-
يکي به داده من برسه
سلام.من 25 سالمه.دانشجوي فوق ليسانس هستم.کارمندم . مشکله من با مادرمه که واقعا" زندگي رو واسم جهنم کرده.مدام ايراد ميگيره.اينو بپوش اونو نپوش.با اين برو با اين بيا.چرا اينکارو کردي چرا اون کارو نکردي.کافيه فقط يکي بهم زنگ بزنه يا اس ام اس بده.ميگه کي بود؟ چکارت داشت؟ مثلا" ميگم مامان جوک بود ميگه خوب کي بود که واست جوک فرستاد؟ از صبح که از خواب بلند ميشه اگر 6 بلند بشه از 6 اگر 10 بلند بشه مياد بالاي سرم انقدر ميگه بلند شو تا بيدار شم.بعد انقدر ميره و مياد ميگه تختتو درست کن . اگر خونه باشم که انقدر قر ميزنه که اينکارو بکن .اون کارو بکن . اگر بخوام برم بيرون ميگه اينو نپوش.اين روژ رو نزن اينو بزن.بعد فرداش که همون رژه ديروزيرو که گفته بزن ميزنم ميگه اين چيه مثل دختراي فلان زدي پاکش کن از در برو بيرون مگرنه نميزارم بري.انقدر اين حرفارو ميزنه تا پدرم رو که آدمه آروميه رو تحريک کنه بلند شه دعوا راه بندازه که چرا به حرفه مامانت گوش نميدي.توي خونه من يک برادر و يک خواهرم دارم.با اونا هم کمابيش همينجوريه اما شدته گير دادنش به من خيلي بيشتره .اگر خواهرم يا برادرم بگم ما همراتون فلان جا نمييايم ميگه خوب باشه.اگر من بگم ميگه باشه ما هم نميريم.وقتي تو خونست دست به آب سياه و سفيد نميزنه.در هفته 2 روز بيشتر غذا درست نميکنه.ميگه نميتونم.از خونه فراري شدم.هيچ ظهري خونه نميرم .اگر حتي در روز 5 دقيقه گيرم بياره همونو قر ميزنه.شب از وقتي ميام خونه مياد دنبالم تو اتاق ميشينه ببينه چکار ميکنم.بهش ميگم بيا بريم پيشه روانپزشک يا مشاور.من خودمم ميرم.ميگه تو ديوونه اي خودت برو.آرزو ميکنم اي کاش يه روز که از خونه اومدم بيرون يه بلايي سرم بياد که ديگه بر نگردم.اين روزا که گرفته ميگه توي فلان خيابون نرو.از فلان مغازه خريد نکن .ديگه دارم دق ميکنم.
-
RE: يکي به داده من برسه
نگين جان گلم
مادرت خير و صلاحت رو مي خواد اينقدر خودتو ناراحت نكن مادره ديگه اينقدر كه توي جامعه آدمهاي جور واجور ديده و اينهمه مشكلات موجود در جامعه رو ديده واهمه داره نگين جان مطمئن هستي كه خودت كاري نكردي كه باعث شك مادرت به شما بشه وگرنه چه موردي داره كه بين شما و برادر و خواهرتان فرق بگذاره عزيزم حتي يك كار كوچيك هم باعث از بين رفتن اعتماد ديگران نسبت به ما مي شه وقتي مي دوني مادرت نسبت به پوششت حساس هست يك جوري لباس بپوس كه ديگه غر نزنه يا گير الكي نده اين بستگي به خودت داره گلم حرف مادرت رو به حساب دلسوزي مادرانه بگذار و ناراحت نشو
-
RE: يکي به داده من برسه
سلام
بهتون خوش آمد ميگم نگين خانم
خب همونطور كه خودتون هم متوجه شديد اين علائم نشان دهند وجود نوعي وسواسي در مادرتون هست كه حتما به هر طريق ممكن با همكاري ساير اعضاي خانواده ايشون رو متقائد كنيد كه به روانشناس (روانپزشك ) مراجعه كنند ، مطمئن باشيد بعدا از مراجعه انشاءالله نتايج خوبي خواهيد گرفت فقط دقت كنيد به نحوي با ايشون برخوريد كنيد كه با رضايت و بدون حساسيت قضيه رو قبول كنند و با شما همراه شوند .
