري بعد عينه خودش رفتار كن و تو بقيه رفتارها و كارهايي كه واسه دوستات انجام ميدي هم همينجوري تغيير رويه بده و خودت و غرورت و عزت نفست رو در اولويت قرار بده (همون طور كه گفتم اين قطعا رفتار درستي نميتونه باشه ولي در مورد شما لازمه عزيزم)
لينكهايي رو كه پاييزان عزيز هم واست گذاشته مطالعه كن خودت هم ميتوني مطالبي مرتبط با اين موضوع رو تو اينترنت سرچ كني و بخوني
اينقدر هم واژه هاي منفي و حتي شكلكهاي منفي رو بكار نبر، شارلوت عزيز چه اسم خوبي واست انتخاب كرد محبوب
و اما در مورد آقايون و پيدا كردن يه همراه هميشگي، عزيزم بايد بگم در اين مورد فقط به خدا توكل كن و وارد اين طور دوستي ها نشو چون در 95درصد اين دوستي ها اين دخترها هستند كه ضربه ميخورند، تو اين ماه عزيز ايمانتو قويتر كن و هر آرزويي داري از خودش بخواه و لا غير.
ما هم دعات ميكنيم عزيزم:323:
[/color] كساني كه شما را دوست دارندحتي وقتي هزار دليل براي رفتن وجود داشته باشد هرگز رهايتان نخواهند كرد آنها يك دليل براي ماندن خواهند يافت
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
:46::43::46:وای صنای عزیز. مرسی.
میدونی چقدر حرفات آرومم کرد؟
میدونی چقدر به تغییر امیدوار شدم؟
واقعا مرسی
هم از تو هم از بقیه دوستان.
همه ی پست ها منطقی و خوب بودن. رو همشون فکر میکنم و بازم میم براتون مینویسم همدردای عزیز:43::43::43::43::46::46::46:
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
سلام محبوب جاااااااان
:)
خیلی خوبه که آدم خودش رو دوست داشته باشه و حس سرزنش درونی خودش رو از بین ببره.
لطمه ی بزرگی به زندگی میزنه. وقتی تو خودت رو دوست نداره دنیا هم دوستت داشته باشن نمیتونی این دوست داشتن ها رو باور کنی و لذت ببری چون خودت خیال میکنی لایق این دوست داشتن ها نیستی.
و این زندگی رو به بد سمتی میبره خصوصا تو رابطه با جنس مخالف و ازدواج.
من این حس رو همیشه داشتم .
وجدان دردام شدید بود!!!
وقتی به گذشتم نگاه میکنم میبینم از طفولیت نه دل کسی رو رنجوندم نه با احساس کسی بازی کردم، نه کاری خلاف انسانیت انجام دادم، نه ناپاکی توی روابطم، نه با خانوادم بد کردم، درسخون بودم و همیشه سعی کردم کاری ازم برمیاد بکنم...... نه اینکه قدیس باشم، ولی خیلی تو زندگی خودم رو کنترل کردم وسعی کردم خوب باشم. البته نه با اجبار! به خاطر ارزشهام و با خوشحالی ولی خب یه جاهایی توقع بالا از خودم داشتم...
و الان هم راضی هستم.
آدم با خوبی به دیگران ارزش خودش رو بالا میبره.
اما نکته ی مهم اینه که این خوبی کردن ها منطقی جلو بره. نه بیش از حد.
چون خودمون هم آدمیم! لزومی نداره خودمون رو فراموش کنیم به خاطر دیگران.
وجود خودمون هم لایقه دوست داشتن و احترام و توجهه. پس گدایی محبت از دیگران کردن باطله!
وقتی تو خودت رو دوست داشته باشی حتی اگر دیگران قدر خوبیهات رو ندونن، قدرتی در درونت ایجاد میشه که باعث محکم بودن و اقتدارت میشه و خود این ویژگی کم کم باعث میشه دیگران هم قدر تو رو بدونن.