انشاءالله ساير دوستان بخصوص جناب سنگ تراشان بيشتر در اين مورد توضيح خواهند داد من فعلا از شما درخواست مي كنم آرامش خودتون رو حفظ كنيد تا به اميد خدا مشكلتون با راهنمايي دوستان حل بشه .
-
RE: يکي به داده من برسه
نگين جان سلام !
همونطور که erfan25 هم اشاره کردند ، من هم فکر میکنم ایشون به اختلال شخصیت وسواس فکری عملی دچار هستند و این رو بدونید که کاملا شما رو درک میکنم در چه شرایطی هستید ...
http://qsmile.com/qsimages/80.gif
اگر سن ایشون بالا هست ، توصیه میکنم که به فکر راه فراری برای خودتون باشید ( منظورم ازدواج نیست !!! ) چون در سن های بالا امید به درمان چندان بالا نیست ... http://qsmile.com/qsimages/37.gif حتی الامکان فرصت های تماس رو با ایشون به حد اقل برسونید : سعی کنید در مکان هایی همچون کتابخانه ، دانشگاه ، باشگاه ، کار و ... خودتون رو مشغول کنید تا امکان اصطکاک به حداقل برسد .
در ضمن اگر وجود این اختلال در ایشون توسط متخصص حتمی اعلام شد ، سعی کنید ایشون رو مضطرب و هیجان زده نکنید چون رفتارشون تشدید خواهد شد ...
خوش باشید .
:72::72::72:
-
RE: يکي به داده من برسه
این شاید اولین و آخرین باری باشه که دارم نظر در مورد زندگی دیگران می دم!!
بخاطر همین سعی می کنم دقیق باشم!!
با اینکه من هیچ اطلاعاتی از روانشناسی و... ندارم!!
فقط خوب بلدم مشکلات خودم رو حل کنم!!
فکر می کنم باید اعتمادش رو جلب کنی!!
یه مدت بیشتر وارد شو!!
هرکاری گفت بگو چشم!!
یه مدت که کردی آخرش خودش می کشه عقب!!
تا جایی که امکان داره اعتمادش رو جلب کنه!!!
اصلا همچین احساسی نکنه تو ازش فراری هستی یا یه چیز پنهانی داری!!
من نظرم با دیگران فرق می کنه!!
راه حلامم فرق می کنه!!
این راه حل منه!!
فقط اگر ادم پایداری نیستی این راه حل رو فکرشم نکن!!
چون قبل از اینکه مادرتون بخواد اعتماد کاملش رو به شما بدست بیاره شما کاملا عوض شدید و یه جورایی می شید برده ی فکری اون(عذر می خوام لغت مناسب تری پیدا نکردم)!!
بخاطر این می گم که به سراغش برو و ازش فرار نکن که گفتی نسبت به دیگر اعضای خانوادتون به این شدت نیست!!
و این یعنی شما تا حدی باعث شدید نسبت بهتون اونطوری بشه!!
همیشه در مقابلش ارام و خونسرد باش!!
-
RE: يکي به داده من برسه
سلام نگين جان خوش امدي
مي خواستم بدونم شما احيانا تا حالا با پسري رابطه نداشته ايد كه مادرتان متوجه شده باشه يا احيانا قصد ازدواج با شخصي را نداشته ايد كه الان به هم خورده باشه ؟
شما بچه چندم خانواده هستيد ؟
-
RE: يکي به داده من برسه
بازم سلام.