من بر خلاف ظاهرم و تصور دیگران اعتماد به نفسم پاییییییییییین بود به شدت.... الان هم کاملا خوب نشدم!
در ضمن این بگم خیلی هم مورد لطف و محبت همه هستم!!! حداقل ظاهرا اینطوریه!
یه جاهایی هم بی مهری دیدم ها... اما به طور کل محبوبیت قابل قبولی دارم
( حتی الان که دارم مینویسم محبوبم، حس میکنم نه واقعا همه از من بدشون میاد!! اما وقتی عملا نگاه میکنم میبینم خلاف این امر و مصداق محبوب بودنم رو زیاد دیدم! ببین اینا منفی نگری هاییه که آدم میکنه وقتی خودشو دوست نداره و به خودش اعتماد نداره، به این ها دقت کن و جلوی این افکار رو بگیر که کسی دوستم نداره و الخ ....)
مدتی پیش یه دفترچه تهیه کردم! توی اون با خودم حرف میزنم! مثلا سلام آوین جون! خوبی؟ امروز خوب درس خوندیها! آفرین آفرین!!! و خولاصه خودمو توی اون دفترچه مورد لطف قرار میدم!!! البته منطقی ها نه خودشیفته بازی!
اگرم کار غلطی کرده باشم با مهربونی به خودم تذکر میدم و مینویسمش و خودمو میبخشم و دیگه ملامت خودم رو تکرار نمیکنم!
ولی کلا بیشتر توی اون دفترچه سعی میکنم به خودم و نکات خوبم توجه کنم مثل یه آدم بیرونی به خودم نگاه کنم... و قدر خودمو بدونم....
همیشه توی همه مشکلات من بیشتر از اینکه فکر کنم طرف مقابل مقصر بوده خودمو در درون سرزنش میکردم، و همش فکر میکردم دیگران بهتر میدونن چیکار کنن و این منم که همیشه اشتباه میکنم...
اما حالا وقتی دچار این مشکلات میشم توی این دفتر برای خودم مینوسم که آوین تو کار درست رو کردی، تلاشت رو کردی با منطق جلو رفتی پس باقیش مهم نیست و خولاصه امیدواری میدم به خودم!
خییییییییییییییییییییلی اثر خوبی داشته! اصلا آرامش و حس مثبت عجیبی پیدا کردم!!! باور نکردنیه!
امتحانش کن مطمئن باش ضرر نمیکنی!
و باز هم تکرار میکنم. توی خوبی کردنهات حد و مرز بذار. خوب باش ولی خودت رو برای دیگران نکش!!
:72::72::72::72::72::72:
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
سلام دوستان.
از کمک همگی و این تالار خیلی ممنونم.
حسم خیلی بهتر شده. خیلی.
ممنونم از همتون.:72::72::43::43:
ولی یه مشکل دیگه دارم که نمیذاره هیچ کاری انجام بدم.
اینکه همش میرم تو فکر و رویا و خودم رو تو شرایط مختلف قرار میدم و حتی با خودم و آدمای تو رویام حرف میزنم:163::163::163:
من مشکل روحی روانی دارم نه؟ روانی ام؟:302::316:
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
دوستان لطفا بیاید نظر بدید و کمکم کنید
من منتظرتون هستم.
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
منم این کارو زیاد انجام میدادم... مثلا تو خیالم با یکی حرف میزدم...
اما الان رادیو رو جایگزین کردم مثلا شبا که بیشتر تنها میشم از ساعت 11 رادیو قرآن گوش میدم یک جز قرآن رو با ترجمه میخونه ...
بی نهایت شیرینه اگه تجربش کنی؛ چون معنیش رو هم میگه حواسم پرت نمیشه و از اینکه قرآن رو هم میفهمم خوشم میاد.