من بچه سوم خانواده هستم.البته قبلا" 4 تا بوديم که برادرم 2 سال پيش در سن 32 سالگي به علت سکته قلبي فوت کرده.الان يک برادر دارم که اصلا" سر به راه نيست و 30 ساله هست و بعد من و يک خواهر که آروم و سر به راه هست.من با يک نفر به مدت 5 سال ارتباط داشتم که از اول به عنوانه خواستگار به زندگيم راه پيدا کرد.البته از همون ابتداي امر مادرم کاملا" از روابطمون باخبر بود و کاملا" اون آقا رو ميشناخت.کار به جايي رسيد که بعد از 5 سال خودش گفت که اين به درده تو نميخوره و ازش جدا شو.البته من و اون توي اين مدت به اين نتيجه رسيده بوديم که به درده هم نميخوريم.به خاطره مادرم موبايلمو خاموش کردم که حساسييتش کم بشه.با هيچ کدوم از همکلاسيام رفت و آمد نميکنم.فقط يک دوست دارم که مامانم کاملا" اونو ميشناسه.تنهاي تنهام.حالا ديگه با اين وجود اگر بخوام اونجوري که اون ميگه لباس بپوشم و راه برم و حرف بزنم پس خودم چي ميشم؟مگه من آدم نيستم؟ حتي اگر يک شب بخوام با دوستم برم بيرون ميرم دنبالش و با خودمون ميبريمش.بعد که ميايم خونه ميگه چرا به فلان آدم اشاره کردي؟چرا به اون آدمه با دقت نگاه کردي؟ يه مدت فشارشو کمتر ميکنه انگار يادش ميره بعد دوباره شرو ميکنه.ديگه کم مونده بياد تو دانشگاه از همکلاسيام راجبم سوال کنه.مدام هم منو با دختراي بده فاميل مقايسه ميکنه.ميگه آره تو کارات مثله فلانيه.رفتارت مثل بيساريه.حرف زدنت مثل اونه.نشستنت مثله اينه.خواهرم راهنماي توره.اکثرا" نيست.برادرم هم که معمولا" نيست.همونقدر هم که هست ميره تو اتاقش بيرون نميياد تا فرداش که ميخواد بره چون اگر بيرون بياد حتما" دعوا ميشه.من که نميتونم همش بيرون از خونه بمونم.احتياج به آرامش دارم.بيرون با محيط کاري و اجتماعي به اندازه کافي درگيري دارم.يه کاره سخت و طاقت فرسا دارم.که البته نسبت به خونه مثله اينه که دارم تو بهشت کار ميکنم و تنها دلگرميمه.اما اگر خيلي هم زياد بيرون بموني هزارتا مشکل سره راحت مياد.منم چون تنهام شايد يه روز بخوام با يکي حرف بزنم.اگر خونه باشم امکانش نيست اما اگر زياد بيکار باشي ميبيني واست پيش اومد که اصلا" اينو نميخوام نه اينکه بدم مياد فقط نميخوام انتخابم مثله دفعه قبل اشتباه باشه.چجوري بهش بگم بريم پيشه مشاور يا روانشناس؟خودم به کلي گيج شدم.
-
RE: يکي به داده من برسه
سلام
نگين خانم من تا حدودي شما رو درك مي كنم و از بابت خستگي روحيتون متاسفم اما خدمتتون عرض كنم اين كار تو به تنهايي نيست و وظيفه همگي اعضا خانواده هست كه به خاطر سلامتي مادرتون و سلامتي محيط خانواده اون رو باهاش مشورت كنيد و راضيش كنيد تا به مشاوره بياد ، مي تونيد ايشون رو ترغيب كنيد به خاطر حفظ سلامتي و تندرستي خودشون هم كه شده با مشاور مشورت كنند و مطمئن باشيد اگر همه اعضاي خانواده دست به دست هم بدهند تا به فكر راه و چاره اي باشن اين مشكل حل شدنيه ولي اگه فقط و فقط خودت بخواي اين مشكل رو حل كني مطمئن باش امكان موفقيتت كم هست و مجبوري از راههاي فرعي يعني دوري از مدار چشم ايشون و يا دوري از محيط خانواده و ...... استفاده كني . پس سعي كن با ديگر اعضاي خانواده صحبت كني از هر كدوم كه راحتتري شروع كن و باهاش حرف بزن .