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
محبوب جان
چرا اصرار داری خودت رو بیمار صدا بزنی؟آیا این شیوه تا به امروز کمکت کرده؟قبول داری این جبهه گیری علیه خودت حالتو خرابتر میکنه؟
آیا شده به مدت 1 هفته افکار مثبتو جایگزین افکار منفیت کنی بعد تاثیرشو رو خودت ببینی؟
ببین بیا یه بار هم جمله های مثبت رو در ذهنت تکرار کن ببین چی میشه؟
دیگه نمی تونم و نمیشه و اینا رو حرفش نزن
بیا 1 هفته با خودت مهربون باش،جمله های منفی رو که به ذهنت میاد رو یه کاغذ بنویس و بعد جلوش مثبتشو بنویس
بعد بیا مثبتا رو تکرار کن
نتیجشو ببین چی میشه
ببین،خودتم برای کمک به خودت قدم بردار،اینجا کسی نیست بیاد به شما یه قرص بده بخوری و از فردا خوب بشی.
:72:
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
سلام
دوست عزيزم
شايد حرفام تكراريه اما...
يه چيزيو خيلي راخت ميشه تو حرفات ديد, هنوز خودتو دوست نداري
ادم وقتي خودشو دوست نداره همه چيز واسش دغدغه ميشه, فكراش, ظاهرش, گذشته اش, اينده اش,وضعيت روحيش, اطرافيانش و...
اونوقته كه به جاي راه حل , كلي مساله جديد براي خودش ميسازه, خودشو بيمار ميبينه, بد و منفور ميبينه و هر كاريم بكنه باز يه دغدغه جديد واسش پيش مياد
خودتو دوست داشته باش و بابت اشتباهاتت اول خودتو ببخش و بهشون فقط تا زماني فكر كن كه قراره ازشون درس بگيري, بعد بريزشون دور
ميگن ادم از خودش به خدا ميرسه, تو چرا اينقدر به خودت زخم ميزني؟
مهم اينه به خودت احترام بزاري و بشي اوني كه خودت دوستش داري, تو هر چي باشي و هر كاري كرده باشي لايق اين هستي كه خودتو از اشتباهاتت بيرون بكشي و دوست داشته باشي
اين باعث ميشه خيلي رفتارهاي اشتباهو ديگه تكرار نكني
موفق باشي
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
سلام دوستان.
gole kaghazi
amiran
zohre
عزیز.
مرسی از جواباتون.
اره دیگه خسته شنم.
الان که دارم براتن مینویسم دارم زار زار گریه میکنم.
دیگه خسته شدم از دوست نداشتنه خودم.
از خیال بافی و رویا
از تو درس و زندگی پسرفت کردن
خسته
خیلی خسته:316::302::302::302::302:
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
محبوب جان
گریه آغاز شتتشوی دل و ذهنت برای شروع یه زندگیه جدیده،گریه آغاز حرکت برای آرامشه،گریه حرکت به سمت جایگزینی افکار مثبته
از این فرصت استفاده کن
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
سلام دوستان.
من ضعیف ترین و منفور ترین آدم رو زمینم.
ذراه ای اراده ندارم.
ذره ای عزت نفس ندارم.
تمام زندگیم شده رویا پردازی و حرف زدن با خودم. حتی راه هم که میرم در دنیای واقعی نیس. همش تو رویام که یه جای دیگه ام با آدمای دیگه.
حتی لحظه ای از رویا بیرون نمیام. فقظ در خوب.
بقیه دارن چجوری زندگی میکنن و من چه جور..........
دیگه واقعا به این نتیجه رسیدم که زنده موندنم بی فایده اس. فقط دارم اکسیژن حروم میکنم.
الان هم به فکرخودکشی ام...................
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
چه راحت طلبی هستی تو که میخوای راحتترین راه رو انتخاب کنی
یه تلنگوری به خودت بزن بیدار شو ببین جه چیزای با ارزشی دوروبرتن
زندگی جاریست:324:
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
راحتی نیس........
هیچ انگیزه و امیدی ندارم دیگه. از پس هیچ کاری بر نمیام من.
کاش میمردم
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
سلام دوست خوبم
من تاپیکت رو در تاپیکهایی که نیاز به حضور کارشناسان داره قرار میدم
منتظر باش..حتما میان و کمکت میکنن
:72:
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
سلام دوست عزیز چرا این همه ناامیدیو احساس ضعف میکنی
همه تو زندگیشون دچار اشتباه میشن اما مهم اینه متوجه بشن و بخوان جبران کنن
خوش شانسی که سرت به سنگ خورده و میخوای از نو شروع کنی پس معلومه قوی هستی
ضعیف نباش چون ابتدای راهی بنظرت سخت وغیرممکن میاد
بخدا توکل کن مطمئنم موفق میشی:72:
-
RE: تاپیک های نیازمند به حضور کارشناسان تالار
[size=medium]دوست محبوبم:43: سلام
در این ایام که ملکوت آسمانها وزمین در تکاپو برای رقم زدن بهترین سرنوشت برای انسان (بهترین و شریفترین مخلوقات خدا) هستند، من هم از خدا میخوام که بهترین هدایت رو نصیب شما بکنه و بهترین سرنوشت رو برات رقم بزنه.
دوست عزیز و دوست داشتنی، فکر کردن به خودکشی از نشانه های افسردگی است و افسردگی قبل از هر چیز نیازمند مشاوره با روانپزشک و درمان دارویی است. اینها از این جهت است که روح و جسم در وحدت با یکدیگر هستند و ناراحتیهای جسمی و روحی میتوانند متقابلا بر روح و جسم تاثیر بگذارند. از اینرو در این لحظه پیشنهاد میکنم حتما نزد روانپزشک بروید و همین مسائل و تصمیم تان را برای خودکشی به اطلاع ایشون برسونید. لطفا اینکار رو قبل از اینکه دیر بشه انجام بده.
در کنار آن هم همانطور که دوستان گفتند سعی کن با خودت آشتی کنی و به خودت بعنوان یکی از بهترین مخلوقات خداوند که صاحب تعقل و اراده است و شایسته مقام خلیفة الهی، احترام بگذاری و خودت را دوست داشته باشی. لطف و محبتی که به دوستات میکردی رو از خودت دریغ نکن. برای خودت غذایی رو که دوست داری بپز، یک روز در میون یک دوش ولرم و کوتاه بگیر، لباسهای شاد و رنگ وارنگ بپوش، ریه هات رو پر از اکسیژن کن، استراحتت را تنظیم کن: تا دیروقت بیدار نمون و سحر خیزی رو تو برنامه ات بگذار. قبل از طلوع آفتاب بیدار شو و نماز صبحی بخون و برو پرده رو بزن کنار و ببین چقدر زیبا و شگفت انگیز شب تاریک به صبح روشن و زیبا و نورانی تبدیل میشه. من عاااااشق اون لحظات گرگ و میش صبح هستم و از اون بیشتر عاشق اینم که توی اون لحظات به دامن طبیعت برم (حد اقلش این که برم توی تراس و چند لحظه ای خیره بشم به آسمون). تحقیقات نشان میدهد که هورمونهای ضد افسردگی در بدن در همون ساعات صبح ترشح میشه به شرط بیدار بودن! حالا میفهمیم که فلسفه سحر خیزی و نماز صبح خوندن که خودش یه نوع شارژ انرژیهاست در اون ساعات حکمتش چیه. و اینکه این شارژ انرزی مکرر با نمازهای بعدی در طی روز تکرار بشه.
استفاده از عرقیات آرامبخش مثل بیدمشک، بهار نارنج و گلاب خیلی نافع است، نوشیدن آب به مقدار کافی، و خوردن غذاهای پاکیزه (دستور قرآن) یعنی غذاهایی که برای بدن شما مناسب است مثل غذاهای گرم و انرزی بخش و مصرف میوه جات و سبزیها بقدر کافی و عدم مصرف غذاهای فست فودی و سوسیس کالباس و نوشابه های صنعتی (پپسی و...) و نیز غذاهای مانده و بیات و کنسروی.