-
RE: يکي به داده من برسه
نگین جان تروخدا اینطوری نگو........
باور کن مادرت دوستت داره که سر به سرت میزاره ... پس اگر تو رو نداشت سر بسر کی میگذاشت؟!!
ازت خواهش میکنم با اینکه حوصله تو سر میبره اما همیشه از حرفهای رنگ و وارنگش نرنجی ، کاری کن تا ازت راضی باشه میدونی که دعای مادر و پدر خیلی مهم هستند همین رفتارت است که آینده ات رو میسازه ...
-
RE: يکي به داده من برسه
سلام نگین جان .من حدس میزنم مشکل عصبی مادرتون احتمالا مربوط به مرگ ناگهانی برادری باشه که تو آخرین پستتون بهش اشاره کردین .من پیشنهاد میدهم کمی از بزرگترهای فامیل (مثل خاله .دای و.. )کسایی که بیشتر بهشون نزدیک هستید و مادرتون هم باهاشون راحتن کمک بگیریدو تا حد ممکن از دخالت مستقیم ایشوون تو کاراتون جلوگیری کنیدوباپر کردن وقتشون با کسانیکه که وضع روحی رو که توش گیر کردین بهتر درک میکنن از اینکه ایشون به شما به عنوان یه تکیه گاه فکری برای پر کردن تنشها و گیرهای عصبی که دست خودشون هم نیست نگاه کنن رهایی پیدا کنید .در عین حال که مشاور هم فراموش نشه(البته مشاور هر کسی که می تونه وضعیت ایشون رو فعلا" بفهمه باشه/حتی پزشک خانودگیتون که مادرتون یه کمی قبولش داشته باشه تا بعد راضی بشن پیش یه متخصص بیان)!ارام و امیدوار باشید.
-
RE: يکي به داده من برسه
مادرم با هيچ کدوم از فاميل و دوستانش رفت و آمد نميکنه.ميگه روحيشون با من جور نيست.تازه فاميلاي به اصطلاح خاله زنک روحيشو بهتر که نميکنن هيچ بدترش ميکنن.من با دلش راه ميرم.اگر غير از اين باشه که زندگيمو بايد جمع کنم از اينجا برم.چکار کنم قدرت تحملم زيادتر بشه؟من معتقدم نميتونم اونو درست کنم پس بايد خودمو عوض کنم.چکار بايد بکنم؟
-
RE: يکي به داده من برسه
سلام نگین جان
عزیزم به نظر من هم شما حق داری هم مادرتون قبول کنید توی جامعه الان نمی شه به کسی اعتماد کرد البته ولی نه به این شدتی که شما می گین ولی خوب نظر و عقاید بزرگترها با ما فرق می کنه با شدت عمل بیشتر ...
ولی یه کوچولو رعایتش رو بکن تا جایی که می تونی . زیاد باهاش حرف بزن یه جورایی توی صحبت هات بهش برسون که خیلی سر به راهی و به حرفاش گوش می دی... شاید بشه این جوری
امیدوارم مشکلت حل بشه
-
RE: يکي به داده من برسه
نگين جان سلام
حدسم درست بود اين رفتارهاي مادرت بيشتر به خاطر ارتباطي بوده كه با اون اقا داشتيد الان مادرتون روي شما حساس شده و همش از اين نگرانه كه نكنه شما دوباره با شخص ديگري دوست شويد درسته كه خودش از اول مي دونسته و مطلع بوده ولي الان كه اين رابطه تمام شده دل نگرانه بخصوص اگر اين رابطه تازگيها بهم خورده باشه . تازه بهم خورده ؟ يا خيلي وقته چند مدت مي گذره ؟
-
RE: يکي به داده من برسه
سلام.از ارتباطه من با اون آقا 1 سال ميگذره.مادرم اصلا" حرفي در رابطه با اون نميزنه.وقتي هم راجبشحرف ميزنه ميگه چه خوب شد که ازش جدا شدي.مادرم وابستگيه شديدي به من داره.ميدونه که روحيه من خيلي مستقله.هميشه از اينکه ازدواج کنم ميترسه.ميگه اگر تو ازدواج کني بايد بياي پيشه خودم.اون اصلا" نميترسه با يکي آشنا بشم و انتخابم اشتباه باشه.ميترسه وابستگي من بهش کم بشه.