و در نهایت مدیریت ذهن و تمرین زیبا کردن فکر. خیلی مقتدرانه جلوی افکار سرگردان رو بگیر. بهشون توقف بده. تا افکار مخرب یا نا خواسته به سراغت میان خیلی فاعلانه ذهنت رو متوقف
کن و ببر به سمت دیگری. مثلا میتونی چشمت رو ببندی و یک باغ پر از گلهای زیبا رو تصور کنی. بعد کم کم با تمرین میتونی اصلا فکر نکنی و هر وقت که خودت بخواهی و در کمال آگاهی و اراده راجع به موصوعی فکر کنی یا نکنی. در کل فکری بودن زیاد خوب نیست ولی میتونی این موضوع رو مدیریت کنی.
برات آرزوی توفیق دارم:46:[/size]
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
مریم 123
monayi
بی دل
عزیز. ممنونم از توجه و وقتی که گذاشتید.
من منتظر کمک کارشناسان هستم.
دوستان من مشکل من الان دیگه قهر یا آشتب با خودم نیس. اینقدر در رویا و خیال غرق شده ام که دیگر توان زندگی ندارم.
بله پارسال به روانپزشک و مشاور مراجعه کردم ولی هیچ فایده ای نداشت. دکتر احمق داروی اسکیزوفرنی ها رو به من داد و من بعد خوردن داروها روانه ی بیمارستان شدم و بعد از اون دارو هارو ریختم دور.
من با خواست و میل خودم به رویا میرمو مثه بیمارای اسکیزو نیستم که ناخواسته و بیاراده همش فکر میکنن کسی هست....
من معتاد رویا هستم. الان 7ساله.
بارها خاستم ترک کنم و زندگی واقعی رو شروع کنم............... اما نشد. و الان دیگه امیدی به بهبودی ندارم
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
این رویا که می گی چیه دقیقا؟ همیشه یه روند داستانی ثابت داره یا متغیره هر بار؟
موضوع این رویا چیه که رنجت می ده؟
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط منفور
من ضعیف ترین و منفور ترین آدم رو زمینم.
ذراه ای اراده ندارم.
............
الان هم به فکرخودکشی ام...................
نقل قول:
نوشته اصلی توسط منفور
من با خواست و میل خودم به رویا میرمو مثه بیمارای اسکیزو نیستم که ناخواسته و بیاراده همش فکر میکنن کسی هست....
من معتاد رویا هستم. الان 7ساله.
بارها خاستم ترک کنم و زندگی واقعی رو شروع کنم............... اما نشد. و الان دیگه امیدی به بهبودی ندارم
مشکلی که شما مطرح میکنی خودش معلوله و علت نیست. که البته این مشکل شما علت العللی دارد تا یک علت واحد که بنده در پاسخهایم تا حدی به اونها اشاره کردم.
این فکر کردنهای شما مثل یک اعتیاد شده که اتفاقا برای فرار از واقعیتهای نامطلوب زندگیست. میشه گفت هم ارادیست هم نیست. اما نقش اراده شما در ترک این رفتار و پذیرش اینکه مدیریت این مشکل از خود شما شروع میشه و نیازمند تمرین و و ممارست میباشد و نیز اینکه تغییر شرایط و برنامه های زندگی اعم از تغذیه و ... اهمیت اساسی دارند قابل انکار نیست.
شما میتونید از همین لحظه اراده تون را بکار بگیرید و شروع کنید به رفع مرحله به مرحله این مشکل. و یا اینکه تسلیم این مشکل بشید و در نهایت بد سلیقگی بدترین و پرعقوبت ترین کار یعنی خود کشی رو انتخاب کنید.
رفتن پیش متخصص یکی از مراحل درمان شماست. اگر پزشکی درمان درستی رو نتونسته انتخاب کنه، معناش این نیست که بقیه پزشکان هم همین کار را خواهند کرد. پزشکتون رو عوض کنید.
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
مرسی بی دل از وقت و جوابی که برام گذاشتید:43:
جوابتون رو خوندم. بله یه عادت هست که دیگه دست خودم نیس....
meinoush من تو رویا هام همش یه آدم دیگه هستم.
موفق زیبا تحصیل کرده.........
نه تمام رویاهام همیشه به یه شکل و به همین روند بوده.
خودم رو در مکان های دیگه و با آدم های دیگه فرض میکنم و حتی باهاشون حرف میزنم.
باهاشون زندگی میکنم. از غذا خوردن و خوابیدن هم نمیگذرم و این مواقع هم همش فکر میکنم یه جا دیگه هستم.
اما من خودم آگاهم به ااین رویاها . یعنی به انتخاب خودمه. و مثل مریضای اسکیزوفرنی نیستم:302:
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
این لینکارو نگاه کن
http://www.hamdardi.net/thread-23001.html
پست 10
اول از دوست نداشته شدن صحبت کردی. اینکه برای پسرها وقت و انرژی گذاشتی و اینکه دلت می خواسته همیشه یه همراه زندگی مرد داشته باشی و ازدواج کنی. بعدش نوشتی که این حالت که هر چی وقت و انرژی گذاشتی جواب نگرفتی واسه دوستای همجنس هم بوده و یه جورایی همه سواستفاده کردن و پاسخ لطفاتو ندادن. بعد هم از رویاهایی نوشتی که شروعشون ارادیه. این رویا ها رو چطور می سازی؟ از اتفاقات هر روز استفاده می کنی؟ موضوع داستان و نتایجش همیشه یه شکله یا هر بار متفاوته؟ اینا مهمن. موضوع رویاهات چیه که انقدر حالتو بد کرده که باعث شده از خودت بدت بیاد؟ زندگی واقعی ای که می خوای بهش برگردی چطوریه و چه فرقی با رویاهات دارن؟ (اخه یه وقتایی ادم انقدر زندگی واقعیش مزخرفه که پناه می بره به رویا. اما تو برعکسشو می گی). افت تحصیلیت هم مشخصه دیگه گلم. می شینی درس بخونی جای درس خوندن رویا بافی می کنی. زندگی واقعی ات خونوادت چطوری هستن؟ اصلا کسی بهت اهمیت می ده توی خونه؟ مریض بشی حالت بد باشه یا غذا نخورده باشی یا خواب یا بیدار باشی کسی می فهمه؟ چند سالته؟
می تونی یکی از رویاهاتو توضیح بدی؟
اسکیزو رو ول کن. همه دکترا که خوب نیستن. روانپزشک هم باید پیش خوبش رفت.
می دونی دقیقا چی باعث می شه حالت بد شه وقتی از رویا می یای بیرون؟
ببین مهمه که توی رویات به چی فکر می کنی. چون می گی همیشه یه چیزه. روند اون داستانی که هی توی رویاهات تکرار می شه و موضوعش مهمه.
خوبه عزیز. ممنون.
فکر می کنم هیچکدوم از اینا مشکل اصلی اصلیت نیستن. مشکل اصلی چیز دیگه ای باید باشه گلم که کم کم توی حرفات توی خیالبافی هات و تو یاحساساتت می شه پیداش کنیم. اون چیزی رو که باعث شده این وضعیت ها و احساس ها رو داشته باشی رو باید پیدا کرد.
از خودت هم بگو. از قدت اندامت چهره ات صدات خلاصه ظاهرت و خوبی هاش و اون چیزاییش که دوسش نداری. (چون نوشتی خودتو یه ادم زیبا و تحصیلکرده می بینی می پرسم. خیلی از مسایل ظاهری رو این روزا به راحتی می شه حل کرد)
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
دوستان خواهش میکنم کمکم کنید. ایشالا مشکل همگی شما هم حل بشه:323:
بله من طبق قبل که گفتم همیشه دنبال اون مساله بودم و نشد:302:
آره اون مشکل رو داشتم ولی در برابر این رویا بافیم مشکل کوچکتری بود.