-
RE: يکي به داده من برسه
سلام
به نظر من این رفتارها به خاطر بیکاریه!! نمی دونم مادرتون در طول روز چه کارهایی میکنه؟ آیا حوصله اش سر نمیره؟ فکر کنم اگر سرشون جایی گرم باشه و یه سرگرمی داشته باشه ( هر چیزی که بهش علاقه داره ) دیگه کمتر به ریزه کاری های اعمال شما دقت کنند و ایراد بگیرن... شما که نسبت به دیگران ارتباط بهتری با مادرتون دارین ، می تونین تشویقش کنین تا یه جوری سرگرم بشه... اینطوری دیگه وقتِ غر زدن سر شما رو کمتر پیدا می کنند...
شاد و پیروز باشید http://qsmile.com/qsimages/72.gif http://qsmile.com/qsimages/72.gif http://qsmile.com/qsimages/72.gif
-
RE: يکي به داده من برسه
نگین خانوم من میخوام یک راه حل بهتون بگم که شمارو با مادر عزیزتون دوست و همدم میکنه البته یک نکته ای رو بگم مادره من هم از وقتی رفتم دانشگاه یک همچین رفتاری پیدا کرد البته از نوعه برعکسش هی میومد میگفت این دخترا گولت نزنن یک بلایی سرت بیارن منم حاجو واج , مامان چی میگی ؟ میدونم که شدت حساسیت مادره شما بیشتره اما من بهت قول میدم که جواب میده خوب راهش اینه که یک روز که از خواب پا شدی انگار که معجزه شده برو پیش مامانت بوسش کن و بهش بگو مامان من چند وقتی هست که دلم گرفته میخوام باهات درد دل کنم به درد دلم گوش میدی ؟ مطمئن باش میشینه و حرفاتو گوش میکنه و حالا میرسیم به درد دل خوب درد دلت اولش باید درباره برادر مرحومت باشه اگه برای مامانت عزیزه بگو دلم براش تنگ شده و کلا هر چی توی دلت داری بگو فقط یادت باشه هر وقت حرف زد مثل یک فرشته فقط حرفاشو گوش کن و تایید کن اگر چه که حرف اشتباه یا بر خلاف میلت بزنه باز تایید کن مطمئن باش اگه تمام حرفاشو قبول کنی اون توی تنهاییش به حرفایی که بهت زده فکر میکنه و توی ذهنش بهت حق میده و از اون روز سعی کن باهش دوست باشی بعد از چند روز زیاد طول نمیکشه که احساسش نسبت بهت عوض میشه , برات آرزوی موفقیت می کنم.
-
RE: يکي به داده من برسه
مشکل نگین و رهنمودها را متعاقب آن خواندم...
والله من خیال میکنم از یه سیاره ی دیگه باشم وقتی اینطور فکر میکنم که : این دیگه چه مدل بررسی مشکل این خانم است!
-
RE: يکي به داده من برسه
سلام rrppjj
دوست عزیزم شما هم یه بررسی کن ببین به کجا می کشه
-
RE: يکي به داده من برسه
مادر اين خانم وسواس داره. راه حل وسواس هم اينطوري يا نيست.
-
RE: يکي به داده من برسه
سلام.