من بخاطر مجموع رفتارم از خودم بیزار شدم. هم اون سادگی ها و خرد کردن غرور هم این رویلها و زندگی نکردن در زمان حال.
چشم الان با جزییات از رویاهام میگم.
من 7ساله که این مشکل رو دارم.
از شروع دبیرستان.
اون موقع همش رویاهام این بود که در درسم موفق بشم آدم بزرگی بشم و .........
الان و در حال حاضر:
ببینید یک بخشی مثلا میرم تو خیال که اون کسی که دوسش داشتم و من رو تنها گذاشت رو جاهای مختلف میبینم و من از نظر ظاهری مالی و.... در یک شرایط عالی هستم.
چون این شخص فامیل هست خیال بافی راحت تر میشه. مثلا میگم تو یه مراسم یا خونه اقوام ببینمش.........
همش دارم تو این شرایط زندگی میکنم.
یک بخش دیگه مربوط به شخص خودمه و میرم تو رویا که تو بهترین دانشگاه دارم درس میخونم و بهترین شغل و شرایط رو دارم....
نه دوست گلم ربط به مسایل رئزانه نداره. یعنی از مسایل روزانه برای خیال بافی استفاده نمیکنم اما مسایلی که پیش میاد منو تو جدید کردن رویاهام کمک میکنه. مثلا:
به تازگی یکی از اقواممون فوت شده و من حالا در این رویام که مثلا اون شخص رو تو این مراسم ها میبینم و صحبت میکنیم و حتی برای مراسم های آینده هم خیال بافی میکنم.
خیلی جالبه که من از نظر همه قیافه خوبی دارم.
بیشتر بانمکه قیافم تا خوشکل.
خوشتیپ هستم و خوب لباس میپوشم.
22 سالمه. سال آخر دانشگاه.
به خاطر اخلاقم که مهربون و صبور هستم خیلی همه دوستم دارن.
تو خونه هم مامانم خیلی هوامو داره. خواهر برادرامم که ازدواج کردن خیلی دوسم دارن و همه جوره بهم میرسن.
مثلا بی دلیل برام کادو میخرن بهم پول میدن همیشه اصرار دارن که باهاشون بیرون برم.
اما همه فکر من همون آمیه که تنهام گذاشت. اگه غریبه بود بازم. اما چون فامیله.............
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
توی رویاهات همش این اقای امی هست؟
وقتی می گی هیچکس دوست نداره یعنی امی دوست نداره؟
این رویابافی رو می گی 7 ساله داری. از کی برات رنج اور شد این رویابافی؟ از زمانی که امی دوست نداشت؟
اگه مشکلاتت اینه می شه همون شکست عشقی.
رویابافی رو هم می تونی یه کمی بهش نظم بدی. مثلا بگی اگه این درسو تا اینجا بخونم می تونم 15 دقیقه رویابافی کنم و بقیه اشو بذارم واسه بعد از اینکه این درس رو خوندم. یعنی یه کمی براش نظم و محدودیت بذار. بعدش می تونی جایگزین براش بذاری. یه کاری که دوست داری مثله دوچرخه سواری یا هر چی. تا می خوای خیالبافی شروع کنی بری این کار یا ورزش جایگزینو بکنی. بعد از یه مدت کم می شه و کاملا شروع نکردنش ارادی می شه واست. یعنی دیگه عادت نداری به خیالپردازی و به کارای دیگه ات می رسی.
این اقا رو فراموش نکردی. فامیل هم هست هی جلو چشمته و دوباره احساساتتو تازه می کنه. سعی کن بپذیری که تموم شده رابطه. اگه هم لازم نیست خیلی باهاش صحبت نکن و خیلی کاری به کارش نداشته باش.
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
سلام دوستان.
داشتن دوستانی مثل شما که بدون هیچ چشمداشتی به بقیه کمک میکنن و وقت میگذارند خیلی با ارزشه.