مرسي از راهنمايي همتون.من متاسفانه بايد بگم مشکلم حل که نشده هيچ شديدتر هم شده.خيلي بيشتر.مامانم حتي ديگه حاضر نيست کاراي خونه رو انجام بده.ميگه وظيفه من نيست.لباساتون رو خودتون بشوريد.غذاتون رو خودتون بپزيد.خونه رو خودتون تميز کنيد چون من حوصله و بنيه ندارم.جالب تر از همه اينه که هر روز ميگه مريضم.دارم ميميرم.هر روز با هم بحث ميکنيم.ميگم اينکارا چيه؟ميگه ميخوام از اين به بعد مامانه بدي بشم.بابام واسه تغيير روحيه از عيد تا حالا 3 تا سفر 1 خارجي 2 تا داخلي بردتش اما تغيير روحيه توش صفر بوده.تازه بدتر هم شده.خيلي بدتر.نميدونم چکار کنم
-
RE: يکي به داده من برسه
ازش پرسیدی چرا می خواد مامان بدی باشه؟
-
RE: يکي به داده من برسه
ميخواد بشه هموني که ما ميگيم.بد و غير قابل تحمل.فکر ميکنه ما ميگيم که تحقيرش کنيم.
-
RE: يکي به داده من برسه
نگين جان به نظرم يه جاي كار شما ايراد داره كه مامانتون داره بدتر مي شه و اين بهانه را مي گيره. كمي به رفتار خودت و بقيه نگاه كن و يه بازنگري روش انجام بده. نمي گم مشكل از شما. مي گم يه جاي كار ايراد داره.
-
RE: يکي به داده من برسه
به نظرم شما به صورت مستقيم ازش ايراد گرفتيد. حالا نوبت اونه كه نسبت به شما جبهه بگيره. چون تنها راه دفاع از خودشه. كمي بهش حق بده
-
RE: يکي به داده من برسه
نگين جان
كمي خودت را بگذار جاي او و ببين اگر دختر خودت قرار بود مثل تو باشد ممكن بود چه واكنشي از خود نشان دهي
نه
نه
نه
بي تعصب فكر كن و شعار ندي يا
اره
ممكن بود تو هم همين كارها رو بكني
مادرت توي شرايط روحي خوبي نيست و نمي توني ازش انتظار داشته باشي كه خيلي منطقي مشكلات شما را حل كنه
مطمئنم پدرت بهش بي توجهه. بي توجهي پدرت اوضاع روحي اونو بدتر مي كنه.
به فكر درمانش باشيد تا اونو به طور كامل از دست ندهيد.
او به كمك شما احتياج داره نه اينكه به رويش شمشير ببنديد.
-
RE: يکي به داده من برسه
منم با دانه جان موافقم از من میشنوی هر چند قلبی نباشه ولی بهش بگو اشتباه کردی و اون بهترین مادریه که میشناسی اگه عملا هم تا یه مدت این کارو بکنی به مرور از موضعش پایین میاد و میشه اونی که شما می خواید یا حداقل بهتر از الان میشه!
-
RE: يکي به داده من برسه
نگین عزیز خودتون گفتید ميخواد بشه هموني که ما ميگيم بد و غير قابل تحمل , پس شما از مادرتون ایراد میگیرید , بعضی از مادرها نمیتونن ایراد گرفتن فرزندشون نسبت به خودشون رو قبول کنن و براشون رنج آوره پس دیگه ازش ایراد نگیرید و باهاش بحث نکنید , من میدونم شما میخواید مادرتون رو با حرف هایی که میزنید به مادر مهربانی که دوست دارید تبدیل کنید , اما نمیشه , چون آدمها رو نمیشه با عیب جویی تغییر داد و حتی بدتر هم میشه , پس سعی کنید با رفتارتون تغییر ایجاد کنید , دوستان خوبم دانه و mke هم درست میگن , موفق باشید .
-
RE: يکي به داده من برسه
salam azizam manam ye jorai moshkele to ro dashtam vaghti mojarad boodam akhe madare manam kheili hasas bood akhar sar ham shoharamo khodesh entekhab kard faghat mikhastam azat bekham ke too in sharayet aramesheto hefz koni haminke migi az khone farari shodi bozorgtarin amele ke too ezdevajet khob deghat nakoni shoma nemitoni ono avaz koni pas khodet avaz sho be ghole sepehri joore digar bayad did.be jaye inke nime khalie livano bebini poresho bebin masalan fek kon ke on age ro sms at hasase bekhatere ine ke kheili dooset dare va negaranete ya age faghat too khone be shoma gir mide be in dalile ke bishtar az baghie bet vabastast va nemikhad az dastet bede vali raveshe karesh ro balad nist.ino balade .shayad vaghiat ina nabashe ke man migam ina faghat baes mishe shoma didet avaz she ziad aziat nashi .chon mosalam bedoon nemitooni ono avaz koni .ziad sakht nagir azizam hanooz negaranihat va sakhtihaye zendegit monde kheili javooni vaghti ezdevaj koni madar beshi mifahmi ke ina kheiliam arzesh nadashtan ke bekhay inghad narahateshoon bashi.omidvaram betooni aramesheto be dast biari.