من از همه دوستان و کارشناسان و مدیران سایت تشکر میکنم.
از صمیم قلبم الان دارم براتون دعا میکنم:323:
ایشالا همگی برای مشکلات اراده ی پولادین بدست بیارید و مشکلات فرصتی برای هرچه خوش بخت تر شدن شما بشه. و به خدا نزدیک و نزدیک تر بشید.
دوستان گلم من میخام برا اخرین بار هم که شده شانس زندگی و آدم خوبی بودن رو به خودم بدم.
درسته که 22 سالمه ولی اشتباهات بی شمار زندگیم خیلی منو با تجربه کرده.
و الان دقیقا میدونم چی میخام. هم از خودم هم از دیگران.
میخام فقط در زمان حال زندگی کنم.
در واقع میخام زندگی کنم............
درس بخونم و از همه لحظاتم استفاده کنم...........
دوستان من میخام کل زندگیم رو جمع جور کنم.
این خاستنم برای خودم با ارزشه چون دیروز نمیخاستم.............
دوستان میشه بازم کنارم باشید و تنهام نذارید؟
میشه کمکم کنید؟
دوستون دارم:43:
اگه امکانش هست نام کاربریم رو عوض کنم بهم بگید چجوری.
اگه کمکم میکنید تا یا تاپیک جدید باز کنم..........
منتظرتون هستم.
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
داشتم ميرفتم بخوابم كه پستتو ديدم و نميدوني چقدر خوشحالم كردي
مطمين باش كه ميتوني و خدا هم كمكت ميكنه كه روز به روز بهتر و شاداب تر بشي:72:
براي تغيير نام كاربريت از اين لينك استفاده كن
ارتباط با ما
درخواستتو اونجا مطرح كن , رسيدگي ميكنن
صميمانه منتظر تو دوست خوبمون با نام كاربري جديد و روحيه خوبت هستيم:72:
به جان دوست كه غم پرده بر شما ندرد ... گر اعتماد بر الطاف كارساز كنيد:)
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
مرسی zohreh . منم انرژی گرفتم از حرف شما.
دوستان من میدونم حتی اگه از هر نظر بهترین هم باشم برای دیگران جز پدر و مادرم بی اهمیته. و دیگران اصلا به من فکر نمیکنند. پس من چرا تمام لحظاتم رو در این رویا سپری کنم که همواره در چشم دیگران بهترینم؟
من باید برای خودم و برای شادی و لذت و رضایت خودم زندگی کنم. فقط خودم.
تصمیم گرفتم اول به طور واقعی زندگی کنم و بعد برای موفقیت هایی که در نظر دارم در جریان زندگی تلاش کنم.
دوستان کمک کنید که تصمیمم رو عملی کنم.:323:
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
دوست عزیز سلام
منم منتظر تغییر نام کاربریت هستم
و از تصمیمت بسیار خوشحال شدم و فکر کنم بهترین نتیجه گیری رو از تاپیکت گرفتی
به امید موفقیت در زندگی واقعیت:72:
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
سلام
خیلی خوشحال شدم از پستهایت.بهت تبریک میگم :72:
باوری باش برای همه کسانی که مشکل دارند:310:هر کسی که پایان تاپیک شما رو می خونه از این فضای جدیدی که داری خلق می کنی بهره می بره.
از خانم بی دل،زهره،مینوش،ویدا و همه کسانی که اسمشون رو نبردم ممنونم :72:
منتظر پستهای زیباتر و پر انرژی تر از شما هستیم.
-
RE: تنفر از خودم (به خاطر رابطه های زیاد در گذشته)
مرسی amiran
منم از همه دوستان تشکر میکنم. دستون دارم:43::46::43::46:
منتظرم نام کاربریم عوض بشه تو یه تاپیک دیگع سالم سازس رو شروع کنم.
یادم نمیره که تغییر یک فرآینده نه اتفاق:43:
دوستان بیصبرانه منتظر حضورتون در کنارم هستم.