-
RE: يکي به داده من برسه
به نام خدا سلام درکتون می کنم می دونم تو زمانه بدی هستید: اینهمه درس خوندن وازخونه بیرون رفتن وفیلم و موسیقی و وسوسه و فشارهای جنسی ,
این سرنوشت اکثر جوونای ماست که تو بحرانند, خانواده ها هم فقط ترس ورشون داشته , نمی دونند چیکار کنند وسط اینهمه اطلاعات ومسائل جدید
خب مادر شما مونده چیکار کنه از طرفی یهش حق می دم درست نیست دخترخانمی با قیافه ای بره بیرون که باعث جلب نظر مردها بشه مردها دلشون مال زنشون یازن اینده شونه
از طرفی نمی دونه چی کار کنه مونده دلش می خواد شما ازدواج کنین درکتون می کنه ولی زمانه زمان بدیه , نمی دونه کی خوبه , کی بده , با این جوونا چی کار کنه , به کی اعتماد کنه , خیلی مسائل به گوشش می رسه , میترسه , امیدوار میشه , بالاخره می مونه چی کار کنه , مادره !
باور نمیکنه چرا اینجوری شده , چیکار کنه , بچه ها فرق کردند , جامعه عوض شده , شما قبولش نداری , طریق محبت به شما رو بلد نیست , بعضی حرفا رو نمی فهمه , شما هم حرفای اونو درک نمی کنین
من نظرم اینه که اول شما در مورد خودتو ن بشینید یک گوشه ای و همه چیز رو بگین به خدا
ولی خب اولش واقعا باید اصول انسانی رو قبول داشته باشین
چون اصل زندگی تون که دنیا نیست اخرته , باید روحتون قوی باشه و با صفات خوب انسانی آشنا , وقتی واقعا به اخلاقیات قشنگ انسانی رسیدین با مامان هم کمتر گیر می کنین بالاخره هرمادری دختر با حیاش رو دوست داره دختر با مرامش رو دوست داره , دختر یکدل و پاکش رو دوست داره
, درسته ممکنه تحت اثر مشکلات یا حرف های ا ین و اون کم ظرفیت بشه و حرفایی بزنه ولی ته دلش باز شما رو قبول داره
ممکنه دیرش بشه شما از خونش برین سرخونه وزندگی ولی این نیاز مادرانه ای است , ولی باز هم نگین جان ! خوبی درجامعه حرف ا ول رو میزنه
درسته جامعه ماالان رفته طرف فساد و فحشا , و همه چیز قیافه شده و زیبایی , و مال و دنیا , ولی خوبی ها نمرده ویک روز سرمیکشه
من امیدوارم با دعا و نیایش , باارزشگذاری به ارزش های اخلاقی و قبول داشتن اونها ازته دل -ولو جامعه اکثری نخوان قبول کنن ولی این ارزش ها رو نمیشه تحت سوال برد چون با درون ادم قفل کرده - با محبت و ارزش ازته دل به مادرتون { نه اینکه تودلتون این باشه که این کیه سرراهم سبزشده که همون قیافه شما دل اون رو می رنجونه ولو به زبان نیارین یه نگاهتون دلش رو می شکنه } و درک اون شما بشین ادم بزرگی , ادمی که دل با محبتش و نیت خوب وصادقانه و قوت عملش به همه درس محبت وهمدلی میده چیزی که تو جامعه نایابه